شگفتیهای نهج البلاغه 8 ( علی و خدا،فریب کودک
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1531
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20368
بازدید ماه : 194757
بازدید کل : 1606436
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 4 / 1396

-----------
( 1 )
ترجمه خطبه 49 نهج البلاغة

آگاه و این بحثى است ذهنى و ماورائى و متافیزیکى ولى ناگهان از پهنه غیب بصحنه شهود مى ‏جهد و پدیده‏هاى طبیعت را به میان مى‏ کشد و آنها را دلیل وجود خدا میداند و در اینجا سخن از علت و معلول است و یک درس فلسفى ناب و بیان نتیجه‏گیرى از یک اندیشه وراى راستین .

دیده با اینکه او را نمى ‏نگرد انکار نمى ‏کند ، زیرا چهره او را در زیبائیهاى هستى متجلى مى‏بیند و اندیشه انسان از نردبان طبیعت بالا میرود تا ببام طبیعت بالا رود و از محسوس به نامحسوس پى برد و این خود استدلالى کلامى است و على در اینجا بر کرسى تدریس علم کلام بالا رفته است .

ولى پس از دیده ، سخن از دل میگوید یعنى از فلسفه و کلام به عرفان میپردازد و اینک دل است که او را مى ‏بیند و زیبائیش را در خلوتگاه یکتائى در مى ‏یابد و این عرفانست همان دغدغه خداجوئى بى ‏نهایت و عطش شدید انسان براى راه‏یابى بسرچشمه زلال شناخت خدا ، که آخرین حد تکامل انسانست و راهى است راست و روشن براى رفتن بسوى بى‏ سوئى ، براى جهت‏یابى و جهت گیرى ، جهتى که در هیچ جهت نمى ‏گنجد و سوئى که در عین حال بى ‏سوئى است ولى نقطه اوج و بیکران تکامل است ( و الى الله المصیر ) ولى این دل هم بژرفاى شناخت او نمى‏رسد ، زیرا متناهى را به نامتناهى راهى نیست و ممکن را با واجب سنخیتى نمى‏باشد و بیدل از بى ‏نشان چه گوید باز ، ولى بهرحال ، اینقدر هست که بانک جرسى مى ‏آید ، و برقى است که از خرگاه معشوق به خرمن مجنون مى ‏افتد و میسوزاندش و سراپا شعله‏اش میشود که نمایش همان برق است و سوزى است که سازى دارد .

شگفتا خدا والا و بالاست و در استواى علوى برتر از همه چیز تجلى مى‏کند ولى همچون خداى ذهنى افلاطونى نیست که هیچکس را بشناخت و قرب و مهر و نور لطف او راهى نباشد بلکه در عین والائى و بلندى آنسان نزدیک و پائین است که بهمه چیز از هر چیز نزدیکتر است ، تا انسان احساس تنهائى نکند و هراس غربت او را فرا نگیرد و سراسیمه و دیوانه نشود و یا او را آنقدر دور نداند که دور از چشمش بنافرمانى و عصیان پردازد که ( الله معکم اینما کنتم ) خدا با شماست هر جا که باشید .

ولى با آنکه از رگ گردن بما نزدیکتر است چنان نیست که با ما در یک جاى قرار گیرد ، یعنى درون خرقه درویش رود و در جان جوکیان و مرتاضان فرو رود و یا بقول بودائیان در وجود کوه و رودخانه و مرغ و مار و انسان و قورباغه و درخت و ستاره حلول کند و یا بعقیده چینى‏هاى باستان در پیکر امپراطوران جاى گیرد و بعقیده مسیحیان در وجود فرزندش عیسى ظاهر شود . .

خردها نتوانند صفاتش را بدانسان که هست باز شناسند و براى هر کدام هندسه‏اى ترسیم کنند و مرزى بسازند که در آنصورت به تحدید اوصافش پرداخته ‏اند و بتعددش کشانده‏اند و صفاتش را از ذاتش متمایز ساخته و مرکبش دانسته و از یگانگیش انداخته ‏اند

ولى معاکسا آنچنانهم نیست که عقول از معرفتش محروم مانند بلکه آنچنان هویداست که چوپانان امى و پیره‏زنان عامى هم او را از دیدن ستارگان و چرخش چرخ ریسندگى هم بشناسند و بدرگاهش راه یابند ، بلکه ماه و ستاره و کاه و کهکشان و دد و دام هم خواه و ناخواه به آستانش سجده برند که ( و الله یسجد من فی السموات و الارض ) باز ، على از عرفان به علم میگراید و از پدیده‏ هاى هستى و آیات آفرینش سخن مى ‏گوید که با شناخت علمى طبیعت و در پى ‏گیرى حس و تجربه و از مسیر علم هم میتوان بخدا راه یافت و این راه بحدى روشن است که حتى منکران خدا و آنها هم که براى ماده و طبیعت اصالت قائلند در کاوشها و بررسیهاى علمى خویش بجائى میرسند که بهت‏زده مى‏گویند پاسخ هزاران چراها و چگونه‏ هاى ما را یک کلمه میدهد و آن کلمه خداست ولى این خدا خدائى نیست که او را در محیط تنگ و تاریک طبیعت بچیزى همانند کنند و با اندیشه‏هاى نارسا و زبانهاى کوتاه خود درباره اش چیزى بگویند تعالى الله عما یقول المشبهون به و الجاحدون له علوا کبیرا در خطبه‏اى دیگر ، 1 یکسره بفلسفه مى ‏پردازد و این بیابانى مکتب ندیده و از فلسفه‏ هاى آتن و اسکندریه و هندوچین و

-----------
( 1 )
خطبه اول نهج البلاغه

رواقیون و مشائیون و کلبیون و سوفسطائیون و دیگر اندیشمندان بر کنار مانده ، در اوج والاترین اندیشه‏هاى فلسفى از کائن و حادث و عدم و وجود و مقارنه و مزایله و حرکت و آلت سخن میراند و خدایش را در این منهج پیچیده مى ‏ستاید و میگوید .

« بوده ‏اى که پدیده نیست ، از نیستى به هستى نیامده با همه چیز هست نه آنکه هم سنخ و همسر و همطراز آنها باشد و از همه چیز بدور است نه آنکه آنها را از افاضه وجود برکنار دارد فاعلى که در فعل ایجاد ، بخود حرکتى ندهد و ذاتش دگرگونى نپذیرد و براى آفرینش ، به ابزارى نیازمند نباشد ، بینائى که پیش از آنکه مشهودى پدید آید بینا بوده و یگانه‏اى که پیش از هستى موجودات تنها بوده و از تنهائى خویش بهراس نیفتاده است ،آفرینش را او پدید آورد و هستى را او آغازید بدون اندیشه و نقشه و بدون آزمایش و تجربه ، بى ‏آنکه بخویش جنبشى دهد و در آفرینش بسختى و اضطراب افتد .

هر موجودى را بهنگام خویش بیافرید و ذوات العباد و حالات گوناگون پدیده‏ها هماهنگى و ائتلافى فراهم آورد و براى هر کدام غریزه‏اى پدید آورد و همانندش را همراهش ساخت ، پیش از پیدایش هر چیز از چگونگى آن آگاهى داشت و مرز و انتهایش را مى ‏شناخت و پیوندها و کرانه‏ هاى آنرا مى ‏دانست » در اینجا ، امام از وجود خدا سخن میگوید که قدیم است و براى او آغازى نیست و هرگز پدید نیامده و همیشه بوده است

علت العللى است که معلول نیست سلسله‏جنبان زنجیره علت‏ها و معلولهاست ولى این زنجیره بوجود او پایان مى ‏یابد و پیش از او چیزى نیست او از همه پیش است و پیشین است و بى‏پیش است و بى ‏آغاز است و قدیم است و کائن ، روزگارانى بى‏زمانى بوده و زمان و مکان مفهوم و مصداقى نداشته و او در آن روزگاران تنها بوده بى‏آنکه همدمى بخواهد و یا از تنهائى خویش بهراسد .

در اینجا امام هستى را حادث میداند و برعکس اندیشمندان کوته‏اندیش ، جهان را قدیم نمى ‏داند ، زیرا از لحاظ فلسفى تعدد قدیم پیش مى ‏آید و توحید به مخاطره مى ‏افتد و از جنبه طبیعى هم ماده نمى ‏تواند قدیم باشد که بقول فرانک آلن در آنصورت همه انرژیها نابود مى ‏گردد ، پس هستى حادث است و تازه و جدید است و خداوند بدیع است و نوآور و نوساز و مبتکر ولى در این ایجاد و آفرینش نیازى بتفکر و طرح و نقشه و تجربه ندارد زیرا طرح و آزمایش ، دلیل نادانى است و خداوند بذات خود علیم است و دیگر آنکه تواناست و با توان خویش موجودات را بیافریده و از ناتوانى خویش بسراسیمگى نیفتاده است ، پس امام در اینجا علم و قدرت خداوندى را ثابت میکند و دقیقتر و مهمتر آنکه میگوید خداوند در ایجاد آفرینش حرکت و جنبشى بخود راه نداد یعنى از حالى بحال دیگر نگرائید ، یعنى ذات مجرد پروردگار دچار تغییر و دگرگونى نمیشود و حادثاتى بر او رخ نمیدهد و محل وقایع قرار نمیگیرد و بالاخره جهان را بدون ابزار بیافرید و در این سخن بى ‏نیازى پروردگار ثابت میشود که الله غنى عن العالمین و چون مردى از امام خواست که خداى را برایش چنان بستاید که گویى او را مى‏بیند ، از چنین درخواستى خشمناک شد و همه را بمسجد فرا خواند و بمنبر رفت و چنین فرمود .

« ستایش خدائى را سزاوار است که چون نبخشاید ، گنجینه احسانش فزونى نیابد و اگر ببخشد ذخایر اعطایش نقصان نپذیرد زیرا هر بخشنده‏اى بجز خداوند ، سرمایه‏اش پایان مى‏یابد و هر کس نبخشاید ، به پستى و بخل شناخته میشود ولى او خداوند بخشنده‏اى استکه به اعطاى نعمتهاى فراوان منت میگذارد و بمیزان بخشندگیهایش مى‏افزاید ، همه آفریدگان روزیخوار احسان اویند که روزى همگان را تعهد فرموده و براى هر جنبنده‏اى باندازه معین روزى و توشه‏اى تقدیر فرموده است ، هر کس که بخواهد براه او برود و او را بجوید ، راه روشنى فرا پیشش نهاده است ، بخشندگیش در برابر درخواست نیازمندان ، بیشتر از آنچه از او نخواهند نیست ( مردم چه بخواهند و چه درخواست نکنند از انعامش بهره‏مندند ) آغاز همه چیز است و چیزى بیش از او نیست و فرجام همه چیز است و چیزى پس از او نباشد ، بمردمک چشم ، یاراى آن نبخشد که به او رسد و ذاتش را دریابد ، روزگار و زمان بر او نگذرد که بذاتش دیگرگونى دهد و در جایگاهى جاى نگیرد که جاى بجا میشود اگر آنچه طلا و نقره در گنجینه کوههاست و گوهرهائى که

در ژرفاى دریاهاست بمردم ببخشد در بخشایش او اثرى پدید نیاید و ذخائر احسانش پایان نیابد زیرا گنجینه انعامش آنسان بیکران است که درخواست مردمان از میزانش نمى‏کاهد و بخشاینده‏اى است که بخشش فراوانش از بخشندگیش نکاهد و نیازبرى نیازمندان ساحتش را ببخل نکشاند » 1 در اینجا ، امام میکوشد که مردم را از اشتباه بدر آورد تا خداوند را بخویشتن قیاس نگیرند و ذات بیکران و نامتناهیش را در محدوده ماده و امکان محصور ندانند و همچون قوم موسى تقاضاى دیدارش را بچشم سرنکنند که پاسخ ( لن ترانى ) بشنوند پس مردمکهاى چشم را توان دیدن او نیست و ذات نامتناهیش در محصوره زمان و مکان نمى‏گنجد ، زیرا زمان و مکان دو پدیده مادى هستند و ذات واجب حق هرگز بخود ممکن نمى‏گراید ، آغاز همه آغازها است و آغازى بى‏آغاز است و فرجام همه فرجامهاست و فرجامى بى ‏فرجام است .

پس از آن امام ، صفات خداوندى را هم که عین ذات او است به بیکرانگى و بى ‏انتهائى مى‏ستاید و میگوید هر چه ببخشاید از گنجینه وجودش کاسته نگردد و از ترس نقصان انعامش به بخل نگراید ، زیرا چون اراده‏اش بایجاد تعلق گیرد ، آنچه بخواهد بوجود آورد و کمبودى در خزائن احسانش پدید نیاید ، بعلاوه آنچه

-----------
( 1 )
خطبه 90 نهج البلاغه

در نزد اوست فنا ناپذیر است و آنچه در نزد ماست دستخوش فنا است ( و ما عندکم ینفذو ما عند الله باق ) آنگاه پرسشگر را برحذر میدارد ، که به اندیشه کوتاه خویش بخداى نیندیشد و خدا را تنها از راه وحى و پیامبرى و تعلیمات آموزگاران آسمانى بشناسد ، زیرا اندیشه محدود انسان را توان جهش به قله رفیع مفاهیم فوق مادى نیست و این فلاسفه کم توان که میخواهند تراوشهاى شیار مغزى خود را آنقدر گسترش دهند که حقایق ماورائى را دریابند سخت در اشتباهند و ترازوى ناتوان و لرزان خرد هرگز بسنجش حقایق ابر ماده راه نیابد و پاى چوبین استدلالیان چنان بى‏تمکین است که گامى در این راه بى‏پایان برندارد ، پس باید خداى را از زبان خودش شناخت که با فروغ تشعشعات الهام آسمانیش صحیفه مصحف کریم را روشن ساخته و از بیان پیامبرانش حقیقت توحید را تجلى داده است و هر که از این راه برون رود بدام اهریمن افتد و خداى را دگرگونه شناسد ، از این رو امام میفرماید .

« اى پرسنده ، در شناخت خداوند ، بقرآن روى آور و از فروغ راهنمائى آن بهره‏گیر و از آنچه از کتاب خدا و سنت پیامبر و روش پیشوایان هدایت بدور است و با دسیسه‏هاى اهریمن همراه است دورى گزین ، که آموزگاران مکتب آسمانى ، در طریق دانش استوارند و از شناخت ذات خدا بناتوانى خود اقرار دارند و مردم را از تعمق در ذات خداى بازمیدارند تو هم بهمین اندازه بسنده

باش و خداى را بمیزان ناتوان خرد خویش اندازه مگیر که نابود خواهى شد » 1 بخطبه‏اى دیگر شکوه کبریایى و قدرت و عزت و بى‏نیازى خداوند را مى‏ستاید و صفات الهى را از زبان بنده‏اى که با او سخن میگوید بیان میدارد و چنین میگوید .

« همه چیز در برابر او خاکسار است و همه بذات او پایدارند ،

نیازمندان را بى‏نیاز مى‏کند و خواران را چیره میگرداند و ناتوانان را توان مى‏بخشد و آشفتگان را پناه میدهد ، هر کس سخنى گوید گفتارش را میشنود و هر کس خاموش ماند از رازش آگهى دارد و هر کس زندگى کند روزیش را میرساند و چون بمیرد بسوى خویش بازش میگرداند .

دیده‏ها ترا ندید که از تو آگهى دهد بلکه تو پیش از ستایندگان خویش هستى ، آفریدگان را براى ترس از تنهائیت نیافریدى و از آفرینش آنها سودى نجستى ، هر که را بخواهى از تو پیشى نجوید و و هر که را بگیرى از تو فرار نکند ، نافرمانى گناهکاران از بزرگیت نکاهد و طاعت فرمانبرداران بر توانائیت نیفزاید و هر کس که از فرمانت ، خشنود باشد فرمانت را نتواند برگرداند و هر کس از تو روى گرداند از تو بى‏نیاز نماند هر رازى در برابر تو آشکار است و هر پنهانى در پیشگاهت هویدا ، هماره پایدارى و پایانى برایت

-----------
( 1 )
خطبه 90 نهج البلاغه

نیست ، پایانى که از تو گریزى نیست و پناهگاهى که راه رهائى به سوى تو است . زمام هر جنبنده‏اى بدست تو است و هر زنده‏اى بسوى تو میرود ، پاک پروردگارى که آفرینش تو بس بزرگست و این بزرگى آفرینش در برابر تو کوچک است ، چه اندازه ملک تو در برابر ما هراس انگیز است و چه اندازه مشهودات ما در برابر ناپیدائیهاى ملکوت تو ناچیز است ؟ چقدر نعمت تو در دنیا فراوانست و چه اندازه بهره‏هاى دنیا در برابر نعیم آخرت اندک است ) » 1 براى یگانگى پروردگار دلایلى روشن بیان میدارد و فرمانبردارى او را واجب مى‏شمارد ، زیرا انسان موجودى ناتوانست و در برابر چنان خداوند توانا و محیط و قاهرى باید تسلیم باشد و از نافرما نیش بپرهیزد و خشنودیش را که سیر در راه تکامل است بجان بپذیرد و از خشمش که انحراف از راه کمال‏یابى است بهراسد و بداند که اوامر و نواهى خداوند ، از حکمت بالغه‏ى او برمیخزید و نیکبختى انسان در فرمان‏پذیرى خداوند است از این روى بفرزندش حسن چنین سفارش میکند .

« بدان اى پسرک من ، اگر پروردگارت شریکى میداشت او هم پیامبرانى بسویت میفرستاد و بزرگى و توانائى خود را بتو نشان میداد و از کردار و صفاتش آگاهت مى‏ساخت ، بنابراین خدائى جز او نیست و او خدائى یگانه است ، همچنانکه خود را به یکتائى

-----------
( 1 )
خطبه 801 نهج البلاغه

ستوده و هیچکس در قدرت بیکران او شریک و منازع نیست ، هیچگاه الوهیتش پایان نمى‏پذیرد و همیشه هست ، آغاز همه چیز است و براى او آغازى نیست و پایان همه چیز است و خود پایانى ندارد ،

بزرگتر از آنست که با چشم و دل ، پروردگارى او را دریابى ، پس چون او را چنین شناختى درباره او چنان باش که کسى با وجود ناچیزى و ناتوانى و نیاز فراوانى که به پروردگار خود دارد در فرمانبردارى او رفتار میکند و از کیفر او مى‏هراسد و از خشمش مى‏پرهیزد زیرا خداوند ترا فرمان نمى‏دهد مگر به نیکى و ترا باز نمى‏دارد مگر از زشتى » 1 توحید زیربناى معتقدات ادیان آسمانى است و پیامبرانى مبارز و انقلابى انسانى نداى یکتاپرستى را با تحمل جانکاه‏ترین رنجها و دردها در فضاى بشرى انعکاس میداده و مردم را به پرستش خداى یگانه و پرهیز از هر گونه آلودگى شرک فرا میخوانده‏اند .

خدا یگانه است و براى او انبازى نیست و حرکت تکاملى همه موجودات بسوى مقصد یگانه توحید است و رمز فلاح انسانها در قبول همین اعتقاد یگانه است ولى این اعتقاد باید از پهنه ذهن و اعتقاد در محیط عمل و اجتماع پیاده شود و انسانیت هم رنگ و چهره توحید گیرد و برابرى انسانها همه جا اعلام گردد که قرآن میفرماید ( ان امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون ) .

-----------
( 1 )
گفتار 31 نهج البلاغه

وحدت انسانها و وحدت جهان پرتوى از یگانگى خداست و اگر انسانها بکثرت گرایند و دچار بیمارى تبعیض‏ها و تضادها و برتریها شوند ، جنگها پدید میآید و خونها ریخته میشود نیکبختى انسانها قربانى جوامع پراکنده و شرک‏آلود مى‏شود .

على که پیشواى یکتاپرستانست این دعوت را با اندیشه و سخن و گفتارش همه‏جا گسترش میدهد و با استمداد از حقیقت وحى و تجلى عرفان و استدلال فلسفى و سخن علمى همه‏جا و همه گاه بیان میدارد و عمرى را با شرک و دستاوردهاى پلید و خطرمند آن مى‏جنگد و مردم را بحقیقت توحید میخواند .

و همین خداى واحد است که با انگیزش پیامبران و فرود کتابها و آموزشهاى آسمانى مردم را بسوى کمال میخواند ، عواملى که انسانرا در این سیر مترقى پیش میراند بعنوان فرائض تشریع شده و عوامل ضد تکامل هم که مانع حرکت انسان بسوى خداست بنام گناه معرفى شده است ، راه کمال‏یابى راه خشنودى خداست و طریق انحراف و تبهکارى هم مسیر ناروائى است که بمفهوم خشم خدا شناخته میشود ، پس خدا آنچنانکه دشمنان اسلام مى‏گویند خداى خشمگین و عصبانى نیست ، زیرا خشم خدا مانند خشم انسان نیست که نمودار دگرگونى حال خشمنده باشد ، زیرا هیچگاه حادثه‏اى بر خداى وارد نمیشود و حال او را دگرگون نمى‏سازد ، خدا نه محل حوادث است و نه دچار تغییر حال میشود بلکه همانطوریکه مولف فهیم و عالم تفسیر المیزان نگاشته ، رضاى خدا در حرکت بسوىخدا در مسیر کمال است و سخط و خشم خدا هم در انحراف از جاده کمال‏یابى و سیر بسوى خداست که همه موجودات ، راه پیماى آن صراط مستقیمند و امام همه این حقایق را در سفارشى که بفرزند ارجمندش امام حسن فرموده بیان داشته است .

على ( ع ) که چنین خدائى را بجاذبه الهى و کشش دل به میزان توان والاى خویش شناخت بدرگاهش نیاز میبرد و چون ناتوانى خویش و توانمندى خداى توانا را بیش از هر کس دریافت و این فاصله نامتناهى را شناخت براى نزدیکى به آستان برین ( الله ) خاشعانه و دردمندانه بمناجات میپردازد و در تاریکى‏هاى متراکم شب که همه دیده‏ها بخوابى سنگین فرو رفته‏اند چهره به درگاهش مى‏ساید و از سویداى دل میخواندش و عاشقانه و عارفانه و مشتاقانه به آستانش چنین عرضه میدارد .

« بارخدایا تو از هر همدمى بدوستانت دمسازترى و آنانرا که بتو توکل کنند از هر کس بیشتر نیازشان را برمى‏آورى و بدرخواستشان گواهى ، از رازهائى که در نهانخانه دلشان پنهانست آگاهى و دردهاى درونشان را میدانى و از بینش و دریافتشان خبردارى رازهاشان براى تو آشکار و دلهاشان بسوى تو نگرانست ، اگر از تنهائى بهراس افتند یاد تو همدم آنهاست و اگر ناگواریها بر آنان فرود آید بتو پناه برند و از تو کمک خواهند زیرا زمام همه کارها بدست تو است و هر حادثه‏اى از فرمان تو برمیخیزد خداوندا اگر ندانم که چه میخواهم و از درخواست خود سرگردان شوم مرا به آنچه شایسته من است راهنمائى فرما دلم را بسوى رشد و کمال رهبرى کن ، که این عنایت از هدایت تو بدور نیست و از کفایت و مرحمت تو شگفت نباشد .

خدایا با بخشش خویش با من رفتار کن و مرا بدادگریت وا مگذار ( که توان عدالت تو را ندارم ) 1 و الحق باید هم على اینسان سخن بگوید زیرا میداند که هیچکس با عمل خویش هر چند شایسته باشد سزاوار پاداش نیکوى خدا نیست زیرا عمل هم پدیده توان خداست و کسى از خویش چیزى ندارد و تنها باید به بخشایش او امید داشت تا بر بندگانش رحمت آرد و آنها را شایسته نعیم دنیا و آخرت گرداند و در جوار رحمتش جاى دهد .

فریب کودک

نامه امام در پاسخ معاویه نوشته بودى که من طلحه و زبیر را کشته و عایشه را بیرون رانده و به کوفه و بصره فرود آمده ‏ام این کارى است که تو در آن نبودى و بتو ربطى ندارد ، درباره کشندگان عثمان هم سخن بفراوانى گفتى ، تو هم بمانند دیگران بیعت مرا بپذیر آنگاه درباره آنها از من داورى بخواه تا بین تو و ایشان از روى کتاب خدا داورى کنم ، اما اینکه این دعوى را بهانه‏اى براى حکومت شام قرار داده‏اى این بمانند فریب کودک است که در وقت از شیر گرفتن او انجام میدهند .


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی