قرآن و خطوط قرمز در روابط سیاسی

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

قرآن و خطوط قرمز در روابط سیاسی

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

قرآن و خطوط قرمز در روابط سیاسی

  1. تولی دو جانبه: به این معنا که هر یک از مؤمن و کافر، دیگری را ولی، ناصر یا محبّ خود بداند. این قسم نیز بر اساس آیه ۱۴۴ سوره نساء ممنوع و ناروا است؛ چون مصداق عنوان «مِن دونِ المؤمنین» است. در حقیقت، این عنوان قرآنی می فرماید: اگر مومنی بخواهد ارتباط و رابطه ای داشته باشد، باید این ارتباط با مومنان باشد، نه غیر مومنان؛ پس هر گونه رابطه تولی دو جانبه نیز حرام و ممنوع است؛ زیرا جامعه ایمانی، ملتی واحد است و کسی که عضو این جامعه باشد، نباید همکیشان خود را رها کند و با دیگران رابطه داشته باشد؛ حال خواه این رابطه در سطح مودت، یا تولی یا اتخاذ ولی باشد، حرام و ممنوع است. بنابراین کسی که همکیشان خود را رها و با کافران پیوند ویژه بر قرار کرده، معصیت کرده است و باید بداند از تهدید الهی در امان نبوده و مغضوب خداوند است. باید یاد آور شد که خداوند در آیات قرآنی مومنان را اولیاء یک دیگر دانسته و رابطه تولی متقابل و دو جانبه را برای آنان اثبات کرده است.(توبه، آیه ۷۱) پس به جای تولی دو جانبه میان مسلمان و کافر، باید این تولی دو جانبه میان مومنان برقرار شود نه میان مومنان و غیر مومنان.

نفی رابطه نصرت

چنان که گذشت روابط میان جامعه اسلامی با بیگانگان نباید در قالب مودت، تولی یا اتخاذ ولی باشد. اما ممکن است کسی بگوید که آیا می توان در قالب یاری و نصرت این رابطه را پذیرفت یا بر اساس آموزه های قرآن آن را تجویز کرد؟

در پاسخ باید گفت : بر اساس آموزه های وحیانی قران، رابطه نصرت و کمک با کافران نیز ممنوع است و مومن و جامعه و دولت اسلامی نباید کاری کند که اعمال و فعالیت های ارتباطی اش به تأیید بیگانگان و تقویت آنان بیانجامد. بنابراین هر گونه حرکت و فعالیتی که موجب نصرت دشمنان و تقویت آنان شود، حرام و ممنوع است.

ممکن است این پرسش مطرح شود: آیا معاملات تجاری و بازرگانی و نقل و انتقال کالاها نیز به سبب تقویت دشمنان و بیگانگان و نصرت ایشان حرام و ممنوع است؟ در پاسخ باید گفت: اگر این تعاملات و معاملات موجب نصرت و تقویت دشمن و تضعیف مومنان و جامعه اسلامی باشد، حرام و ممنوع است، اما اگر چنین نباشد و نصرت دو جانبه از طریق معاملات و تبادل کالا تحقق یابد، مشکلی ندارد؛ زیرا این نصرت دو جانبه است، نه یک جانبه.

به سخن دیگر، هر گونه تعامل و معامله با دشمن در قالب روابط اقتصادی و غیر اقتصادی که منجر به تقویت یک جانبه دشمن یا تایید مکتب فکری و گفتمان آنان باشد، ممنوع و حرام است؛ اما اگر این تعاملات و معاملات، مایه تأیید مکتب باطل کافران نیست و یا مایه گسترش ظلم آنها نسبت به انسان دیگر نیست، چنین تعامل و معامله ای حرام نیست و حرجی در آن راه ندارد.

نفی رابطه ستمگری و ستم پذیری

چنان که گفته شد ، اسلام دین انزوا است تا جدا از جهان و مردمان جهان زندگی کند. هم چنین اسلام نه دین سلطه‏پذیر است و نه سلطه گر. پس هم اصل انزوا را باطل می داند و هم سلطه گری را امضاء نمی کند و هم سلطه‏پذیری را ننگ می داند؛ زیرا معیار و شاخص روابط در اسلام اصولی مهمی چون قسط و عدل است که میزان و درجه و سطح روابط را تنظیم می کند. بنابراین اگر بر اساس قسط وعدل رابطه تدوین و تنظیم شد، انسان نه از قدرت خود سوءاستفاده می کند و نه اجازه می دهد مقتدری از قدرت او بد استفاده کند.

در اسلام، رابطه با کافران در شرایطی دارای مجوز است؛ اما با دو گروه اصولا هیچ گونه رابطه جایز نیست. این دو گروه عبارتند از:

  1. مستکبران: از نظر قران نمی توان با کسی که عنوان استکبار بر آن بار می شود، رابطه ای داشت؛ زیرا مستکبران با تکبر خویش گروهی را مستضعف قرار داده و به آنان ظلم می کنند. خداوند در آیه ۷۵ سوره نساء نه تنها رابطه با مستکبران را نفی می کند، بلکه فرمان می دهد تا مومنان و دولت و جامعه اسلامی به جنگ آنان رفته و برای دفاع از مستضعفان اسلحه بر دارند.
  2. ظالمان و ستمگران: همان طوری که لازم است علیه مستکبران اسلحه برداشت، باید به نفی مظلوم علیه ظالم اسلحه برداشت و به جنگ آنان رفت و به حمایت مظلوم برخاست.(نساء، آیه ۷۵)
  3. رهبران کفر: خداوند هر گونه رابطه مسالمت آمیز با رهبران کفار را منع کرده و اجازه نمی دهد؛ بلکه خواهان جنگ با آنان است.

به سخن دیگر، خداوند در همان حال که در سوره مبارکه «ممتحنه» رابطه با کافران را امضاء کرده، ولی در سوره های نساء، و نیز «انفال» و«توبه» رابطه با مستکبران و ظالمان را امضاء نکرده است؛ چون زندگی مسالمت‏آمیز با کافر ممکن هست؛ ولی با مستکبر و ظالم چنین امکانی نیست؛ زیرا کافران، گرچه اصول الهی را نمی پذیرد، ولی اصول انسانی را می پذیرند؛ این در حالی است که ظالم و مستکبر نه اصول الاهی را می پذیرد و نه اصول انسانی را.

باید توجه داشت که خوی استکبار پیمان شکنی است. از این رو قرآن، در همان حال که فرموده است شما می توانید با کافران زندگی مسالمت‏آمیز داشته باشید، از مومنان خواسته است با مستکبران و ظالمان همواره در نبرد باشید؛ زیرا خوی تجاوز و استضعاف مردم است.(نساء، آیه ۷۵)

خداوند در آیات قرآنی میان دو دسته از کافران جدایی افکنده است» ۱. کافرانی که فرماندار و رهبر هستند ؛ ۲. و کافرانی که فرمانبر و پیرو هستند. از نظر قرآن، می توان با کافران پیرو و فرمانبر تعامل و معامله داشت؛ اما با کافران رهبر نمی توان چنین رابطه ای را برقرار کرد. بنابراین، باید با آنان جنگید. خداوند در تعلیل و بیان چرایی جنگ با آنان می فرماید: فَقَاتِلُواْ أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ ؛ پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد که [از پیمان‏شکنى‏] باز ایستند.(توبه، آیه ۱۲ ) پس علت جنگ با آنان، همان پیمان شکنی و نقض عهدی است که از سوی آنان به عنوان یک خصلت و رویه و خوی وجود دارد.

بر اساس این آیات باید با سه گروه : ۱. ظالمان و ستمگران چه مسلمان و چه کافر؛ ۲. مستکبران، چه کافر و چه مسلمان؛ ۳. رهبران کفر باید جنگید. به سخن دیگر؛ خداوند می فرماید: باید با ظالمان و مستکبران جنگید؛ اما نه برای اینکه کافرند بلکه چون ظالم و مستکبرند. هم چنین با رهبران کفر باید جنگید؛ چون همواره خود را بر دیگری تحمیل می کند و به هیچ پیمانی احترام نمی گذارد. پس باید با رهبران کفر به نبرد برخاست تا خلع سلاح شود؛ زیرا تا وقتی این رهبران دارای پیروانی هستند و مسلح به اقتدار هستند، خوی پیمان شکنی در اوست و نمی تواند امنیت و آسایش را فراهم آورد و با آنان زندگی مسالمت آمیز داشت.

البته باید توجه داشت که عنوان ظالم و مستکبر، یک عنوان عام و فراگیری است به طوری که ظالم و مستکبر مسلمان را نیز شامل می شود؛ پس اگر ظالم و مستکبر از مسلمانان باشد، با آنان نیز باید مبارزه و مقاتله کرد و به جنگ علیه آنان اقدام کرد.(نساء، آیه ۷۵)

باید توجه داشت مسلمانان دستور دارند در صورت کسب قدرت و سلطه، هرگز به کافران ستم نکنند؛ زیرا خوی ظلم و استکباری بد است؛ و یک مسلمان نباید حتی به کافران ستم کنند. به سخن دیگر، از حقوق بشر این است که به او ظلم نشود و همان طوری که مسلمان هیچ حق ندارند تا به حیوانی – خواه حرام گوشت باشد یا حلال گوشت-، ستم کند؛ هم چنین حق ندارد به هیچ انسانی چه مسلمان و چه کافر ستم کند. پس از نظر قرآن، ظلم در هر جا مصداق، پیدا کرده، ممنوع است؛ زیرا قرآن کریم روابط را بر اساس قسط و عدل تنظیم می کند و عدالت قسطی را فلسفه و هدف بعثت پیامبران قرار می دهد(حدید، آیه ۲۵)؛ پس نه اجازه می دهد که کسی از قدرتش سواستفاده کند و ظالمانه رفتار کند و نه اجازه می دهد کسی سلطه‏پذیر باشد: « لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ؛ نه ستم روا می دارند و نه ستم می پذیرند».(بقره، آیه ۲۷۹ ) مگر آن مقدورش نباشد که ستم و ظلم را دفع کند. در این حال، چون دفع ظلم و ستم، خارج از قدرت اوست، بر اساس آیات قرآنی مورد تکلیف وی نخواهد بود. خداوند می فرماید: لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا؛ خداوند نفسی را جز به میزان وسع و قدرتش تکلیف نمی کند.(بقره، آیه ۲۸۶ و نیز آیه ۲۳۳؛ انعام، آیه ۱۵۲)

به سخن دیگر، مومن ظالم و ستمگر نیست؛ چنان که منظلم و ظلم پذیر نیست؛ اما ممکن است مظلوم باشد؛ زیرا توانایی و قدرتی ندارد تا ظلم را از خود دفع کند.

به هر حال، به سه گروه دارای عناوینی چون ظالم ، مستکبر و امام کفر، نمی توان هیچ گونه رابطه مسالمت آمیزی برقرار کرد و باید با آنان جنگید.

به سخن دیگر، ممکن است کسی به اصول الهی معتقد نباشد؛ ولی به اصول انسانی پایبند باشد. چنین کسی کافر است؛ چون خدا را قبول ندارد؛ اما می توان با او زندگی مسالمت‏آمیز داشت؛ اما اگر کسی مستکبر بود یعنی نه اصول الهی را پذیرفت و نه اهل عبادت و اطاعت و مبدأ و معاد بود و نه پای بند اصول انسانی ، چنین شخصی چون اصول انسانی را هم زیر پا می گذارد و رعایت امانت و قسط وعدل و پرهیز از ظلم و جور و مانند آن ها را نمی پذیرد، نمی توان با چنین کسی زندگی و رابطه فرهنگی و تجاری و اقتصادی و سیاسی برقرار کرد؛ چون او به هیچ کدام از این حقوق بشر احترام نگذاشته و به هیچ میثاقی متعهد نبوده و همواره میثاق را یک جانبه نقض می کند . از این روست که اسلام میان کافر با عناوینی چون ظالم، مستکبر و امامان کفر فرق گذاشته است و اجازه روابط محدود را با کفار داده، ولی اجازه رابطه با این سه گروه را نمی دهد بلکه فرمان جهاد و جنگ علیه آنان را صادر می کند. این در حالی است که کافران نیز به خدا و قیامت باور ندارند، ولی خداوند مجوز داده تا در پناه دولت اسلامی زندگی کنند، اما اجازه نمی دهد تا این سه گروه در امنیت باشند ؛ زیرا بقای آنان علیه اصول بعثت و مبانی اساسی آن و خلاف اصول انسانی است. بنابراین در اسلام ستمگری و ستم پذیری هر دو حرام است ؛ چنان که تکبر ورزی و استکباری ورزی حرام است.

باید توجه داشت که اصل قرآنی مخالفت با ستم گری و ستم پذیری یعنی « لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ؛ نه ستم روا می دارند و نه ستم می پذیرند».(بقره، آیه ۲۷۹ ) اختصاص به مسائل مالی ، ربوی و مانند آنها ندارد، بلکه یک اصلی جامع و کلی است که همه ابواب فقهی و ساحات زندگی را در بر می گیرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: خط قرمز های قرآنی

تاريخ : چهار شنبه 18 / 1 / 1399 | 10:25 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.