ذکوان غلام امام حسین علیه السلام
ذکوان شاعری توانا و زباندار و حاضر جواب، شجاع و قویدل و مدافع اهل بیت علیهم السلام بود.
روزی امام حسین علیه السلام بر معاویه وارد شد، ذکوان نیز در رکاب حضرت بود معاویه از امام حسین علیه السلام احترام کرد و او را بر جای خود نشانید و برای اینکه کینه دیرینه که از جنگ جمل میان علی علیه السلام و زبیر حاصل شده بود میان امام حین علیه السلام و عبدالله بن زبیر بر انگیزد به امام حسین علیه السلام گفت: این مرد را که (نشسته اشاره به عبدالله بن زبیر) می بینی؟ امام سکوت کرد، عبدالله بن زبیر به معاویه گفت: ما منکر فضیلت حسین و قرابت و نزدیکی او به رسول خدا صلی الله علیه و آله نیستم، اگر می خواهی فضیلت زبیر را بر ابوسفیان بیان کنم؟
ذکوان غلام امام حسین علیه السلام به سخن آمد و گفت: بلکه اگر سخن بگوید با منطق سخن خواهد گفت و اگر سکوت می کند از حلم و بردباری است و قضاوت را به مردم وامی گذارد، و من اینک سخن می گویم، سپس اشعاری سرود که خلاصه اش چنین است: چرا از گذشته سخن می گویید که در سخن از گذشته قضاوتها درست نیاید، زیرا بعضی اظهار حقایق کوتاهی می کنند و برخی از درک قاطرند. آخر چه کسی می تواند خود را با نور درخشان و ماه تابنده، فرزند بهترین مردمان مقایسه کند؟
معاویه گفت: ذکوان: راست گفتی، خدا امثال ترا در میان موالی زیاد گرداند.
این زبیر گفت: اگر حسین علیه السلام سخن می گفت جوابش را می دادیم یا احتراماً سکوت می کردیم، لیکن سخن غلام، جواب ندارد.
ذکوان گفت: این غلام بهتر از تو است که من غلام رسول خدایم که پیامبر فرمود:
مولی القوم منهم، غلام هر جمعیتی از ایشان است.(26)
نظرات شما عزیزان: