روانشناسی در قرآن
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16921
بازدید دیروز : 8958
بازدید هفته : 359736
بازدید ماه : 16921
بازدید کل : 11073772
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 9 / 1396

 

 

انسان در خواب دیدن نیرو می گیرد

 

وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُم مِّن فَضْلِهِ (روم/23)
«همین طور که از نشانه های دیگر خدا خواب دیدن شما در شب و روز و زندگی گرفتن شما از فضل وی می باشد».

 

- نکته آیه:

 

انسان در خواب دیدن نیرو و زندگی می گیرد:
خواب هایی که انسان می بیند چه در روز، چه در شب، چه خواب های کوتاه، چه بلند، چه سطحی و چه عمیق، همه آن ها به طور یکسان برای بدن ضروری هستند. بدن در خواب دیدن نیرو می گیرد. خواب حافظه را تقویت می کند. همین طور خواب تجربیات جدیدی که انسان اخیراً کسب نموده را به حافظه دراز مدت مغز می رساند. به این ترتیب چنان که آیه گفته"انسان در خواب دیدن نیرو و زندگی می گیرد".

شعله ور شدن نور مؤمنین

نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ (تحریم/8)
«نور آن ها میان دستانشان شعله ور می شود»!

- نکته آیه:

نور مؤمنین شعله ور می شود:
محتوای آیه(چنان که پیش از آن در آیه روشن شده) مربوط به مؤمنین و در روز رستاخیز است و در آن روز از خدا می خواهند که آن ها را"تمام و کامل و ثابت کند"، و این به این معنی است که" نور آن ها در این دنیا نیز شعله ور می شود.(یعنی: نوری دارند که کم و زیاد می شود و در آخرت از خداوند می خواهند که آن را یکنواخت و همیشگی کند).
با عکاسی کریلییَن(که از نور نامریی ساطع از اشیاء عکس می گیرد) انسان می بیند که همه مواد و عناصر زنده و غیره زنده از جمله انسان از خود نور ساطع می کنند. بسته به این که پدیده در چه وضعیتی باشد نور ساطع از آن فرق می کند. در انسان نیز بسته به این که وی در چه وضعیت مزاجی و روحی و فکری و غیره باشد، نور ساطع از وی فرق می کند. مثلاً نور وی در حالت معمولی، عادی است، ولی پس از پرستش نور وی شعله ور می شود. یعنی همان چیزی که آیه مطرح می کند و این چیزی است که فقط با دستگاه دیده می شود.

اثر وضو گرفتن

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ (مائده/6)
«وقتی خواستید نماز بخوانید صورت و دست های خود را تا آرنج ها بشوئید، و بخشی از سر و پاهای خود تا قوزک را مسح کنید.»
(ترجمه ای که در رابطه با پاها در پرانتز و پیش از پرانتز آمده هر دو درست است. و این تفاوت ترجمه به این بستگی دارد که از نظر نحوی چگونه جمله را تحلیل کنیم. برخی عبارت«وَ اَرجُلَکُم» به معنی"و پاهای خود را"به فعل«اَغسلُوا» به معنی"بشوئید" مربوط می دانند(که در این صورت پاها باید شسته شوند)، و کسانی آن را فعل«اِمسَحُوا» به معنی"مسح کنید" مربوط می دانند.
از انسان پیوسته نور و امواج و انرژی ساطع می شود. امواجی که دستگاه پیش از وضو گرفتن انسان نشان می دهد، با امواجی که پس از وضو گرفتن نشان می دهد با هم فرق می کند. امواجی که پس از وضو گرفتن نشان می دهد بیانگر"آرامش بیش تر یافتن انسان" است.

چرخیدن چشم ناشی از ترس

فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ (احزاب/19)
«وقتی ترس می آید آن ها را می بینی که مانند کسی که می خواهد بمیرد با چشمان چرخان به تو نگاه می کنند».

- نکته آیه:

کسی که می ترسد چشمش مانند کسی که می خواهد بمیرد می چرخد. ترس زیاد درک انسان را از کار می اندازد. در این حالت مراکز عصبی خارج از اراده و آگاهی انسان کار می کنند، که چرخیدن غیر ارادی چشم از حالات آن است، و این چیزی است که برای کسی که در حال مرگ است نیز پیش می آید.

گرفتن خویشتن خودآگاه انسان هنگام مرگ و در خواب دیدن

اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (زمر/42)
«خدا خویشتن خودآگاه انسان را در هنگام مرگ می گیرد، و حتی خویشتن خودآگاه آن که در خواب دیدن خود نمی میرد نیز می گیرد. بعد خویشتن خودآگاه آن که مرگ را بر وی گذرانید را نگه می دارد و آن دیگری(یعنی آن که مرگ را بر وی نگذرانید) تا زمان مشخصی(یعنی تا بار بعدی) پس می فرستد. در این زمینه برای افراد اندیشمند نکاتی وجود دارد».
آیه می گوید که خداوند نَفسِ انسان را، یعنی: خویشتن خودآگاه وی را،"هنگام مرگ" می گیرد. یعنی آن را از بدن انسان خارج می کند. و همین طور"هنگام خواب دیدن" نیز خویشتن خودآگاه انسان را می گیرد. بعد خویشتن خودآگاه فردی که زمان مرگ وی(در خواب) رسیده را نگه می دارد، و آن که نرسیده را به بدن بر می گرداند.
به کمک دستگاه انسان می تواند ببیند که هنگام خواب چیزی از بدن انسان خارج می شود و به بدن بر می گردد. و کسانی که در خواب می میرند آن چیز به بدن آن ها بر نمی گردد.(فعلاً دانش انسان در این رابطه در همین حد است).

رشک ورزی

وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (فلق/5)
«هنگامی که رشک بورزد»
در سوره فلق از انسان خواسته شده که از ناگواری رشک ورز"هنگامی که رشک بورزد" به خدا پناه ببرد. معنی آیه این معنی است که زمینه"رشک ورزی" در همه انسان ها هست ولی برخی می ورزند و برخی نمی ورزند.
در جهان دانش امروزی نیز از وجود زمینه"رشک ورزی" به عنوان صفتی که در همه انسان ها هست صحبت می شود. و انسان آن را به شکل نوعی کنش و واکنش شیمیایی و ترشح هورمون می شناسد. این موضوع از جمله در کتاب علمی سوئدی"انسان معجزه" آمده است. با این تفاوت که در آن جا گفته شده که همه انسان ها رشک می ورزند. ولی از آن جا که این گفته مستلزم بررسی وضعیت فیزیولوژی تک تک انسان ها است و چنین بررسی ای نیز نشده نمی توان گفت مبنای علمی دارد، و همان چیزی که
قرآن می گوید درست تر است.

پایین آمدن ضربان قلب توسط باران

إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّیُطَهِّرَکُم بِهِ وَیُذْهِبَ عَنکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ (انفال/11)
«یاد آرید هنگامی را که خواب راحت شما را فرا گرفت برای این که از جانب خدا ایمنی یافتند و از آسمان(رحمت خود) آبی فرستاد که شما را به آب پاک گرداند و وسوسه و کید شیطان را از شما دور سازد و دل های شما را به رابطه ایمان با هم متحد گرداند تا در کار دین ثابت قدم و استوار باشید.(یعنی از آسمان رحمت بارانی فرستاد که جسم شما را از هر حدث و ناپاکی سازد و جان شما را از وسوسه و خیال شیطانی ایمن گرداند).»
به یاد بیاورید وقتی که خدا خواب کمی را از جانب خود در شرایط تهدید بر شما مستولی کرد تا آرامش پیدا کنید. و از ابر باران بر شما نازل می کرد تا شما را تمیز کند و ذهنیت شیطانی (این که اگر به حق می بودید پس چرا آب نداشتید) به ذهن شما خطور نکند، و ضربان قلب شما را پائین بیاورد و ماسه ها را سفت کند.
("سفت کردن گام توسط باران" در آیه مجاز است، و منظور از آن"سفت کردن ماسه های زیر گام ها" است که نتیجه آن"سفت نمودن گام ها" خواهد شد. در رابطه با مجاز در مقدمه صحبت شده است).
آیه مربوط به یکی از نبردهاست. در آن شرایط تعداد مسلمانان کم بوده و دشمنان بسیار. قسمت اول آیه مربوط به شب پیش از نبرد بوده که مسلمانان نگرانی و ترس داشته اند و خوابشان نمی برده است. و بقیه آیه مربوط به روز نبرد است. نکته مورد نظر ما درآیه این است که آیه می گوید: باران نازل کرده که ضربان قلب آن ها را پائین بیاورد. و این نکته یک نکته درست و علمی است. یعنی اگر کسی دلهره و ضربان قلب وی بالا باشد اگر زیر باران برود، ضربان قلب وی پائین می آید و به آرامش می رسد.

مأمور داشتن مرگ

قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (سجده/11)
«به آن ها بگو: مأمور مرگ که بر شما گماشته شده، شما را می میراند. بعد به طرف آفریدگار خود بر می گردید».
نکته آیه این است که مرگ مسئول و مأمور دارد. ما فعلاً از مأمور مرگ انسان اطلاعاتی نداریم. ولی این که مرگ اساساً مسئول دارد یک مقوله علمی است. انسان فعلاً ژن مربوط به مرگ(یعنی ژنی که فرمان مردن پدیده خود را صادر می کند) در نوعی کرم استوانه ای ساده می شناسد. و همین طور در پدیده های پیچیده تر ژن مربوط به مرگ و زندگی می شناسد. یعنی ژنی که فرمان مرگ و زندگی هر دو به دست اوست، و فرمان خود را نیز به صورت سیگنال صادر می کند.

زمان

در قرن بیستم نسبی بودن زمان مطرح شد. به این معنی که زمان در همه جا و برای همه چیز یکسان نیست. بلکه بستگی به سرعت پدیده دارد، هر چه سرعت پدیده بیش تر باشد زمان کم تری بر آن می گذرد. در سرعتی نور زمان به صفر می رسد. یعنی اگر چیزی با سرعت نور حرکت کند زمان بر آن نمی گذرد.
زمان در
قرآن به عنوان یک مقوله نسبی مطرح شده. از جمله:
وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (حج/47)
«یک روز برای خدا مانند هزار سال در محاسبات شما است.»
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ (یونس/45)
«و روزی که آن ها را زنده کند مانند این می مانند که بیش از ساعتی از روز در قبر نبوده اند و هم دیگر را می شناسند. آن جا کسانی که دیدار خدا را تکذیب کرده بوده باشند و هدایت را انتخاب نکرده باشند زیان خواهند کرد».

تسخیر همه چیز برای انسان

وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِّنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لَّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (جاثیه/13)
«و آنچه در اجرام فضایی و در زمین است همه را خود در امکان بهره وری شما قرار داد».

- نکته آیه:

هر چه در زمین و فضا است همه در امکان بهره وری انسان قرار داده شده است.
انسان امروز از خیلی از چیزهای موجود بهره وری می کند. از جمله:
- از الکترون در ابعاد وسیعی از جمله برق استفاده می کند.
- از نیروی خورشید برای تولید برق استفاده می کند.
- از انواع باکتری ها و میکروب ها و ویروس ها استفاده می کند.
- از انواع امواج بهره برداری می کند.

باقی ماندن اعمال

وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا (اسراء/13)
«و ما مقدرات و نتیجه ی اعمال نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم و روز قیامت کتابی براو بیرون آریم در حالی که آن نامه چنان باز باشد که همه ی اوراق آن را یک مرتبه ملاحظه کند.»
هرانسانی را ملزم به داشتن اعمال خود در گردن خود نمودیم. و روز قیامت کتابی را برای وی بیرون می آوریم که اعمال خود را زیر در آن خواهد دید.

در آیه دو تا نکته وجود دارد:

1- باقی ماندن اعمال انسان:

ما هر حرکتی که می کنیم، هر حرفی که می زنیم، و حتی هر فکری که می کنیم از ما انرژی و امواج ساطع می شود. این انرژی ها باقی می ماند(درجهان دانش اصلی به نام اصل بقاء ماده و انرژی وجود دارد). امروزه انسان می تواند چند ساعت پس از این که کسی جایی را ترک می کند به کمک دوربینی که اشعه مادون قرمز را می گیرد از اشعه های ساطع شده از وی فیلم برداری بکند و به صورت تصویر آن را ببیند. بنابراین آنچه آیه می گوید مبنای علمی دارد.

2- به کار گرفتن واژه طائر برای اعمال:

در زبان عربی انواع و اقسام واژه به اعمال هست، که هر کدام بنا بر معنای ریشه مصدری خود به کار و عمل اطلاق شده اند. طائر که قرآن از میان آن ها به کار گرفته به معنی"پرواز کننده" است. علت این که قرآن این واژه را به کار برده نیز این است که اعمال انسان به صورت انرژی و موج از انسان رها می شود یا پرواز می کند.

تشخیص درون منافقین

إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ (منافقون/1)
«وقتی منافقین(میانه بازان) پیش تو بیایند خواهند گفت که ما گواهی می دهیم که تو واقعاً فرستاده خدا هستی، خدا نیز می داند که تو فرستاده او هستی، ولی خدا گواهی می دهد که منافقین دروغ می گویند(یعنی به دروغ می گویند که پیامبری محمد را قبول دارند)».
کسی که دینی را از خودش در می آورد به خوبی می داند که از درون دیگران اطلاعی ندارد و هیچ گاه نمی آید کسی یا کسانی را منافق بخواند. چون اگر آن ها واقعاً منافق نمی بودند (یعنی واقعاً به پیامبری محمد ایمان می داشتند) حتماً به خود و به دیگران می گفتند که: ما واقعاً به تو ایمان داشتیم، ولی حالا که ما را منافق خواندی روشن می شود که تو پیامبر نیستی و این حرف حرف خدا نیست، که اگر می بود خدا منطقاً می بایست از درون ما اطلاع می داشت و می فهمید که ما واقعاً به تو ایمان داریم. در حالی که هیچ کدام از آن ها هیچ گاه چنین اعتراضی نکرده اند و روشن بوده که خودشان هم می دانسته اند که میانه باز هستند.

ژن مرگ در همه موجودات زنده

کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ ... (آل عمران/185)
«هر نفسی شربت مرگ را خواهد چشید.»
هر موجود زنده ای مرگ را می چشد... . همه
قرآن در گرو این آیه گذاشته شده است. اگر روزی انسان بتواند عنصری یا ژنی یا چیزی در موجودات زنده پیدا کند که باعث مرگ می شوند و آن را در بیاورد و یا بکشد، و یا با متد دیگری بتواند مرگ را از سر موجود زنده دور کند و موجود زنده جاودانه بشود، در آن صورت معلوم می شد که این قرآن حرف خدا نیست و می سوخت. روشن است که کسی که دینی را از خود در می آورد و به خدا نسبت می دهد هیچ گاه چنین چیزهایی را مطرح نمی کند، چون انسان هر که باشد و هر چه باشد از آینده چیزی نمی داند. به هر حال تاکنون تلاش انسان برای یافتن ژنی به نام ژن مرگ و دور کردن آن از سر انسان نا موفق بوده است.

روح چیست؟

روح، موجودی مجرد است، جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضای بدن، به او متکی است.
واژه روح در
قرآن در سوره ها و آیات متعددی تکرار شده است و متبادر از آن، همان موجودی است که مبدأ حیات و زندگی است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است، بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه:
فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا (مریم/17)
«... مریم میان خود و آنان حجابی افکند و در این هنگام، ما روح خود را به سوی او فرستادیم».
و آیه مبارکه:
وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا (شوری/52)
«همان گونه (که برپیامبر پیشین، وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم».
و آیات دیگر. پس برای روح، مصداقی در انسان هست و مصداق های دیگری نیز در برخی موجودات دیگر.
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و معانی مختلف وجود دارد از جمله آیاتی که به صراحت دلالت بر این دارد که مراد از روح، تنها روح انسانی است، آیه مبارکه زیر است:
وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی (اسراء/85)
«از تو(ای پیامبر) راجع به روح می پرسند، بگو روح از کار خدا است و به شما جزاندکی از علم داده نشده است».
در این آیه گر چه روح، مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه، استفاده می شود که مراد از روح مورد سوال، روح انسانی است که به خدا انجام گردیده است. بنا بر عقیده بیش تر مفسران در آیه بالا روح به معنای روان و عامل حیات به کار رفته است.
مفسر بزرگ اهل سنت«شیخ ابوالفتوح رازی» در تفسیر«روح الجنان» در ضمن بیان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معنای روح می گوید:
«آنچه دراین آیه مورد سوال قرار گرفته، روح آدمی است که قوام حیات به آن است و آدمی به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمی ماند».
مرحوم شعرانی در حاشیه تفسیر رازی چنین بیان می کند:«تفسیر روح با این مفهوم درست تر به نظر می آید که سوال او از وجود روح و حقیقت آن از دیر باز میان ملل جهان متداول بود، خاصه یهود و مخصوصاً آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح، اطلاع یافته بودند، تعجب بشر درباره روح ازآن است که می بیند قدرتی است بر خلاف طبیعت و گویی بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفن و پراکنده می گردد و روح، او را سال ها از فرسودگی و تعفن، نگاه می دارد و به حرکت و سخن می آورد و تعقل و ادراک می کند و این ها هیچ یک، کار جسم نیست، جسم، سنگین است و سوی پائین میل دارد و روح بر می جهد و جسم را می جهاند.
«حال پس خود روح از چه مبدأ و منشأ است؟ خداوند جواب داد که مبدأ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهی نبود و از ورای عالم طبیعت، دستوری نرسیده و فروغی نتافته بود، همه چیز جامد بود و صامت».
تفسیر آیه:
وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا (اسراء/85)
«شما آدمیان جز اندکی از علم، نصیب ندارند».
این است که روح از دیدگاه قرآن، موقعیتی در عالم وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم، بروز می دهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بی خبرید! مرحوم«بحرانی» مؤلف تفسیر«برهان» در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود:
«معنای آیه، این است که جز تعداد کمی از بشر، از روح، آگاهی ندارند».
استاد معظم علامه فقید، سید محمد حسین طباطبایی(ره) در تفسیر«المیزان» می نویسد:
«کلمه روح به طوری که در لغت معرفی شده، به معنای مبدأ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادی می شود ولی مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام«نفس ناطقه» می باشد که در کالبد همه افراد انسان های موجود، وجود دارد.و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است».
چنان که در آیه دیگر می فرماید:
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (یس/82)
«فرمان او چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می گوید: موجود باش! آن نیز بی درنگ موجود می شود».
ازاین آیه معلوم می شود که:
1. امر خدا یعنی ایجاد هستی و وجودی است که از ناحیه خداوند به روح متعلق شده و این موجود، وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگری.
2. موجودی به نام روح ، وجود دارد و به همین مناسبت حضرت مسیح(ع) به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده، آن جا که می فرماید:
إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ (نساء/171)
«مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القاء کرده است و روحی از جانب او است».
3. خداوند در برخی از آیات روح و جان موجود در انسان ها را متعلق به خود دانسته یعنی تنها از ناحیه او به انسان، عطا شده است چنان که در مورد خلقت حضرت آدم(ع) می فرماید:
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی (حجر/29)
«هنگامی که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود(یعنی یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم».
و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است:
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ (سجده/9)
«سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید».
دراین دو آیه روح، متعلق به انسان ذکر شده و با کلمه «من» آورده شده یعنی مبدأ پیدایش او از ناحیه خداست. و نام این ایجاد را«نفخ» یعنی دمیدن نهاده است هم چنان که این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است:
یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ (غافر/15)
«روح (همان فرشته ی جان بخش) را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القا می نماید».
و آیه:
یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ (نحل/2)
«فرشتگان را با وحی به هر یک از بندگان خویش که بخواهد می فرستد تا دل های مرده را به وسیله آن زنده نماید».
و آیه:
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ (قدر/4)
«فرود آیند فرشتگان و روح(مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کاری که تقدیر خدا در امور مختلف است».
چنان که خوانندگان ملاحضه می کنند، کلمه«من» در همه این آیات می فهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آن گاه امر را بیان می کند و می فرماید:
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ - فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (یس/82- 83)
«جز این نیست که گاه خداوند اراده کند چیزی را، امر کند و به او بگوید باش، بلافاصله به وجود می آید- پس منزه و پاک خدایی که ملک و ملکوت هر موجود به دست قدرت او و بازگشت شما همه ی خلایق به سوی اوست.»

عالم خلق و عالم امر

به طور کلی در مطالعه آیات قرآنی در جهان آفرینش دو پدیده، جلب توجه می نماید: یکی پدیده«خلق» که در مسیر سلسله علل و اسباب، قرار داشته و بر زمان و مکان، منطبق می گردد و مسیر تکامل را تدریجاً می پیماید. دیگری پدیده«امر» که نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند به طورآنی، موجود می گردد و اسباب و سائل مادی در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر که روح از آن عالم است، عالم موجودات غیر مادی است.
مرحوم علامه طباطبائی(ره) در معنای امر در ذیل آیاتی که از تفسیر«المیزان» نقل کردیم، می گوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و برای هر موجودی، ملکوتی و امری است که در آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است.
وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ (انعام/75)
«و همچنین ما به ابراهیم ملکوت و باطن آسمان ها را ارائه دادیم تا به مقام اهل یقین رسد.»
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ (اعراف/20)
«آن گاه شیطان(آدم و حوا) هر دو را به وسوسه فریب داد تا زشتی های پوشیده ی آنان پدیدار شود و به آنان پدیدار شود به دروغ گفت خدا شما را از این درخت نهی نکرد جز برای این که مبادا دو پادشاه شوید یا عمر جاودان یابید.»
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ (قدر/4)
«در این شب فرشتگان و روح(یعنی جبرئیل) به اذن خدا از هر فرمان نازل گرداند.»
مطابق آیات
قرآن هر دو پدیده یعنی پدیده مادی و قابل لمس یعنی«عالم خلق» و پدیده های امری و مجرد غیر مادی یعنی«امر و خلق» هر دور از جانب خداوند می باشد چنان که در سوره اعراف آیه 54 می فرماید:
أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ (اعراف/54)
«آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آن اوست یعنی به فرمان او است».
خداوند این معنی را در آیات دیگر از جمله آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران، نیز متذکر می گردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکی از اسباب آن است، بیان، سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزی با تعبیر«کن» یعنی«باش» خاطر نشان می سازد پس کیفیت خلقت آدم به صورت تدریج، انجام پذیرفته ولی نفخ روح به صورت غیر تدریجی و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان می توانند در آیات 12 تا 14 سوره«مؤمنون» مطالعه نمایند.
انَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ (آل عمران/59)
«همانا مثل خلقت عیسی(در خارق العاده بودن) از جانب خدا همانند خلقت آدم ابوالبشراست که خدا او را از خاک بساخت سپس به خاک گفت بشری به حد کمال باش همان دم چنان گشت.»
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ-ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ - ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (مؤمنون/14- 12)
«همانا آدمی را از گل خالص آفریدیم- پس آن گاه او را نطفه گردانیده و در جای استوار(صلب و رحم) قرار دادیم- آن گاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوان ها گوشت را استخوان و سپس استخوان ها گوشت پوشانیدیم پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده.»
چنان که در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه می گردد،
قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتی متفاوت با مراحل قبلی، معرفی کرده است یعنی جنین در ماه های اول دوره جنینی، دارای حیات و در حال رشد و نمو می باشد و موقعی که رشد به حدی رسید که ساختمان قلب، کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضای بدن کامل شد، حیات نباتی جنین تبدیل به حیات عالی تری گردیده، پدیده دیگری به نام روح و نفس، به وجود می آید و از آن تعبیر به کیفیت امری شده است.
در روایت وارد از امام سجاد(ع) در تفسیر نورالثقلین به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدایی که بیش تر، جنبه نباتی دارد به کیفیت بالاتری که برای تعقل و زندگی مستقل آماده گردیده، تبدیل می گردد.
پس، از آیات فوق استفاده می شود که روح موجودی محقق و مجرد از ناحیه پروردگار بوده، جسم نیست زیرا به تعبیر مؤلف کتاب«رساله النفسیه» «جسم قسمت پذیر بوده و روح، قسمت پذیر نیست، و روح عرض هم نیست زیرا که عرض را به خود، قیام نبود و جان، اصل آدمی است و همه اعضاء تبع وی است، عرض چگونه بود...؟»
جالب این است که مؤلف کتاب«رساله النفیسه»، «فضل اللّه بن حامد حسینی» متوفای 921 ھ ق. بعد از ذکر مطالب یاد شده، دو بیت شعر فارسی نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:
«سری است که جز نهفتنش نیست روان دری است نفیس و سفتنش نیست روا رازی که میان جان جانان منست دانسته نیست و گفتنش نیست روا»

لازم به یاد آوری است که:

توجه به علوم جدید همواره برای ما برداشت جدیدی را به ارمغان نمی آورد، ولی سبب می شود برداشتی را که پیش تر از قرآن داشتیم و آن را تعبّداً قبول می کردیم، در پرتو دستاوردهای علمی با بینش و ادراک بهتری به آن برسیم.
برداشت های علمی و اشاره به علوم روز و یاد آوردن الفاظی که به نحو کلیدی دانشمندان را به
قرآن و علوم مطرح شده درآن رهنمون سازد، می تواند کمک شایانی به تبیین معجزه بودن قرآن در عصر حاضر داشته باشد. و دانشمندان به تدبر و تفکر درآیات قرآن وادارد و نشان دهد که

قرآن

 

نه تنها در عصر جاهلی، بلکه در تمام عصرها، معجزه ای جاوید است.
منبع مقاله:فیض آبادی، حمیده/ پناهی، حسین، روانشناسی در قرآن، تهران: فیض دانش، چاپ دوازدهم، (1389).


منبع : راسخون


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: روانشناسی وفرآن
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی