عوامل بصیرت دینی
1. کلام خداوند: در رأس همه عوامل بصیرت و آگاهی انسان، هدایت های الهی است که از طریق وحی بر پیامبران به مارسیده است لذا قرآن کریم خود و کتب آسمانی را مایه بصیرت معرفی می کند:
قَدْ جَاءَکم بَصَائِرُ مِن رَبِّکمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِی فَعَلَیهِا (انعام: 103 و 104)
آیات الهی و کتب آسمانی که سبب بصیرت شماست البته از طرف خدا آمد پس هر کس بصیرت یافت خود به سعادت رسید و هر کس کور بماند خود در زیان افتاد.
هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکمْ وَهُدی وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ (اعراف: 203)
این (آیات قرآن) که از جانب پروردگارتان آمده مایه بصیرت شماست و هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان آورند.
هذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدی وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یوقِنُونَ (جاثیه: 20)
این (قرآن) برای عموم مردم مایه بصیرت بسیار و برای اهل یقین موجب هدایت و رحمت پروردگار است.
2. تفکر و اندیشه: تفکر به عنوان یکی از ویژگیهای خاص و امتیازات انسان نسبت به سایر موجودات ابزاری است جهت درک و تحلیل مسائل. انسان با رجوع به حافظه خود تجربیات، آموخته ها و درک خود از موقعیت مسائل را با هم مقایسه، تحلیل و نتیجه گیری می کند. خداوند این استعداد و ظرفیت را برای همین در انسان نهاده است تا انسان با مراجعه و بهره مندی از آن درک صحیحی از مسائل اطراف خود پیدا کند و متناسب با آن تصمیم گیری و عمل نماید. بنابراین خداوند در قرآن کریم صاحبان عقل و خرد را که از پدیده های اطراف خود عبرت می گیرند و در نتیجه نسبت به مسائل آگاه و بینا می گردند اولی الابصار نامیده است.
وَاللّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَن یشَاءُ إِنَّ فِی ذلِک لَعِبْرَةً لأُولِی الْأَبْصَارِ (آل عمران: 13)
یقَلِّبُ اللَّهُ الَّیلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذلِک لَعِبْرَةً لِأُوْلِی الْأَبْصَارِ (نور: 44)
فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصَارِ (حشر: 2)
به کار بردن لفظ »اولی الابصار« (صاحبان خرد) برای کسانی که در پدیده ها دقت و تأمل و تدبر می کنند و از آن عبرت می گیرند نشان از تلازم تفکر با بصیرت دارد. امام صادق علیه السلام می فرماید: »فان التفکر حیاه القلب البصیر کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور« تفکر روشنی بخش انسان صاحب بصیرت است همانگونه که نور راه تاریک(وسائل الشیعه، ج 6، ص 170)
را بر راه رونده روشن می کند.
3. مطالعه در آیات و نشانه های خداوند: آیات الهی که نشان و دلیل وجود و قدرت خداوند است به دو گونه می باشد:
أ - آیات طبیعی: خداوند در آیات متعدد قرآن از آفرینش شب و روز، خورشید و ماه و ستارگان و آمد و شد پیاپی آنها و دریاها و صحراها و موجودات جاندار و غیر جاندار به عنوان آیات و نشانه های وجود خود نام برده و به تفکر و تدبر در آنها دعوت می کند. به عنوان نمونه در آغاز سوره قاف (ق) در پاسخ کسانی که پیامبران الهی را انکار می کنند و از زنده شدن مردگان در روز قیامت اظهار تعجب می کنند و آن حقیقت را تکذیب می کنند می فرماید: »آیا منکران حق، آسمان را بر فراز خود نمی نگرند که ما چگونه بنای محکمی اساس نهاده ایم و آن را به زیور ستارگان آراسته ایم و هیچ شکافی و خللی در آن راه ندارد، و زمین را نمی نگرند که آن را بگستردیم و در آن کوههای استوار بیفکندیم و هر نوع گیاه با حسن و تراوت در آن برویاندیم، این دلایل قدرت در آسمان و زمین موجب بصیرت و تذکر برای هر بنده ای است که به توبه از گناه غفلت رو به درگاه خدا آورد.«(ق: آیات 6 - 8)
ب - آیات مافوق طبیعی: خداوند در مقابل آن دسته از انسانهایی که در آیات الهی در طبیعت تدبر نکرده و به وجود خدا و قدرت او پی نبرده و در نتیجه پیامبران الهی را انکار کرده اند برای بیدار کردن و آگاه کردن آنها به پیامبران خود معجزاتی داد که از توان سایر انسانها خارج بود و این معجزات را آیاتی بر و جود خود قرار داد تا منکران او ایمان آورند و راه سعادت و بندگی او در پیش گیرند. علاوه بر آن برخی حوادث غیر طبیعی برای بندگان خاص خود مثل اصحاب کهف را نیز آیات بصیرت بخش خود قرار داد. مثلاً در سوره نمل پس از آنکه حضرت موسی را به معجزه عصای خویش و دست درخشانش آگاه می کند می فرماید این دو در زمره معجزات نه گانه ای است که تو با آنها به سوی فرعون و قومش فرستاده می شوی زیرا آنان قومی فاسق و طغیانگرند و می افزاید: »چون آیات بصیرت بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند این سحری است آشکار.« بنابراین تدبر در آیات خاص الهی که در زندگی پیامبران،(نمل: آیه 13)
امامان و بندگان خاص خدا رخ داده مایه روشنی قلب و دل انسان و بصیرت اوست.
4. مطالعه در احوال پیشینیان و دیگران: قرآن کریم در سوره حج پس از آنکه از اقوام پیامبران قبل از پیامبر اسلام به عنوان کسانی نام می برد که پیامبر خود را تکذیب کردند به عاقبت شوم اقوام گذشته اشاره می کند که در حالی که مشغول گناه بودند گرفتار عذاب الهی شدند و خانه ها بر سرشان ویران گشت سپس می فرماید: »افلم یسیروا فی الارض....«
آیا این کافران (اشاره به اقوام پیامبران گذشته) در روی زمین سیر نمی کنند تا دلهایشان بینش و هوش (بصیرت) یابد که این کافران را چشم سر گرچه کور نیست لیکن چشم باطن و دیده دلهایشان کور است.
قرآن کریم در شش مورد با لفظ »سیروا فی الارض فانظروا« امر به سیر و گردش در زمین می کند و در هفت مورد با لفظ »افلم یسیروا فی الارض« کافران و گناهکاران را نسبت به اینکه احوال گذشتگان و دیگر انسانها را مطالعه نکردند و عبرت نگرفتند سرزنش و توبیخ می کند. بنابراین یکی از عوامل کسب بصیرت سیر و گردش در زمین و مطالعه احوال گذشتگان از خوب و بد است که عاقبت آنها چه شد و کدامیک عزیزتر و سعادتمند بودند.
5. یاد خدا و تذکر: یکی از موانع رشد و تکامل انسان، شیطان و وسوسه های شیطانی نفس است که بر اساس آیات قرآن برای گمراه کردن انسان قسم یاد کرده است و بر اساس برخی روایات همچون خون در درون انسان جریان دارد. به تعبیری همانگونه که خداوند از رگ گردن به انسان نزدیک تر است، شیطان نیز به انسان نزدیک است و در نتیجه وجود انسان میدان مبارزه و کشمکش دو نیروی مخالف و متضاد است که عرفا از آن تعبیر به جنود رحمان و جنود شیطان و یا جنود عقل و جهل می کنند. هر یک از این دو اقتضائات و درخواست هایی از انسان دارند. در نتیجه غلبه هر یک از این دو نیرو بستگی به میزان تقویت و تذکر آنها دارد. وسوسه های شیطانی انسان را به برآوردن نیازهای حیوانی وجود انسان فرامی خوانند و یاد خداوند و ذکر او را به سوی بعد ملکوتی و الهی انسان دعوت می کنند. و اهمیت ذکر و یاد خدا در همین است که او را در مقابل وسوسه ها حفظ می کند و چشم او را به حقیقت وجود خود و نیازهای معنوی اش باز می کند. قرآن کریم می فرماید:
وَإِمَّا ینْزَغَنَّک مِنَ الشَّیطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ × إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ (اعراف: 201 و 200)
و چنانچه بخواهد از طرف شیطان (انس و جن) در تو وسوسه و جنبشی پدید آید به خدا پناه بر که او به حقیقت شنوا و داناست. چون اهل تقوی را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرارسد همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.
6. اخلاص: اخلاص به این معنی است که انسان از عمل خود فقط یک منظور و هدف را دنبال کند و آن اطاعت از خداوند و کسب رضای الهی باشد. بنابراین اخلاص باعث می شود توان انسان و نیروهای وجود انسان و به عبارتی جنود رحمانی وجود انسان متحد و یکپارچه و قوی باشند در نتیجه قدرت تشخیص و فهم انسان زیاد شده و بصیرت او نسبت به پدیده ها افزایش یابد. حضرت علی علیه السلام می فرماید: »عند تحقق الاخلاص تستنیر البصائر« وقتی اخلاص در وجود انسان تحقق(غررالحکم و دررالکلم، 6211)
یابد چشم بصیرت انسان روشن می گردد.
امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: »ما اخلص العبد الایمان بالله عزوجل اربعین یوماً الا زهده اللّه فی الدنیا و بصّره دائها و دوائها فاثبت الحکمة فی قلبه و انطق بها لسانه« اگر بنده ای ایمان(کافی، ج 2، ص 16)
خود به خدا را چهل شبانه روز خالص گرداند خداوند او را در دنیا زاهد و با تقوی می گرداند و درد و درمان دنیا را به چشم بصیرت به او می نمایاند در نتیجه قلبش به حکمت استوار می گردد و زبانش به حکمت گویا می شود.
7. تقوا: تقوا یعنی انجام واجبات و کارهای نیکی که خداوند به آن امر کرده و پرهیز از محرمات و کارهای زشت و ناپسندی که خداوند از آن نهی کرده است. بنابراین اصل در تقوا برداشتن موانع رشد و تکامل انسان است. انسان متقی و پرهیزکار در واقع این موانع را از سر راه خود برداشته است در نتیجه به راحتی بین خوبی ها و بدی ها فرق می نهد و تشخیص حقیقت بر او آسان است چون به هیچ مانعی دل نبسته است. قرآن کریم می فرماید: »یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَل لَکمْ فُرْقَاناً« (انفال: 29) ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوای الهی پیشه کنید خداوند به شما قدرت تشخیص (خوب و بد) اعطا می کند.
و همانگونه که قبلاً گفتیم این انسانهای با تقوا هستند که به سلاح ذکر مجهز هستند و در مقابل وسوسه های شیطان به یاد خدا می افتند و نسبت به زشتی(اعراف، آیه 201)
گناه بصیرت می یابند.
حضرت علی علیه السلام می فرماید: »ازهد فی الدنیا یبصرک اللّه عوراتها« در دنیا زهد و تقوا(بحار الانوار، ج 67، ص 319)
پیشه کنید تا خداوند چشمان شما را نسبت به زشتی های دنیا بینا (بصیر) کند.
8. نگاه ابزاری به دنیا و مسائل مربوط به زندگی مادی: اگر انسان دنیا و تمتعات زندگی دنیا را هدف و غایت زندگی خود قرار دهد در نتیجه همه چیز دیگر را اگرچه دارای ارزش معنوی باشد فدای رسیدن به آن می کند و به عکس اگر هدف مسائل معنوی و اخروی باشد دنیا را فدای آن می کند و این امری طبیعی و همگانی است بنابراین یکی از عوامل اصلی بصیرت رسیدن به یک جهان بینی صحیح در خصوص حقیقت دنیا است و آن این است که همه عالم و همه موجودات برای انسان به عنوان گل سرسبد آفرینش آفریده شده اند اما به عنوان ابزار و وسیله ای برای رسیدن او به حقیقت غایی زندگی نه به این عنوان که انسان در آنها متوقف و سرگرم شود. حضرت علی علیه السلام دنیا را غایت انسانهای کوردل معرفی می فرماید:
و انما الدنیا منتهی بصرالاعمی لایبصر مما ورائها شیئاً و البصیر ینفذها بصره و یعلم ان الدار ورائها. فالبصیر منها شاخص والاعمی الیها شاخص و البصیر منها متزود و الاعمی لها متزود(نهج البلاغه، خطبه 133)
و همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی نگرند اما انسان آگاه نگاهش از دنیا عبور کرده از پی آن سرای جاوید آخرت را می بیند. پس انسان آگاه (بصیر) به دنیا دل نمی بندد و انسان کوردل تمام توجه اش به دنیا است. بینا (بصیر) از دنیا زاد و توشه برمی گیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم می کند.
امیر المومنین در جای دیگر نگاه هدفمندانه به دنیا را باعث کوری و نگاه ابزاری به آن را باعث بینایی معرفی می فرماید: »من ابصر الیها اعمته و من بصر بها بصرته« یعنی کسی که به دنیا چشم دوزد او را کور می کند و کسی که به او بینا گردد(غررالحکم، 2450)
او را بینا گرداند. مثال دنیا همانند خورشید است باید از آن بهره گرفت اما به آن خیره نشد. انسان بدون دنیا و بهره مندی از آن نمی تواند به سعادت اخروی برسد. دنیا مزرعه آخرت و تجارتخانه بندگان مؤمن خداست. بنابراین اگر انسان دنیا و همه متعلقات آن را وسیله رسیدن او به هدف سعادت اخروی بداند چشم بصیرت می یابد و حقیقت اشیا و حوادث را درک می کند و در نتیجه دچار اشتباه نمی شود.
9. کنترل غذای انسان: بر اساس تعالیم اسلام غذای انسان در شکل گیری شخصیت و اعمال و اندیشه های او تأثیر دارد. بنابراین آیه »فَلْینظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ« (عبس: 24) که انسان باید به غذای خویش بنگرد برخی معتقدند که »منظور از نگاه کردن به مواد غذایی این است که انسان هنگامی که سر سفره می نشیند دقیقاً بنگرد که آنها را از چه راهی تهیه کرده؟ حلال یا حرام؟ مشروع یا نامشروع؟ و به این ترتیب جنبه های اخلاقی و تشریعی را مورد توجه قرار دهد. در بعضی از روایات که از معصومین نقل شده است نیز آمده است که منظور از طعام در اینجا »علم و دانشی« است که غذای روح انسان است، باید بنگرد که آن را از چه کسی گرفته است؟ از جمله از امام باقرعلیه السلام نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود:
»علمه الذی یاخذه عمن یاخذه؟...« بدون شک معنای ظاهری آیه همان غذاهای جسمانی است که در آیات بعد مشروحاً ذکر شده، ولی غذای روح را نیز از طریق قیاس اولویت می توان استفاده کرد، چرا که انسان ترکیبی است از روح و جسم، همانگونه که جسم او نیاز به غذای مادی دارد روح او نیز محتاج به غذای روحانی است و جایی که انسان باید در غذای جسمانیش دقیق شود و سرچشمه آن را که باران حیاتبخش است طبق آیات بعد، بشناسد، باید در غذای روحانی خود نیز دقت به خرج دهد.(تفسیر نمونه، ج 26، ص 155)
شرط سلامت غذا از نظر اسلام این است که هم از طهارت ظاهری برخوردار باشد (طیب) و هم از طهارت باطنی (حلال) به همین جهت قرآن کریم می فرماید: وَکلُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللّهُ حَلاَلاً طَیباً (مائده: 88)
بر اساس تفسیر مذکور از امام باقرعلیه السلام این کنترل فقط در مورد غذای جسم نیست بلکه انسان باید غذای فکر، عقل و روح خود را نیز کنترل کند چرا که اگر مواد خام فکر و عقل انسان هم مواد مناسبی نباشد نتیجه مناسبی بدست نخواهد آمد لذا ایشان می فرماید انسان باید ببیند که علمش را از چه کسی می گیرد. آیا این مبادی علم درست هست که از آن انتظار نتیجه درست داشته باشیم. به همین مضمون امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید:
عجبت لمن یتفکر فی ماکوله کیف لا یتفکر فی معقوله فیجنب بطنه ما یوذیه و یودع صدره ما یردیه.
تعجب می کنم از کسی که در غذای خود تعقل و دقت می کند که شکم خود را از آنچه آزارش می دهد در امان دارد اما قلب و دل [مغز و فکر] خود را رها می کند تا هر چیزی وارد آن گردد.(تفسیر برهان. ذیل آیه مذکور)
بنابراین ورودی های وجود انسان به شکم و فکر و عقل او منحصر نمی شود و همه حواس و اعضا و جوارح انسان می توانند به گونه ای دریافت کننده سیگنال های اثرگذار باشند. زبان انسان با گفتن دروغ، غیبت کردن، تهمت زدن، بدگویی کردن و... گوش انسان با شنیدن دروغ، غیبت، حرفها و کلمات زشت، آهنگهای لهو و لعب و غفلت زا و... و چشم انسان با دیدن مناظر ممنوعه و گناه آلود و... انبوهی از اطلاعات آلوده و ویروسی را به سیستم بدن و وجود انسان وارد می کنند که باعث اختلال در روند تفکر، تصمیم گیری و عمل فرد می شود در نتیجه تصمیمات و افعال انسان که خروجی سیستم وجودی انسان می باشند متناسب با اطلاعات ورودی آلوده و فاسد خواهند بود. به همین دلیل قرآن کریم می فرماید: »إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کلُّ أُوْلئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً« (اسراء: 36)
یعنی در تصمیمی که انسان می گیرد و کاری که انجام می دهد گوش و چشم و دل همه مسئولند. به عکس اگر انسان ورودی های وجودش را اعم از غذاهای جسمی و روحی از طریق زبان و گوش و چشم و فکر و خیال و... کنترل کند و فقط اجازه ورود اطلاعات دارای استاندارد الهی و غذاهای خوب و پاک را بدهد خروجی آن نیز همه خوبی و زیبایی خواهد بود که به او بصیرتی می دهد که او را خوشبخت و سعادتمند می سازد و همین است معنای حدیث پیامبرصلی الله وعلیه وآله که فرمود: »غضوا ابصارکم ترون العجائب« چشمان خود را ببندید تا چیزهای عجیبی را ببینید که هر چشمی(مستدرک الوسائل، ج 14، ص 270)
نمی بیند. یا آنجا که می فرماید: »هر کس چهل شبانه روز خودش [اعمالش] را خالص برای خدا کند خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می سازد.«(بحارالانوار، ج 67، ص 242 »ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحاً ال جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه«)
یعنی اگر همه ورودی های به نظام وجود انسان با اذن خدا و رضایت او باشد و همه کالاهای ورودی استاندارد الهی داشته باشد و مرغوبیت لازم را داشته باشد نتیجه آن حکمت می شود و انسان حکیم می شود یعنی به فهم و بصیرتی دست می یابد که همه اعمال و گفتارش هدفمند و در مسیر دستیابی به سعادت می شود.
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به آن دسته از مسلمانانی که در مقابل او به عنوان امام مسلمین و فرزند پیامبر با قصد قربت به مقابله ایستاده بودند فرمود: »کلکم عاص لامری غیر مستمع قولی فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم« اینکه(بحار الانوار، ج 45، ص 8)
همه شما از امر من سرپیچی می کنید و حرف من را نمی شنوید (حقانیت من را درک نمی کنید) بخاطر این است که شکمهایتان از حرام پر شده است و بر قلبهایتان مهر نهاده است.
10. مصاحبت و مشورت با اهل بصیرت: از آنجا که انسان همواره در حال آموزش است و یکی از مهمترین شیوه های آموزش تقلید از دیگران و مشابه سازی است همنشینی با هر گروهی انسان را به آنها مشابه می سازد. به همین دلیل در تعالیم اخلاقی اسلام از همنشینی با بدان نهی شده و به همنشینی با خوبان بسیار تاکید شده است. »با نیکوکاران همراه باش تا از آنان شوی و از بدان دوری کن تا از ایشان جدا شوی.« »همراهی با خوبان و دوری از بدان نشانه انتخاب نیک است«.(غرر الحکم، 9784)(همان، 9786)
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
جاور العلما تستبصر.(همان، 9794)
با دانشمندان و آگاهان همسایه شو تا بینا (بصیر) شوی.
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:
با مردان عاقلی که پرهیزکار هستند مشورت کن زیرا آنها تو را به خوبی ها راهنمایی می کنند.(بحار الانوار، ج 75، ص 101)
موانع بصیرت دینی
اصولاً وقتی که وجود یک شیئ علت وجود شیئ دیگری باشد عدم وجود آن علت عدم آن و به عبارتی مانع آن خواهد بود بنابراین همانگونه که کلام خداوند (قرآن کریم)، تفکر و اندیشه، مطالعه در آیات و نشانه های الهی، مطالعه در احوال پیشینیان و دیگران، یاد خدا و تذکر، اخلاص، تقوی، نگاه ابزاری به دنیا، کنترل ورودی های وجود انسان و مصاحبت و مشورت با اهل بصیرت عامل بصیرت است در نتیجه به عکس، کلمات و سخنان شیطانی، عدم تفکر و پرهیز از تعقل، عدم مطالعه و دقت در آیات الهی، مطالعه نکردن احوال گذشتگان و عبرت نگرفتن، فراموش کردن یاد خدا و اسیر یاد غیر خدا بودن، عدم اخلاص و غیر خدا را در انجام کار شریک کردن، بی تقوایی، نگاه هدفمندانه به دنیا و دنیا را غایت و هدف قرار دادن، عدم نظارت و کنترل بر ورودی های وجود انسان اعم از ورودی های مادی مثل شکم و ورودی های غیر مادی مثل چشم، گوش، مغز و فکر و... و همنشینی با غیر اهل بصیرت و با انسانهای گمراه و جاهل مانع بصیرت انسان خواهد بود و به عبارتی عدم وجود عوامل بصیرت، موانع بصیرت است. اما به منظور تشریح و تبیین بیشتر به برخی از موارد که در منابع دینی به عنوان مانع بصیرت شناخته شده است اشاره می کنیم:
1. حب دنیا و شهوات:
علاقه و دوستی به یک چیز مانع درک حقیقت است چراکه همان علاقه و محبت او را به سمت خود می کشاند و از درک چیزهای دیگر محروم می کند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: »حب الدنیا یعمی و یصم« چنانچه ضرب المثل معروف عربی می گوید »حب الشیئ یعمی و یصم« یعنی علاقه به یک چیز انسان را کور و کر می کند. وقتی انسان چیزی را دوست دارد و طالب رسیدن به آن است عیوب آشکار و اشکالات آن را جدی نمی گیرد. شاید بسیاری از ما تجربه کرده ایم که خواسته ایم چیزی را بخریم اما دیگران ما را منع کرده و معایب آن را گوشزد نموده اند اما از آنجا که ما علاقه مند و فریفته آن شده بودیم آن تذکرات را جدی نگرفته و خریده ایم و پس از مدتی به حقیقت حرفهای اطرافیان پی برده ایم و یا جوانی را می توان مثال زد که اصطلاحاً عاشق شده و هرچه به او می گویند این ازدواج مناسب تو نیست قبول نمی کند و سخت ترین شرایط را برای رسیدن به معشوق خود می پذیرد و به همگان و از جمله خانواده خود پشت می کند چرا که عشق و علاقه او را کور و کر کرده است و سایر مسائل و شرایط ازدواج را نمی بیند و درک نمی کند. امام سجادعلیه السلام می فرماید: »حب الدنیا رأس کل خطیئه« علاقه به دنیا منشأ و علت همه گناهان و(کافی، ج 2، ص 131 و نیز از امام صادق علیه السلام: »راس کل خطیئه حب الدنیا«. کافی، ج 2، ص 315)
خطاهاست. چنانکه از حدیث فوق برمی آید علاقه افراطی و بدون تامل و تعقل به یک چیز مانع بصیرت و درک صحیح از آن است. در نتیجه علت العلل همه گناهان و خطاها حب دنیا می باشد. این علاقه و محبت دنیا ممکن است علاقه به مال، جاه و مقام، خانواده و فرزند و هرچیز دیگر باشد که چشمان انسان را نسبت به درک حقیقت کور و گوشهای او را کر می کند.
2. زنگار دل حاصل از گناه:
کسی که گناهی را مرتکب نشده نسبت به آن حالت تنفر و حساسیت و پرهیز دارد اما ارتکاب پی در پی گناه و تداوم به آن قبح و زشتی آن فعل را در ذهن فاعل از بین می برد چراکه اگر بخواهد از آن فعل زشت متنفر باشد در واقع باید از خود متنفر باشد زیرا آن گناه جزئی از وجود خودش شده و حب نفس به او اجازه نمی دهد که خودش را نفی کند. بنابراین نسبت به گناه و زشتی آن نرمش نشان می دهد و گاهی هم به جایی می رسد که به صراحت زشتی آن را انکار می کند و یا اصل دستورات الهی و حساب و کتاب و پاداش عقاب الهی را انکار می کند تا بدون هیچ ترس و نگرانی به گناه خود ادامه دهد. قرآن کریم در وصف اینان می فرماید: »وای بر تکذیب کنندگان (قرآن)، آنانکه روز جزا را تکذیب می کنند، در صورتی که آن روز را کسی تکذیب نمی کند مگر ظالمان و بدکاران عالم که چون آیات ما بر آنها تلاوت شود گویند این سخنان افسانه پیشینیان است.« یعنی این انسانهای ظالم(مطففین: آیات 10 - 13)
(گناهکار) و بدکار هستند که در نتیجه گناه و ظلم به خود، چشم دلشان کور شده و حقانیت قرآن و آیات الهی را درک نمی کنند و در نتیجه آن را تکذیب می کنند و در ادامه همین مطلب را با عبارتی دیگر و به صراحت اعلام می کند »کلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کانُوا یکسِبُونَ« (مطففین: 14) می فرماید (کلا) نه چنین نیست که آنها آیات الهی را افسانه می نامند بلکه آنچه که کسب کرده اند یعنی اعمال زشت و گناهان است که بر دلهای آنها پرده افکنده و قدرت و بصیرت درک حقیقت را ندارند. »کلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ« (مطففین: 15)
چنین نیست که می پندارند بلکه آنها از معرفت پروردگارشان محجوب و محرومند.
بنابراین همانگونه که از روایات برمی آید قلب انسان حرم الهی و آیینه ای است(امام صادق علیه السلام: »القلب حرم اللّه فلا تسکن حرم اللّه غیر اللّه«. قلب حرم خداوند است پس غیر خداوند را در آن راه مده.« بحار الانوار، ج 67، ص 25)
که خداوند در آن متجلی می شود اما هر گناه و اشتباهی که انسان مرتکب می شود لکه ای بر آن نقش می بندد و در صورت تکرار و زیاد شدن گناهان آیینه دل و قلب انسان چنان تیره می گردد که دیگر قدرت انعکاس حقیقت کل و مطلق هستی را ندارد و از آنجا که درک همه حقیقت ها وابسته به درک آن حقیقت یگانه و مطلق است چشم او به حقایق بسته می شود و بصیرت درک حقیقت مسائل مورد ابتلاء را از دست می دهد.
3. غفلت در اثر ترجیح دنیا بر آخرت:
خداوند در سوره نحل در پاسخ کسانی که قرآن را تکذیب می کردند می فرماید دروغگو کسانی هستند که آیات خداوند را انکار می کنند و سپس در توضیح علت اینکه برخی آیات الهی را انکار می کنند و بعد از ایمان به خدا کافر می شوند می فرماید: »این بدان سبب است که آنها زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و خداوند قوم کافر را هدایت نمی کند، آنان کسانی هستند که خدا بر دلها و گوشها و دیدگانشان مهر نهاده و آنها همان غافلان هستند.« یعنی اگر انسان در عین اعتقاد(نحل: آیات 107 - 108)
به آخرت در صحنه عمل به گونه ای باشد که منافع دنیوی را بر سعادت اخروی ترجیح دهد این ترجیح باعث غفلت او از نفع حقیقی اخروی شده بر چشم و گوش و دل او حجابی می افکند که دیگر حقیقت را نمی بیند و لذا آیات الهی را انکار می کند. بنابراین، یکی از موانع بصیرت غفلت است چه بسا که یک فرد علم و اطلاع کاملی از مسائل داشته باشد اما غفلت او را به چاه گناه و اشتباه می اندازد و علت غفلت هم در آیه بیان گردیده یعنی ترجیح دنیا بر آخرت.
عمران هاشمی: مسئول نمایندگی ولی فقیه در ناحیه مقاومت میامی
نظرات شما عزیزان: