ابن شهرآشوب و برخى دیگر از بزرگان آورده اند:
در زمان حكومت مأمون عبّاسى ، حضرت جوادالائمّه علیه السلام طبیبى را به منزل خویش دعوت كرد تا وى را حجامت نماید.
همین كه طبیب نزد امام محمّد جواد علیه السلام حضور یافت ، حضرت به او فرمود: حجامت مرا روى رگ زاهر انجام بده .
طبیب اظهار داشت : اى سرورم من تاكنون اسم چنین رگى را نشنیده ام و آن را نمى شناسم .
در این لحظه ، حضرت آستین دست خود را بالا زد و یكى از رگ هاى دست خود را به طبیب نشان داد؛ و سپس فرمود: این رگ زاهر است ، آن را با تیغ بزن .
موقعى كه طبیب رگ را با تیغ بُرید، مقدار زیادى آب زرد رنگ از آن خارج شد و درون طشتى - كه زیر دست حضرت نهاده شده بود - ریخت و طشت پر شد.
آن گاه حضرت به یكى از غلامان دستور داد تا روى رگ را ببندند و طشت را تخلیه كنند.
پس از آن كه طشت را خالى كردند و آوردند، حضرت فرمود: روى رگ را باز كنید.
وقتى روى آن را باز كردند، مقدارى دیگر مثل همان آب هاى زردرنگ خارج شد؛ بعد امام جواد علیه السلام به طبیب فرمود: اكنون روى آن را پانسمان كن .
و چون كار طبیب پایان یافت ، دستور داد تا مقدار صد دینار به طبیب داده شود.
طبیب مقدار صد دینار را گرفت و سپس نزد پزشكى معروف به نام بختیشوع رفت و جریان را به طور مشروح براى او تعریف كرد.
بختیشوع با شنیدن این نوع حجامت ، بسیار در تعجّب قرار گرفت و گفت : به خداوند سوگند، چنین موضوع و حالتى را تا به حال از كسى نشنیده و نیز در كتابى نخوانده ام .
بعد از آن ، هر دو نزد اُسقف اعظم رفتند و چون جریان را بازگو كردند، اُسقف گفت : گمان مى كنم كه آن شخص یا پیغمبر است و یا آن كه از ذرّیّه پیامبران خواهد بود.
فرآوری: امین
مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 389؛ بحارالا نوار، ج50، ص 57.
نظرات شما عزیزان: