¤ جایگاه آرامش در زندگی فردی و اجتماعی
به نظر می رسد که مسأله آرامش به عنوان یک هدف تا آن اندازه مهم و مؤثر بوده است که حتی ایمان و باورهای دینی را می توان در راستای دست یابی به این هدف برشمرد. از این رو می بینیم که آرامش در جایگاه جامع ترین مفهوم دینی در اسلام و آموزه های قرآنی نشسته است به طوری که در اسلام، ایمان از ریشه «امن» به معنای آرامش جان و رهایی از هرگونه ترس، اضطراب، تشویش، نگرانی و اندوه گرفته شده است تا به این روش ارتباط ناگسستنی میان پذیرش آموزه های وحیانی و توحید را با دست یابی به آرامش روح و روان را بنمایاند. (انعام آیه ۸۲) بلکه واژه اسلام نیز بیانگر نوعی آرامش در انسان و صلح و صفا به دور از هرگونه خشونت و ترس و وحشت است. از این رو در قرآن پیامدطبیعی اسلام را رهایی از خوف و نگرانی دانسته است.(بقره آیه ۱۱۲) و سلامت روانی را در سلم و تسلیم در برابر خدا دانسته و بر آن تأکید ورزیده است. (بقره آیه ۲۰۸) و پاداش و بلکه برآیند تسلیم و توحید را رسیدن به آرامش و سلامتی دایمی بدون هرگونه تشویش و اضطراب شمرده است که به عنوان آرزوی دست نیافتنی انسان مطرح بوده و هست. (یونس آیه ۲۵) و راه رسیدن به آن را نیز راهی برخوردار از آرامش و سلامت معرفی می کند تا به بشر طالب آرامش بفهماند که این آرزوی دیرپای او تنها در این راه به دست می آید. (مائده آیه ۱۶) به هرحال در نگره قرآنی از آرامش به عنوان نعمت بزرگ فردی و اجتماعی یاد شده است، و حتی وجود آن به عنوان مثال جامعه نمونه و برتر مورد توجه قرار گرفته است.(سبا، آیه ۱۸ و ۱۹ و نیز نحل آیه ۱۱۲)
¤ رفاه نسبی بستراندیشیدن به آرامش
انسان امروز شاید بیش از گذشته به آرامش می اندیشد. رفاه نسبی اکثریت، فراغت و رهایی از کار و تلاش بدنی سخت و جان کاه، فرصت های نادر و بسیاری به انسان بخشیده است تا به خود و جهان بیاندیشد. اندیشه و فرزانگی از اموری است که برای انسان هایی که در رفاه قرار گرفته اند امری طبیعی جلوه می کند. انسانی که در برآورد نیازهای ابتدایی خود مانده است و شبانه روز در اندیشه لقمه ای برای رهایی از گرسنگی است و یا سرپناهی را برای گریز از سرما و گرمای شدید و سخت می جوید، نمی تواند در مسایل عالی تر و کلی تر بیاندیشد. خستگی کار شبانه روزی فرصت اندیشه در این حوزه ها را از او می گیرد. البته هر ازگاهی مرگ نزدیکان و یا بلایای طبیعی و گسترده او را به سوی دیگر پرتاب می کند و نهیبی به او می زند تا در اصل معنا و مفهوم زندگی و اهداف آن اندیشه کند و راه فرزانگی را پیش گیرد ولی این زمان به سرعت می گریزد و دوباره زندگی روزمره و نیازهای آغازین وی را به سوی خود می کشد. اما انسانی که به زبانی غم نان و زن و سرا ندارد، سودای اندیشیدن او را دربر می گیرد. فراغت ها او را به اندیشیدن می راند و زمان های بی کاری وی را به فراسوی زندگی معمولی سوق می دهد. در این زمان است که فرازنگی پیشه می کند. بی سبب نیست که می گویند فلسفه و اندیشیدن در امور کلی ( به دور از هر جزیی و امور پیش پا افتاده زندگی روزمره) کار انسان های سیر است. چنان که بی سبب نیست که می گویند فلسفه در ایران و یونان زمانی رونق گرفت که این جماعت در رفاه نسبی بوده و غم نان و سرپناه نداشته اند. در گرمابه های پیشرفته و گرم می نشستند و پس از شادی و شادمانی در اندیشه فرو می رفتند که هدف از این زندگی چیست؟ مرگ چیست؟ آیا از پس امروز بود فردایی؟ انسان چیست؟ جهان چیست؟ چه چیزی واجب و یا ممتنع است؟ چه چیزی ذاتی و چه چیزی عرضی است؟ آیا مرگ اصل است یا زندگی؟ و هزاران اما و اگری که در پس سیری پیش می آید.
در زمانه ما به جهت افزایش تولید و رفاه نسبی، زمان فراغت برای همگان تا آن اندازه فراهم آمده است که انسان کم تر غم نان دارد. انسان امروز در هنگامه فراغت خویش، در اندیشه فرو می رود و در این اوضاع است که به جهت سیری و ارضای قوای شهوانی (خورد و خواب و خشم و شهوت) به این مسأله توجه می کند که فرای این امور چیست؟ پس این پرده چه رازی نهفته است؟هدف چیست؟ در این هنگامه اندیشیدن آغازین است که به جهاتی با مفاهیم دردناکی روبه رو می شود و چون به روش خود پاسخی شایسته نمی یابد می کوشد تا پاسخی آنی بیابد و خود را از اندیشه اندیشیدن برهاند و از این رو به دامن موادی می افتد که از اندیشیدن باز می دارد و قوه تفکر و تعقلش را مختل می سازد. در جستجوی پاسخی که او را به آرامش برساند به خودبیگانگی رو می آورد و به رقص و شب زنده داری و هرزگی می کوشد تا خود را از اندیشه و اندیشیدنی که او را دمی رها نمی سازد، برهاند.
این چرخه ای است که هر روزه ادامه می یابد.
از این رو پاسخ به این پرسش نه تنها پاسخ به رهایی است بلکه پاسخ به خود است. در جستجوی پاسخی کامل و درست به سراغ قرآن و آموزه های آن می رویم تا بنگریم که قرآن این نسخه شفابخش به تعبیر خودش، چه عواملی را به عنوان علل و عوامل تشویش و نگرانی انسان و چه راهکارهایی را برای برون رفت از آن و رسیدن به آرامش نسبی در دنیا بیان می کند و چه نسخه ای برای شفا و درمان آدمی می پیچد؟
آن چه در این نوشتار مهم است توجه به ابعاد فردی آرامش است؛ زیرا به نظر می رسد که این بعد نه تنها مسأله بسیاری از انسان ها بلکه مسأله دولت مردان و جامعه شناسان نیز می باشد؛ چه با ایجاد افراد سالم و مطمئن می توان امید بیشتری به آرامش و امنیت در جامعه امیدوار بود؛ هر چند که برای امنیت اجتماعی و فقدان آن افزون بر آرامش فردی و فقدان آن عوامل دیگری را می توان شناسایی و ردگیری کرد.
¤ انواع آرامش
آرامش حالتی از حالت انسان است. به این معنا که امری مادی نیست، بلکه کیفیت نفسانی است که در انسان بروز و ظهور می کند. البته آرامش آثاری مادی در جسم و بدن از خود به جا می گذارد، ولی این بدان معنا نیست که امری مادی و یا کمی باشد. بنابراین نمی توان برای آرامش و ضد آن نگرانی و تشویش عددی را تعیین کرد ولی می توان درباره شدت و ضعف آن مانند هر امر کیفی و حالت روحی و روانی سخن گفت و بر پایه آثار و پیامدهای بیرونی بر شدت و ضعف آن حکم کرد.
از آن جایی که آرامش و نگرانی حالت هایی روانی برای انسان به شمار می روند، نمی توان برای آن انواع و اقسامی برشمرد ولی به جهت عوامل پدید آورنده و یا موانع ایجادی آن می توان آن را به اقسام و انواع اعتقادی، روانی و طبیعی دسته بندی کرد.
الف) آرامش اعتقادی
گاه انسان درحالتی از باور و اعتقاد است که به گونه ای می توان آن را حالت شکننده دانست. بر باوری است که به علل مختلف در او پدید آمده است ولی هنوز رگه هایی از شک و تردید در او وجود دارد. این حالت از آن رو دست می دهد که نوعی دانش مفهومی و نظری در او وجود دارد و آن را به تجربه نیازموده است. برای رسیدن به آرامش نیازمند آن است که آن را خود به تجربه بیازماید. در این زمان است که می گوییم تجربه و آزمون های مکرر برای فرد آرامشی در باور و اعتقادش پدید آورده است. البته برای این گونه از آرامش مراتبی را می توان تصور و ترسیم کرد. قرآن آن را به سه مرتبه دسته بندی می کند و بیان می دارد که آرامش در باور و اعتقادی می تواند سه مرتبه و مرحله داشته باشد. علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین مراتبی است که برای آرامش اعتقادی و نظری بیان می شود. در تمثیلی گفته شده است که اگر درباره سوزاندن آتش علم داشته باشیم و بدانیم که آتش مثلاً پوست آدمی را می سوزاند و آب آن را تبخیر و به سلول هایش آسیب جدی می رساند به گونه ای که ممکن است موجب مرگ انسان شود، این را یقین و قطع علمی و نظری می گوییم که نوعی آرامش در انسان پدید می آورد که این علم او صادق و درست و راست است. اگر افزون بر این دانش نظری، خود به تجربه ببیند که کسی با آتش سوخته و به سلول هایش آسیب رسیده و یا مرده است. این را دانش عینی و تجربه می گوییم که مرتبه فراتر از دانش نظری است. مرتبه نهایی و عالی آن است که خود سوختن را تجربه کند و دستش بسوزد، در این صورت آن را به تجربه حقی آزموده و شناخته است و به درستی و راستی آن نه تنها باور بلکه جزو جانش است. در قرآن درخواستی از حضرت ابراهیم(ع) برای رسیدن به مراتب عالی آرامش اعتقادی بیان شده است. آن حضرت(ع) برای این که به مقام آرامش در مسأله رستاخیز مردگان برسد از خداوند می خواهد که چگونگی رستاخیز را در دنیا به او بنمایاند که داستان پرندگان و ریزریز کردن آنها و خواندنشان و دوباره زنده شدنشان به این موضوع اشاره دارد. (بقره آیه۲۶۰) البته نوع عالی تر و بدتر آن داستان مرگ عزیر و زنده شدن خود او و حمارش است. (بقره آیه۲۵۹) و داستان اصحاب کهف که به صورت حق الیقینی اتفاق افتاده است تا باور به رستاخیز درحد عالی آن نشان داده شود. (سوره کهف آیه۱۴) نیاز به آرامش اعتقادی به وجود باورهای یقینی به آن از آن روست که به طور طبیعی انسان باورهای غیرمحسوس و غیرتجربه شده را هرچند باور دارد، ولی به طوری نیست که آرامش مطلق برای او ایجاد نماید و ذهن همواره با تردید و تشکیک رو به روست و پندارهایی برای ماهیت و کیفیت آن برمی انگیزد. در داستان مائده با آن که حواریون به آن حضرت و گفته هایش ایمان داشته اند ولی خواستار مائده آسمانی برای ایجاد آرامش اعتقادی می شوند که این درخواست مورد اجابت قرار می گیرد و آنان با مائده آسمانی پذیرایی می شوند. (مائده آیه۱۱۲تا ۱۱۴)
ب) آرامش طبیعی
آرامش طبیعی، آرامشی است که برخی از پدیده های طبیعت در انسان ایجاد می کنند. شکی نیست که خواب شب، در انسان آرامشی پدید می آورد که در خواب روز نیست. بسیار دیده شده است که برخی از این که شب را به خوبی نگذرانده اند شکایت می کنند. گلایه ایشان بر این محور است که چون شب خوبی نداشته و استراحت نکرده اند، اکنون با نوعی اضطراب و نگرانی روز را به سر می برند. ازنظر علمی ثابت شده است که، خواب شب بر نظام عصبی انسان تأثیر می گذارد. قرآن به این مسأله اشاره کرده و یکی از عوامل طبیعی آرامش را شب برشمرده است. به این معنا که نه تنها خواب شب بلکه خود شب عاملی برای ایجاد آرامش در انسان است. (یونس آیه۶۷ و نمل آیه۸۶ و قصص آیه۷۳ و غافر آیه۶۱ و نبا آیه۱۰و ۱۱ و فرقان آیه۴۷) انسان هایی که در مناطق شمالی زمین زندگی می کنند و از شب برخوردار نیستند به آرامشی که در انسان های مناطق دیگر وجود دارد، دست نمی یابند. از دیگر عوامل طبیعی آرامش می توان به خانه و مسکن اشاره کرد. انسان در خانه خود آرامشی را احساس می کند که در جاهایی دیگر به آن دست نمی یابد. (نحل آیه۸۰) چنان که همسرگزینی نیز به عنوان عاملی طبیعی از چنین اقتدار و قدرتی برخوردار می باشد و انسان در کنار همسر به آرامش خاصی دست می یابد که در جایگاه دیگر و با عوامل دیگری فراهم نمی آید. (روم آیه۲۱ و اعراف آیه ۱۸۹).
ج) آرامش روانی
از دیگر انواع و اقسام آرامش می توان به آرامش روانی اشاره کرد. به معنای این که عامل رسیدن به نوعی آرامش در انسان را باید آرامش روانی دانست. انسان به طور طبیعی خواستار رهایی از نقص و رسیدن به کمال است. می کوشد تا توانایی ها و استعدادهای خویش را آشکار سازد و همه را به کمال برساند. از این رو هرگز از تلاش دست برنمی دارد و حالات خود را متحول و دگرگون می سازد. هرگاه به مرتبه ای می رسد باز دست از تلاش برنمی دارد؛ زیرا آن را کامل نمی بیند و مرتبه و مرحله فراتر آن را چشم می دارد. این گونه است که حالتی از تشویش در او پدیدار می گردد و آرامش را نمی یابد. هرگاه به مرتبه ای که آن را کامل می دانست می رسد درمی یابد که مرتبه و مرحله ای فراتر از آن نیز هست و این گونه است که حالت آرامش از او سلب می گردد. به سخنی چون در پی کمال منطق است و به آن دست نمی یابد، به آرامش مطلق نمی رسد. قرآن این مساله را امری طبیعی می داند و برای رهایی از آن پیشنهاد می دهد که یاد خدا را در خود تقویت کند تا از نگرانی رهایی یافته و به نوعی از آرامش و اطمینان دست یابد.(رعد آیه ۲۸)
علامه طباطبایی(ره) آرامش روانی را از حالات انسان حکیم و صاحب اراده و از ویژگی های مراتب والای ایمان شمرده است. وی بر این باور است که انسان بر پایه غریزه فطری تعقل در کار و استدلال عقلی و در نظر گرفتن مصالح و مفاسد عمل می کند، این حالت تا زمانی که خواسته های نفسانی در آن خللی ایجاد نکند، نفس انسانی را در حال آرامش نگه می دارد ولی گرایش های نفسانی موجب می شود تا آرامش از او سلب شود. بنابراین مانع آرامش و یا عامل مهم اضطراب و نگرانی را باید در خواسته های نفسانی جست. خواسته های نفسانی است که آدمی را از راه عدالت و تعادل دور می سازد و به تجاوز و فسق و فجور و عبور از حدود الهی می کشاند. بنابراین برای بقای آرامش و جلوگیری از ایجاد عامل نگرانی می بایست همواره عدالت و تعادل را مراعات کرد و به تعبیر قرآنی گرفتار گناه نشد. گناه به عنوان ابزار نفس موجب می شود تا عدالت و تعادل از میان برود و آرامش از انسان سلب گردد. از این روست که قرآن گناه را عاملی برای ایجاد نگرانی و شک و تردید در انسان شمرده است.(توبه آیه ۴۵)
به نظر می رسد که آرامش روانی در آرامش اعتقادی تأثیر گذار است (رعد آیه ۲۷ تا ۲۹) چنان که در بحران های روحی و اجتماعی جامعه باید به سراغ این مهم نیز رفت. (قصص آیه ۱۰ و شعراء آیه ۶۱ و ۶۲ و نیز کهف آیه ۱۴).
¤ عوامل آرامش
قرآن برای ایجاد آرامش روانی و سلامت روحی انسان، عوامل متعددی را برشمرده است. در ورای همه این عوامل، خداوند به عنوان منشای ایجادی آن مورد توجه و تأکید است. به این معنا که هر یک از عوامل یاد شده در صورتی موثر و تأثیرگذار خواهد بود که خداوند به عنوان منشأ و سرچشمه آرامش مورد نظر قرار گیرد. در حقیقت این عوامل به صورت اعدادی و بستر و یا علت ناقص و یا علت طولی عمل می کنند و در فرا و ورای همه این عوامل آن چه در حقیقت تأثیر می گذارد خداوند است.
در قرآن از همسر، خانه، شب و یادکرد خدا به عنوان علل و عوامل ایجادی آرامش یاد شده است. حتی در برخی از آیات به چیزهایی مانند تابوت برای بنی اسرائیل به عنوان علت سکون و آرامش سخن به میان آمده است. البته علامه طبرسی(ره) در تفسیر خود آرامش ایجاد شده را به تابوت نسبت نمی دهد، بلکه می نویسد که این آرامش به جهت حضور خداوند در پس بازگشت تابوت پدیدار شده، به وجود آمده است؛ زیرا بنی اسرائیل با دیدن و بازگشت تابوت به میان قوم دریافتند که اراده خداوندی در پس این بازگشت تابوت است و خداوند به طور مستقیم آنان را مورد توجه و عنایت خاص خود قرار داده است. این اطمینان، از عنایت خدا نسبت به قوم موجب شده است که بنی اسرائیل آن را نشانه هایی از حمایت و رحمت خاص خدا بدانند و به آرامش دست یابند.
علامه طباطبایی(ره) پس از نقل برخی از اقوال، آن ها را قابل تاویل دانسته و می نویسد: منظور از سکینه و آرامش در آیه ۲۴۸ سوره بقره، روح الهی است که به قلب انسان، آرامش و به جان آدمی نوعی ثبات و استقرار می بخشد. این روح الهی، مرتبه ای از کمالات نفس و جلوه ای از روح ایمان است. دلیل علامه بر این تاویل این است که خداوند در آیات دیگری از سکینه به روح تعبیر می کند. (مجادله آیه ۲۲) این معنا در تفسیر روایی منقول از اهل بیت(ع) نیز آمده است. البته علامه در تفسیر آیه ۴ سوره فتح درباره سکینه و آرامشی که خداوند در دل های مومنان می افکند می نویسد که هر انسانی در زندگی به نیرویی روحی و روانی برای حرکت و فعالیت خود نیازمند است که خداوند آن را در دل ها قرار می دهد. این آرامش و سکینه به ویژه در هنگام سختی ها و دشواری بیش تر خود را می نمایاند.
علامه باتوجه به انتساب این نوع آرامش به خدا در آیات متعدد قرآنی و پیوند استوار آن با مساله ایمان و تقوا نشان می دهد که معنای خاصی از آرامش در این آیات مورد نظر است که ویژه مومنان و اهل تقوا و اصطلاح خاص قرآنی است. از این رو سکینه را آرامش و حالتی الهی و نوع ویژه ای از آرامش می شمارد که تنها بر دل های پاک و جان های پرهیزگار فرود می آید و همواره موجب تثبیت ایمان مومنان و افزایش روح تقوا در ایشان می شود. از این رو باید گفت که سکینه آرامشی خاص ویژه مومنان در مراحل عالی است و دیگران از آن بهره ای نمی برند. (المیزان ج ۹ ص ۲۲۲)
¤ اطمینان آرامش مستقر
اما اطمینان، نوعی آرامش مستقر است؛ زیرا به زمینی که در آن آب مستقر می شود و به صورت برکه ای در می آید، زمین مطمئن گفته می شود. اطمینان مرحله و مرتبه ای فراتر از سکینه است و از سوی دیگر دامنه گسترده تری از آن را در برمی گیرد. اطمینان به جهت استقراری که در آن نهفته است مورد توجه است و حتی حضرت ابراهیم(ع) برای ایجاد آن از خداوند درخواست می کند که مساله رستاخیز را به گونه ای بنمایاند که آرامش مستقر و مطمئنی در دلش پدید آید. (بقره آیه ۲۶۰) چنان که چنین درخواستی از سوی حواریون نیز مطرح شده و خداوند به هر دوی آن ها پاسخ مثبت داده است. (مائده آیات ۱۱۲ و ۱۱۳)
نزول فرشتگان در جنگ بدر نیز چنین آرامش مستقری را دل های مومنان پدید آورد. (آل عمران آیه ۱۲۳ تا ۱۲۶) هر چند که به عواملی چون ریزش باران به عنوان عامل (انفال آیه ۱۱) اشاره می شود ولی می بایست این نکته را در نظر داشت که مراد و منظور در همه این ها عامل طولی است و منشأ در همه آن ها خداوند تبارک و تعالی است. به این معنا که نزول فرشتگان (انفال آیه ۱۰) هر چند عاملی مهم در ایجاد آن شمرده شده است ولی آرامش حقیقی برخاسته از خدا و یاد او است. (رعد آیه ۲۸)؛ زیرا هر گاه انسانی خداوند را سرچشمه و منشأ همه صفات کمال و منزه از هرگونه نقصان بیابد، ناگزیر باتوجه به او و اعتماد به رحمت و قدرتش، نوعی آرامش را در خود احساس می کند که وی را از نگرانی و اضطراب دور و باز می دارد. (زمر آیه ۲۳) اطمینان نوعی آرامش است که پیامبران در هنگام تلقی وحی از آن برخوردار می گردند. این گونه از آرامش به پیامبر این امکان را می بخشد تا در ارتباط خود با خدا و یا خدا با او دچار شک در هیچ یک از مراحل تلقی و بیان نگردد.
در کتاب فرهنگ قرآن؛ کلید راهیابی به موضوعات و مفاهیم قرآن، تألیف آیت الله هاشمی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، در بخش عوامل آرامش در قیامت به ۹ مورد و در بخش عوامل آرامش به ۲۸مورد اشاره شده است. ازجمله در بخش نخست آن، به عواملی چون احترام به نیازمندان و رعایت شخصیت ایشان هنگام کمک و دستگیری به آنان (بقره آیه ۲۶۲) استقامت و پایداری در ایمان (فصلت آیه ۳۰ و احقاف آیه ۱۳)، اصلاح خود و دیگران (انعام آیه ۴۸ و اعراف آیه ۳۵) انفاق پنهان و آشکار و خالصانه (بقره آیه ۲۷۴ و ۲۶۲) ایمان به ربوبیت خدا و پایداری در نقش و حضور جدی خدا و ایمان به آخرت، قیامت، و آیات او و انجام عمل صالح (فصلت آیه ۳۰ و احقاف آیه ۱۳ و زخرف آیه ۶۸ و ۶۹ و بقره آیه ۶۲ و ۲۷۷) تسلیم محض در برابر خدا (زخرف آیه ۶۸و ۶۹) و تقوا و اصلاح خود و دیگران (اعراف آیه ۳۵) اشاره شده است، که به نظر می رسد که نمی توان از برخی از این امور به عنوان عوامل آرامش یاد کرد؛ زیرا برخی از آن ها برطرف کننده موانع تحقق و ظهور آرامش هستند. به این معنا که آیات وارد شده در بیان چگونگی رفع حزن و اندوه و خوف و نگرانی، به عنوان بیان موانع تحقق و بقای آرامش مطرح هستند و فرد با عمل به موارد مطرح شده می تواند موانع بقا و یا ظهور آرامش را بزداید، نه آن که با آن آرامشی را پدید آورد. به سخنی دیگر، آرامش امری طبیعی و برپایه فطرت انسانی و شخصیت سالم او در انسان ها تحقق دارد و انسان برای حفظ و بقای آن ناچار است با موانع ظهور و یا عوامل بازدارنده بقای آن بجنگد. از سوی دیگر این موارد هرچند که در قیامت ظهور و بروز و اثر کامل خود را نشان می دهند ولی اختصاص به قیامت و در روز رستاخیز ندارد و انسان در طول زندگی از آثار بقای آرامش با عمل و یا توجه به هریک از موارد پیش گفته، بهره مند خواهد شد. انسان اگر به انفاق و تقوا و ایمان و مانند آن عمل کند، شخصیت سالم و فطرت خدایی را حفظ کرده و بر صبغه و رنگ الهی خود باقی می ماند و نتیجه آن این خواهد بود که در دنیا و آخرت آرامش را به عنوان امری طبیعی حفظ کند و از آن برخوردار گردد.
¤ عوامل نگرانی و موانع آرامش
از آن جایی که آرامش را به عنوان حالت طبیعی انسان دانسته ایم بر این باور پافشاری می شود که آن چه در کتاب ها به عنوان موانع آرامش شناخته می شود به معنای موانع تحققی آرامش است و نمی توان آن را عاملی برای نگرانی برشمرد. به سخنی دیگر، آرامش به اقتضای طبیعی در انسان وجود دارد، زیرابه طور فطری انسان به خدا گرایش و با یاد او برخوردار از آرامش است ولی در راستای بقای آن عواملی به عنوان موانع بقای آرامش ظهور وبروز می کند و نمی گذارد تا آرامش در انسان باقی و برقرار بماند. درحقیقت، موانعی چون شرک و کفر و ابلیس و دیگر امور، از بقای آرامش در انسان جلوگیری به عمل می آورند انسان را گرفتار نگرانی و اضطراب می گردانند. ازاین رو بایسته است که با شناخت این موانع در ایجاد و تحقق آن جلوگیری کرد تا آرامش ابتدایی و فطری هم چنان باقی و برقرار بماند. آرامشی که کودکان از آن برخوردارند از آن روست که به فطرت ارتباطی خود با مبداً و حضور قوی آن هم چنان عامل درآنان مانع از تحقق موانع می گردد. به تعبیر استاد حسن زاده آملی، کودکان به علت قرب انقطاع از مبدأ، هنوز تحت تأثیر عامل الهی هستند و از مواهب آن ازجمله آرامش خاص برخوردار می باشند. با افزایش بعد زمانی و تحت تأثیر القائات شیطانی اندک اندک عامل الهی کاهش یافته و موانع خود را تقویت می کنند و به عنوان عامل ایجادی آرامش عمل می کنند. از این رو با مسئله ای به نام عامل نگرانی روبه رو می شویم که چیزی جز مانع بقای آرامش نیست. بنابراین بر همگان است که با تقویت ارتباط با مبدأ آرامش و منشأ آن، موانع را تضعیف کنند تا گرفتار نگرانی و پیامدهای آن نگردد. دوری از مبدأ و گرایش به شرک زندگی آدمی را با گونه ای شکل می بخشد که باطل در او تقویت می شود. در این هنگام مانند آدمی است که از فراز آسمان به زمین می افتد و یا تندبادی اورا بلند کرده و به مکانی دور پرتاب می کند. چنین حالتی به معنای عدم استقرار است. (حج آیه ۳۱) کسی که در چنین حالتی قرار گیرد، پای خود را د رمکانی محکم و استوار نمی بیند و چون پرکاهی به این سو و آن سو می رود و درحقیقت برده می شود. این فقدان استقرار مکانی به معنای استقرار واقعی روحی و روانی است از این رو نگرانی و اضطراب همنشین اوست. برای رهایی از چنین وضعیت است که خداوند به انسان پیشنهاد می کند که دوباره به ذکر و یادکرد خداوند روی آورد؛ زیرا یادکرد به معنای بازگشت به عامل استقرار و اطمینان است که منبع اصلی آرامش انسانی است.
¤ آثار و فواید آرامش
اگر برای سلامت روانی و شخصیت انسان سالم آثاری بیان شود، درحقیقت بیان آثار طبیعی انسانی است. به این معنا که انسان سالم، دارای شخصیتی می باشد که به طور طبیعی در زندگی فردی اجتماعی او در دنیا و آخرت خود را نشان می دهد. اگر انسانی از نظر شخصیتی از سلامت کامل برخوردار نباشد، به طور طبیعی رفتاری بیرون از عرف طبیعت انسانی از خود بروز می دهد. بنابراین آن چه در این جا به عنوان آثار آرامش بیان می شود، درحقیقت آثار انسان سالم ازنظر شخصیتی و شاکله وجودی به تعبیر قرآنی است. در قرآن برای آرامش، شماری از آثار بیان شده است که می توان از آن به آثاری یاد کرد که به طور مستقیم به این مسئله ارتباط پیدا می کند. از آن جمله مسئله ازدیاد ایمان (فتح آیه ۴) می باشد که به عنوان آثار مستقیم انزال سکینه در قرآن از آن یاد شده است. اما آثاری چون اقرار به توحید (کهف آیه ۱۴)، حفظ اسرار (قصص آیه ۱۰)، رضایت از خدا (فجر آیه ۲۷ تا ۳۰)، رضایت خدا از انسان (همان)، عنایت خدا (همان) و مصونیت از خشم خدا (نحل آیه ۱۰۶) در حقیقت آثار مستقیم آرامش به شمار نمی آیند؛ زیرا به طور طبیعی کسی که از شخصیت سالم به تعبیر واصطلاح قرآنی برخوردار است، باید از این ویژگی ها و امتیازات برخوردار باشد. به سخنی دیگر، همان گونه که آرامش، نشانه طبیعی انسان سالم به طور طبیعی و فطری است و حضور نگرانی در هر مرتبه ای از شدت و ضعف آن، امری غیرطبیعی قلمداد می شود، همچنین باید گفت که آرامش و آثاری که برخی برای آن بیان کرده اند، آثار انسان طبیعی و پابرجا بر فطرت است. هر انسانی طبیعی و باقیمانده بر فطرت خود از آرامش برخوردار بوده و از مواهبی چون اقرار به توحید، حفظ اسرار و رضایت از خدا و خدا از او و مانند آن بهره مند می شود.
نظرات شما عزیزان: