ب:تخصیص و تقیید زدن کلامی که در قرآن به صورت عام و مطلق بیان شده است، چون بر گوینده لازم نیست که تمام قیود کلامش را یک جا در وقت سخن گفتن بیاورد و حتی می تواند بیان آن را بر عهده شخص دیگر بیاندازد و آن شخص مراد جدی گوینده را از طریق بیان خاص یا قید تبیین نماید. مثلا در قرآن آمده است که:
«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا فیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذابًا عَظیمًا» [iv]
«و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن میماند؛ و خداوند بر او غضب میکند؛ و او را از رحمتش دور میسازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است»
اما در سنت قید آن (فقدان توبه) آمده است یعنی روشن می شود که مراد جدی خداوند این است که اگر انسانی مرتکب چنان کاری شود و توبه ننماید جزایش جهنم ابدی است.
ج:بیان مصطلحات شرعیه
عناوینی در قرآن آمده است که معانی لغوی و عام آنها مراد نیست و برعهده سنت است که مراد را تبیین نماید، به عنوان نمونه این که مراد از صلاة در قرآن مطلق الدعا نیست یا مراد از زکات مطلق النمو نیست و ... بر عهده سنت می باشد.
د:بیان تفاصیل موضوعات تکلیف.
در بعضی از موارد قرآن در صدد بیان شقوق مسأله نیست و فقط می خواهد اصل مسأله را تشریع نماید و عنایتی به شمول و گستره آن ندارد و اینجاست که سنت پیامبر (ص) اجمال زدایی می نماید و به تفسیر می پردازد.
مثلا در مورد احکام خطا و عمد در قتل، اصل مساله در قرآن تشریع شده است ولی در سنت تبیین شده است که در خطای محض دیه بر عاقله است و در شبه عمد بر قاتل و اما در صورت عمد محض قصاص اصل است مگر اینکه اولیای دم به دیه یا عفو راضی گردند. [v]
و: بیان ناسخ و منسوخ در احکام قرآن.
در قرآن احکامی وجود دارد که نسخ گردیده است، اما معلوم نیست که کدام یک از آیات اینگونه اند و لذا لازم است که برای تبیین آن به سنت مراجعه نمائیم. مثلا در سنت آمده است که آیه 15-16 از سوره نساء با آیه 2 سوره نور نسخ شده است. [vi]
ه: و ….
بیان این امور و مسائل دیگر که همان تفسیر قرآن است تا زمانی که پیامبر (ص) در این دنیا است بر عهده آن جناب است زیرا:
« وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ » [vii]
« در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمیدانند. »
و آنگاه که بشریت از فیض وجود ایشان محروم گشت بر عهده ائمه اطهار(ع) است که این مهم را به سرانجام برسانند و این بدیهی است که در اوج قله راسخان در علم، پیامبر (ص) و اهل بیت(ع) قرار دارند، فقط آنها هستند که واقف به همه معانی و معارف قرآن می باشند و در مراتب بعدی سایر مردم قرار دارند. [viii]
ممکن است گفته شود چرا آنها همه معارف را یکجا بیان نکرده اند؟ در جواب می گوئیم زمینه های لازم برای چنین کاری وجود نداشته است.
توضیح این که: قرآن کتاب جاودانی است و معارف آن به زمان رسول خدا (ص) اختصاص ندارد و این روشن است که بخشی از معارف آن در توان فهم همگان نمی باشد و لذا حکمت خدا اقتضاء می کند که بعد از پیامبر (ص) در هر عصری شخصی باشد که به همه معارف قرآن آگاهی داشته باشد تا به مرور و آماده شدن شرایط و زمینه ها معارف را بیان کند، در موارد اختلاف و ابهام مرجع امت باشد و مردم از طریق ایشان به معارف قرآن دسترسی پیدا کنند زیرا در غیر این صورت، بهره گیری از قرآن به زمان رسول خدا (ص) اختصاص می یابد و این با جاودانگی قرآن منافات دارد و علاوه به خاطر نبود مفسری آگاه، خود قرآن که برای هدایت بشر و رفع اختلاف آمده بود مرجعی برای ایجاد اختلافات می شود و این با غرض نزول قرآن سازگاری ندارد و از این روی بود که پیامبر (ص) در کنار قرآن مردم را به عترت خودشان سفارش فرمود.
ائمه اطهار(ع) هم بعد از پیامبر (ص) به تبیین امور فوق الذکر پرداختند و علاوه بر آن، ملاک تفسیر صحیح قرآن را هم برای مردم تشریح نمودند. [ix]
اما باید توجه داشت که آرای تفسیری آن ها و ملاکاتی که برای تفسیر صحیح قرآن بیان نموده اند را باید در لابه لای روایاتی که در کتب نقل شده است جستجو نمود چرا که عواملی دست به دست هم داد تا آنها آن معارف را بیان نکنند و یا اگر بیان کردند به دست ما نرسد.
از سویی افرادی که این استعداد و توان را داشته باشند که تمام معارف قرآن را دریافت کنند وجود نداشتند و بر ائمه(ع) لازم بود که به تناسب آمادگی افراد و شرایط و زمانه، آن معارف را به افراد منتقل نمایند و از طرف دیگر بعد از رحلت پیامبر (ص) شرایطی پدید آمد که بشر تشنه معارف الهی نتواند از آبشخور راسخان در علم سیراب گردد، درب علم و حکمت رسول خدا (ص) کنار گذاشته شد، کتابت حدیث ممنوع گردید، بازار جعل احادیث داغ شد و ...
و این همه باعث گردید که مصحف علی (ع) را به کناری گذاشته و بدان توجهی ننمایند.
بعد از رحلت پیامبر (ص) مصحفی توسط حضرت علی (ع) گردآوردی گردید که مشتمل بر تنزیل و تاویل قرآن و دانش بسیاری بوده است و آن حضرت آن را بر مردم عرضه نمود ولی آن ها آن را نپذیرفتند؛ و این مصحف از امامی(ع) به امام(ع) دیگر رسید، و الان نزد آخرین امام(عج) یعنی حضرت مهدی«عج» می باشد و ایشان آن را بر همگان آشکار خواهد ساخت. [x]
دکتر محمد حسین علی الصغیری در کتاب درسات قرآنیه ص 52 از ابن حجر آورده است که:
«حضرت علی (ع) بعد از رحلت پیامبر (ص) قرآن را به ترتیب نزول آن جمع کرده است. و در ادامه می گوید اگر این روایت درست باشد، باید بگوئیم که ما تاریخ مهمی را از نزول قرآن از دست داده ایم آن هم از برترین راوی که عصر تنزیل را درک کرده و همیشه به همراه قرآن بوده است.»
همین مولف در چند صفحه قبل از ابوالقاسم الحسن بن محمد بن حبیب النیسابوری متوفی 406 آورده بود که:
«از شریف ترین علوم قرآن علم به نزول و ترتیب نزول قرآن می باشد به گونه ای که اگر کسی آگاهی به تاریخ نزول قرآن نداشته باشد حق ندارد که درباره کتاب الهی سخن بگوید و لذا نمی شود اسم مفسر قرآن را بر او اطلاق کرد.»
این شرایط در طول حیات معصومین(ع) ادامه داشته است و بدین سبب ائمه نتوانستند در این راه توفیقی کامل یابند. اما در عین حال بخشی از این معارف به دست ما رسیده است و در کتب روایی و تفسیری نقل شده است که منبع ارزشمندی برای فهم آیات به شمار می آید، بله کتبی به آن عزیزان منتسب است. [xi] که غالبا در سند آن اشکال می کنند و لذا باید در تک تک روایات منقول بررسی های لازم به منظور پذیرش روایت را انجام داد و در صورت تطبیق آن روایات با ملاک هایی که برای پذیرش روایت وجود دارد، آن روایت را پذیرفت. [xii]
[i] سوره نحل، آیه 44.
[ii] سوره حج،41.
[iii] سوره آل عمران، آیه 97.
[iv] سوره نساء، آیه 93
[v] توضیح المسائل المحشی للامام خمینی، ج 2، ص 822
[vi] برای اطلاع بیشتر به کتاب التفسیر و المفسرون، ج 1، نوشته محمد هادی معرفت ص 199- 173 مراجعه شود.
[vii] سوره آل عمران، آیه 7.
[viii] اصول کافی، ج 1، ص 270 و 271 / بحارالانوار، ج 23، ص 199 و ج 92، ص 97 / تفسیر قمی، ج 1، ص 124.
[ix] برای آگاهی بیشتر از مکتب تفسیر ائمه اطهار می توانید به کتاب مکاتب تفسیری، ج 1، نوشته علی اکبر بابائی، ص 133-102 مراجعه نمائید.
[x] برای آگاهی بیشتر از این مصحف به کتاب مکاتب تفسیری، ج 1، ص 48 تا 63 مراجعه شود.
[xi] برای اگاهی بیشتر از کتبی که به ائمه معصومین در تفسیر، منتسب است، به کتاب مکاتب تفسیری، ج 1، ص 79 تا 102 و التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 455 تا 488 مراجعه شود.
[xii] شما می توانید نمونه هایی از تفسیر اهل بیت را در منابع زیر مطالعه فرمائید:
الف- کتاب التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 486 تا 566.
ب- بحث های روایی کتاب تفسیر المیزان، علامه طباطبایی.
ج- کتاب البرهان، تالیف هاشم بحرانی.
نظرات شما عزیزان: