معجزات وکرامات مولا امیر المو منین
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4916
بازدید دیروز : 37451
بازدید هفته : 154748
بازدید ماه : 477029
بازدید کل : 10868784
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 3 / 4 / 1396




45- پرندگان علی ( ع ) را می شناختند


جابر انصاری گفت : در صحرا با علی ( ع ) بودم ، ناگاه آن حضرت به بالای سر آن حضرت نگاه کرد .
تبسم فرمود و خندید و گفت : آفرین ای پرنده .
گفتم : ای مولای من با کدام پرنده صحبت می کنید ؟
فرمود : مرغی که در هواست آیا خوش داری آن را ببینی و کلامش را بشنوی ؟
عرض کردم : بلی ای مولای من .
در این هنگام آن حضرت کلماتی به صورت پنهانی فرمود ، ناگاه پرنده ای به سوی زمین پایین آمد و بر دست علی ( ع ) نشست . آن حضرت دست مبارکش را بر پشت او کشید و فرمود : سخن بگو به اذن خدا منم علی بن ابیطالب . آنگاه خداوند قوه نطقی به او عطا فرمود تا آن که به زبان عربی آشکارا گفت : السلام علیک یا امیرالمؤ منین و رحمه الله و برکاته .
حضرت جواب سلام او را داد و فرمود : بگو که از کجا آب و دانه می خوری در این صحرای
خشک که هیچ سبزی نمی روید و آبی نیست ؟
گفت : ای مولای من زمانی که گرسنه شوم ولایت شما اهل بیت را به خاطر می آورم . پس سیر می گردم و زمانی که تشنه شوم از دشمنان شما ، بیزاری می جویم پس سیراب می شوم . علی ( ع ) فرمود : بارک الله فیک پس آن مرغ پرواز کرد . ( 51 )




46 - شهادت شتر


از سید مرتضی اعلی الله مقامه نقل است که عمار یاسر گفت : در حضور امیرالمؤ منین علی ( ع ) بودم ناگاه صدایی برخاست پس فرمود : ای عمار ذوالفقار مرا بیاور .
سپس فرمود : بیرون برو و این مرد را از ظلم کردن به زنش بازدار . عمار گفت : از مسجد خارج شدم ناگهان دیدم یک زن و یک مرد زمام زمام شتری را گرفته اند زن می گوید : مال من است .
عمار گفت : به آن مرد گفتم حضرت امیر ( ع ) می فرماید در حق این زن ظلم مکن .
جواب داد علی ( ع ) مشغول به شغل خود باشد و دستش را از خون مسلمانهایی که در بصره کشته است بشوید .
عمار رضی الله عنه گفت : برگشتم تا این که به مولای خود خبر دهم وقتی داخل مسجد شدم دیدم آن حضرت را که می آید و آثار غضب در صورتش ظاهر است ، به آن مرد فرمود : وای بر تو ، شتر این زن را بده .
جواب داد : این شتر مال من است .
امیر ( ع ) فرمود : دروغ می گویی .
گفت : چه کسی
شهادت می دهد که این شتر از آن زن است ؟
علی ( ع ) فرمود : شاهدی شهادت بدهد که احدی از اهل کوفه تکذیب آن ننماید .
پس علی ( ع ) فرمود : ای شتر صاحب تو کیست ؟
آنگاه شتر به زبان فصیح گفت : یا امیرالمؤ منین و یا سید الوصیین من از آن این زن هستم .
و در بعضی از روایات آمده است که گفت : نوزده سال است که من از آن این زن هستم .
پس به آن زن فرمود :بگیر شتر خود را آنگاه علی ( ع ) پیش آمد و آن شخص را ذوالفقار به دو نیم کرد . ( چون حکم ناصبی قتل است ) . ( 52 )

 






نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی