اخلاص، معامله با خدا به جای مردم( بااندکی تامل)
اگر کسی خدایی شد حاضر نیست سراغ غیر خدا برود. «ترفع الاعمال» (غررالحكم/ص155) از برکات اخلاص این است که عمل بالا میرود. «زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الدُّنْيَا» (کافی/ج2/ص16) از برکات اخلاص این است که دنیا برایش... چون طرفش خداست. وقتی طرفش خدا شد، با غیر خدا معامله نمیکند. غیر خدا چه میتوانند بکنند؟
یکوقت یک شاهی دیدن یک عالمی رفت، شاه فکر میکرد شاه هست خیلی زور دارد. گفت: شما اگر اوامری دارید، ما در خدمت شما هستیم. آن آیت الله به او گفت: به این پشهها بگو بیرون بروند. گفت: پشهها به حرف گوش نمیدهند. گفت: مردم هم به حرف تو گوش نمیدهند. دلت خوش است شاه شدی. اگر کسی طرفش خدا شد، باقی چیزها برایش کوچک است. بصیرت پیدا میکند. «وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا» (کافی/ج2/ص16) اگر آدم خدایی شد، میفهمد کجایش عیب دارد. چون گاهی وقتها انسان معیوب است و خودش هم نمیفهمد معیوب است. داریم اگر کسی با خدا معامله کند خدا یادش میدهد اینجا عیب دارد و برطرف کن. عیبها را یاد میدهد و دوای عیب را هم یادش میدهد. متحیر نیست. قرآن یک آیه دارد، «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) کسی اگر برای خدا قیام کرد، هیچوقت پشیمان نمیشود. هیچوقت گیج نمیشود و راه خدا معلوم است. وقتی با موج حرکت کردی، موج تو را میبرد و موج تو را میآورد.
کارهای خدایی کمرنگ نمیشود. انسان با خدا متحیر نمیشود. چون هرقدمی را خدا به او میگوید: چه کن. وظیفه شرعیاش را دنبال میکشد. میگوید: از مرجع تقلیدم میپرسم الآن با این شرایط وظیفه من چیست؟ هرکس هرچه میخواهد بگوید. آدم مخلص پشیمان نمیشود. شما فکر میکنی یک کسی آدم خوبی است برای خدا سلامش میکنی. بعداً این بدعاقبت میشود و بد درمیآید. شما میگویی: بیخود به او وام دادیم و بیخود سلامش کردیم. نه! آن زمان آدم خوبی بود به او سلام کردی. شما اجرت را داری. ولو حالا بعد شمر هم شد، بشود. آن زمانی که شما به او خدمت کردی، شمر نبود. آدم مخلص گیج نیست.
اخلاص، عامل دوری از پشیمانی و سرگردانی( بااندکی تامل)
متحیر نیست. پشیمان نیست. آدم مخلص عقدهای نیست. من برای خدا خودم را در مجلس کاندیدا میکنم، یا رئیس جمهوری یا شورای شهر، رأی نمیآورم. میگوییم: وظیفه ما بود کاندیدا شدیم، مردم هم رأی ندادند. دیگر وظیفهای نداریم. اما اگر برای خدا نیست. من میخواهم رئیس جمهور شوم، من میخواهم نماینده مجلس شوم. من میخواهم خبرگان، من میخواهم... من میخواهم... اگر برای نفسش خواسته باشد خودش را کاندیدا کند، پول خرج میکند، پوستر رنگی، کاغذ بنر، شام میدهد، ناهار میدهد، رفیقهایش را میبیند، ستاد انتخابی درست میکند. خدماتش را میگوید، کجا چه کردم، کجا چه کردم، کجا چه کردم. هی خدماتش را میگوید. وقتی رأی نیاورد، عقدهای میشود. اول انقلاب که منافقین به این رسوایی درنیامده بودند، یکی از منافقین خودش را کاندیدا کرد. در سخنرانیهایش میگفت: ملت قهرمان ایران! رأیها را شمردند، رأی نیاورد. گفت: این تودهی ناآگاه! یعنی صبح ساعت هشت ملت قهرمان بودند. بعد از ظهر توده ناآگاه شدند. بازی میکنند. آدم مخلص پشیمان نمیشود. این همه سور دادیم، این همه خدمات کردیم. آخرش هم مردم به ما میگویند... مگر برای خدا کار نکردی؟ اجر تو سر جایش است. مردم رأی دادند، دادند. رأی ندادند، ندادند. در دست تو اگر طلا باشد، همه بگویند: سفال است! شما آرام هستی.
چون در اطراف هفت تیر هستیم این خاطره را بگویم. دکتر بهشتی خدمت امام رسید، نقل شد به امام گفت: طرفدارهای بنی صدر میگویند: بهشتی بهشتی، طالقانی را تو کشتی! طرفدارهای طالقانی علیه من شعار میدهند. امام فرمود: آقای بهشتی این چه صدایی است که میآید؟ بهشتی گوش داد و دید مردم پشت حسینیه ارشاد میگویند: روح منی خمینی، بت شکنی خمینی! امام به دکتر بهشتی گفت: مردم دنیا پشت این دیوار به من دعا کنند یا مردم دنیا پشت این دیوار به من فحش بدهند، در من اثری ندارد. این «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» است. نخ محکم! شما بچهتان را تاب بازی میبرید. روی تاب مینشانید و میگویید: ببین این دو تا زنجیر را بگیر. دو تا طناب را که گرفت، هرچه هم تند حرکت کند چون دست این بچه به این دو طناب است خیال شما راحت است. «کتاب الله و عترتی» هر موجی هم تکانت بدهد، خاطرت جمع است. اما اگر دستت را از قرآن و اهلبیت برداشتی با موج بروی، با موج میآیی. مخلص پشیمان نمیشود. مخلص قهر نمیکند.
امام جمعه تهران را نگاه کنید. هرکدام امام جمعه هستند، باقی امام جمعهها میآیند به او اقتدا میکنند. اما اگر من گفتم: من اگر امام جمعه باشم، میآیم. اما اگر من امام جمعه نباشم، اصلاً در نماز جمعه هم شرکت نمیکنم. این یک گیری دارد. یعنی شما نماز جمعهای را میخواهی که امام جمعهاش خودت باشی. من اسلامی را قبول دارم که حجتالاسلامش من باشم. اگر حجتالاسلامش من نباشم، نیستم.
من با این وزیر کار نمیکنم. من با این مدیر کل کار نمیکنم. کیلویی استعفا میدهیم. کیلویی قبول میکنیم. کیلویی رد میکنیم. قطاری عزل میکنیم و قطاری نصب میکنیم. اینها نمیگویم برای خدا نیست. مشکل است برای خدا باشد. آدم مخلص، بسیجیها را میدیدی، جبهه میرفتند. میگفت: آمدی چه کنی؟ میگفت: امام فرموده: به جبههها برسید. خوب میخواهی چه کنی؟ هرکاری رئیس من گفت. میخواهی بروم آشپزخانه لپه پاک میکنم. میخواهید هم میروم آرپیجی میزنم. من برای کار آمدم. برای پست نیامدم! اگر مدیر کل باشم قبول میکنم، معاون باشم قهر میکنم. خودم امام جمعه باشم نماز جمعه میآیم. خودم نباشم، نمیآیم. اینجا رئیس باشم، میآیم. اگر در این شهر رأی آوردم، در این شهر میمانم. اگر مردم شهر به من رأی ندهند، من دیگر در این شهر زندگی نمیکنم. اینها گیر دارد. کار به تشویق ندارد، اینها برکات اخلاص است.
بی توجهی انسان مخلص به سرزنش دیگران( بااندکی تامل)
از ملامتها نمیترسد. «لا یخافون» قاری: «لا یخافون...» «وَ لا يَخافُونَ فِى اللَّهِ لَوْمَهَ لائِم» (بحارالانوار/ ج 44/ ص 212) آدم مخلص از نیش نمیترسد. 43 رادیو به امام در زمان جنگ جسارت میکرد. حتی یکی از شاگردهای امام رفته بود به بغداد پناهنده شده بود، در رادیو بغداد علیه امام حرف میزد و شاگرد امام هم بود. حدود سی، چهل سال شاگرد امام بود. به امام گفتند: آقا حرفهای ایشان را گوش میدهید چه احساسی دارید؟ گفت: حرفهایش را گوش میدهم و دعایش میکنم خدا نجاتش بدهد. پافشاری نمیکند. حرفی که من زدم، روی حرفم پافشاری کنم. نه! پافشاری نمیکند. اگر فهمید حرفش اشتباه است، برمیگردد. اینکه اصرار میکنی حتماً حرف شما روی کرسی بنشیند، زن سالاری است. من گفتم باید بشود. من گفتم خانه مادرت نرو. چرا رفتی؟ مادر جدا حق دارد. زن هم جدا حق دارد. هرکدام جای خودش. مادر حق ندارد بگوید: خانه عروس نرو. عروس هم حق ندارد بگوید: خانه مادرت نرو. در اسلام نه زن سالاری است و نه مردسالاری است. حق سالاری است! نه بچهسالاری است و نه پیر سالاری است. گاهی بچه حرف میزند، حرفش درست است. پدر باید بگوید: حق با توست. گاهی آدم اشتباه میکند باید بگوید: حق با شماست. من اشتباه کردم. آدم مخلص خودش را میشکند ولی میگوید: حق باتوست. من اشتباه کردم. آدم مخلص عقبنشینی نمیکند. چون برای خدا آمده، تا خدا هست سرکارش میایستد. مأیوس نمیشود. کار به اکثریت و اقلیت ندارد. توجه به وظیفه است نه توجه به عنوان! آدم مخلص ادعا نمیکند. آدم مخلص کارهایش را پنهان میکند. گاهی آثار پیداست.
مهمان خانه من میآید. من دو تا اتاق دارم. یک اتاق ساده و یک اتاق کتابخانه. اگر اتاق دیگر جز کتابخانه نداشتم، طوری نیست. مهمان را به کتابخانه میبریم. اما اگر من دو تا اتاق داشتم، مهمان را به کتابخانه بردم که این مهمان اینطور کند، اوه... قرائتی چقدر کتاب دارد؟ اینها را میخواند؟! اگر مهمان را به کتابخانه بردم که مهمان را جذب خودم کنم، این اخلاص نیست. همه ما یکسان هستیم.
آن خانم هم دلش میخواهد با تُرب گل درست کند. این تُربی که یک دقیقه دیگر در دهان همه له میشود. عمرش را صرف میکند که از این تُرب گل درست کند. آن زن عمرش را کجا صرف میکند؟ من آخوند عمرم را کجا صرف میکنم؟ همینطور دلمان میخواهد همدیگر را جذب کنیم. او با گل تُرب و بنده با کتابخانهام.
بسم الله الرحمن الرحیم. نصفش را من میگویم و ندارد را شما بگویید. آدمی که با خدا معامله میکند، عقده ندارد. یأس ندارد. پشیمانی ندارد. ادعا ندارد. قهر ندارد. استعفا ندارد. خیالش راحت است. امام در هواپیما نشست از فرانسه به ایران بیاید، با او مصاحبه کردند چه احساسی داری؟ حکومت دست شاهپور بختیار و آمریکا بود. میشد هواپیما را سرنگون کنند. گفت: چه احساسی داری؟ فرمود چه؟ با هم بگویید... هیچی! یعنی هواپیما سرنگون شد، بهشت میرویم. رفتیم جمهوری را تشکیل دادیم، دادیم. هرچه وظیفه ماست. آرام هستم. من با دلی آرام و قلبی مطمئن! این خیلی مهم است. وصیتنامه امام آن تکه طلاییاش این است. اتفاقاً سر مرقد امام هم همین تکه را کاشیکاری کردند. باقی وصیتنامه کاشی نشده است. این یک تکه کاشیکاری شده است. من با دلی آرام و نفسی مطمئن! آدم مخلص دلش آرام است. اگر یک کاری کردی پشیمان شدی، پیداست اخلاص نداشتی. اگر برای خدا دادی، برای خدا این کار را کردی، خوب خدا هست و اجرت هم هست. اما اگر پشیمان شدی، پیداست پلو دادی که به تو رأی بدهند. رأی ندادند، عقدهای شدی!
ستاد انتخاباتی درست میکنیم. اگر این آقایی که رأی آورد به تو پست نداد، قهر نمیکنی؟ ما این همه دویدیم. این همه بنر زدیم. پوستر زدیم. شبها تا صبح نخوابیدیم. ستاد انتخاباتی آقا شدیم. آخرش هم یک پستی به ما نداد. اگر ستادهای انتخاباتی پست نگیرند، چیزیشان نشود معلوم میشود اخلاص دارند. وگرنه معلوم میشود که بده و بستان است.
یک کسی روی منبر تعریف مرا نمیکند. من هم روی منبر میروم و از او تعریف نمیکنم. پیداست بده و بستان است. یا نگاه میکنم که او روی منبر از من تعریف کرد و من هم روی منبر از او تعریف میکنم. حضرت امیر میگوید: اینهایی که از هم تعریف میکنند، «یتقارضون الثناء»، «یتقارضون» قرض میدهند. «ثناء» یعنی حمد و ثناء. یعنی این تعریف او را میکند. او هم تعریف این را میکند. فارسی چه میگویند؟ نان به هم قرض میدهند.
دلبستگی به دنیا ، عامل دوری از اخلاص( بااندکی تامل)
حالا مهم این است که آقای قرائتی چطور آدم از خدا دور میشود؟ 1- حب دنیا؛ عمر سعد امام حسین را نمیشناخت؟ به او گفتند: حکومت ری را به تو میدهیم، برو امام حسین را بکش. این حب دنیا است. یک آیه طولانی داریم. آیه «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ» (توبه/34) این را کلمه کلمه بخوانید. من هم معنا کنم. «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ» اگر پدرتان را بیشتر از خدا دوست داشتید، «وَ أَبْناؤُكُمْ» اگر پسرتان را بیشتر از خدا دوست داشتید. «وَ إِخْوانُكُمْ» اگر برادرتان را بیشتر از خدا دوست داشتید. «وَ أَزْواجُكُمْ» اگر همسرتان را بیشتر از خدا دوست داشتید. «وَ عَشِيرَتُكُمْ» اگر فامیلتان را بیشتر از خدا دوست داشتید. «وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» ثروتتان را بیشتر از خدا دوست داشتید، «وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها» از کسادی تجارت وحشت داشتید، یعنی تجارت را بیشتر از خدا دوست داشتید، «وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها» اگر خانه و باغ و مزرعه را بیشتر از خدا دوست داشتید، «أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» قرآن میگوید: هرچه را بیشتر از خدا دوست داشتی، گیر هستی. منتظر قهر خدا باشید. حب دنیا...
2- حب رفاه؛ چرا هجرت نمیکنی؟ اینجا راحت تر هستیم. زمان جنگ من اروپا رفتم. یک دور کشورهای اروپایی، انگلیس، فرانسه، آلمان... ایرانیها را جمع می کردیم و میگفتیم: در ایران جنگ است. بچههای بسیج ما، ارتش ما، سرباز ما تکه تکه میشود. شما دکتر هستید. دارو و درمان دارید. یک هفته، یک ماه برای مداوا بیایید. گفتند: دلار میدهیم. دارو میدهیم. خودمان اینجا راحتتر هستیم. این رفاه است! راحتی است. حالا ایرانی هم از بین رفت، رفت. ما آنجا راحت هستیم. یک عده میگفتند: جنگ بروید. نمیرفتند. قرآن میگوید: اینهایی که خوشحال هستند و میگویند: خوب شد نرفتیم. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ» (توبه/81) یک عده خوشحال هستند جبهه نرفتند. میگویند: خوب شد جبهه نرفتیم. حب رفاه، حب دنیا...
حب خود؛ قرآن یک آیه دارد میگوید: خودت را بشکن. اگر حق علیه تو است، تو علیه خودت قضاوت کن. «وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» (نساء/135) حق بگو، گرچه به ضرر خودت است. حق بگو گرچه به ضرر پدر و مادرت است. نگو: اینجا...
نظرات شما عزیزان: