معامله با اهل بيت (عليهم السلام)
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1113
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19950
بازدید ماه : 194339
بازدید کل : 1606018
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 14 / 5 / 1396

بنام تو اي شورآفرين هستي

 

معامله با اهل بيت (عليهم السلام)
ايام حج امام حسن و امام حسين و عبدالله بن جعفر عليهم السلام به همراه قافله اي براي انجام اعمال حج مدينه را ترک کردند. در بين راه قافله را گم کردند لذا تشنه و گرسنه به سراغ خيمه اي که در آن بيابان ديده مي شد رفتند و به پيره زني که در انجا بود گفتند: ما تشنه و گرسنه ايم آيا نوشيدني و خوردني داري ؟زن گفت: فقط گوسفندي دارم که مي توانيد آن را بدوشيد و از شير آن استفاده کنيد. و ان را سر ببريد تا برايتان غذا بپزم. لذا همين کار را انجام دادند، وقت خداحافظي گفتند: ما از طايفه قريش هستيم، اگر از سفر حج سالم برگشتيم اگر نزد ما بيايي جبران خواهيم کرد
مدتي بعد فقر و تنگدستي آن زن و شوهرش را بسيار آزار مي داد و بالاخره مجبور شدند جهت سرو سامان دادن به زندگي خود به مدينه بروند و در انجا به حفر چاه آب مشغول شدند
روزي امام حسن (عليه السلام ) پيره زن را ديدند و او را شناخت، ولي پيره زن آن حضرت را نشناخت. حضرت شخصي را به دنبال او فرستاند و به او فرمود: آيا مرا مي شناسي ؟ زن گفت: نه! حضرت فرمود: من ميهمان آن روز تو هستم که از گوسفندت براي ما غذا فراهم کردي!. زن گفت: ولي من به ياد نمي آورم. حضرت فرمود: مانعي ندارد، اگر تو مرا نمي شناسي من تو را مي شناسم. آن گاه دستور داد هزار گوسفند براي او خريداري کردند و هزار دينار هم پول نقد به او داد، و او را با شخصي نزد امام حسين (عليه السلام) فرستاد
امام حسين به زن فرمود: برادرم حسن (ع) چقدر به تو کمک کرد؟ زن گفت: هزار دينار و هزار گوسفند. امام حسين (عليه السلام) نيز همان مقدار به او کمک کردند، سپس او را با شخصي به منزل عبدالله بن جعفر فرستاد
عبدالله گفت: امام حسن و امام حسين عليهما السّلام چقدر به تو کمک کرده اند؟ زن گفت: روي هم دو هزار دينار و دو هزار گوسفند. عبدالله دو هزار دينار و دو هزار گوسفند به او دادند، سپس گفت: اگر اول نزد من آمده بودي آن دو بزرگوار به زحمت نمي افتادند ( و همه ي اين مقدار را من مي دادم)
مبع

 

محجه –فيض، شنيدنيهاي تاريخ، ج 4، ص 216


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی