اگر باور داریم واویلاست!
قال امیر المؤمنین عليه السلام : إنَّ بَعدَ البَعثِ ما هُوَ أشَدُّ مِنَ القَبرِ ، يَومٌ يَشيبُ فيهِ الصَّغيرُ ، و يَسكَرُ مِنهُ الكَبيرُ ، و يَسقُطُ فيهِ الجَنينُ ••• إنَّ فَزَعَ ذلكَ اليَومِ لَيُرهِبُ المَلائكَةَ الّذينَ لا ذَنبَ لَهُم ...
آنچه که بعد از قبر برای انسان پیش می آید سخت تر است از قبر، آن چیست؟ آن بعث است. روزی که انسان پیر می شود نه که جوان ، بلکه کودک پیر می شود. در قیامت پیر و جوان ندارد ؛ بلکه از شدّت غصّه انسان پیر می شود. و يَسكَرُ مِنهُ الكَبيرُ ... بزرگسالها بی خود از خود هستند. و يَسقُطُ فيهِ الجَنينُ. جنین در آن روز ساقط می شود. یوم کان شرّه مستطیراً. برای کسانی که از رحمت الهی دور باشند روز سختی است. از بس وحشت و فزع در قیامت است، فرشتگان الهی که مرتکب گناهی نیستند هم دچار فزع هستند. این هفت آسمانها که شداد هستند ، دچار تکان می شوند. آیات قیامت را در قرآن باید با تأمل خواند. اگر باور داریم واویلاست، اگر باور نداریم بیشتر واویلاست. همانی که در قیامت برای ما تصویر شده است درست توجه نمی کنیم. باید اینها را در ذهن حاضر نگه داشت.
[ شرح حدیث از امام خامنه ای ( مدظلّه العالی) در مقدمه درس خارج ، 1396 ]
تعبیر عجیب !
نماز برای حضور قلب است. اصلاً حضور قلب یعنی چه؟ این مسأله حضور قلب ، خیلی تعبیر عجیبی است. حضور قلب یعنی دل حاضر باشد و غایب نباشد، یعنی تو وقتی نماز می خوانی و رویت به طرف قبله است، حاضرغایب کن، ببین دلت در نماز حاضر است یا غایب؟ شما در اول نماز دلتان را حاضر غائب می کنید و او حاضر می شود. دلتان هم می خواهد حاضر باشد تا می گویید الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، یک وقت می بینید این شاگرد کلاس فرار کرده، شما درس را از اول تا آخر داده اید ولی خود شاگرد در کلاس نبوده است وقتی که ما نماز می خوانیم و می گوییم الحمدلله رب العالمین داریم به دل خودمان تفهیم می کنیم، به روح خودمان تلقین می کنیم، اما وقتی السلام علیکم و رحمه الله و برکاته گفتیم می بینیم این جسم ما، یعنی زبان ما، اعضا و جوارح ما، مشغول درس دادن به دل ما بوده است و شاگرد کلاس، این دل بوده است؛ اما متأسفانه در اینجا وضع به گونه ای بوده که ما درس را داده ایم، شاگرد اول کلاس گفته حاضر و فرار کرده است و ما درس را هدر داده ایم.
[ مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، تهران ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 69 ]
منشأ همه اشتباهات خود انسان است !
منشأ همه اشتباهات خود انسان است . ما به آن انسان کامل کاری نداریم چون به آن نمی رسیم ،انسانی که تمام لحظات عمرش صرف خدمت به مخلوقات الهی باشد . ما همت مان این باشد که کسی را آزرده نکنیم ، حق کسی را تضییع نکنیم، مال کسی را نبریم ، غیبت نکنیم و به کسی دروغ نبندیم. خلاصه برای نجات از اخلاق رذیله باید خود انسان راه بیفتد . باید متوجه باشد و جلوی زبان و چشم خود را بگیرد. اگر به چشم آزادی دادی، بعد گرفتاری های دیگری پیدا می کنی. خدا همه را هدایت کند.
[ آیت الله بهاء الدینی ، شهرۀ آفاق ، قم ، هنارس ، چاپ دوم،92 ، ص 42 ]
باید از درون متذّکر بود!
خدا در همه ی جزئیات زندگی من و شما دخالت دارد. ما کم متذکر خداییم. باید از درون متذکر بود. همه ی هنرهایی که داری، مال خداست؛ مال تو نیست. هر چه کرده ای را حاشا بزن و بگو «کی بود، کی بود، من نبودم» چه کسی اولاد درست کرد؟ چه کسی به آنها غذا داد؟ چه کسی عبادت کرد؟ چه کسی به دیگران خوبی کرد؟ همه را خدا کرد.درون آن قدرتی که به تو رزق می دهد، اولاد می دهد، اراده ات را فسخ می کند وغیره ، خدا را ببین.
[ حاج اسماعیل دولابی ، مصباح الهدی ، ص31 ]
اگر کسی هدفی جز این داره، راه رو اشتباه اومده !
تأثیر حرفهای آقا مهدی روی بچّههای جبهه، چیز عادیای نبود که مثلاً بگویی «آدم شیرین زبونیه، یا فن بیان بلده.» نه اتّفاقاً. آقا مهدی اصلاً اهل لفّاظی و اینکه کلمات عجیب و غریب به کار ببرد هم نبود. حرفهایش امّا انگار از ته دلش میآمد. یک جور خالص بود و جذابیتی داشت که به دل همه مینشست. ده دقیقه که حرف میزد، خستگی از تن آدم میرفت. سال شصت و سه که دیگر آتش خیبر خوابیده بود و پدافندی هم به آن صورت نداشتیم، بچّهها توی اردوگاه سدِّ دز، خسته شده بودند. حوصله شان سر رفته بود. دیگر از آن شور و حالی که چند ماه قبل توی اردوگاه میدیدی، خبری نبود. بعضی از رسمیها رفته بودند مرخصی و بقیه هم دائم غر میزدند که «ما اینجا داریم وقت تلف میکنیم. عملیات که نیست. برگردیم بریم شهرمون.» یک روز صبح، مهدی آمد توی صبحگاه مقر و شروع کرد به حرف زدن. اصل حرفش راجع به ادای تکلیف بود. گفت: «ما اینجا نیومدیم که فقط بجنگیم، عملیات کنیم، پدافند کنیم. ما اومدیم برای ادای تکلیف. حالا این تکلیف هر چی که میخواد باشه. جنگیدن، آموزش دیدن یا اینکه فقط حفظ آمادگی و منتظر دستور موندن. اگر کسی هدفی جز این داره، راه رو اشتباه اومده.» بعد هم راجع به وضع و حال بچّهها گفت که چرا آنقدر رخوتزده شدهاند. نماز شب خواندنها کم شده. حسینیه شبها خالی میماند. حرفهایش نیم ساعت بیشتر طول نکشید، ولی کاری با بچّهها کرد که باید میدیدی. از همان روز دوباره انگار برگشته بودند به شبهای قبل از خیبر. توی حسینیه شبها جای سوزن انداختن نبود.
[ کتاب «تو که آن بالا نشستی»؛ مهدی زین الدین – انتشارات روایت فتح ]
یک استفتاء
سوال: فرماندهان و مدیرانی که به نظر خود، توانایی، مهارت و علم کافی برای انجام وظیفه ای که به آنها محول می شود ندارند آیا واجب است از پذیرش مسئولیت امتناع کنند یا تشخیص مقامات بالاتر که انتصاب را انجام می دهند کافی است؟
جواب: اگر مقامات بالاتر شخصی را برای جایگاهی مناسب دانستند، لکن خود آن شخص خود را واجد شرایط نمی داند، باید نظرش را به مقامات تصمیم گیرنده منتقل نماید. اگر پذیرفتند تکلیف از او ساقط است؛ اما اگر پس از استماع نظر وی همچنان او را واجد شرایط دانسته و حکم مسئولیت را صادر کردند، امتناع جایز نیست.
( استفتائات مقام معظم رهبری امام خامنه ای در سایت معظمً له به آدرس: leader.ir )
نظرات شما عزیزان: