امام حسن مجتبي عليه السلام اسوه حسن و کرامت
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 48110
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 127336
بازدید ماه : 180614
بازدید کل : 10572369
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 3 / 1397

ايشان هرگز در بيان حق و دفاع از حريم اسلام نرمش نشان نمي داد و علناً از اعمال ضد اسلامي معاويه انتقاد مي كرد و سوابق زشت و ننگين او را بي پروا فاش مي ساخت. مناظرات و احتجاجهاي مهيج و كوبنده حضرت مجتبي (علیه السّلام) با معاويه و مزدوران و طرفداران او نظير: عمرو عاص، عتبه بن ابي سفيان، وليد بن عقبه، مغيره بن شعبه، و مروان حكم، شاهد اين معناست.
حضرت امام حسن مجتبي (علیه السّلام) حتي پس از انعقاد پيمان صلح كه قدرت معاويه افزايش يافت و موقعيتش بيش از پيش تثبيت شد، پس از ورود معاويه به كوفه، برفراز منبر نشست و انگيزه هاي صلح خود و امتيازهاي خاندان علي (علیه السّلام) را بيان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه، با اشاره به نقاط ضعف معاويه، با شدت و صراحت از روش او انتقاد كرد.
هنگامي كه واقعه ضربت خوردن مولاي متقيان علي (علیه السّلام) در مسجد كوفه پيش آمد،علي (علیه السّلام) امام حسن (علیه السّلام) را با اين سخنان اينگونه وصي خود قرار داد: «پسرم!پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون مني» و حسين و محمد و ديگر فرزندانش و بزرگان خاندانش را بر اين وصيت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحويل داد و سپس فرمود: «پسرم!رسول خدا دستور داده است كه تو را وصي خود سازم و كتاب و سلاحم را به تو تحويل دهم. همچنانكه آن حضرت مرا وصي خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور كرده كه به تو فرمان دهم در آخرين لحظات زندگي ات، آنها را به برادرت حسين بدهي». امام حسن (علیه السّلام) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ايستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش، علي (علیه السّلام) با مردم سخن بگويد. آنگاه پس از حمد و ثناي بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص) چنين گفت: «همانا دراين شب آن چنان كسي وفات يافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آيندگان بدو نخواهند رسيد» و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوششهايي كه علي (علیه السّلام) در راه اسلام انجام داد و پيروزيهايي كه در جنگها نصيب وي شد، سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنيا درهنگام مرگ تنها هفتصد درهم داشت از سهميه اش از بيت المال، كه مي خواست با آن خدمتكاري براي اهل و عيال خود تهيه كند. در اين موقع، در مسجد جامع كه مالامال از جمعيت بود، عبيدا... بن عباس به پاخاست و مردم را به بيعت با حسن بن علي تشويق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام بيعت كردند، و اين روز، همان روز وفات پدرش، يعني روز بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت بود. مردم كوفه و مدائن و عراق و حجاز و يمن همه با ميل با حسن بن علي بيعت كردند جز معاويه كه خواست از راهي ديگر برود و با او همان رفتاري پيش گيرد كه با پدرش پيش گرفته بود. پس از بيعت مردم، به ايراد خطبه اي پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بيت پيغمبر (ص) كه يكي از دو يادگار گران وزن و در رديف قرآن كريم هستند تشويق فرمود، و آنها را از فريب شيطان و شيطان صفتان بر حذر داشت.
پيشواي دوم شيعيان، نه تنها از نظر علم، تقوا، زهد و عبادت، مقامي برگزيده و ممتاز داشت، بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگيري از بيچارگان و درماندگان نيز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامي آن حضرت آرام بخش دلهاي دردمند، پناهگاه مستمندان و تهيدستان، و نقطه اميد درماندگان بود. هيچ فقيري از در خانه آن حضرت دست خالي برنمي گشت. هيچ آزرده دلي شرح پريشاني خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمي كرد، جز آنكه مرهمي بر دل آزرده او نهاده مي شد. گاه پيش از آنكه مستمندي اظهار احتياج كند و عرق شرم بريزد، احتياج او را برطرف مي ساخت و اجازه نمي داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
مرحوم شيخ صدوق در كتاب امالي به سند خود از امام صادق (علیه السّلام)روايت كرده كه آن حضرت فرمود: حسن بن علي (علیه السّلام)عابدترين مردم زمان خود و زاهدترين آنها و برترين آنها بود، و چنان بود كه وقتي حج به جاي مي آورد، پياده به حج مي رفت و گاهي نيز پاي برهنه راه مي رفت.
و چنان بود كه وقتي ياد مرگ مي كرد مي گريست، و چون ياد قبر مي كرد مي گريست، و چون از قيامت و بعث و نشور ياد مي كرد مي گريست، و چون متذكر عبور و گذشت از صراط در قيامت مي شد مي گريست. و هر گاه به ياد توقف در پيشگاه خداي تعالي در محشر مي افتاد، فريادي مي زد و روي زمين مي افتاد... و چون به نماز مي ايستاد، بندهاي بدنش مي لرزيد، و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده مي شد مضطرب و نگران مي شد و از خداي تعالي رسيدن به بهشت و دوري از جهنم را درخواست مي كرد و هر گاه در وقت خواندن قرآن به جمله «يا ايها الذين آمنوا» مي رسيد مي گفت: «لبيك اللهم لبيك...»
و پيوسته در هر حالي كه كسي آن حضرت را مي ديد به ذكر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بيان از همه كس فصيحتر بود.
«سيوطي» در تاريخ خود مي نويسد: «حسن بن علي» داراي امتيازهاي اخلاقي و فضايل انساني فراوان بود، او شخصيتي بزرگوار، بردبار، باوقار، متين، سخي و بخشنده، و مورد ستايش مردم بود.
در تاريخ ابن عساكر از شخصي به نام مدرك بن زياد روايت شده است كه مي گويد: ما در باغهاي ابن عباس بوديم كه امام حسن و امام حسين (علیه السّلام)و پسران عباس وارد شدند و مقداري در آن باغها گردش كردند، سپس در كنار يكي از جوي هاي آن نشستند، آنگاه امام حسن (علیه السّلام)فرمود: اي مدرك آيا غذايي داري؟عرض كردم: آري، و به دنبال آن قرص ناني با قدري نمك و دو شاخه سبزي نزد آن حضرت بردم، و امام (علیه السّلام)آن را خورده و فرمود: اي مدرك چه غذاي خوبي!
پس از آن غذايي در نهايت خوبي آوردند، و امام (علیه السّلام)متوجه مدرك شده و به او دستور داد غلامان را جمع كند و آن غذا را نزد آنها بگذارد. مدرك غلامان را جمع آوري كرد و آنها از آن غذا خوردند، ولي امام (علیه السّلام)چيزي از آن نخورد. مدرك عرض كرد: چرا از غذا نمي خوريد؟ امام (علیه السّلام)فرمود: «من همان غذا را بيشتر دوست دارم.»
امام (علیه السّلام) تمامي توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه به كار مي گرفت و اموال فراواني در راه خدا مي بخشيد. مورخان و دانشمندان در شرح زندگاني پرافتخار آن حضرت، بخشش بي سابقه و انفاق بسيار بزرگ و بي نظير ثبت كرده اند كه در تاريخچه زندگاني هيچ كدام از بزرگان به چشم نمي خورد و نشانه ديگري از عظمت نفس و بي اعتنايي آن حضرت به مظاهر فريبنده دنياست. چنانچه نوشته اند: «حضرت مجتبي (علیه السّلام) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرده و نصف آن را براي خود نگه داشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.»
امام حسن (علیه السّلام) هيچ گاه سائلي را رد نكرد و در برابر درخواست او «نه» نگفت، و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است كه هيچ گاه سائلي را رد نمي كنيد؟ پاسخ داد: من سائل درگاه خدا و راغب در پيشگاه اويم، و من شرم دارم كه خود درخواست كننده باشم و سائلي را رد كنم، و خداوند مرا به عادتي وابسته كرده، كه نعمتهاي خود را بر من فرو ريزد، و من نيز نعمتش را به مردم بدهم، و ترس آن را دارم كه اگر عادتم را ترك كنم اصل آن نعمت را از من دريغ دارد.
ابن كثير از علماي اهل سنت نيز در «البداية و النهاية» روايت مي كند كه امام (علیه السّلام)غلام سياهي را ديد كه گرده ناني پيش خود نهاده و خودش لقمه اي از آن مي خورد و لقمه ديگري را به سگي كه آنجا بود، مي دهد. امام (علیه السّلام)كه آن منظره را ديد بدو فرمود: انگيزه تو در اين كار چيست؟ پاسخ داد: «من از او شرم دارم كه خود بخورم و به او نخورانم!»
امام (علیه السّلام) به وي فرمود: از جاي خود برنخيز تا من بيايم!سپس به نزد مولاي آن غلام رفت و او را با آن باغي كه در آن زندگي مي كرد از وي خريداري كرد، آنگاه آن غلام را آزاد كرد و آن باغ را نيز به او بخشيد!
ابراهيم بيهقي، يكي ديگر از دانشمندان اهل سنت، در كتاب «المحاسن و المساوي» روايت كرده كه مردي نزد امام حسن (علیه السّلام) آمده و اظهار نيازي كرد. امام (علیه السّلام) به وي فرمود: برو و حاجت خود را در نامه اي بنويس و براي ما بفرست. ما حاجتت را برمي آوريم!. آن مرد رفت و حاجت خود را در نامه اي نوشته براي امام (علیه السّلام)ارسال داشت، و آن حضرت دو برابر آنچه را خواسته بود به او عنايت فرمود. شخصي كه در آنجا نشسته بود، عرض كرد: «به راستي چه پربركت بود اين نامه براي اين مرد اي پسر رسول خدا!»
امام (علیه السّلام) فرمود: «بركت او زيادتر بود كه ما را شايسته اين كار خير و بذل و بخشش قرار داد. مگر ندانسته اي كه بخشش و خير واقعي آن است كه بدون سؤال و درخواست باشد، و اما آنچه را پس از درخواست بدهي كه آن را در برابر آبرويش پرداخته اي!
شيخ صدوق (ره) در كتاب امالي به سندش از امام رضا (علیه السّلام)روايت كرده كه فرمود: چون هنگام وفات امام حسن (علیه السّلام) رسيد، گريست!به آن حضرت عرض شد: چگونه مي گريي با اينكه مقام شما نسبت به رسول خدا (ص) آن گونه است؟ و رسول خدا (ص)درباره شما آن سخنان را فرمود؟ و بيست مرتبه پياده حج به جاي آورده اي؟ و سه بار مال خود را با خدا تقسيم كرده اي؟
امام (علیه السّلام) درپاسخ فرمود: «من به دو جهت مي گريم؛ يكي براي دهشت از روز قيامت و ديگري براي فراق دوستان!» و در روايت ديگري از طريق اهل سنت آمده كه چون برادرش حسين (علیه السّلام)سبب گريه آن حضرت را پرسيد، در پاسخ فرمود: برادر جان بي تابي من نيست جز براي آنكه در چيزي درآيم كه همانندش را نديده و داخل نشده ام، و خلقي از خلقهاي خدا را مي بينم كه همانندشان را نديده ام.
اين اشعار را نيز ابن آشوب و ديگران در بي اعتباري دنيا و زهد در آن از آن حضرت روايت كرده اند:
بگو بدانكه رحل اقامت به سراي ناپايدار افكنده، زمان كوچ نزديك شد، با دوستان وداع كن.
آنها كه ديدار كردي و همدمشان بودي همگي در گورها به خاك تبديل شدند.
اي لذت طلبان دنياي ناپايدار، به راستي كه جاي گزيدن در سايه ناپايدار حماقت است.
به راستي كه يك تكه نان عادي مرا سير كند، و يك شربت آب معمولي مرا كفايت كند.
و يك قطعه از پارچه نازك در زمان حيات مرا بپوشاند و اگر مردم نيز براي كفنم كفايت كند.

منابع :
-1زندگاني امام حسن مجتبي عليه السّلام، سيدهاشم رسولي محلاتي
2- بحار الانوار، ج 43
3- خصال صدوق،" باب الثلاثة. "






نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی