زندگي‌نامه اسماعيل بن جعفرالصادق(ع)
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27831
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 28690
بازدید ماه : 81968
بازدید کل : 10473723
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

اسماعيليان در آفريقا و مصر
خلفاي فاطمي مصر، از پيروان فرقه اسماعيليه مباركيه بودند كه تا اواخر قرن سوم هجري دعوت خود را به صورت پنهاني دنبال مي‌كردند و خليفه فاطمي نيز در خفا به سر مي‌برد تا اينكه عبيدالله المهدي در ذي الحجه سال 290 ه‍. قدر سجلماسه دعوت خود را ظاهر كرد و سپس در شمال افريقا، حكومت مستقلي راتشكيل داد. اولين داعيان در مغرب، عبدالله بن علي بن احمد حلواني و ابوسفيان حسن بن قاسم بوده‌اند پس از آن دو حسن بن احمد بن محمد بن زكريا از طرف ابن حوشب داعي بزرگ اسماعيليان در يمن مأمور فعاليت در مغرب شد. ابوعبدالله با كمك خارجيان قبيله كتامه در سال 280 يا 288 ه‍. ق وارد سرزمين كتابمه شد و توانست با همراه كردن بربرها، دولت اغالبه را كه دولت دست نشانده عباسيان در مغرب بود از بين ببرد. آن‌گاه عبيدالله مهدي را به مغرب دعوت كرد وي نيز به همراه پسرش ابوالقاسم وارد سجلماسه شد ولي توسط حاكم شهر زنداني شد در سال 296 ه‍. ق ابوعبدالله شيعي به سجلماسه حمله كرد و پس از تصرف آن حكومت بني‌مدرار عبيدالله پسرش را نجات داد به مغرب آورد و حكومت فاطميان در شمال آفريقا شكل گرفت فاطميان تا سال 358 ه‍. ق توانستند به مصر سيطره پيدا كنند اما وقتي بعدها سلسله اخشيديان ضعيف شدند جوهر سيسيلي سردار فاطميان در سال 358 ه‍. ق مصر را فتح كرد و شهر قاهره را در آنجا بنا كرد. در سال 359 ه‍. ق دمشق نيز به تصرف فاطميان درآمد. با آمدن المعزّ لدين الله به قاهره در روز سه شنبه هفتم رمضان سال 362 ه‍. ق دولت فاطميان در مصر شكل گرفت. در سال 362 ه‍. ق اسكندريه نيز به تصرف فاطميان درآمد. در زمان خلافت ابومنصور نزار، عزيز بالله مراسم عزاداري روز عاشورا براي نخستين بار در مصر برپا شد و تا پايان خلافت فاطميان ادامه يافت. پس از دو پسرش حاكم بامر الله به خلافت رسيد كه در شب 17 شوال سال 411 ه‍. ق به طور مرموزي كشته شد.
اوج اقتدار فاطميان بين سال‌هاي 427 تا 450 ه‍. ق در زمان خلافت المستنصر بود ولي خلافت فاطميان پس از انشعاب بزرگي كه پس از مستنصر در ميان اسماعيليان به وجود آمد و به دو فرقه بزرك مستعلويه و نزاريه تقسيم شدند به انقراض رفت تا اينكه پس از فراز نشيب‌هاي كه ميان وزراي آنان به وقوع پيوست، دولت فاطميان مصر پس از 282 سال خلافت با سرنگوني آخرين خليفه فاطمي عاضد لدين الله به دست سردار بزرگ جنگ‌هاي صليبي صلاح الدين ايوبي در سال 565 ه‍. ق منقرض شد.[53]
كلام اسماعيلي
اساس عقيده اسماعيليه باطني‌گري است. توضيح آنكه آنها معتقدند ظاهر شريعت و آيات قرآن را باطني است كه از طريق تأويل به دست مي‌آيد و كسي از اين تأويل آگاه نيست به جز امامان يا كساني كه توسط امامان تعليم يافته‌اند. تفاوت اصلي فرقه‌هاي مختلف اسماعيلي در تفاوت تأكيد و اهتمامي است كه بر ظاهر و باطن هريك مي‌نهند. لازم به تذكر است كه مفهوم باطن در اين بحث غير از مفهوم باطني است كه در برخي روايات براي آيات قرآن ذكر شده است. چون در برخي روايات آيات داراي بطن و هر بطني داراي بطني ديگر تا هفتاد بطن دانسته شده است. در ضمن تأويل باطن نيز نزد اسماعيليان از قانون و نظام واحدي پيروي نمي‌كند و هركس باري خود قائل به تأويل خاص و باطني مختلف است لذا در هر مورد تفاوت‌هاي زيادي در كتب اسماعيلي به چشم مي‌خورد. 
آنها معتقد كه ظاهر هر آيه قرآن يا هر عقيده ديني يا هر عمل شرعي يك واقعيتي باطني دارد كه به آن حقيقت مي‌گويند. ظاهر دين با ظهور هر پيامبر ناطق دست‌خوش تغيير و نسخ مي‌گردد در صورتي كه باطن دين كه شامل حقايق است، تغييرناپذير باقي مي‌ماند از قبل از ظهور قائم كسي را به اين حقايق كه دنيايي باطني را مي‌سازند دسترسي نيست الّا گروهي از خواص كه در واقع كساني‌اند كه با پذيرش ميثاق به عضويت فرقه مشرف مي‌شوند. سايير مردم عوام‌اند كه جز با دنياي ظاهر با چيز ديگري آشنايي ندارند مشرف كردن اشخاص به فرقه كه به آن ابلاغ مي‌گويند، امري تدريجي است كه با پرداخت وجوه شرعي به امام همراه است. اسماعيليان از آغاز معتقد بودند كه شريعت را پيامبران ابلاغ مي‌كنند اما تأويل آن به دست اوصياء (ائمه) صورت مي‌پذيرد. حقايق باطني شريعت تنها بر امام معصوم و كساني كه از طرف او در سلسله مراتب دعوت قرار مي‌گيرند معلوم است و جز از طريق تشرّف به فرقه اسماعيليه و قبول ميثاق تقيه بر كسي آشكار نخواهد شد. تقيّه در مذهب اسماعيلي علاوه بر معناي رايج آن (مخفي كردن عقيده به هنگام مواجهه با خطر) معناي خاصي نيز داشته كه همانا فاش نكردن حقايق باطن بر غير اهلش است. 
حقايق باطني از جانب امام و از طريق تأويل به دست مي‌آيد. تأويل خصوصاً نزد اسماعيليان اوليه بيشتر از طريق علم حساب، جمل، خواص اعداد و حروف به دست مي‌آمده است. اين طريقه از قديم نزد فرقه‌هاي باطني‌گرايي يهودي معمول بوده و به علم قابالاه شهرت داشته است. علاوه بر اين تأويل به اسماعيليان اين اجازه را مي‌داد كه بتوانند افكار و مفاهيم فلسفه يونان را به راحتي وارد عقايد اسماعيليه كنند و در پرتو آن آيات قرآن را نيز تفسير نمايند و نيز به كمك آن يك نظام فكري هماهنگ و قالب‌ريزي شده را پي‌ريزي كنند و نه در چارچون الفاظ و آيات وحي محصور بوده و نه خود را كاملاً‌ از آن منفصل كرده بود. به گفته حتّي كلام اسماعيلي موفق شد يكي از پيچيده‌ترين و مؤثرترين ابزارهاي تبليغاتي سياسي و مذهبي را سازماندهي نمايد كه يكي از علل موفقيت سريع اسماعيليه در بين روشنفكران جامعه بسته اسلامي آن زمان بود. 
اسماعيليان بعدها انديشه تأويل را بر نظريه مُثُل و ممثول استوار كردند كه از فلسفه افلاطوني به عاريت گرفته بودند. بر طبق اين نظريه هر پديده اين دنيايي يك صورت برتر و روحاني يا مثل اعلي در عالم بالا وجود دارد. بر همين قياس براي هر آيه قرآني يا هر ظاهر شرعي يك معنا و مفهوم عالي‌تر و باطني موجود است كه تغييرناپذير و نهايي است. نويسندگان اسماعيلي دوره فاطمي از جمله قاضي نعمان، ظاهر و باطن را ملازم و مكمل هم مي‌دانستند و هيچ‌يك را بدون ديگري كافي نمي‌شمردند. وي مي‌نويسد: «شنونده گمان نكند كه چون گفتيم معناي بهشت را باطني است، جنت خلد و دار نعيم را انكار كرده‌ايم و چون از باطن جهنم سخن گفتيم وجود آتش و سراي عذاب را نفي كرده‌ايم يا چون تأويل امري از باطن را ذكر كرديم ظاهر را به جهت آن باطن ابطال نموديم. هرگز چنين نيست و به خدا پناه مي‌بريم از اين كار، چرا كه همان‌طور كه هيچ ظاهري جز به باطن استوار نمي‌شود، هيچ باطني هم جز به ظاهر پايدار نمي‌ماند، چنان كه نمي‌توان در اين دنيا روحي را در افراد بشر يافت كه جز در جسم استوار باشد و هيچ باطني هم نيست مگر آن كه ظاهري دارد و اگر ظاهر نبود اسم باطن بر چيزي واقع نمي‌شد. پس اي مؤمنين اين معني را به كمال دريابيد و با جان و دل بفهميد چرا كه اكثر صاحبان اين علم از اين راه هلاك شده‌اند و آدم به همين جهت به گناه افتاد كه آن را در مقام خود ذكر خواهيم كرد پس به ظاهر آنچه خدا نازل كرده ايمان آوريد و معتقد شويد و به آن عمل كنيد كه خداوند فرمود: «و ذروا ظاهر الاثم و باطنه» و باز فرمود: «اسبغ عليكم بعمةً ظاهرة و باطنة؛ پس ظاهر حلال حلال است و باطن آن نيز حلال و ظاهر حرام حرام است و باطن آن نيز حرام است.[54] 
البته اين توصيه‌هاي قاضي نعمان حتي در زمانش خودش هم مورد توجه واقع نشد. به ويژه در بين اسماعيليان نزاري كه بعد از فاطميون طاهر را يك‌سره رها كردند و تأويلات باطني را اصل شمردند. 
مأخذ
اسماعيليه از گذشته تا حال، ص166 ـ 169. 
انديشه اسماعيليان درباره خداوند و اسماء و صفات او
بدوي مؤلف كتاب تاريخ انديشه‌هاي كلامي در اسلام مي‌نويسد: اسماعيليان و ديگر فرقه‌هاي باطني در برابر اين انتقاد پيروان ديگر مذاهب كه چرا به خداوند شكر ورزيده و به وجود قديم‌هاي ديگر چون: نفس كلي يا عقل كلي گراييده و يا قائل به حلول روح خدا در امامان شده اند، بر پيروي از انديشه توحيد اصرار فراوان دارند و خود را اهل توحيد مي‌نامند. اصرار ايشان به توحيد تا اندازه‌اي است كه هرگونه حد و تعريف، صفت، صورت، ماهيت و حتي وجود را بدان مفهوم كه يك صفت باشد از خداوند نفي مي‌كنند بنابراين بر اصل توحيد از ديدگاه اسماعيلي آثارش از اين دست بار مي‌شود:
نفي «ايس» از خداونند: در بعضي منابع اسماعيلي به جاي اصطلاح وجود اصطلاح «ايس» به كار رفته است. گفته شده است كه او «ايس» نيست چراكه لازمه ايس بودن نيازمندي به چيزي است كه ايس به آن تكيه كند و لازمه ديگر آن هم جوهر بودن يا عرض بودن است و اين درباره خداوند روا نيست و سومين لازمه آن نيز فرض نوعي خلف يا استحاله درباره خداوند است. اين نفي «ايس» تعبيري ديگر از نفي هرگونه هويت از خداوند است چراكه هويت اقتضاي علت دارد در حالي كه مبدع حق داراي علت نفي صفات از خداوند: از ديدگاه منابع اسماعيلي لازمه توحيد نفي هرگونه صفتي از خداوند است تا جايي كه حتي صفاتي چون علم و اراده را هم بدان معني كه به مخلوق نسبت داده شود بايد از خداوند نفي كرد. اين نفي صفات از خداوند نفي هرگونه تسميه، تعريف، مكان، زمان، ماده، صورت، جز آن را از خداوند در بر مي‌گيرد.
نفي مثل و ضد از خداوند: وجود مثل يا ضد براي خداوند مستلزم لوازم باطلي چون تمانع ميان اضداد در صورت وجود داشتن هر دو، يا قيام يكي به نبود ديگري در صورت وجود يكي از آنها، يا وجود معروض پيشين كه هر دو ضد يا هر دو مثل به تعاقب بر آن عارض شوند است و از اين رو هم مثل و هم ضد از خداوند نفي مي‌شود تا توحيد تحقق يابد.
خدايي كه بدين سان در انديشه اسماعيليه از او ياد مي‌شود خدايي: منزه از تمام صفات، درنيافتني و ناشناختني است. عقل نمي‌تواند اين خدا را كه از بود و نبود بالاتر است درك كند يا وصف كند. اين مفهوم از خدا بسيار شبيه به خداي به وصف در نيامدني فلسفه نو افلاطوني است كه فلوطين اغلب از او با عنوان واحد يا احد يا خير ياد مي‌كند و كلاً بيرون از دسترس انديشه، عقل، زبان است.[55] [56]
نبوت و امامت در انديشه اسماعيليه
اسماعيليه نبوت، وحي و خاتميت را پذيرفته‌اند و پيامبر اكرم(ص) را برترين همه پيامبران مي‌دانند. از ديد آنها نبوت به انجام وظيفه ظاهري آوردن احكام و شرايع محدود است و با پيامبر خاتم(ص) به پايان رسيده است. در حالي كه پس از نبوت آنچه بدان نيازي هميشگي وجود دارد امامت است كه وظيفه باطن ولايت و تأويل را بر عهده مي‌گيرد.
در نظريه اسماعيليان قديم جهان مشتمل بر هفت دوره است و هر دوره با يك پيامبر ناطق كه در مترتب تنزيل است و وحي الهي بر او نازل مي‌شود و شريعتي ويژه دارد آغاز مي‌گردد پيامبران آغازگرِ شش دوره از ادوار هفتگانه تاريخ كه آنها را ناطق مي‌خوانند (كه در عرف اديان اولوالعزم گفته مي‌شوند) عبارتند از: آدم(ع)، نوح(ع)، ابراهيم(ع)، موسي(ع)، عيسي(ع)، حضرت محمد(ص). كه هريك نيز وحي دارند كه در مرتبه تأويل است و هم اوست كه معناي رمزي و پيام باطني شريعت را براي مردم بيان مي‌دارد شش وحي ناطق‌ها عبارتند از: شيث، سام، اسماعيل، هارون يا يوشع، شمعون صفا و حضرت علي(ع). اسماعيليان اين اوصيا را اساس يا صامت نيز مي‌نامند كه پس از هركدام هفت امام مي‌آيد كه متمم خوانده مي‌شوند.
 در هر دوره هفتمين امام به مرتبه ناطق ارتقاء مي‌يابد و بدين سان دور جديد آغاز مي‌شود. هفتمين امام دور ششم محمد بن اسماعيل است كه استتار اختيار نمود و چون ظهر كند ناطق هفتم يا مهدي يا قائم خواهد بود و تنها در دوره اوست كه دو مرتبه ناطق و اساس با هم يكي مي‌شوند. محمد بن اسماعيل در واپسين دور جهان حقايق عالم هستي را آشكار مي‌سازد و داد را مي‌گستراند و پس از دور او عالم جسماني به پايان مي‌رسد.[57]
چگونگي نظام آفرينش در عقيده اسماعيلي
از جمله مهم‌ترين بخش‌هاي انديشه اسماعيلي كه از سويي در ديدگاه‌هاي مبتني بر تأويل گرايي اين فرقه را از ديگر سو در انديشه توحيد و نفي صفات و نفي مثل از خداوند ريشه دارد و در عين حال نشاني بر انديشه نو افلاطوني اسماعيليان است. تصويري است كه در اين انديشه از نظام آفرينش و ساله هستي و هستي بخش داده مي‌شود كه ركن اساسي آن ابداع است.
از نظر اسماعيليان برخلاف نظر فلاسفه وجود موجودات از طريق فيض نيست بلكه از طريق ابداع است و همين خود يكي از اختلاف نظرهاي بنيادين ميان اسماعيليان و اخوان الصفا به شمار مي‌رود. آنها معتقدند خداوند از طريق امير يا كلمه به ابداع عقل پرداخت و همه صفات كمال را در اين نخستين موجود نهاد. از اين رو خداوند را مي‌توان مبدع خواند چنانكه آن ابداع نخستين يا عقل نخستين نيز مبدَع اول و معقول او است و كار اساس او هم شناخت فضل مبدع و ادراك عظمت و احسان الهي مي‌باشد. از اين عقل اول موجودات ديگر به طريق انبعاث صادر مي‌شود.
نخستين منبعث از عقل اول عقل ثاني يا همان نفس كل است كه در زبان سنت قلم خوانده شده است. عقل ثاني را تالي نيز گويند. دومين منبعث هيولي است (كه برابر نهاده لوح در متون ديني است) سومين و چهارمين منبعث به ترتيب مكان و زمان هستند و اين چهار منبعث به اضافه عقل اول پنج حد از حدود روحاني را تشكيل مي‌دهند. با ادامه تسلسل عقول و انبعاث تا عقل دهم رشته‌اي از حدود علوي شكل مي‌گيرند. در موازات هريك از اين ده موجود در عالم اعليٰ ده فلك وجود دارد و مجموعه آنها همان ماهيات عالي‌اند كه در ادبيات اسماعيلي حدود علوي خوانده مي‌شوند. در برابر اين حدود ماهيت‌هاي فروتر يا شغلي نيز وجود دارند كه آنها را حدود شغلي گويند و اين حدود بر همان ترتيبي هستند كه در عالم ابداع وجود دارد.
حدود سفلي هم به ترتيب عبارتند از: ناطق، اساس، امام، باب، حجت، داعي بداع، داعي مطلق، داعي محدود، مأذون مطلق، ...
در انديشه اسماعيلي از طريق ايجاد پيوند بين حدود سفلي و علوي و سير تدريجي كمال يابي از فروترين مراتب به فراترين آنها صورتي دگرگون شده از فلسفه افلوطيني به دست داده مي‌شود كه تغييراتي در اين مراتب داده مي‌شود و آن با عقايد اسلامي و نظريه قرآن در باب خلقت هماهنگ‌سازي مي‌شود.[58]
قيامت و آخرت از ديد اسماعيليان
در مورد موضوعات مربوط به آخرت مطالب فراواني در منابع اسماعيليه وارد شده است كه از جمله آنهاست:
1. انكار تناسخ: اسماعيليان تناسخ را با قاطعيت ردّ مي‌كنند. كرماني در راحة العقل مي‌نويسد: كساني چون محمد بن زكريا (رازي) و غلات و معتقدان به تناسخ كه عقيده دارند. جزاء در دنياست، مبناي اعتقادشان آن است كه روح انسان‌ها قبل از وجود افراد معيني انساني وجود دارد، برخلاف دهريه و ديگر هم‌مسلكان آنها كه مي‌گويند وجود روح به وجود اشخاص است جماعت نخست مي‌گويند ارواح جوهرهايي هستند كه بر حسب اعمال خود در پيكرهاي (احسام) مختلف جابه‌جا مي‌شوند تا زماني كه به خلوص برسند و بازگردند. ما در كتاب خود الرياض و نيز در ميزان العقل و در ديگر رساله‌هاي خويش به ويژه در كتاب المقاييس كه به طور خاصي در اين مبحث و عليه غلات و هم‌مسلكان آنان نوشته شده نادرستي عقايد اين جماعت را بيان كرده ايم. مسلك اين گروه در اثبات چنين جزايي مسلك همان كساني است كه به استناد عقل و با اكتفاء به استدلال‌هاي خود كه منبع گمراهي ايشان است اصل جزاء را انكار كرده‌اند اما حقيقت آن است كه جزا يا ثابت و مربوط به جهان آخرت است.[59]
2. رستاخيز: اسماعيليه به رستاخيز اعتقاد دارند و آن چنين تعريف مي‌كنند: رستاخيز آن فعلي است از افعال خداوند ـ از طريق ملائكه مقرّب ـ در مبعوث طبيعي، فعلي كه كمال آن مبعوث است تا بدين وسيله به انبعاث دوم برانگيخته شود. اين رستاخيز همان است كه با عنوان نفخ از آن تعبير شده است، نفخ با دميدن خاصي با قدرتي كه عبارت از (فاضه به مفاضٌ عليهم) است كه قبلاً خالي از چنين فيضي بوده است و پس از اين فيض حيات ابدي مي‌يابد. بعث و رستاخيز بر دو نوع است.
نوع اول: همان نفخ اول است كه در عالم طبيعت مي‌باشد و آن خود به دوگونه تقسيم مي‌شود آنچه به تعليم است و آنچه به تأييد الهي است. آنچه به تأييد الهي است همان سفر قواي الهي از عالم ملكوت در نفس مبعوثِ موجود در عالم طبيعت و حركت در اين نفس است تا بدين ترتيب هر آنچه به سعادتمان ابدي مربوط است براي نفس ميسر و فراهم گردد، اما آنچه به تعليم است همان چيزي است كه به واسطه تأييدشدگان از جانب خداوند ـ يعني پيامبران و امامان و اوصياء صورت مي‌گيرد.
نوع دوم: همان نفخ دوم است كه خاص قيامت مي‌باشد و در هنگام به آخرت رسيدن ادوار سبعه و كامل شدن وجود بالفعل علم و آن هنگام به وقوع مي‌پيوندد كه صورت با كمالي كه مي‌يابد مجرد مي‌شود و انوار ملكوت از آن ساطع مي‌گردد. اينكه خداوند مي‌فرمايد: در صور دميده شود.[60] اشاره دور هفتم است، همان خاتمه دهند ادوار كه به واسطه او خلقتي جديد صورت مي‌گيرد و نخست در سراي طبيعت كه دروازه جزاست و براي بار دوم نيز در سراي آخرت دميده شود، و بنابراين رستاخيز به واسطه صاحب دور هفتم صورت مي‌گيرد.
3. حساب: حساب تابع بعث و رستاخيز است، و آن فعلي است كه به وسيله آن از نفس براي نفس ثوابي حادث مي‌شود كه همان لذت‌ها و خوشي‌هاست و مجازاتي نيز حادث مي‌شود كه الم و عذاب و اندوه است. اين فصل به دو گونه تقسيم مي‌شود:
آنچه وجودش در دنياست و آنچه وجودش در آخرت است. آنچه وجودش در دنياست به دو قسم تقسيم مي‌شود: آنچه وجودش به صورت عاجل و در همه وقت در درون شخص و براي او پديد مي‌آيد و اين عام است و آنچه وجودش عاجل در درون شخص و براي او پديد مي‌آيد ولي نه در همه اوقات و اين خاص است. آنچه عام است و در درون شخص براي خود او در حالت و وقتي پديد مي‌آيد. شامل آن چيزهايي است كه در هر زمان و هر مكان چون شخص در انجام اعمال ديني آن را قصد كند به صورت عاجل بدان مي‌رسد، از اين قبيل كه شخص در پي به دست آوردن نام و آوازه در ميان مردم و يا در پي آن باشد كه فردي سخاوتمند و ثروتمند معرفي شود يا مردم او را از نيكان پندارد. در چنين مواردي آنچه شخص خود را به خاطر آن به دو عبارت ظاهر و باطن آراسته است، در همان وقت به او داده مي‌شود همانند آن كه كسي براي به جاي آوردن نماز خود به مسجد رود نه براي تقرّب به خداوند، نه به هدف اظهار خضوع و خشوع در برابر كبرياي او، نه براي اقامه آيين‌هاي ديني و نه براي انجام مناسك ديني كه بر او واجب شده است بلكه براي آن كه بدين طريق در جامه‌اي آراسته ميان مردم ظاهر گردد يا گفته شود او به حال و وصفي است كه خود براي خويش خواسته، يا براي آن كه قدري تفرّج كند و دلتنگي خويش را زايل سازد. در چنين جايي آنچه شخص از كار خود اراده كرده است به صورت عاجل (نقد) به او داده مي‌شود و همين نيز ثواب اوست...، يا همانند آن كه كسي در امر دو عبادت ظاهر و باطن اهمال ورزد و در اجراي اوامر سنن الهي و در اعتراف به اولياء و انبياء و رسولان او كوتاهي كند كه در اين صورت شخصي در همين دنيا به ذلت و زبوني گرفتار مي‌شود و به سبب آن اندوه و رنجي دائم براي او حاصل مي‌گردد. اين عذاب عاجل اوست و عذاب آجل (آخرت) او هم به جاي خود باقي است ـ آن همان فعلي است كه از طريق مبعوث مؤيد به روح القدس يعني صاحب دور هفتم و در هنگام اتصال قواي ملكوتي به او حاصل مي‌گردد و اين همان چيزي است كه نفخ ثانيِ روز قيامت خوانده مي‌شود. آنچه وجودش در آخرت است، فعلي است كه از جانب عقول ابداعي و انبعاثي و با سريان فيضي از روح القدس در نفس‌ها پديد مي‌آيد، نفس‌هايي كه از طريق تعليم گرفتني و به واسطه ظهور نفس زكيّه ـ صاحب دور هفتم ـ در عالم طبيعي و نيز پس از كامل شدن اسباب طبيعي و ملكوتي سعادت كمال يافته‌اند.
اين فعل [= پاداش يا مجازات] به حكم علمِ [آن عقول] به همه صورت‌ها و عيناً مطابق آنچه از جانب خداوند در سراي حكمت بر آن موجود گذشته است صورت مي‌گيرد و بدين ترتيب سعيد سعادت و شقي شقاوت مي‌يابد.
كرماني از حاكم يا ؟؟؟ الله فاطمي نقل مي‌كند كه گفته است: اگر نفس انسان به امور جسم و به استفاده از ابزارهاي خود [= همان جسم و اعضا] در راه مقاصد و اهدافي كه دارد مشغول نبود و اگر اين مشغول بودن او را از هر چيز ديگري باز نداشته بود، گناه و نافرماني‌اي كه در اين دنيا مي‌كرد سبب مي‌گرديد در درون خويش درد و رنجي را احساس كند كه همان حقيقت گناه و نافرماني خود اوست.
بنابراين عدم احساس درد و الم از سوي نفس به سبب گناهاني كه مرتكب شده بر اثر سرگرم بودن به اموري است كه او را از درك و احساس نتايج گناهان خويش باز مي‌دارد.
4. بهشت و دوزخ
بهشت سرمدي و ابدي، و جايگاه همه لذت‌هاست و استحاله تغيير و تبدل در آن نيست و آنچه بدين وصف باشد غايت نخستين موجوداتي است كه از خداوند هستي گرفته‌اند. بهشت بر حسب مرتبه و فاصله‌اي كه با عرش دارد داراي نام‌هاي مختلف است، از آن جمله اين كه جنة المأوي ناميده مي‌شود، بدين اعتبار كه مأوي عقول مبعوث است در سراي طبيعت و نيز نفس‌هاي عاقل متخيّل و محل گرد آمدن آنها و جايگاه متقين است و درباره‌اش گفته شده كه در نزد سدرة المنتهيٰ بيرون از اجسام و در جوار فرشته مقربي است كه امور عالم انفس بدان تعلق دارند و به او واگذار شده است؛ بهشت «دارالقدس» نيز ناميده مي‌شود. اسماعيليه لذت‌هاي بهشت را مورد تأويل روحاني محض قرار مي‌دهند و جايي براي لذت‌هاي جسماني باقي نمي‌گذارند. آنان معتقدند: نفس پس از رسيدن به بهشت همه افعال و معارفي را كه در دنيا داشته از دست مي‌دهد. افعال او در بهشت افعالي است كه ذات او با كمال خويش، آنها را اقتضاء مي‌كند،... يعني اموري چون تعظيم و تسبيح خداوند. نفس در اين سراي هيچ فعلي از نوع آنچه در سراي طبيعت داشته است ندارد. چراكه نفس اين افعال را در سراي طبيعت داشته و از طريق آنها تكثر، ؟؟؟ و تهذيب بيشتري مي‌يافته است. اما اكنون كه نفس خالص و از جسم رها شده و با ديگر به غايت رسيدگان از سراي طبيعت به دار مقصود رسيده همين او را بس است كه غايت و در جوار غايت نخستين و نيز جوهري باقي و بهره‌مند از ثمراتي باشد كه آنها را از مناسبت خويش با آن عقول به دست مي‌آورد و اين مناسبت در ذات است و نه در فعل.
ابويعقوب سجستاني در الينابيع مي‌گويد: ثواب همان علم است و در توجيه عقيده‌اش مي‌نويسد: از آنجا كه آخرين حدّ ثواب لذت بردن است و از آنجا كه در بهشت لذت‌هاي حسي از ميان رفته و وجود ندارد، لازم آيد كه نفس به ثوابي ازلي و غير فاني و باقي غير منقطع برسد. از ديگر سوي جز لذت علم هيچ لذتي نيست كه بسيط باشد و با همان حالت اوليه خويش براي هميشه باقي بماند. پس بدين ترتيب از آنچه گذشت لازم مي‌آيد كه بگوييم لذت علم همان ثواب موجود در سراي بقاست.[61] علاوه بر اين، علم نه تنها از بين نمي‌رود بلكه پيوسته با هر استنباط و فهمي، فزوني و بالندگي مي‌يابد. در حالي كه حس و آنچه حسي است در هر استعمال كم مي‌شود، از بين مي‌رود، استحاله مي‌پذيرد و تباه مي‌گردد و به اين دليل نيز ثواب سراي باقي علم است و نه حسّ و يا اشياي محسوس. در حقيقت سجستاني وجود بهشت و دوزخ را بدان معني كه جايي است مستقل كه بهشت يا دوزخ ناميده مي‌شود، انكار مي‌كند. در برداشت او بهشت همان علم و دركي است كه پيوسته از ناطقان، امامان و لاحِقان به نفس مي‌رسد. بنابراين بهشت همان علم و دوزح نيز جهل به آن علومي است كه از ناطقان، اساس، و امام‌ها مي‌رسد. اما كرماني براي بهشت مكاني نزديك سدرة المنتهيٰ مشخص مي‌كند و به آن وجود عيني و حقيقي قائل است.
البته همه اسماعيليان بالاتفاق معتقدند لذت‌هاي بهشت حسي نيست و همه لذت‌هاي معنوي مي‌باشد و اين نتيجه عقيده آنان در استحقاق بهشت از سوي نفس و تعريف نفس است. به عقيده آنها نفس تنها هنگامي مستحق بهشت مي‌شود كه از شائبه ماده خالص گردد، از جسمانيت پيراسته و برهنه شود و با ذات و صور ملائكه تناسب يابد و به حالتي كه مي‌تواند فيض عقل را پيوسته بپذيرد برسد، و از آثار حس رها گردد تا در نتيجه پيوسته فيض به ذات او رسد، علاوه بر اين دو سراي پاداش تغيّر وجود ندارد و به همين دليل لذت معاني آن سراي نمي‌تواند لذت‌هاي حسّي باشد چراكه آنچه حسي است متغيّر و فاسدشدني است.[62]
منابع و مأخذ
1.    ارشاد مفيد. 
2.    اسماعيليه از گذشته تا حال. 
3.    اصول كافي. 
4.    تاريخ ادبيات ايران، ج1. 
5.    تاريخ انديشه‌هاي كلامي. 
6.    تاريخ شيعيه. 
7.    تاريخ عقايد اسماعيليه. 
8.    تاريخ فِرق اسلامي، ج2. 
9.    دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، ج8. 
10.دايرة‌المعارف تشيع، ج2. 
11.درآمدي بر علم كلام. 
12.سيري در تاريخ تشيّع.
13.شاگردان مكتب ائمه(ع)، ج1. 
14.فرهنگ‌نامه فرقه‌هاي اسلامي. 
15.مختصري از تاريخ اسماعيليه.
 
________________________________________
[1]. بداء: ظاهر شدن، هويدا شدن و پديد آمدن رأي ديگري در كاري يا امري را گويند. چنين امري (تبدّل رأي) در مورد خداوند كه علمش ازلي و تغييرناپذير است محال مي‌باشد. امام صادق(ع) فرمود: «هركس گفت خداوند تغيير رأي مي‌دهد در اموري كه از پيش به آن آگاه نبوده است از چنين كسي بي‌زاري بجوييد چنين اعتقادي باطل و فاسد است. 
[2]. فرهنگنامه فرقه هاي اسلامي، صص 50 ـ 53.
[3]. عُريض: منطقه‌اي (درّه‌اي) در نزديك مكه و به قولي در نزديك مدينه بوده است.
[4]. در نقل هاي ديگر سال وفات اسماعيل 142 ه‍. ق و يا 145 ه‍. ق ذكر شده است.
[5]. دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 168؛ شاگردان مكتب ائمه(عليهم السلام)، ج 1، ص 180.
[6]. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 8، ص 627.
[7]. دائرة المعارف تشيّع، ج 2، ص 168.
[8]. مناقب، ابن شهر آشوب، ج1، ص228. 
[9]. همان.
[10]. ارشاد، شيخ مفيد، صص 270 ـ 272. 
[11]. همان. 
[12]. همان. 
[13]. كافي، ج1، ص310 و 309. 
[14]. ارشاد، مفيد(ره)، ص271. 
[15]. پيدايش اسماعيليه، ص47. 
[16]. كافي، ج6، ص414. 
[17]. الارشاد، ص267. 
[18]. اعيان الشيعه، ج 3، ص 316؛ كشف الغمه، ج 2، ص 392.
[19]. نقل از: شاگردان مكتب ائمه(عليهم‌ السلام)، ج 1، صص 180 و 181.
[20]. المقالات و الفرق، صص 79 ـ 88؛ فرق الشيعه، صص 66 ـ 80.
[21]. تاريخ فرق اسلامي(2)، صص 109 و 110.
[22]. دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 8، ص 648.
[23]. دايرة المعارف تشيع، ج 2، ص 168.
[24]. تاريخ تشيّع، گروه تاريخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص 211.
[25]. تاريخ فرق اسلامي، ج 2، صص 109 ـ 111؛ درآمدي بر علم كلام، صص 219 ـ 221.
[26]. تاريخ فرق اسلامي، ج 2، صص 105 و 106.
[27]. در آمدي بر علم كلام، ص 224.
[28]. تاريخ الفرق الاسلاميه، 183.
[29]. در آمدي بر علم كلام، صص 121 ـ 123.
[30]. تاريخ الدعوه الاسماعيليه، صص 89 ـ 91.
[31]. مختصري از تاريخ اسماعيليه، ص 52.
[32]. در برخي منابع مبارك يكي از موالي اسماعيل و در برخي ديگر نامي براي خود اسماعيل بن جعفر ذكر شده است. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 115.
[33]. همان، ص 52.
[34]. تاريخ فرق اسلامي(2)، صص 110 و 111.
[35]. اسماعيليه در گذشته و حال، صص 26 ـ 31.
[36]. از آنجا كه اشخاص اين فرد را با عبدالله بن ميمون القداح ديگر كه از ياران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بوده است اشتباه گرفته اند و اين انساب را ردّ كرده‌اند در حالي عبدالله بن ميمون القداحي كه عبيدالله المهدي از اعقاب اوست در قرن سوم مي‌زيسته است ربطي به آن صحابي آن و امام بزرگوار ندارد.
[37]. اسماعيليه از گذشته تا حال، صص 31 ـ 41.
[38]. رجال كشّي، ص 290.
[39]. همان، ص 291.
[40]. تاريخ الدعوة الاسماعيليه، ص 168.
[41]. فرق الشيعه، ص 58.
[42]. همان، ص 62.
[43]. اسماعيليه از گذشته تا حال، صص 14 ـ 21.
[44]. آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، صص 97 ـ 100.
[45]. تاريخ شيعه، مشكور، ص 231.
[46]. الشيعه في التاريخ، ص 62.
[47]. بطروشفسكي، اسلام در ايران، ص 320.
[48]. تاريخ ادب ايران، ج 2، ص 247.
[49]. الاسلام و الحضارة العربيه، ص 66.
[50]. سيري در تاريخ تشيع، داود الهامي، صص 491 ـ 496.
[51]. بنابر آنچه در زندگي نامه حسن صباح آمده است وي از حميديان يمن بوده است. پدرش علي پس از مهاجرت به كوفه از آنجا به قم و سپس به ري نقل مكان مي كند كه در ري حسن صباح چشم به جهان مي گشايد. گويا در آغاز حسن صباح و خانواده اش از شيعيان اثنيٰ عشري بوده اند لذا حاكم ري ابومسلم رازي پدر حسن را رافضي خوانده و با او به دشمن پرداخته است... گويا براي رفع چنان اتهامي پدر حسن صباح او را براي تحصيل در نزد امام موفق نيشابوري مقتداي اهل سنت به نيشابوري مي فرستد و در آنجا بوده كه سه يار دبستاني يعني: عمر خيام و خواجه نظام الملك و حسن صباح هم‌پيمان مي شوند كه پس از بزرگ شدن و كسب مقام و منصب از همديگر حمايت به عمل آورند. 
[52]. تاريخ تشيع، ج 2، صص 86 ـ 94.
[53]. تاريخ تشيع، ج 2، صص 83 ـ 86.
[54]. اساس التأويل، ص60. 
[55]. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 276.
[56]. تاريخ فرق اسلامي، ج 2، ص 147 و 148.
[57]. تاريخ فرق اسلامي، ج 2، صص 151 و 152.
[58]. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 277.
[59]. راحة العقل، صص 510 و 511.
[60]. زمر: 68.
[61]. الينابيع، ص 135.
[62]. تاريخ انديشه‌هاي كلامي، ج 2، صص 385 ـ 390.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی