تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 61211
بازدید دیروز : 37451
بازدید هفته : 211043
بازدید ماه : 533324
بازدید کل : 10925079
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 16 / 1 / 1395

برخی از کودکان دیر با دیگران گرم می گیرند، آنها قبل از آنکه از یک مهمانی لذت ببرند نیاز دارند موقعیت را ارزیابی کنند اما برخی کودکان درونگرا هستند و نیاز دارند زمانی را با افکارشان تنها باشند. اشتباه نکنید. کودکان درونگرا می توانند مهارت های اجتماعی بسیار پیچیده ای را بیاموزند و از بودن در کنار دیگر بچه ها لذت ببرند. آنها فقط نمی خواهند مرکز توجه باشند. فقط باید بدانید چطور با آنها رفتار کنید.

به او احترام بگذارید
نه تنها باید او را برای آنچه که هست قبول کنید بلکه باید به او احترام بگذارید. تا زمانی که این رفتار در او نهادینه شود باید توجه کافی به او داشته باشید. کودکان درونگرا می توانند مهربان، متمرکز و بسیار اهل مشارکت باشند.

به او برچسب نزنید
اگر کودک شما خجالتی است به هیچ عنوان به خودتان اجازه ندهید او را با این لقب صدا کنید. او عصبانیتی را تجربه خواهد کرد که جزو یک صفت ثابت در او می شود، نه یک احساسی که می تواند بر آن کنترل داشته باشد. او همچنین می داند که خجالتی بودن در جامعه مورد انتقاد است. وقتی دیگران در مقابلش او را خجالتی می نامند سعی کنید به آهستگی آن را بازسازی کنید و مثلا بگویید «سارا دوست داره وقت خودش رو برای موقعیت های جدید صرف کنه.»
 
فکر نکنید ارثی است
اگر شما درونگرا هستید سعی نکنید سابقه خودتان را روی فرزندتان اعمال کنید. درونگرایی شما ممکن است در جوانی شما را آزار داده باشد. تصور نکنید این می تواند نمونه ای برای فرزند شما باشد یا او نمی تواند مسئولیت رسیدگی به امورش را داشته باشد. او از پس کارهایش برمی آید و با این کار رشد می کند. بهترین کاری که می توانید برای او انجام دهید این است که کمکش کنید از خصوصیاتش لذت ببرد و اعتماد به نفس داشته باشد و به او آموزش دهید با جنبه های چالش برانگیز طبیعت خود کنار بیاید.

آرام حرکت کنید اما حرکت کنید
اگر کودک شما نسبت به امتحان کردن چیزهای جدید یا ملاقات با افراد جدید بی تمایل است، او را به تدریج در معرض تجربه های نو قرار دهید. اجازه ندهید او انتخاب کند اما به محدودیت هایش احترام بگذارید حتی اگر به نظر زیاد می آید. قدم به قدم به سوی چیزی که او در برابرش احتیاط می کند، بروید. وقتی او خطرات اجتماعی را به جان می خرد، او را به خاطر تلاشش تحسین کنید؛ مثلا «دیدم که دیروز با بچه ها بازی کردی، می دونم که سختت بوده اما من بهت افتخار می کنم.» زمانی که از چیزی لذت می برد یا از چیزی می ترسد اینها را به او خاطرنشان کنید. در نهایت او یاد می گیرد که احساس نگرانی خود را تنظیم کند.

گل تان را آب دهید
اگر کودک شما بسیار حساس است یعنی نسبت به نور، صدا، تجربه های عاطفی یا موقعیت های جدید واکنش نشان می دهد شاید بتوان گفت او«کودک ارکیده» است. این عبارت از تئوری ای که در حال حاضر توسط محققان در حال بررسی است به دست آمده.بنابراین نظر اگر بسیاری از کودکان مانند گل قاصدک هستند یعنی می توانند خودشان را با هر محیطی وفق دهند، برخی دیگر مانند گل ارکیده هستند. آنها به محیط پرورش خود بسیار حساسند، در واقع آنها از کودکان قاصدک بهتر عمل می کنند، اغلب سالم ترند و نمرات بهتری کسب می کنند و از روابط قوی تری برخوردارند.

احساساتش را پرورش دهید
کودکان درونگرا پتانسیل گسترش احساسات بزرگ را دارند. نسبت به اشتیاق فرزندتان آگاه باشید و آن را پرورش دهید. درگیری در یک فعالیت و یک مسیر ثابت منجر به شادی است و استعدادی که خوب پرورش داده شود، یک منبع بزرگ اعتماد به نفس است. فعالیت های قدیمی مانند فوتبال و پیانو ممکن است برای برخی از بچه ها مناسب باشد اما مسیرهای دیگر را فراموش نکنید، ممکن است او در نوشتن خلاق باشد بنابراین سعی کنید او را راهنمایی کنید.

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 16 / 1 / 1395

 آقایان عزیز! شما مهمترین فرد در زندگی دخترتان هستید. هیچکس حتی مادر، دوستان، نامزد و معلم‌هایشان به اندازه شما مهم نیستند. هیچ رابطه‌ای مهمتر از رابطه شما با او نیست. شخصیت او بعنوان یک زن در بزرگسالی تا حد زیادی به طریقه برخورد شما با او بستگی دارد. به همین دلیل است که می‌خواهم ۵ اصل برای رفتار شما با دخترانتان مطرح کنم.
 
در ۱۳ سالگی، مثل همه نوجوانان دیگر غرق در دنیای مُد بودم. هر لباسی که می‌خریدم، سعی می‌کردم روی آخرین مد باشد. دوست داشتم زیبا و امروزی به نظر برسم و خیلی وقت‌ها هم نسبتاً زیاد پیش می‌رفتم. با همان لباس‌ها سوار دوچرخه‌ام می‌شدم و در محل گشت می‌زدم. واقعاً فاجعه بود. 
 
و پدرم فکر می‌کرد که من واقعاً زیبا هستم.
اگر راستش را بخواهید، او اشتباه می‌کرد (و باید به من می‌گفت که کمی سنگین‌تر لباس بپوشم). اما پدر من همیشه فکر می‌کرد که من فوق‌العاده زیبا هستم. کار من هم شده بود که لباس‌های مختلف را مثل مانکن‌ها برایش می‌پوشیدم و هرچقدر هم که آن لباس مسخره بود، او با تعجب می‌گفت، «وای! تو فوق‌العاده‌ای دخترم».
 
اما نظر من درمورد خودم کمی فرق می‌کرد. من هم مثل هر دختر نوجوان دیگر تقریباً از خودم متنفر بودم. اما در عمق وجودم می‌دانستم که باید دوست داشته شوم. چون پدرم واقعاً عاشق من بود.
 
آقایان عزیز! شما مهمترین فرد در زندگی دخترتان هستید. هیچکس حتی مادر، دوستان، نامزد و معلم‌هایشان به اندازه شما مهم نیستند. هیچ رابطه‌ای مهمتر از رابطه شما با او نیست. شخصیت او بعنوان یک زن در بزرگسالی تا حد زیادی به طریقه برخورد شما با او بستگی دارد. به همین دلیل است که می‌خواهم ۵ اصل برای رفتار شما با دخترانتان مطرح کنم.
 
۱. دوستش داشته باشید. 
می‌دانم که این خیلی بدیهی است و نیازی به گفتن آن نیست. اما آقایون باید طوری دخترتان را دوست داشته باشید که انگار زندگی‌تان به او وابسته است. چون برای او همینطور است.
 
امیدوارم که به نظر شما دخترتان زیباترین، باهوش‌ترین و باارزش‌ترین دختر روی زمین باشد اما اگر اینطور نیست، یاد بگیرید که او را اینطور ببینید. عشق یک احساس نیست، یک انتخاب است. اگر شما تصور نکنید که دخترتان (چه هنوز جنینی در شکم همسرتان باشد و چه زنی ۶۰ ساله) فوق‌العاده است، یاد بگیرید که چطور اینطور فکر کنید. لیستی از همه خصوصیات مثبت او که دوست دارید تهیه کنید. آلبوم عکس‌های او را از کودکی تا بزرگی نگاه کنید و ببینید چطور رشد کرده است. همه خاطرات خوبتان با او را بنویسید. هر روز برایش دعا کنید. 
 
اگر دخترتان اذیتتان کرده و دلتان را شکسته، از شما توقع دارم که گذشت کنید. دوست داشتن یک دختر نوجوان کله‌شق کار سختی است می‌دانم. این فقط یک احساس نیست، یک جنگ تمام‌نشدنی برای لذت بخشیدن به موجودی است که خلق کرده‌اید. هر کاری از دستتان برمی‌آید برای دوست داشتن این دختر انجام دهید. چون اگر این کار را نکنید، او کس دیگری را برای این کار پیدا خواهد کرد. 
 
۲. به او بگویید که دوستش دارید. 
مهم نیست که فکر می‌کنید این را می‌داند. به او بگویید. هر روز این را به او بگویید. هیچوقت شنیدن آن برای یک زن کافی نیست. این برای آن است که اگر دخترتان روزی احساس کرد که هیچکس او را دوست ندارد و نتوانست با هیچ جنس مخالفی وارد رابطه شود، ته دل خود بداند که شما دوستش دارید. همه زن‌ها به این نیاز دارند. اگر شما به دخترتان این عشق را ندهید، هر کاری که از دستش برآید انجام می‌دهد تا آن را از مرد دیگری بگیرد.
 
پس به او بگویید که دوستش دارید. اما این کار را به هزاران روش مختلف انجام دهید. به او بگویید که بسیار زیباست. بگویید که این لباس چقدر به او می‌آید یا شعری که نوشته است چقدر زیباست. لازم نیست تحسین‌های شما فقط محدود به ظاهر او شود اما تایید ظاهر برای دخترها اهمیت زیادی دارد. او باید بداند که عشق شما به او فقط بخاطر گرفتن نمرات بالا در مدرسه نیست. هیچوقت حتی پشت سرش درمورد او بدگویی نکنید. یا حرف‌های مثبت و سازنده بزنید یا اصلاً حرفی نزنید. 
 
برای او گل بخرید. برایش نامه بنویسید. اگر می‌توانید حتی برایش شعر بگویید. گاهی اوقات فقط به چشمانش نگاه کنید و بگویید دقیقاً همان چیزی است که همیشه دوست داشتید باشد. وقتی کوچک است با گفتن این حرف بغلتان می‌کند. وقتی نوجوان می‌شود احتمالاً سرش را پایین می‌اندازد و گونه‌هایش سرخ می‌شود. اما این کلمات زندگی او را تغییر می‌دهد. او باید بداند که همیشه و تا ابد دوستش دارید.
 
۳. به او نشان دهید که دوستش دارید.
اگر دوست داشتنتان را به او نشان ندهید هرچقدر هم که آن را بر زبان بیاورید کافی نخواهد بود. وقتی کوچک است او را در آغوش بگیرید، حتی اگر خیلی اهل بغل کردن نیستید. اگر می‌خواهد همه جا او را با خودتان ببرید. همه چیز را به او نشان دهید. هر بازی که می‌خواهد بکند، هر جایی که می‌خواهد برود، با او همراه شوید. هیچ جلسه کاری آنقدرها مهم نیست. هر چیزی که لازم است را برای او کنسل کنید. هیچ چیز مهمتر از این نیست که کنار او باشید. هیچوقت نمی‌دانید تا چه زمان پیش او خواهید بود.
 
تنها با او بیرون بروید. به باغ‌وحش، موزه یا سینما بروید. وقتی بزرگتر می‌شود، او را به اولین قرار ملاقات عاشقانه‌اش ببرید. به او یاد بدهید که چطور باید در چنین روزی رفتار کند. در روز به او تلفن کنید و با او حرف بزنید. با او مثل یک خانم رفتار کنید -- در را برایش باز کنید، وسایلش را حمل کنید ، … - بگذارید ببیند که رفتار یک آقا چطور باید باشد. متقاعدش کنید که برای مردان بی‌ارزش وقت نگذارد. وقتی شکایت می‌کند به حرف‌هایش گوش دهید و سعی نکنید آن را برایش درست کنید. بیشتر زن‌ها فقط دوست دارند کسی به حرف‌هایشان گوش دهد نه اینکه مشکلاتشان را برایشان حل کند. 
 
وقتی گریه می‌کند، در آغوشش بگیرید. پیشانی‌اش را ببوسید. برایش هدیه بگیرید اما سعی نکنید برایش عشق بخرید. لاستیک پنچر ماشینش را عوض کنید و به او یاد دهید که چطور باید روغن ماشینش را عوض کند. زمان‌هایی ممکن است برای او خسته‌کننده و بد باشد اما بگذارید یادش بماند که چقدر دوستش داشته‌اید. سعی کنید او را بشناسید و آنطور که دوست دارد دوستش داشته باشید. او به هیچ چیز دیگری جز این نیاز ندارد.
 
۴. مادرش را دوست بدارید.
همانطور که جان وودن می‌گوید، «بهترین کاری که یک پدر می‌تواند برای بچه‌هایش انجام دهد این است که مادرشان را دوست داشته باشد». رابطه‌ای که با مادر دخترتان دارید، پایه و اساس هر رابطه‌ای که بخواهد با یک مرد داشته باشد را شکل می‌دهد. او باید بداند که یک زن باید تحسین شده و از او مراقبت شود. به همین خاطر اگر سر همسرتان فریاد می‌کشید یا او را تحقیر می‌کنید، دست از این کار بردارید. شاید گاهی لازم باشد داد و بیداد اتفاق بیفتد اما این نباید جلو چشم دخترتان باشد. باید با همسرتان طوری رفتار کنید که دوست دارید دامادتان با دخترتان رفتار کند. اگر دوست ندارید دخترتان با مردی مثل شما ازدواج کند، مرد بهتری باشید.
 
اینکه به او نشان دهید با یک خانم چطور باید رفتار شود شامل عشق ورزیدن هم می‌شود. همسرتان را بیرون ببرید. هرازگاهی او را جلو فرزندانتان ببوسید. باید به فرزندتان نشان دهید که عشق یک ازدواج می‌تواند پردوام باشد. دختر شما باید ازدواج را اتفاقی زیبا و رمانتیک ببیند. او باید مطمئن شود که شاهزاده رویاهایش که با اسب سفید می‌آید فقط برای بار اول او را با بوسه‌ای بیدار نمی‌کند، بعد از آن هر روز صبح او را با بوسه‌هایش بیدار خواهد کرد. او لیاقتش را دارد که عشق‌های داستان‌های پریان را باور کند. همسرتان هم همینطور.
 
اگر از مادر دخترتان جدا شده‌اید، باز هم همیشه با احترام با او برخورد کنید و هیچوقت از او بدگویی نکنید. اگر مادر دخترتان فوت شده است و الان با زن دیگری زندگی می‌کنید، با او هم مثل یک ملکه رفتار کنید. اما مدام از عشقی که به مادر دخترتان داشته‌اید بگویید. او باید بداند که هر اتفاقی هم که بیفتد شما باز او را دوست خواهید داشت. مادر فرزندانتان شایسته این است که با او در حضور آنها با احترام رفتار شود. اینکار را بخاطر فرزندانتان بکنید.
 
۵. همه زنان را دوست بدارید.
با همه زنان با احترام رفتار کنید. زن فروشنده، دختری که کنار دخترتان در پارک بازی می‌کند، زن سیاستمدار در تلویزیون و … این احترام برای زنان باید همیشگی باشد. اگر مشکل پورنوگرافی دارید همین الان از متخصص کمک بگیرید. حتی اگر او هیچوقت این مسئله را متوجه نشود، پورنوگرافی باعث می‌شود نگاه شما به زنان متفاوت شود و او کم‌کم تصور خواهد کرد که مردان باید به زنان مثل یک شیء نگاه کنند. پس اگر برنامه ناجوری در تلویزیون پخش می‌شود کانال را عوض کنید. همیشه درمورد نکات مثبت زن‌ها حرف بزنید، و درمورد زیبایی آنها بگویید حتی اگر چاق و بی‌تناسب باشند. اگر تصور کنید که فقط دختران لاغر زیبا هستند، دخترتان حتی اگر متناسب باشد باز تصور خواهد کرد که چاق و زشت است.
 
همه زنان را تحسین کنید نه فقط آنها که زیبا هستند. به زن‌ها نگاهی برابر با مردها داشته باشید. اگر نمی‌توانید به بقیه زن‌ها طوری نگاه کنید که به دخترتان نگاه می‌کنید، او می‌فهمد که یک مرد واقعی چطوری است و در نظرش فرد کثیفی دیده خواهید شد.
 
با این کارها نه تنها برای روابط او با مردهای دیگر استاندارد تعیین می‌کنید، برای پدر بودن هم استاندارد می‌گذارید. پدر بودن چیزی نیست که بتوانید از آن شانه خالی کنید. اینکه پدر محبوب دخترتان باشید تلاش زیادی می‌خواهد اما شما از پس آن برمی‌آیید. هرچه که باشد می‌دانید که دخترتان ارزش اینهمه تلاش شما را دارد.

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 16 / 1 / 1395

غلب والدین تلاش می‌کنند بهترین شیوه تربیتی را برای کودک خود به کار گیرند تا فرزندشان در دوران بزرگسالی با مشکل جدی مواجه نشود.  موضوع ایجاد اعتماد به نفس در کودک، یکی از دغدغه‌های مهم اغلب والدین است و آنها دوست دارند فرزندشان در مدرسه و اجتماع با اعتماد به نفس بالا و توانمند رفتار کند و در روابط‌اش موفق باشد.
 
کارشناسان راه‌های زیر را برای تقویت اعتماد به نفس در کودکان به والدین پیشنهاد می‌کنند:
 
- اول اعتماد به نفس خودتان را تقویت کنید.
اعتماد به نفس بیش از آنکه ارثی باشد،‌ اکتسابی است و فرزندانمان آن را از ما می‌آموزند. کودکان اغلب از رفتارهای والدینشان الگو می‌گیرند. آنها زمانیکه می‌بینند پدر و مادرشان کاری را با اعتماد به نفس انجام می‌دهند، شبیه آن رفتار را انجام می‌دهند. بنابراین زمانیکه با فرزندتان در تعامل هستید و از او مراقبت می‌کنید سعی کنید شاد باشید و اعتماد به نفس داشته باشید. چرا که زمانیکه شما ناراحت و بلاتکلیف باشید این ناراحتی به آنها منتقل می‌شود.
 
- با کودکتان بازی کنید.
کودکان بسیاری از رفتارها را در بازی با والدین می‌آموزند. نحوه بازی و همچنین تعامل با همبازی‌ها بر آن‌ها تاثیر می‌گذارد. زمانی که شما با کودکانتان بازی می‌کنید به آن‌ها نشان دهید که برایتان با ارزش هستند.
 
- فرزندتان را با اسم صدا کنید.
صدا کردن فرزندان با اسمشان به آنها احساس هویتی مجزا از دیگران می‌دهد و کودک، هویت فردی خود را درک می‌کند. این مخاطب قرار دادن در اجتماعات مختلف نیز تاثیرگذار است و کودکانی که این گونه مخاطب قرار می‌گیرند خودشان نیز این رفتار را می‌آموزند و کودکانی با اعتماد به نفس می‌شوند که در آینده نیز همسالان خود را در گروه معمولا با اسم صدا می‌کنند و زمانی که به کمک نیاز داشته باشند بهتر از دیگران می‌توانند تقاضای کمک کنند.
 
- به آنها تا رسیدن به موفقیت‌های تحصیلی و ... کمک کنید.
مهم ترین فاکتور موفقیت یک فرد، توانایی‌های طبیعی او است. در این زمینه تشویق کودکان برای رشد مهارت‌ها و علایق آنها بسیار مهم است اما نباید بیشتر از توانشان از آن‌ها انتظار داشت. حفظ تعادل در این شرایط بسیار مهم است.
 
- تعامل کودک با دوستانش را تحت نظر داشته باشید.
نوع درک کودک از خود به شدت به نحوه تعامل او با اطرافیانش بستگی دارد. پس در انتخاب دوستان و اطرافیان کودکتان دقت کنید؛ چرا که دوستان و اطرافیان در نحوه رفتار و موفقیت فرزندتان بسیار تاثیرگذار هستند.
 
- به کودکتان مسئولیت بدهید.
کودکان با انجام بخشی از کارهای خانه اعتماد به نفسشان بالا رفته و احساس ارزشمندی می‌کنند. در سنین 2 تا 4 سال انجام کارهایی که به آن‌ها علاقه دارند و از عهده آن بر می‌آیند می‌تواند بسیار موثر باشد و با بالا رفتن سن آنها، این مسئولیت‌ها را بیشتر کنید.
 
- وظایف کودک را برایش تقسیم کنید تا نحوه دستیابی به موفقیت را درک کند.
زمانی که حس می‌کنید کاری برای فرزندتان بسیار سخت است و از عهده آن بر نمی‌آید، آن را به چند بخش تقسیم کنید تا مفهوم دستیابی به موفقیت را از طریق راه‌های مختلف و مراحل حل مشکلات را بیاموزند.
 
به گزارش ایسنا به نقل از مجله آنلاین Care، اعتماد به نفس می‌تواند موضوع پیچیده‌ای باشد که در آینده به کودکان ما بسیار کمک کند، پس ما می‌توانیم در مراحل اولیه زندگی آنها، این ویژگی مثبت را در درونشان نهادینه کنیم.

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 15 / 1 / 1395

درس بيست و ششم
قرآن و امامت حضرت علي عليه السلام
آيه ولايت:
انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتو الزکات و هم راکعون ولي و رهبر شما تنها خداست و پيامبرش و آنها که ايمان آورده و نماز بر پا مي دارند و در حال رکوع زکات مي پردازند. 1
خداوند در اين آيه با توجه به کلمه انما که براي انحصار است ولي و سرپرست مسلمانان را در سه مورد خلاصه مي کند (خدا، پيامبر، کسانيکه ايمان آورده و نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات مي پردازند).
شان نزول آيه: از خود آيه ولايت و رهبري خدا و رسولش معلوم است اما قسمت سوم (و الذين آمنوا) از طريق شيعه و سني احاديث بسياري وارد شده که آيه در شان حضرت علي عليه السلام در حاليکه در رکوع انگشتري به سائل داد نازل شد.
شيعه در اين مورد اتفاق نظر دارد و از اهل سنت: فخر رازي در تفسير کبير زمخشري در کشاف، ثعلبي در الکشف و البيان نيشابوري و بيضاوي و بيهقي و نظيري و کلبي در تفاسيرشان، طبري در خصايص خوارزمي در مناقب، احمد بن حنبل در مسند و ... تا جائيکه تفتازاني و قوشچي ادعاي اتفاق مفسرين را کرده اند (در غايه المرام 24 حديث در اين باره از طريق اهل سنت نقل شده براي اطلاع بيشتر به جلد دوم االغدير و کتاب المراجعات مراجعه شود).
اين مساله بقدري شايع و معروف بوده و هست که حسان بن ثابت (شاعر معروف عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) مضمون جريان را در اشعار خود سروده و خطاب به علي عليه السلام مي گويد:
فانت الذي اعطيت اذکنت راکعا زکاتا فدتک النفس يا خير راکع
فانزل فيک الله خير ولايه و بينها في محکمات الشرايع
يا علي تو بودي که در حال رکوع زکات بخشيدي جان فداي تو اي بهترين رکوع کنندگان و خداوند بهترين ولايت را درباره تو نازل کرده و در قرآن بيان نمود.
بنابراين: امير المومنين عليه السلام ولايت کليه بر جميع طبقات مومنين دارد و به حکم عقل چنين کسي نمي شود تابع امر ابوبکر و عمر و عثمان باشد بلکه اگر آنها جزء مومنين بودند بايد تحت امر امير المومنين عليه السلام مي بودند.
دو اشکال و جواب آنها
بعضي از اهل تسنن گفته اند ولي به معناي دوست و ياور است نه اولي به تصرف و صاحب اختيار.
جواب: اولا اين سخن خلاف ظاهر و خلاف نص آيه است، به علاوه لفظ ولي به حسب وضع لعوي و استعمال عرفي در ولايت و صاحب اختيار بودن است و معاني ديگر محتاج به قرينه است چنانچه لفظ اولي در آيه شريفه: النبي اولي بالمومنين من انفسهم و مولي، در حديث غدير: من کنت مولاه هم صريح در معناي ولايت است.
ثانيا: در آيه ولايت کلمه انما براي حصر است و دوستي و ياوري منحصر به خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام نمي باشد بلکه جميع مومنين با يکديگر دوست هستند چنانچه خداوند مي فرمايد و المومنين و المومنات بعضهم اولياء بعض. 2
بنابراين چونکه صفت دوستي و ياري منحصر به خدا و رسولش و علي عليه السلام نيست و اين صفت براي همه مومنين است و با توجه به اينکه آيه: انما و ليکم الله براي حکمي انحصاري است پس حتما به معناي ولايت و رهبري است.
بعضي از متعصبان از اهل سنت ايراد کرده اند که علي عليه السلام با آن توجه خاصي که در حال نماز داشت و حتي تير را از پايش در آوردند و متوجه نشد چگونه ممکن است صداي سائلي را شنيده و به او توجه پيدا کند؟
جواب: علي عليه السلام در حال نماز کاملا متوجه خداست و از خودش و امور مادي که با روح عبادت سازگار نيست بر کنار بوده است ولي شنيدن صداي فقير و کمک کردن به او توجه به خويشتن نيست بلکه عين توجه به خداست و به تعبير ديگر کار حضرت، عبادت در ضمن عبادت است.
بعلاوه غرق شدن در توجه به خداوند اين نيست که اختيار خود را از دست بدهد و يا بي احساس شود بلکه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براي خدا نيست بر مي گيرد اينجا نماز عبادت و زکات هم عبادت است و هر دو در مسير رضا خداست بنابراين توجه حضرت علي عليه السلام صرفا براي خدا بوده است و دليلش نزول آيه مي باشد که به تواتر ثابت است.
آيه اطاعت از اولو الامر
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم اي کسانيکه ايمان آورديد خدا و رسول او و صاحبان امر خودتان را اطاعت کنيد 3 در اين آيه اطاعت از صاحبان امر بدون هيچ قيد و شرط در کنار اطاعت خدا و رسول قرار گرفته و واجب شمرده است.
جماعت شيعه اتفاق نظر دارند که منظور او اولو الامر امامان معصوم عليهم السلام مي باشند و از اهل تسنن هم رواياتي نقل شده که منظور امامان معصومند، (ابوحيان اندلسي مغربي مفسر مشهور در تفسير بحر المحيط و ابوبکر مومن شيرازي در رساله اعتقادي خويش و سليمان قندوزي در کتاب ينابيع الموده، نمونه اي از اين روايات را ذکر کرده اند)، در تفاسير شيعه هم مي توانيد ذيل آيه شريفه به تفسيرهاي برهان، نور الثقلين، تفسير عياشي و کتاب غايه المرام و کتب متعدد ديگر مراجعه کنيد در اينجا به بعضي از آن احاديث اشاره مي کنيم.
جابر بن عبد الله انصاري از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سوال مي کند اولو الامر که ماموريم از آنها اطاعت کنيم چه حساني هستند؟ حضرت فرمودند خلفا و متصديان امر بعد از من، اول آنها برادرم علي است بعد از او حسن و حسين عليه السلام سپس علي بن الحسين آنگاه محمد باقر (تو او را درک مي کني اي جابر وقتي که ملاقاتش نمودي سلام مرا به او برسان) بعد از او جعفر صادق بعد از او موسي کاظم بعد از او علي الرضا بعد از او محمد جواد بعد از او علي هادي بعد از او حسن عسگري بعد از او قائم منتظر مهدي عليه السلام بعد از من امام و پيشوا خواهند بود. 4
حديث مذکور يا ذيل بيشتر درباره امام زمان عليه السلام در جلد اول تفسير نور الثقلين صفحه 499 آمده است.
عن ابي جعفر عليه السلام: اوصي رسول الله الي علي و الحسن و الحسين عليهم السلام ثم قال في قول الله عزوجل يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم قال: الائمه من ولد علي و فاطمه الي ان يقوم الساعه از امام باقر عليه السلام نقل شده که فرمود: وصيت کرد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم (براي امامت) به علي و حسن و حسين عليها السلام سپس اشاره به قول خداي عزوجل: يا ايها الذين آمنوا .... کرده و فرمود: امامان از فرزندان علي و فاطمه هستند تا قيامت بر پا شود. 5
بنابر اين آيه اطاعت اولي الامر از چند جهت بر امامت علي عليه السلام و يازده فرزندش دلالت مي کند.
1 ـ اطاعت از اولو الامر مقرون به اطاعت خدا و رسول خدا مي باشد و چون اطاعت بطور مطلق واجب است بايد آنها را بشناسيم.
2 ـ همانگونه که خداوند اطاعت رسول را واجب کرده و شخص رسول را معين کرده است، وقتي به اطاعت اولو الامر امر مي کند بايد آنها را معين کند و گرنه تکليف ما لا يطاق مي شود (يعني اطاعت از شخصي که نمي شناسيم ممکن نيست).
3 ـ روايات متعدد شان نزول آيه (اولي الامر) را علي و يازده فرزندش معين کرده است.
آيه انذار و حديث يوم الدار و امامت علي عليه السلام
حديث يوم الدار: پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سال سوم بعثت مامور شد که دعوت خود را در مورد اسلام، علني سازد و انذر عشيرتک الاقربين بستگان نزديک خود را انذار کن. 6
به دنبال اين ماموريت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بستگانش را به خانه ابوطالب دعوت کرد بعد از طرف غذا چنين فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب به خدا قسم هيچ کس را در عرب نمي شناسم که براي قومش چيزي بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد من خير دنيا و آخرت را براي شما آورد هام و خداوند به من دستور داده است که شما را به توحيد و يگانگي وي و رسالت خودم دعوت کنم، کداميک از شما مرا ياري خواهيد کرد تا برادر من و وصي و جانشين من باشيد هيچ کس تمايلي به اين امر نشان نداد مگر علي عليه السلام که برخاست و عرض کرد يا رسول الله من در اين راه يار و ياور تو هستم، تا سه مرتبه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اين جملات را تکرار کرد و کسي جز علي عليه السلام پاسخ نداد در اين موقع پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دست بر گردن علي عليه السلام گذاشت و فرمود: ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيکم فاسمعوا له و اطيعوه بدرستيکه اين علي برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت کنيد.
اين حديث را بسياري از دانشمندان اهل سنت مانند: ابن ابي جرير، ابو نعيم، بيهقي، ثعلبي، ابن اثير، طبي و ديگران نقل کرده اند براي آگاهي بيشتر به کتاب المراجعات صفحه 130 به بعد و احقاق الحق جلد 4 صفحه 62 به بعد مراجعه شود اين حديث هم به صراحت ولايت و امامت علي عليه السلام را ثابت مي کند.
تمرين:
1 ـ چگونه به آيه ولايت: انما وليکم الله... براي امامت حضرت علي عليه السلام استدلال ميکنيد؟
2 ـ ولي در آيه انما وليکم به چه معنايي است و دليلش چيست؟
3 ـ وجه دلالت آيه: اطاعت اولو الامر را بيان کنيد؟
4 ـ چگونه به آيه انذار و حديث يوم الدار براي امامت علي عليه السلام استدلال مي شود؟



1 ـ سوره مائده، آيه 60.
2 ـ سوره بقره، آيه 258.
3 ـ سوره نساء، آيه 62.
4 ـ اثبات الهداه، جلد 3، صفحه 123.
5 ـ تفسير نور الثقلين، جلد اول، صفحه 505 و دلائل الامامه، صفحه 231.
6 ـ سوره حجر، آيه 94.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: درس بيست و ششم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 15 / 1 / 1395

درس بيست و پنجم
امامت خاصه
اثبات امامت و ولايت حضرت علي و يازده فرزندش عليهم السلام
در مباحث قبل با صفات و ويژگيهايي که امام حتما بايد دارا باشد (از نظر قرآن، احاديث، عقل) آشنا شديم اکنون بايد بررسي کنيم که امام بحق بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم کيست و آن ويژگيها در چه کسي بوده تا آنچه عقيده داريم با استدلالهاي نقلي و عقلي تقويت شده و در ضمن بتوانيم رانماي گمراهان باشيم.
دليل عقل بر امامت و ولايت علي عليه السلام
دو مقدمه و يک نتيجه: 1 ـ حضرت امير المومنين عليه السلام داراي جميع کمالات نفساني و فضائل انساني همچون: علم، تقوي، يقين، صبر، زهد، شجاعت، سخاوت، عدالت، عصمت و ساير اخلاق حميده بوده و بدون ترديد (حتي به اعتراف دشمن) در همه کمالات از ديگران افضل و بالاتر بوده و اين فضائل در کتابهاي شيعه و سني فراوان ذکر شده است.
2 ـ از ديدگاه عقل ترجيح مرجوح بر راجح نارواست و هر گاه کسي که فضائل ياد شده را ندارد بخواهد پيشواي کسي شود که داراي اين فضائل است ترجيح مرجوح بر ارجح مي شود.
علاوه بر آن هدف از گزينش امام هدايت امت و تکميل اخلاق و ايمان آنهاست و در مامت ناقص بر کامل اين هدف بدست نمي آيد.
از اين رو از ديدگاه عقل امام بايد اعلم و افضل از همه مردم باشد تا بتواند هادي و راهنماي آنان قرار گيرد.
نتيجه: بعد از دو مقدمه اي که روشن شد مي گوييم: با توجه به اينکه حضرت علي عليه السلام اعمل و افضل از همه مردم بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است حتما او خليفه و جانشين پيغمبر است و گرنه ترجيح مرجوح بر راجح مي شود و غرض حاصل نمي گردد. علاوه بر آن قبلا بيان کرديم که از نظر عقل و نقل، امام بايد معصوم بوده و از هر خطا و اشتباهي منزه و مبري باشد و بطوريکه که در بحث بعدي ان شاء الله (از نظر قرآن و حديث) ثابت خواهيم کرد اين ويژگي هم مخصوص اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد بنابراين غير از حضرت علي عليه السلام و يازده فرزندش هيچ کس لايق مقام امامت نخواهد بود.
عصمت و آيه تطهير:
گفتيم امام حتما بايد معصوم باشد فعلا ببينيم معصوم کيست؟ انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا همانا خداوند اراده کرده است که ناپاکي و آلودگي را از شما اهل بيت بر طرف کرده و شما را پاک و طاهر گرداند. 1
اهل البيت چه کساني هستند؟
طبق احاديث متواتر و بيشماري که از طريق شيعه و سني وارد شده است آيه تطهير درباره پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او نازل شده است اين احاديث در کتب معتبر اهل تسنن از قبيل: صحيح مسلم، مسند احمد، درالمنثور، مستدرک حاکم، ينابيع الموده، جامع الاصول، الصواعق المحرقه، سنن ترمذي، نور الابصار، مناقب خوارزمي و ... موجود است و در کتب شيعه که فراوان مي باشد.
از جمله اين احاديث: امام حسن عليه السلام ضمن خطبه اي فرمود: ما اهل بيتي هستيم که خدا درباره آنها فرمود: انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. 2
انس به مالک مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تا مدت شش ماه هنگام نماز که به خانه زهرا (س) مي رسيد مي فرمود: اي اهل بيت براي نماز برخيزيد، انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. 3
ابن عباس مي گويد: ديديم که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تا مدت نه ماه وقت هر نمازي درب خانه علي عليه السلام مي رفتند و مي فرمودند: سلام عليکم يا اهل البيت: انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. 4
حضرت علي عليه السلام فرمود: رسول خدا هر روز صبح درب منزل ما تشريف آورده و مي فرمود خدا شما را رحمت کند براي نماز برخيزيد، انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. 5
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مدتي برنامه مذکور را ادامه داد که مصداق اهل البيت براي هم مشخص شود و به اهميت موضوع توجه پيدا کنند.
شريک ابن عبدالله مي گويد: بعد از رحلت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم حضرت علي عليه السلام خطبه خوانده و فرمود شما را به خدا سوگند آيا جز من و اهل بيتم کسي را سرغ داريد که آيه: انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا درباره اش نازل شده باشد مردم عرض کردند نه. 6
حضرت علي عليه السلام به ابوبکر فرمود: تو را به خدا سوگند آيه تطهير درباره من و همسر وفرزندانم نازل شده يا درباره تو و خانواده ات؟ جوابداد درباره تو و خانواده ات ... .7
اشکال: بعضي گفته ايند آيه تطهير درباره زنان پيغمبر نازل شده زيرا آيات قبل و بعد از آن هم درباره زنهاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است يا لااقل زنان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هم مشمول آيه تطهير مي شوند و بنابراين دليل عصمت نيست زيرا کسي زنان پيغمبر را معصوم نمي داند.
جواب: علامه سيد عبدالحسين شرف الدين (ره) به چند وجه جواب داده اند:
1 ـ اين احتمال اجتهاد در مقابل نص است زيرا روايات زيادي که به حد تواتر رسيده و در شان نزول آيه آمده مي گويد درباره پيغمبر و فاطمه و علي و حسن و حسين عليهما السلام مي باشد.
2 ـ اگر درباره زنهاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بود بايد به صورت خطاب مونت آمده باشد نه مذکر يعني بايد چنين باشد: انما يريد الله ليذهب عنکن الرجس اهل البيت و يطهر کن تطهيرا.
3 ـ آيه تطهير بين آيه هاي قبل و بعد جمله معترضه است و اين بين عربهاي فصيح مرسوم است و در قرآن هم آمده: فلما راي قميصه قد من دبر قال انه من کيدکن ان کيدکن عظيم يوسف اعرض عن هذا و استغفري لذنبک انک کنت من الخاطئين 8 که جمله (يوسف اعرض عن هذا) خطاب به يوسف و معترضه است و قبل و بعدش خطاب به زليخا مي باشد.
آيه تطهير و عصمت و امامت علي و يازده فرزندش عليهم السلام
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: من در خانه ام السلمه در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم که آيه، انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا نازل شد، به من فرمود اين آيه درباره تو و فرزندانت حسن و حسين و امامانيکه از نسل تو بوجود مي آيند نازل شده است گفتم يا رسول الله صلي عليه و آله و سلم بعد از تو چند نفر به امامت مي رسند؟ فرمود بعد از من تو امام مي شوي بعد از تو حسن و بعد از حسن حسين بعد از حسين فرزندش علي بعد از علي فرزندش فرزندش محمد بعد زا محمد فرزندش جعفر بعد از جعفر فرزندش موسي بعد از موسي فرزندش علي بعد از علي فرزندش محمد بعد از محمد فرزندش علي بعد از علي فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت به امامت مي رسند نامهاي ايشان به همين ترتيب بر ساق عرش نوشته شده بود از خدا پرسيدم اينها کيستند؟ فرمود امامهاي بعد از تو مي باشند پاک و معصومند و دشمنانشان ملعون هستند. 9
بنابراين آيه تطهير در شان چهارده معصوم عليهم السلام مي باشد و رسول گرامي اسلام در احاديث متعددي (که ان شاء الله به بعضي از آنها اشاره مي کنيم) به مردم فهماندند که منصب امامت تا قيامت براي اين وعده معين باقي مي ماند زيرا آنها داراي عصمت و شرايط ديگر اين مقام هستند.
دو حديث در عصمت:
عن ابن عباس قال سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: انا و علي و الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون ابن عباس مي گويد از رسول خدا شنيدم مي فرمود: من و علي و حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين پاک و معصوم هستيم. 10
قال امير المومنين عليه السلام: ان الله تبارک و تعالي طهرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علي خلقه و حجه في ارضه و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لا نفارقه و لايفارقنا حضرت امير المومنين عليه السلام فرمودند: بدرستيکه خداي تبارک و تعالي ما را پاک و معصوم قرار داده و ما را شاهدان بر خلقتش و حجت خودش در روي زمين قرار داده است ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده نه ما از قرآن و نه او از ما جدا مي شود. 11
تمرين:
دليل عقلي امامت علي عليه السلام را بيان کنيد؟
2 ـ منظور از اهل البيت در آيه تطهير چه کساني هستند حديثي نقل کنيد؟
3 ـ چرا نمي شود آيه تطهير در شان زنهاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم باشد؟
4 ـ حديث حضرت علي عليه السلام را در امامت دوازده امام بيان کنيد؟



1 ـ سوره احزاب، آيه 33.
2 ـ ينابيع الموده، صفحه 236.
3 ـ جامع الاصول، جلد 1، صفحه 110.
4 ـ الامام الصادق و المذهب الاربعه، جلد 1، صفحه 89.
5 ـ غايه المرام، صفحه 295.
6 ـ غايه المرام، صفحه 293.
7 ـ نور الثقلين، جلد 4، صفحه 271.
8 ـ سوره يوسف، آيه 29.
9 ـ غايه المرام، صفحه 293.
10 ـ ينابع الموده، صفحه 534.
11 ـ اصول کافي، کتاب الحجه.




موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: درس بيست و پنجم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 15 / 1 / 1395

درس بيست و چهارم
عصمت و علم امام، و روش تعيين امام
از نظر قرآن و سنت و ضرورت عقلي، عصمت يکي از شرايط اساسي امامت مي باشد و غير معصوم هرگز لايق اين مقام نمي باشد به دلائلي که در بحث نبوت براي لزوم عصمت انبياء بيان کرديم توجه شود.
قرآن و عصمت امام
و اذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين و زمانيکه خداوند ابراهيم را با حقايقي امتحان کرد و آنها را به اتمام رسانيد به او گفت تو را به مقام امامت مي رسانم ابراهيم گفت از نسل من هم کسي به امامت مي رسد خداوند فرمود عهد من امامت به ستمگران نمي رسد. 1
ستمگر و ظالم کيست؟
براي اينکه روشن شود چه کساني مي توانند مقام بزرگ امامت را داشته باشند و چه کساني لايق نيستند بايد ببينيم از نظر قرآن ظالم کيست زيرا خداوند فرمود امامت من به ظالمين نمي رسد قرآن سه گروه را ظالم ناميده است:
1 ـ کسانيکه شرک به خداوند بياورند: يا بني لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم لقمان به فرزندش مي گويد شرک به خداوند نياور بدرستيکه شرک ظلم بزرگي است.2
2 ـ ظلم انساني بر انسان ديگر: انما السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق اولئک لهم عذاب اليم راه تعرض بر عليه کساني است که به مردم ظلم مي کنند و در زمين به تا حق سرکشي مي نمايند براي آنها عذابي دردناک است. 3
3 ـ ظلم انسان بر نفس خويش: فمنهم ظالم لنفسه و نهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات بعضي مردم به نفس خويش ظلم مي کنند و بعضي معتدلند و گروهي از آنها به نيکي سبقت مي گيرند. 4
انسان براي رسيدن به سعادت و کمال آفريده شده است پس هر کس از اين مسير عدول کرد و از حدود الهي تجاوز کرد ظالم است ... و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه هر کس از حدود الهي تجاوز کند بر خودش ظلم کرده است. 5
در قرآن ظلم به اين سه اطلاق شده است ولي در حقيقت قسم اول و دوم هم برگشتش به ظلم بر خويشتن است.
نتيجه: مردم چهار دسته اند:
1 ـ کسانيکه از اول تا آخر عمر مرتکب خلاف و معصيت مي شوند.
2 ـ کسانيکه اول عمر گناه کرده ولي آخر عمر گناه نمي کنند.
3 ـ کسانيکه اول عمر گناه نکرده ولي آخر عمر مرتکب گناه مي شوند.
4 ـ کسانيکه از اول عمر تا آخر عمر گناه نمي کنند.
از نظر قرآن سه دسته اول هرگز نمي توانند به مقام امامت برسند زرا از ظالمين هستند و خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود ظالمين به مقام امامت نيم رسند پس از آيه مذکور بخوبي استفاده مي شود که امام و پيشواي مردم حتما بايد معصوم باشد (قسم چهارم) و از هر خطا و اشتباه مصون باشد.
بنابراين حتي اگر به احاديث صريحي که از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم براي امامت حضرت علي عليه السلام و يازده فرزندش رسيده توجه نکنيم، از نظر قرآن مدعيان خلافت لايق جانشيني پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نبوده اند زيرا به شهادت قطعي تاريخ آنها از مصاديق واقعي ظالمين بودند و خداوند فرمود ظالمين به امامت نمي رسند . و اينک شما قضاوت کنيد: 1 ـ آيا کسانيکه لااقل قسمتي از عمرشان را مشرک بودند.
2 ـ کسانيکه به بشريت عموما و به حضرت علي و فاطمه سلام الله عليها خصوصا ظلمها کردند.
3 ـ کسانيکه حتي به اعتراف خودشان تعدي و تجاوز از حدود خداوند کرده و بر خودشان ظلم کردند.
مي توانند خليفه و جانشين پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم باشند؟!
علم امام:
امام بايد احکام و قوانيني که براي سعادت دنيوي و اخروي مردم ضرورت دارد بداند يعني امام بايد از همه مردم روي زمين علمش بيشتر باشد تا لياقت رهبري آنها را داشته باشد.
همان دلائلي که براي اثبات لزوم امام بيان کرديم براي اثبات اينکه امام بايد اعلم و افضل از هم باشد کافي است. قرآن به اين موضوع اينگونه اشاره مي کند: افمن يهدي الي الحق احق از يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فما لکم کيف تحکمون آيا کسيکه به سوي حق هدايت مي کند سزاوارتر است که پيروي شود يا کسيکه خودش نيازمند هدايت است شما چگونه حکم مي کنيد.6
شيوه تعيين امام
بعد از اينکه صفات و ويژگيهاي امام را شناختيم بايد بدانيم که چنين امامي چگونه تعيين مي گردد. در جوامع امروز بهترين راه تعيين هر مقام مسئولي انتخابات است اما اين انتخابات ممکن است راه حل باشد اما هميشه راه حق نيست زيرا انتخابات هرگز واقعيات را تغيير نمي دهد نه حقي را باطل و نه باطلي را حق مي کند گر چه در مقام عمل اکثريت مورد نظر قرار مي گيرد ولي اين دليل حقانيت انتخاب شده نمي باشد.
بارها تاريخ نشان داده که در انتخابات افرادي با راي اکثريت انتخاب شده اند و سپس دير يا زود اشتباه اينگونه انتخابات روشن شده است، راستي ما با نداشتن علم غيب و بي خبري از آينده و باطن افراد چگونه مي توانيم نظر قطعي و صحيحي درباره شخصي داشته باشيم؟ پس هيچ وقت اکثريت دليل حقانيت و اقليت دليل باطل بودن نيست از سوي ديگر قرآن حدود هشتاد مرتبه از اکثريت مذمت نموده است و در سوره انعام آيه 115 مي فرمايد: و ان تطع اکثر من في الارض يضلوک عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون اگر از اکثر آنها که روي زمين هستند اطاعت کني تو را از راه خدا گمراه مي کنند زيرا آنان از گمان و حدس شخصي خود پيروي مي کنند بعلاوه امامت و رهبري ديني جامعه فقط اداره زندگي جامعه نيست بلکه امام حافظ و نگهبان دين و دنياي مردم است از اين رو بايد از هر خطا و لغزشي معصوم باشد و اعلم و افضل از همه انسانها بوده باشد و مردم قطعا نمي توانند چنين شخصي را انتخاب کنند، مردم از کجا مي دانند که چه شخصي از نيروي ملکوتي عصمت و مقام شامخ علوم الهي و ديگر فضائل انساني برخوردار است تا او را انتخاب کنند؟ پس فقط بايد خداوند متعال که از باطن و آينده همه انسانها آگاه است سزاوارترين شخص را براي امامت انتخاب کرده و شئون لازم را به او عنايت نموده و به مردم معرفي نمايد.
امام چگونه تعيين مي شود؟
امامت و پيشوايي پس از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم همان انجام وظايف مقام رسالت است و تنها تفاوتي که بين رسول و امام است اين است که پيامبر پايه گذار و موسس دين و داراي کتاب است و امام بعنوان جانشين او حافظ و نگهبان دين و مبين اصول و فروع و تعقيب کننده تمام وظايف مقام نبوت است و همانگونه که انتخاب پيغمبر از طرف خداست تعيين امام هم بايد از طرف خداوند باشد و به تعبير آيه 124 از سوره بقره امامت عهد خداوند است.
لذا حضرت ابراهيم عليه السلام که مي پرسد آيا از ذريه من هم کسي به مقام امامت مي رسد! خدا مي فرمايد: لا ينال عهدي الظالمين نمي رسد خداوند امامت را عهد خود مي داند و عهد خداوند با انتخاب و شوري تعيين نمي گردد زيرا شوري و انتخاب مربوط به کارهاي مردم است و در دو آيه اي که مساله شوري بيان شده کلمه امر آمده: و امرهم شوري بينهم و شاورهم في الامر مشورت در دو آيه مربوط به امور اجتماعي و کارهاي مردم است و هرگز شامل عهد و پيمان خداوند نمي شود در آيه 67 سوره قصص مي فرمايد: و ربکم يخلق ما يشاء و يختار ما کان لهم الخيره و پروردگار تو مي آفريند هر چه را بخواهد و اختيار مي کند و مردم در برابر اختيار خداوند حق اختيار ندارند.
مرحوم فيض کاشاني در تفسير صافي ذيل آيه مذکور احاديثي نقل مي کند که: خداوند هر گاه کسي را به امامت برگزيد مردم نبايد به سراغ ديگري بروند و در حديث ديگري مي خوانيم با وجود امکان انحراف در انتخاب ارزش آن از بين مي رود و انخابي مي توان کاملا ارزش داشته باشد که از طرف خداوند باشد، خداوندي که آگاه بر باطن و آينده انسانهاست.
لما کان النبي صلي الله عليه و آله و سلم يعرض نفسه علي القبائل جاء الي بني کلاب فقالوا: نبايعک علي ان يکون لنا الامر بعدک فقال: الامر لله فان شاء کان فيکم او في غيرکم.... زمانيکه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خودش را بر قبيله ها براي دعوت مردم عرضه مي کرد بسوي طايفه بني کلاب آمد آنها گفتند با تو بيعت مي کنيم بشرطي که امامت بعد از تو براي ما باشد حضرت فرمود: امر امامت با خداوند است پس اگر خواست بين شما قرار مي دهد يا در غير شما .... .7
تمرين:
1 ـ دليل قرآني عصمت امام را بيان کنيد.
2 ـ از نظر قرآن ظالمين چه کساني هستند؟
3 ـ چرا امام از طريق شوري و يا انتخابات تعيين نمي گردد"؟
4 ـ امام چگونه تعيين مي شود؟


1 ـ سوره بقره، آيه 124.
2 ـ سوره لقمان، آيه 13.
3 ـ سوره شوري، آيه 42.
4 ـ سوره فاطر، آيه 32.
5 ـ سوره طلاق، آيه 1.
6 ـ سوره يونس، ايه 35.
7 ـ بحار الانوار، جلد 23، صفحه 74.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: درس بيست و چهارم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 14 / 1 / 1395

حاقه [آنچه سزاوار و مسلم و حق است]

«حاقه‏» يكى از نامهاى قيامت است.
قاطع و كوبنده و حتمى و بى كمترين ترديد، و اساسا خود قيامت، حق است و بدون معاد، زندگى و آفرينش و حيات، پوچ و لغو خواهد بود.
اين كلمه، در سه آيه اول سوره تكرار شده و سپس به توصيف قيامت، و امت‏هاى گذشته و باز هم قيامت و وحى نبوى پرداخته است.
در روايات آمده كه اين سوره درباره على(ع) نازل شده. 
حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم حقى بودند كه تكذيب كنندگان و مخالفينى داشتند. 
اين سوره هفتاد و هشتمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و 52 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره حاقه:
محافظت جنین و بالا بردن ضریب هوشی طفل - حسابرسي آسان - سلب نشدن دين - نوراني شدن - محفوظ ماندن از فتنه دجال
 معارج [نردبان‏ها، رتبه‏هاى بالا برنده]

در آيه 3 و 4، از خدا با نام «صاحب معارج‏» ياد شده است كه فرشتگان و روح بسوى او بالا مى‏روند. 
آرى خداوند، براى معراج و تعالى وجودى انسانها برنامه‏ هاى تربيتى فراوانى (در تكوين و تشريع) قرار داده است.
محور اصلى سوره، روى قيامت و معاد است و اين اصل اعتقادى دگرگونساز و تربيت كننده بعنوان عاملى جهت كنترل و تقوا معرفى شده است. 
نام دیگر این سوره «سأل سائل» است.
این سوره هفتاد و‌نهمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده و 44 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره معارج:
رفع بازخواست در روز قیامت – هم منزلی با حضرت محمد (صلی الله علیه و اله وسلم) ـــ گشایش در کار زندا نی – رفع احتلام در خواب
 
نوح(ع) [از پيامبران بزرگ]

داستان نوح با قومش، بعنوان تجربه‏اى از تجارب دعوت الهى در روى زمين و موضعگيرى‏هاى مخالفان و درگيرى حق و باطل در اين سوره بيان شده است. 
استقامت نوح در راه دعوت، الهام بخش صبر است و هلاكت قوم نوح، هشدارى براى مكذبين. 
اين سوره، هفتاد و یکمین سوره قرآن مجید است که بعد از سوره نحل، در مكه نازل شده است داراى 28 آيه مى‏باشد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره نوح:
قرار گرفتن در منزل پاکان ازدواج با حوریه های بهشتی – اجابت دعا –مقدر شدن بهشت
 جن [موجودى نامرئى با ويژگيهائى عجيب]

خداوند، انواع گوناگون آفريده و بنده دارد. يكى هم جن است.
در اين سوره، درباره گروهى از آنان و عكس العملشان در برابر شنيدن آيات قرآن، و دعوت محمد، و دسته‏هاى مؤمن و كافر، و مسلم و قاسط از آنان صحبت‏ شده است و مبين توحيد ربوبى است.
اين سوره، به روی انسان درى از «آن جهان‏» مى‏گشايد و او را به قلمرو بيكرانه آفرينش خدا مى‏كشد. تا بدانند كه جز خودشان، ديگرانى هم هستند كه خدا شناس و عاقل و مطيع سنت‏هاى الهى‏اند. 
و آن هنگام كه پيامبر براى دعوت قبيله ثقيف به «طائف‏» رفته بود و آنها ضمن رد دعوت، پيامبر را آزار دادند و در بازگشت، خدا اين آيات را فرستاد. 
و برخى هم گفته‏اند كه پس از وفات خديجه و ابوطالب و يكى دو سال به هجرت مانده، نازل شده است. 
اين سوره چهلمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و 28 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره جن:
عدم ابتلا به چشم زخم و سحر و افسون ونیرنگ جنییان - رسیدن به اجر بزرگ – فرار جنیان – مصون شدن از گزند حاکم – رفع گرفتاریهای انسان – سهولت مشکلات

 
 مزمل [گليم به خود پيچيده]

آيه اول را كه مى‏خوانيم، با اين تعبير به پيامبر خطاب شده، آن هنگام كه در اول بعثت، مشركان در «دار الندوة‏» دعوتش را نپذيرفتند و در فكر توطئه بر ضد او بودند.
پيامبر غمگين و آزرده به خانه رفت و خوابيد. 
اما سروش خدائى اينگونه نوازشش داد و او را به «برخاستن‏» و عبادت شبانه، و كمك گيرى از نيايش و تلاوت قرآن، و مقاومت در برابر حرفها و مخالفتهايشان دعوت كرد، و از آن حضرت، در برابر برخوردهاى سرد و بى مهرى‏هاى اهل مكه، حمايت نمود در آيه آخر، دستورى مبنى بر نيايش شبانه و تلاوت قرآن به پيامبر مى‏دهد.
اين سوره سومین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و 20 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره مزمل:
زندگی پاک و نیکو در دنیا – مرگ راحت و خوب - رسیدن به اجر آزاد کردن فرد گرفتار- در خواب دیدن پیامبر(صلی الله و علیه و آله) –رفع بیماری سختی های دنیا وآخرت- اعطای حسنات

مدثر [جامه به خود پيچيده]

وقتى كه در غار حرا با نزول آيه «اقرء ...» محمد(ص) به رسالت مبعوث شد، به خانه آمد و از شعله‏هاى «وحى‏» مشتعل بود. 
جامعه بخود پيچيده و خوابيد، سپس اين سوره نازل شده و او را به «قيام‏» و «انذار» و «تكبير» فرا خواند. (آيات اول سوره)
جزو اولين سوره‏هاست (بقول برخى: دومين سوره و بعد از «مزمل‏» يا «اقرء ...») و از رسالت و قيامت و مشركين و فرشتگان و تنذير سخن مى‏گويد و از عواملى همچون ترك نماز و اطعام مساكين و نيز از فرو رفتن در بطالتها و تكذيب قيامت كه سبب جهنمى شدن است ‏ياد مى‏كند. 
این سوره چهارمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و 56 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره مدثر:
مقامی نزدیک به مقام پیامبر (صلی الله و علیه و آله) – مصونیت از سختی وستم دنیا – اعطای حسنات – سعه قلب – افتخار حفظ قرآن
قيامت [برخاستن]

قيامت، نام رستاخيز عمومى و معاد است. 
روزى كه همه از گورها بر مى‏خيزند و به سوى محشر و سرنوشت ابدى خويش در بهشت ‏يا دوزخ رهسپار مى‏شوند.
در اولين آيه به قيامت ‏سوگند ياد شده است و به بشر، آن روز را يادآورى مى‏كند. 
در آيات بعد، علائم به روز آن رستاخيز و نيز حالات بشر هنگام جان دادن ذكر شده و با طرح موضوع عبث نبودن خلقت، استدلال بر فلسفه معاد شده است. 
این سوره سی و یکمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و40 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره قیامت:
همراه پیامبر علیه السلام از قبر برانگیخته خواهد شد – همراهی پیامبر علیه السلام تا عبور از پل صراط – شهادت دادن پیامبر علیه السلام و جبرئیل به ایمان او- نورانیت چهره در روز قیامت – فزونی رزق حفظ در برابر حوادث – محبوبیت نزد مردم – فروتن ساختن قلب – پاک دامن کردن انسان – از هیچ زور مداری نمی هراسد
دهر [روزگار، دوران]

در آيه اول اشاره به «روزگارى‏» مى‏كند كه بر «انسان‏» گذشته، و او چيزى نبود كه ياد شود. 
از آن پس اشاره به خلقت انسان، و قرار گرفتن او بر سر دو راهى «شكر» و «كفران‏» مى‏نمايد. 
از آنجا كه محور اين سوره، انسان است و عملش و اخلاصش و ايثارش و عاقبت كارش در قيامت و نعمت‏هاى خوب براى نيكان.
نام ديگر اين سوره «انسان‏» است. 
اين سوره به نام «هل اتى‏» هم مشهور است، چونكه با اين كلمه آغاز شده است.
این سوره بنا به روايات، در ستايش از على و فاطمه (علیهما السلام) است كه بخاطر نذرشان، سه روز روزه گرفتند و هنگام افطار، غذاى ساده خويش را به مسكين و يتيم و اسير، ايثار كردند (آيه 8) و خود با آب افطار نمودند.
در آيات بعد، از نعمتهاى خداوند براى اهل بهشت، و پاداش نيكيها در آخرت، ياد شده و فرمان صبر و مقاومت داده است. 
این سوره نود و هشتمین سوره قرآن مجید است که بعد از سوره «الرحمن‏» و در مدینه نازل شده است و داراى 31 آيه است.

فضیلت و خواص قرآئت سوره دهر(انسان):
همنشینی با پیامبر (صلی الله و علیه و آله) – به ازدواج حورالعین در آمدن – پاداش بهشت و حریر گرفتن – قوی شدن نفس ضعیف – تسکین درد قلب – تندرستی – هر چه بخواهد پاداش گیرد – سود بردن بدن – نیرومند گشتن جان – قوت بخشیدن به اعصاب تسکین نگرانی و اضطراب
 مرسلات [فرستاده شده‏ها]

منظور از مرسلات (كه در نخستين آيه خداوند به آنها قسم ياد كرده است) يا فرشتگانى است كه پياپى براى فرود آوردن وحى الهى به پيامبران فرستاده مى‏شوند، يا تند بادهائى است كه فرستاده مى‏شوند. 
علائمى از بروز قيامت و توصيفى از محشر بيان شده است. 
تاكيد اصلى اين سوره روى قيامت است و مكررا تكذيب كنندگان بيم داده مى‏شوند.
آيه «ويل يومئذ للمكذبين‏» در اين سوره 10 بار تكرار شده است و صحنه‏هائى از دنيا و آخرت و حقائق هستى در آن بيان شده است. 
این سوره سی و سومین سوره قرآن مجید است که در مكه در غارى در «منا» نازل شده است و 50 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره مرسلات:
میان او و حضرت محمد(ص) آشنایی برقرار گردد – در زمره کسانی است که به خداوند شرک نمی ورزند – قدرتمند گشتن بر دشمن در محاکمه – پیروزی بر دشمن – تسکین دل درد

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: قران شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 13 / 1 / 1395

پيشينه تئوري هاي ثبات و تحوّل انواع

از نخستين مسائلي كه از ديرباز توجّه همگان را به خود معطوف نمود، پرسش درباره چگونگي آفرينش انسان بود: آيا انسان با تغيير و تحوّل به اين صورت رسيده يا از ابتداي خلقت، صورت كنوني را داشته است؟ در كتب آسماني هم، اين مبحث و پاسخ هاي آن به روشني به چشم مي خورد. اين پرسش درباره ديگر جانداران ( حيوانات و گياهان ) هم مطرح است و منشأ نظرات گوناگون شده است.
فيكسيسم (1) يا « نظريّه ثبات انواع » و ترانسفورميسم (2) يا « نظريّه تبدّل انواع »، دو ديدگاه مقابل هم در اين زمينه اند.
انديشه تطوّر در طبيعت، دست كم به عصر يونان باستان باز مي گردد.(3) هراكليتوس مي گفت: « هر چيزي در حال تحوّل است و ما بايد بدانيم كه جنگ در همه چيز وجود دارد و ستيزه، عدل است و همه اشياء به سبب ستيزه به وجود مي آيند و از ميان مي روند ». جمله معروف او: « نمي توان در يك رودخانه دوبار پا نهاد » از همين اعتقاد سرچشمه گرفته است.(4)
در مقابل هراكليتوس، آناكسيمندر معتقد بود كه عنصر اوّلي اشياء، جوهر بي حد، ازلي و بي زمان است؛ او اعتقاد داشت: حيات از دريا سرچشمه گرفته و صور و اشكال كنوني حيوانات به سبب سازش با محيط ظاهر شده اند. انسان نيز در آغاز از نوع ديگري از حيوانات پديد آمده است؛ زيرا حيوانات به سرعت خوراك خود را مي يابند؛ اما انسان بايد مدّت درازي شير بخورد. اگر او در آغاز همانند اكنون مي بود، هرگز نمي توانست زنده بماند.(5)
« نظريّه تحوّل » با وجود سابقه اي طولاني، مورد برخي بي مهري ها قرار گرفت؛ اما افرادي هم چون: لامارك (6) و داروين (7) آن را به جايگاه خود باز گرداندند.
كوويه (8) « نظريّه آفرينش » را كه به « انقلابات عظيم در سطح زمين »(9) مشهور است، مطرح كرد كه بر اساس آن جانوران امروزي و عهد ديرين، هيچ گونه خويشاوندي با هم ندارند. اين نظريّه طرفدار « ثباتِ انواع » است.
اما افرادي مانند لامارك و داروين و بوفن (10) در صحنه تبيين و يا توصيف « نظريّه تكاملِ جانداران » حضور داشتند. نخستين نظريّه مرتبط با مبحث نظريّه تكامل، نظريه لامارك است كه مي كوشد تا علّت تطوّر را بر مبناي « توارث انباشته تغييرات » كه عمل محيط موجب آن است، تعيين كند؛ به عقيده او اثر تغيير محيط بر ساخت فرد كم است؛ در حالي كه لامارك معتقد است اگر تغييرات لازم در رفتارها، ثابت باشد، اعضاي قديمي را تغيير خواهد داد يا بر اثر نياز، اعضاي جديدي توليد خواهد كرد؛ مثلاً: نياكان زرّافه هاي امروزي در اثر سركشيدن به سرشاخه هاي جوان درختان، گردن هاي بلند و بلندتري يافتند، نه از راه وراثت. اتين ژئو فروي سنت هيلر (11) و رابرت چمبرز (12) در سده نوزدهم دو تطوّرگراي ديگري هستند كه به « تأثير مستقيم محيط بر فرد » اعتقاد داشتند.(13)

مكتب هاي فرضيه تكامل

پيروان « نظريّه تبدّل انواع » با ملاحظه و برّرسي ساخت هاي گوناگون طبيعت، رويكردهاي گوناگوني ارائه كردند؛ لاماركيسم،(14) نئولاماركيسم،(15) داروينيسم،(16) نئوداروينيسم (17) و موتاسيون (18) تئوري هاي « تحوّل انواع » هستند.
لامارك معتقد بود: شرايط محيط، استعمال و عدم استعمال اعضا، ميل و اراده جانور و انتقال صفات اكتسابي، عوامل تحوّل در جانداران هستند؛ البته او قوانين طبيعي را خارج از مشيّت الهي نمي دانست. وي براي اثبات اين عقيده، تحليل چشم در موش كور، منقار قوي بعضي از پرندگان، از بين رفتن پا در مارها، تبديل گوشت خواري اسب به علف خواري و... را به عنوان نمونه ها و شواهدي ذكر مي كرد. اين تئوري لاماركيسم نام دارد.
مكتب نئولاماركيسم توسط گوپ (19) ابداع شد كه با مكتب لاماركيسم بسيار نزديك است؛ ولي در عنصر اراده و ميل جانداران براي تغيير شكل، با آن مكتب هماهنگ نيست.
نئولاماركيسم معتقد است: به سبب تأثير مستقيم محيط زندگي بر جانوران و گياهان، تغييراتي ايجاد شده و اين تغييراتِ اكتسابي با توارث، به نسل هاي بعدي انتقال مي يابد. ژئوفردي سنت هيلر نيز در اين عقيده هم رأي لامارك بود.
سومين مكتب ( داروينيسم ) كه به دست داروين تأسيس شد، در واقع بسط سياست اقتصادي كلاسيك به جهانِ حيواني و گياهي بود.
داروين در ابتداي زندگي، علم پزشكي و سپس علم دين را فرا گرفت؛ اما به هيچ يك علاقه مند نبود. او با يك كشتي، چند سال به مسافرت در اطراف جهان پرداخت (20) و در چگونگي زندگي جانوران و گياهان كنجكاوي كرد و پس از بازگشت به وطن خود، به مدّت بيست سال به تأمّل و تفكّر در يافته هاي خود پرداخت.(21) نتيجه مطالعه ها و تفكّرات وي ارائه نظريّه « تحوّل انواع » شد كه بر اساس آن، تمام موجودات در اثر « تكامل » به يكديگر تبديل مي شوند و هيچ نوعي بدون مقدّمه و به صورت « دفعي » آفريده نشده است. كتاب هاي « منشأ انواع » ( 1859 م. ) و « تبار انسان » ( 1871م. ) شامل آراء او در اين زمينه است.
رساله مالتوس (22) ( اقتصاد دان و كشيش انگليسي )، درباره « جمعيّت » و نيز انديشه هاي لامارك، در ارائه تحوّل و تبدّل انواع از سوي داروين، تأثير به سزايي داشته اند.
فرضيه داروين، چند پيش فرض دارد كه اين نظريّه و اصول و اركانش بر آنها استوارند:
- اصل عليّت: در دنياي جانداران، هيچ رويدادي بدون علّت نيست؛
- اصل حركت: دنياي جانداران، همواره در حال دگرگوني است؛
- اصل تبدّل تغييرات كمّي به كيفي: در دنياي جانداران، تراكم تغييرات كمّي به تغييرات كيفي منجر مي شود؛
- اصل بقاي ماده و انرژي: در ميان دنياي جاندار و بي جان، تبادل ماده و انرژي روي مي دهد و در اين تبادل، هيچ چيز از بين نمي رود؛
- اصل اضداد: هر جزء از دنياي جاندار و نيز كلّ آن، ضدّي دارد كه به آن هويّت مي بخشد. « تضادّ »، علّتِ حركت و موجد تضادّهاي نوين است.
- اصل تركيب: اضدادِ دنياي جاندار، پيوسته با هم در كشاكش هستند تا سرانجام در هم ادغام شوند. از اين ادغام، تركيب نويني پديد مي آيد كه خود ضدّي دارد.
- اصل نفي در نفي: هر سيستم - اعمّ از اُرگانيسم فردي، صنف، نوع، جنس، تيره و... - واقعيّتي عيني است كه در طول زمان در اثر كشاكش اضداد، منتفي خواهد شد و جاي خود را به واقعيّت عيني تازه اي خواهد داد كه به سهم خود روزگاري منتفي خواهد شد؛ حاصل نفي در نفي، سير تكامل است.(23)

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 13 / 1 / 1395

رويكرد انديشمندان غربي درباره آفرينش انسان

ديدگاه چارلز هاج

چارلز هاج،(1) يكي از محافظه كاران آمريكايي از مدرسه مذهبي « پرينستون »(2) است كه به لحاظ اعتقادش به كتاب مقدّس، تسليم « نظريّه تكامل » نشد. وي بين حقايق مهمّي كه به رسولان معصوم ارائه شده و قصد تعليم آنها را داشتند، با عقايدي كه به نحو اتّفاق مورد اعتقادند، فرق مي گذاشت. آنان در نتيجه، از « اخترشناسي كپرنيكي » دفاع مي كردند؛ زيرا نويسندگان كتاب مقدّس، گرچه به « زمين مركزي » اعتقاد داشتند؛ ولي چنين تعليمي نمي دادند.
چارلز هاج انديشه تكامل انسان را به جهت تضادّي كه بين آن و تعاليم كتاب مقدّس و رسولان مي ديد، نپذيرفت.(3)

ديدگاه جيمز مكاش

جيمز مكاش،(4) فيلسوف اسكاتلندي و رئيس دانشگاه پرينستون، بر اين عقيده است كه خداوند، نه فقط طرح اوّليه كلّ جريان تكامل را مقرّر داشته است، بلكه از آن پس، از طريق چيزي كه به نظر ما تحوّلاتِ خود به خود مي آيد، به كار خود ادامه مي دهد. تغييرات اتّفاقي كه داروين نتوانسته است هيچ گونه تبييني براي آنها به دست دهد، چه بسا معلول دخالت و انتخاب ماوراي طبيعي يك مدبّر كارساز باشد كه تغييرات ظاهراً اتفاقي ا در جهت قصد و اراده خود هدايت مي كند.

ديدگاه بنياد پردازان ( فاندامنتاليسم )

اين گروه، برخلاف « محافظه كاران »، معصوميّت يا خطاناپذيري كتاب مقدّس را به معناي ظاهري اش حمل مي كردند و اعتقاد راسخي به مرگ فديه وار مسيح ( عليه السّلام ) و رجعت او داشتند. هواخواهان افراطي تر، نه تنها به « نظريّه تكامل »، بلكه به طور كلي به علوم و آموزش جديد حمله مي كردند و آنها را « مادّي و الحادي » مي دانستند.(5)

ديدگاه مذهب كاتوليك

« نص گرايان كاتوليك » كه نه تنها به ظاهر كتاب مقدّس متّكي بودند، « نظريّه تحوّل » را به دليل مخالفت آن با نص كتاب مقدّس رد مي كردند؛ اما « كاتوليك هاي تأويل گرا » با تأمّل و حزم بيشتري با اين مسئله مواجه شدند: اين عده، حقايق وحياني را تنها نهفته در كتاب مقدّس نمي دانستند و تفسير مجتهدانه كليسا را هم، بخشي از اين حقايق مي شمردند؛ بنابراين، براي كتاب مقدّس، سطوح و ساحت هاي مختلفي قائل بودند، از اين رو، همواره اجازه تأويل آيات و عبادات مشابه را مي دادند. بنابراين، « رم » ابتدا به تخطئه شديدِ « نظريّه تكامل » پرداخت؛ اما بعدها، رفته رفته بر پذيرش اين نظريّه از سوي كاتوليك ها افزوده شد. در نتيجه، كتاب مقدّس به دو قسمت تفكيك گرديد، نخست: عقايد اصلي و رسمي و دوّم: آراء و عقايد غير رسمي و جنبي كه حاوي عقايد علمي نادرستِ نويسندگان كتاب مقدّس بود.(6)

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 13 / 1 / 1395

خداوند می‌فرماید:
1. (آیا کافران نمی‌دانند که آسمانها و زمین بسته بودند و ما آنها را گشودیم و هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم؟ چرا ایمان نمی‌آورند؟ ) (1)
آسمان و زمین ابتدا پیوسته و به هم چسبیده بودند، سپس خداوند آسمان را شکافت و آن را هفت قسمت کرد و آن‌گاه زمین را آفرید. ابتدا آسمان نمی‌بارید، ولی پس از شکافته شدن باریدن آغاز کرد و چیزی در زمین نمی‌رویید که با بارش باران، زمین رستن آغاز کرد و برای زندگی مناسب شد.
2. (اوست کسی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر روی‌آب بود تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید و اگر بگویی که شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد، بی‌گمان کسانی که کافر شده‌اند خواهند گفت که این ادعا جز سحری آشکار نیست.) (2)
مراد از آفرینش آسمانها و زمین در این آیه، جمع اجزای آنها و جدا کردن و شکافتنشان در شش روز است که روز اول آن یکشنبه و روز آخر آن جمعه است.
تخت پادشاهی خداوند در آن زمان بر روی آب قرار داشت؛ یعنی آب در آن زمان تنها عنصر تشکیل دهنده‌ی هستی بود. اما مقصود از «استوی علی العرش» آن است که وجود ذات باری تعالی، آسمانها و زمین را پر کرد و اداره‌ی آن را بر عهده گرفت.
اما منظور از آیه (کرسی او آسمانها و زمین را در بر دارد، نگهداری آنها بر او دشوار نیست و او بلند پایه و بزرگ است) (3)، آن است که حق تعالی که بلند مرتبه و بزرگ است، از حفظ و اداره‌ی آنها (آسمانها و زمین) عاجز نیست.
3. (و آسمان را به نیرو برافراشتیم و حقا که ماتواناییم و زمین را گستردیم و چه نیکو گسترندگانیم و از هر چیز جفتی بیافریده ایم، باشد که عبرت گیرید.) (4)
4. (آیا به این آسمان بر فراز سر شان نظر نمی‌کنند که چگونه آن را بنا کرده‌ایم و آراسته‌ایم و هیچ شکافی در آن نیست؟ و زمین را گستردیم و در آن کوههای بلند افکندیم و از هرگونه نباتات خوش منظر در آن رویاندیم. بینشی و پندی است برای هر بنده‌ای که به خدا باز گردد.) (5)
5. (بزرگوار و متعالی است خداوندی که فرمانروایی به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست. آن که مرگ و زندگی را بیافرید تا بیازمایدتان که کدام یک از شما به عمل نیکوتر است و اوست پیروزمند و آمرزنده. آن هفت آسمان طبقه و طبقه را بیافرید. در آفرینش خدای رحمان هیچ خلل و بی‌نظمی نمی‌بینی. پس بار دیگر نظر کن! آیا در آسمان شکافی می‌بینی؟ بار دیگر نیز چشم باز کن و بنگر! نگاه تو خسته و درمانده نزد تو باز خواهد گشت.) (6)

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 12 / 1 / 1395

 

داستانهایی از زندگانی حضرت زهرا (س)





سخن در شكم و ورود نور

روزى مفضّل بن عمر به محضر امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شد و از آن حضرت پيرامون چگونگى ولادت حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها سؤ ال كرد؟

امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه حضرت خديجه با پيغمبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله ازدواج كرد، زنان مكّه با او به مخالفت برخاستند و خديجه از اين امر بسيار نگران و اضطراب داشت ، تا آن كه بعد از مدّتى ، نطفه حضرت زهراء سلام اللّه عليها منعقد گرديد.

و پس از گذشت اندك زمانى ، جنين مونس مادر خود شد و از درون شكم با وى سخن مى گفت و خديجه اين راز را پنهان مى داشت تا آن كه روزى حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله وارد منزل گرديد و متوجّه شد كه خديجه با كسى سخن مى گويد، فرمود: با چه كسى سخن مى گفتى ؟

خديجه پاسخ داد: با جنين و بچّه اى كه در شكم دارم ، سخن مى گفتم ؛ چه اين كه او انيس و مونس من مى باشد.
حضرت رسول فرمود: اى خديجه ! جبرئيل عليه السلام به من خبر داد كه اين نوزاد، دختر است و خداوند متعال از نسل او امامان و پيشوايان دين را برگزيده است ، تا در روى زمين خليفه و براى جهانيان حجّت باشند.

پس زمان به سرعت گذشت و لحظات حسّاس ورود نور از جهان ظلمانى رحم فرا رسيد،آن گاه خديجه براى زنان قريش پيام فرستاد تا او را در مورد زايمانش كمك نمايند؛ ليكن آنان با طرح سخنانى تلخ و شماتت آميز، از انجام كار اجتناب كردند.

و خديجه سخت دل تنگ شد و در غم و اندوه فرو رفته بود، كه ناگاه چهار زن گندمگون و رشيد وارد منزل وى شدند وگفتند:

اى خديجه ! ما از جانب پروردگار، به يارى تو آمده ايم ، من ساره همسر ابراهيم و مادر اسماعيل هستم و اين آسيه دختر مزاحم هم نشين تو در بهشت خواهد بود، و آن ديگرى مريم دختر عمران و مادر عيسى است و آن يكى هم ، كلثوم خواهر موسى مى باشد.

و سپس آن چهار زن بهشتى در اطراف بستر خديجه نشستند و او را كمك و يارى نمودند تا اين كه ناگهان نور وجود حضرت فاطمه سلام اللّه عليها در حالى كه پاك و پاكيزه بود ديده به جهان گشود؛ و از تشعشع نور جمالش ، تمام خانه هاى مكّه را روشنائى بخشيد.

پس از آن ، ده فرشته با در دست داشتن ظرف هاى بهشتى و آب كوثر وارد شدند و نوزاد عزيز را غسل دادند و او را با دو پارچه سفيد و خوشبو پوشاندند.

در همين لحظه ، نوزاد لب به سخن گشود و شهادت به يگانگى خداوند و رسالت پدرش ، حضرت محمّد و امامت شوهرش ، حضرت علىّ و يازده فرزندش صلوات اللّه عليهم داد؛ و نام مبارك فرد فرد آن بزرگوان را بر زبان جارى نمود.

و سپس بر يكايك حاضران سلام كرد، پس از آن همچنين ميهمانان تبريك و شاد باش گفتند، و آن گاه از منزل خارج شدند.(8)


زينت منزل يا رضايت خداوند

در روايات بسيارى وارد شده است :
هرگاه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله از مسافرت مراجعت مى نمود، ابتداء به حضور دختر گراميش فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد مى شد و دقايقى را در كنار وى مى نشست ، تا آن كه جريان غزوه تبوك پيش آمد و حضرت رسول به همراه اميرالمؤ منين علىّ صلوات اللّه عليهما به قصد جنگ تبوك حركت كردند و رفتند.

و حضرت زهراء سلام اللّه عليها خود و فرزندانش را با گوشواره وگردنبند نقره زينت كرد، همچنين روسرى خود را با زعفران رنگ نمود و پرده اى هم براى اتاق تهيّه و آويزان كرد.

و اين حركت بدان جهت بود كه وقتى پدرش رسول خدا و شوهرش اميرمؤ منان از مسافرت و ميدان نبرد جنگ بازگشتند خوشحال شوند.

و هنگامى كه حضرت رسول از مسافرت بازگشت طبق معمول به منزل حضرت زهراء وارد شد؛ و چون آن صحنه را مشاهده نمود با ناراحتى از منزل خارج گشت و به مسجد رفت .

حضرت فاطمه سلام اللّه عليها متوجّه علّت ناراحتى پدرش شد، به همين جهت سريع تمام آنچه را كه براى زينت خود و بچّه ها و براى زينت اتاق تهيّه كرده بود، در آورد و همه آن ها را براى پدرش فرستاد و پيام داد تا آن ها را، به هر كارى كه صلاح مى داند در راه خداوند متعال مصرف نمايد.

موقعى كه آن اسباب و وسايل را خدمت رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله آوردند، حضرت سه مرتبه فرمود: ((فداها اءبوها)) يعنى ؛ پدرش فدايش گردد.

و سپس افزود: دنيا از براى محمّد و اهل بيتش (صلوات اللّه عليهم و نيز براى شيعيانشان -) نخواهد بود.
و چنانچه دنيا به اندازه بال پشه اى ارزش مى داشت ، ذرّه اى از آن را كافران بهره مند نمى شدند.(9)




مهريّه و جهيزيّه بهترين عروس

در اين كه مهريّه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها و نيز جهيزيّه اش چه مقدار و چه وسايلى بوده ، بين نويسندگان اختلاف نظر است كه در اين نوشتار اشاره اى به مشهور گفتار تاريخ نويسان مى شود:

مهريّه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها: دوازده و نيم وَقيه مى باشد كه هر وَقيه معادل چهل درهم مى باشد، بنابر اين مهريّه آن حضرت پانصد درهم بوده است .

و بعضى گفته اند: چهارصد مثقال بوده ، كه هر هفت مثقال ، معادل ده درهم مى باشد.

و عدّه اى هم گفته اند: چهارصد و هشتاد درهم بوده است .

صورت جهيزيّه : طبق روايتى چنين آمده است ، كه حضرت علىّ عليه السلام شتر خود را به مبلغ چهارصد و هشتاد درهم فروخت و آن را به عنوان مهريّه تحويل رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله داد، و حضرت رسول آن ها را در اختيار عمّار ياسر و بعضى ديگر از اصحاب خود قرار داد تا براى دخترش بهترين عروس دنيا جهيزيّه خريدارى نمايند.
صورت جهيزيّه به اين شرح مى باشد:

1 پيراهن عروس ، به قيمت هفت درهم .

2 عبا چادر قُطوانى كوفه اى .

3 پوشيه ، براى پوشش صورت از ديد نامحرمان .

4 رو انداز سياه رنگ .

5 تخت خواب ، جهت ايمنى از حيوانات گزنده .

6 دو عدد گليم كتانى مصرى .

7 چهار عدد بالش و متكّا، كه درون آن ها از گياهان خشك و خوشبو پر شده بود.

8 يك عدد پرده نازك از جنس پشم .

9 يك قطعه حصير، از اطراف بَحرين قَطَر .

10 دستاس ، جهت آرد كردن گندم و.... از سنگ ساخته شده بود.

11 قدح و طشت مِسّى ، براى خمير كردن آرد و شستن لباس .

12 ظرف آب مشگ ، كه از پوست بزغاله بود.

13 قدحى چوبى براى شير و دوغ .

14 مشگ كهنه ، جهت سرد شدن آب .

15 آفتابه و لگن .

16 بستو سبز رنگ ، جهت روغن و ... .

17 كترى سفالى ، شبيه آفتابه .

18 فرش از پوست حيوان ، جهت نشستن .

19 مشگ آب ، براى كارهاى متفرقه .(10)





 
عروس به سوى حجله يا خانه بخت

در احاديث متعدّدى وارد شده و نيز مورّخين ثبت كرده اند:


چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها برگزار شد و خواستند كه آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشايعت آن عروس شركت كردند.

پس مركب حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را كه به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند.
و لِجام آن را جبرئيل عليه السلام در دست گرفت و اسرافيل كنار مركب مواظب عروس بود و ميكائيل نيز مِشگ و عنبر دود مى كرد.

هنگام حركت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت يعنى خانه شوهر جبرئيل تكبير مى گفت و ديگر همراهان و مشايعت كنندگان نيز مى گفتند: ((اللّه اكبر)).

و از همان زمان بود كه شعار تكبير و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گرديد.
در برخى از روايات گفته شده كه در شب عروسى ، يك ظرف شير توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود كه آن را بياشامند.

و در بعضى ديگر از روايات چنين آمده است كه صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شير آورد و فرمود: بياشاميد.

صبح عروسى ، پدر عروس جهت ديدار داماد و عروس به منزل ايشان تشريف آورد و ضمن تبريك و تهنيت و بيان تذكّراتى به هر دو نفر، فرمود:

فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، كه سرور تمام صالحان و نيكان دنيا و آخرت مى باشد.
و سپس خطاب به داماد كرد و فرمود: اين دخترم بسيار عزيز است ، پس هر كه او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر كه به او توهين نمايد، مرا توهين كرده است .

و نيز فرمود: خداوند، زمين را مهريّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر كه روى زمين راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود.(11)





هجرت به سوى مدينه

امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله در سنين چهل و پنج سالگى بود كه فاطمه زهراء سلام اللّه عليها در بيستم ماه جمادى الثّانى ، در شهر مكّه چشم به جهان گشود، و مدّت هشت سال در اين شهر مقدّس اقامت كرد.
و در آن هنگام كه حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله از مكّه معظّمه به مدينه منوّره مهاجرت نمود، حضرت زهراء سلام اللّه عليها به همراه همسرش ، اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام و تعدادى از زنان مهاجر كه عايشه نيز همراه آن ها بود، به سوى مدينه منوّره رهسپار شده و مهاجرت نمودند.

و هنگامى كه حضرت زهراء وارد شهر مدينه گرديد، پدرش رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله او را به منزل مادر اءبو ايّوب انصارى بُرد و مدّتى را در آنجا سكونت گُزيد.

و پس از گذشت مدّتى كه حضرت رسول صلوات اللّه عليه و سلامه با امّ سلمه ازدواج كرد، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها را نزد همسرش ‍ امّ سلمه انتقال داد.

امّ سلمه گويد: چون رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله دخترش ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها را نزد من آورد، امور زندگى او را به من واگذار نمود.

و او بسيار با ادب و در حدّ اءعلاى كمالات بود و نسبت به مسائل زندگى بيش از من آشنا و اهل معرفت بود.(12)







عايشه و گريه حضرت زهراء عليها السلام

حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم حكايت فرمايد:
روزى عايشه به طرف فاطمه زهراء سلام اللّه عليها آمد و به آن حضرت عتاب كرد و بر سرش فرياد كشيد: اى دختر خديجه ! براى چه اين قدر به خود مى بالى و فخر مى كنى ؟

مگر مادرت چه فضيلتى بر ما دارد؟او هم زنى مانند ما خواهد بود.

چون حضرت فاطمه سلام اللّه عليها صداى عايشه و آن زخم زبان ها را شنيد، گريان شد و به نزد پدرش ، رسول خدا صلوات اللّه عليه حركت كرد.

در اين هنگام ، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله علّت گريه دخترش را جويا شد.

فاطمه زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت : پدرجان ، رسول خدا! عايشه نام مادرم را به زشتى ياد كرد و من از اين موضوع اندوهناك و گريان شدم .

حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله با شنيدن اين سخن ، غضبناك شد و به عايشه خطاب كرد و فرمود: 

اى حُميراء! آرام و ساكت باش ، چرا كه خداوند متعال ، زن پر محبّت و صاحب فرزند را ميمون و مبارك گردانيده است .

و خديجه نيز از همان جمله زنانى مى باشد، كه رحمت و فيض خداوند متعال ، شامل حالش گشته و تاكنون براى من چند فرزند آورده است .

و اى عايشه ! تو از جمله كسانى هستى كه خداوند تو را عقيم و ناتوان از زايمان قرار داده است .(13)





 
دلسوزى دختر براى پدر

حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام حكايت فرمايد:

روزى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام فرمود: زمانى كه در كنار پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله ، به همراه ديگر اصحاب مشغول كَندن خندق بوديم ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر ما وارد شد و قطعه نانى را كه همراهش بود، تقديم پدرش پيامبر خدا كرد.

پيغمبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله خطاب به دخترش كرد و فرمود: اين نان را از كجا آورده اى ؟

فاطمه زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت : مقدارى نان پخته ام ، يك قرص نان را سهم حسن و حسين كنار گذاشتم و اين مقدار را هم براى شما آورده ام .

رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: اى فاطمه ! اين اوّلين طعامى است كه پس از سه روز داخل شكم پدرت مى شود.(14)








شادمانى ملائكه از قضاوت حضرت زهراء سلام اللّه عليها

امام حسن عسكرى عليه السلام حكايت فرمود:
روزى دو نفر زن همسايه ، كه يكى از آن دو نفر از دوستان وشيعيان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و ديگرى از مخالفين و از دشمنان ايشان بود، بر سر مسئله اى از مسائل دين با يكديگر اختلاف ونزاع پيدا كردند؛ و چون به توافق نرسيدند، جهت رفع اختلاف وروشن شدن حقيقت نزد فاطمه زهراء سلام اللّه عليها شرف حضور يافتند.

حضرت زهراء سلام اللّه عليها پس از توجّه به سخنان دو طرف و شنيدن استدلال هر دو نفر، حقّ را با زن شيعه دانست و استدلال و محاجّه او را تشريح نمود،

و او چون بر رقيب مخالف خود تسلّط يافت ، شادمان و خوشحال گرديد.

و امّا زن مخالف چون دليلى بر حقّانيت خود نداشت تسليم شد و ساكت ماند.

پس از آن ، حضرت زهراء سلام اللّه عليها خطاب به زن شيعه كرد و فرمود: همانا ملائكه به جهت پيروزى و شادمانى تو، شادمان گرديدند و شيطان بسيار غمگين و محزون گشت .

امام حسن عسكرى عليه السلام در ادامه فرمايش خود افزود: در اين هنگام ، خداوند متعال به ملائكه خطاب نمود و فرمود:

اى ملائكه ! اكنون چون فاطمه زهراء، گشايشى براى اين زن باايمان به وجود آورد و او را شادمان و مسرور نمود؛ پس درجات او را در بهشت چندين برابر افزايش دهيد.

و به بركت اين روز، هركس كه براى بنده ضعيفى از بندگان من گشايشى ايجاد كند، ترفيع درجات عاليه ، در بهشت برايش ثبت و محسوب كنيد.(15)







قرائت قرآن و گردش سنگ آسياب

حضرت جواد الا ئمّه ، امام محمّد تقى صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
روزى پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله توسّط سلمان فارسى رضوان اللّه تعالى عليه پيامى براى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها فرستاد.

سلمان گويد: همين كه جلوى درب منزل آن مخدّره رسيدم ، ايستادم و سلام كردم ؛ سپس متوجّه شدم كه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مشغول قرائت قرآن است و آهسته آيات قرآن را بر لب زمزمه مى نمايد.
و ديدم كه سنگ آسياب بدون آن كه دست حضرت روى آن باشد، در حال چرخش و دور زدن است و كسى را نزد حضرتش نيافتم .

برگشتم نزد رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله و عرضه داشتم : يا رسول اللّه ! جريان مهمّ و عظيمى را مشاهده كردم !!

حضرت فرمود: آنچه را ديدى بيان كن ؟
گفتم : همين كه جلوى درب منزل دخترت ، فاطمه سلام اللّه عليها رسيدم و سلام كردم ، متوجّه شدم كه وى آهسته قرآن مى خواند و سنگ آسياب مى چرخيد و كسى را هم نزد او نيافتم .

پس حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! خداوند قلب دخترم ، فاطمه را سرشار از ايمان نموده است ، او تمام وجودش ايمان و يقين مى باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود.

لذا خداوند متعال فرشته اى را به نام روفائيل رحمت فرستاده است تا وى را كمك نمايد.

و همان فرشته بوده است كه سنگ آسياب را براى دخترم فاطمه ، مى چرخانيده است .

و سپس افزود: بدان كه خداوند مهربان تمام امور دنيا و آخرت فاطمه را كفايت خواهد نمود.(16)







سه همسر ميهمان و خرماى بى هسته

عبداللّه فرزند سلمان فارسى از قول پدرش حكايت نمايد:
پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله ، از منزل خارج شدم و در مسير راه ، اميرالمؤ منين علىّ بن اءبى طالب عليه السلام مرا ديد وفرمود:

اى سلمان ! تو بر ما جفا و بى انصافى كردى .

عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! كسى مثل من ، بر شما جفا نخواهد كرد، ناراحتى و اندوه من براى رحلت رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله مانع شد كه بتوانم به ملاقات و زيارت شما موفّق شوم .

امام عليه السلام فرمود: اى سلمان ! همين امروز بيا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه عليها؛ چون او علاقه دارد تو را ببيند و مى خواهد كه تحفه و هديّه اى را از بهشت تقديم تو نمايد.

گفتم : آيا بعد از وفات رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها براى من تحفه بهشتى در نظر گرفته است ؟!

حضرت فرمود: بلى ، ديروز فراهم شده است .

پس من با سرعت روانه منزل آن بانوى جهان بشريّت گشتم ، هنگامى كه وارد منزل ايشان شدم حضرت را مشاهده كردم كه در گوشه اى نشسته و چادر كوتاهى بر سر خود افكنده است .

وقتى نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت : اى سلمان ! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودى !

گفتم : اى حبيبه خدا! فردى چون من چگونه مى تواند بر شخصيّتى مثل شما جفا كند؟!

حضرت زهراء سلام اللّه عليها پس از آن فرمود:
آرام باش ، بنشين و در آنچه برايت مى گويم دقّت كن و بينديش .

روز گذشته در حالى كه درب منزل بسته بود، من در همين جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم .
ناگهان متوجّه شدم كه درب منزل باز شد و سه حوريّه بهشتى كه تاكنون فردى به زيبائى شكل آن ها نديده بودم با اندامى نمونه و بوى عطر دل انگيز عجيبى ، با لباس هاى عالى وارد شدند و من با ورود آن ها از جاى خود برخاستم ؛ و پس از خوش آمد گوئى به آنان ، اظهار داشتم : آيا شما از اهالى شهر مكّه يا مدينه هستيد؟

گفتند: ما اهل مكّه و مدينه و بلكه از اهل زمين نيستيم ، ما حورالعين مى باشيم و از دارالسّلام بهشت به عنوان ديدار با تو به اينجا آمده ايم .

پس من به يكى از ايشان كه فكر مى كردم از آن دو نفر ديگر بزرگ تر است گفتم : نام تو چيست ؟

در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم ؛ و چون علّت نامش را پرسيدم ، گفت : خداوند مرا براى مقداد، اءسود كندى آفريده است .

سپس به دوّمى گفتم : نام تو چيست ؟

گفت : ذرّه ؛ وقتى علّت آن را سؤ ال كردم ، جواب داد: من براى ابوذر غفارى آفريده شده ام .

و هنگامى كه نام نفر سوّم را جويا شدم ، گفت : سلمى هستم ، و چون از علّت آن پرسيدم ، اظهار داشت : من از براى سلمان فارسى مهيّا گشته ام .

و پس از آن مقدارى خرماى رطب كه بسيار خوش رنگ و لذيذ و خوش بو بود به من هديه دادند.

سپس حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى سلمان ! اين خرما را بگير و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برايم بياور.

سلمان گفت : من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ايشان خارج شدم و چون به هركس مرور كردم ، اظهار داشت : آيا با خود مِشك عطر همراه دارى ؟ و من مى گفتم : بلى .

و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اى در آن نيافتم ، فرداى آن روز بر حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم و عرض كردم : رطب بدون هسته بود!

فرمود: آرى ، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت ، كشت نموده است با كلام و دعائى كه پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم .

اظهار داشتم : اى سرورم ! آيا آن را به من تعليم مى نمائى ؟

حضرت فرمود: هرگاه خواستى تب و ناراحتى تو برطرف گردد، اين دعا را بخوان :

نُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ اءنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رِقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبىٍّ مَحْبُورٍ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلىَ السَّراءِ وَ الضَّراءِ مَشْكُورٌ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدن ا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.))

سلمان فارسى گويد: من اين دعا را به بيش از هزار نفر از اءهالى مدينه و مكّه كه مبتلى به تب شديد بودند تعليم نمودم (17) و به بركت اين دعا و لطف خداوند، جملگى شفا يافتند.(18)







هر چيز را با هركس مگو و مخور

امام محمّد باقر عليه السلام حكايت فرموده است :
روزى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله به منزل دخترش حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد شد و چون مقدارى نشست خطاب به وى كرد و فرمود: دخترم ، فاطمه ! بلند شو و آن ظرف غذا را بياور.

همين كه آن ظرف غذا را آورد، ديدند كه داخل آن پر از آبگوشت داغ است و آماده خوردن مى باشد.

سپس رسول خدا، امام علىّ، حضرت زهراء و دو فرزندشان امام حسن و امام حسين صلوات اللّه عليهم از آن طعام ميل نمودند و باقى مانده آن را تا مدّت سيزده روز مرتّب مورد استفاده قرار مى دادند وليكن از آن غذا كاسته نمى شد.

تا آن كه روزى اُمّ ايمن ، امام حسين عليه السلام را ديد، كه مشغول خوردن غذاى پخته مى باشد، به ايشان گفت : اين نوع غذا را از كجا آورده اى ؟

حضرت فرمود: مدّت چند روزى است كه غذاى ما در منزل ، از همين خوراك مى باشد.

اُمّ ايمن به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شد و گفت : اى فاطمه ! اگر امّ ايمن چيزى داشته باشد، براى شما هم است و در آن شريك مى باشيد؛ ولى اگر يك روز شما چيزى يافتيد، امّ ايمن از آن محروم خواهد بود؟!

حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مقدارى از آن غذاى آبگوشت را كه هنوز تازه بود براى امّ ايمن آورد و او هم از آن طعام خورد و در همان روز ظرف غذا به پايان رسيد.

وقتى حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله تشريف آورد و متوجّه شد كه غذا تمام شده است ، فرمود:
چنانچه از آن غذا به ديگرى نمى دادى پايان ناپذير بود و تمامى ما اهل بيت تا آخر از آن مى خورديم و باز هم باقى مى ماند.

سپس امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: اكنون ظرف آن غذا نزد ما موجود است تا آن كه به دست امام زمان ، قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم اءجمعين خواهد رسيد.(19)







پايه تخت و انگشتر بهشتى

روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها از پدر خود، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله تقاضاى يك انگشتر نمود؟
پيامبر اسلام به دخترش فرمود: آيا مى خواهى تو را به چيزى كه از انگشتر بهتر است ، راهنمائى كنم ؟

هر موقع كه نماز شب را خواندى ، خواسته خود را از خداوند در خواست نما كه برآورده خواهد شد.

پس چون حضرت زهراء سلام اللّه عليها حاجت خود را از خداوند متعال طلب كرد، ندائى شنيد:

اى فاطمه ! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اكنون زير سجّاده جانماز مى باشد.

حضرت زهراء سلام اللّه عليها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از ياقوت زير آن بود؛ برداشت و بسيار خوشحال گشت و خوابيد.

در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زيبا، حضرت را جلب توجّه كرد؛ لذا سؤ ال نمود كه اين قصرها براى كيست ؟

پاسخ شنيد: براى فاطمه ، دختر محمّد صلّلى اللّه عليه و آله مى باشد، حضرت داخل يكى از آن قصرها شد كه بسيار مجهّز و زيبا بود، در اين ، بين چشمش به تختى افتاد كه سه پايه داشت ، سؤ ال نمود: چرا اين تخت سه پايه دارد؟

گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست ؛ پس يكى از پايه هاى اين تخت براى او انگشترى ساخته شد.

چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جريان خوابش را بيان نمود، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: فاطمه جان ! دنيا براى شما و پيروان شما آفريده نشده است ؛ بلكه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد.

و سپس افزود: اين دنيا ارزشى ندارد، بى وفا و از بين رفتنى است و غرورآور و فريبنده خواهد بود.
هنگامى كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها به منزل خويش آمد، آن انگشتر را زير جانمازش نهاد و از آن منصرف گرديد.

و چون شب فرا رسيد خوابيد، در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و همين كه عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، ديد كه بر چهار پايه استوار گشته است ، وقتى علّت را جويا شد.

گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانيد و تخت به همان حالت اوّليّه خود چهار پايه بازگشت .(20)







 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

به گفته «امین الدین طبرسى‏» دانشمند بزرگ ما: «مشهور در روایات شیعه این است كه حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در سال پنجم بعثت‏ بیستم جمادى الاثانى در شهر مكه متولد گردید،و هنگام وفات پیغمبر (صلى الله علیه و آله) هیجده سال و هفت ماه داشته است. (1)


پیشواى محدثین شیعه ثقة الاسلام كلینى دركتاب شریف «كافى‏» نیز مى‏نویسد: ولادت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دختر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) پنج سال بعد از بعثت آن حضرت اتفاق افتاد. (2)
مؤلف «كشف الغمه‏» على بن عیس اربل دانشمند مطلع به نقل از «ابن خشاب بغدادى، متوفى به سال 567 ه در كتاب «تاریخ موالید و وفیات اهلبیت عصمت‏» به اسناد خود از امام محمد باقر (علیه السلام) روایت مى‏كند كه فرمود: «فاطمه علیها السلام پنج سال بعد از آشكار شدن نبوت پیغمبر و نزول وحى، متولد گردید، در وقتى كه قریش خانه كعبه را مى‏ ساختند. و چون آن حضرت وفات. یافت هیجده سال و هفتادو پنج روز از سن مباركش مى‏گذشت. (3)
از آنجا كه قریش پنجسال قبل از بعثت‏به تعمیر خانه خدا پرداختند، احتمال مى‏رود كه راوى، كلمه «قبل از آشكار شدن نبوت پیغمبر » را به (بعد) اشتباه گرفته باشد،و چنانكه بعضى گفته‏اند سن حصرت هنگام وفات 23 سال بوده، ولى دردنباله حدیث كه تصریح مى‏كند حضرت 18 سال بوده، ولى در دنباله حدیث كه تسریح مى‏كند حضرت 18 سال و 75 روز داشته این احتمال را سست مى‏گرداند. مگر اینكه بگوئیم این نتیجه ‏گیرى هم از راوى بوده است.
سن حضرت زهرا  (علیها السلام) را تا 28 سال هم گفته ‏اند ولى مشهور همان قول اول است كه مسطور گردید.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: تولد بهترین زن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

اشاره‏
زن به عنوان نيمى از پيكره اجتماع و نقش تعيين‏ كننده ‏اش در بقا و گسترش نسل انسانى و پرورش و تربيت فرزندان و مانند آن، هميشه مورد توجه انديشمندان بوده است. نمى‏توان در تاريخ از انسان سخن گفت، ولى از زن سخن نگفت. در طول تاريخ، زن پا به پاى مرد در فراز و نشيب‏ هاى زندگى و سازندگى مطرح است. گاه به طور مستقيم و گاه با ترغيب مردان و ايجاد انگيزه ‏هاى لازم در آنان، نقش سازنده خود را در تاريخ انسانى نشان داده است.

با اينكه زن هميشه در كنار مرد، در تمدن‏سازى و رشد و شكوفايى جوامع انسانى - مستقيم يا غير مستقيم - نقش آفرين بوده است، ولى از دير زمان، مورد داورى‏هاى غيرمنصفانه نيز قرار گرفته است. بسيارى از انديشمندان و كارشناسان علوم انسانى و اجتماعى يا نخواستند و يا نتوانستند، نقش حقيقى و جايگاه واقعى زن را در پيكره انسانى بشناسند.
بررسى ديدگاه قرآن كريم درباره جايگاه زن در نظام خلقت و روشن ساختن مقام و منزلت انسانى او هدفى است كه در اين مقاله دنبال مى‏شود.
قرآن كريم در نخستين آيه از سوره نساء مى‏فرمايد: (يَاَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَآءً وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا)
در اين آيه كه روى سخن با تمام انسان‏هاست، خداوند همگان را به تقواى الهى و ترس از مخالفت با پروردگار سفارش مى‏كند. آنگاه در توصيف خداوند به يكى از صفات، اشاره به صفت خالقيّت او كرده و مى‏فرمايد: همان پروردگارى كه شما را از نفس واحدى آفريد. و همسرش را نيز از همان نفس و ماهيت خلق كرده و از اين دو صنف، مردان و زنان فراوانى پديد آمدند.
بار ديگر، تقواى الهى را مطرح مى‏كند و به ارتباط با ارحام و خويشاوندان سفارش كرده و از قطع رحم پرهيز مى‏دهد و براى تأكيد بر سفارشات خود، و ترغيب به انجام آنها و اجتناب از ترك اين امور، بر مراقبت خداوند از اعمال و رفتار انسان، تأكيد مى‏ورزد.
اين آيه كه به خلقت انسان و ريشه آفرينش و گسترش نسل انسانى اشاره دارد، تصريح مى‏كند كه همه انسان‏ها از «يك نفس» آفريده شدند و به گفته مرحوم طبرسى: «مراد از نفس در اين آيه، به اجماع همه مفسران، آدم عليه السلام است».(1)
ادامه آيه نيز قرينه خوبى بر اين حقيقت است؛ چرا كه فرمود: «همسر آن «نفس» را از جنس او قرارداد و از آن دو (مرد و زن) مردان و زنان فراوانى را منتشر ساخت» اين بيان مى‏رساند كه «نفس واحده» همان آدم عليه السلام است كه خداوند به وسيله او و همسرش حوّا نسل انسانى را گسترش داد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

خاتم رسولان خداوند بارها از فاطمه ‏عليها السلام به عنوان الگو، سرور و سرآمد زنان هر دو عالم نام مى ‏برد و روايات آن در منابع معتبر شيعه و سنت مورد تصريح واقع شده است كه در اينجا به اختصار از چند حديث نام مى‏ بريم:
پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: «دخترم فاطمه ‏عليها السلام از نظر نسب و شرافت و كرامت بهترين انسان روى زمين است.» (1)
ايشان در حديث ديگر مى ‏فرمايد: «فرزندانم حسن و حسين‏ عليهما السلام بعد از من و پدرشان بهترين انسان روى زمين ‏اند و مادرشان فاطمه‏ عليها السلام برترين زن روى زمين مى ‏باشد.» (2)
و جاى ديگرى فرمود: «فاطمه‏ عليها السلام سرور زنان عالميان است.» (3)
و فرمود: «حسن و حسين‏ عليهما السلام سروران جوانان اهل بهشت و مادرشان فاطمه‏ عليها السلام سرور زنان اهل بهشت است.» (4)
با توجه به اين احاديث و روايات، بديهى است مقام والاى زنانى چون حضرت مريم و آسيه در مقايسه با جايگاه رفيع و شامخ فاطمه زهرا عليها السلام در مرتبه بعد قرار دارد.
معرفى حضرت مريم در مقام الگوى شايسته همه مؤمنان در حالى است كه بهترين تفسير كننده آيات قرآن، مريم را سرور بانوان زمانه خويش و فاطمه‏ عليها السلام را سرور و سرآمد جمله زنان در طول تاريخ معرفى مى ‏كند:
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «مريم سرور زنان زمانه خويش بود اما دخترم فاطمه‏ عليها السلام سرور همه زنان جهان، از آغاز تا فرجام آن است». (5)
و فرمود: «او قسمتى از وجود من، نور چشم من، ميوه قلب من و روح ميان دو پهلوى من است! فرشته ‏اى بر من نازل شد و به من بشارت داد كه فاطمه‏ عليها السلام، سرور همه زنان اهل بهشت و نيز سرآمد همه بانوان امتم است (6)».

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395





() کوثر آسمانی ()

ویژه نامه ولادت حضرت فاطمه زهراعلیها السلام


 



قالت فاطمه الزهرا سلام الله علیها :

بشر في وجه المؤمن يوجب لصاحبه الجنة ، و بشر 
في وجه المعاندالمعادي يقي صاحبه عذاب النار .


فاطمه زهرا سلام الله علیها می فرمایند :


پاداش خوشرويي در برابر مؤمن بهشت است ، و خوشرويي با 
دشمن ستيزه جو ، انسان را از عذاب آتش باز مي دارد .



بحار الانوار ، ج 75 ، ص




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

کاش کمی شرمنده می شدیم

سلام برادر شهیدم! نامت چه بود؟ یادم رفته است.
سلام مرا هم به حضرت روح‌الله برسان! 
برادر شهید من، خدا هنوز زنده است؟




نکند تو دیگر برادر من نباشی؟ 
برادر! امروز دیگر بر سر خواهرم چادری نیست تا که از خون سرخ تو سیاه تر باشد! 
برادر راستی، کربلا که اسطوره نبود، بود؟
سیدالشهدا را می‌شناسی؟ من مایکل جکسون را می‌شناسم، و هاکلبری فین را! تو چطور؟ بیل گیتس را می‌شناسی؟
در این دوره زمانه، حرف از بازنگری در دین خدا زده میشود، برای خدا هم نسخه می‌پیچند!
برادر! خدا آیا حواسش نبود چه میگوید؟
اینجا گرگ و میش است! البته نه به خاطر اینکه خورشید هنوز سایه­ ی گرمش را بر سرمان نگسترانیده است، بلکه به خاطر شبیه بودن ذاتی گرگ ها و میش ها! هم گرگ ها لباس میش پوشیده‌اند و هم میش ها تابلوی من گرگ هستم بر گردنشان آویخته!
برادر شهید من، فانوس داری؟ برای خودت نگه دار. من این وضع را دوست دارم.
تو را هم دوست دارم.
نکند از قاب عکس بیرون بیایی!
برادر شهیدم! بسیار دوستت میدارم اما از من مخواه. مخواه که مانند تو بیاندیشم و در اندیشه شهادت باشم. برادر اینجا آزادی اندیشه است! 
راستی در ملک خدا هم آزادی هست؟ نیست؟ خب پس نمیفهمی چه میگویم، این آزادی که میگویم خیلی چیز خفنی ست! گرگ و میش میکند همه جا را، حتی بهشت را! برادر شهیدم! راستی نامت چه بود؟ یادم رفته است .........

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

خدایا!
ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند، و او اسماعیل را مهیای قربان کرد....
هنگامیکه پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد، ندا آمد دست نگه دار.
ابراهیم آزمایش خود را داد ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود که قربان شود (استحقاق قربانی شود)


زمان زیادی گذشت، تا قربانی کاملی، که عزیزترین فرزندان آدم بود، بدرجه ارزش قربانی شدن رسید و در همان راه خدا قربانی شد و او حسیـــــــــــن بود.
خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه بسوی قربانگاه
عشــــــــــق حرکت کردم.... اما تو میخواستی که این قربانی هر چه با شکوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندانم را و عزیزترین کسانم را بقربانی پذیرفتی .... و مرا در آتش اشتیاق گذاشتی....

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

خاک شلمچه

چند سال پيش سميناري در تهران با عنوان « بررسي خاطره نويسي جنگ ايران - عراق وجنگ فرانسه » برگزار شد .پرفسور « ادوون روزو » رئيس موزه جنگ فرانسه ،‏ تو جلسه يکسري عکس و اسلايد از موزه جنگشان نشان داد و مدعي بود که من 20 سال کار تحقيقاتي روي جنگهاي دنيا کرده ام و .... 

روز آخر سمينار ، آنهارا با هواپيما به آبادان بردند و يک ساعتي هم در شلمچه .همين ادوون روزو ، وقتي توي شلمچه راه مي رفت ، هي آه مي کشيد و مي گفت : واي اينجا کجاست ؟! اين زمين با آدم حرف مي زند . اگر يک وجب از اين خاک توي فرانسه بود ، بهتون مي گفتم مردم چه زيارتگاهي درست مي کردند .
بعدها گفت : من 20 سال کار تحقيقاتي کرده ام ، همه يک طرف ، اين سه روزي که در ايران بودم ، يک طرف .
آرزو دارم که يک هفته بيايم ايران ،‏ پاي برهنه روي زمين شلمچه راه بروم

----------------------
پي نوشت :
- در جايي که يک فرانسوي اينگونه از خاک شلمچه تعريف و توصيف مي نمايد بايد براي
برخي از مخالفان و منتقدان بازديداز مناطق عملياتي ابراز تأسف نمود .
- راستي ما چقدر تحت تأثير خاک متبرک و معطر به قدوم و خون پاک شهيدان مناطق
عملياتي بويژه شلمچه قرار گرفته ايم و به اين موضوع اعتقاد داريم ؟
- اينجا را هم ببينيد ، فکر کنم ارزش خواندن را دارد .

 

نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

حسین ای درس آموز شهادت
بسیجی از تو آموزد شهادت
به روی سینه و پشت بسیجی
نوشته یا زیارت یا شهادت

قسمتی از یادداشتهای شهید علم الهدی

فریاد و سکوت

من در سنگر هستم، در این خانه محقر، در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت تنهایی، در این خانه سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه ساکن و پرجوش و خروش.
س*** در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت.
خانه نمناک و شیرین، نم آب باران و طعم شیرینی و لذت شهادت
خانه بی شکل و زیبا، بی شکلی ساختمان و زیبایی ایمان
خانه کوچک و با عظمت، کوچکی قبر و عظمت آسمان
امشب پاس دارم، ساعت ۱ تا۳، چه شب باشکوهی
چه شب باشکوه است
من به یاد انس علی بن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او می‌افتم، او با این آسمان پر ستاره سخن می‌گفت، سر در چاه نخلستان می‌کرد، می‌گریست.
راستی فاصله‌اش با من زیاد نیست، از دشت آزادگان تا کوفه و کربلا،۲۰ کیلومتر است.
خدایا این سرزمین پاک در دست این ناپاکان است.
در همین۲۰ کیلومتری من، در همین تاریکی شب، علی برمی‌خواست به نخلستان می‌رفت، فاطمه وضو می‌گرفت، پیامبر به سجده می‌رفت، حسن و حسین به عبادت می‌پرداختند.
در این دل شب ابوذر برمی‌خیزد، نمازشب می‌خواند، سلمان برمی‌خیزد، قرآن می‌خواند، صدای او را می‌شنوی؟
در گردش زمین بدور خورشید
هر لحظه پیش از لحظات دیگر داغ این خاطره‌ها را زنده می‌کند.
سرخی شفق و سرخی غروب در پشت نخلستانها
خورشید عظمت قطره خون شهید را می‌یابد و پاکی و عصمت قطره قطره خون آن عزیزان را فریاد می‌کند.
خدایا این خانه کوچک در کنار رودخانه که در اطرافش گل‌ها پرپر شده کدام خانه است؟
ساختمان این خانه چیست؟
کمی در دل زمین شکافته چند گونی شن و... در کنار رودخانه
رو بسوی دشمن
وسط مکان شهادت بهترین دوستانم
این خانه محقر برای من یک قلب طپنده شده، یک دل پر از سوز
سوز فراق یاران و عزیزان از دست رفته
منصور، اصغر، رضا و...
خاطره‌ها مانند ورق خوردن صفحات یک دفتر، یک کتاب در ذهنم پشت هم صف گونه می‌گذرد.
منصور و روزه‌های مسیحی‌اش و دعای کمیل و مناجاتش که با او بودم.
اصغر و تلاش شبانه روزیش و نوشتجاتش درباره جهاد، تقوی... که با او بودم. رضا و زیباییهای روحش و پاکی درونش و فکر بلند پروازش... که با او بودم

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 1 / 1395

هر چه کنی به خود کنی

یَأَیهَُّا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلیَ أَنفُسِکُم 
(
سوره مبارکه یونس آیه 23)

شاید تصور کسانی که بی‌باکانه در کوی و برزن شعار اسلامی را به عمد زیر پا می‌گذارند این باشد که با این کار می‌توانضرر و آسیبی به اسلام و جامعه اسلامی وارد کرد. 
قرآن کریم در این آیه خط بطلان بر چنین پنداری کشیده و تمام ضررهای آن کار را متوجه خود آن گناه‌گار می‌داند و می‌فرماید
ای مردم بدانید هر گونه ظلم و ستمی که مرتکب شوید و هر انحرافی که از حق پیدا کنید ضرر و زیانش دامن‌گیر خود شماست.
به فرموده حضرت آیت جوادی آملی هر کس هر کاری که می‌کند در محدوده خانه جان خود می‌کند. اگر گناه می‌کند درون این خانه چاهی کنده و آن را پُر از فاضلاب و نجاسات متعفن می‌کند و اگر عمل صالح انجام می‌دهد در حیاط این خانه باغچه‌ای پُر از گل‌های عطرآگین کاشته و پرورش می‌دهد. اما برای دیگرانی که از پشت دیوار این خانه عبور می‌کنند در نهایت دو تأثیر و حالت وجود دارد؛ یا بینی خود را گرفته و با قدری اذیت به سرعت عبور می‌کنند و یا لذتی برده و صاحب گل‌ها را دعا می‌کنند.
خدا به کسی ظلم نمی‌کند؛ اگر ظلمی هست ساخته و پرداخته خود ماست ؛ إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیًْا وَ لکنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ(44- سوره مبارکه یونس)
این آیه بیانگر یکی از مهم‌ترین قوانین الهی است که با آن می‌توان سوالات فراوانی را مورد خداوند متعال پاسخ دادبنابر این آیه اگر کاری مستند به خداوند متعال بود پس قطعاً مبرا از هر گونه ظلم و ستم است و اگر کاری در آن شائبه ستمگری بود بی شک چهره ظالمانه آن ربطی به خدا ندارد و این ناشی از خود بشر است. والدینی که دستورات شرع و توصیه‌های پزشکی را رعایت نمی‌کنند به ناچار می‌بایست رنج یک عمر فرزند معلول را تحمل کنند و انسان‌هایی که با بی تقوایی عذاب را خدا را به سوی خد سرازیر می‌کنند و آنان که با گناه به روح پاک الهی خود ستم می‌کنند و مانع کمال و سعادت او می شوند همه و همه مقصرانی هستند که باید خود را سرزنش کنند و ظلم خود کرده را به دیگری نسبت ندهند.

 

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 1 / 1395

بالاتر از بهشت

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تجَْرِی مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فیِ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبرَُ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(72- توبه)
در این آیه پس از آنکه خداوند متعال مؤمنین را به بهشت و نعمت‌های فوق‌العاده آن وعده می‌دهد اشاره‌ای هم به پاداشی فراتر از بهشت می‌کند و آن را فوز عظیم می‌خواند.

علامه طباطبایی با استفاده از سیاق آیه، جمله « وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ» را این‌گونه معنا می‌کند: خشنودی خدا از ایشان از همه این حرف‌ها بزرگ‌تر و ارزنده‌تر است.(1)
هیچ‌کس نمی‌تواند آن لذت معنوی و احساس روحانی را که به خاطر توجه رضایت و خشنودی خدا به یک انسان دست می‌دهد را توصیف کند و به گفته بعضی از مفسران حتی گوشه‌ای از این لذت روحانی از تمام بهشت و نعمت‌های گوناگون و بی‌پایانش، برتر و بالاتر است؛ البته ما هیچ یک از نعمت‌های جهان دیگر را نمی‌توانیم در این قفس دنیا و زندگانی محدودش، در فکر خود ترسیم کنیم، تا چه رسد به این نعمت بزرگ روحانی و معنوی.‌(2)


(1) المیزان ج9 ص339
(2)
نمونه ج8 ص39

 

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 1 / 1395

سرنوشت انسان به دست و اختیار خودش رقم می‌خورد

أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیرًِّا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلیَ‌ قَوْمٍ حَتیَ‌ یُغَیرُِّواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ(53- انفال)
نعمتی را که خداوند به جامعه و ملتی عطا می‌کند کم یا نابود نمی‌کند مگر آنکه خود قدرش ندانند و آن را از دست بدهند.

به تعبیر دیگر فیض خدا بیکران و همگانی است ولی به تناسب شایستگی‌ها و لیاقت‌ها به مردم می‌رسددر ابتدا خدانعمت‌های مادی و معنوی خویش را به تمام ملت‌ها عطا می‌کند؛ چنانچه آن‌ها نعمت‌های الهی را وسیله‌ای برای تکامل خویش ساختند و از آن در مسیر حق مدد گرفتند و شکر آن را که همان استفاده صحیح است بجا آوردند؛ نعمتش را پایدار بلکه افزون می‌سازد؛ اما هنگامی که این مواهب وسیله‌ای برای طغیان و سرکشی و ظلم و تبعیض و ناسپاسی و غرور و آلودگی گردد در این هنگام نعمت‌ها را می‌گیرد و یا آن را تبدیل به بلا و مصیبت می‌کند؛ بنابراین دگرگونی نعمت‌ها همواره از ناحیه ماست و گرنه مواهب الهی از بین رفتنی نیستند

 

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 1 / 1395

انتظار بنده این بود که اقبال بیشتری به این بحثها بشود، دوستان عزیز این مباحث را باید دنبال کرد تا بابی از معرفت نفس بر روی انسان باز شود.
اساتیدی که اکنون در انجمن اخلاق قلم می زنند، به طور میانگین بیش از 15 سال تخصصا در مباحث مربوط به خود،پای درس اساتید زانو زده اند،حقیقتا عمری را در این راه گذاشته اند و اکنون عاشق بیان معارف برای مردم عزیز هستند.
عزیزان یک درد دل خدمت شما بکنم شاید مفید باشد.
دوستان طلبه زیادی را می شناسم که هنگام فرا رسیدن ایام تبلیغی،با همه زحماتی که در سالهای تحصیل کشیده اند و مطالب خوبی در سینه دارند،تمایل چندانی به تبلیغ رفتن ندارند،چرا؟
چون اکثری مردم دنبال کسی هستند که صدای خوبی داشته باشد و بیشتر روضه بخواند،خیلی دنبال معارف نیستند.
البته همه اینگونه نیستند،ولی این مطلب معظل بسیاری از دوستانی است که از موهبت صدای خوب برخوردار نیستند.
این مطلب را در اینجا گفتم،زیرا از اقبال کم رنگ عزیزان نسبت به معارفی که ثمره اش قرب معنوی است مکدر می شوم.
خداوند همه عزیزان را به لطف خودش به حق و حقیقت رهنمون شود.

اگر در مورد این پست مطلبی بود به صورت خصوصی با بنده مطرح بفرمائید تا نظم تاپیک بهم نخورد.ممنون

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 1 / 1395

با سلام و عرض ادب و احترام فراوان!
تاملّات!(آنچه حین مطالعه به ذهنم رسید)
1.دانستیم:قوه باصره از حواس ظاهری است که جزء قوای مدرکه حیوانی نفس ناطقه است .مثل مطالبی که درباره قوه نامیه و مثلا هاضمه و... گفته شد.اما درباره چشم وارد جزئیات و تشریح عضو چشم هم شدیم در صورتی که قبلا از بیان ملاصدرا نیز تاکید کردیم نفس چیزی غیر از این قوای ظاهری است،پس چه لزومی به تشریح چشم تااین سطح بود؟چرا مثل قبلی ها به بیان کلی اکتفا نشد؟آیا استفاده خاصی قرار است از این مطلب شود؟ 

2.فرمودید:

"طبقه پنجم «شبكيّه» است كه حاوی رطوبت زجاجيّه و جليديّه از پشت و حاوی رطوبت عنكبوتيّه از جلو است"
که اگر شاگرد با دقتی بوده باشم ،فکر می کنم اشتباه تایپی است چون گفتیم عنکبوتیه پرده است و چشم تنها سه رطوبت دارد!(البته اگر تائید بفرمائید؟)
دلیل اینکه این موضوع به نظرم مهم آمد از این سوال سرچشمه می گرفت که رطوبت ها با پرده ها چه تفاوتی دارند؟دقیقا تفاوتشان همان معنای لغویشان است؟یعنی یکی رطوبت است و یکی پرده(مثلا قرنیه را در عمل جراحی برش می دهند و برمی دارند و دوباره می گذارند اما رطوبت را نمی شود برداشت) 
با تشکر و دعای خیر برای استاد ارجمندمان جناب اویس.
"اللهم عجل لولیک الفرج"

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 1 / 1395

خوب است بدانید از عجائب خلقت، وجود هفت پرده و سه رطوبت در چشم است، یعني هر چشمي مركب از ده جزء مي‌باشد.
آن سه رطوبت عبارتند از: رطوبت بيضيّه، رطوبت جليديّه، رطوبت زجاجيه. و آن هفت پرده عبارتند از: صلبيّه، مشيميه، شبكيّه، عنكبوتيه، عنبيّه، قرنيه و ملتحمه، كه اين طبقات هفتگانه و آن رطوبات سه‌گانه از دير باز در نظم و نثرِ ارباب قلم مشاهده مي‌شده است، چنان كه شاعر گفته است:
كرد آفريدگـار تعـالي از صنـع خويش
چشمـت به هفـت پرده و سه آب منقسم
صلب و مشيمه شبكيه، زجاجيه و جليد
پس عنكبوت و بيض و عنب قرن و ملتحم

و نيز حافظ شيرين سخن گفته:
اشـك حـرم نشين نهـانخانه مرا 
زانسوي هفت پرده به بازار مي‌كشي

و اما توضيح هر يك از رطوبات سه‌گانه:
رطوبت بيضيّه رطوبتي است صاف كه در سفيدي و صفا و قوام همانند سفيدة تخم مرغ است و بعد از عنبيّه و پيش از عنكبوتيّه قرار دارد. 
فايدة خلقتش این است كه مانع رسیدن نورهاي قوي به چشم می شود تا گرمي و نور بسيار, دفعةً به رطوبت جليديّه نرسد، بلكه به تدريج بدان برسد تا باعث اذيت و خشك شدن آن نگردد و نيز رطوبت بيضيّه مانع رسيدن رطوبت جليديّه به پردة عنبيّه و مانع صدمه عنبيّه از سفتی و خشونت جليديّه است.
رطوبت جليديّه رطوبتي است صافي که از سفیدی و نورانیت شبيه تگرگ و به شکل عدس, دو طرفش برآمده است و نيز در صفا و صیقلی بودن و شكل شبيه به شبنم منجمد است ، لذا از آن جهت كه شبيه تگرگ است آن را رطوبت برديّه(برد به معنی سرما) و از آن جهت كه شبيه شبنم منجمد است آن را رطوبت جليديّه خوانده‌اند. 
جليديّه ميان دو رطوبت بيضيّه و زجاجيّه واقع است و فائده بودنِ آن در وسط، شرافت و رياست آن است، زيرا كه روح قوه باصره بالذات بدان تعلق دارد و اين كه تمامی اجزاي چشم براي خدمت و حفاظت آن مخلوق شده‌اند و همگي سپری برای آ‌نند.
بعد از رطوبت جليديّه رطوبت زجاجيّه است كه در صفا و غلظت و استحکام شبيه شيشة ذوب شده است و داراي رنگي سفيد اندك مايل به سرخي و مشتمل بر نصفِ زيرين جليديّه مي‌باشد و بعضي آن را مادة سريشيِ شفاف وصف كرده‌اند. 
فايدة خلقت آن رسانيدن غذا است به جليديّه، زيرا تبدیل خون به جليديّه به طور دفعي ممكن نيست پس نياز به وجود شی متوسطي است ميان جليديّه و خون، كه آن زجاجيّه مي‌باشد.

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 1 / 1395

فرمودید:"طحال محل ریزش فضولاتی است که بسیار تند و تیز و ترش مزه می باشد اگر کبد لامسه داشت از ریزش این اخلاط در آن، دچار ناراحتی می شد. "

فرمایش شما کاملا درست است رشته عصبهایی که در جای جای بدن فرش شده اند آلت ادراک قوه لامسه هستند و با اینکه خود قوه لامسه از قوای نفس است ولی بدون این آلت نمیتواند کار انجام دهد اما توجه داشته باشید که رشته های عصبی در اکثر اعضا حتی در اعضایی چون طحال و کلیه نیز تنیده و انتشار یافته اند منتهی به جهت ضعیف بودن رشته عای عصبی در این مواضع، حس لامسه ای هم در این اعضا وجود ندارد. پس اینکه فرمودید «هرکجا که عصب دارد لامسه هست وهر کجا که عصبی نیست لامسه ای نیست» به طور مطلق صحیح نمی باشد زیرا اعضایی هستند که رشته های عصبی در آنها وجود دارد اما به جهت ضعف این رشته ها لامسه وجود ندارد.
در مورد قوه لامسه نیز باید بگویم که تعریفی که حکما و اطبایی چون جناب بوعلی سینا و زکریای رازی در کتابهایشان از این قوه ارائه میدهند بسیار گسترده تر از اصطلاح قوه لامسه ای است که امروزه صرفا در سطح پوست ظاهری بدن، بدان اطلاق می شود یعنی اصطلاح اطبای سنتی در مورد لامسه مربوط به ادراک و احساس تمامی اعضا و جوارح ظاهری و باطنی می شود.
اما اینکه گفتیم «طحال از جمله اعضایی است که لامسه ندارد و این را نشانه ای از حکمت الهی دانسته ایم که به جهت ریخته شدن فضولات حاد و تند و تیزی می بایست لامسه نداشته باشد تا ادراک امور ناملایم نکند و موجب اذیت شخص نشود» نیز مطلبی است که حکما و اطبای سنتی در کتابهایشان بدان تصریح کرده اند. 
و باید توجه داشت اینکه می گوئیم فضولات تند و تیز و ترش مزه ای در این عضو ریخته می شود مرادمان این است که ترشی و تیزی زیاد این فضولات در صورت وجود لامسه در این عضو، موجب گزش و سوزش بسیاری در طحال می شود که اگر این عضو لامسه داشت احساس گزش و سوزش درد و ناراحتی زیادی را برای شخص فراهم میکند.

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 1 / 1395

اولین قوه از قوای ظاهری حیوانی قوه لامسه است «لامسه» کلمه ای عربی است که در فارسی به همین قوه «پرواس» می گویند. و مراد از آن، قوه‌اي است كه به واسطه اعصاب در تمامی پوست و بيشتر گوشتهای بدن پخش شده است،و به واسطة آن از فرق سر تا پنجة پا، همه اعضا و جوارح، از كيفياتِ گوناگون، اعم از اموری که موجب لذت انسان و حیوان است و یا اموری که موجب نفرت و انزجار انسان و حیوان می شوند، متأثّر مي‌گردند.
وجودِ لامسه براي حيوان، و بالطبع برای انسان، ضروري است همان طور كه وجود قوه غاذيه براي گیاهان ضروري بود. لذا حيوان بدون لامسه حيوان نمي‌گردد. به همين خاطر چه بسا با نبودن ساير قوا، حيوانيت باقي بماند اما با فقدان لامسه حيوان لحظه‌اي باقي نخواهد ماند، زيرا مزاجی که در حيوان موجود است از كيفياتی تحقق می یابد که قابل لمس می باشند و فساد مزاج نیز وابسته به اختلال همان كيفيات مي‌باشد، پس براي حفظ آن مزاج و دوری از كيفيات نامطلوب، حیوان بايد قوه ای داشته باشد که کیفیات فاسد و نامطلوب را ادراك نماید و آن ادراك، بواسطه قوه لامسه صورت مي‌گيرد و این قوه در همة اعضا انتشار يافته و حكمت الهي بر آن است كه هيچ حيواني از آن خالي نباشد. لذا قوه لامسه را پيش قراول نفس خوانده‌اند، بدين جهت كه حیوان بواسطه آن قوه امور فاسد را دفع و امور نافع را جذب مي‌كند، به عبارت ديگر لامسه ديدبان نفس است كه به واسطه حیوان و انسان از گرما و سرما و رطوبت و خشکی و زبری شدید دوري مي جوید

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 1 / 1395

در ادامه مطالبی که در شناخت قوای نفس انسانی تقدیم محضرتان نمودیم گوئیم که تا کنون به اجمال توضیحاتی را پیرامون قوای غاذیه و زیر مجموعه آن که جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه بود و نیز مطالبی را پیرامون نامیه به عنوان دو قوه از قوای نباتی خدمتتان تقدیم نمودیم. در ادامه به ذکر سومین قوه و اخرین قوه از قوای نباتی به نام قوه مولده می پردازیم.
قوه مولده در انسان دو نوع است؛
يك نوع آن قوه ای است که بخشی از ماده غذايي را كه زن و مرد مصرف كرده‌اند را تبدیل به منی میکند تا از آن ماده، شخص ديگری از همان نوع انسان پديد آید. قوه ای را که در نفس وظیفه اش تبدیل ماده غذایی به منی است را «مولّده» يا «مغيّره اولي» می گويند. 
اما نوع ديگر مولّده در مني، وظیفه اش این است که که در ماده منی به حسب هر عضوي از اعضای بدن انسانی مزاج و قوه ای خاص ترتيب مي‌دهد، يعني مثلاً براي هر يك از عصبها و استخوانها و شريانات مزاجي كه مناسب بدانهاست قرار مي‌دهد که در اين هنگام به اين قوه «مصوّره طابعه» (به معني نقشبند و صورتگر) يا «مغيره ثانيه» گويند. 
نكته‌اي مهم اين است كه «مصوّرة طابعه» در اين جا غير از قوه دیگر در نفس به نام «مصوّره» است كه مراد از آن مصوره چنان که بعدا خواهیم گفت قوه خیال است. 
حکما و اطبایی چون جناب بوعلی سینا و زکریای رازی معتقدند كه خميرة اصلي «منی» از مغز سر پديد مي‌آيد، سپس مادة توليد شده از دو رگِ پشت گردن به نخاع رفته و از آن جا به «كليه» وارد مي‌شود و بعد از «كليه» به «مثانه» مي‌رود. در اين مسير تمامي اعضاء، مقداري از آن مواد غذايي را كه تبديل به عضو خود كرده‌اند، به اين خميرة مني داده و با آن در مي‌آميزند. آميختة آن خميره با مواد غذاييِ تك تك اعضاء در مثانه تبديل به مادة مني مي‌شود و لذا مني قابليت تبديل شدن به همة اعضاء را دارد، چرا كه تمامي اعضا براي ساختن آن دخالت داشته‌اند، لذا همين امر باعث شده كه پس از خروج مني، كل اعضاء احساس ضعف و سستي كنند.

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 1 / 1395





5. وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ كُّلًا جَعَلْنَا صَالِحِين

و به او اسحاق و فرزندزاده ‏اى چون يعقوب را بخشيديم.
و همه را از شايستگان گردانيديم.


بركت به دست خداست. 

«بارَكْنا» (انبیاء، 72)

6 .فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَالِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِين

دعايش را مستجاب كرديم و او را از اندوه رهانيديم
و مؤمنان را اين چنين مى‏ رهانيم.

هر كس اين ذكر را با آن حال بگويد نجات مى ‏يابد. 

«إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا ... كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» 

(انبیاء، 88)


 

7 .كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهدِيهِ إِلَى‏ عَذَابِ السَّعِير

بر شيطان چنين مقرر شده كه هر كس را كه دوستش
بدارد گمراه كند و به عذاب آتش سوزانش كشاند.


پيروى از شيطان، پذيرفتن ولايت اوست. 

«وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ ... مَنْ تَوَلَّاه» 

(حج، 4)




8 .وَ هُدُواْ إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُواْ إِلَى‏ صِرِاطِ الحَمِيد

آنان به آن سخن پاك و به راه خداوند ستودنى راهنمايى شده‏ اند.


بهترين كاميابى، خوش عاقبتى است.
 

«هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِيدِ»

(حج، 24)

9 .مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيز

خدا را چنان كه سزاى اوست نشناختند. 
هر آينه خدا نيرومند و پيروز است.


مشركان خدا را قبول داشتند، ولى غير او را نيز مى‏ پرستيدند.
(قدردانى صحيح از خداوند، يكتا پرستى است).


«ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» ( حج، 74)
10. يَعْلَمُ مَا بَيْن‏َ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور

خدا از ميان فرشتگان و مردمان رسولانى برمى‏ گزيند.
هر آينه خدا شنوا و بيناست.


اكنون كه خدا مى‏ داند و همه به سوى او مى ‏رويم، گناه نكنيم. 

«يَعْلَمُ ... تُرْجَعُ»

( حج، 76)





موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 1 / 1395





پیـــام های آسمــانی 

جزء هفدهم

(برگرفته از تفسیر نور)




1. اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِى غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ

روز حساب مردم نزديك شد و آنان هم چنان به غفلت رويگردانند.

قيامت و زمان حسابرسى را دور نپنداريم. 

«اقْتَرَبَ» 

( انبیاء، 1)


2. قَالَ رَبّى‏ يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِى السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

گفت: پروردگار من از هر سخنى در آسمان و زمين آگاه است و او شنوا و داناست.

هر چند دشمنان، در توطئه، نجوا و مخفى كارى مى‏ كنند 

«وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى»،

امّا خداوند همه چيز را مى‏ داند و پنهان و آشكار، براى او يكى است. 

«يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»

(انبیاء، 4)


3 . وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَ مَا كاَنُواْ خَالِدِين

آنها را كالبدهايى نكرديم كه به طعام نيازمند نباشند و عمر جاويدان هم نداشتند.


مرگ فراگير است، حتّى پيامبران هم ابدى نيستند. 

«ما كانُوا خالِدِين» 

(انبیاء، 8)



4 .وَ جَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَّحفُوظًا وَ هُمْ عَنْ ءَايَاتِهَا مُعْرِضُونَ

و آسمان را سقفى مصون از تعرض كرديم و باز هم از
عبرتهاى آن اعراض مى‏ كنند.


آفرينش آسمان روى حساب و هدف است.

«جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً»

(انبیاء، 32)


موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی