سال ۱۹۹۵، چشم بسیاری در مراسم اسکار به فیلم حس و حساسیت ساخته آنگلی بود. فیلمی که ستارگانی همچون اما تامپسون و کیت وینسلت در آن ایفای نقش میکردند. ساخته یک کارگردان از شرق دور درباره زندگی سنتی انگلیسی در یک فضای کاملا غربی. فیلمی که موفق به گرفتن جایزه اسکار بهترین فیلم اقتباسی و نامزد چند جایزه اسکار شد. این فیلم همچنین برنده چند جایزه بسیار مهم دیگر در آن سال، ازجمله گلدن گلاب، خرس طلایی و… شد.
در کنار تصویر ستارگان فیلم، اما تصویر دختر نوجوانی نیز دیده میشد. امیلی فرانسوای ۱۲ ساله که نقش مارگارت دوشو (خواهر کوچک کیت وینسلت) را بازی می کرد. دختر ۱۲ ساله ای که بسیاری برای او آینده سینمایی و هنری بسیار درخشانی را پیشبینی میکردند. کار کردن با یکی از بهترین کارگردانان و همبازیشدن با بهترین بازیگران، نوید یک آینده طلایی را میداد.
هشت سال بعد، دلیل شهرت امیلی فرانسوا، نه ایفای نقشهای بیشتر بود و نه حضور در مراسم اسکار. بلکه خبری بود که در همه روزنامههای هالیوود و آمریکا، دست به دست میچرخید. امیلی فرانسوا که نام خود راحالا دیگر به مریم تغییر داده بود، نه تنها مسلمان شده بود، بلکه با انتخاب حجاب اسلامی، به عنوان مبلغ اسلامی، فعالیت میکرد.
داستان امیلی فرانسوا چه بود؟ چه اتفاقی افتاد که یک دختر هنرپیشه که تجربه حضور در مراسم اسکار را داشت، تصمیم گرفت که همه زرق و برقهای دنیای سینما را کنار بگذارد و دست به تبلیغ اسلام بزند؟ داستان مسلمانشدن او، به اندازه مسیری که پشت سر گذاشته، جالب و خواندنی خواهد بود.
امیلی فرانسوا در ۱۹۸۳ از پدر و مادری فرانسوی – ایرلندی به دنیا آمد. دختر زیبا و باهوش خانواده که همیشه سعی میکرد با سوالات عجیب و غریب خود، توجه اعضای خانواده را به خود جلب کند. علاقه او به پرسیدن و کنجکاوی درباره همه چیز، باعث شد که پایش به نمایشهای سینمایی هم باز شود.
آنگلی، کارگردان مشهور هالیوود، او را برای فیلمی که میخواست با وسواس و ظرافت زیادی بسازد، انتخاب کرد. به سرعت تصاویر امیلی در کنار ستارگان هالیوود، کیت وینسلت و اما تامپسون، در سراسر دنیا منتشر شد. در سال ۱۹۹۷ با بازی در فیلم “پنجه ها” و ایفای نقش در کنار ناتان کاوالری و هیس لجر تا مرز ستارهشدن پیش رفت و در سال ۲۰۰۰ در فیلم “روز سال نو” نقش هیتر رابه عهده گرفت.
اما با این حال، زندگی عادی امیلی، به همان اندازهای که در دنیای سینما، پیشرفت میکرد، به خوبی جلو نمیرفت. برای او که در خانوادهای مسیحی به دنیا آمده بود و با آن تعالیم بزرگ شده بود، فکر کردن به چیزی که در کلیسا میگذشت، سختتر از قبل میشد. بهطوری که دیگر خود را یک کاتولیک شکاک میدانست. فردی که به قول خودش «به خدا اعتقاد داشت ولی نسبت به آیین و مذهبی که از آن پیروی میکرد بدگمان بود.» پاسخهای تکراری و کلیشهای کلیسا، دیگر قانعکننده نبود. هر چه که بود، مسئله دیگری در جریان بود که امیلی را به سوی خود فرا میخواند. هر چه زمان جلوتر میرفت، تردیدها درباره مسیحیت و آئینهای کلیسایی بیشتر میشد تا آنکه آن اتفاق مهم افتاد.
روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را شاید هیچکسی در غرب فراموش نکند. از آن روز به عنوان روزی که غرب را لرزاند، یاد میکنند. امیلی فرانسوا، خاطرات مشخصی از آن روزها دارد. حادثهای که هنوز هم درباره عوامل اصلی آن، تئوریهای مختلف و متفاوتی وجود دارد. اما کار هر گروه و جناحی که بوده باشد، یک مسئله مهم را به وجود آورد. تلاش سیاستمداران غربی و رسانههای حامی آنها در ایجاد و توسعه اسلامهراسی بر اساس این حادثه، نتیجه معکوس داد و باعث شد مردم غرب برای اولینبار از خواب بیدار شده و تصمیم بگیرند درباره اسلام و مسلمانان، فکر کند. به این ترتیب، گرایش به اسلام، خواندن قرآن و آشنایی با مناسک اسلامی در غرب روز به روز بیشتر میشد.
امیلی نیز که در حال تحصیل در دانشگاه بود، از این جریان جدا نبود. او میخواست از روی دلسوزی، دوستان مسلمان خود را راهنمایی کند تا از راه اشتباه رفته، بازگردند: «شروع به بحث و گفتگو با مسلمانان کردم بر مبنایی که احساس میکردم که میتوانم به آنها کمک کنم تا با رد آنچه من به عنوان عقاید کهنه و از مدافتاده تلقی میکردم، بر این عقبماندگی غلبه کنند.» امیلی با این دید، شروع به خواندن قرآن و زندگی پیامبر اسلام کرد. همچنین او به مطالعه کتابی پرداخت که خواستار خروج مسلمانان از اروپا شده بود. همه این عوامل به علاوه کشمکشهایی که در مورد این دین وجود داشت، امیلی فرانسوا را در آن زمان تبدیل به دانشجویی کرد که عمیقا به مطالعه اسلام بپردازد. اما بر خلاف آن چیزی که رسانههای غربی درباره اسلام و تروریسم میگفتند، او هیچکدام از این موارد را در اسلام ندید و مهمتر آنکه اسلام را الهامبخش زندگی خود یافت.
آشناشدن او با مسائل اسلامی و گفتگو کردن با دوستان مسلمان، باعث شد که نگرشی مثبت نسبت به اسلام پیدا کند. تمام سوالات فلسفی او راجع به معاد، زندگی، اینکه برای چه به این دنیا آمدهایم، سرنوشت انسانها چه خواهد بود و اینکه هر کس سرنوشت خودش را با اعمال خودش میسازد و…. همه و همه را با خواندن قرآن دریافت. او در این زمینه میگوید: ” شروع مطالعه قرآن و مخاطبقرار دادن تمام بشریت از لحاظ روانی من را سر جایم میخکوب کرد.
محتوای قرآن حکایت از کتابهای مقدس پیشین میکرد، به گونهای که من هم آن را متوجه میشدم و هم بسیاری از شک و تردیدهایم را نسبت به مسیحیت از بین میبرد. قرآن، من را به بلوغی رساند که متوجه شدم سرنوشت من در گروی اعمالیست که مسئولیش به عهدهی خود من است. در دنیایی که نسبیگرایی بر آن حاکم است، مطالعه قرآن که اهداف معنوی و بنیادهای اخلاقی را مطرح میکند برایم بسیار جذاب بود. به عنوان شخصی که به فلسفه علاقمند بوده است، قرآن حد اعلای تمام تفکرات فلسفی است. به نحوی سازماندهی شده است که به تمام سوالات عمیق فلسفی که در طول قرنها در مورد وجود انسان مطرح شده است، و به اساسیترین آنها که “چرا ما اینجا هستیم؟” پاسخ میدهد.”
اینها باعث شد که امیلی، دیگر دست از خواندن و تفکر درباره قرآن برندارد. و بالاخره امیلی مسلمان شد و نام «مریم» را برای خود انتخاب کرد. اما این تنها دلیل مسلمانشدن او نبود.
مریم با مطالعه تفکرات رسول اکرم (ص) عاشق پیامها و دستورات اخلاقی آن بزرگوار شد. و تجلی عدالت و تعادل را در زندگی پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) یافت، و به این باور رسید که: «حضرت محمد(ص) مردی شبیه تمام پیامبران پیشین، همچون موسی ، عیسی و ابراهیم بود که ماموریت خطیری به عهده داشت. او انسانی صلحجو و یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ است که بخاطر تبلیغات وسیع رسانههای غربی در هالهای از سوءتفاهمات قرار گرفته. ایشان یکی از مظاهر ناشناخته تاریخ هستند.»
از دید مریم از جمله پیامها و دستورات اخلاقی آن حضرت(ص) این است که همیشه جواب بدی را با خوبی بدهید و در همین رابطه نیز این سخن پیامبر را همواره در ذهن خود دارد و آن را سرلوحهی زندگیش قرار داده است که “کسی که به شما بدی کرده را ببخشید، در همه شرایط راستگو باشید، حتی اگر به ضرر شما باشد، و به کسی که به شما بدی کرده نیکی کنید و به کسی که با شما قطع رابطه کرده بپیوندید.”
او در صحبتهایش با دیگران همواره به این نکته اشاره میکند که خداوند عاشق عدالت است. بنابراین اگر در زندگی با بیعدالتی نیز مواجه شدید، شما تنها یک وظیفه اخلاقی در مقابل خداوند دارید و آن هم اینست که همیشه طرفدار عدالت باشید و هرگز آن را زیر پا نگذارید.
بعد از مدتی کوتاه خبر مسلمانشدن مریم در سراسر دنیا پیچید و دوستان گذشته و جدید، متوجه مسئله شدند. شهرت مریم حالا بیشتر از قبل شده بود. پیشنهادات جدید از سوی کارگردانان جدید به سویش میآمد، اما مریم دیگر حاضر به پذیرفتن آنها نبود. او نه دیگر حاضر بود در فیلمهایی که حاوی صحنههای جنسی است بازی کند و نه دیگر حاضر بود حجاب خود را حتی به خاطر دنیای سنیما، کنار بگذارد.
آری، تغییرات زندگی مریم، فرا رسیده بود. بسیاری از دوستانش فکر میکردند که او دیوانه شده است و احتمالا این فقط یک دوره گذرا باشد و به زودی از این حالت خود پشیمان میشود و به حالت عادی برمیگردد. اما مریم نشان داد که خیال تسلیمشدن ندارد و با جدیت به مطالعات خود عمق بیشتری داد و نشان داد که واقعا تغییر کرده است. این تلاش برای رسیدن به حقیقت، او را به برنامههای پر طرفدار تلویزیونی و کنفرانسهای مختلف رساند که در آنها به دفاع از ارزشهای اسلامی و دینی پرداخت.
مریم درباره نظر غرب درباره اسلام معتقد است: “در جامعه مسلمانان انگلستان مشکل اعتماد بهنفس وجود دارد که میتواند با مشارکت در بحثها و جلسات اسلامی این مشکل حل شود. اسلام یک دین فضایی نیست و ما وقتی مسلمان میشویم لازم نیست که کاملا خودمان و فرهنگمان را فراموش کنیم. اسلام خوبیهای درون ما برجسته میکند و به تصحیح بدیهایمان می پردازد. اسلام به معنی برقراری همیشگی تعادل است و به نظر من پیام حضرت محمد برقراری همیشگی تعادل در رفتار انسان است. زیبایی اسلام زمانی به طور واقع آشکار میشود که از آن به عنوان وسیلهای برای پیشرفت جامعه، بشریت و دنیا استفاده شود.”
مریم فرانسوا در حال حاضر جوانی ۲۸ ساله است و در حال کاملکردن دکترای خود در دانشگاه آکسفورد در زمینه مطالعات مربوط به مشرق زمین است. او مدرک کارشناسیاش را با درجه ممتاز در زمینه سیاستهای خاورمیانه از دانشگاه جورج توان و مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی و اجتماعیاش را از دانشگاه کمبریج دریافت کرده است.
این بازیگر زن انگلیسی که بهخاطر بازی در یک فیلم در کودکی، مشهور بوده، هماکنون بهخاطر رویآوردن به اسلام به عنوان زنی از طبقه متوسط تحصیل کردگان انگلیس ، مورد توجه قرار گرفته است. طبقهای که هر روز بیشتر از گذشته، به آنچه که به عنوان دروغ از طرف دولتها و رسانههای غربی به آنان گفته میشود، آگاه میشوند. آری، ندای آزادیخواهی اسلامپذیری، در سراسر خاک اروپا و آمریکا شنیده میشود، مگر برای گوشهایی که نخواهند صدای حقیقت را بشنوند.
بازنشر از مجله ساعت صفر پیش شماره ۱۸
نظرات شما عزیزان: