تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33075
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 112301
بازدید ماه : 165579
بازدید کل : 10557334
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 22 / 5 / 1394

شفا بخشی آب طالبی برای مبتلایان فشار خون بالا

 

,فواید طالبی,کنترل فشار خون بالا,خاصیت درمانی طالبی,خواص سبزیجات، خواص میوه جات ،خواص خوراکیها،سبزیجات

 

فواید طالبی,کنترل فشار خون بالا,خاصیت درمانی طالبی,آب طالبی

محققان در پژوهشهای  جدید خود به این  نتیجه دست یافتند  که  می ان   آب طالبی و بیماری فشار خون ارتباط  مستقیمی وجوددارد و و اقعا شفا دهنده است البته این فقط برای بیمار فشارخون مناسب است  و تا اند ازهای  بیماری را کنترل میکند اگر بیماریهای دیگری نیز دارید باید با احتیاط مصرف کنید تا  زیان نداشته باشد .

محققان برای آزمایش، مقداری از پلاکت های خون را گرفته با مقدار کمی عصاره یا آب طالبی شیرین مخلوط کرده و مشاهده کردند در طالبی عاملی وجود دارد که به شدت مانع از انباشته شدن غیرطبیعی پلاکت ها می شود و در نتیجه از انعقاد و لخته شدن خون در رگ ها (که عامل حمله های قلبی است) جلوگیری می شود. اگر طالبی و آسپیرین با هم خورده شود، خاصیت ضد انعقاد خون نیرومندتری تشکیل می شود.

طالبی را بدون شکر یا چیزهایی دیگر به طور ساده باید پیش از غذا خورد؛ کسانی که طالبی را با نمک و فلفل می خورند هضم آن را آسان تر می کنند ولی در مقابل، خاصیت ملین آن را کم می کند.

گوشت طالبی را اگر روی سوختگی های سبک و سطحی یا ورم پوست بگذارند، آن را تسکین داده و شفا می بخشد.

تخم طالبی یا گرمک با تخم کدو و تخم خیار تشکیل تخم های خنک را می دهند و برای تسکین و نرم کردن سینه و رفع اگزما مصرف می شود.

فراموش نکنید مصرف زیاد دستنبو، طالبی و گرمک برای بیماران دیابتی، ورم روده و سوءهاضمه ضرر دارد و موجب نفخ روده، معده و درد معده می شود.

طرز مصرف آن این است که این سه تخم را کمی می کوبند و در آب می ریزند تا شیره آن در آب مخلوط شود، سپس آن را صاف کرده و مصرف می کنند. دستنبو، گرمک و طالبی، تشنگی را در تابستان تسکین می دهد.

خواص درمانی

طالبی و گرمک به علت داشتن پتاسیم و عطر مطبوع، مقوی قلب هستند و عروق را باز می کنند، همچنین به دلیل درصدی منیزیم از میوه های آرام بخش به شمار می روند.

طالبی و گرمک فشار خون را پایین می آورند به طوری که پتاسیم موجود در آن ها جدار رگ ها را نرم کرده و منجر به دفع سدیم اضافی می شود. اشخاصی که فشارخون بالا دارند می توانند روزانه با خوردن نصف طالبی به کنترل این بیماری کمک کنند.

همچنین این میوه ها می توانند اثر داروهای پایین آورنده فشار خون را تسریع بخشند.

 

موضوعات مرتبط: پزشکی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 22 / 5 / 1394


9. لزوم شناخت رفيق راه و همسايه
سل من الرفيق قبل الطريق و عن الجار قبل الدار. 
نامه /31
ترجمه : پيش از آنكه درباره راه بپرسى ، درباره رفيق راه بپرس ، و پيش ‍ از آنكه خانه انتخاب كنى دربارههمسايه پرس و جو كن .
شرح : بر اساس اين فرمايش امام عليه السلام ، در زبان فارسى هم ضرب المثلى رواج يافته است كه مى گويند:بگو رفيقت كيست ، تا بگويم چگونه آدمى هستى . و شاعرى ، همين معنى را به شعر در آورده است :
تو، اول بگو: با كيان زيستى ؟
پس آنگه ، بگويم كه : تو، كيستى !
سخن امام ، اين هشدار را مى دهد كه : انسان بايد دقت كند و هنگام سفر، از رفيق راه و همسفر بد و فاسد، پرهيز و دورى جويد، و همچنين هنگام انتخاب خانه ، مراقبت كند، تا با اشخاصى نادرست و گمراه ، همسايه نشود. زيرا، همسفر فاسد و همسايه گمراه ، علاوه بر زيانها و ناراحتيهايى كه توليد مى كنند، بر اثر همراهى و همنشينى و معاشرت پى در پى ، در روحيه انسان ، تاءثير بد مى گذارند. و چه فاسد، خود نيز، اندك اندك و ندانسته ، به فساد و گمراهى كشيده ميشود. به همين دليل ، ما بايد مراقب باشيم و در هر كارى كه انجام ميدهيم ، با كسانى همراهى و همفكرى كنيم كه مطمئن باشيم درستكار و با ايمان و پاك و نيك كردارند.
اين سخن ، ميتواند ما را، در اين جهت نيز راهنمائى كند كه : هر گاه در انتخاب راهى و انجام كارى دچار شك و ترديد شديم ، يا اگر ديديم كه خودمان ، قادر به انتخاب راه درست نيستيم ، بهتر است پيش از آنكه با چشم بسته به راهى برويم يا شروع به كارى كنيم ، افراد ديگر را درنظر بگيريم . يعنى ببينيم كسانى كه عقل و درايت و ايمان و پارسايى آنها ثابت شده است ، چه كار ميكنند و از كدام راه مى روند، تا ما نيز همان راه را در پيش گيرم . به اين ترتيب ، علاوه بر آنكه به گمراهى و فساد دچار نمى شويم ، از وجود همراه و همنشين خوب هم بهره مند مى گرديم .

10 . خودرايى و مشورت
من استبد براءته هلك و من شاورالرجال شاركها فى عقلولها. 
ترجمه :شخص خود راءى به هلاكت ميرسد، و كسيكه با مردان برجسته و انديشمند مشورت كند، در عقل آنها شريك ميشود.
شرح : كسيكه در همه كارها، تنها عقيده و نظر خود را درست ميداند و به راءى و عقيده هيچ كس ديگر، اهميتى نمى دهد، بيش از هر كس ، به خودش ظلم ميكند. هيچكس نيست كه همه چيز را بداند و براى همه مسائلى و مشكلات ، راه حل درست و منطقى و قابل اجراء پيدا كند، و هر كس ، هر اندازه هم كه عاقل و دانشمند باشد، باز با مسائلى روبرو خواهد شد، كه راه حل درست و عملى آنها، به فكرش نخواهد رسيد. در چنين حالى ، اگر شخصى ، خود راءى باشد و جز عقيده خود، عقيده هيچ كس را نمى پذيرد، بطور مسلم ، در حل مسائل ، به راههاى غلط مى رود، و چه بسا دچار اشتباهاتى ميشود كه حتى زندگى اش را به خطر مى افكند و او را به هلاكت و نيستى ميكشاند. اما كسيكه تنها به عقيده خود اتكاء ندارد، و در مسائل گوناگون مشورت ميكند، به راه سعادت ميرود. مخصوصا اگر شخصى ، با افراد عاقل و انديشمند و مردان برجسته مشورت كند، مانند آن است كه در فكر و دانش آنها شريك شده ، و از عقل و انديشه هركدام ، براى خود سهمى برداشته است .
وقتى ما، بار سنگينى داريم كه نمى توانيم از روى زمين حركت دهيم ، به كمك چند نفر ديگر نياز پيدا مى كنيم . و هنگامى كه چند نفر آمدند و به ما كمك كردن ، مثل آن است كه ما را، در زور بازوى خود شريك كرده اند و هر كدام ، از قدرت و توانايى خود، سهمى به ما داده اند.
در مورد مسائل مربوط به فكر و عقل نيز همينطور است . وقتى با مساءله يى روبرو ميشويم كه به تنهايى از حل آن عاجزيم ، بايد از عقل و انديشه ديگران هم كمك بگيريم . و در اين صورت ، مثل آن است كه خود را، در عقل و شعور آنها شريك ساخته ايم و از نيروى انديشه و فكرشان ، سهمى هم به ما رسيده است

فضيلت علم بر ثروت
العلم خير من المال ، العلم يحرسك ، و انت تحرس المال ، و المال تنقصه النفقه و العلم يز كو على الاءنفاق ، و صنيع المال يزول بزواله . 
ح / 174 - از فرمايشات امام (ع ) به كميل بن زياد
ترجمه :دانش ، از مال دنيا بهتر است ، زيرا دانش نگهبان توست ، ولى مال را تو بايد نگهبانى كنى . مال دنيا با بخشش كاسته ميشود، ولى دانش ، براثر بخشش ، رشد و فزونى مى يابد، و آنچه با مال دنيا ساخته و پرداخته شده و بدست آمده ، با تمام شدن مال ، از بين ميرود.
شرح : عليه السلام ، بارها در سخنان خود، دانش را با مال دنيا مقايسه فرموده ، و همواره دانش را برتر و گرانبهاتر شمرده است . در اين كلام ارزنده نيز، اميرمؤ منان (ع )، از برترى دانش نسبت به مال دنيا سخن مى گويد، و در اين مورد سه دليل بيان مى فرمايد:
* اول آنكه : دانش ، انسان را از مشكلات زندگى و گرفتاريهاى آخرت نگهدارى ميكند، و از خسارتها و زيانهايى كه به سراغ اشخاص جاهل ميروند، در امان مى دارد.- ولى مال دنيا، نه تنها نگهبان صاحب خود نيست ، بلكه صاحب مال ، ناچار است قسمتى از وقت و فكر و نيروى خود را به خاطر نگهدارى مال ، از دست بدهد، تا از تلف شدن و از بين رفتن آن جلوگيرى كند.
* دوم آنكه : صاحب مال ، وقتى مقدارى از مالش را به ديگرى ببخشد، به مقدارى كه بخشش كرده است ، از مال او كم مى شود. ولى صاحب علم ، هر چه از علم خود به ديگران ببخشد، يعنى هر چه علم خود را بديگران بياموزد، بر علم او افزوده ميشود چون با هربار آموزش كه به ديگرى ميدهند، خود او نيز ورزيده تر مى شود و در رشته علمى خود، مهارت و تسلط بيشترى پيدا ميكند.
* سوم آنكه : مال و ثروت از بين برود، تمام چيزهائى هم كه به واسطه آن مال و ثروت ساخته و پرداخته شده و بدست صاحب مال آمده است ، از بين خواهد رفت . مثلا اگر كسى مقامى را به خاطر ثروت خود به دست آورده است ، يا اگر كسانى بخاطر ثروت با او دوست شده و گردش را گرفته اند، همينكه ثروت او به هر علتى ، از بين برود، مقام و احترام و دوستان او هم از دست خواهند رفت .
در حاليكه آنچه شخص عالم ، به خاطر علم خود به دست مى آورد، هيچگاه از بين نخواهد رفت ، زيرا علمى كه باعث بدست آمدن آن چيزها شده ، هميشه براى صاحب خود باقى ميماند.

12. آنچه بر خود نمى پسندى بر ديگران مپسند
فاءحبب لغيرك ما تحب لنفسك و اكره له ما تكره لها. 
نامه /31
ترجمه : آنچه كه براى خود دوست ميدارد، براى خود نمى پسندى ، براى ديگران هم مپسند.
شرح : يك ضرب المثل فارسى مى گويد آنچه به خود نمى پسندى ، به ديگران روا مدار. و ضرب المثل ديگرى مى گويد:يك سوزن به خودت بزن ، يك جوالدوز به مردم . اين دو ضرب المثل ، و دهها ضرب المثل ديگر، و شعرها، و كلمات كوتاه و بلند بسيارى كه در زبان و ادبيات ما، در باره همين موضوع صحبت ميكند، همه ، با الهام گرفتن از سخن امام عليه السلام ، و در توضيح و تشريح آن گفته شده و رواج پيدا كرده است .
و منظور از تمام اين سخنان ، آن است كه درباره يكى از دستورات عميق و پر معنى اسلام ، به شكلهاى گوناگون ، توضيح داده شود. بر اساس اين دستور والا و زندگى ساز اسلام ، ما انسانها وظيفه داريم كه در هر كارى ، رعايت حال ديگران را نيز بكنيم . يعنى هميشه خودمان را به جاى ديگران بگذاريم ، و با مردم طورى رفتار كنيم ، كه دوست داريم ديگران با ما همانطور رفتار كنند.
كسيكه به مشكلات و ناراحتيهاى ديگران اهميت نمى دهد، بايد حساب كند كه آيا خودش مى توان همان مشكلات و ناراحتيها را تحمل كند، يا نه ، به زبان ساده تر بايد گفت : هر كس راضى شود كه يك جوالدوز به تن ديگرى فرو رود، بايد با انصاف و مروت حساب كند كه آيا خودش حاضر است يك سوزن به تنش فرو رود، يا نه ؟
مسلمان مومن واقعى ، كسى است كه براى ديگران نيز به اندازه خودش ، راحت و آسايش و حق استفاده از مواهب زندگى را بخواهد و اصولا آسايش و خوشبختى خود را، در آسايش و خوشبختى ديگران جستجو كند.

 اندرز پذيرى
و لا تكونن ممن لا تنفعه العظة الا اذا بالغت فى ايلامه ، فان العاقل يتعظ بالاداب و البهائم لا تتعظ الا بالضرب 
نامه / 31
ترجمه : از كسانى مباش كه اندرز نمى پذيرند مگر هنگامى كه آزار و عذابى به آنها برسد. شخص عاقل ، باادب و ملايمت اندرز مى پذيرد، و چهار پايان هستند كه جز با كتك ، فرمان نميبرند و به راه نمى آيند.
شرح : انسان كه برترين مخلوق خداوند است ، و بهمين جهت اشرف مخلوقات نام گرفته ، با ساير جانداران ، تفاوتهاى بسيار دارد. يكى از مهمترين تفاوتهاى انسان با حيوانات ، اين است كه انسان اندرزپذير نيستند، و صاحب با نگهبان حيوانات و چهارپايان ، ناچار مى شوند كه به ضرب چوب و شلاق ، آنها را به راه بياورند و از خطر و ناراحتى ها دور سازند.
انسان عاقل ، ميداند كه پدر و مادر، يا معلم ، يا ساير بزرگترها، كه بيش از او دانش و تجربه دارند، جز خير و صلاح او را نميخواهند و به همين دليل ، هر گاه ببينند كه كودك خردسال يا شاگرد كوچكشان به راه خطا مى رود، او را اندرز ميدهند و سعى مى كنند با ارشاد و راهنمايى ، از خطا و خطرها، دورش كنند.
در چنين مواقعى ،انسان اگر عاقل باشد، با زبان خوش و ملايم ، اندرز بزرگترها را مى پذيرد و مؤ دبانه به راهنمايى آنها گردن مى گذارد. اما، گاهى ، كسانى هم پيدا مى شوند كه بر خلاف انتظار، اندرز افراد خيرخواه را خطاى خود، ادامه مى دهند.
حتما شما هم ديده ايد كه گاهى ، پدر و مادر، مجبور مى شوند فرزند خود را، به خاطر آن كه با زبان خوش اندرز نپذيرفته است ، با تنبيه بدنى و كتك و خشونت تربيت كنند. در حاليكه انسان عاقل ، هرگز كارى نمى كند كه با او مانند حيوانات و چهارپايان رفتار كنند و با كتك به راهش بياورند. بلكه باادب و ملايمت ، اندرز بزرگترها را مى پذيرد، و با خوبى و خوشى ، به راهى ميرود، كه سعادت و خوشبختى او، در آن است

14. دوستى و خردمندى
التودد نصف العقل
ح /142
ترجمه : دوستى و مهربانى با مردم ، نيمى از عقل است .
شرح : شخص عاقل ، با شخص نادان ، تفاوتهاى زيادى دارد. اما اين تفاوتها، هميشه و همه جا معلوم و آشكار ميگردد كه كداميك عاقل و كداميك نادان هستند.
يكى از اين موارد، طرز رفتار با مردم است . شخص نادان ، ارزش دوستى و مهربانى را نميداند و بهمين دليل ، با مردم دوستى نمى كند و محبت كسى را در دل خود جاى نمى دهد.
اما شخص عاقل ، چون به نيروى عقل خود، قدر و قيمت دوستى و محبت را درك مى كند و با دوستانش نيز، هميشه با مهر و محبت رفتار مى كند.
يكى از راههائى كه ما ميتوانيم تشخيص دهيم چه كسى عاقل و چه كسى نادان است ، همين است كه ببينيم آيا شخص مورد نظر، با مردم دوستى و محبت ميكند، يا با هيچكس از دل مهر و محبت و دوستى وارد نميشود
از آنجا كه دوستى و محبت با مردم ، يكى از مهمترين نشانه هاى عقل و شعور است ، امام عليه السلام ، براى دوستى ارزش فراوانى قائل شده است ، تا جائى كه فرموده است : همينكه شخصى با مردم دوستى و محبت كند، نشانه آن است كه دست كم ، نيمى از عقل طبيعى يك انسان در او وجود دارد.

پرهيز از دوستى با...
اباك و مصادقه الاحمق ، فانه يريد ان ينفعك فيضرك و مصادقه البخيل ، فانه يبعد عنك احوج ماتكون اليه ، و اياك و مصادقه الفاجر، فانه يبيعك بالتافه ، و اياك و مصادقه الكذاب ، فانه كالسراب : يقرب عليك البعيد و يبعد عليك القرب .
ح /38
ترجمه : از دوستى با نادان بپرهيز، چون او ميخواهد به تو سود برساند، ولى از روى نادانى زياد ميرساند، از دوستى با شخص تنگ نظر بپرهيز، چون او تو را، هنگامى كه به شدت نيازمند او باشى رها ميكند، از دوستى با شخص بد كاره بپرهيز، چون او به ناچيزترين قيمتها تو را مى فروشد، و از دوستى با دروغگو بپرهيز، چون او، مانند سهراب ، فريبت ميدهد. دور را در نظرت نزديك نشان ميدهد، و نزديك را دور جلوه گر ميسازد.
شرح : يكى از مهم اسلامى ، كه هم پيامبران اكرم (ص ) و هم امام عليه السلام ، درباره آن بسيار سفارش كرده اند، مسئله انتخاب دوست و همنشين است . كسانى كه خصوصيات زشت و ناپسند، و صفات بد و نامطلوب دارند، بر روى دوستان و معاشران خود نيز تاءثير منفى ميگذارند، و به آنان ، زيانهاى جبران ناپذير مى زنند. از اين رو، در انتخاب دوست ، بايد كمال مراقبت را به عمل آوريم و دست كم ، كسانى را كه داراى چهار خصوصيت زشتنادانى ،بخل ،بدكارى ودروغگويى هستند، به عنوان دوست انتخاب نكنيم .
شخص نادان ، هر چند هم كه مهربان و صميمى باشد، از آنجا كه عقل كافى ندارد، موارد سود و زيان را نيز تشخيص نميدهد. به همين جهت ، حتى وقتى ميخواهد به دوست خود، سودى برساند، از روى نادانى ، كارى ميكند كه به زيان دوستش تمام شود.
شخص بخيل ، يا تنگ نظر، نيز چون به مال دنيا بيش از هر چيز ديگرى دلبستگى دارد، و حاضر نيست ذره اى از مال خود را از دست بدهد، تا زمانى به دوستى خود با ديگران ادامه ميدهد، كه به او نيازمند نباشد. اما همينكه يكى از دوستانش به او نيازمند شود، حتى اگر در اوج نيازمندى باشد و تمام زندگى اش به اندكى گذشت و بخشش از سوى او بستگى پيدا كند، باز حاضر به گذشت و چشم پوشى از مال دنيا نمى شود، و دوست خود را، در آن اوج احتياج ، رها ميكند و به حال خود مى گذرد.
بد كاره ، يا كسى كه در روى زمين به فسق و فجور و فساد دست ميزند، نيز از كسانى است كه بايد از دوستى با او پرهيز كرد. شخص بد كاره ، عزت و شرافت انسانى خود، و سعادت و رستگارى آخرت خود را، در برابر كم ارزشى ترين چيزها از دست مى دهد. بنابراين ، مسلم است كه چنين كسى ، براى دوستان نيز، ارزشى قائل نخواهد شد، و آنها را در برابر اندك چيزى خواهد فروخت .
دروغگو نيز، شايسته دوستى نيست . چون او نيز، مانند سراب كه از دور به شكل آب ديده ميشود و از نزديك چيزى جز خاك و ريگ بيابان نيست ، هميشه به فكر فريب دادن است . شخص دروغگو، هميشه با دروغهاى خود، كارهاى خوب را به صورت كارهاى بد وانمود ميكند. و كارهاى بد را بصورت خوب نشان ميدهد. در نتيجه ، كسيكه با شخص دروغگو دوستى كند، فريب حرفهاى او را ميخورد، و دو عيب بزرگ در زندگى پيدا ميكند: نخست آن كه از كارهاى خوب رويگردان ميشود، چون خيال ميكند كه آن كارهابد است . و ديگر آنكه به انجام كارهاى بد مى پردازد، چون بخاطر حرفهاى دوست دروغگوى خود، گمان ميكند كه آن كارهاخوب است .
فرزند عزيز، وقتى ميخواهى با كسى دوست شوى مراقب باش كه او، جزو هيچكدام از اين چهار گروه نباشد. چون امام عليه السلام ، به خاطر خير و صلاح مسلمانان ، سفارش كرده است كه از دوستى با اين گونه افراد، دورى كنند.

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 21 / 5 / 1394

 

1- سوره فاتحه [گشاينده]

 


چون قرآن با اين سوره شروع مى‏شود و اين سوره آغازگر قرآن است، «فاتحه‏» ناميده مى‏شود.
بخاطر حمد و ستايشى كه در اين سوره از خداوند بعمل آمده نام ديگرش سوره «حمد» است. و نيز بنام «شكر» و «وافيه‏» و «نور» هم از آن ياد مى‏شود. نام ديگرش «سبع المثانى‏» است و نيز «ام الكتاب‏». 
امام صادق(ع) فرموده است: سوره‏اى كه اولش ستايش، وسطش اخلاص و آخرش نيايش است. (تفسير برهان ج 1 ص 42.)
اين سوره 7 آيه دارد و در سال سوم بعثت آمده و پنجمین سوره قرآن مجید است كه در مكه نازل شده است. بعضى هم اين سوره را اولين سوره دانسته‏اند.

فضیلت و خواص قرائت سوره فاتحه:
مال وثروت - زنده شدن مرده- آرام بخش درد ها- کلید بهبودی-برآورده شدن حاجات- درمان بیماری ها – رهایی از عذاب فرشتگان نوزده گانه- بخشش گناهان – راه رسیدن به بهشت جهت عبور از پل صراط – بخشایش گناهان پدر ومادر

 

 

 

2- بقره [گاو ماده]

 


نام دیگر سوره بقره«فسطاط القرآن»است.
در آيات 17 تا 73 اين سوره داستان فرمان خدا به بنى اسرائيل، مبنى بر كشتن و ذبح كردن گاو، بيان شده است. 
اين سوره كلا در مورد مؤمنين و مشركين و منافقين و خلقت آدم و بدعتهاى اهل كتاب و ماجراهاى موسى و بنى اسرائيل و بناى كعبه توسط حضرت ابراهيم و نعمتهاى خداوند و مسائل قصاص و وصيت و قتال با مشركين و نكاح و طلاق و ربا و مجادله ابراهيم با مشركين بر سر اعتقاد به توحيد و تغيير قبله و احكامى از حج و ارث و روزه و ... مى‏باشد.
آية الكرسى که پرفضیلت ترین آیه قرآن است،آيه 255 اين سوره است. 
این سوره 286 آيه دارد و هشتاد و هفتمین سوره قرآن مجید است وبيشتر آياتش در مدينه و پس از هجرت نازل شده است.

فضیلت و خواص قرائت سوره بقره:
دور شدن شیطان-ایجاد برکت-رفع سحر-جهت درمان ترس-جهت درمان تب-رسیدن به حاجت-زیاد شدن روزی-جهت گشایش کارها-بیدار شدن در وقت معین

3- آل عمران


عمران پدر حضرت مريم(س) بود. خاندان عمران عبارت مى‏شود از عمران و همسرش و مريم و عيسى(علیهم السلام).
در آيه 33 مى‏خوانيم: 
«خداوند، آدم و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.»نامهای دیگر سوره«استغفار»و«طیبه»است.
در اين سوره، كه 200 آيه دارد و هشتاد و نهمین سوره قرآن مجید است در سال سوم هجرت در مدينه نازل شده است
این سوره از توحيد و مقاومت در برابر دشمنان و مردم شناسى و در رابطه با جنگ بدر و احد و زندگى مسلمين در آن فراز و نشيبها، سخن مى‏گويد. 
در بخشى هم ولادت مريم و عيسى و نصارى و مجادله با اهل كتاب مطرح است و از شيوه‏هاى عمل مخالفان و مخالفت‏هاى يهوديان هم سخن به ميان آمده است و در كل، بشارتى براى اصحاب پيامبر است.

فضیلت و خواص قرائت سوره آل عمران:
درود فرشتگان – رفع آتش دوزخ – پر بار شدن درخت – سهولت زایمان رفع دیون آسان شدن مشکلات – ازدیاد روزی

 

 

4- نساء [زنان]


نام دیگر سوره«النساء الكبري»است.
در قسمتهائى از اين سوره، مسائل و احكامى درباره ازدواج با زنان و حقوق آنان و روابط خانوادگى و حل اختلافات و مسئله ارث و طلاق و ... بيان شده است. 
از آيه 136 به بعد، تشريح روحيات منافقين است. 
از موضوعات ديگر اين سوره، احكام نماز و جهاد و هجرت و شهادات و تجارت، حالات اهل كتاب، و همچنين شئون جامعه اسلامى است كه بر ويرانه‏هاى سنت‏هاى جاهلى بنا مى‏شود. و دستورات اجتماعى اسلام در اين سوره ذكر شده است. اين سوره نود و دومین سوره قرآن مجید است و در مدينه و پس از هجرت نازل شده است و 176 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرائت سوره نساء:
پاداش الهی – حکم صدقه – رهایی از فشار قبر

 

 

 

 

5- مائده [سفره و خوان غذا]


در آيه 112 تا 115 حواريون و پيروان عيسى(ع) از او درخواست مى‏كنند كه براى اطمينان بيشتر، خداوند از آسمان، خوان غذا فرود آورد. و عيسى از خداوند مى‏خواهد كه:
«پروردگارا! براى ما غذائى از آسمان نازل كن تا براى اول و آخر ما عيد باشد و نشانه‏اى از تو ... ».
نام ديگر سوره، «عقود» است. 
اين سوره داراى 120 آيه است و پس از هجرت، در مدينه نازل شده و سوره صد و سیزدهم قرآن مجید است و عمدتا تاكيد آياتش بر بناى اجتماعى اسلامى، بر پايه بينش توحيدى و مبارزه با خرافات و شركها و تاسيس روابط صحيح اجتماعى و احكام حلال و حرام مى‏باشد. حرمت‏شراب و قمار، در آيه 90 آمد است. 
و از اين رهگذر، مسائلى از عهد و پيمان و حدود و قصاص و داستهائى از هابيل و قابيل و از بنى اسرائيل نيز بيان شده است، كه در زمينه مسائل حقوقى و جزائى مى‏باشد. 
مطالب مربوط به غدير خم در آيات 3 و 67 بيان شده است.

فضیلت و خواص قرائت سوره مائده:
استقامت در توحیداعطای حسنات – بخشش گناهان

 

 

6- انعام [احشام و چهارپايان]


در قسمتهائى از آيات 136 تا 144 و رسوم و سنت‏هاى جاهلى را در باره گاو و گوسفند و شتر و بز و قربانى و گوشت آن بيان كرده و در اصلاح عقائد انحرافى آنان در مورد اين حيوانات كوشيده است. 
تلاش هميشگى قرآن در اصلاح «عقيده‏» انسان بخصوص در مورد الوهيت و عبوديت، در اين سوره روشن است و در همين باره به مسائلى از قبيل توحيد و نبوت و معاد و احتجاج با مشركين و برخى وظائف شرعى پرداخته است. اين سوره پنجاه و پنجمین سوره قرآن مجید است و165 آيه دارد و جز 6 آيه، بقيه در مكه و قبل از هجرت نازل شده است و بنا به نقلى آيات 20، 23، 91، 93، 114، 140، 151، 152، 153، از اين سوره، مكى است. 
اين سوره، پس از سوره «حجر» نازل شده است.

فضیلت و خواص قرائت سوره انعام:
رفع بیماری – ستایش فرشتگان تا روز قیامت – استجابت حاجات – نرفتن به دوزخ- محافظت فرشتگان از او – رفع مالیخولیا – دفع بلایا

 

7- اعراف [جائى است ميان بهشت و جهنم]


در آيات 45 تا 48 از گروهى كه در قيامت، در اعراف خواهند بود يا مى‏كند و از خطاب‏هاى آنان با اهل بهشت، در رابطه با اعمال و پاداشها سخن مى‏گويد.
بنا به تفسيرى هم، اين اصحاب اعراف، ممكن است ائمه باشند.
در حديث است كه: 
«نحن الاعراف‏» - ما اعرافيم كه ياران خود را مى‏شناسيم و هر كس كه ما را بشناسد و ما او را بشناسيم وارد بهشت مى‏شود.(تفسير البرهان ج 2 ص 17.) 
اين سوره، بيشتر روى سخن با مشركين دارد و نيز مؤمنين، و از سرنوشت انسانها در طول تاريخ در رابطه با وفا به عهد خدائى و نيز فرجام كار انسان در آخرت، و عذاب و پاداش و عرش و ساعت و قرآن و ... سخن مى‏گويد و از آيه 148 به بعد، اشاره به رجعتى كه در قوم موسى بصورت گوساله پرستى پيدا شد مى‏كند.خطاب «يا بنى آدم‏» چندين بار تكرار شده و لحن هشدار دهنده دارد.
نام دیگر سوره اعراف «المص» است
اين سوره در مكه و قبل از هجرت نازل شده و سی و نهمین سوره قرآن مجید است و 206 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره اعراف:
رفع بازخواست روز قیامت – همنشینی با حضرت آدم(ع) – مقابله با درندگان و دشمنان

 

 

8- انفال [منابع و ثروت‏هاى عمومى در طبيعت]


در نخستين آيه اين سوره، حكم ثروت‏هاى عمومى و اينكه از آن كيست و چگونه و در چه راهى مصرف مى‏شود، بيان شده است.
اين سوره به نام «بدر» هم گفته شده زيرا پس از هجرت به مدينه و وقوع جنگ بدر در ماه رمضان، اين سوره در سال دوم هجرى نازل شده است و متضمن مسائلى مربوط به جهاد و غنائم و انفال و هجرت مى‏باشد.
و به تعبير امام باقر و امام صادق، سوره انفال، بريدن دماغ كفار است. كنايه از ضربه‏هائى كه بر آنان وارده شده است.
نزول اين سوره پس از اولين حركت مسلحانه مسلمانان (جنگ بدر) درخور تامل و دقت است. 
به جمع‏بندى نقاط قوت و ضعف و ارزيابى عمل مسلمين پرداخته و رهنمودهاى متناسبى مى‏دهد. 
نامهای دیگر سوره انفال «فاضحه» و «بدر» است.
اين سوره 75 آيه دارد و هشتاد و هشتمین سوره‏ قرآن مجید است كه نازل شده است.

فضیلت خواص قرآئت سوره انفال:

محافظت از نفاق – افتخار شیعه – شرمندگی دشمنان – شفاعت پیامبر در روز قیامت – محافظت در برابر تعدی – پیروزی در جنگ ها - درود فرشتگان – بخشندگی گناهان – ارتقای مقام
 

 

9- توبه [بازگشت]


در آيه 2 سخن از اين است كه اگر مشركين از راه كج و انحرافى خويش باز گردند و حق را بپذيرند به نفع آنهاست. 
اين سوره، بخصوص در 40 آيه اول، اعلام جنگ با مشركين و منافقين و اولتيماتوم با آنهاست و (آخرين حرف)ها را با آنها مى‏زند.
و بخاطر همين لحن حاد، بدون «بسم الله الرحمن الرحيم‏» شروع مى‏شود. 
سوره توبه آخرین سوره قرآن مجید است و در سال هشتم هجرى و به روايتى در سال نهم در مدينه نازل شده است و از نظر ترسيم خط مشى حكومت اسلامى با قبايل و گروه‏ها و جناحهاى مخالف و روش سياسى اسلام، در روابط و عملها، اهميت‏ خاصى دارد. 
روحيه شهادت طلبى مسلمين و رسيدن به «احدى الحسنيين‏» در آيه 52 مطرح شده است و در آيه 107 ماجراى مسجد ضرار و توطئه منافقين بيان گرديده است. 
نام های ديگر اين سوره «برائت‏» و «فاضحه» است. 
بنا به اعلان برائت و بيزارى نسبت به مشركين پيمان شكن. و بهمين جهت هم در اول سوره بسم الله ... نيست.
زيرا بسم الله نشان امان و رافت است و سوره برائت، بر داشتن امان است و در آن، شمشير است.(از على عليه السلام. به نقل مرحوم طبرسى). 
در اين سوره، مفصلا درباره منافقين بحث‏شده است و مشت آنان را در رابطه با مسائل مبارزاتى و اقتصادى باز كرده است و به همين جهت نام ديگرش «فاضحه‏» يعنى رسوا كننده است. 
این سوره داراى 129 آيه است.

فضیلت و خواص قرآئت سوره توبه:
جلوگیری از نفاق – محافظت از دستبرد دزدان_محافظت از آتش – اعطای حسنات – رفع جهل – تقرب به خدا – رفع پیری –آشکار شدن عیوب - اعتراف دزد

 

10- يونس [نام يكى از پيامبران]


سوره يونس 109 آيه دارد و پنجاه و یکمین سوره قرآن مجید است و در مكه نازل شده.
در اين سوره علاوه بر يادى از يونس پيامبر، مسائلى در مورد توحيد و رسالت انبياء و سرگذشت امتهاى گذشته بميان آمده است. كه قوت قلبى براى مسلمين است و عبرتى است براى مخالفان عنود و سركش. بخصوص سرگذشت هلاكت بار فرعون و سپاه او و غرق شدنشان.

فضیلت و خواص قرآئت سوره یونس:
درمان درد پا و پهلو ــ برای شناسایی سارق ــ جهت آسان زاییدن

 

 

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 21 / 5 / 1394




 قدرتمند حقیقی

قالَ وَ مِن اَلفَاظِ رَسُولِ اللهِ (ص) : الشَدِیدُ مَن غَلَبَ نَفسَهُ


رسول خدا فرمود :

"توانمند کسی است که بر نفس خویش چیره شود ." 





 

محتوا و مطالب قرآن كريم

محتويات و مطالب قرآن مجيد را دو نوع مى توان بيان كرد: يكى به طور خلاصه و ديگرى ، به طور مشروح . اما به طور خلاصه بدين قرار است كه : از مجموع (6236) آيه قرآن كريم ، حدود (1300) آيه درباره توحيد و خداشناسى است . اعم از وجود خدا، وحدانيت و صفات او. و اينكه خلقت عالم و اداره آن در دست خداست و جهان ، تك محورى ، يك قطبى و يك كانونى است : (( الله لا اله الا هو الحى القوم لا تاءخذه سنة و لا نوم له ما فى السموات و ما فى الارض ... )) (41).
و حدود (1400) آيه درباره معاد، قيامت ، مرگ و برزخ ، حشر و نشر، بهشت و جهنم و خلود است . حدود پانصد آيه درباره احكام است . از قبيل حلال و حرام ، تجارت ، جنگ و صلح ، قصاص ، حدود نماز، روزه ، حج و غيره و حدود (2000) آيه در حالات انبياء، امتها و پيروزى حق بر باطل مى باشد. و بقيه آيات ، درباره اخلاق ، مواعظ، امثال و نظير آنها است .
اما به طور مشروح همان است كه در مقدمه (تفسير احسن الحديث ) نوشته ام . و در اينجا از آن نقل مى كنم :
1 - بيان ذات خدا، صفات خدا، يگانگى خدا و آنچه بايد خدا از آن منزه باشد. و آنچه بايد خدا به آن متصف باشد (صفات ثبوتيه و سلبيه )
2 - معاد و قيامت ، حشر و نشر اموات ، زندگى در بهشت و جهنم . و ابديت و برزخ .
3 - ملائكه ، يعنى واسطه هاى فيض و نيروهاى با شعور و آگاه ، همچنين جن و شياطين .
4 - سرگذشت پيامبران يا انسانهايى كه وحى الهى را دريافت كرده و به انسانهاى ديگر ابلاغ نموده اند. و ميدان حق و باطلى كه به وسيله آنها به وجود آمده است .
5 - ترغيب و تشويق براى ايمان به خدا و معاد،و ملائكه ، پيامبران و كتب آسمانى .
6 - خلقت آسمانها، زمين ، كوهها، درياها، گياهان ، حيوانات ، ابر، باد، باران ، شهابها، و غيره و خلقت همه عالم .
7 - دعوت به پرستش خداى يگانه و اخلاص در عبادت . و كسى و چيزى را براى خدا شريك قرار ندادن .
8 - احتجاجها و استدلالها در مورد خدا، قيامت ، پيامبران و نقل خبرهاى عينى در ضمن احتجاجها.
9 - تقوى ، پارسى ، و تزكيه نفس ، توجه به نفس اماره و خطر وساوس ‍ نفسانى و شيطانى و نظير آن .
10 - اخلاق فردى از قبيل : شجاعت ، استقامت ، صبر، عدالت ، احسان ، محبت ، ذكر خدا، محبت خدا، شكر نعمت ، ترس از خدا، توكل به خدا، رضا به رضاى خدا، تسليم در برابر امر خدا، تعقل و تفكر، صدق و امانت و امثال آن .
11 - اخلاق اجتماعى ، از قبيل : اتحاد، توصيه بر حق و صبر، تعاون در نيكيها، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد با مال و جان در راه خدا و تشويق بر اطعام مساكين و غيره .
12 - احكام از قبيل : نماز، روزه ، زكات ، خمس ، حج ، جهاد، نذر، سوگند، بيع ، رهن ، نكاح ، هبه ، حقوق زوجين ، حقوق والدين ، طلاق ، ظهار، وصيت ، ارث ، قصاص ، حدود، قضاوت ، ثروت ، مالكيت ، حكومت ، شورا، حق فقرا و غيره .
13 - حوادث و وقايع 23 ساله بعثت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله .
14 - توصيف كلى در همه اعصار از سه گروه : مؤ منين ، كافرين و منافقين .
15 - توصيف قرآن در حدود پنجاه صفت : تسبيح موجودات جهان و نوع آگاهى درون موجودات ، تسبيح به خالق و آفريننده خودشان .
16 - جهان و قوانين پايدار جهان ، ناپايدارى زندگانى دنيا و عدم صلاحيت آن براى اينكه ايده آل مطلوب باشد.
17 - معجزات و خوارج عادات انبيا - عليهم السلام - و تاءييد كتب آسمانى مخصوصا (تورات ) و (انجيل ) و تصحيح اغلاط آن دو، و امثال اين مطالب .

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 21 / 5 / 1394



جهاد اکبر 

امام صادق علیه السلام فرمود :

" پیامبر اکرم ( ص) عده ای را به جنگ فرستاد ، چون از جنگ برگشتند فرمود : آفرین به گروهی که جهاد کوچکتر را انجام دادند و جهاد بزرگتر بر عهده آنان است ،
گفتند : ای پیامبر خدا ! جهاد بزرگتر چیست ؟ 
فرمود : جهاد با نفس !"



 

اختلاف قراآت

اختلاف قراآت
قرائتهاى قرآن مجيد، به هفت نفر قارى مشهور مى رسد، كه چهار نفر از آنها شيعه و سه نفر از اهل سنت است . چهار نفر اولى عبارتند از:
1 - (عاصم بن ابى الجنود) او قرآن را بر ابوعبدالرحمن سلمى ، خوانده و او نيز بر اميرالمؤ منين - عليه السلام - خوانده است . چنانكه در مقدمه مجمع ، فن دوم ، بر اين مطلب تصريح فرموده است .
ثقه جليل القدر ابان بن تغلب ، قرآن را بر عاصم خوانده است . چنانكه در تاءسيس الشيعه نقل شده ، قرائت عاصم از نظر شيعه و اهل سنت مقبول و همه قرآنهاى روى زمين با قرائت عاصم نوشته شده ، و او در سال 128 هجرى از دنيا رفته است .
حفص بن غياث مى گويد: عاصم ، به من گفت : هر قرائتى كه بر تو خوانده ام ، همان است كه بر ابوعبدالرحمن سلمى خوانده ام . و او بر على - عليه السلام - خوانده است . (34)
2 - (ابوعمرو بصرى (زبان بن علاء))؛ در تاءسيس الشيعه فرموده است كه : او از شيعه مى باشد و قرآن را بر سعيد بن جبير شهيد، خوانده است . امام صادق - عليه السلام - به او فرموده : (( يا ابا عمرو! تسعة اعشار الدين فى التقيه )) . او از ترس حجاج بن يوسف ، گريخت و تا حجاج زنده بود، او متوارى زندگى مى كرد. در سال 68 هجرى متولد شد و در 154 از دنيا رفته است . و معلم قرائت قرآن بود.
3 - (حمرة بن حبيب زيات )؛ در تاءسيس الشيعة فرموده است : او از شيعيان است و قرآن را بر امام صادق - صلوات الله عليه - خوانده است . در رجال (35) خويش ، او را از اصحاب امام صادق - عليه السلام - شمرده است . او در سال 80 هجرى ، متولد شده و در 158 در حلوان از دنيا رفته است . كتابهاى : (قرائة القرآن ، مقطوع القرآن و موصوله و...) و همچنين در مجمع البيان : (( و اما حمزة فقرء على بن جعفر محمد عليهماالسلام )) و همچنين فرموده است : و نيز قرآن را بر حمران بن اعين و او بر ابوالاسود دئلى و او بر على بن ابيطالب - عليه السلام - خوانده است . و حمزه در عصر خود معلم قرائت قرآن بود.
4 - (على بن حمزه كسايى ) او شيعه مى باشد و قرآن را بر شيوخ شيعه خوانده است از قبيل حمزه و ابان بن تغلب ، و حمزه نيز بر امام صادق - عليه السلام - خوانده است و او در سال 189 در شهر رى ، و به قولى در طوس از دنيا رفته است . در الكنى و الالقاب مى گويد: علامه بحرالعلوم فرموده است : او قرائت خود را از حمزة بن حبيب زيات اخذ كرد. ابتدا مردم را با قرائت حمزه تعليم مى داد و بعد براى خودش قرائتى اختيار نمود. ابن نديم در فهرست (36)، تاريخ وفات او را 179 ذكر نموده ، ولى تاءسيس الشيعه ، 189 را بيان كرده است . چنانكه در بالا نقل گرديد. او معلم قرائت قرآن بوده است .
5 - (عبدالله بن عامر دمشقى ) رئيس اهل مسجد در زمان وليد عبدالملك مروان بود. او قرآن را بر مغيره بن ابى شهاب خواند، و او بعد از بلال بن ابى الدرداء، قاضى دمشق بود. اهل شام در قرائت ، او را امام و پيشواى خود نمودند. طبرسى (ره ) فرموده است : (( اما الشامى فهو عبدالله بن عامر اليحصبى لا غير، قرء على المغيرة بن ابى الشهاب و قرء المغيرة على عثمان بن عفان )) .
ابن نديم وفات او را در 118 مى داند. در البيان از طبقات القراء، ولادت او را در هشتم هجرت نقل كرده . در اين صورت 110 سال در قيد حيات بوده است .
6 - (عبدالله بن كثير مكى ) او در اصل ايرانى و در سال 45 هجرى در مكه متولد شده و در 120 وفات يافته است .(37) طبرسى (ره ) مى گويد: (( و اما المكى فهو عبدالله بن كثير لا غير، قرء على مجاهد )) . او در دوران حيات خويش ، قارى و معلم قرآن بوده است .
7 - (نافع بن عبدالرحمن المدنى ). او يكى از قراء هفتگانه و از اصفهان است . قرائت قرآن را از عده اى از تابعان اهل مدينه فرا گرفته و در سال 169 هجرى از دنيا رفته ، و در عصر خويش ، معلم قرآن بوده است .
غير از اين هفت نفر، سه نفر ديگر وجود دارند كه البته در حد آن هفت نفر نيستند. و آنها عبارتند از: خلف بن هشام ، يعقوب بن اسحاق و يزيد بن قعقاع
پس از آنكه احوال قاريان مشهور و غير مشهور و نامهاى آنها معلوم گرديد اينك لازم است در اين باره ، دو مطلب را يادآورى كنيم :
اول اختلاف قراآت ، فقط در تركيب كلمات است ؛ مثلا يكى (مالك يوم الدين ) خوانده و ديگرى (ملك يوم الدين ) و يا يكى (لنحرقنه ) را از باب افعال خوانده و ديگرى از باب تفعيل . خلاصه : اختلاف ، از تركيب كلمات بيرون نرفته است . و اين ، سبب زيادى و يا نقصى در قرآن مجيد نمى گردد.
دوم : آية الله خوئى در البيان (38) مى فرمايد: اهل بيت - عليهم السلام - شيعيان خويش را به يكى از قراآت منحصر نكرده اند. اين قرائتها در زمان آنها- عليهم السلام - معروف بوده است و از هيچ يك منع نفرموده اند و اگر منع كرده بودند با تواتر ولااقل با خبر واحد، نقل مى شد. بلكه از آنها نقل شده كه همه را امضا كرده و فرموده اند: (( اقرء كما يقرء الناس ، اقراءوا كما علمتم (39))) .
و خلاصه سخن آنكه : جايز است قرائت در نماز، با هر قرائتى كه در زمان ائمه - عليهم السلام - متعارف بوده است . مرحوم طبرسى در مقدمه مجمع البيان ، فن ثانى مى فرمايد: ظاهر از مذهب اماميه آن است كه اتفاق دارند بر جواز هر قرائت متدوال . و فقط به يك قرائت اكتفا نكرده اند. آية الله خمينى - قدس سره - مى فرمايد: احتياط در آن است كه از قرائتهاى هفتگانه ، تخلف نشود، و نماز با يكى از آنها خوانده شود. چنانكه احوط آن است كه از قرآنهاى موجود، تخلف نشود.(40)
ناگفته نماند كه : از قرائتهاى هفتگانه ، فقط قرائت عاصم و حمزه به معصوم - عليهم السلام - مى رسد؛ قرائت عاصم ، با يك واسطه به اميرالمؤ منين - عليه السلام - و قرائت حمزه ، بدون واسطه به امام صادق - عليه السلام - مى رسد. بعضى ديگر هم اگر به معصوم - عليهم السلام - برسد با واسطه زياد مى رسد.
و نيز ناگفته نماند كه : همه قرآنهاى موجود طبق قرائت عاصم نوشته شده اند كه از نظر شيعه و اهل سنت ، مورد قبول است . اعتقاد اين جانب آن است كه از طرف ولى امر مسلمين دستور داده شود كه قرائت ، فقط منحصر به قرائت عاصم باشد. و قرائتهاى ديگر، تحريم گردد تا همه مردم ، قرآن را با يك وجه بخوانند. و تشتتى در بين نباشد. با چند قرائت خواندن ضرورتى ندارد و در عصر حاضر، حسنى هم ندارد.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: اختلاف قراآت
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 21 / 5 / 1394




 مومن راستین 

امام صادق علیه السلام فرمود : 

مومن کسی است که محل کسب روزی اش پاکیزه و خلق و خوی او نیکوست و درونش بی عیب و نقص است و زیادی داراییش را انفاق می کند و جلو زیاد سخن گفتن خود را می گیرد و شرش را از مردم باز می دارد و در مورد خودش با مردم به انصاف و عدالت بر خورد می کند . 

 

نزول دفعى و تدريجى قرآن

شكى نيست كه قرآن مجيد، در عرض 23 سال به نحو تدريجى نازل شده است . و از سوى ديگر مى خوانيم كه : قرآن كريم در ماه مبارك رمضان و در يك شب نازل گرديده است . به عبارت ديگر، آيه : (( شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن )) (24)
تصريح مى كند كه قرآن در ماه رمضان نازل گشته است . و آيات شريفه : (( انا انزلناه فى ليلة القدر )) (25) و (( انا انزلناه فى ليلة مباركة )) (26) نشان مى دهند كه قرآن مجيد، در يك شب نازل گرديده است . و آن يك شب در ماه رمضان بوده است . و از روايات به دست مى آيد كه آن شب ، شب 23 مبارك رمضان است .
و از سوى ديگر مى بينيم كه كفار مكه اعتراض كرده و مى گفتند: چرا قرآن كريم ، دفعتا واحده نازل نمى شود؟ در جواب آنان ، خداوند فرمود: اين براى آن است كه قلب تو را مطمئن و ثابت گردانيم ؛ چون اگر همه قرآن به يك بار، نازل مى شد، وحى الهى قطع مى گرديد و ديگر رابطه تو با خدا برقرار نمى شد:
(( و قال الدين كفروا لولا نزل عليه القران جملة واحدة كذلك لنثبت به فوادك و رتلناه ترتيلا )) (27).
يعنى (و باز كافران جاهل به اعتراض گفتند كه : چرا اين قرآن (اگر از جانب خداست ) يكباره براى رسول خدا نازل نگشت (اى رسول ما! جاهلان نمى دانند، حكمتش اين است كه ) تا (تدريجا) ما تو را به آن دل آرام كنيم (و اطمينان قلب دهيم . و بدين سبب ) آيات خود را بر تو مرتب به ترتيبى روشن (و روشى نيكو) فرستاديم ).
و نيز مى فرمايد: (( و قرانا فرقناه لتقراءه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا )) (28).
يعنى : (قرآن را قطعه - قطعه فرستاديم تا آن را با تاءنى و دقت ، بر مردم بخوانى . و آن را بتدريج نازل كرده ايم .)
پس يقينى است كه قرآن كريم ، در عرض 23 سال ، نازل گرديده است .
درباره جمع ميان اين دو مطلب ، در روايات شيعه و اهل سنت آمده است كه قرآن ، در يك شب از جانب خداوند به (بيت المعمور) يا (بيت العزة ) نازل شده ، و پس از آن ، بتدريج بر آن حضرت نازل گشته است .
المنار مى گويد: آغاز نزول قرآن در شب قدر بوده است نه همه اش . ولى آن بر خلاف ظهور سه آيه گذشته است كه در اول بحث آورديم .
در كافى از حفص بن غياث نقل شده است كه : از امام صادق - صلوات الله عليه - پرسيدم خدا مى فرمايد: (( شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن )) و حال آنكه از اول تا آخر قرآن ، در عرض 23 سال نازل شده است ؟
فرمود: تمام قرآن در ماه مبارك رمضان به بيت المعمور نازل شد، سپس در طول بيست سال ، نازل گرديد(29) در روايات اهل سنت (بيت العزه ) آمده است .
در تفسير صافى ، مقدمه نهم (بيت المعمور) را به قلب رسول خدا - صلى الله عليه و آله - تاءويل كرده و مى فرمايد: گويا مراد، نزول آن به قلب پيامبر است . چنانكه خداوند فرموده است : (( نزل به الروح الامين على قلبك )) (30) آنگاه در عرض 23 سال ، بتدريج از قلبش به زبانش نازل شده است . وقتى كه جبرئيل مى آمد و وحى را با الفاظش مى خواند.
در اينجا تحقيق ديگرى نيز هست كه بسيار قوى مى باشد و آن اينكه قرآن مجيد دوبار نازل گرديده است ؛ بار اول ، به طور فشرده و بسيط به قلب آن حضرت نازل شده و بار ديگر، به طور مشروح و به تدريج و در عرض 23 سال چنانكه شيخ ابوعبدالله زنجانى در كتاب (تاريخ القرآن ) (31) ترجمه سحاب ، احتمال داده است . و در تفسير الميزان ، ذيل آيه شريفه (شهر رمضان ...) آن را قبول كرده و بر آن استدلال مفصل نموده است . روايات نيز در دوبار نازل شدن قرآن كريم ، صراحت دارند. چنانكه نقل گرديد.
توضيح اينكه : قرآن مجيد، خود حاكى است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - پيش از آنكه جبرئيل بيايد و آن را بخواند، قرآن را مى دانست ولى اجازه خواندن نداشت . آن آيه چنين است : (( لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه فاذا قراءناه فاتبع قرآنه ثم ان علينا بيانه )) (32)
يعنى : (زبانت را به خواندن قرآن ، حركت مده ، كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست . و چون ما آن را خوانديم ، از قرائت آن پيروى كن . سپس تفهيم آن بر عهده ماست .).
از اينجا معلوم مى شود كه قرآن كريم با نزول اول ، در قلب آن حضرت بوده است و آن را مى دانسته است . ولى لازم بود جاى مناسب و اندازه مناسب آن را جبرئيل بيان كند كه در كجا بخواند و چقدر بخواند؟
وانگهى ، به نظر مى آيد كه آن حضرت ، فقط قرآن را مى دانست اما نمى توانست آن را به صورت (اعجاز) بخواند. و اگر خودش ‍ مى خواند، نظير گفته هاى ديگرش مى شد و در قالب اعجاز ادا نمى گرديد. ولى جبرئيل آن را به صورت اعجاز مى خواند. و حضرت نيز با همان كلمات ، ادا مى كرد. و كاتبان وحى آن را مى نوشتند؛ مانند آنكه ما به مسافرت رفته ايم و همه چيز آن در ذهن ماست ، ولى نمى توانيم آن را با شعر بخوانيم ، بلكه لازم است تا شاعرى آن را به نظم درآورد و ما در اين صورت ، نزول اولى ، براى آن بوده است كه لازم بود آن حضرت ، حقايق را بداند. و قبلا به كليات و فشرده دين ، آگاهى داشته باشد. خلاصه : يك بار قرآن كريم به طور فشرده و مجموعى ، در يك شب به قلب مباركش نازل گشته ، و بار ديگر در عرض 23 سال ، هر كجا و هر قدر كه لازم بود، جبرئيل دانسته هاى او را به صورت (اعجاز) مى خوانده و آن حضرت نيز آن را براى مردم ادا مى فرموده است . تا اينكه تمام آنچه كه به قلبش نازل شده بود، در قالب الفاظ، بيان گرديده است .
آنچه كفار مى گفتند: (( لولا نزل عليه القران جملة واحدة )) (33) نظرشان به نزول دوم بوده است . و مى گفتند: چرا همه آن را به يك بار نمى خواند و هر از چند صباحى ، چند آيه نازل مى شود. خداوند نيز در جواب آنان فرمود: اين ، به علت نشدن وحى و اطمينان قلب پيامبر مى باشد.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

امام (ع) با آن همه تاكيد و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسيار بخشنده و كريم بود. ياران و پيروان خود را به بخشش سفارش مى‏كرد و تاكيد مى‏فرمود ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان باشند. او خود نيز عملا چنين بود. پيوسته مى‏فرمود: «مال با صدقه كم نمى‏شود.» امام بى‏توجهى به مؤمنان نيازمند را كوچك شمردن آنان مى‏دانست و كوچك شمردن آنها را توهين به اهل بيت پيامبر (ص). حضرت صادق (ع) از راههاى مختلف به خويشان و ديگر مردم نيازمند كمك مى‏كرد.

امام صادق (ع) را بهتر بشناسيم (2)  بخشش به نيازمندان

گاه نهانى صدقه مى‏داد و گاه آشكار; گاه توسط كسى مى‏فرستاد و گاه خود مى‏برد. گاهى نيز غذا مى‏پخت و افراد را به خوردن دعوت مى‏كرد. شبانگاه، كه تاريكى شب سايه مى‏گسترد و مردم مى‏خفتند، امام (ع) همچون پدرانش زنبيلهاى نان و گوشت‏بردوش مى‏گذارد، كيسه‏هاى درهم و دينار در دست مى‏گرفت، ناشناس به سراغ نيازمندان مى‏رفت و غذا و پول را ميان آنها تقسيم مى‏كرد. معلى، يكى از ارادتمندان امام صادق (ع) مى‏گويد: «امام (ع) در شبى كه باران نم‏نم مى‏باريد از خانه به قصد سقيفه بنى ساعده بيرون رفت. من پنهانى دنبالش رفتم. در ميان راه، ناگاه چيزى بر زمين افتاد. فرمود: «بسم الله، خدايا به من بازش گردان‏». جلو رفتم و سلام كردم، فرمود: معلى هستى؟ گفتم: آرى، فدايت‏شوم. فرمود: «با دستانت جستجو كن، آنچه يافتى به من بده‏». جستجو كردم، نانهاى پراكنده‏اى يافتم. وقتى آنها را به امام (ع) مى‏دادم كيسه‏اى پر از نان بر دوشش ديدم. گفتم: اجازه بفرماييد من آن را بردارم. فرمود: من به حمل آن سزاوارترم، ولى با من بيا. سپس به سقيفه بنى ساعده رفتيم و مردمى را خفته يافتيم. امام (ع) كنار هر نفر يك يا دو نان گذاشت و برگشتيم.» علاوه بر آنچه امام خود شبانه به نيازمندان مى‏داد، گاه به واسطه ديگران نيز اموالى براى آنان مى‏فرستاد و مى‏گفت: «به گيرنده نگوييد من داده‏ام‏» بر صدقه پنهانى تاكيد مى‏كرد و آن را بسيار دوست داشت. فضل بن ابى قره مى‏گويد: «امام كيسه‏هاى پول را به كسى مى‏داد و مى‏فرمود: اينها را به فلانى و فلانى از بنى هاشم بده و بگو از عراق برايتان فرستاده‏اند.» آن شخص مى‏برد و باز مى‏گشت. امام مى‏پرسيد: چه گفتند؟ پاسخ مى‏داد: گفتند: به سبب نيكى‏ات به خويشان پيامبر (ص)، خداى پاداش نيكت دهد.» بخششهاى شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نمى‏شناختند; تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است. افزون بر اين، امام آشكارا نيز از مستمندان دستگيرى مى‏كرد. يك بار چهارصد درهم و يك انگشترى به ارزش ده‏هزار درهم به فقيرى بخشيد. امام صادق -كه درود خدا و فرشتگانش بر او باد- در صدقه دادن روشى ويژه داشت; اگر گيرنده به آنچه مى‏گرفت قانع بود و خداى را سپاس مى‏گفت، امام بيشتر به او مى‏بخشيد; و اگر آن را كم مى‏دانست‏يا به جاى شكر خداى از امام تشكر مى‏كرد، ديگر چيزى به او نمى‏داد. مسمع بن عبد الملك گويد: «روزى خدمت امام صادق (ع) بوديم و انگور مى‏خورديم. نيازمندى آمد و چيزى خواست. امام (ع) خوشه‏اى انگور به وى داد. نيازمند گفت: نيازى به اين ندارم پول بدهيد! امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ديگران را زياد كند. نيازمند رفت و دوباره باز آمد و گفت: همان خوشه انگور را بدهيد. امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى‏ات را زياد كند. سپس نيازمند ديگرى آمد. امام (ع) سه دانه انگور به وى داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداى را كه اين روزى‏ام كرد. امام فرمود: صبر كن، پس دو دست‏خود را پر از انگور كرده، به او داد.تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايى را كه اين روزى‏ام كرد. امام صادق (ع) فرمود: بمان. سپس پولى كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است. امام فرمود: بمان. سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايى كه مرا پوشاند... . اى ابا عبد الله، خدايت پاداش نيك دهد. جز اين براى امام دعاى ديگرى نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نمى‏كرد همچنان به او چيز مى‏بخشيد.» امام (ع) همچنين از محصول باغهاى خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان مى‏بخشيد. امام باغى به نام چشمه «ابى زياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار درآمد داشت. آن قدر از آن مى‏بخشيد كه تنها چهارصد دينار باقى مى‏ماند. اين باغ ماجرايى شگفت دارد. يكى از ياران امام (ع) به وى گفت: «شنيده‏ام در باغ چشمه ابى زياد كارى شگفت مى‏كنى، دوست دارم از زبان شما بشنوم.» امام فرمود: «آرى، چون خرماها مى‏رسد، فرمان مى‏دهيم ديوارهاى باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند;» و نيز فرمان مى‏دهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هر يك ده نفر مى‏توانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مد خرما مى‏خورند.» سپس فرمان مى‏دهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پيرزن و مريض و كودك و زن و همه كسانى كه توانايى آمدن نداشته‏اند، يك مد خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را مى‏دهم و باقيمانده محصول را به مدينه مى‏آورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم مى‏كنم; و در پايان از چهارهزار دينار، چهارصد دينار برايم باقى مى‏ماند. امام صادق (ع)، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهمانى مى‏داد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهمانى مى‏خواند و اطعام مى‏كرد. خانه‏اش منزلگاه غريبان و مسافران بود. ميهمانى دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر مى‏دانست. او به پيروانش سفارش مى‏كرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند. امام (ع) به اندازه‏اى ميهمانى مى‏داد كه مى‏توان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم مى‏گفتند: «جعفر بن محمد به اندازه‏اى مردم را اطعام مى‏كند كه براى خانواده‏اش چيزى باقى نمى‏ماند.» امام صادق (ع) وقتى نمى‏خواست كسى را به خانه ببرد، تعارف نمى‏كرد. چون ميهمانان بر سر سفره مى‏نشستند، تعارف مى‏كرد كه بيشتر بخورند و هر چه بيشتر مى‏خوردند، شادمان‏تر مى‏شد. گاه خود از ميهمانان پذيرايى مى‏كرد. و كارهاى آنها را انجام مى‏داد، سر سفره گوشتها را جدا مى‏كرد و در برابر ميهمانان مى‏گذاشت. خود براى ميهمانان غذا مى‏نهاد و حتى به دست‏خود براى آنها لقمه مى‏گرفت. بسيار اتفاق مى‏افتاد كه وقتى مجلس درس و مناظره تمام مى‏شد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در محفل را نگه مى‏داشت و با آنها غذا مى‏خورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود. و فقير و غنى را باهم دعوت مى‏كرد. گاه به ميهمانان غذاى بسيار لذيذ مى‏داد و گاه غذاى ساده و معمولى. در پاسخ يكى از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا مى‏دهم. چون خداى روزى زياد برساند، طعام نيكو مى‏دهم; و چون روزى كم برسد، با غذاى معمولى اطعام مى‏كنم. چون ميهمانى مى‏داد غذايش هم خوب بود و هم زياد. ميهمانان را بزرگ مى‏داشت و از حضور آنها اظهار شادمانى مى‏كرد. به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد مى‏گفت و در باز كردن و وانهادن بارشان به آنها كمك مى‏كرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن بار و بنه به آنها كمك نمى‏كرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز مى‏داشت. چون سبب را مى‏پرسيدند مى‏فرمود: ما خاندانى هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان يارى نمى‏دهيم.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

تعريف عينى و عملى عدالت، از امام صادق(ع) و امام كاظم(ع)، به نقل از كتاب «كافى‏»، و مطلبى چند پيرامون «عدالت‏» . 
عالمان معقول و منقول بر اين حقيقت اتفاق دارند كه چون درباره موضوعى سخنى معتبر از معصوم(ع) برسد، آن سخن بر همه سخنان ديگر گويندگان هركس باشند مقدم است، و قبول آن به ضرورت عقل لازم است; و تمثيل معصوم(ع) در حكم «قياس برهانى‏» است، با مقدمات «اولى‏» (نه نظرى). 
ملا عبدالرزاق لاهيجى (م: 1072ق) مى‏گويد:

مقدماتى كه فراگرفته شود از معصوم، به طريق تمثيل، به منزله اوليات باشد در قياس برهانى. و چنانكه قياس برهانى افاده يقين كند، دليلى كه مؤلف باشد از مقدمات ماخوذه از معصوم افاده يقين تواند كرد، به اين طريق كه ساين مقدمه، گفته معصوم است. و هرچه گفته معصوم است، حق است. پس اين مقدمه حق استز».[1] 
و روشن است كه اين چگونگى از آنجاست كه منشا علم معصوم(ع)، «علم الهى‏» و «لوح محفوظ‏» و «كتاب مكنون‏» است; و عقل معصوم عقل كلى است نه عقل جزوى بشرى (كه انسانها همه از آن بتفاوت برخوردارند، از جمله فيلسوفان و عارفان)، و علم معصوم(ع) علم اولى است، كه هيچ راه خطايى در آن نيست (نه علم نظرى بحثى يا علم كشفى رياضتى، كه انسانهايى به آن مى‏رسند، و هردو در معرض تعارض و اختلاف است، و هرگز و هيچگاه به مرتبه «علم اولى‏» نمى‏رسد. و اين در صورتى است كه موضوعى در اين علوم، مورد اتفاق باشد، وگرنه در صورت اختلاف ادله و تعارض براهين، و تنافى و تقابل كشفها، كه از اعتبار آن كاسته مى‏شود). 
فيلسوف ويژه و بزرگ و كم‏مانند دوران، مير سيد ابوالقاسم فندرسكى (م: 1050ق)، نيز در اين باره چنين مى‏گويد: 
فلاسفه در علم و عمل گاه‏گاه خطا كنند، و انبيا در علم و عمل خطا نكنند. و فلاسفه را طريق علم، به عمل و فكر باشد، و انبيا را وحى و الهام، و چيزها را نه به فكر دانند، كه آنچه نظرى فلاسفه است ايشان را اولى است. و از اين است كه اينها خطا نكنند، و آنها خطا كنند، كه خطا در اوليات نيفتد، و در نظريات افتد.[2] 
و بر همين بنياد است‏بنيادى عقلى كه مى‏نگريم بجز عالمان رشته‏هاى مختلف فقه و تفسير و حديث و اخلاق و كلام و... فيلسوفان اسلامى نيز در آثار و مباحث‏خويش به نقل اخبار مى‏پردازند، و به آنها استناد مى‏كنند، و از آنها تاييد مى‏جويند، و براى تثبيت‏يا تاييد نظر خويش، اخبار را در مسائل مورد نظر مى‏آورند، و با نهايت تجليل به محتواى اخبار مى‏نگرند، چنانكه در آثار ابن‏سينا، ميرداماد، صدرالمتالهين شيرازى، حاج ملا هادى سبزوارى، آقا على مدرس (حكيم) و ديگران اين امر را مشاهده مى‏كنيم. و موضوع در حد خود روشن است و نيازى به بيش از همين اندازه يادآورى ندارد. 
درباره عدالت، و معانى و اصطلاحات آن در نزد صاحبنظران مختلف، همچنين ارتباط آن با «آزادى‏» و «برابرى‏»، و مباحثى از اينگونه، نيز اقسام عدالت و منشا هركدام، و راه تحقق هريك... سخنان بسيار گفته‏اند، كه در اين نوشتار در پى نقل و نقد، و برابر نهى و ارزيابى، و تعيين حدود و تداخلهاى آنها نيستم، بلكه در اينجا آهنگ آن دارم كه اگرچه باختصار اين موضوع را يادآور شوم كه يكى از مهمترين اقسام عدالت، عدالت معيشتى و حياتى (و به تعبيرى: عدالت اقتصادى) است، كه تاثير بسيار ژرف و گسترده و بسيار بنيادين آن، در همه شئون مادى و معنوى زندگى انسانى، و تعليم و تربيت انسانها، و رشد «الهى‏انسانى‏» انسان، درخور هيچگونه ترديدى و تسامحى نيست.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

ولادت تا شهادت 
ءابزار عشق و ارادت به ساحت مقدس كوثر ولايت، دخت نبوت، همسر امامت، حضرت‏ صديقه طاهره، فاطمه مرضيه - سلام الله‏ عليها نه تنها از ناحيه شيعيان و شيفتگان ش‏واجب است كه هر كدام از معصومي ن‏عليهم السلام باسخنان خويش درباره آن بزرگوار اظهار ارادت نموده و نقش به‏سزايى را ايفا كرده ‏اند واز همه مهمتر، ابراز علاقه رسول الله‏ صلى الله عليه وآله ‏است ‏به حضرت زهراعليها السلام كه فاطمه ‏عليها السلام رافرشته ‏اى در سيماى انسان و پاره تن خودم ى‏دانست و هرگاه نگاهش به او مى‏افتاد،شادمان و مسرور مى‏شد.

حضرت زهراعليها السلام از منظر امام صادق(ع)

اين محبت از محبت ها جداست حب محبوب خدا، حب خداست. در اين‏جا اوج عشق و محبت‏ حضرت امام ‏صادق‏ عليه السلام به مادرش را در كلامش مى‏خوانيم;لازم به توضيح است كه فقط به ترجمه‏ سخنان حضرت بسنده شده است و منابع‏روايت آورده شده كه در صورت نياز،خوانندگان مراجعه كنند. 

ولادت حضرت فاطمه ‏عليها السلام 
مفضل بن عمر گويد: به امام صادق‏عليه السلام‏عرض كردم: ولادت فاطمه زهرا چگونه بوده‏است؟ حضرت فرمود: آرى، وقتى خديجه باپيامبر ازدواج كرد، زنان مكه او را ترك كردند.هيچ فردى بر او وارد نمى‏شد و بر او سلام‏نمى‏كرد و هيچ زنى اجازه نداشت تا با حضرت‏ خديجه ملاقات داشته باشد. 
همسر رسول الله ‏صلى الله عليه وآله از اين وضعيت رنج‏مى‏برد تا زمانى كه به فاطمه باردار شد.حضرت زهراعليها السلام در رحم مادر، شريك غم وغصه‏ هاى او بود و ايشان را به صبر و بردبارى‏دعوت مى‏كرد. مونس تنهايى مادر بود و با اوسخن مى‏گفت. 
حضرت خديجه، موضوع مكالمه با جنين‏رابا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ابراز نمى‏كرد. تا اين كه‏روزى حضرت رسول‏ صلى الله عليه وآله وارد منزل شد وسخن گفتن حضرت فاطمه‏ عليها السلام با مادرش راشنيد! 
پيامبر پرسيد: چه كسى با تو سخن‏مى‏گفت؟ 
حضرت خديجه فرمودند: جنينى كه دررحم دارم. 
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: جبرئيل به من بشارت‏داد كه اين جنين، دختر است و او دخترى‏ پاك و بسيار مبارك است. خداوند نسل مرا ازاو به وجود مى‏آورد و از نسل او پيشوايانى‏ براى اين امت‏به وجود آمده و بعد از انقطاع ‏وحى، خلفاى خداوند در زمين خواهندبود. (1) 
هنگام ولادت 
امام صادق‏ عليه السلام مى‏فرمايد: 
هنگامى كه فاطمه ‏عليها السلام متولد شد و روى‏زمين قرار گرفت، نورى از چهره ‏اش درخشيد و وارد همه خانه ‏هاى مكه شد و در شرق وغرب زمين جايى نماند مگر آنكه آن نور بر اوتابيد. (2) 
اسامى ويژه فاطمه ‏عليها السلام 
امام صادق‏ عليه السلام مى‏فرمايد: 
حضرت فاطمه در پيشگاه خداوند 9 اسم(مخصوص) دارد: فاطمه، صديقه، مباركه،طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، و زهراسلام الله عليها. (3)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

آیت الله مجتبی تهرانی با اشاره به حدیثی از امام صادق (ع) در مورد غفلتهای انسان در مورد نعمتهای الهی تأکید کرد: خداوند به تو نعمت داد بعد هم به تو فرموده چگونه صرفش کن، امّا تو دائم این‌ها را روی هم انباشته می‌‏کنی. جا دارد خدا بگوید: این مقدار نعمتی که به تو عنایت کردم را چه می‌‏کنی؟

به مناسبت ایام شهادت امام صادق (ع) حدیثی در خصوص این ایام به شرح آیت الله مجتبی تهرانی از نظر می‌گذرد:

روی أَنَّهُ جَاءَ رَجُلٌ إِلَی الصَّادِق (ع) فَقَالَ لَهُ: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِّمْنِی مَوْعِظَةً فَقَالَ لَهُ علیه السلام إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الثَّوَابُ عَنِ اللَّهِ حَقّاً فَالْکَسَلُ لِمَا ذَا»

در روایتی منقول است که شخصی آمد خدمت امام صادق «علیه‏السلام»، عرض کرد:‌ای فرزند پیامبر (ص) پدر و مادرم فدای شما! پندی به من بیاموزید! «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِّمْنِی مَوْعِظَةً»،حضرت فرمودند: اوّل؛ «إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَاذَا» اگر خداوند متکفّل روزی است و گفته: روزی تو را کفالت می‌‏کنم و آن ‏را به تو می‌‏رسانم؛ پس برای چه غصّه می‌‏خوری؟ آیا بچّه‏ای که پدرش متکفّل امور او است، غصّه روزی می‌‏خورد؟ می‌‏گوید: پدرم خرجی‏ام را می‌‏دهد، دیگر غصّه معنا ندارد، اگر غصه بخورد، دیوانه است، تعارف ندارد. یک وقت دست پدرش خالی است، در این‏جا بحثی نیست؛ امّا این بابا همه چیز در دست او است.

دوم؛ «وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَاذَا»، وقتی تقسیم کننده رزق خود رازق است و تو نمی‌‏توانی کم و زیادش کنی؛ چرا حرص می‌‏زنی. سوم؛ «وَ إِنْ کَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا»، اگر حساب روز قیامت حقّ است، پس چرا این‏قدر انباشته می‌‏کنی؟ حضرت فقط بحث حساب که در رابطه با حلال را مطرح می‌‏کنند، «فی حلال‌ها حساب» و بحث عقاب که در رابطه با حرام است را نمی‌‏فرمایند.

خداوند به تو نعمت داد بعد هم به تو فرموده چگونه صرفش کن، امّا تو دائم این‌ها را روی هم انباشته می‌‏کنی. جا دارد خدا بگوید: این مقدار نعمتی که به تو عنایت کردم را چه می‌‏کنی؟ بیا در راه من مصرف کن؟ چرا روی هم می‌‏گذاری؟ بعد هم در قیامت باید حساب آن‌ها را پس بدهی. حدّاقل معطّلی‏ات را در قیامت کم کن.

نقل می‌‏کنند بهلول زیر ساجی آتش روشن کرده بود و ‌این داغ شده بود. معروف است که بهلول عاقل بود و ما دیوانه‏ایم. می‌‏رفت روی ساج، می‌‏گفت: بهلول و خرقه نان و جو و سرکه، بعد می‌‏پرید آن‏طرف. از او پرسیدند: چرا این ‏طور می‌‏کنی؟ گفت: چون می‌‏گویند صحرای قیامت زمین‏اش داغ است. برای روز قیامت تمرین می‌‏کنم که اگر زود جواب حساب و کتابم را بدهم، ‌چقدر کف پایم می‌‏سوزد.

چهارم؛ «وَ إِنْ کَانَ الثَّوَابُ عَنِ اللَّهِ حَقّاً فَالْکَسَلُ لِمَاذَا»، اگرمی‏گویید پاداش الهی در مقابل اطاعت از او حقّ است، و روز قیامت پاداش می‌‏دهد، پس چرا در اطاعت از خدا سستی می‌‏کنید. در حالیکه باید عجله کنی و کسالت و کاهلی را کنار بگذاری.
منبع: خبرگزاری مهر

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

. به مناسبت ایام شهادت امام صادق(ع) حدیثی در خصوص این ایام به شرح آیت الله مجتبی تهرانی از نظر می گذرد: روی عن الصادق علیه السلام قال: فی وصایا لقمان لإبنه قال: فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَجْمَعَ عِزَّ الدُّنْیَا فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَإِنَّمَا بَلَغَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الصِّدِّیقُونَ مَا بَلَغُوا بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ.
روایت از امام صادق صلوات الله علیه منقول است که حضرت فرمودند: از جمله سفارش‏های لقمان به فرزندش این است که: اگر می‏خواهی عزّت دنیا را برای خودت جمع کنی «فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَجْمَعَ عِزَّ الدُّنْیَا»، طمعت را نسبت به آنچه در دست مردم است قطع کن «فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ».

عزّت‏های دنیایی چند شاخه‏ دارد. عزّت مالی هست، عزّت آبرویی هست و... عزّتها مختلف‏اند. حقیقت عزّت هم این است که انسان بتواند قلوب دیگران را به خودش جلب کند که گاهی از آن تعبیر می‏کنند به سلطه بر قلب. این خودش قدرتمندی است. گاهی سلطه بر بدن است که معمولاً عزّت‏ حکّام، سلطه بر ابدان است که آن‌ هم بواسطه زور و ... حاصل می‏شود. این عزّت نیست بلکه ذلت است.
عزّت واقعی این است که انسان سلطه بر قلوب پیدا کند. به تعبیر ما تسخیر قلوب کند. لقمان به فرزندش فرمود: در دنیا عزّت‏های مختلفی داریم. اگر می‏خواهی همه ‏اش را طوری جمع کنی که در هر بعدی از ابعاد زندگی دنیایی‏ات عزیز باشی و در واقع جلب قلوب کنی، طمعت را نسبت به آنچه در دست مردم است، قطع کن؛ «فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ».
این جمله اشاره به این است: جز این نیست که آنچه در دست مردم است امور مادی است. سرآمد امور مادی مال و ریاست است. حالا به این کار نداریم، هر چه می‌خواهد باشد. تو اصلاً و ابداً چشم‌داشت نسبت به آنچه در دست دیگران از امور دنیایی هست، نداشته باش، بلکه بی‌اعتنا باش. همین موجب می شود که همه تو را عزیز بدانند، یعنی از نظر درونی تو را دوست بدارند.
سپس حضرت برای مثال فرمودند: پیامبران و صدیقین با دست خالی به آن جایگاهی را که باید برسند که تسخیر قلوب مردم است رسیدند. غالب پیامبران از نظر امور مادی فقیر بودند و با همین فقر ظاهری که در بین اجتماع داشتند، به آنجایی که باید می‏رسیدند، رسیدند و مردم دوستشان داشتند «فَإِنَّمَا بَلَغَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الصِّدِّیقُونَ مَا بَلَغُوا».
چرا به این جایگاه رسیدند؟«بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ». چون این‌ها هیچ نظری به آنچه در دست مردم از امور دنیایی بود، نداشتند. لذا همه‏ پیامبران تسخیر قلوب می‏کردند نه تسخیر بدن و افرادی هم که آن‌ها را می‏دیدند و با آن‌ها بودند دوستشان می‏داشتند.

منبع : مهر

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

امام‌ صادق‌ (علیه السلام) يكى‌ از ائمه‌ دوازده‌گانه‌ مذهب‌ اماميه‌ و از سادات‌ اهل‌ بيت‌ رسالت‌ است‌ . از اين‌ جهت‌ به‌ وى‌ صادق‌ مى‌گفتند كه‌ هر چه‌ مى‌گفت‌ راست‌ و درست‌ بود و فضيلت‌ او مشهورتر از آن‌ است‌ كه‌ گفته‌ شود .

به گزارش «شیعه نیوز»، حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السلام‌ رئيس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شيعه‌ ) در روز 17ربيع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود . پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( علیه السلام ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بكر مى‌باشد.
کنيه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گراميش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربيت اوليه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ (علیه السلام) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چينى‌ كرده‌ است‌ .
پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نيز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر (علیه السلام) زندگى‌ كرد و با اين‌ ترتيب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود كه‌ هر يك‌ از آنان‌ در زمان‌ خويش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فيض‌ كسب‌ نور مى‌نمودند گذرانيد .
بنابراين‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ كه‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد كه‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذكاوت‌ بسيار ، به‌ حد كمال‌ علم‌ و ادب‌ رسيد و در عصر خود بزرگترين‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گرديد .
پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نيز دوره‌ امامت‌ او بود كه‌ در اين‌ مدت‌ "مكتب‌ جعفرى‌" را پايه‌ريزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شريعت‌ محمدى‌ ( صلی الله علیه و آله ) گرديد .
زندگى‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ (علیه السلام) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنى‌ اميه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ - وليد بن‌ يزيد - يزيد بن‌ وليد - ابراهيم‌ بن‌ وليد - مروان‌ حمار ) كه‌ هر يك‌ به‌ نحوى‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و كدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ (علیه السلام) را فراهم‌ مى‌كرده‌اند ، و دو نفر از خلفاى‌ عباسى‌ ( سفاح‌ و منصور ) نيز در زمان‌ امام‌ (علیه السلام) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ كردند و نشان‌ دادند كه‌ در بيداد و ستم‌ بر امويان‌ پيشى‌ گرفته‌اند ، چنانكه‌ امام‌ صادق‌ ( علیه السلام ) در 10 سال‌ آخر عمر شريفش‌ در ناامنى‌ و ناراحتى‌ بيشترى‌ بسر مى‌برد .
عصر امام‌ صادق‌ (علیه السلام)
عصر امام‌ صادق‌ (علیه السلام ) يكى‌ از طوفانى‌ترين‌ ادوار تاريخ‌ اسلام‌ است‌ كه‌ از يك‌ سواغتشاشها و انقلابهاى‌ پياپى‌ گروههاى‌ مختلف‌ ، بويژه‌ از طرف‌ خونخواهان‌ امام‌ حسين‌ (علیه السلام) رخ‌ مى‌داد ، كه‌ انقلاب‌ "ابو سلمه‌" در كوفه‌ و "ابو مسلم‌" در خراسان‌ و ايران‌ از مهمترين‌ آنها بوده‌ است‌ . و همين‌ انقلاب‌ سرانجام‌ حكومت‌ شوم‌ بنى‌ اميه‌ را برانداخت‌ و مردم‌ را از يوغ‌ ستم‌ و بيدادشان‌ رها ساخت‌ . ليكن‌ سرانجام‌ بنى‌ عباس‌ با تردستى‌ و توطئه‌ ، بناحق‌ از انقلاب‌ بهره‌ گرفته‌ و حكومت‌ و خلافت‌ را تصاحب‌ كردند . دوره‌ انتقال‌ حكومت‌ هزار ماهه‌ بنى‌ اميه‌ به‌ بنى‌ عباس‌ طوفانى‌ترين‌ و پر هرج‌ و مرج‌ ترين‌ دورانى‌ بود كه‌ زندگى‌ امام‌ صادق‌ (علیه السلام) را فراگرفته‌ بود .
و از ديگر سو عصر آن‌ حضرت‌ ، عصر برخورد مكتبها و ايدئولوژيها و عصر تضاد افكار فلسفى‌ و كلامى‌ مختلف‌ بود ، كه‌ از برخورد ملتهاى‌ اسلام‌ با مردم‌ كشورهاى‌ فتح‌ شده‌ و نيز روابط مراكز اسلامى‌ با دنياى‌ خارج‌ ، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نيز شور و هيجانى‌ براى‌ فهميدن‌ و پژوهش‌ پديد آورده‌ بود .
عصرى‌ كه‌ كوچكترين‌ كم‌ كارى‌ يا عدم‌ بيدارى‌ و تحرك‌ پاسدار راستين‌ اسلام‌ ، يعنى‌ امام‌ (علیه السلام) ، موجب‌ نابودى‌ دين‌ و پوسيدگى‌ تعليمات‌ حيات‌بخش‌ اسلام‌ ، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بيرون‌ مى‌شد .
اينجا بود كه‌ امام‌ (علیه السلام) دشوارى‌ فراوان‌ در پيش‌ و مسؤوليت‌ عظيم‌ بر دوش‌ داشت‌ . پيشواى‌ ششم‌ در گير و دار چنين‌ بحرانى‌ مى‌بايست‌ از يك‌ سو به‌ فكر نجات‌ افكار توده‌ مسلمان‌ از الحاد و بى‌دينى‌ و كفر و نيز مانع‌ انحراف‌ اصول‌ و معارف‌ اسلامى‌ از مسير راستين‌ باشد ، و از توجيهات‌ غلط و وارونه‌ دستورات‌ دين‌ به‌ وسيله‌ خلفاى‌ وقت‌ جلوگيرى‌ كند .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

امام صادق (علیه السلام) فرمود: دو رکعت نماز مردی که ازدواج کرده، بر نماز شب و روزه مرد مجرد برتری دارد.

آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیه السلام) به شدت ازسخت گیری بی جا درمعیارهای ازدواج پرهیز داده اند، زیرا به ترویج فساد در جامعه وابتلاء جونان به آسیبهای روانی حاصل از سرکوب غرایز طبیعی منجر می شود.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: مردی نزد پدرم آمد، پدرم به او گفت: آیا همسرداری؟ گفت: نه، پدرم گفت: من دنیا وآنچه درآن است را با یک شب بودن با همسر عوض نمی کنم. سپس فرمود: دو رکعت نماز مردی که ازدواج کرده، بر نماز شب و روزه مرد مجرد برتری دارد. سپس پدرم 7 دینار به او داد و گفت: با این مبلغ مقدمات ازدوج را فراهم کن، آنگاه پدرم افزود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: تشکیل خانواده دهید ( ازدواج کنید که رزق و روزی شما افزون شود).
وساطت در ازدواج
درسوره نورآیات 32 و 33 قرآن مجید خداوند می فرماید: دخترها وپسرها مجرد را و غلامان وکنیزان خود را که شایسته باشند، همسر دهید. اگرتنگدست باشند، خدا به کرم خود توانگرشان خواهد ساخت که خدا گشایش دهنده و داناست، آنان که استطاعت برای ازدواج ندارند باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا از کرم خویش توانگرشان گرداند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هر که دختر یا پسر مجردی را همسر دهد، خداوند در روز قیامت با دیده رحمت به او می نگرد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: پیامبر (صلی الله و علیه آله) می فرماید: ازدواج کنید و مجردان را نیز همسردهید. آگاه باشید بهره مسلمان آن است که مالی را جهت ازدواج فرد مجردی هزینه کند. هیچ چیز نزد خداوند عزوجل محبوب تر از خانه ای که با ازدواج آباد شود، نیست. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند عزوجل در مورد طلاق هشدار داده و مکرر این هشدار را بیان فرمود و این به دلیل نفرت او از طلاق بود.
صفات زن شایسته
امید است که اگر پیغمبر، شما را طلاق داد خدا زنانی بهتر از شما به جایتان با او همسر کند که همه، مسلمان وبا ایمان، خاضع، اهل توبه و عبادت و رهسپار طریق معرفت باشند، چه باکره و چه غیر باکره ( بیوه یا مطلقه).
امام صادق(علیه السلام) به داوود کرخی هنگامی که قصد ازدواج داشت، فرمود: بیندیش وجودت را کجا قرار می دهی؟
زن قید و بند زندگی است، پس دقت کن که خودت را به چه چیز مقید می سازی، برای زنان سنجش نیست، نه برای خوبان آنها و نه برای بدان آنان. زنان خوب را با طلا و نقره نیز نمی توان سنجید، زیرا از طلا و نقره برترند و زنان بد را با خاک هم نمی توان ارزش گذاری کرد که خاک از آنها بهتر است.
اگر مرد با زن به خاطر زیبایی یا ثروتش ازدواج کند به همان واگذار شود واگر با زن به خاطر دینش و فضائلش ازدواج کند، خداوند زیبایی و ثروت را روزیش گرداند.
ارج نهادن به ایده جوان درازدواج
شخصی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: می خواهم با زنی ازدواج کنم و پدر و مادرم می خواهند زن دیگری را به ازدواج من درآورند، امام (علیه السلام) فرمودند: با کسی که خودت می خواهی ازدواج کن و با آنکه پدر و مادرت می خواهند ( و تو مایل نیستی) ازدواج مکن.
عشق و احساس متقابل زن و شوهر
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بهترین زنان شما با محبت ترین زنان نسبت به شوهرانشان و مهربان ترین مادران نسبت به فرزندانشان هستند آنهایی که در امور جنسی مطیع همسران شان هستند و دربرابر دیگر عفیفند.
زن در روابط میان خود و شوهرهمدلش، از سه خصلت بی نیاز نیست که یکی از آن سه، اظهار عشق به شوهر با دلربایی است.
هرگاه عشق و علاقه مردی به همسرش زیاد می شود برایمان او افزوده می شود و هرکس محبتش نسبت به ما اهل بیت زیاد شود، محبتش نسبت به زن و همسر زیاد می شود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

اسماعيليان در ايران
بر طبق اسناد تاريخي آغازگر حركت اسماعيليه نزاري در ايران حسن صباح[51] بوده است 
عصر حسن صباح همزمان با فعاليت‌هاي گسترده داعيان فاطمي در ايران بود. حسن صباح با جند نفر از داعيان اسماعيلي به نام هاي: امير، ضرّاب، ابونجم سراج و مؤمن كه از طرف عبدالملك عطّاش (حجت اسماعيليه در اصفهان) نيابت داشت، ارتباط برقرار كرد و پس از مباحثات و مناظراتي درباره امامت به آيين اسماعيلي درآمد.
در سال 464 ه‍. ق عبدالملك عطاش از اصفهان به ري آمد و نيابت دعوت را به حسن صباح داد و ظاهراً پس از پنج سال گذراندن مقدمات و تعليمات خاص در سال 469 ه‍. ق به او فرمان داد تا براي ديدار با مستنصر خليفه فاطمي به مصر سفر كند.
حسن صباح سفر خود را از ري آغاز كرد و در روز چهارشنبه هجدهم صفر سال 481 ه‍. ق وارد مصر شد و به نمايندگي از طرف خليفه جماعتي از داعيان از جمله داعي الدعاة ابوداوود و نيز شريف طاهر قزويني به استقبال او آمدند. گرچه حسن صباح به مدت يك سال و نيم در مصر توقف داشت و مستنصر خليفه فاطمي نيز از احوال او آگاه بود و بارها از وي ستايش كرده بود اما حسن نتوانست به خدمت او برسد. در اين زمان بر سر موضوع ولايت عهدي خليفه ميان دو پسرش نزار و مستعلي اختلاف افتاد و طرفداري حسن صباح از نزار موجب خشم امير الجيوش بدر شد و در نتيجه او را پس از زنداني كردن در قلعه دمياط از مصر اخراج كردند.
حسن صباح پس از اخراج از مصر از راه شام و حلب به بغداد و خوزستان به اصفهان آمد (حدود سال‌هاي 472 يا 473 ه‍. ق) وي با تبليغات گسترده‌اي كه به كمك داعيان در شهرهاي مختلف ايران انجام داد، موفق شد شمار زيادي از مردم را با «دعوت جديده» آشنا سازد. جويني مي‌گويد: از عايت زهد، بسيار مردم صيد او شده بودند و دعوت او قبول كرده اين امر سبب مي‌شود كه خواجه نظام الملك وزير ملكشاه سلجوقي فرمان دهد كه حسن را دستگير كنند ولي حسن صباح توانست از راه قزوين فرار كرده و وارد قلعه الموت شود سپس با راندن مهدي علوي نماينده ملكشاه به قلعه الموت حاكميت پيدا كرد علاوه بر قلعه الموت قلعه‌هاي ديگري را در اطراف بود به تصرف در آوردند ... به گزارش خواجه رشيد الدين تنها شمار قلعه‌هايي كه اسماعيليان در نواحي رودبار و قهستان و قومس در اختيار حسن صباح قرار گرفت به صد عدد مي‌رسيد. مهم‌ترين قلعه‌هاي آنها عبارت بودند: قلعه‌هاي طبس، تون، توشيز، زوزن و خور و لمسر، گردكوه، ميمون دژ، ديوه، استو ناوندرشم كوه و.... شاهدژ، خان لنجان و سمنكوه، ناطر، طنبوري و... 
تمام تلاش‌ها براي تسخير اين قلعه عليرغم وارد ساختن ضربات و خسارات سنگيني بي‌نتيجه مي‌ماند تا اينكه حسن صباح پس از يك بيماري در شب چهارشنبه 6 ربيع الثاني سال 518 ه‍. ق درگذشت وي پيش از مرگ خود كيا بزرگ اميد را از قلعه لمبسر فراخواند و رهبري اسماعيليه را به او واگذار كرد. از سال 518 تا 557 ه‍. ق كيا بزرگ اميد و پس از وي فرزندش محمد (558 ـ 560 ه‍. ق) رهبري نزاريان را برعهده داشتند و سياست حسن صباح را ادامه مي‌دادند وقتي حكومت را حسن بن محمد (560 ـ 561 ه‍. ق) به دست گرفت برخلاف رهبران قبلي خود را نه داعي كه امام اسماعيليه و از فرزندان نزار بن مستنصر معرفي كرد همان كه حسن صباح وعده ظهور او را داده بود. وي بر اساس نظريه «برپايي قيامت» قائل به اباحيگري مطلق شد به كلي شريعت را كنار گذاشت ... اين انحراف جديد سبب شد كه حجم و شدت تبليغات برضد آنان افزون شود پس از اين تاريخ بود كه اسماعيليان را ملاحده ناميدند ... عده‌اي از پيروان شان هم روي برگرداند و به جاهاي ديگر مهاجرت كردند ...
طولي نكشيد حسن به محمد به قتل رسيد سپس پسر او محمد (562 ـ 607 ه‍. ق) به حكومت رسيد وي نيز راه و روش پدر را دنبال كرد و به مدت 46 سال رهبري نزاريان را برعهده داشت تا در سال 697 ه‍. ق درگذشت. حكومت محمد و حسن شكاف عميقي در مذهب نزاريان و پيروان آنان به وجود آورد كه در حقيقت زمينه انحطاط و سقوط اسماعيليان را فراهم كرد وقتي جلال الدين محمد به حكومت رسيد (607 ه‍. ق) پيروان «دعوت جديد» را به دليل كنار گذاشتن شريعت توبيخ كرد و براي جبران گذشته به احياي مساجد و احكام شريعت و ... پرداخت .... جلال الدين به حسن نو مسلمان ملقب شد... در اين دوره اسماعيليان با خليفه عباسي هم‌پيمان شدند... اواخر حكومت جلال الدين حسن با حمله مغول همزمان گرديد وي به چنگيز پيام فرستاد و اطاعت و فرمانبرداري خود را از او اعلام كرد.
جلال الدين در 15 رمضان سال 618 ه‍. ق درگذشت و پس از او علاء الدين محمد بن حسن در نُه سالگي رهبري نزاريان را تا سال 653 ه‍. ق به دست گرفت.
علاء الدين از سنت پدر دست برداشت به سيره و روش رهبران قبلي ادامه داد ... 
دولت نزاري تنها با يك نفر ديگر يعني ركن الدين خود شاه به حيات خود ادامه داد. درست در زماني كه مسلمانان مشغول درگيري با خود بودند، سپاه مغول حمله خود را به سرزمينه‌هاي اسلامي آغاز كرد و ركن الدين تسليم هلاكوخان شد و به فرمان هلاكوخان قلعه‌هاي اسماعيليه در مدت كمتر از يك ماه همه ويران شد و بدين سان دولت اسماعيليان نزاري در ايران تقريباً هم زمان با خلافت عباسي منقرض شد.[52]

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

قرامطه
وقتي اولين داعيان اسماعيليه در اهواز استقرار يافتند و دعوت به امامت محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق(ع) و اولاد وي كردند. يكي از مبلغان خود را كه عبارت بود از حسين اهوازي به منطقه كوفه فرستاد وي در آنجا با مردي به نام حمدان الاشعث معروف به قرمط ملاقات كرد. حمدان دعوت باطنيه را قبول كرد و در اين راه به حسين اهوازي بسيار كمك كرد و نقل شده است به اندازه‌اي از خود جديّت و كوشش نشان داد كه حسين اهوازي موضوع مسئوليت دعوت به اسماعيليه را در عراق به وي سپرد و او «كلواذا» يكي از توابع بغداد را مركز دعوت خود قرار داد و دعوت او چنان به سرعت انتشار پيدا كرد كه در سال 276ه‍ .ق توانست با خريد اسلحه و تجهيزات و امكانات يك دسته جنگجو تشكيل دهد كه اين دسته جنگجو شروع به قتل عام مخالفان كردند و وحشت و هراس بسياري را در دل مسلمانان عراق انداختند. بسياري از مردم به جهت ترس از جان خود و خانواده‌هايشان به دعوت ايشان پاسخ مثبت دادند. قرامطه عراق در سال 277 قعله محكمي را در سواد كوه به نام دارالهجرة بنا كردند. حمدان از اين به بعد بود كه مقرراتي را وضع كرد و براي خود تشكيلاتي به راه انداخت و نيروهاي نظامي و اسلحه فراوان فراهم آورد. يكي از داعيان حمدان دامادش عبدان الكاتب بود او يكي از افراد وفادار و چيره‌دست وي بود كه به «الامام من آل رسول‌الله» مردم را دعوت مي‌كرد و او توانست دو تن از بزرگ‌ترين ناشران دعوت قرامطه را كه عباتند از: ابوسعيد جَنّابي و زكروية بن مهرويه و هردو ايراني بودند به مذهب خود درآورد. از حدود سال 280ه‍ .ق بود كه ميان حمدان و عبدالله الكاتب با مركز دعوت اسماعيلي در اهواز اختلاف افتاد و از اين جا بود كه مذهب جديدي به نام قرمطي كه از جمله فرقه‌هاي اسماعيلي محسوب مي‌شود به وجود آمد. زكرويه پسر مهرويه و پسرانش يحيي و حسين در شمال عراق و سرزمين شام شروع به نشر عقايد قرامطه كردند و مدتي هم شهر دمشق را محاصره كرده و به غارت كاروان‌ها و قافله‌ها پرداختند و فتنه آنها تا سال 294ه‍ .ق ادامه داشت. 
ابوسعيد جَنّابي از اهالي جَنّا به فارس بود كه دعوت خود را در بحرين و يمامه و فارس انجام داد و سپاهيان خليفه را در هم كوبيد و رعب و هراس در دل مردم انداخت تا اينكه در نهايت به سال 301ه‍ .ق به دست يكي از غلامان خود به قتل رسيد و بعد از او پسرش ابوطاهر با اشاعه دعوت قرامطه و قتل و غارت بلاد عرب و عراق و قتل و غارت كاروان‌ها به حيات خود ادامه مي‌داد و نقل مي‌كنند اعقاب او تا سال 367ه‍ .ق حكومت داشتند. 
وجه تسميه قرمطي‌ها و سرانجام عقايدشان
در اين باره كه چرا فرقه قرمطيه را كه يكي از فِرقه‌هاي اسماعيليه است قرمطي ناميده‌اند نظراتي چند بيان شده است از جمله اينكه اين فرقه منتسب به حمدان الاشعث ملقب به قرمط است در معني كمله قرمطه هم اختلاف‌نظر است. برخي گفته‌اند: قرمطة در لغت يعني ريز بودن خط و نزديكي‌ كلمات و خطوط به يكديگر مي‌گويند چون حمدان الاشعث كوتاه بود و پاهاي خود را هنگام حركت نزديك يكديگر مي‌نهاد به اين لقب خوانده شد. 
و باز مي‌گويند: لفظ قرمط از باب انتساب به قرامطه است به محمدالورّاق كه خط مقرمط با خوب مي‌نوشت و دعوت فرقه اسماعيليه به دست او در ميان قرامطه به كمال رسيد. باز گفته‌اند: كلمه قرمطي در لغت نبطي «كرمتيه» به معني سرخ‌چشم است و...
منبع و مأخذ
تاريخ ادبيات ايران، ج1، صص 250 ـ 255.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

نقش ابوالخطاب در پيدايش اسماعيليه
بيشتر مورخان ريشه فكري و تاريخي اسماعيليه را به گروه خطّابيّه يعني پيروان ابوالخطّاب محمد بن ابي زينب اسدي باز مي‌گردانند. ابوالخطاب از جمله اصحاب بزرگ امام صادق(ع) بوده است وي سئوالات مردم كوفه به نزد آن حضرت مي‌برد و پاسخ‌هاي امام(ع) خود به ايشان مي‌آورد. وقتي او منزلت جايگاهي در نزد اصحاب پيدا كرد به غلو دچار شد به گونه‌اي كه امام صادق(ع) را اِله و خود را پيامبر او ناميد چون امام صادق(ع) از افكار نادرست وي خبردار شد از وي و افكار و عقايدش برائت جست و او را طرد و لعن كرد و به اصحاب خود دستور داد از او دوري كنند. در اين باره عيسي بن منصور روايت مي‌كند كه حضرت صادق(ع) فرمود: پروردگارا اباالخطاب را لعنت كن در حال قيام و قعود و در هنگام آرميدن در بستر از وي بيمناكم.[38]
و جنان بن سدير مي‌گويد: وقتي ميسر از ابو خطاب در حضور امام صادق(ع) ياد كرد آن حضرت فرمود: خدا را شاهد مي‌گيرم كه او كافر و فاسق و مشرك است.[39]
در هر حال افكار و عقايد ابوالخطاب كه با نوعي باطني‌گري و انديشه حلول و تجسم خداوند در افراد آميخته بود در بخش‌هايي از مردم نفوذ كرد و به عنوان يك مذهب استقرار پيدا كرد. نقل شده است وقتي ابوالخطاب و پيروانش از جانب امام صادق(ع) طرد شدند راهي جز توسل به شخصيتي ديگر از اهل بيت پيامبر كه مورد قبول شيعيان باشد نداشتند آنها بهترين فرصت را در وفات اسماعيل به دست آوردند كه هم مورد احترام پدر و هم شخصيتي بس والا نزد عموم شيعيان داشت.
عقيده قرامطه كه به شهادت نوبختي گروهي از پيروان ابوخطّاب بودند در نحوه انتقال امامت به اسماعيل به روشني نشان مي‌دهد كه هدف اصلي خطابيّه از ادعاي خويش، اعراض از امامت حضرت امام صادق(ع) بوده است و بس. به ادعاي آنان هنگامي كه پيامبر خدا(ص) در غدير خم علي(ع) را به امامت نصب كردند، رسالت از وي منقطع شد و به حضرت علي(ع) منتقل گرديد و اين سخن رسول خدا(ص) كه فرمود: مَنْ كنتُ مولاه فعليٌ مولاه در واقع اعلام خروج او از رسالت و نبوت و تسليم آن به علي(ع) بوده است به همين ترتيب امامت در زمان امام صادق(ع) از وي منقطع شد و به فرزندش اسماعيل منتقل شد. حتي بعضي از اسماعيليان با وجود اقرار به وفات اسماعيل در زمان حيات پدر بزرگوارشان امام صادق(ع) معتقدند كه بعد از وفات او امامت به امام صادق(ع) بازنگشت بلكه اسماعيل امر را به فرزندش محمد وصايت نمود و او را به جاي خويش نشاند و امامت را به او تفويض كرد، پس محمد بن اسماعيل بعد از وفات پدرش در حالي به امامت قيام كرد كه جدّش جعفر الصادق(ع) زنده بود همان طور كه فاخور بن يوسف در حيات جدّش يعقوب به امامت قيام نمود.[40]
ظاهر ابوالخطاب و پيروان او توانستند با اين استدلال‌ها امام صادق(ع) را دور بزنند و بدون آن كه چيزي از احترام او بكاهند، امامت او را انكار كنند. آنان ابتداء گفتند كه اسماعيل نمرده است و امام قائم اوست و اظهارات موت او توسط پدرش تنها حيله‌اي براي حفظ جان او بوده است[41] و جعفر بن محمد(ع) در واقع خود پيرو اوست همچنان پيامبر اكرم(ص) بعد از نصب علي(ع) تابع او شد.[42]
نقل مي‌كنند: زنده بودن اسماعيل امري نبود كه شيعيان بتوانند به آساني باور كنند و با وجود امام صادق(ع) به امامت او قائم بودنش معتقد شوند. از همين وري و از آن جهت كه ابوالخطاب توانست يكي از فرزندان اسماعيل را با خود همراه بيابد. به زودي از قولي به حيات و قائم بودن اسماعيل دست برداشت و اعلام كرد كه امامت در زمان حيات جعفر بن محمد به فرزندش اسماعيل و از او به فرزندش محمد بن اسماعيل منتقل شده است. بعدها نقش اسماعيل حتي كمتر از اين شد تا آنجا كه گروهي گفتند امامت مستقيماً از جعفر بن محمد بن اسماعيل منتقل شده است و او همان قائم است كه بعداً ظهور خواهد كرد و زمين را از عدل و داد پر خواهد ساخت. در هر حال به گفته برخي افراد ام الكتاب و كتاب مقدس سري اسماعيليه آسياي مركزي) ابوالخطّاب را مؤسس فرقه اسماعيليه محسوب كرده است او را هم سنگ سلمان فارسي دانسته است.[43]

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

دليل ظهور فرقه اسماعيليه
ظهور فرقه اسماعيليه نتيجه اختلاف در امامت اسماعيل بن جعفر الصادق(ع) با برادر او موسي بن جعفر(ع) بوده است. قائلين به امامت در خاندان اسماعيليه به اسماعيليه يا باطنيه مشهورند و اينان معتقدند كه بعد از رحلت امام جعفر صادق(ع) چون پسرش اسماعيل پيش از پدر درگذشته بود امامت به محمد بن اسماعيل منتقل شد كه سابع تام است و دور هفت با او تمام مي‌شود و بعد از او امامت در خاندان وي باقي ماند. ائمه بعد از محمد به دو دسته تقسيم شدند. 
1. دسته‌اي ائمه مستور بودند و پنهاني در شهرها مي‌گشتند در صورتي كه دعات ايشان آشكارا مشغول دعوت بودند. 
2. ائمه غير مستور: بعد از ائمه مستور دور به عبيدالله مهدي رسيد كه دعوت خود را آشكار كرد و بعد از او اولادش نصّاً بعد نصٍّ امامند و هر كس كه در مخالفت با ايشان بميرد مات ميتة جاهلية به مرگ جاهلي از دنيا رفته است. 
از ميان دعاتي كه در غيبت امام مشغول فعاليت بوده و به پي افكندن مباني اين م ذهب مبادرت كرده است به عقيده اسماعيليه ميمون بن ديصان اهوازي معروف به القدّاح است كه او و فرزندانش مدتي در خوزستان و عراق و شام مشغول فعاليت وبدند و دعاتشان در يمن و بلاد مغرب به نشر دعوت اسماعيلي اشتغال داشتند از بين اين دعات ابوعبدالله حسن بن احمد بن محمد بن زكريا معروف به ابوعبدالله الشيعي در بلاد مغرب قدرت بسيار يافت و دولت اغالبه را در آن سامان از ميان برد و ابومحمد عبيدالله المهدي را كه در سجلماسه محبوس بود آزاد كرد و گفت او همان مهدي منتظر از آل علي است و امامت از آنِ وي است و به اين طريق دولت فاطمي در شمال آفريقا تشكيل شد. (297ه‍ .ق)
منبع و مأخذ
تاريخ ادبيات ايران، ج1، صص 246 و 245. 
نام‌هاي مختلف فرقه اسماعيليه
يكي از شاخه‌هاي كهن و در عين حال بزرگ شيعه اسماعيليه است كه با نام‌هاي چندي در تاريخ شناخته شده است.
الف) سبعيه: از آنجا كه اسماعيليه يكي از گروه‌هاي مهم هفت امامي در ميان شيعيان بودند به آنها سبعيه گفته‌اند. لازم به تذكر است كه اين به آن معني نيست كه اسماعيليه به طور مطلق هفت امامي بودند. بلكه گروه مباركه از اسماعيليه كه مرگ اسماعيل را نپذيرفتند و او را موعود منتظر دانستند بر امام هفتم خويش توقف كردند و هفت امامي شدند بنابراين شايد مناسب آن است كه گفته شود: چون اسماعيل امام هفتم ايشان است اين فرقه را اسماعيليه ناميده‌اند.
ب) قرامطه: اين عنوان در آغاز به گروهي از اسماعيليان كه پيروان حمدان قرمط بودند اطلاق مي‌شد كه كم كم در معناي وسيع تر به همه اسماعيليان به كار رفت.
ج) باطنيه: از آنجا كه اسماعيليان به معاني باطن براي متون ديني يعني قرآن و حديث عقيده داشتند و حتي اين امر را به احكام شريعت هم سرايت مي‌دادند لذا به آنان گروه باطنيه هم گفته‌اند.
د) تعليميه: از آنجا كه اسماعيليان در نشر آموزه‌هاي ديني به جاي اعتماد به عقل و رأي به فراگيري معارف از امام معصوم(عليهم السلام) و داعيان او تأكيد دارند بر اين اساس برخي از شخصيت‌هاي اسلامي نظير غزالي مناسب‌ترين نام براي اسماعيليان را تعليميه دانسته‌اند.
گذشته از آنچه گفته شد عناويني چون: الدعوة الهاديه، خرميّه، بابكيه، ملحده محمره، حرُم دينيّه و ... به اسماعيليان اطلاق شده است كه اغلب اين عناوين از سوي مخالفان شان به آنها داده شده است.[26]
شهرستاني مي‌نويسد: اسماعيليه را در خراسان تعليميه و ملحده مي‌ناميدند و در عراق باطنيه و قرامطه و مزدكيه مي‌نامند.
در ضن اسماعيليه القاب ديگري هم دارند كه مربوط به فرقه‌هاي خاص آنهاست از جمله اين القاب است: قرمطيه، فاطميه، نزاريه، مستعليه، آغاخانيه.[27]
شاخه‌هاي فرقه اسماعيليه
فرقه اسماعيليه خود به شاخه‌هاي مختلفي تقسيم شده‌اند كه عبارتند از:
الف) اسماعيليه خالص: آنان گروهي بودند كه به امامت اسماعيل گرويده و منكر مرگ وي شدند و گفتن او زنده و غايب است و روزي ظهور مي‌كند و امت اسلامي را رهبري مي‌كند و در مورد توجيه عمل امام صادق(ع) كه جنازه اسماعيل را تشيع و تدفين كرد مي‌گويند: اين كارهاي امام صادق(ع) همه جنبه ظاهري داشت و مقصود امام صادق(ع) اين بود كه بدخواهان به گمان اين كه او مرده است درصدد قتل او بر نيايند عارف تامر نويسنده اسماعيلي در كتاب الامامة في الاسلام مي‌نويسد: امام صادق(ع) در سال 138 ه‍. ق ادعا كرد فرزندش اسماعيل در گذشته است و گروهي را در حضور نماينده رسمي منصور بر آن شاهد گرفت او با اين كار مي‌خواست امر را بر مأموران حكومت مشتبه سازد زيرا اسماعيل تعاليم و فعاليت‌هاي برضد حكومت داشت لذا از طرف حكومت تحت تعقيت بود ولي اسماعيل از مدينه به بصره رفت و در سال 145 درگذشت.[28]
مرحوم شيخ مفيد در نقد اين استدلال مي‌نويسد: اسماعيل قبل از درگذشت پدر از دنيا رفت و جنازه او در انظار عموم تشييع و دفن شد حتي امام صادق(ع) دستور داد تا چند نوبت تابوت را روي زمين نهادند و كفن از روي چهره‌اش برگرفتند و به همگان او را نشان دادند تا كسي در مرگ او دچار شك و ترديد نشود. درباره نصب اسماعيل به جانشيني امام صادق(ع) به عنوان امام بعدي هيچ روايتي نقل نشده است. شايد منشاء چنان توهم اين باشد كه چون وي فرزند بزرگ امام ششم بود و علاوه بر آن حضرت صادق(ع) بسيار وي را مورد تكريم و احترام قرار مي‌داد. اين سبب شد كه عده‌اي گمان كنند وي پس از امام صادق(ع) امام شيعيان است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

رحلت اسماعيل فرزند امام صادق(ع)
نقل شده است عليرغم آن كه امام صادق(ع) بارها از فرزند بزرگوارشان حضرت موسي كاظم(ع) به عنوان جانشين خود ياد كرده بودند ولي مي‌دانستند كه بعدها درباره جانشيني‌اش بين مردم اختلاف پيش خواهد آمد. بر اين اساس وقتي اسماعيل در زمان حيات خود امام صادق(ع) رحلت كرد. با اينكه به خاطر علاقه‌اي كه به اسماعيل داشت بسيار اندوهناك شد حتي بر طبق برخي نق‌ها با پاي برهنه در پي جنازه وي روان شد. اما براي ردّ ديدگاه كساني كه به جانشيني اسماعيل از آن حضرت اعتقاد داشتند دستور داد مردم در مسير تشييع پيكر اسماعيل (از عُريض تا بقيع) او را روي دوش حمل كنند و در بين راه خود امام صادق(ع) به مردم گفت جنازه را بر زمين بگذارند و او در هر بار كفن را از صورت اسماعيل باز كرد و ضمن آن كه صورت وي را مي‌بوسيد و خطاب به اطرافيان و حاضران مي‌فرمود: اين جنازه اسماعيل فرزند من است. در نقلي هست كه امام صادق(ع) به يكي از اصحاب خود به نام داود بن كثير فرمود: ‌اي داود! ببين اسماعيل زنده است يا مرده؟ داود عرض كرد يا بن رسول الله وي مرده است و سپس به شاگرد ديگرشان حمران بن اعين و بار ديگر به ابو بصير و آن گاه به مفضل بن عمرو ... تا به حدود سي نفر از اصحاب حاضر فرمود: همه بنگريد كه فرزندم اسماعيل از دنيا رفته است سپس رو به آسمان كرد و فرمود: خدايا تو شاهد باشد، بدين وسيله امام صادق(ع) حجّت را بر همگان تمام كرد كه بعدها دچار انحراف نشوند و به ناصواب بر امامت اسماعيل معتقد نگردند.[18][19]
رحلت امام صادق(ع) و مسئله انشعاب شيعيان
تا زماني كه امام صادق(ع) در حال حيات بودند، وجود ايشان به شيعيان اتحاد و انسجام بخشيده بود نفوذ معنوي ان حضرت و همين‌طور  شرايط حاكم از به وجود آمدن فرقه‌هاي گوناگون جلوگيري مي‌كرد. اما پس از رحلت آن حضرت بر سر جانشيني امام(ع) در ميان شيعيان اختلافاتي به وقوع پيوست كه دسيسه دشمنان و خودخواهي و دنيا دوستي و مقام‌پرستي برخي بزرگان از خواص و... در اين پيش آمد بسيار مؤثر بود بر طبق برخي نقل‌ها پس از امام صادق(ع) شش فرقه در ميان شيعيان به وجود آمد.
1. ناووسيه: گروهي مرگ امام صادق(ع) را منكر شدند و اظهار نمودند: امام صادق(ع) نمرده است او به زودي باز خواهد گشت. چراكه مهدي منتظر هموست رهبري اين گروه را عبدالله بن ناووس يا عجلان بن ناووس به عهده داشت اين گروه را علماي ملل و نحل ناووسيّه مي‌نامند.
2. اسماعيليه خالصه: گروهي مدعي شدند كه پس از امام صادق(ع) امامت به فرزند بزرگوار او اسماعيل رسيده است اين گروه مرگ اسماعيل را منكر شدند و گفتند: شايع كردن اين خبر كه اسماعيل در گذشته است در واقع براي فريب دادن دشمنان بوده است. اين گروه مدعي بودند اسماعيل نمي‌ميرد تا زماني كه براي رسيدگي بر كارهاي مردم و سامان بخشي به امور آنها قيام كند و استدلال مي‌كردند امام صادق(ع) از امامت او خبر داده و امام جز حق به زبان جاري نمي‌سازد. بنابراين نمي‌شود پذيرفت كه اسماعيل در گذشته است اين گروه را اسماعيليه خالصه مي‌گويند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

مقدمه‌اي در معرفي اسماعيليه
اسماعيليه گروهي از اماميه‌اند كه تنها شش تن از امامان شيعه را پذيرفته معتقدند كه امام هفتم، اسماعيل بن جعفر صادق(ع) است نه امام موسي بن جعفر(ع). ايشان بر اين باورند كه امام صادق(ع) بر مادرِ اسماعيل زني يا كنيزي نيفزود (همسري به جز مادر اسماعيل برنگزيد) همان‌گونه كه پيامبر اكرم(ص) تا حضرت خديجه(س) در قيد حيات بودند همسري براي خود برنگيرد و يا همان‌گونه حضرت علي بن ابي‌طالب(ع) در زمان حضرت زهرا(س) همسر ديگري اختيار نكردند. اسماعيليه مرگ اسماعيل در زمان حيات پدر اختلاف پيدا كردند:
گروهي مي‌گويند: امام صادق(ع) پيش از اسماعيل از دنيا رفت.
گروهي ديگر مي‌گويند: اسماعيل پيش از پدر بزرگوارش رحلت كرد. اما قبل از مرگ صريحاً فرزند خود محمد را به عنوان جانشين خود معرفي نمود.
گروه سوم مي‌گويند: اسماعيل پيش از پدر فوت كرد، اما آن كس كه صريحاً امامت محمد را بيان داشت جد بزرگوارش امام جعفر صادق(ع) بودند پدرش اسماعيل گروه ديگر مي‌گويند: امام صادق(ع) فرزندش اسماعيل را براي امامت بعد از خود منصوب داشته است. اما اسماعيل در زمان حيات پدر فوت مي‌يابد و حضرت صادق(ع) اين كار را كردند تا زمينه براي امامت محمد فرزند اسماعيل فراهم گردد.
بنابراين نتيجه مخاطب ساختن اسماعيل اين بود كه امامت از او به تنها فرزندش منتقل شود همان‌گونه كه حضرت موسي(ع) برادر خود هارون را صراحتاً جانشيني خود ساخت ولي هارون در زمان حيات حضرت موسي(ع) رحلت يافت.
تذكر: در اين باره اعتقاد به بداء[1] و يا اينكه امام نصّي بر امامت يكي از فرزندزادگان داشته باشد (به جز مواردي كه از طريق پدرانش چنين نصّي را شنيده باشد) محال و غيرمعقول است. چراكه نمي‌توان با ابهام و جهل به وجود كسي او را به امامت تعيين كرد. ضمناً برخي از اسماعيليه معتقدند كه اسماعيل هرگز نمرد و از سر تقيه مرگش را مطرح كردند تا سوء قصدي عليه او صورت نگيرد. اين عقيده شواهدي نيز با خود دارد. از آن جمله زماني كه محمد برادرِ مادري اسماعيل (كودكي بيش نبود) از كنار تختي كه جسد اسماعيل بر آن قرار داشت، گذشت، ملافه را كنار زد و ديد كه اسماعيل با چشمان باز به وي مي‌نگرد با عجله به سوي پدر آمد و فرياد زد برادرم زنده است. امام صادق(ع) فرمود: حال فرزندان پيامبر در روز قيامت چنين است. و نيز مي‌گويند: اين كه حضرت صادق(ع) بر مرگ اسماعيل از مردم شهادت گرفت و در محضر ثبت كرد (در حالي كه چنين چيزي متعارف نبود) اين بدآن خاطر بود كه به منصور خليفه عباسي خبر رسيده بود كه اسماعيل فرزند جعفر در بصره ديده شده و هنگامي كه از كنار شخصي فلج مي‌گذشته براي او دعا كرده و آن فلج به اذن خداوند شفا پيدا كرده است. به دنبال آن خبر منصور به امام صادق(ع) خبر مي‌دهد فرزندت اسماعيل زنده است در بصره ديده شده اتس، امام صادق(ع) آن شهادت نامه را به اضافه گواهي حاكمِ مدينه را كه در مورد مرگ اسماعيليه تهيه شده بود به منصور فرستاد.
باز اسماعيليه معتقدند: پس از اسماعيل، محمد پسر وي امام هفتم كامل است و دور ِهفتگانه امامت به «مبارك» معروفند بدو ختم مي‌گردد. پس از محمد بن اسماعيل دوره امامان مستور فرا مي‌رسد كه در بلاد سير مي‌كنند و تنها بر دعات مبلغان اسماعيلي) آشكار مي‌شوند. همين‌طور  معتقدند: زمين هرگز از وجود امام زنده و قاهر خالي نخواهد بود، حال يا امام ظاهر و آشكار خواهد بود و يا مخفي و پنهان. اگر امام مستور باشد به ناچار حجت و دَعات او حضور ظاهري خواهند داشت و اگر امام خود ظاهر باشد حجت او پنهاني به كار خود ادامه مي‌دهد.
مي‌گويند: امامان ما بر مدار هفت مي‌گردند مانند روزهاي هفته، آسمان‌ها، كواكب هفتگانه، اما نُقبا بر مدار دوازده مي‌چرخند.
دولت فاطميه بر اساس مذهب اسماعيلي نباشد. ايشان تجمعي از گروه‌هاي مختلفي (مثل واقفه ـ باطنيه، آغاخانيه، بُهره، دروزيه) بودند كه ظهورشان هم چون فرقه‌هاي صوفيه از درون يكديگر و بيشتر در برخي كشورهاي آفريقايي هند و يمن صورت گرفت.
در مورد عقايد اسماعيليه و به عنوان عقيده‌اي ثابت و منفرد، نمي‌توان به صورت منظم و كلاسيك مطالبي ارائه داد. كما اينكه گنجانيدن يا ادغام همه اين عقايد در قالب بررسي يك فرقه بسيار دشوار به نظر مي‌رسد.[2]
منبع و مأخذ
فرهنگ‌نامه فرقه‌هخاي اسلامي، 50 تا 53. 
اسماعيل فرزند امام صادق(ع)
اسماعيل فرزند ارشد امام ششم حضرت صادق(ع) است. مادر وي فاطمه دختر حسين اثرم فرزند امام حسن مجتبيٰ(ع) است. نقل شده است امام صادق(ع) تا زماني فاطمه در قيد حيات بود همسر ديگري اختيار نكرد به همين سبب حدود 25 سال پيش از ولادت امام كاظم(ع) از آن حضرت به جز اسماعيل و برادرش عبدالله فرزند ديگري نداشت.
تاريخ تولد اسماعيل به درستي معلوم نيست اما با توجه به اينكه تولد امام صادق(ع) در آغاز سده نخست هجري و اسماعيل فرزند ارشد ايشان است و نيز با ملاحظه اين نكته كه تقريباً 25 سال اختلاف سنّي ميان امام كاظم(ع) و اسماعيل بوده است مي‌توان حدس زد كه اسماعيل در سال‌هاي سده دوم ديده به جهان گشوده است در مورد رحلت اسماعيل اقوال مختلفي ذكر شده است بر طبق برخي نقل‌ها وي در سال 138 ه‍. قدر عُريض[3] ديده از جهان بر بست[4] و قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.[5]
رفتار امام صادق(ع) با اسماعيل
بر طبق نقل‌هاي تاريخي حضرت صادق(ع) به اسماعيل كه بزرگ‌ترين فرزند ايشان بود مهر و محبت فراواني داشت او را همواره مورد احترام قرار مي‌دادند و براي همگان اثبات شده بود كه حضرت صادق(ع) توجه ويژه به اسماعيل دارد. لذا اين امر سبب شده بود كه بسياري از اصحاب و ياران امام ششم(ع) چنان گمان كنند كه اسماعيل هم به لحاظ اينكه فرزند ارشد آن حضرت است و هم به جهت آن كه امام(ع) علاقه فوق العاده‌اي به ايشان دارد و هميشه او را مشمول مهر و محبت قرار مي‌دهد پس وي پس از حضرت صادق(ع) جانشين وي و امام شيعيان خواهد بود. حضرت صادق(ع) براي جلوگيري از به وجود آمدن چنان تفكر ناصواب تمهيدات فراواني انديشيد كه از جمله آنهاست: تصريح به امامت و جانشيني حضرت كاظم(ع) و استشهادگيري و اقرارگيري از مردم براي رحلت اسماعيل در زمان حيات خوشان و همين طوري شيوه برخورد خاصّ كه در تشييع جنازه اسماعيل داشتند.[6] و [7]

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

یکی از مسائلی که همواره بسیاری از جوانان در پی یافتن پاسخی برای آن هستند، این است که چرا پیروان امیرالمومنین(ع) «شیعه جعفری» نام گرفتند؟!

 

«شیعه» به افرادی اطلاق می‌شود که علاوه بر اینکه به امامت و جانشینی بلافصل امیرالمومنان (ع) بعد از رحلت پیامبر(ص) اعتقاد دارند به امامت یازده فرزند آن حضرت نیز معتقد هستند و به این گروه شیعه اثنی عشری، امامیه و جعفری مذهب نیز اطلاق می‌شود.(1)
پیدایش شیعه و اطلاق این نام به گروهی خاص (یعنی پیروان امیرالمومنان (ع)) طبق روایات و گزارشات تاریخی مستند به دوران زندگی و حیات حضرت رسول اکرم(ص) برمی‌گردد.
جابر بن‌عبدالله انصاری، یکی از صحابی رسول مکرم اسلام(ص) نقل می‌کند؛ ما در خدمت پیامبر بودیم، علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) وارد شد، ‌آنگاه پیامبر(ص) با اشاره به علی (ع) فرمودند: و الذی نفسی بیده ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه(2). سوگند به کسی که جانم در قبضه قدرت اوست، همانا این مرد(علی) و پیروانش در روز قیامت البته از رستگاران خواهند بود؛ و در جای دیگر می‌فرماید: یا علی تو و شیعیانت در بهشت هستید.(3)
چرا به شیعه، مذهب جعفری اطلاق شده است؟
بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) و در دوره حکومت خلیفه اول و دوم نوشتن حدیث و حتی نقل آن ممنوع شد و این عمل حدود یکصد سال ادامه یافت تا اینکه در دوره امامت امام باقر(ع) که در ایام خلافت عمر بن عبد العزیز اموی بود، ممنوعیت کتابت و نوشتن حدیث برداشته شد، و از طرفی هم به خاطر درگیری خلافت به مسائل دیگر فرصت مناسبی برای امام باقر(ع) و شاگردان آن ایجاد شد تا اخبار و روایات وارد شده از پیامبر(ص) و دیگر امامان جمع آوری و توسعه دهند و این امر در دوره امام صادق (ع) به اوج خود رسید.
یعنی در دوره‌ای که از 114 تا 148 هجری زمان حیات امام صادق (ع) پایه فکری نظام تشیع در زمان پیامبر (ص) و ائمه پیشین طرح‌ریزی شده بود، مستحکم گردید؛ امام صادق(ع) از فرصت به دست آمده و مناسب سیاسی موجود، که در نهایت موجب انتقال خلافت از امویان به عباسیان شد، و با ملاحظه نیاز جامعه و آمادگی زمینه اجتماعی دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر(ع) را گرفت و حوزه وسیع علمی بزرگی به وجود آورد و در رشته‌های مختلف علوم عقلی و نقلی آن روز را به شاگردان بزرگی هم چون هشام بن‌حکم، محمد بن‌مسلم و جابر بن‌حیان آموخت که علاوه بر استحکام پایه اعتقادی شیعه موجب توسعه و گسترش آن هم شد.
لذا در این دوره تکیه اصلی شیعه بر امام صادق (ع) بود و اکثر روایات را از آن حضرت اخذ می کرد (4) و در این تاریخ، تشیع دارای شناسنامه شد و به صورت یک مذهب رسمی به نام امام صادق(ع) مزین گردید.
دوران امامت امام صادق(ع) نقطه عطفی در نهضت تشیع و زمانی بسیار حساس برای این مکتب بوده است؛ چرا که این دوره، دوره‌ای است که مکاتب و مذاهب مختلف در شرف شکل‌گیری بودند.
از طرفی مذاهب اهل سنت و از طرفی گروه خوارج و مرجئه و قدریه و نیز گروه های منشعب شده از شیعه مثل کیسانیه، و دیگر گروه ها درحال شکل گیری و یا فعالیت بودند؛ لذا برای تفکیک این مذهب با مذاهب دیگر، پیروان این مکتب که در مکتب جعفری و حوزه درس آن حضرت تربیت یافته بودند، به این نام و عنوان شهرت یافتند؛ چرا که اطلاق شیعه در دوره امام صادق (ع) معنای وسیعی داشت.
بنابراین در دوره امام صادق(ع) آن حضرت با تربیت شاگردان و فرستادن آنها به مناطق دیگر و جمع آوری و تدوین و استحکام بخشیدن به عقاید و فقه تشیع و نشر آن توسط شاگردان تربیت یافته و نیز برای تفکیک از دیگر فرقه ها و گروه هایی که در این دوره فعالیت داشتند، شریعت اسلام و آیین محمدی (ص) در چهره مذهب تشیع که هم زمان با پیامبر (ص) گرفته بود، شکل و انسجام فکری محکم‌تری یافت و طرفداران آنان به نام شیعه امامی و شیعه جعفری شهرت یافتند و امام صادق به رئیس مذهب مشهور شد و فقه شیعه امامی را منسجم ساخت؛ به عبارت دیگر مذهب اهل بیت به نام مذهب جعفری معروف شد.(5)

منابع:

1. نبوت عامه، 1409ق. ص147.
2. دار الثقافه، چاپ اول، 1414ق، ص251.
3. بحارالانوار ، 1403ق، ج9، ص199.
4. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1423ق، ص325ـ335.
5. تاریخ تشیع، 1376ش. ص78.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

 

شخصيت امام صادق(ع) به اندازه‌اي جامع و برجسته است كه افزون بر شيعيان، عالمان و عارفان اهل تسنن نيز توجهي ويژه به آن حضرت داشته و برتري علمي و شخصيتي ايشان را ستوده و از آن حكايت‌ها نقل كرده‌اند. در اين گفتار، ابتدا متني كهن از احمد بن حسن استرابادي، عالم شيعه قرن 10 هـ . ق، درباره تولد آن حضرت و شرح برخي فضايل ايشان نقل و سپس دو قطعه متن گزيده و مُنَقَّح شده از عارفان اهل تسنن؛ از شيخ فريدالدين عطار نيشابوري، عارف قرن 6 و 7 هـ . ق و علي بن عثمان هجويري عارف قرن 5 هـ . ق آورده شده كه نمايانگر ارادت عارفان اهل تسنن به آن بزرگوار است.


ذكر امام بحق ناطقْ، جعفر بن محمد الصادق(ع)
«وي امام ششم است از ائمه اِثناعشر(عليهم‌السلام). مادرش ام‌فروه دختر قاسم بن محمد ابابكر بود. آن حضرت خلايق را ارشاد مي‌فرمود و طريق مستقيم به گمراهان باديه ضلالت مي‌نمود و پيوسته مي‌فرمود: ما حجت خداييم بر خلقان و احكام حلال و حرام به بندگان مي‌رسانيم. و اين شيعه علي(ع) كه امروز دست وِلا در دامن آل عبا زده‌اند، مذهب و ملت خود را از طريق آن حضرت درست كرده‌اند و نجات خود را از متابعت ايشان مي‌دانند. كشف و كرامات آن حضرت بسيار است و خارق عادات بي‌شمار. از آن جمله است كه:
ميان دو كس نزاع شد، يكي تولا به اهل بيت داشت و ايشان را تفضل مي‌نمود و ديگري به تولاي بنواميه منسوب بود و پيوسته آن گروه مكروه را مي‌ستود. هر دو نزديك ابوحنيفه رفتند و او را در آن دعوي حَكَم كردند.
ابوحنيفه گفت: نزد كسي رويد كه بهترين خلق خداست از روي حسب و نسب و پاكيزه‌ترين اولاد مصطفي است از ممرّ[1] عزت و ادب.
گفتند: آن كس كيست؟ گفت: جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابو‌طالب(عليهم‌السلام). پس هر دو نزد آن حضرت رفتند و مجلس به غايت عالي بود و او مردم را به حلال و حرام تعليم مي‌نمود.
بي‌آنكه ايشان سؤال كنند و مقصود خود بيان نمايند، آن حضرت رو به ناصبي[2] كرد و گفت: مخالفان اهل بيت را نزد مطيعان خدا مرتبه‌اي نيست. بعد از آن متوجه شد به مولاي خود و فرمود: «فَريقٌ فِي الْجَنّه[3] دوستان مايند وَ فَريقٌ فِي السّعيرِ[4] اعداي ما».
و از آن جمله است كه بعضي از دوستان به واسطه بسياري مشاهده كرامات و خارق عادات به يكديگر گفتند: اين مرد را از الوهيت نصيبي هست. چون نزد وي رفتيم وضو مي‌ساخت. در ما نگريست و فرمود: دوستي ما به درگاه خدا موجب نجات عقبي است، اما افراط محبت موجب ندامت است، ما بنده‌ايم از بندگان خدا و مخلوقيم از مخلوقات حضرت خداي تعالي.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 19 / 5 / 1394

امیر مۆمنان علی ـ علیه السلام ـ روزی با مردم سخن می گفت، و درباره رشد اخلاقی آنان صحبت می کرد، تا اینکه فرمود: مراقب باشید آنچه را مردم پشت سر افراد می گویند، نپذیرید ( از شنیدن غیبت، برحذر باشید) سخنان باطل فراوان است، ولی سخنان باطل از بین رفتنی است، و آنچه می ماند کردار انسان است. چرا که خدا شنوا و شاهد است، بدانید که بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت، فاصله نیست.

احادیث این بخش با توجه به منابع ذکر شده در نرم افزار "جامع الاحادیث نور" بازبینی و به روز شده اند.

حدیث (1) پيامبر صلى الله عليه و آله:يا اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه  وَ الشَّيطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَةُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ العاقِبَةُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ فَما كانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما كانَ مِن سَيِّئاتٍ فَلِلشَّيطانِ لَعَنَهُ اللّه ؛اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنياست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است. كافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 16

حدیث (2) امام على عليه السلام :لا یعابُ المَرءُ بِتَاخیرِ حَقهِ اِنمَا یعابُ مَن اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ؛ برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 500

حدیث (3) امام على عليه السلام :ظَـلَمَ الْحَقَّ مَنْ نَصَرَ الْباطِلَ؛هر كس باطل را يارى كند، به حق ستم كرده است.تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص71

حدیث (4) امام على عليه السلام :لا يُؤنِسَنَّكَ اِلاَّ الْحَقُّ وَ لا يوحِشَنَّكَ اِلاَّ الْباطِلُ؛مبادا جز حق، با تو اُنس بگيرد و جز باطل، از تو بهراسد.نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 188

حدیث (5) امام على عليه السلام :اَما اِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ - فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَيْنَ اُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ - ثُمَّ قالَ: اَ لْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَيْتُ؛هان! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست. از آن حضرت درباره معناى اين فرمايش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل اين است كه بگويى: شنيدم و حق آن است كه بگويى: ديدم.نهج البلاغه(صبحی صالح) ص198

حدیث (6) امام على عليه السلام :فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلى المُرتادينَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ وَلكِنْ يُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ؛اگر باطل با حق درنياميزد، بر حقيقت جويان پوشيده نمى مانَد و اگر حق با باطل آميخته نشود، زبان دشمنان آن بريده مى شود، ليكن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از اين. (و بدين ترتيب حق و باطل درهم آميخته مى شود و شبهه پيش مى آيد).نهج البلاغه(صبحی صالح) ص88

حدیث (7) امام صادق عليه السلام :اَبَى اللّه  اَنْ يُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّه  اَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَكَّ فيهِ وَ اَبَى اللّه  اَنْ يَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـكافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَكَّ فيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هذا هكَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ؛خداوند اِبا دارد از اين كه باطلى را حق معرفى نمايد، خداوند اِبا دارد از اين كه حق را در دل مؤمن، باطلى ترديدناپذير جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز به صورت حقى ترديدناپذير جلوه دهد، اگر چنين نمى كرد، حق از باطل شناخته نمى شد.محاسن، ج 1، ص 277

حدیث (8) امام صادق عليه السلام :لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا؛هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند.تفسير العياشى، ج 2، ص 53

حدیث (9) پيامبر صلى الله عليه و آله :اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: اَلنَّصيحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرْكُ الْباطِلِ وَ لُزومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَيْرِ ؛نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق و حريص بودن بر كار خير.تحف العقول، ص 20

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 19 / 5 / 1394

ماه مبارک رمضان به سرعت تمام گذشت و روزهایی آخرش را شاهدیم. برای کسانی این حائز اهمیت است که در پی استفاده از ماه رمضان بودند. تو ای دل نمی دانم ایام را چگونه سپری کردی؟ و ...

حضرت علی (علیه السلام) در حدیثی گرانسنگ می فرماید:« الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» [1] فرصتها مانند ابر می گذرد پس اگر فرصت خوبی به دست آوردید؛ استفاده کنید.گویا این حدیث را حضرت، برای استفاده از فرصت همین روزها و شبها فرموده و خوشا به حال کسانی که بیشترین استفاده را از این ماه رحمت، می توانند داشته باشند. قرآن و دعا می خوانند، محاسبه ی نفس می کنند و ...و به هیچ وجه نباید انسان از رحمت خدا ناامید شود که فرمود:« إِنَّهُ لَا یَاْیْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُون» [یوسف/87] هرگز کسی از رحمت خدا ناامید نمی شود مگر مردم کافر.و در جای دیگر فرمود:«وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنىّ‏ فَإِنىّ‏ قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لىِ وَ لْیُؤْمِنُواْ بىِ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون» [بقره/186]

و چون بندگان من (از دورى و نزدیكى) من از تو پرسند، (بدانند كه) من به آنها نزدیكم، هر گاه كسى مرا خواند دعاى او را اجابت كنم. پس باید دعوت مرا (و پیغمبران مرا) بپذیرند و به من بگروند، باشد كه (به سعادت) راه یابند. [2]در این آیه شریفه عبارت « وَ لْیُؤْمِنُواْ بىِ» نقش تعیین کننده ی دارد. یعنی (کسانی که) به گفته های من اعتماد دارند، و این یعنی من باید وظیفه ام را انجام دهم و بقیه را به خداوند مهربان بسپارم و بدانم که خدا حق کسی را ابدا واصلا ضایع نمی کند.اینجاست که عنصر اخلاص به میدان می آید و کسی که تعلقات کمتری داشته باشد؛ بامید خدا موفق تر است. حضرت علی (علیه السلام) در حدیثی، فلسفه ی روزه را اخلاص می داند: فرض اللهَ الصِّیَامُ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْق» خداوند روزه را واجب كرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید.

 نتیجه گبری
برای کسانی که بخواهند کارهایشان را به نحو احسن انجام دهند؛ همیشه وقت کم است، و بدون شک فرصت ماه مبارک رمضان، از مصداقهای بارز آن کارهاست. از خداوند توفیق دهنده امور، مسئلت داریم ما را توفیق روز افزون عطا کند.  ‏
پی نوشتها
[1] نهج‌البلاغه صبحی صالح، حکمت 21ص 471
[2] ترجمه الهی قمشه ی ص 28
[3] نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 512 ، ح 252 - تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 176 ، ح 3376

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 19 / 5 / 1394

هر کس تابعیت کشوری را پذیرفت، باید تابع همه قوانین آن باشد چه با روحیه او سازگار باشد، یا نباشد، از آن قوانین خوشش بیاید یا از آنها متنفر باشد، البته هر شهروندی می تواند از فلسفه ی وضع قوانین سوال کند و به چیستی و چرایی آنها پی ببرد این اصلی است که همه مردم دنیا آن را پذیرفته و به آن پای بندند.

هر کس، دینی را پذیرفت باید به همه قوانین آن دین پای بند باشد و انها را انجام دهد هر چند برخی از آنها بر خلاف میل و خواسته او باشد. آری همانگونه که قرآن می فرماید در پذیرش اصل دین هیچ اجباری نیست« لَا إِكْرَ‌اهَ فِی الدِّینِ[بقره/256] در دین هیچ اجبارى نیست» اما اگر انسان دین را پذیرفت و به خدای متعال ایمان آورد و مسلمان شد، باید به معنای واقعی کلمه در برابر دستورات خدا تسلیم باشد، هر چند هر مسلمانی می تواند فلسفه برخی ازاحکام و دستورات الهی را با مطالعه احادیث و روایات اهل بیت(علیهم السلام) بدست آورد.حجاب و عفاف یکی از دستورات متعالی دین اسلام است که برای حفظ شخصیت و هویت زنان مسلمان از یک سو  و حفظ ارامش روانی جامعه اسلامی و عدم سوق به سوی گناه و نافرمانی خدای متعال از سوی دیگر صادر شده و مسلمانان موظف به رعایت آن هستند.برخی از زنان و دختران برای آنکه به امیال و هواهای نفسانی خود برسند این اصل اسلامی را زیر سوال می برند و می گویند مگر چند تار مو از ما بیرون باشد چه مشکلی به وجود می آید؟ و یا اینکه آیا خدا با آن همه مهربانی بخاطر چند تار مو ما را به جهنم می برد و در آتش سوزان قرار می دهد؟در پاسخ به این شبهه و سوال لازم است تا به صورت مختصر به چند نکته اشاره کنیم:

1. همانطور که اشاره شد لازمه ی مسلمانی، تسلیم بی چون و چرا در برابر اوامر الهی است، از این رو نباید با هیچ یک از اوامر و نواهی خداوند به صورت سلیقه ای برخورد کرد، آنچه که با هوی و هوس ما سازگار نیست و نافرمانی خداست را آنقدر در نظر خود و دیگران کوچک کنیم که انجام آن برای همگان امری عادی شود. از دیدگاه رهبران دینی، هر گناه و نافرمانی هر چند که کوچک باشد بزرگ و نابخشودنی است.
از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:« لَا تُحَقِّرُوا شَیْئاً مِنَ الشَّرِّ وَ إِنْ صَغُرَ فِی أَعْیُنِكُمْ وَ لَا تَسْتَكْثِرُوا الْخَیْرَ وَ إِنْ كَثُرَ فِی أَعْیُنِكُمْ فَإِنَّهُ لَا كَبِیرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ لَا صَغِیرَةَ مَعَ الِاسْتِصْغَار[1] هیچ یک از کارهای بد را بی اهمیت و حقیر مشمارید ولو در نظر شما کوچک باشد، و هیچ عمل خیر را زیاد مشمارید ولو در نظر شما زیاد باشد. همانا آن کس که استغفار و توبه نماید گناه کبیره ندارد، و آن که به گناه اصرار دارد و نادم و پشیمان نیست گناه کوچک ندارد»و حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید:« أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ[2] سخت ترین گناه، آن است كه گناهكار آن را كوچك بشمارد»

2. این استدلال را برای همه گناهان و اموری که نافرمانی خداوند است می توان بکار برد. مثلا کسی که اهل غیبت است بگوید خدا که به خاطر چهارتا غیبت کسی را عذاب نمی کند، یا کسی که اهل دروغ است بگوید خداوند که برای چند تا دروغ کوچک کسی را عذاب نمی کند و همین طور برای همه گناهان کوچک و بزرگ می توان این حرف را زد. اما آیا این امر استهزا و  به سخره گرفتن دین و دستورات دینی نیست؟ و آیا خود را به جای خدا جایگزین کردن نیست که برای او که خالق و صاحب اختیار همه چیز است تکلیف مشخص کنیم که برای چه مقدار معصیت، عذاب می‌کند و برای چه مقدار عذاب نمی‌کند؟

3. هر چند آیات بسیاری در خصوص حجاب و عفت از یک سو و ضرورت بندگی و اطاعت خدا در همه موارد از سوی دیگر وجود دارد و هر چند احادیث بسیاری نیز به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به گناه تحریک نامحرم و ... تصریح نموده است؛ اما آیا باید برای هر حرکتی حتماً آیه و روایت مستقیمی وجود داشته باشد؟

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 19 / 5 / 1394

جای بسی تأسف و نگرانی و اندوه است که جهان اسلام شاهد امواج تکفیر‌های و نیز شاهد بیرون شمردن بی‌قید و شرط و بی‌ضابطه مردم از دایره دین است. و به این ترتیب امت اسلامی دچار گروهی از فقیه نما‌ها شده‌ است، که در فتوا دادن به ارتداد افرادی که در برخی از مسائل عقیدتی و حتی فقهی و تاریخی با آنان مخالفند، سخت شتاب می‌کنند و با یک فتوا به راحتی، خون، مال، و ناموس دیگران را مباح می‌دارند

بر انسان آگاه  به کتاب خدا و رسول(صلی‌الله‌علیه‌واله) پوشیده نیست، که در کتاب و سنت از شتاب ورزیدن به تکفیر مسلمانان و بی‌دین خواندن افراد، به شدت نهی شده است. خداوند متعال در این خصوص فرموده است.«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَیْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثیرَةٌ كَذلِكَ؛[نساء/۹۴]اى كسانى كه ایمان آورده‌‏اید! هنگامى كه در راه خدا گام مى‌‏زنید (و به سفرى براى جهاد مى‏‌روید)، تحقیق كنید! و بخاطر اینكه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمى) به دست آورید، به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى‏‌كند نگویید: «مسلمان نیستى» زیرا غنیمتهاى فراوانى (براى شما) نزد خداست».

معیارهای تکفیر
با توجه به آنچه گفته شد، لازم است که پیش از گرفتار شدن در مشکل تکفیر و حکم کردن، فردی از دین بر ضرورت رعایت پاره‌ای از معیارها تأکید شود. اینکه به بیان این معیارها می‌پردازیم:

۱-اطمینان از کفر
تکفیر مسلمان امری است خود به خود بزرگ، که خطر آن بسیار و زیانش چشمگیر است. از این رو، اطمینان یافتن از کفر و تحقیق کامل درباره‌ی آن، پیش از اقدام به تکفیر، ضروری و لازم است. این کار باید از طریق اعتماد به وسایل شناخته شده‌ی قضایی انجام گیرد. و همچنین باید در تحقیق و گوش دادن به سخنان گواهان، دقت و توجه کامل به خرج داد تا مبادا به کشتن و گرفتن جان افراد گرفتار شویم که تلافی و جبران آن ناممکن است.

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَكُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَكُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛[حجرات/۱۱]اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره كنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند و یكدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یكدیگر را یاد نكنید، بسیار بد است كه بر كسى پس از ایمان نام كفرآمیز بگذارید و آنها كه توبه نكنند، ظالم و ستمگرند!»

۲-آگاهی از عومل کفر
دومین معیار تکفیر که باید رعایت شود، لزوم اطمینان از علم و آگاهی مرتد است. به این معنا اگر شخصی با وجود آگاهی از لوازم رفتارش، اقدام به انکار ضروریات دین و اصول مسلم  اسلام نماید تکفیر می‌شود. البته نباید فراموش کرد ارتداد این چنین افرادی را باید اهل فن و علم تشخیص دهند. به عنوان نمونه، چنانچه کسی حج را انکار کند، با وجود اینکه می‌داند حج به نص قرآن و سنت واجب است، و نیز توجه داشته باشد که انکار آن موجب تکذیب پیامبر(صلی‌الله علیه واله) و رسالت آن حضرت است، حکم خروج این شخص از دین صادر می‌شود. اما اگر وی از وجوب حج آگاه نباشد، زیرا به خاطر اینکه تازه مسلمان باشد و یا اینکه توجه نداشته باشد که انکارش موجب تکذیب پیامبر(صلی‌الله علیه واله)می‌گردد، به کفر وی حکم نخواهد شد.

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: شتاب در تکفیر
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 18 / 5 / 1394

شب و روز


آرامش شب ها را، روزها در هیچ جایی نمی توانی پیدا کنی. روزها هر جایی هر چند تاریک، هر چند آرام و بی صدا، اما از آرامش شب خالی است و شب ها از شور و نشاط روز بی نصیب است. 

حالا اگر شبی به روز منتهی نشود و روزی به شب پایان نگیرد، کجا آرامش شب و نشاط روز را خواهیم جست؟ اگر روزی خورشید از پی ماه یا ماه از پی خورشید بر نیاید و فرو نرود، تاریکی و خنکای شب و نور و گرمای روز را کجا خواهیم یافت؟

چه دلنشین و روح بخش است این نظم بی نظیر و 
این حکمت حیرت انگیز! 

چه زندگی بخش و جان فزاست این تدبیر حکیمانه
و این ظرافت پرجاذبه!

تدبیر حکیمانه ای که مرا، تو را و همه موجودات زمین را زنده 
می دارد و ما حتی گاهی آن را نمی بینیم.



آسمان 
 

هیچ به آسمان نگاه کرده ای؟ 
در شبی پر ستاره با آسمانی صاف و بلند، گاهی آسمان آن قدر بلند 
و با شکوه است که به دیدنش دلت فرو می ریزد.

باورت می شود که این همه عظمت، این همه شکوه و این همه شگفتی برای تو باشد؟

انسان چقدر کوچک است در برابر آن بزرگی و شکوه، و با آن همه کوچکی اش چقدر بزرگ است در برابر همه خلقت که همه خلقت، با همه عظمت و جلال و شگفتی هایش، مقدمه ای است برای خلقت او، برای آزمون او، برای آن که او بار امانت را بر دوش بگیرد، بالا بکشد و به هدف برساند.

حالا باورت می شود که این آسمان بی انتها برای تو باشد؟ برای تویی که می توانی بار امانت را نه تا بلندای آسمان، و نه تا آسمان هفتم، که تا عرش بالا بکشانی و به او برسی؛

به او که چیزی بلندتر از او، بی پایان تر از او و شکوهمندتر از او نیست.

زمین


زمین را به تنهایی تصورکن، مثل کویری صاف و یکدست، نه کوهی برآمده و نه رودی فرو رفته. نه درختی، نه سبزه ای، نه پرنده ای و نه حتی بوته خاری.

کره ای خاکی را تصور کن بی هیچ زینتی و هیچ زیبایی. چقدر می توانی به آن دل ببندی، وقتی چیزی برای دلبستگی نباشد؟ 

وقتی دنیا دلت را به دست نیاورد، از دنیا گذر کردن و به آن دل نبستن و گرفتارِ آن نشدن تو چقدر ارزش دارد؟ قیمت دل بریدن تو از دنیا و دل بستنت به آخرت چقدر است؟

اما دنیا پر از زیبایی و جاذبه است، پر از کشش و پر از دل انگیزی، تا دلت را به دست آورَد و گرفتار خود کند، تا تو بایستی و پافشاری کنی و تسلیم نشوی و غافل نمانی.

دل از دنیا بکنی و به او دل ببندی و این دل بریدن از دنیاست که نشان پیروزی تو در آزمون خلقت است و نشان عشق تو به خدا.


آینه معرفت


عالم هستی، آینه معرفت، منزلگاه ادراک و اندیشه، و خانه فهم و دانایی است.


همه عالم، معرفت، شهود و درک از معبود را فریاد می زند. این من و توایم که گاه چشم برهم می گذاریم و خواب آلوده از کنار آن همه تصور بیدار کننده و هشیاری بخش می گذریم.

کدام ذره در عالم هستی است که حضور او را، عظمتش را، حکمتش را، لطفش را و علم بی پایانش را فریاد نکند؟

کدام ذره است که نیازمندیِ بی پایان مخلوق به خالق را به تصویر نکشاند؟ کجای این عالم از نشانه های معرفت زا و مناظر اندیشه برانگیز تهی است؟ 

کافی است چشم باز کنیم، همه جا او را ببینیم و نیاز عالم هستی به او را دریابیم و این، همه آن معرفتی است که به آن محتاجیم.



انسان بهانه خلقت عالم



گمان نکن که خلقتی بوده و تو در آن خلق شده ای تا از آن بهره بگیری، رشد کنی و به سوی کمال بروی.

به سوی کمال رفتن تو، یعنی بالا رفتن انسان تا خدا و کمال یافتن روح آدمی علت آفرینش است.

هستی برای انسان خلق شد، و انسان و رسیدنش به وادی رحمت الهی، بهانه آفرینش همه عالم هستی است. 

زمین گسترده می شود، آسمان افراشته می گردد، آب ها روان می شوندو کوه ها سربلند می کنند و درختان ریشه در خاک می دوانند، گل ها می شکفند و حیوانات در سراسر کوه خاک به تکاپو می افتند تا انسان خلق شود، پا در نقطه شروع بگذارد و راه را آغاز کند و پله پله بالا برود. رشد کند و کمال یابد و در سایه رحمت او به نقطه هدف برسد. 

چه غافل اند انسان ها که این میان خود را به هیچ می انگارند و شانه از بار تعهد خالی می کنند و خواری برمی گزینند.
 
ترسیمی از حیات من

طبیعت، ترسیمی روشن از حیات من است. بهاری سرشار از جوانه زدن، تابستانی پر از شور و نشاط و تکاپو، پاییزی آکنده از ریزش برگ ها، و زمستانی سرد، خاموش، بی هیچ هیاهویی و تکاپویی، و اما باز دوباره بهاری تازه، و برخاستن من این گونه است.

به یقین برخواهم خاست اما نه به تکرار گذشته که این بار 
من ثمره ای از گذشته خواهم بود. 

نتیجه ای از فصل های جوانی و شور و نشاط، حاصلی از یک دوره زنده بودن و تلاش کردن و راه پیمودن. 

طبیعت، ترسیمی از حیات من است، با این تفاوت که او می ایستد
و تکرار می شود و من می روم و می گذرم. 

او می ماند و من می رسم و به همین دلیل، فصل های زندگی ام تکراری نیست. 

نردبانی است که رو به بالا یا پایین می پیمایمش. 

اما این را به یقین می بینم که در پس زمستان زندگی ام، بهاری دوباره هست و پس از خواب آرام مرگم، برخاستنی دوباره.
 
همه کاره اوست



خداوند، زمین را خلق کرد و آسمان را آفرید. او زمین را مهد
آسایش انسان قرار داد. 

او شب و روز را آفریدو کوه را، تا زمین به آن تکیه کند. او بادها را وزان کرد تا ابرها را به حرکت آورند وکشتی ها را بر امواج حرکت دهند و درختان را بارور سازند.

خداوند ابرها را به حرکت درآورد و باران را فرو فرستاد. رودها را روان ساخت و چشمه ها را جوشانْد. او گیاهان را در زمین رویانْد و دانه ها را شکافت و.... اوست که می آفریند، روان می کند، فرو می فرستد، می جوشاند، می شکافد و می رویاند.

همه کاره اوست. در ذره ذره عالم، سبب ساز اوست. 

تو در صفحه صفحه کتاب هستی بنگر در هر پدیده ای سبب ساز را ببین تا حضورش را حس کنی، خدایت را بیابی و خود را به دست های مهربان و همه کاره او بسپاری و تنها به او تکیه کنی و نه هیچ کس دیگر.

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 18 / 5 / 1394

 

داستان عبرت انگیز توبه نصوح...

نَصوح مردى بود شبيه زنها و در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد .گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد..

دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود  . طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نـشد كه وى را تفتيش كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم  و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد . به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دست برداشتند. و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی نیستم، و دیگر هم نرفت.

هر مقدار مالى كه از راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . »

همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند  . نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا میكرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند.

خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.

رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم  .

پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب عروسى رسيد، در بارگاهش ‍نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن  . نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى . گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند.

آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غايب شدند .

در خاتمه اين بحث نيز به روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تأكيد دارد . معاوية بن وهب گويد ، شنيدم حضرت صادق (ع) مى فرمود :

چون بنده ، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند.

من عرض كردم : چگونه بر او پرده پوشى كند؟

حضرت عليه السلام فرمود : هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست ...

چون بنده اى توبه نصوح كند، خدا دوستش دارد و گناهانش را در دنیا و آخرت بپوشاند...

 

معجزه ای از نوع اسلام

آمده است که کفار مکه از پیامبر برای صدق دعوی خود خواستند ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام ایمان می آورند... ماه کامل بود، پیامبر از خدا خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند. خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد و ماه به دو نیم شکافته شد.

 کفار مکه که در حال مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند اگر او ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت: "صبر کنید تا یکی از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان ما را سحر کرده است." بالاخره یکی از اهالی بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند: "این سحر مستمر است" و آنگاه این آیات مبارک نازل شد ... "اقتربت الساعه وانشق القمر ..."  این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.آری این معجزه اسلام است و پیامبرمان که رنج های زیادی کشید تا نام اسلام باقی بماند.اکنون که قرنها از آن موضوع گذشته به تازگی دانشمندان به چیزی دست یافته اند که 1400 سال پیش در قرآن آمده بود.چیزی که بدان دست یافته اند اینست: کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده وچنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به شکل اول بازگشته باشد و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد."

 

 

قرآن و اخبار آینده...

قرآن در موارد متعددی شامل اخبار غیبی است که بعدا به وقوع پیوسته است. این امر حاکی از آن است که قرآن از طرف کسی نازل شده است که می‌تواند خبر از غیب بدهد و او کسی نیست جز خدای متعال که تنها داننده غیب به صورت مطلق اوست. آیاتی که قرآن در آنها به ذکر پیشگوییهایی پرداخته است، بسیار زیاد است که ما در اینجا به چند مورد اشاره می‌کنیم:

1) قبل از آنکه مکه توسط مسلمین فتح شود پیامبر در عالم رؤیا دیدند که به نشانه خروج از احرام موهای سر خود را تراشیده‌اند و از آنجا که رؤیای انبیاء رؤیای صادقه است به اصحاب خویش وعده دادند که به‌زودی وارد مسجد الحرام می‌شوند. در سال ششم هجری آن حضرت به همراه جمعی از اصحاب به قصد زیارت خانه خدا راهی مکه شدند که در بین راه مشرکین در منطقه حدیبیه از حرکت آنان جلوگیری کردند و کار به صلح حدیبیه انجامید و قرار شد مسلمانان برگردند و سال بعد برای انجام مراسم حج عازم شوند. پس از انعقاد پیمان صدای اعتراض بعضی از اصحاب برخاست و صدق رؤیای پیامبر را مورد تردید قرار دادند در چنین شرایطی آیه زیر نازل گردید:

"لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شاءالله آمنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا"

"خداوند صدق خواب رسولش را آشکار خواهد ساخت که شما مسلمانان با دل ایمن به مسجد الحرام وارد شوید و سرها بتراشید و تقصیر کنید بدون ترس و هراس. پس خداوند آنچه را شما نمی‌دانستید مقرر داشت و از پس آن فتحی نزدیک قرار داد."

در این آیه ضمن تأیید رؤیای پیامبر فتح مکه را نیز به مسلمین نوید داده شده است. در سال هفتم هجرت بود که درستی خواب آن حضرت تحقق یافت و مسلمانان به زیارت خانه خدا نایل شدند و یک سال بعد نیز دومین وعده قرآن به وقوع پیوست و در پی شکستن صلح توسط کفار، مکه توسط مسلمین فتح شد.

 2) جنگ بدر نخستین جنگ مسلمانان با کفار قریش بود. کاروانی از کفار مکه با مال التجاره فراوان از نزدیکی‌های مدینه عبور می‌کردند. مسلمین از پیامبر اجازه گرفتند تا به جبران اموال و منازل آنها که در مکه به غارت رفته بود به کفار حمله کنند و اموال آنها را بگیرند. پیامبر اجازه فرمودند و در این هنگام آیه ذیل نازل شد:

"و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم و یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین"

"و هنگامی که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه برای شما خواهد بود و شما دوست می‌داشتید که آن یکی که خالی از رنج بود برای شما باشد و خداوند می‌خواهد که حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع نماید."

این آیه نتیجه وقایع جنگ بدر را بیان می‌فرماید. با وجودی که تعداد نفرات دشمن چند برابر نفرات مسلمین بود و نگرانی در بین بعضی مشاهده می‌شد ولی قرآن صریحاً بشارت داد که یا پیروزی در جنگ و یا مال التجاره از آن مسلمین شود.

 3) هنگامی که فرزند پیامبر از دنیا رفت شخصی به نام عاص بن وایل گفت: "همانا محمد ابتر است. پسری ندارد که قائم مقام او باشد و وقتی مرد یاد او منقطع خواهد شد. در این هنگام آیات سوره کوثر بر پیامبر نازل شد:

"انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر"

"ما به تو خیر بسیار دادیم پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن همانا آن کس که تو را سرزنش می‌کند همان ابتر است."

در این آیات خبر داده می‌شود که آن کسی که آن حضرت را ابتر خواند نسلش منقرض و نسل آن حضرت باقی خواهد بود.

 یکی از مسایل مسلم در زندگی رسول اکرم (ص) که بسیار روشن است "اُمی" بودن آن حضرت است. بدین معنا که آن حضرت نه خوانده بودند و نه نوشته بودند و نه اساسا معلمی دیده بودند. این مسأله آنقدر مسلم است که خاورشناسان معروف غربی نیز در کتب خویش به این حقیقت اعتراف دارند. بر این اساس صدور الفاظی مانند کلمات قرآن کریم که آن همه جنبه‌های اعجازی اعم از فصاحت و بلاغت و اسرار خلقت و اخبار غیبی و… در آن نهفته است از یک چنین شخصی، قطعا دلیل آن خواهد بود که این کار خدایی است و این علم علمی است که از طریق وحی کسب شده است. قرآن کریم خود در این مورد می‌فرماید:

"تو ای پیامبر، پیش از نزول قرآن کریم هیچ کتابی را نمی‌خواندی و هیچ نوشته‌ای را نمی‌انگاشتی که در آن صورت، افراد وسوسه‌گر در مورد صحت رسالت تو به تردید می‌افتادند."

 

 

غرور عبادت سوز...

روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید كه عابدى در آن‏جا زندگى مى‏كرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى كه به كارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت.

وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: خدایا من از كردار زشت خویش شرمنده‏ام. اكنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش كند، چه كنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند كرد و گفت:

خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏كار محشور مكن.

در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود كه به این عابد بگو:

ما دعایت را مستجاب كردیم و تو را با این جوان محشور نمى‏كنیم، چرا كه او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ...

 

کیمیای سعادت


ویژگی های افراد با تقوا

افراد با تقوا خصوصیات و ویژگی هایی دارند، از جمله:

1.صبر در برابر مشکلات، صبر بر ترک گناهان و صبر بر انجام واجبات.

2.صداقت در گفتار و رفتار.

3.خضوع و فروتنی در انجام دستورات و دوری از غرور و خود برتربینی.

4.انفاق از هر چه خداوند به آنان روزی کرده است.

5.شب زنده داری و مناجات سحر و آمرزش خواهی از خداوند. آری! سحر، مناسب ترین زمان برای دعاست.[1]

امام صادق علیه السلام فرمود: «مراد از استغفار در سحر، نماز در آن وقت است».

در برخی روایات آمده است: «اگر کسی یکسال به طور مداوم، در قنوت نماز شب هفتاد مرتبه استغفار کند، مشمول این آیه می شود».[2]

ابی بصیر از امام صادق علیه السلام درباره «المُستَغفِرینَ بِالأسحار» پرسید، حضرت فرمودند:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله در نماز وتر، هفتاد مرتبه استغفار می کرد».[3]

مفضل بن عمر می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: نماز شب من فوت می شود و من بعد از نماز صبح آن را قضا می کنم؟ حضرت فرمودند: «اشکالی ندارد، ولی آن را برای خانواده ات آشکار نکن، چون آن را سنّت می پندارند و در این صورت عمل به گفتار خداوند: «المُستَغفِرینَ بالأسحار» را ترک می کنند».[4]

 

پی نوشت ها:

[1] طبرسی، مجمع‏ البيان‏.

[2] تفسير اطيب‏ البيان؛ من‏ لايحضر، ج 1، ص 309.

[3] طوسی، تهذيب‏ الاحكام، ج 2، ص 120.

[4] مستدرك الوسائل، حديث 3259.

 

 

گفتگوی فرشتگان و جهنمیان

1.ملاقات اولیه

اول بار که فرشتگان با جهنمیان برای قبض روح ایشان روبه رو می شوند، می گویند چرا چنین؟«إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کنْتُمْ قالُواکنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِک مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیرا»؛[1]کسانی که فرشتگان(قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنهاگفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها(فرشتگان)گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها(عذری نداشتند، و)جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدی دارند.

2. مگر پیامبر برای شما نیامد؟

«تَکادُ تَمَیزُمِنَ الْغَیظِ کلَّما أُلْقِی فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یأْتِکمْ نَذیر؛ قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکذَّبْنا وَ قُلْنا مانَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَی ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ کبیر؛ وَ قالُوالَوْ کنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کنَّا فی أَصْحابِ السَّعیر»؛[2]نزدیک است(دوزخ) ازشدت غضب پاره پاره شود؛ هر زمان که گروهی در آن افکنده می شوند، نگهبانان دوزخ ازآنها می پرسند: «مگر بیم دهنده الهی به سراغ شما نیامد؟! می گویند: «آری، بیم دهنده به سراغ ما آمد، ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هرگز چیزی نازل نکرده، و شما در گمراهی بزرگی هستید! و می گویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل می کردیم، در میان دوزخیان نبودیم

3. همه کافران را به جهنم ببرید!

«وَ سیقَ الَّذینَ کفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یأْتِکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ یتْلُونَ عَلَیکمْ آیاتِرَبِّکمْ وَ ینْذِرُونَکمْ لِقاءَ یوْمِکمْ هذا قالُوا بَلی وَ لکنْ حَقَّتْ کلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرین؛ قیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکبِّرین»؛[3]و کسانی که کافر شدندگروه گروه به سوی جهنم رانده می شوند؛ وقتی به دوزخ می رسند، درهای آن گشوده می شودو نگهبانان دوزخ به آنها می گویند: «آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟!»می گویند: «آری، (پیامبران آمدند و آیات الهی را بر ما خواندند، و ما مخالفت کردیم!) ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلم شده است. به آنان گفته می شود: «از درهای جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید؛ چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران!».

4. عذاب ما را تخفیف دهید!

«وَ قالَ الَّذینَفِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکمْ یخَفِّفْ عَنَّا یوْماً مِنَ الْعَذاب؛ قالُوا أَ وَ لَمْ تَک تَأْتیکمْ رُسُلُکمْ بِالْبَیناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلال»؛[4]و آنها که در آتشندبه ماموران دوزخ می گویند: «از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما بردارد! آنهامی گویند: «آیا پیامبران شما دلایل روشن برایتان نیاوردند؟!» می گویند: «آری!»آنها می گویند: «پس هر چه می خواهید(خدا را) بخوانید؛ ولی دعای کافران(به جایی نمی رسد و) جز در ضلالت نیست!».

5. خشم خدا بزرگ است!

«إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا ینادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکبَرُ مِنْ مَقْتِکمْ أَنْفُسَکمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکفُرُون»؛[5]همانا کسانی را که کافر شدند روز قیامت ایشان را صدا می زنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما ازعداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که بسوی ایمان دعوت می شدید، ولی انکار می کردید.

6. ما را بکُشید تا راحت شویم!

«وَ نادَوْا یامالِک لِیقْضِ عَلَینا رَبُّک قالَ إِنَّکمْ ماکثُون»؛[6]آنها فریاد می کشند: «ای مالک دوزخ!(ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند(تا آسوده شویم)! می گوید: «شمادر این جا ماندنی هستید».

پی نوشت ها:

[1] نسا، آیه 97.

[2] ملک، آیات 8 تا 10.

[3] زمر، آیه 71 و 72.

[4] غافر، آیه 49 و50.

[5] غافر، آیه 10.

[6] زخرف، آیه 77.

 

 

ایمان چیست؟ اسلام چیست؟

جاءَ جَبْرَئیلُ علیه السلام إلَی النَّبِی صلی الله علیه و آله فِی صُورَةِ أَعْرابِی وَ النَّبِی صلی الله علیه و آله لا یعْرِفُهُ فَقال: یا مُحَمَّدُ! مَا الْإیمانُ؟ قالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَ الْیومِ الآخِرِ وَ الْمَلائِکةِ وَ الْکتابِ وَ النَّبِیینَ وَ الْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ. قالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ! فَما الْإسْلامُ؟ قالَ صلی الله علیه و آله: اشْهَدْ أَنْ لا إلهَ إلّااللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ تُقِیمُ الصَّلاةَ وَ تُؤْتِی الزَّکاةَ وَ تَصُومُ رَمَضانَ وَ تَحِجُّ الْبَیتَ. قالَ: صَدَقْتَ[1].

جبرئیل به شکل عربی بادیه نشین به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید و این در حالی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله او را نمی شناخت؛ او گفت: یا محمد! ایمان چیست؟

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اینکه به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران و زنده شدن بعد از مرگ، اعتقاد داشته باشی.

جبرئیل گفت: راست گفتی ای محمد! بگو اسلام چیست؟

حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: اینکه شهادت بدهی که خدائی جز اللَّه نیست و اینکه محمّد، بنده و پیامبر او است و اینکه نماز بخوانی و زکات بدهی و در ماه رمضان روزه بگیری و به حجّ خانه خدا بروی.

جبرئیل عرض کرد: راست گفتی.

پی نوشت:

[1] جامع الأخبار، ص 36.

 

آیا می دانید چرا حجاج خلاف جهت عقربه های ساعت طواف می کنند؟

احکام و دستورهای اسلامی هر یک راز و رمزهایی دارد که دستیابی به آنها انسان را در اعتقادات دینی قوی تر و راسخ تر می سازد. بسیاری از این اسرار و معارف از زبان معصومین علیهم السلام در روایات و احادیث دینی نقل شده و برخی نیز به تدریج با گسترش علم و دانش بشری کشف گردیده است.

در این میان مناسک و اعمال حج یک مجموعه رمز آلود است که هر یک از فروع آن دارای اسرار نهفته ای است. یکی از احکام حج آن است که حاجی باید در هنگام طواف جانب چپ بدنش به سمت کعبه باشد. سمت چپ قرار دادنِ کعبه یکی از واجبات طواف است که ترک عمدی یا سهوی آن موجب باطل شدن طواف می شود.

عالمان علوم دینی و تجربی هر یک فلسفه و اسرار خاصی را برای آن برشمرده اند که ذیلا برخی از آنها را ملاحظه می کنید:

 

برخی گفته اند: علت این که کعبه باید در جانب چپ طواف کننده باشد آن است که این حالت ناظر به این حقیقت است که فرد می باید با توجه به معنا و حقیقت طواف، سمت چپ بدن خویش را که نماد اعتقاد و عملکرد اصحاب شمال(یسار) است، به طرف کعبه محصور و محدود کند و راه را بر بینش و روش باطل شیطان ببند.[1]

چرا که از برخی احادیث استفاده می شود که سمت چپ، نماد دشمنی و مخالفت با ولایت اهل بیت محسوب می شود. مانند این حدیث که که در ذیل آیه« هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ»(سوره بلد، آیه 19) بیان گردیده که می فرماید: «الْمَشْأَمَةُ أَعْدَاءُ آلِ مُحَمَّد: اصحاب شمال، دشمنان آل محمّد می باشند»(تفسیر القمی، ج 2، ص 423) و نیز روایت شده است که رسول خدا خطاب به نقض کنندگان عهد فرمودند:«أَخَذْتُمْ بَعْدِی ذَاتَ الشِّمَالِ وَ ارْتَدَدْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکمْ الْقَهْقَری: شما بعد از من به سمت چپ منحرف شده و با سیر قهقرایی، به بینش قبل از هدایت خود بازمی گردید.»(امالی، شیخ طوسی، ص 94)

 

برخی دیگر گفته اند: علت آن که سمت چپ باید به سمت کعبه باشد آن است که: طواف ملائکه در بیت المعمور به سمت چپ است. یا به این دلیل است که گردش اجزای تمام اشیا و اجرام آسمانی به سمت چپ است و یا این که جهت طواف به سمتی است که قلب انسان در آن سمت است؛ چون کعبه قلب زمین است.[2]

 

برخی محققان: با بررسی عوامل فیزیکی علل دیگری را در این باره طرح کرده اند از جمله این که دکتر حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی می گوید: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود.

تمام اینها از نظر علم فیزیک قابل اثبات است. در نیمکره شمالی که خانه خدا واقع شده است وقتی هر ذره یا جسمی خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخد، پنج نیرو به آن وارد می شود که جمع این نیروها و انرژی ها به سمت داخل است. در بحث طواف هم همین است، ذرات در اینجا انسان ها هستند و مجموع این نیروها نیز به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت می شود.

اگر در طواف، چرخش به سمت راست انجام می شد در علم فیزیک آمده است که گریز از مرکز رخ می داد و طبق قانون فیزیک ذرات که در اینجا انسان ها هستند به سمت بیرون پرتاب می شدند و نیروی آنها به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت نمی شد.

حالا اگر خانه خدا در نیمکره جنوبی واقع می شد حتماً در دین ما تأکید بر این می شد که باید در جهت عقربه های ساعت یعنی به سمت راست، طواف خانه خدا انجام شود.

درباره تأکید بر طواف بین در خانه خدا و مقام ابراهیم باید گفت هر جسم متحرکی که حرکت دورانی دارد اگر شعاع کم شود، سرعت آن به طور ناخودآگاه زیادتر می شود و تمایل و تمرکز آن به سمت داخل و مرکز بیشتر می شود به همین دلیل اکثر مراجع می گویند که در این فاصله طواف خانه خدا انجام شود چون با این تمرکز، صعود و عروج رخ می دهد.

پی نوشت:


[1] نمادها و رمزواره‏ های حج (نشانه ‏های الهی در سرزمین وحی)، مجتبی شریفی.

[2] چهار صد و شصت نکته نورانی درباره حج، رحمان یوسف پور.

 

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: گوناگون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 17 / 5 / 1394




پیـــام های آسمــانی 

جزء ششم

(برگرفته از تفسیر نور)




1. وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لهَم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيم

خدا به كسانى كه ايمان آورده ‏اند و كارهاى نيكو كرده ‏اند،
وعده آمرزش و مزدى بزرگ داده است.


توجّه به عاقبت كارها، در تصميم‏ هاى انسان 
نقش مهمى دارد.

«أَجْرٌ عَظِيمٌ» 

(مائده، 9)


2.يَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ 
إِلىَ النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلىَ‏ صرِاطٍ مُّسْتَقِيم


تا خدا بدان (کتاب) هر كس را كه در پى خشنودى اوست به راه ‏هاى 
سلامت هدايت كند و به فرمان خود از تاريكى به روشناييشان ببرد
و آنان را به راه راست هدايت كند.


انسان، خود زمينه ‏ساز هدايت خويش است. 

«يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ»


بشر در سايه قرآن، به همزيستى و صفا در زندگى مى ‏رسد. 

«سُبُلَ السَّلامِ»

(مائده، 16)


3. وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاءَ
وَ جَعَلَكُم مُّلُوكاً وَ ءَاتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ


و موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، نعمتى را كه خدا بر شما ارزانى داشته است
ياد كنيد، كه از ميان شما پيامبران پديد آورد و شما را صاحبان اختيار خويش گردانيد 
و به شما چيزهايى عنايت كرد كه به هيچ يك از مردم جهان عنايت نكرده است.


براى دعوت مردم، بايد از اهرم عاطفه استفاده كرد.

«يا قَوْمِ»

(مائده، 20)


4.يَا قَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتىِ كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ
وَ لَا تَرْتَدُّواْ عَلَى أَدْبَارِكمُ‏ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِين

اى قوم من، به زمين مقدسى كه خدا برايتان مقرر كرده است داخل شويد
و بازپس ‏مگرديد كه زيان ديده باز مى‏ گرديد. 


رابطه ‏ى رهبر و مردم، بايد عميق و عاطفى باشد.

«يا قَوْمِ»

همه جاى زمين يكسان نيست، برخى جاها قداست دارد. 

«الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»

(مائده، 21)


5. لَئنِ بَسَطتَ إِلِىَّ‏ يَدَكَ لِتَقْتُلَنىِ مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِىَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ 
إِنىّ‏ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَلَمِين.


اگر تو بر من دست گشايى و مرا بكشى، من بر تو دست نگشايم 
كه تو را بكشم. من از خدا كه پروردگار جهانيان است مى ‏ترسم.



در برخورد با حسود، آرام سخن بگوييم و آتش حسد را 
با نرمش در گفتار، خاموش كنيم. 

«ما أَنَا بِباسِطٍ ...»

(مائده، 28)


6. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ 
وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ


جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مى‏ خوانند
و هم چنان كه در ركوعند انفاق مى ‏كنند. 


كارهاى جزئى (مثل انفاق انگشتر) نماز را باطل نمى‏ كند. 

«يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»

براى توجّه به محرومان، نماز هم مانع نيست.

«يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» 


آرى، فقير نبايد از جمع مسلمانان دست خالى برگردد.

(مائده، 55)



7 .وَ إِذَا نَادَيْتُمْ إِلىَ الصَّلَوةِ اتخَّذُوهَا هُزُوًا وَ لَعِبًا ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُون


و چون بانگ نماز كنيد آن را به مسخره و بازيچه گيرند، 
زيرا مردمى هستند كه نمى ‏انديشند.


از رابطه و دوستى با كسانى كه اذان (و شعائر دينى)
را مسخره مى ‏كنند بپرهيزيد.

«لا تَتَّخِذُوا» ... 

«وَ إِذا نادَيْتُمْ ...»

(مائده، 58)


8. وَ إِذَا جَاءُوكُمْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ قَد دَّخَلُواْ بِالْكُفْرِ 
وَ هُمْ قَدْ خَرَجُواْ بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كاَنُواْ يَكْتُمُون

و چون نزد شما آمدند، گفتند كه ايمان آورديم و حال آن كه با كفر
داخل شدند و با كفر خارج گشتند، و خدا به آنچه پنهان 
مى ‏دارند آگاه‏تر است. 

خداوند، از خود انسان‏ها هم به ضميرشان آگاه‏تر است.

«اللَّهُ أَعْلَمُ» 

(مائده، 61)


9 .وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَكَفَّرْنَا عَنهْمْ سَيِّئاتهِمْ 
وَ لَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيم


اگر اهل كتاب ايمان بياورند و پرهيزگارى كنند، گناهانشان را خواهيم زدود 
و آنها را به بهشتهاى پرنعمت داخل خواهيم كرد.


براى دريافت الطاف الهى، بايد ابتدا از گناهان پاك شد. 

«لَكَفَّرْنا»، «أَدْخِلْنا»

خداوند، علاوه بر عفو، لطف هم دارد. 

«لَكَفَّرْنا»، «أَدْخِلْنا»

( مائده، 65)


10. إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصَارَى‏ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ 
وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَزَنُون

هرآينه از ميان آنان كه ايمان آورده ‏اند و يهود و صابئان و نصارا هر كه به خدا 
و روز قيامت ايمان داشته باشد و كار شايسته كند 
بيمى بر او نيست و محزون نمى ‏شود.

آرامش واقعى، در سايه‏ ى ايمان و عمل صالح است. 

«مَنْ آمَنَ» ... 

«وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» 

( مائده، 69)


موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 5 / 1394

آنچه دختران جوان باید بدانند ‌

آنچه دختران جوان باید بدانند ‌شاید برای بسیاری از دختران نوجوان این سوال مطرح باشد كه اولین عادت ماهیانه آنها در كجا و چه‌وقت اتفاق می‌افتد. مسلما تنها شرط گذراندن صحیح این مرحله از بلوغ آن است كه برای آن آمادگی لازم وجود داشته باشد. وقتی كه اولین عادت ماهیانه اتفاق افتاد سوالات مختلفی در ذهن دختران جوان بالا و پایین می‌روند كه اگر پاسخ آنها را بدانند اضطراب آنها بسیار كمتر می‌شود.
قبل از هر چیز باید در حول و حوش سنین شروع عادت ماهیانه وسایل مورد نیاز همیشه همراهتان باشد، دستمال كاغذی و نوار بهداشتی باید در دسترس باشند، در این زمینه حتما از مادرتان راهنمایی بخواهید تا طریقه صحیح مصرف این وسایل را به شما آموزش دهد. اما اگر در شرایطی كه اصلا فكرش را هم نمی‌كنید (مثلا در مدرسه یا در راه مدرسه) این اتفاق افتاد، اصلا نترسید و نگران نشوید. در اكثر موارد اگر این مساله در مدرسه اتفاق بیفتد، دخترها مضطرب می‌شوند و یا حتی خجالت می‌كشند.
در این شرایط حتما موضوع را به معلمان بهداشت، مشاور مدرسه و یا حتی یكی از معلمان كه با او احساس نزدیكی بیشتری دارید، در میان بگذارید. مسلما از گفتن این مسئله خجالت می‌كشید اما مطمئن باشید هیچ‌كس به‌خاطر این موضوع شما را سرزنش نمی‌كند. این یك مسئله زنانه است و همه خانم‌ها این موضوع را به‌خوبی درك می‌كنند. حتی بعضی دختران دوست دارند حتما این موضوع را هر چه سریع‌تر با مادرشان در میان بگذارند. این‌كار بسیار پسندیده است و توصیه می‌شود حتما مادران عزیز در جریان این موضوع قرار بگیرند. 
اگر هم در همان اولین عادت ماهیانه به‌خصوص در اماكن پرجمعیت (مثل مدرسه) لباستان لكه‌دار شد، بهتر است موضوع را به مسئولین مدرسه بگویید تا امكان برگشتن شما به منزل و یا آوردن لباس تمیز توسط والدین به مدرسه برایتان فراهم شود. اگر هم همكلاسی‌ها با تعجب پرسیدند چرا لباس‌هایت عوض شده بگویید: <حین خوردن غذا كثیف شد و ناچار شدم عوض كنم.> خیلی مساله را سخت نگیرید چون این اتفاق برای همه دخترها می‌افتد.سوالاتی كه دختران باید پاسخ آنها را بدانند:
● چطور به مادرم بگویم كه برای اولین بار عادت ماهیانه شده‌ام؟
اینكه برای اولین‌بار بخواهید در این مورد با مادرتان صحبت كنید، حتما خجالت می‌كشید و این مسئله كاملا طبیعی است. معمولا خانواده‌های سالم در این مورد قبلا با دخترشان مفصلا حرف زد‌ه‌اند و حتی در خیلی از مواقع، خانواده‌ها دخترشان را بیرون می‌برند و در اصل، مادر و دختر این اتفاق را جشن می‌گیرند. در بعضی خانواده‌ها گفتن این موضوعات بسیار خصوصی و محرمانه به حساب می‌‌آید و مادر در این مورد با دخترش صحبتی نكرده است.
به این دلیل گفتن این موضوع برای دختر جوان كاری مشكل و طاقت‌فرساست. به هر حال دختران جوان باید بدانند كه حتما این موضوع را در كمال سادگی باید با مادر یا خواهر بزرگ‌تر در میان بگذارند و از او كمك بخواهند. لزومی ندارد سایر افراد خانواده (به‌خصوص افراد كوچك‌تر یا مذكر) چیزی از این مسئله بدانند.
● آیا در دوران عادت ماهیانه می‌توانم شنا كنم؟
خود موضوع شنا با عادت ماهیانه تناقضی ندارد اما چون از نوار بهداشتی استفاده می‌شود، امكان شنا وجود ندارد. در مواردی كه از وسیله‌ای به‌نام تامپون در دوران عادت ماهیانه استفاده می‌شود، امكان شنا در شرایطی خاص وجود دارد اما توصیه می‌شود دختران جوان در این دوران از شنا خودداری كنند.
● اگر در زمان عادت ماهیانه وسایل مورد نیاز در دسترس نداشتم چه كنم؟

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 5 / 1394

مهمترین مطالبی که نوجوانان باید درمورد رابطه جنسی بدانند

برای نوجوانان، فکر کردن به رابطه جنسی خیلی سخت است. چیزهای زیادی برای فکر کردن به آن وجود دارد، چیزهای زیادی هست که نگرانش هستند، و خیلی چیزها ممکن است خوب پیش نرود. چه فعالیت جنسی داشته باشید و چه نداشته باشید، دانستن واقعیت های موجود درمورد اینکه رابطه جنسی چیست، اهمیت خیلی زیادی دارد.

از لحاظ شرعی و قانونی داشتن رابطه جنسی پیش از ازدواج ممنوع بوده و میتواند لطمات جبران ناپذیر جسمی و روحی به هر دو طرف وارد کند.

رابطه جنسی....

·         طبیعتی جسمی و همچنین احساسی دارد.

·         پرخطر است، ممکن است باردار شوید، ممکن است به یکی از بیماری هایی که از طریق روابط جنسی منتقل می شود، مبتلا شوید، ممکن است قلبتان بشکند یا اعتماد به نفستان خرد شود، یا وقتی که تمام شد احساس ناامیدی و ناراحتی کنید.

·         اتفاق مهمی است چون فقط یکبار فرصت دارید باکرگی خود را از دست بدهید.

·         بسیار حساس است، مطمئن شوید که زمان درستی را برای خودتان و طرف مقابلتان انتخاب کرده اید.

·         نباید سبک شمرده شود یا بعنوان تفریح و سرگرمی به آن نگاه شود.

·         وقتی بیان شخصی محبت بین شوهر و همسر  باشد عالی است.

·         پر از سر وصداهای عجیب و گاهی خجالت آور است.

رابطه جنسی...

·         راهی برای مجبور کردن کسی به دوست داشتن شما یا متعهد شدن به شما نیست.

·         آزمایش عشق برای طرف مقابلتان نیست.

·         پیمانه ای برای اندازه گیری میزان بلوغ شما نیست.

·         راه خوبی برای به دست آوردن دوباره والدینتان یا دفاع از استقلالتان نیست.

·         فعالیتی تفریحی نیست.

·         همیشه مفرح و لذت بخش نیست، گاهی متعجب می شوید که آیا واقعاً ارزشش را داشته است؟

یادتان باشد وقتی بنا به دلایلی نادرست و بصورت نامشروع رابطه جنسی برقرار می کنید، فقط به خودتان آسیب می زنید.

فعالیت جنسی

اگر پیش از ازدواج فعالیت جنسی دارید باید فوراً آنرا متوقف کنید، نکاتی هست که باید درمورد خود عمل جنسی بدانید. مسائل خیلی مهمتر و بیشتری نسبت به اینکه آیا درست انجامش می دهید یا نه وجود دارد که باید بدانید اما معمولاً همه فقط نگران همین مسئله هستند. خیالتان راحت باشد، هیچ راه درست یا غلطی برای انجام رابطه جنسی وجود ندارد.

یک نکته که همه درمورد رابطه جنسی باید به آن فکر کنند اما ندرتاً اینکار را می کنند، قانون است. قوانین محکمی وجود دارد که می گوید در صورت ازدواج مجاز به انجام رابطه جنسی هستید و اینکه چه چیزهایی برای رضایت طرفین مورد نیاز است. حتی قوانینی درمورد نوع رابطه جنسی که انجام می دهید هم موجود است.

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی