وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ؛(1)«هيچ كس نميتواند ايمان بياورد، جز به فرمان خدا».
يعني حتي ايمان و كفر انسان محكوم اذن الاهي است.
آياتي نيز در مورد قضا و قدر وجود دارد بيانگر اينكه آنچه انجام ميدهيد در كتابي نوشته شده و هيچ چيز خارج از حوزههاي قضا و قدر الاهي تحقق نمييابد.
اما بايد دانست كه قاهريت مشيت، اراده و اذن، و قضا و قدر خداوند در مورد انسان به معناي نفي اختيار نيست. زماني چنين است كه اينها جانشين اختيار شوند؛ يعني يك كار، يا بايد به ارادة ما انجام شود يا به ارادة خدا، كه در صورت اخير، ارادة خدا ارادة ما را نفي ميکند؛ ولي ارادة خدا و انسان در عرض هم نيستند و ارادة خدا جانشين ارادة انسان نميشود، بلكه در طول يكديگرند. كاري كه با ارادة انسان صورت ميگيرد، با مبادي و آثارش، «يكجا» تحت ارادة خداست. كار ما، با ارادة خود ما، رابطة علّي و معلولي دارد.(2) ما بايد اراده كنيم تا كاري انجام گيرد. تا اراده نكنيم، كار تحقق نمييابد. اما همين علت و معلول و نيز مبادي ديگر، همه متعلق ارادة الاهي است. علت قريب و مباشر اين كار، ارادة انسان است؛ پس ارادة الاهي در طول ارادة انسان است.
با اينكه در اين سلسله علل و معلولها، علت و معلولي هست، اما همه محكوم ارادة الاهي است. اصولاً كل نظام متعلق ارادة الاهي است. تا ارادة الاهي نباشد، اين نظام موجود نميشود. اگر ارادة خدا نباشد، نه ما كه مريديم وجود خواهيم داشت و نه مرادي و نه ارادهاي؛ زيرا چنانكه گفتيم ارادة ما و خدا در طول يكديگرند و اين موضوع با اينكه همة اين نظام به كلي متعلق ارادة الاهي باشد مُنافاتي ندارد. اين، كليد حل همة اين مسائل در اذن، مشيت، قضا و قدر و... است كه هيچ يك جانشين ارادة انسان نيستند، بلكه نظامي است فراسوي نظامِ علت و معلولِ اينجهاني. آياتي در مقام
1. يونس (10)، 100.
2. البته نه علت تام، بلكه جزءالعلّة.
بيان توحيد افعالي هستند و ميخواهند انسان را از جهلي كه نسبت به خود و خدا دارد خارج كنند. آدمي ميپندارد در كارهايش مستقل است. اين توهم باطل است (و اكثر انسانها به آن مبتلايند). قرآن كريم ميخواهد مردم را از اين غفلت بيدار كند تا گمان نكنند كه مستقلاند و چه خدا باشد، چه نباشد و بخواهد يا نخواهد آنان هستند و كارشان را انجام ميدهند. قرآن ميخواهد نشان دهد كه ارادة الاهي فوق ارادة انسانهاست:
... فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ؛(1)«اگر (خدا) بخواهد همه شما را هدايت ميكند».
اي آنان كه كفر ورزيديد، گمان نكنيد كه با كفرورزيتان ارادة شما بر ارادة خدا غالب آمده، نه، چنين نيست، بلكه فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ... ميتواند همه را جبراً هدايت كند؛ ولي اين را نخواسته است. خواست تكويني خدا اين است كه انسان از راه ارادة خود كار كند.
پس اين تعبيرات براي آن است كه كفار نپندارند وقتي برخلاف ارادة تشريعي خدا عمل ميکنند، او را عاجز كرده يا بر وي سبقت گرفتهاند.
از آنجا كه طرفداران جبر افزون بر ادلّة نقلي به برخي ادلّة غيرنقلي تمسك کردهاند، در اينجا به اختصار مهمترين اين ادلّه را بيان و بررسي ميكنيم.
نظرات شما عزیزان: