موسیقی از دیدگاه قرآن کریم
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20784
بازدید دیروز : 7590
بازدید هفته : 29233
بازدید ماه : 82511
بازدید کل : 10474266
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 12 / 7 / 1396

. تحلیل مفهومى غنا و موسیقى

مفهوم شرعىِ «غنا» و «موسیقى» مهم‏ترین مسائلِ این مبحث به شمار مى‏رود. اجمالِ آیات و روایاتِ این باب در خصوصِ این مورد، سبب شده است که این مسئله در ابهام و پیچیدگى از بى‏نظیرترین مسائل به حساب آید.
شاید عدمِ معرفى ملاک واحدى براى یافتن معناى غنا و موسیقى، علّت بروز این مشکل باشد. چرا که عدّه‏اى از فقها، در فتاواى خود، معناى لغوى غنا، پاره‏اى معناى عرفى آن و برخى دیگر مفهومِ خاصّى از آن را ملاک قرار داده‏اند.
اوّلین قدم در این راه، آن است که با پژوهشى دقیق، مناط و ملاک معینى در اخذِ معناىِ شرعىِ غنا مشخّص شود.
افزون بر این مشکل، ابهام برخى دیگر از اصطلاحاتِ مرتبط با این بحث، بر این پیچیدگى دامن مى‏زند. نقشِ تعیین کننده‏ىِ معناى این واژگان، هنگامى روشن مى‏شود که بدانیم، بسیارى از فقها، احکامِ بابِ غنا و موسیقى را با احکام خاصِّ این موارد به دست مى‏آورند و در بعضى موارد نیز، از آنها در تعریفِ غنا بهره مى‏جویند. اصطلاحاتى همچون، طرب، ترجیع، لهو، لعب، باطل و... که هر یک داراى تفصیلات و توضیحاتِ بسیارى است.
لذا براى ورود موفّق به بحثِ فقهى موسیقى، لازم است، معانىِ مراد از اصطلاحاتِ این باب را مورد بررسى قرار دهیم:

2. 1. معناى موسیقى

موسیقى در زبان فارسى به کسر قاف و سکون یاء و در زبان عربى به فتح قاف و الف مقصور تلفظ مى‏شود و از کلمه یونانى Mousike گرفته شده‏است. Mousikez نیز از کلمه‏ىِ Musa گرفته شده که نام یکى از نُه ربّ‏النوع اساطیرى یونان است که حامى هنرهاى زیبا بوده است.(1)
معادل لاتینى آن Musike و معادل انگلیسى آن Music و معادل فرانسوى آن Musique و معادل آلمانى آن Musikمى‏باشد.(2)
کلمه‏ىِ موسیقى از کلمات معرّب است و در رسائل «اخوان الصفا» مرادف غنا به معناى آواز خوش و سرور آمده است.(3)
برخى، در تعریف موسیقى گفته‏اند:
موسیقى علم به احوالِ نغمات است و روح از آن لذت مى‏برد. کارشناسان، آن را هنر بیانِ احساسات، به وسیله‏ىِ صدا دانسته‏اند؛ صداهایى با ارتعاشاتِ منظّم، هم‏آهنگ و متناسب.(4)
آقاى آذرى صاحب «جواهر الاسدار» موسیقى را مرکب از دو کلمه‏ىِ «مو» و «سقى» مى‏داند و مى‏گوید:
«
مو» در لغت سریانى یعنى «هوا» و «سقى» به معنى «گره» است؛ یعنى موسیقى‏دان به واسطه‏ىِ ظرافت کار گویى هوا را گره مى‏زند.(5)
عبدالحمید لازقى در رساله‏ىِ زین اللحان فى علم تألیف والاوزان مى‏نویسد:
موسیقى مرکب از «موسى» و «قى» است «موسى» در لغت یونانى نغمه و سرود و «قى» به معناى موزون و دلپسند است.

2. 2. غنا

به منظور روشن شدن معناى غنا نخست باید ملاکى براى تعریف آن به دست داد و پس از آن تعریف‏هاىِ عرضه شده را بر آن محک زد.

2. 2. 1. ملاک تعریف غنا

باید تحقیق کنیم: آیا مرادِ روایات از لفظ «غنا» معناى لغوىِ آن است یا نه و اگر جواب منفى است، چه معنایى، مراد است. حقیقت آن است که درکِ مرادِ شارع از «غنا»، و سنجش معناى آن با مفهومِ لغوى بدونِ بررسى‏هاى تاریخى، عقلى و لغوى، میسّر نیست. در این راه، ابتدا باید معانى مختلف، فهرست شود و سپس با تحلیلى درست و واقع‏بینانه، نسبتِ آن معانى با معانى مُجْمِلِ آیات و روایات سنجیده شود.
تحقیقِ تاریخى در احتمالاتِ معناىِ عرفىِ «غنا» در زمان صدور احادیث نیز در این زمینه راهگشا خواهد بود؛ چرا که مى‏توان آن را «قرینه‏ىِ حالیّه‏اى» براى تطابق یا عدم تطابقِ معناى شرعى غنا یا معناى لغوىِ آن دانست؛ هم چنین آن مى‏تواند ما را در تحدیدِ هر چه بیشترِ معناى مراد یارى کند و بسیارى از معانى محتمل را طرد نماید.
با استفاده از این توضیحات در مى‏یابیم که ملاکِ درست، در فهمِ معناىِ مراد«غنا» ترکیبى است از تحلیل‏هاى نقلى، تاریخى، لغوى و عقلى، و به عبارت دیگر، ملاکِ تعریف شرعىِ غنا عبارت است از:
آراء متخصّصانِ این مبحث (یعنى لغویان و فقها) و سنجشِ آن با معناىِ مجمل مراد از روایات با استفاده از قراین تاریخى و عقلى.

2. 2. 2. مفهومِ لغوىِ غنا

به طور کلّى، کلامِ لغویان در بیانِ معناى غنا در چند محور اساسى خلاصه مى‏گردد:
الف. صوت شادى‏آفرین: ابن منظور، غنا را به صداى شادى‏آفرین معنا نموده‏است.(6)
ب. صوت طَرَب آور: بسیارى، معناى غنا را مقیّد به قیدِ «طرب» دانسته‏اند:
-
فیروز آبادى در معناى غنا چنین مى‏گوید:
الغِناء ککِساء من الصوت ما طرب به؛(7) غنا همچون کِساء[در اعراب]، صوتى است که حالتِ «طرب» به وسیله‏ىِ آن ایجاد مى‏شود.
-
دهخدا نیز در معناى غنا چنین مى‏نویسد: آوزا خوش که طرب انگیزد.(8)
ج. کشش و بلندى صوت: شیخ انصارى از برخى از لغویان نقل مى‏کند:
الغناء هو مدّالصّوت؛(9) غنا، کشیدنِ صوت است.
-
ابن اثیر نیز همین معنا را از غنا مى‏پسندد و مى‏گوید:
کل من رفع صوته و والاه فصوته عندالعرب غناء؛(10) هر کس که صدایش را بلند کرده و آن را بِکِشَد [و ادامه دهد] نزد عرب غنا است.
مقصود ابن‏اثیر از این سخن، آن است که صداى حاصل را غنا مى‏نامند؛ نه خواننده را.
-
ابن منظور نیز در بخش دیگرى از توضیح غنا مى‏نویسد:
هر که صوتش را بلند مى‏کند، عرب به آن [صوت] غنا گوید.(11)
د. صوتِ مُرَجَّعْ (ترجیح‏دار): بسیارى از فقها و لغویان، قیدِ ترجیع را در معناى غنا ذکر نموده‏اند:
-
کتاب قاموس در معناى غنا، قیدِ «رجع» را که به معناى ترجیع و غلتاندن صداست، ذکر مى‏کند.(12)
-
فخرالدین طریحى نیز در قسمتى از تعریف غنا مى‏گوید:
الغناء ککساء الصوت المشتمل على الترجیع؛(13) غنِاء همچون کَساء[در حرکت]، صوتِ در بردارنده‏ىِ ترجیع است.
ه. سماع: برخى نیز «سماع» و «غنا» را به یک مفهوم گرفته و بدین‏گونه تعریف کرده‏اند:
والغناء بالکسر من السماع؛(14) المسمعة: المغنیه.(15)
همان‏گونه که گذشت، میان اهل لغت، بر سر مفهوم غنا، اختلافات فراوانى دیده مى‏شود. گروهى از آنها، یکى از معانى مذکور را برگزیده و در تعریفِ غنا، ذکر نموده و برخى دیگر، بیش از یک معنا را درباره‏ىِ غنا، یاد کرده‏اند:
-
در کتاب «قاموس» براى معناى غنا آمده است:
الغناء من الصوت ماد و حسن و مرجّع؛(16) غنا از جنس صوت است؛ صوتى کشیده، زیبا و برگردانده(مرجّع).
در این تعریف دو مورد «کشش» و «ترجیع» در مفهومِ غنا، یاد شده است.
-
فخرالدین طریحى نیز دو قیدِ ترجیع و مطرب بودن را در مفهومِ غنا، به‏کار مى‏برد؛ اعمّ از آن که در شعر و قرآن و جز آن باشد:
الغناء ککساء الصوت المشتمل على الترجیع المطرب او ما یسمى بالعرف غناء و ان لم یطرب، سواء کان فی الشعر او قرآن او غیرهما.(17)
غنا مانند کِساء (در وزن)، صدایى است مشتمل بر ترجیع طرب‏آور یا چیزى است که در عرف غنا نامیده شود؛ اگر چه طرب‏آور نباشد؛ خواه در شعر باشد یا قرآن یا غیر این دو.
از اقوالِ اهلِ لغت به نکاتى ارزنده، پى مى‏بریم:
الف. غنا در نظر اهلِ لغت، از جنسِ «صوت» شمرده مى‏شود؛ نه کلام. همه‏ىِ لغویان در بیانِ جنسِ تعریفِ غنا، لفظِ صوت را به کار برده‏اند و برخى نیز، بدان تصریح نموده‏اند:
-
صاحب مصباح المنیر، چنین مى‏گوید:
انّ الغناء الصوت؛(18) غنا، صوت است.
-
در کتاب مقاییس اللغة نیز این امر، به صراحت بیان شده است:
الغناء من الصوت؛(19) غنا از [جنسِ] صوت است.
ب. تعاریفِ لغویان از غنا، اغلب، ناتمام و مبهم است. شاید ریشه‏ىِ آن در این باشد که بدون شنیدنِ مستقیم یک صدا، نمى‏توان چیستى و چگونگى آن را با الفاظ به درستى درک کرد.
همین امر، باعثِ ابهام و تشتّتِ معانىِ یاد شده براى «غنا» گشته است. مثلاً برخى، غنا را به «صوت» معنا نموده‏اند؛ امّا واضح است که هر صوتى را غنا نگویند. برخى دیگر، کشیدن صوت یا نازک کردن آن را غنا مى‏دانند؛ اما هر کشش صدایى را حتّى از نظر لغوى و در میان اعراب نیز، غنا ننامند. تعاریف دیگر نیز اغلب داراى چنین نقایصى است.
ج. با وجودِ اختلافِ آراى لغویان، مى‏توان یک معناى مورد اتّفاق را از فحواى کلام آنان به‏دست آورد و آن عبارت است از: «آوازِ خوشِ شادى آفرین».
ص1398 این معنا، در پاره‏اى از کتب لغت، همچون «اقرب الموارد»، «لسان العرب» و «منتهى الادب» و... مورد تصریح قرار گرفته و در برخى دیگر به آن اشاره شده‏است. براى مثال، کُتُب «قاموس المحیط»، «مجمع البحرین»، «صحاح» و «مستند الشیعه»، «مطرب بودن» را جزئى از معناى غنا قرار داده و بدین نحو، «شادى آفرین بودن» را که قسمتى از لوازم تحقّقِ معناى مطرب است، براى غنا یاد مى‏کنند.
بنابراین با یقین مى‏توان گفت:
معناى لغوىِ غنا عبارت است از صوت شادى آفرین
د. با این تعریف در مى‏یابیم که معناى شرعىِ غنا مساوىِ معناىِ لغوىِ آن نیست؛ چرا که هر «صوت شادى آفرین»، غناى مورد نظر شرع نیست، وگرنه باید هرگونه صوتِ نشاط آور، حتّى در قرائت قرآن و اذان نیز، از سوى شرع، حرام و ممنوع گردد؛ در حالى که چنین نیست و حتّى احادیثى در استحباب یا جوازِ آن وارد گردیده است. افزون بر این که اگر هر صوت شادى آفرین حرام باشد، تخصیص اکثر لازم مى‏آید که مستهجن است؛ چون صداى قرآن و کلیه‏ىِ نواهاى دلنشین غیرلهوى و نوحه‏سرایى‏ها و مولودى‏خوانى‏هاى غیرمناسب با مجالس لهو و لعب و سرودهاى غیرمناسب با محافل گناه از کلام خارج مى‏گردد.
آیة‏اللّه‏ خویى رحمه‏الله در این خصوص مى‏گوید:
غنا، در معناى لغوى از غناى حرام [موردِ نظرِ شرع] عام‏تر است و تمامى اصوات خوش را شامل مى‏شود؛ لذا در برخى از احادیث به تغنّى در قرآن، امر شده است.(20)

2. 2. 3. حقیقت عرفى غنا

برخى از علما بر این عقیده‏اند که واژه‏ىِ عنا در زمان نزولِ آیات و ورودِ روایات بابِ غنا، در موردِ آوازهاى لهوى و آلوده به گناه، به کار مى‏رفته و به اصطلاح در این معنا داراى حقیقتِ عرفى بوده است.
«
حقیقت عرفى» در اصطلاح فقه و اصول عبارت است از معنایى از یک کلمه که در میانِ عُرِف معمولِ مردم، معناى حقیقىِ آن به شمار مى‏رود؛ حال خواه، آن معنا، موضوع لهِ واقعىِ کلمه باشد، خواه چنین نباشد. به اعتقادِ برخى از فقها، مرادِ آیات و روایات را باید در این معناى عرفى، جستجو نمود.
براى آن که صحت و سقم این عقیده، روشن شود، لازم است، این مسئله از نظر تاریخى، تحلیل گردد که در ادامه به آن پرداخته مى‏شود.

2. 2. 4. نسبت غنا و موسیقى

از آنچه در معناى موسیقى و غنا گذشت، استفاده مى‏شود که موسیقى در معناى اول خود از غنا اعم است و هر صوت و صداى آهنگ‏دارى را که محرک احساسات انسان باشد، شامل مى‏گردد.
باید دانست که در نظر بسیارى از فقها، آنچه با نام «غنا» خوانده مى‏شود، تنها به موسیقىِ آوازى، محدود مى‏شود؛ اما در نظر برخى غنا شامل موسیقىِ سازى نیز مى‏شود؛ چنان که موسیقىِ سازى در بسیارى از احادیث، موضوعِ احکام شرعى واقع شده، و گاه از نوع خاصّى از سازها نیز نام برده شده است.

2. 3. ترجیع

ترجیع، در کلامِ اهل فنّ مفهومى کاملاً واضح ندارد:
-
زمخشرى ترجیع را به «گردانیدن آواز و نغمه زدن» معنا مى‏کند.
-
صاحب منتهى الارب(ناظم الاطباء) مى‏گوید: «[ترجیع] بازگرداندن آواز در حلق است».
-
بسیارى از اهل لغت و فقها آن را به «غلتاندن و رفت و برگشت صدا» تعریف نموده‏اند.
مى‏توان گفت: ترجیع همان «چهچهه» در موسیقى ایرانى است که به «تحریر» نیز معروف است و خواننده در آن بدونِ اداىِ کلام و کلمه‏اى، حرکتى از حرکات الفبا را با قطع و وصل متوالىِ صوت، نغمه مى‏کند. از انواع آن مى‏توان به «تحریر بلبلى» و «تحریر شارکى» اشاره کرد.

2. 4. طرب

در موردِ معناى طرب، نظریّات مشابهى عرضه شده است:
- «
زمخشرى» در باره‏ىِ طرب مى‏نویسد:
هو خفّة من سرورٍ او همٍّ؛(21) [طرب] سَبُکى حاصل از شادى یا حزن است.
-
در کتاب‏هاىِ «قاموس المحیط»، «محمع البحرین» و «مصباح المنیر» نیز معناى طرب را به این صورتِ شرح داده‏اند:
طرب عبارت است از سَبُکى ناشى از غایت اندوه و یا غایت شادى و یا غایت آرزو.(22)
مشهورِ اهلِ فنّ (اعم از لغویان و فقها) نیز، همین نظر را برگزیده‏اند.
با اندکى تأمّل در کلامِ اهل لغت و فقها، درمى‏یابیم که طرب همان حالتِ خاصّى است که بر اثرِ شنیدن اقسامِ لهوىِ موسیقى، بر انسان عارض مى‏گردد و نوعى سَبُکىِ عقلى را به همراه آورده، انسان را از حالتِ هوشیارى خارج کند.
از نشانه‏هاى ظاهرىِ این حالت، فاصله گرفتن شخص از هویّت و شخصیّتِ واقعى خویش است. این نشانه ممکن است به صورتِ حرکاتِ دور از شأن، خود را نشان دهد. این حالت، روحانى نیست؛ چون سبکىِ روحى یا به عبارتى نشاط و انبساطِ روحى، مطلوب و ممدوح است و حتّى بر اثرِ شنیدنِ تلاوتِ قرآن ممکن است دست دهد؛ بلکه حالتى مادّى است که در نتیجه فاصله گرفتن از «عقل» رخ مى‏دهد. این حالت را مى‏توان به حالتِ افرادِ مست، تشبیه کرد.
واژه‏ىِ «طرب» در اصطلاحِ فقها، تمامىِ آوازهایى را که شأنیّتِ ایجادِ چنین حالتى را در عرف مردم دارد، شامل مى‏شود. در حقیقت این واژه در عبارت فقیهان «مطرب» بودنِ بالقوّه را افاده مى‏کند، نه بالفعل را؛ چرا که ممکن است بر اثرِ عدمِ تعادلِ شخصیّت یک فرد، این حالت در او بروز نکند؛ در حالى که هر نغمه‏اى که شأنیّت مطرب بودن را دارا باشد، بالقوّه چنین خصوصیّتى را داراست؛ به همین رو براى همه اشخاص حرام شمرده مى‏شود.

2. 5. لهو و لعب

اهل لغت در معناى لهو گفته‏اند:
هر عمل سرگرم کننده‏اى که انسان را از کارى مهمّ و عملى واجب باز دارد.
«
لعب» از ماده‏ىِ «لُعاب» به معناىِ «آب دهان» است که از لب‏ها سرازیر گردد. کلمه‏ىِ لعب به معناى بازى آمده و وجه تسمیه‏ىِ آن این است که همانندِ ریختن لعاب از دهان، بدون هدف انجام مى‏گیرد.
-
راغب مى‏نویسد:
[
لعب] فعلى است که هدف و مقصدِ درستى در آن موردِ قصد و نظر نباشد.(23)
-
صاحبانِ «اقرب الموارد» و «قاموس اللغة» آن را ضدِّ «جدّ» دانسته‏اند.
- «
صحاح» و صاحب «قاموس»، لهو و لعب را مترادف یکدیگر دانسته‏اند. «لعب» در اصطلاح به معناى عملىِ نظام‏دار است که غرضِ عقلایى در آن قصد نشده باشد؛ بلکه غرضى خیالى و غیرواقعى در آن فرض شده باشد. در این عمل مفاهیمى موهوم و خیالى همچون پیروزى، سود و زیان و... فرض مى‏گردد. لعب، عبارت از هرگونه سرگرمى و بازى است که معمولاً براى پر کردن فراغت انجام مى‏گیرد.
به نظر بسیارى از فقها، «لهو» حرام است. البته این گونه برداشت بر نوعى مبانى متوقّف است که مى‏توان بر آنها خدشه کرد؛ چون بسیارى آیات و روایاتِ ناظر به حرمت لهو را با قرائن و شواهد به مواردى خاص، منحصر دانسته‏اند و «لهو» در غیر آن موارد را جایز شمرده‏اند.
در میان فقها، به جز ابن ادریس حلّى کسى به حرمتِ لعب فتوا نداده است. البته برخى مثل شیخ انصارى میان لهو و لعب فرق نهاده و لهو را امرى غیر جایز و لعب را امرى جایز شمرده و لذا نظر ابن‏ادریس را ناشى از خَلطِ لهو با لعب دانسته است.

2. 6. لغو

«لغو»، در لغت به معناى کلام بى‏فایده‏است:
-
راغب اصفهانى مى‏گوید:
کلامِ لغو آن است که توجّهى به آن نیست و از روى عدمِ فکر باشد.(24)
-
برخى نیز لغو را هم‏معناىِ «لهو» دانسته‏اند.
به هر حال، لغو به کلام یا عملى اطلاق مى‏گردد که در باب آن تفکّرى نشده‏است و فایده‏اى ندارد.

2. 7. باطل

«باطل» به معناىِ فسادآور، بى‏اثر و ضایع کننده آمده‏است و به چیزهایى ناچیز و بیهوده اطلاق مى‏گردد. در «مفردات» در این باره آمده است:
باطل ضدِّ حق است و چیزى است که در مقامِ فحص، ثبات ندارد و در موردِ فعل و قول به کار مى‏رود.(25)

2. 8. قول زور

تعبیر «قول زور» که در قرآن آمده‏است(26)، یکى از دلایل قائلان به حرمت غنا و موسیقى است، زور به معناى باطل و دروغ بودن است. کلمه‏ىِ «زور» به معناى انحراف از حق است و به همین دلیل به دروغ نیز «زور» مى‏گویند. مفسران قرآن مراد از زور را در قرآن هر سخن باطل و منحرفى مى‏دانند.(27)

2. 9. لهو الحدیث

تعبیر «لهو الحدیث» نیز که در قرآن آمده، یکى از دلایل قائلان به حرمت غنا و موسیقى به شمار رفته‏است.
لهوالحدیث سخنى است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف نموده و به خود مشغول کند. داستان‏هاى انحرافى و افسانه‏هاى فسادآور و سرگرمى‏هایى که انسان را از یاد و ذکر خدا مشغول مى‏سازد و سرگرمى به شعر و موسیقى و مزمار و دیگر آلات لهو، همه از مصادیق «لهوالحدیث» به شمار مى‏روند.(28)
***
همان‏طور که ملاحظه گردید، غنا دو گونه تعریف شده است و بنا بر هر کدام حکمى دارد:
در تعریفى مطلق صوت و آواز بلند انسان غنا دانسته شده‏است؛ بنابر آن غنا به‏طور مطلق حرام نخواهد بود؛ بلکه براى حرمت آن باید دو قید مطرب و مناسب با مجالس لهو نیز لحاظ گردد.
امّا در تعریف دیگر غنا عبارت است از: آواز و خوانندگى انسان؛ طورى که شأنیّت ایجاد طرب در اکثر شنوندگان را داشته باشد یا شبیه آوازهایى باشد که چنین شأنیتى را دارد.
طرب عبارت است از یک حالت خفت و سبکى در انسان که از شدت شادى یا یادآورى خواست‏هاى نفسانى و شهوانى و یا از شدت غم از دست دادن یا یادآورى آن ناشى مى‏گردد و باعث مى‏شود انسان از حالت عادى و تعادل خارج شود.(29)
این نوع از غنا به طور مطلق حرام است؛ زیرا علاوه بر آیات و روایات، اجماع نیز بر حرمت آن اقامه شده است. در این صورت نزاع و تفاوت دیدگاه حرمت و تفصیل، لفظى خواهد بود.
نظر به این که لفظ غنا در میان لغت‏دانان و عرف و فقیهان مجمل است، باید قدر متیقن را اتخاذ کنیم و شاید بتوان گفت: تعریف دوم قدر متیقن از تعاریف مختلف فقهاى شیعه است؛ زیرا در این تعاریف به قید مطرب بودن آواز غنایى اشاره گردیده است.

3. نگاهى به تاریخچه‏ىِ غنا و موسیقى

از پژوهش‏هاى تاریخى، به دست مى‏آید، هنگامى که معماران ایرانى براى تعمیر کعبه و ساختن بناهاى بلند براى مردم مدینه، در بین کار، آهنگ‏هاى ایرانى را زمزمه مى‏کردند، اعراب با شنیدن این آوازها در پى یادگیرى الحان موسیقى ایرانى برآمدند و بدین‏گونه موسیقى از ایران به جهان عرب منتقل شد؛ ولى محقّق معروف، جورج تعارمر،(30) در کتاب خود، پیدایش موسیقى اعراب را به قرن‏ها، قبل از میلاد نسبت مى‏دهد. وى ابراز مى‏دارد که از کتیبه‏اى از آشور بانیپال (قرن هفتم ق.م) استنباط مى‏شود، اسیران عرب، هنگام کار مشقّت‏بار، براى اربابان آشورى خود، آواز (اله له) مى‏خوانده، و موسیقى (ننگوته) مى‏نواخته‏اند.(31)
تئورى و عمل موسیقى سامیان که از زمانى بس دور، باز مانده بود، منشأ موسیقى عرب را تشکیل مى‏داد.(32)
اعراب جاهلى، قبل از ظهور اسلام، موسیقىِ خاصّى داشتند که پیشتر، آن را از ملل و اقوامِ دیگر، گرفته بودند؛ امّا چنان که روشن است، این موسیقى از نظامى درست برخوردار نبوده است. شواهد تاریخى نشان مى‏دهد، امیرانِ غسّانى، گروه‏هایى از دخترانِ نغمه‏گر را براى هم‏آوازى به خدمت داشتند. ابوالفرج اصفهانى نیز، نامِ تعداد زیادى از زنانِ دوران جاهلیّت را ذکر مى‏کند که به نغمه‏گرى، مشهور بوده‏اند.(33)
همچنین مى‏گوید:
اصلى‏ترین ابزارِ موسیقىِ عربِ حجاز، پیش از اسلام، دفِ چهارگوش، و نى‏لیک، و نى بوده است.(34)
بنابراین در دوران پیش از اسلام، موسیقىِ شهوانى و گناه‏آمیز در حجاز رواج داشته‏است؛ امّا با ظهور اسلام، به دلایل گوناگون از جمله جنگ‏ها، وضعیّت انقلابى روزگار و تعهّدِ مردمان به اسلام، در جامعه‏ىِ کوچک اسلامى موسیقىِ شهوانى وجود نداشت. مورّخان عقیده دارند در این زمان، انواعِ خاصّى از موسیقى، رواج داشته‏است که ریشه‏ىِ آن به ادوار پیشین باز مى‏گشت. از این موارد مى‏توان به «حداء» و «رکبانى» اشاره نمود.
ابن‏منظور مى‏نویسد:
حداء، آوازى بوده که میان شتربانان، رواج داشته‏است؛ امّا تمامىِ اعراب، در اوقاتِ فراغت، بدان زمزمه مى‏نموده‏اند.
رکبانى نیز گونه‏ىِ خاصّى از آوازهاى رایج در میان اعراب بوده است که ابن‏منظور، میل و رغبتِ پیامبر را به آن در قرائتِ قرآن، چنین بیان مى‏کند:
ابن‏اعرابى گوید: عرب هرگاه بر شتر سوار مى‏شد یا هرگاه در درگاه خانه مى‏نشست و یا در بیشتر حالات خود، به رکبانى نغمه مى‏خواند( مدّ مى‏داد). زمانى که قرآن نازل شد، پیامبر دوست داشت که به جاى غنا رکبانى خوانده شود.(35)
از شواهدِ وجودِ آوازْگونه‏ها در میانِ مسلمانانِ صدر اسلام، تأکیدات بسیارِ پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر تلاوت نیکوى قرآن با صداى خوش است. در حقیقت همین تأکیدات موجب شده است که هم‏اکنون، میراث‏دارِ نغمه‏هاى نیکوى قرآنى هستیم.
این، در حالى بود که غناىِ لهوى و فسادآمیز، هنوز در میانِ عرب خارج از حوزه‏ىِ حکومتى اسلام، رواج داشت؛ امّا مهمّ آن است که دستِ‏کم، در میانِ مخاطبانِ احکامِ الهى و در محدوده‏ىِ حکومت اسلامى، چنین غنایى وجود نداشته است.
شاید با وجود کنیزانِ آوازه‏خوان و تلاش آنان براى جذبِ فاسقان، به دلیلِ اشاره‏ىِ برخى مورّخان، پذیرفته شود؛ امّا آنچه تعیین کننده است، رواجِ چنین غنایى است؛ زیرا تنها با این دلیل مى‏توان حقیقتِ عرفى یک واژه را ثابت کرد.
به همین رو، در زمان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله معناى عرفىِ واژه‏ىِ «غنا»، غناىِ لهوى نبوده‏است؛ لذا نمى‏توان غناىِ صدر اسلام را در غناى لهوى داراى حقیقت عرفى دانست.(36)
پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وضعیّت غنا و موسیقى در میانِ مسلمانان، چهره‏ىِ یگرى یافت. ابن خلدون در این باره مى‏گوید:
در، گاه ظهورِ اسلام و تسلّط مسلمانان بر ملل دیگر، ابتدا لذّت مسلمانان در قرائتِ قرآن و ترنّم به اشعار بود؛ ولى با دست‏یابى به غنائم جنگى و رفاه و خوش‏گذرانى و با رهیابىِ غناگرانِ حرفه‏اىِ فارس و روم در میان عرب، عرب به تدریج با مواردِ جدیدى آشنا گردید. عرب شعرهاى عربى را در الحانِ غنایى جدیدتر، نغمه مى‏کردند و پاره‏اى نیز به یادگیرىِ فنِّ آن مشغول شدند. نامِ مَعْبر و ابن شریح در این مورد، بر سر زبان‏ها افتاد. در زمانِ ابراهیم بن المهدى از بنى‏عباس اشخاصى چون ابراهیم موصلى و فرزندش اسحاق و نوه‏ىِ او حمّاد در این زمان بنى‏عباس در لهو غوطه‏ور شده و ابزار جدیدى براى رقص، آماده نمودند.(37)
این کلامِ کوتاه، وضعیّتِ موسیقى را در ادوارِ بعدى جامعه‏ىِ اسلامى، نشان مى‏دهد. این جوِّ جدید، از روزگار عثمان که مردم با ابزارِ موسیقى و برخى مسائلِ فنّىِ آن همچون هماهنگىِ صدا آشنا شده، آغاز مى‏شود. بر اثرِ این آشنایى، نغمه‏هاى «دقیق» و «ظریف» در این زمان شکل گرفت. به گفته‏ىِ مورّخانِ عرب، مردان زن‏نما در این زمان، ظهور کرده، آوازخوانى و آلات، موسیقى را رواج دادند.
طولس(92-11ه) از جمله‏ىِ اینان بود که وزن را به موسیقىِ عرب وارد کرد و سروده‏ها را با «دَف» هماهنگ ساخت. او از مردمِ مدینه بود که پدرِ آواز در اسلام محسوب مى‏شود.(38)
به گفته‏ىِ کتاب «اغانى»، در دوران بنى‏امیه و بنى‏عبّاس، غناى شهوانى، رواج ویژه‏اى یافت و خلفا آشکارا براى آوازخوانان و نوازندگان، صله‏هاى سنگینى پرداخت مى‏نمودند.(39)
این روزگار، همان گاهِ حیات دو امامِ شیعه، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است که احادیث بسیارى از آنان در مورد غنا وارد شده‏است؛ لذا برخى از معاصران بر این باورند که رواج غناىِ لهوى و شهوانى و فسادآمیز در این زمان، سببِ تحقّقِ مفهومِ «غنا» در غناىِ آلوده‏ىِ به گناه گردید؛ بنابراین مى‏توان، در این عصر، قیقت عرفى جدیدى را براى واژه‏ىِ غنا پذیرفت(40)؛ چنان که تفاوتِ لحنِ احادیث نبوى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و روایات صادقین علیهماالسلام در باب غنا، شاهدِ خوبى بر این مدّعاست.(41) البته این مطلب مورد پذیرش مشهور فقیهان قرار نگرفته‏است؛ زیرا از منظر ایشان غنا، مفهومى عرفى دارد و مطلقا حرام است.
ابن خلدون مى‏گوید:
جوانان عرب زمان جاهلیّت، ساعات بیکارى خود را با نوعى آوازخوانى ابتدایى سپرى مى‏کردند.(42)
شواهد نشان مى‏دهد، معلّقات (شعرهاى معروف عربى) در بازار عکاظ به صداى بلند یا به آواز خوانده مى‏شده است؛(43) البته اکنون نیز، معلّقات بوسیله‏ىِ اعراب بدوى، به آواز خوانده مى‏شود.
به سبب اهمیّت فراوانى که عرب براى شجره‏ىِ انساب قائل بودند، موسیقى عرب نیز داراى شجره‏نامه‏ىِ مشخّصى است؛ «جبل» فرزند «کَیْن» اوّلین کسى است که اعتبار سرودن نخستین آواز بشر، به او نسبت داده شده که مرثیه‏اى غم‏انگیز بوده است.(44)
نوازندگان حجازى، حتّى در دربارهاى ملل دیگر نیز، مورد استقبال قرار مى‏گرفتند. استفاده از دختران خواننده یا قینات در بین عرب، متداول و مرسوم بود.
بعداز ظهور اسلام، روند موسیقى در سرزمین عرب، تغییراتى پیدا کرد. از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، روایاتى دالّ بر مذمّت غنا و خوانندگان، نقل مى‏شد و اکثر مردم، به حرمت غنا معتقد بودند؛ البته اهل سنّت از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، احادیثى نقل مى‏کنند که ایشان، به جواز غنا، قائل بوده‏اند. مانند حدیثى که از انس بن مالک روایت شده است مبنى بر این که رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، عادت داشتند در سفرها از نغمه‏ىِ «حدى»(موسیقى کاروان) به وسیله‏ىِ انس استفاده کنند.(45)
ابو حنیفه، خواندن غنا را دوست نمى‏داشت و گوش دادن به آن را، گناه مى‏دانست.(46) مالک بن انس، آواز خواندن را ممنوع کرده‏بود،(47) «شافعى»، غنا را عملى مکروه و شبیه دروغ مى‏دانست.(48) احمد بن حنبل نیز غنا را دوست نمى‏داشت و در حلّیت آن تردید داشت.
در دوره‏ىِ خلیفه‏ىِ اوّل و دوّم، موسیقى، به عنوان یکى از ملاهى (لذّت‏هاى ممنوع) اکیدا نهى و ممنوع گشت. در دوران عثمان، در زندگى اجتماعى و سیاسى اعراب، تحولات عمده‏اى پدید آمد. او بر خلاف عمر که ظاهرا ساده مى‏زیست، به ثروت و نمایش جاه و جلال، سخت علاقه‏مند بود و به‏رغم منع صریح پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سخن اعتراض‏آمیز برخى از مسلمانان، وجود موسیقى و موسیقى‏دانان از لوازم زندگى اعیان و اشراف گردید.
در دوران حکومت بنى امیّه، دربار، جز در مورد معاویه‏ىِ اوّل، عبدالملک و عمر دوّم، پیوسته، محلّ رفت و آمد نوازندگان و موسیقى‏دانان زن و مرد، بوده‏است. آنان، صله‏هاى عظیمى نثار هنرمندان کرده، احترام زیادى براى نوازندگان قائل بودند. بنى‏امیّه، افزون بر استفاده‏هاى شخصى، براى این کار خود، دلایل سیاسى نیز داشتند و از این طریق، پیام خود را به مردم مى‏رساندند؛ این مدح‏ها و ذم‏ها از این راه، سریع‏تر از هر وسیله‏ىِ دیگرى به مردم در دورترین نقاط مملکت مى‏رسید و در میان مردم، رواج مى‏یافت.
بى‏تفاوتىِ بنى‏امیّه، نسبت به موازین اسلامى، رواج موسیقى انجامید. آنها از اسلام، فقط نام آن را داشتند؛ امّا در عمل هرگز موازین اسلام را رعایت نمى‏کردند؛ شاید بزرگ‏ترین دستاورد حکومت بنى‏امیه، رشد موسیقى نظرى باشد.(49)
در دوران خلافت بنى‏عباس، سفّاح اوّلین خلیفه‏ىِ این سلسله با عنایت فراوانى که به این فنّ داشت، انتقال دهنده‏ىِ اصیل‏ترین سنّت‏هاى موسیقیایى پادشاهان ساسانى عهد باستان ایران بوده است. در زمان منصور، شغل‏ها و مقام‏هاى عالى دولتى به خاندان ایرانى برمکیان سپرده شد که در پرورش انواع هنر، به‏ویژه موسیقى نقش حسّاس و تعیین‏کننده‏اى ایفا نمود.
در تمام دوران عباسیان، موسیقى در دربار، به حدّ افراط جریان داشت و قریب به اتّفاق خلفاى عباسى، خود، خوانندگان و نوازندگان ماهرى بودند. عباسیان پاداش‏هاى چشم‏گیرى به نوازندگان مى‏دادند. مثلاً ابراهیم موصلى خواننده و آهنگ‏ساز معروف، در یک جلسه از الهادى خلیفه‏ىِ عباسى، یک صد هزار سکّه‏ىِ زر، به عنوان صله دریافت نمود. هارون و المهدى، در دو نوبت، مجموعا 60هزار سکّه‏ىِ زر به حکم الوادى اعطا کردند. در دوران الهادى، ابن جامع را که در تبعید به سر مى‏برد، به دربار دعوت کردند و صله‏اى به ارزش 30 هزار سکّه‏ىِ طلا به او بخشیدند.
آخرین خلیفه‏ىِ بغداد نیز بیشتر اوقات بیکارى خود را به شنیدن موسیقى مى‏گذراند. بیشتر این اوضاع، ناشى از سرمشق گرفتن خلفا از ایرانیان بود و در حقیقت عباسیان، آرزو داشتند، با پادشاهان ساسانى از لحاظ جلال و شکوه سلطنتى، برابرى کنند.(50)

4. دیدگاه قرآن کریم درباره‏ىِ غنا و موسیقى

باید دانست که در آیات قرآن از لفظ «غنا» استفاده نشده، و امر و نهى خاصّى صریحا بدان تعلّق نگرفته‏است؛ بلکه تمسّک‏کنندگان به آیات، آنها را به‏واسطه‏ىِ دلایل خارجى همچون احادیث وارده در این باب دلیل بر حرمت گرفته‏اند. در این آیات الفاظى نظیر «قول زور»، «باطل» و «لهو الحدیث» آمده‏است که برخى آنها را به «غنا» معنا کرده‏اند.
براى روشن شدن صحّت و سقم این ادّعا به بررسى تفصیلى این آیات مى‏پردازیم:

4. 1. قول زور

در سوره‏ىِ حج از قول زور نهى شده‏است:
فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور؛(51) از بت‏هاى پلید و «سخن زور» اجتناب کنید.
دلالت این آیه بر حرام بودن «قول زور» کاملاً آشکار است. «زور» به معناى باطل و دروغ آمده است.
علاّمه طباطبایى در المیزان مى‏نویسد:
کلمه‏ىِ زور به معناى انحراف از حق است و به همین دلیل به دروغ نیز «زور» مى‏گویند و نیز هر سخن باطل دیگرى را زور نامند.(52)
این آیه، با توجه به اضافه شدنِ «زور»به «قول»، از چیزى از جنسِ «گفتار و محتوا» نهى نموده است و نسبت به چیزهایى نظیر «صوت» که از مقوله‏ىِ کیفیّت است، ساکت است؛ ولى منشأ اصلى حمل این آیه بر مورد غنا، احادیث وارده در تفسیر آیه‏ىِ مزبور است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت و اگر با استفاده از روایات بپذیریم که قول زور به معناى غناست، دیگر نسبت به صوت که از مقوله‏ىِ کیفیت است، ساکت نخواهد بود؛ بلکه نفس غنا، حرام خواهد بود. قدر متیقن از معناى غنا همان است که اشاره شد.

4. 2. لهوالحدیث

در سوره‏ىِ لقمان آمده‏است:
و من النّاس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه‏ بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذابٌ مُهین(53)
گروهى از مردم، خریدار سخنان بیهوده‏اند، تا به نادانى مردم را از راه خدا، گمراه کنند و راه خدا را لوث کنند. آنان عذابى خوار کننده دارند.
از این آیه، حرمت خرید «لهوالحدیث» استفاده مى‏شود. در تفسیر المیزان در باره‏ىِ معناى این آیه آمده است:
کلمه‏ىِ لهو به معنى هر چیزى است که انسان را از مهمّش باز دارد و «لهو الحدیث» سخنى است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف نموده و به خود مشغول کند و همچون داستان‏هاى خرافى و هدایت‏کننده به‏سوى فساد و فجور و یا سرگرمى به شعر و موسیقى و مزمار و سایر آلات لهو که همه از مصادیقِ «لهوالحدیث»اند.(54)
منشأ این که بسیارى از مفسران همچون علامه طباطبایى و طبرسى(55) و بسیارى از فقها، غنا را از مصادیق «لهوالحدیث» دانسته‏اند، آن است که تعدادى از روایات وارده از سوى معصومان علیهم‏السلام «لهوالحدیث» را به «غنا» تفسیر نموده‏اند.

4. 3. زور

در سوره‏ىِ فرقان آمده‏است:
والذین لا یشهدون الزور و و اذا مروا باللغو مروا کراما(56)
آنان که به دروغ شهادت نمى‏دهند و چون از کنار ناپسندى بگذرند، با بزرگوارى گذر کنند.
در تفسیر مجمع البیان چنین آمده است:
بعضى گفته‏اند: «زور» به معنى شرک است. پاره‏اى دیگر گفته‏اند: به معناى دروغ است و دروغى بالاتر از شرک وجود ندارد. برخى نیز گفته‏اند: به معناى اعیاد یهودیان و مسیحیان است.
مجاهد گفته است: «زور» غنا است و از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز چنین نقل شده است.
ریشه و اصل زور، به معناى «تزویر» و «باطل را به صورتِ حق نشان دادن» است.(57)
این آیه و آیه‏ىِ حج، تقریبا داراى یک معنایند و در تفسیر این آیه نیز روایاتى از ائمّه‏ىِ اطهار علیهم‏السلام نقل شده است که «زور» را غنا معرفى مى‏نماید.

4. 4. لغو

در سوره‏ىِ مؤمنون مى‏خوانیم:
والذین هم عن اللغو معرضون(58)؛ و آنان از «لغو» اعراض مى‏نمایند.
این آیه در مقام بیان وصف مؤمنان است که از «لغو» به معناى کارى که غرض عقلایى بر آن مترتب نباشد، پرهیز مى‏کنند.

5. نقد دلالت آیات باب غنا

برخى گفته‏اند: هیچ‏یک از آیات مورد بحث بر حرمت مطلق غنا دلالت صریحى ندارد؛ چون بر سر راه این دلالت، موانع متعددى وجود دارد.
عده‏اى معتقدند: دلالت آیه‏ىِ اوّل، تنها چیزهایى را شامل مى‏شود که از مقوله‏ىِ کلام باشد. به بیان دیگر هر چند تفسیر «قول زور» به غنا، مستند و قطعى باشد، امّا ناظر به محتواى غنا خواهد بود: هنگامى غنا از مصادیق«قول زور» محسوب مى‏شود که داراى محتوایى زشت و باطل باشد؛ لذا اگر احادیث و قرائن ناظر به تفسیر آیه، مقبول باشد، تنها حرمت غناهاى داراى محتواى زشت را ثابت مى‏کند؛ اما به نظر ما دلالت ظاهر آیه، مطلق است و به محتوا اختصاص ندارد؛ بنابراین یا باید دلالت آیه بر حرمت غنا را انکار کنیم و یا اگر قبول کردیم، دیگر به محتوا اختصاص نخواهد داشت.
البته روایات متعدّدى در تفسیر «قول زور» به غنا وارد شده‏است؛ امّا هیچ‏یک از این روایات سند معتبرى ندارند؛ چنان که به زودى بدان اشاره مى‏رود؛ منتها با توجه به کثرت روایات و عمل مشهور نظریه‏ىِ مذکور نیازى به اعتبار سندى و رجالى آنها نیست؛ زیرا وثوق به صدور کفایت مى‏کند.
آیه دوّم نیز تنها در مقوله‏ىِ کلام جریان دارد و همچون آیه‏ىِ اوّل، دلالت واضح بر حرمت نفس غنا ندارد. این آیه داراى قید «یضلّ عن سبیل اللّه‏» است؛ به عبارت دیگر خودِ آیه، منظور خویش را بیان کرده و گفته‏است: «لهو الحدیث»، چیزى است که انسان را از راه راست گمراه مى‏کند. با این قید، آیه تنها ناظر به چیزهایى است که داراى قید مذکور باشد. به علاوه غنا به صرف آن که سببِ یادآورى قیامت و معنویت نیست، نمى‏تواند در زمره‏ىِ گمراه‏کننده‏ها محسوب گردد؛ چون بسیارى از افعال مؤمنان داراى چنین خصیصه‏اى نیست و تنها عنوان غفلت بر آن صدق مى‏کند؛ نه ضلالت.
با این مقدمه مى‏توان دریافت که تنها «غناى لهوى» مشمول دلالتِ آیه‏ىِ مزبور قرار مى‏گیرد و شاید اطلاقِ احادیث مفسِّر این آیه به سببِ رواج «غناى لهوى» در آن دوران بوده است. البته بعید نیست که گفته شود، مصداق لهو الحدیث، غناست.
آیه‏ىِ سوم در مورد بیان یکى از صفات برجسته‏ىِ مؤمنان واقعى و «عبادالرحمن» است و بر حرمت غنا هیچ دلالتى ندارد؛ زبرا «عبادالرحمان» داراى مقام والایى بوده و ذکر خصوصیّات آنان به معناى لزومِ داشتن آن خصوصیّات براى همه‏ىِ مؤمنان نیست.
نکته‏ىِ اصلى این آیه آن است که این «خصیصه‏ىِ نیک» یکى از شروط رسیدن به کمال حقیقى است. آیه، عدم حضور در چنین مجالسى را از صفات «عبادالرحمان» مى‏داند؛ ولى بر حرمت حضور در آن مجالس هیچ دلالتى ندارد؛ چرا که اگر برپایى آن مجالس و شرکت در آن حرام بود، شایسته نبود، مؤمن کامل، از کنار آن گذشته و توجّهى به اصل امر به معروف و نهى از منکر نداشته‏باشد.
به علاوه اگر بپذیریم طبق آیه شرکت در مجالس زور حرام نیست، حرمت غنا را درپى نخواهد داشت؛ چه آن که ممکن است حرمتِ حضور و شاهد بودن در چنان مجالسى از ناحیه‏ىِ چیز دیگرى بوده باشد.
از آنجا که آیه‏ىِ سوّم با آیه‏ىِ اوّل مشابهت زیادى دارد، اشکالاتى که بر استدلال آیه‏ىِ اوّل وارد است، بر این آیه نیز وارد مى‏شود.
آیه‏ىِ چهارم نیز از آنجا که در مقامِ وصف مؤمنان است، حرمتى را ثابت نمى‏کند؛ چه آن که احتمال نمى‏رود وصفِ کمالِ واقعى مورد نظر بوده است.
به علاوه، «لغو» از آن رو که به معناىِ «کار بدون غرض عقلایى» است، نمى‏تواند به طور مطلق حرام باشد؛ چون با وجود آن که بسیارى از کارها داراى غرض عقلایى نیست، حکم حرمت شامل آنها نمى‏شود.
حرمت هیچ یک از مفاهیم موجود در آیات چون لغو، لهو و زور با معناى لُغَوِیشان، یقینى و قطعى نیست؛ چه آن که بسیارى مى‏دانند که حرکات و سکنات مردم، مملو از کارهایى است که شامل معانىِ لغوىِ واژگان مزبور مى‏گردد؛ در حالى که احدى به حرمت آنها فتوا نداده است؛ علاوه بر این استفاده‏ىِ حرمت لغو، لهو، زور، باطل و... از آیات، دچار اشکالات فنّى است.(59) با خدشه در حرمتِ این موارد، استفاده از آیات مذکور به منظور اثبات حرمت غنا نیز مشکل مى‏گردد. گرچه چنان که گذشت، به دو آیه‏ىِ قول زور و لهوالحدیث مى‏توان بر حرمت غنا استدلال کرد.
احادیث تفسیرى این آیات که ناظر به مورد غنا به معناى مطلق صداى شادى‏آفرین است، اشکالات سندى و دلالى دارد که بدان خواهیم پرداخت.

6. روایات تفسیرى

دسته‏اى از روایات مربوط به غنا، روایاتى است که در تفسیر آیات مورد بحث است. این روایات به ترتیب آن آیات یادشده، عبارتند از:

6. 1. روایات تفسیرى آیه‏ىِ سوره حجّ

روایاتى که در تفسیر سوره‏ىِ حج وارد شده، به این قرار است:
-
کلینى به سند خود از حسین بن سعید و محمّد بن خالد و آنها از نضربن سوید، از درست، از زید شحام نقل مى‏کنند که گفت:
از امام صادق علیه‏السلام در باره‏ىِ این قول خداى عزّ و جل که«واجتنبوا قول الزور؛ از قول زور اجتناب کنید» پرسیدم، حضرت فرمود:
قول الزور الغناء؛(60) قول زور همان غناست.(61)
-
در روایتى صحیح از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است که در تفسیر این آیه فرمود:
منه قول الرجل للذى یغنّى اَحْسَنْتَ؛(62) از جمله [مصادیق] قول زور، سخن کسى است که به غناکننده مى‏گوید: احسنت.

6. 2. روایات تفسیرى آیه‏ىِ سوره‏ىِ لقمان

در تفسیر آیه‏ىِ سوره‏ىِ لقمان این روایات رسیده‏است:
-
کلینى به سند خود از على بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابى عمیر، از على بن ابراهیم، از ابن مسکان از محمّدبن مسلم نقل مى‏کند که از امام باقر علیه‏السلام شنیدم که فرمود:
الغناء ممّا وعداللّه‏ علیه النار، و تلا هذه الایة: «و من النّاس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه‏...»؛(63)
غنا از آن گناهانى است که خدا بر آن وعده‏ىِ آتش داده است و در این آیه آمده است که: «و از مردم کسانى هستند که سخن لهو را مى‏خرند تا از راه خدا گمراه کنند».(64)

6. 3. روایات تفسیرى آیه‏ىِ سوره‏ىِ فرقان

در تفسیر آیه‏ىِ سوره‏ىِ فرقان چنین آمده‏است:
-
در دو روایت صحیح محمّدبن مسلم و ابى الصباح آمده است که امام صادق علیه‏السلام در باره‏ىِ قول خداوند در آیه‏ىِ «والذین لا یشهدون الزور» فرمودند:
مراد، غنا است.(65)

6. 4. روایت تفسیرى آیه‏ىِ سوره‏ىِ مؤمنون

در تفسیر آیه‏ىِ سوره‏ىِ مؤمنون آمده است که امام فرمودند:
انه الغناء والملاهى؛(66) آن لغو، لهو و لعب است.
***
مناسب به نظر مى‏رسد، به روایات یادشده، این روایت را نیز افزود که در حرمت قرائت قرآن با آهنگ لهوى وارد شده‏است:
-
مرحوم شیخ صدوق به سند خویش از امام رضا علیه‏السلام ، از پدرانش از على بن ابى طالب علیه‏السلام نقل مى‏کند که فرمود: از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که مى‏فرمود: اخاف علیکم استخفافا بالدین و بیع الحکم و قطیعة الرحم و ان تتخذوا القرآن مزامیر، تقدمون احدکم و لیس با فضلکم فی الدین(67)
من بر شما از چند چیز مى‏ترسم: کوچک شمردن دین و فروختن حکم و قضاوت و قطع نمودن رحم و این که قرآن را با مزمارها و آهنگ‏هاى لهوى فرابگیرید، و کسى از شما بر آن که در دیانت از شما برتر نیست، تقدم جوید.

7. نقد احادیث تفسیرى

عده‏اى از فقیهان بر این باورند که دلالت روایات بر حرمت غنا به معناى مطلقِ‏صداى شادى‏آفرین هنگامى تمام است که در گاهِ صدورِ آنها، استعمال زیادِ غنا در غناى لهوى و فسادانگیز موجب انصراف لفظ «غنا» به غناى لهوى و فسادانگیز نشده باشد؛ امّا پیش‏تر اشاره شد که لفظ غنا در زمان صدور اغلب این احادیث ـ یعنى زمان صادقین علیهماالسلام ـ در غناى لهوى و شهوانى داراى حقیقت عرفى بوده است و لذا استناد به احادیثِ وارده در این زمان، براى اثبات حرمت مطلق غنا، درست نخواهد بود و بر فرض پذیرش صحتِ سند، این احادیث از نظر دلالت با موانعى روبه‏روست.
در مقابل این نظریه برخى از فقها معتقدند: هیچ دلیلى بر انصراف نیست و مجرد وجود غناى لهوى و شهوانى در زمان صادقین علیهماالسلام حقیقت عرفى به وجود نمى‏آورد.
به هرحال، روایاتى که غنا را یکى از مصادیق آیه‏ىِ سى سوره‏ىِ حجّ معرفى مى‏کنند، هیچ‏یک داراى سند معتبرى نیستند:
روایت اوّل، به سببِ وضعیّت مجهول «درست» از نظر رجالى؛ روایت دوّم، به سبب ارسال در سند(68)؛ روایت سوّم، به سبب وجود راوى غیر موثق یعنى «سهل بن زیاد» و وضعیت مجهول رجالى «یحیى بن مبارک» و روایت چهارم، به سبب ضعفِ «على بن حمزه» از نظر رجالى سندشان مورد خدشه‏است. البته، حدیث پنجم، از نظر سندى صحیح است؛ امّا دلالتش بر حرمت مطلق غنا ناتمام است؛ زیرا «احسنت» گفتن به خواننده نمى‏تواند غنا باشد؛ چون به قول بزرگانى همچون شیخ انصارى، صاحب جواهر و امام خمینى «عرف متشرعه» از غنا تنها کلام را نمى‏فهمد؛ بلکه کلام آهنگین و خاصّ را غنا مى‏نامند و لذا اطلاق غنا بر کلام برخلاف ارتکاز عرفى است. به علاوه، احتمال قوى مى‏رود «زور» و «باطل» بودن تشویقِ خواننده بدان جهت باشد که «آواز لهوى و فسادانگیز» مورد تشویق و تأیید واقع مى‏شود.
روایات ناظر به تفسیر آیه‏ىِ 5 از سوره‏ىِ لقمان نیز از صحت سند برخوردار نیست:
روایت اوّل، به سبب وضعیت مجهول «على بن اسماعیل»؛ روایت دوم و سوم، به علت ضعف رجالى «مهران بن محمد»؛ روایت چهارم به سبب ضعف «على بن ابى حمزه بطائنى واقفى(69)» و روایت پنجم، به سبب ارسال، داراى سند معتبرى نیستند.
روایات مفسّر آیه‏ىِ 72 از سوره‏ىِ لقمان و آیه‏ىِ 3 از سوره‏ىِ مؤمنون، با وجود صحّت سند، بر حرمت غنا دلالتى ندارند؛ زیرا همان‏گونه که گفته شد، این آیات در صددِ بیان وصف مؤمنان حقیقى است و چه‏بسا، شروط رسیدن به کمال حقیقى را یادآورى کرده باشد؛ از این رو اگرچه این روایات صحیح، مورد آیات را به غنا تفسیر نموده‏اند، امّا حرمت مطلق غنا را ثابت نمى‏کنند؛ زیرا در این دو حدیث به حرمت غنا به معناى صوت شادى‏آفرین یا لزوم اجتناب از آن هیچ اشاره‏اى نرفته است.
در زمینه‏ىِ روایات دال بر حرمت فراگیرى قرآن با صداى لهوى باید گفت:
اوّلاً، در این روایت مقصودى دیگر محتمل است و این احتمال به دلالت روایت خدشه وارد مى‏کند. احتمال دارد که مقصود حضرت این بوده‏است که قرآن همچون دمیدن در مزمار، بدون توجّه و سطحى خوانده نشود.
به علاوه، این حدیث بر فرض پذیرش احتمال قائلان به حرمت، به موردِ خاصّ خود محدود مى‏شود و حداکثر مى‏تواند حرمت غناى در قرآن را ثابت کند؛ نه هر غنایى را؛ چنان که روایات متعدّدى در حرمت غناى در قرآن وارد شده‏است که براساس آنها قرائت قرآن با آواز و غناى لهوى و شهوانى حرام خواند شده است.
گذشته از اینها، بر فرض پذیرش سند و دلالت احادیث مورد بحث، همگى مطلق بوده و قابل تخصیص و تقیید است؛ چون احادیث بسیارى نیز دال بر جواز غنا وارد شده‏است که آنها به مثابه‏ىِ قیود و خصوصیات غناى مقصود از روایات مذکورند.
با آشنایى با این روایات و ضمیمه نمودنِ قرائن خارجى که قبلاً بدان اشاره رفت، مى‏توان به طور قطع گفت: مقصود از روایات دال بر حرمت، غناى لهوى و فسادانگیز است؛ نه هر غناى شادى آفرین.
با برشمردن احادیثِ دالّ بر حرمت و یادآورى نقاط ضعف و قوّت آنها به دست آمد که آنها تنها بر حرمتِ غنا به صورت مبهم و نه دقیق دلالت مى‏کنند و البته با شواهد ذکر شده، مى‏توان تقیید آنها را به غناى لهوى و شهوانى، دریافت. با توجه به همین ایرادهاست که مقدس اردبیلى مى‏فرماید:
اخبار در تحریم مطلق غنا صراحت ندارند.(70)
در جوامع روایى - اعم از شیعه و سنّى - روایات فراوانى وارد شده‏است که بر تحسین و تشویق آواز و صوت زیبا و مانند آن، دلالت دارند. این احادیث هریک به نحوى از سوى قائلان به حلیّت براى اثبات این دیدگاه استفاده‏شده‏است.
-
عبداللّه‏ بن مسکان از امام صادق علیه‏السلام نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود: پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:
ان من اجمل الجمال شعر الحسن و نغمة الصوت الحسن؛(71) از زیباترین زیبایى‏ها موى خوب و نغمه‏ىِ صوت نیکوست.
-
از امام صادق علیه‏السلام فرمودند: ما بعث اللّه‏ عزّ و جل نبیا الا، حسن الصوت؛(72) خداوند عزّ و جل هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر آن که آواز او نیکو بود.
-
سید حمیرى از على بن جعفر، از برادرش موسى بن جعفر علیه‏السلام نقل مى‏کند که گفت: از حضرت امام کاظم علیه‏السلام درباره‏ىِ غنا در عید فطر و قربان و ایام فرح سئوال نمودم، آن حضرت فرمود:
لا بأس به ما لم یعص به؛(73) مادامى که با آن گناه نشود، اشکالى ندارد.
-
از ابى بصیر نقل شده که گفت: از امام صادق علیه‏السلام در مورد مزد زنان خواننده که عروس را همراهى مى‏کنند، پرسیدم، حضرت فرمود:
اجر المغنیة التى تزف العرایس لیس به بأس لیست بالتى یدخل علیها الرجال(74)؛ اجرت زن آوازخوان و غناگرى که عروس‏ها را همراهى مى‏کند، اشکالى ندارد؛ زیرا از خوانندگانى نیست که مردها با او مى‏آمیزند.
روایاتى مبنى بر جواز «حداء» وارد شده‏است که عدّه‏اى از فقها خواسته‏اند با استناد به این طایفه از روایات،(75) حلیّت اصل غنا را ثابت نمایند.
طایفه‏اى دیگر از روایات بر جواز نوحه‏گرى دلالت دارند که در نزد قائلان(76)به حلیت غنا غیرلهوى دلیلى بر مدّعایشان محسوب مى‏گردد.
-
شیخ صدوق رحمه‏الله نقل مى‏کند که امام صادق علیه‏السلام فرمود:
لا بأس بکسب النائحة اذا قالت صدقا؛(77) کسب زن نوحه‏گر مادامى که راست بگوید اشکالى ندارد.
خواندن آواز براى تند راندن شتر در صحرا و بادیه، «حداء» نام دارد. «نیاحة» در لغت به معناى نوحه سرایى یا شیون و زارى بر مرده آمده است و عدّه‏اى آن را نوعى از غنا دانسته‏اند و به همین جهت مشهور فقیهان، حداء را استثنا کرده‏اند.(78)
-
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:
و رجع فى القرآن صوتک فان اللّه‏ یحب الصوت الحسن(79)
در قرائت قرآن صوتت را با ترجیع همراه کن که خداوند صوت نیک را دوست دارد.
-
عبداللّه‏ بن سنان از امام صادق علیه‏السلام نقل مى‏کند که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: لکل شى‏ء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن(80)
براى هر چیزى زینتى است و زینت قرآن آواز خوش است.
-
شخصى از امام صادق علیه‏السلام درباره‏ىِ خریدن کنیزى که صوت خوبى داشت پرسید، آن حضرت فرمود:
ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة یعنى بقرائة القرآن والزهد و الفضائل التى لیست بغناء فاما الغناء فمحظور.(81)
اگر آن را بخرى تا تو را با قرائت قرآن و خواندن اخبار و اشعار مربوط به زهد و فضائل غیر غنا، به یاد بهشت بیندازد، اشکالى ندارد؛ امّا غنا جایز نیست.
البته قاتلان به حرمت مطلق غنا معتقدند: خود این روایت به تنهایى بر حرمت مطلق غنا دلالت دارد و نظر به این که معناى غنا در لغت و فقه و در میان عرف مجمل است، باید به قدر متیقن آن که صداى مطرب و آواز لهوى است، اکتفا شود.
فیض کاشانى دلیلى ارائه مى‏کند که آن را مبتنى بر استظهار از مجموعه‏ىِ روایات مى‏داند. ایشان در توجیه دیدگاه خود چنین مى‏گوید:
از مجموع احادیث وارد در باب غنا، چنین استفاده مى‏شود که حرمت غنا و خرید و فروش به آن و تعلیم و تعلّم و شنیدن آن، به غنایى اختصاص دارد که در روزگار بنى‏امیه و بنى‏عباس رایج بوده است. در این دوران مردان به مجالس خوانندگى زنان وارد مى‏شده‏اند و زنان به باطل سخن مى‏گفته‏اند و به گونه‏هاى بازى‏ها مشغول بوده‏اند.(82)
ایشان با اشاره به موارد مختلف گناه و فساد در آن دوران که مخصوصا غنا نیز انجام مى‏شده است، در مبرّا کردن اصلِ غنا از حکم حرمت سعى دارد؛ مواردى چون، اختلاط زن و مرد، شهوت‏رانى و عیش و نوش، شنیدن صداى زنان نامحرم، زن بودن خوانندگان، هرزگى غناگران، باطل و لغو بودن محتوا و شرابخوارى و قماربازى.
همان‏گونه که پیش‏تر گفتیم، انصراف روایات غنا و موسیقى از غناى غیرلهوى شواهدى دارد که از مهم‏ترین آن مى‏توان به موارد زیر اشاره نمود: الف. شواهد تاریخى بسیار، مبنى بر استفاده از این هنر در مجالس گناه‏آلود، گرچه این هنر، مختص مجالس لهو و باطل نبوده است.
ب. از مقایسه‏ىِ روایات نبوى و غیرنبوى، چنین استنتاج مى‏شود که پنج روایت نبوى و 32 روایت ائمه‏ىِ معصومین(ع) تنها کراهت را مى‏فهماند یا به غناى شهوانى و مبتذل و یا آمیخته با شراب و محرمات دیگر نظر دارند.
بر فرض آنکه، انصراف ثابت نشود، راه‏هاى دیگرى وجود دارد که نتیجه‏اش با دلیل انصراف، یکى است. طرفداران تفصیل براى این منظور یکى از دو راه زیر را مى‏پیمایند:
راه اوّل، استفاده از تعلیل‏هاى وارد در روایات است؛ همان طور که در روایات بیان شد، غنا به سبب مصداق بودن براى «قول زور» و «لهوالحدیث» و «لغو» حرام گردیده‏است. در حقیقت علّت تشریع حکم حرمت براى غنا، موارد یاد شده است. به علاوه، باید دانست که مطلق غنا در نزد عرف، لغو و باطل شمرده نمى‏شود. به عنوان نمونه در روایتى آمده است:
الملاهى التى تصدّ عن ذکر اللّه‏ عزّ و جل مکروهة کالغناء و ضرب الاوتار والاصرار على صغائرالذنوب.(83)
بازى‏هایى که انسان را از یاد خدا باز مى‏دارد، ممنوع است. مانند غنا و تار زدن و اصرار بر گناهان کوچک.
در این روایت ملاک و کبراى کلى، «حرمت ملاهى»، «باز داشتن از یاد خدا» ذکر شده و سپس به موارد آن اشاره گردیده است. در اینجا گرچه غنا مطلق است، امّا تعلیل و وصف، باعث تقیید مطلق مى‏گردد؛ بنابراین اگر غنا باعث باز داشتن از یاد خدا نگردد، اشکالى ندارد.
راه دومى که براى اثبات دیدگاه تفصیل در پیش داریم، توجه به روایات معارض و مقیِّد است. روایات بسیارى وجود دارند که حکم غنا را به‏صورتى بیان مى‏کند که با روایات دیگر متعارض است یا با روایات دیگر تقیید گردیده‏است. این احادیث معارض و مقید از آن رو مدعاى ما را اثبات مى‏نمایند که در بسیارى از موارد، هیچ دلیل خاصّى براى اختصاص آن حکم خاص به آن مورد خاصّ به نظر نمى‏رسد. هم چنین ظاهر بسیارى از روایات دالّ بر حلیّت موارد خاصّ هیچ‏گونه تعلقّى نسبت به آن مورد خاصّ ندارد؛ بلکه احادیثى وجود دارند که حکم حلّیّت آن موارد را در مقابل حکم حرمتِ غناى لهوى بیان نموده است؛ از این جهت مى‏توان به این نکته پى برد که مقصود از احادیث حلّیّت، تنها آن موارد خاص نبوده‏است؛ بلکه منظور از آن تعیین مصادیق غناى غیرلهوى است که حلّیّت آن در نظر سائلان و امامان علیهم‏السلام مسلّم بوده و لذا اشاره‏اى بدان نشده است.

8. جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى

در باب غنا و موسیقى، آیات و احادیثى دال بر حرمت و حلّیّت وجود دارند که هیچ یک توانایى اثبات حکم مطلق غنا را نداشته و وافى به مقصود قائلان به حرمت مطلق یا حلیّت مطلق نیست.
شواهد و فراوانى نشان مى‏دهند که مقصود روایات دال بر حرمت، غناى شهوانى و لهوى بوده است.
به طور کلّى دیدگاه تفصیل که بر مبناى آن برخى از موارد غنا حرام و برخى از آنها حلال است، داراى برترى‏هاى ویژه‏اى نسبت به دیدگاه حرمت مطلق و حلیت مطلق است و نیز با مبانى علمى، عقلى و عرفى نیز سازگار است. رهاورد این دیدگاه نیز از جمله ویژگى‏هاى آن است. به این جهات، از نظر ما، - دیدگاه تفصیل - اگر چه خلاف رأى مشهور است، وجیه‏تر از دیدگاه‏هاى دیگر بوده و بر آنها برترى دارد. افزون بر این که در نتیجه با نظر مشهور هماهنگ است.
نتیجه‏ىِ این بررسى کوتاه آن شد که غناى شهوانى و فسادانگیز حرام و غیر آن حلال و مباح است؛ لذا معناى غناى حرام در آواز لهوى و مفسده‏انگیز متعیّن مى‏گردد. قدر متیقن از حرمت غنا از دیدگاه مشهور هم همین است.
برخى از فقیهان با تمسک به حدیث ابى بصیر «التى یدخل علیها الرجال حرام والتى تدعى الى الاعراس لیس به بأس» قایل به حلّیّت و جواز ذات غنا شده و حرمت غنا را مختص به مقارنات حرام آن دانسته‏اند. استدلال ایشان این است که در این روایت حرمت غنا به خاطر آمیختگى مردان و زنان نامحرم و شنیدن صداى زن نامحرم از روى شهوت است؛ بنابراین خود صدا از جهت صوت بودن، حرمتى ندارد و حرمت به اعتبار مقارنات حرام است. گرچه این نظریه نیز به نظر ما ناتمام است؛ امّا زمینه را براى تفصیل میان غناى شهوانى و غیرشهوانى، هموار مى‏کند.(84)
البته، این استدلال با ایرادهایى مواجه است که چکیده آن عبارت است از:
1.
روایت به جهت على بن حمزه بطائنى ضعیف است و ضعف آن هم با عمل اصحاب جبران نشده است.
2.
روایت ابى‏بصیر از نظر دلالى تاب مقاومت در برابر صحیحه‏ىِ على بن جعفر(85) از موسى بن جعفر علیه‏السلام و حسنه‏ىِ عبدالاعلى از امام صادق علیه‏السلام را ندارد و در صورت تعارض باید یا حمل بر تقیه یا عروسى یا امثال آن شود و یا باید کنار گذاشته شود.
3.
ظاهر این روایت آن است که غناىِ کنیزان آوازه‏خوان در عروسى‏ها اشکال ندارد و جمله «والتى تدعى الاعراس لا بأس به» را کنایه از نیامیختن مردان و زنان دانستن خلاف ظاهر است.
4.
این روایت مفهوم ندارد وگرنه بین مفهوم صدر «التى یدخل الرجال حرام» با مفهوم ذیل «والتى تدعى الى الاعراس لا بأس» در غناىِ کنیزان در مجالس غیر عروسى که مردان بر آنها داخل نمى‏شوند، تعارض حاصل مى‏شود.

پى‏نوشت‏ها ···


1 . رک: حاشیه‏ىِ برهان قاطع، تألیف محمدحسین بن خلف تبریزى، متخلص به برهان، 1342، مصحح دکتر محمد معین و حاشیه‏ىِ لغت‏نامه‏ىِ دهخدا، 1373، ج13، ص19257
2 .
رک: همان دو
3 .
احمد سیّاح، فرهنگ جامع سیّاح، ج 3
4 .
عبّاس اقبال، شعر و موسیقى در ایران، ص 114
5 .
به نقل از رازانى، ابوتراب، شعر و موسیقى و ساز و آواز در ادبیّات فارسى، ص 59
6 .
ابن منظور؛ لسان العرب(متوفى 711 ه. ق)، ج15، ص136
7 .
فیروزآبادى؛ القاموس المحیط، دارالمعرفة، بیروت، ج4، ص374، ماده‏ىِ غنى
8 .
دهخدا، على‏اکبر، لغت‏نامه‏ىِ دهخدا، (متوفى 1334 ه. ش)، ج27، ص328
9 .
شیخ انصارى رحمه‏الله ، مکاسب محرّمه
10 .
ابن اثیر، النهایه، ج3، ص391
11 .
ابن‏منظور؛ لسان العرب، ج16، ص136
12 .
قاموس، ماده‏ىِ غنى و طرب
13 .
طریحى، شیخ فخرالدّین؛ مجمع البحرین، تحقیق سیّد احمد حسینى، ج1، ص321
14 .
حماد جوهرى، اسماعیل‏بن، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیّه، ج6، ص2449
15 .
همان، ج3، ص1232
16 .
قاموس، ماده‏ىِ غنا و طرب
17 .
طریحى، شیخ فخرالدّین، مجمع البحرین، تحقیق سیّد احمد حسینى، ج1، ص321
18 .
فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر، (متوفى 770 ه. ق)، ج2، ص56
19 .
فارسى بن زکریا، ابوالحسین احمد بن؛ معجم مقاییس اللغة(متوفى 395 ه. ق)، ج4،
20 .
ابوالقاسم خویى؛ «منیة السائل»، ص179
21 .
اساس البلاغة، ص 277
22 .
فیروزآبادى؛ «قاموس المحیط»، ج1، ص101 و طریحى؛ «مجمع البحرین»، ج2، ص109 و فیومى؛ «مصباح المنیر»، ج2، ص19
23 .
راغب اصفهانى(متوفى 503 ه. ق)؛ معجم مفردات الفاظ قرآن، ص 471
24 .
همان، ص 472
25 .
همان، ص 48
26 .
سوره‏ىِ حج، 30
27 .
طباطبایى؛ المیزان، ج14، ص371
28 .
همان، ج16، ص209 و 210
29 .
رک. جواهر الکلام، ج22، ص50 و مکاسب محرمه، شیخ انصارى، ص41-37
30 .
تاریخ موسیقى خاور زمین، ص 291
31 .
همان، ص 21
32 .
خنیاگرى و موسیقى ایرانى، ص107
33 .
اغانى، ج8، ص3 و ج10، ص48
34 .
محمّد جواد عاملى؛ «مفتاح الکرامه»، مؤسسه‏ىِ آل‏البیت، قم‏ج4، ص52
35 .
ابن منظور؛ لسان العرب، ج10، ص135
36 .
حسینى بحرانى، محمد بن ابراهیم، معروف به ماجد(متوفى 1050 ق)؛ رسالة ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین
37 .
ابن خلدون؛ «مقدمه»، داراحیاء التراث العربى، بیروت، صص 428-426
38 .
اغانى، ج2، ص170-173 و فلیپ حتى؛ «تاریخ عرب»، ترجمه‏ىِ ابوالقاسم، ص 345
39 .
همان، ج3، ص239 و ج5، ص41 و ج6، ص8 و 12 و ج21، ص226 و 237
40 .
محمّد ماجدبن‏ابراهیم بن الحسینى، پیشین
41 .
همان
42 .
تاریخ موسیقى خاور زمین، ص 45، پاورقى
43 .
دائرة‏المعارف اسلام، ج 1، ص 403
44 .
مسعودى، على بن حسین(متوفى 346 ه .ق)؛ مروج الذهب، بیروت، ج1، ص 65
45 .
غزالى، امام ابى حامد محمّد بن محمّد؛ احیاء علوم الدّین، ج4، ص 217
46 .
همان، صص 201 و 202
49 .
تاریخ موسیقى خاور زمین، ص 132
50.
همان، ص 192
51 .
حج، 30
52 .
المیزان، ج14، ص371
53 .
لقمان، 6
54 .
المیزان، ج16، ص209 و 210
55 .
رک: طبرسى(متوفى 548 ه. ق)؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج8، ص313
56 .
فرقان، 72
57 .
طبرسى؛ «مجمع البیان»، ج7، ص181
58 .
مؤمنون، 3
59 .
رک: حسین میرزاخانى؛ «مبانى فقهى، روانى موسیقى»، ص 63 و نیز رک: مصباح الفقاهة، ص 311
60 .
وسائل، ج12، ص225، باب 99 از ابواب ما یکتسب به، حدیث 2
61 .
روایاتى دیگر به همین مضمون از امام صادق علیه‏السلام با طرق مختلف نقل شده‏است که در کتاب وسائل الشیعه، ج12، باب 99، از ابواب «ما یکتسب به» احادیث 8 و 9 آمده است. شیخ صدوق نیز در معانى الاخبار صفحه‏ىِ 349 روایتى نزدیک به این معنا آورده است.
62 .
سیدهاشم حسینى بحرانى؛ البرهان فی تفسیر القرآن، اسماعیلیان، قم، ج3، ص90
63 .
وسائل، ج12، ص226، باب 99 از ابواب ما یکتسب به، حدیث 6
64 .
روایاتى به همین مضمون در کتب وسائل ج12، ص226، باب 99 از ابواب «ما یکتسب به» احادیث 6، 7 و 16 و معانى الاخبار، ص349 و مجمع البیان، ج8، ص313 آمده است.
65 .
وسائل، ج12، ص226، باب 99 از ابواب ما یکتسب به، حدیث 3 و 5
66 .
عبدعلى بن جمعه عروسى حویزى؛ تفسیر نورالثقلین، اسماعیلیان، قم، ج3، ص529
67 .
وسائل، ج12، ص228، حدیث 18 و عیون الاخبار، ص207
68 .
ارسال در سند یا مرسله بودن حدیث یعنى راویانى از آخر سند حدیث افتاده باشند.
69 .
واقفیان، فرقه‏اى هستند که به توقّف امامت در امام موسى بن جعفر علیه‏السلام معتقد هستند.
70 .
مقدس اردبیلى، شیخ احمد(متوفى993ه.ق)؛ مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، کتاب المتاجر، قسم الرابع
71.
کلینى، محمّدبن یعقوب؛ اصول کافى، ترجمه و شرح سیّد هاشم رسولى، ج2، ص615
72 .
همان
73 .
حمیرى، ابى العبّاس عبداللّه‏ بن جعفر؛ قرب الأَسناد، تصحیح و ترتیب الشیخ احمد الصادقى الاردستانى، چ1، ص121
74 .
وسائل الشیعه، ج12، ص85
همین روایت به دو صورت دیگر از قول ابى‏بصیر نقل شده‏است که در کتاب «وسائل الشیعه» ج12 ص 84 و 85 آمده است.
75 .
رک: بحارالانوار، ج44، ص378
76 .
ر.ک. مجمع الفائدة و البرهان فى شرح الارشاد، کتاب المتاجر قسم الرابع: و یویّده فى جواز النیاحة بالغناء و جواز اخذ الاجرة علیها.
77 .
وسائل الشیعة، ج12، ص91
78 .
رک: حسینى عاملى، سیدمحمدجواد؛ مفاتیح الکرامه فى شرح قواعد العلامه، ج4، ص53 و نجفى، شیخ محمّد حسن؛ جواهر الکلام فى شرح شرایع الإِسلام، ج22، ص51 و 52 و حلّى، محقّق، شرایع الإِسلام فی مسائل الحلال والحرام، محقّق اوّل، ج4، ص124 و کرکى، على بن الحسین؛ جامع المقاصد فى شرح القواعد، محقق ثانى، ج5، ص24 و المسالک، ج1، ص129 و نراقى، احمد بن محمدمهدى؛ مستند الشیعه فى احکام الشریعه، ج2، ص343
79 .
همان، ج4، ص859
80 .
همان
81 .
وسائل، ج12، ص86
82 .
فیض کاشانى؛ وافى، ج10، ص33
83 .
شیخ صدوق؛ خصال، ص 610
84 .
وسایل الشیعه، ج12، ص84، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 15، حدیث 1 و رک: حاشیه‏ىِ علامه شعرانى بر کتاب وافى، تألیف فیض کاشانى، ج 17، ص 205
85 .
وسائل الشیعه، ج 12، ص 232 و 228 ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 32 و حدیث 15


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: موسیقی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی