ماه در آیینه
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 87508
بازدید دیروز : 136836
بازدید هفته : 87508
بازدید ماه : 409789
بازدید کل : 10801544
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 3 / 1396

والله تا حالا نترسیده ام
من از آن آدمها نیستم كه اگر یك حكمی كردم بنشینم چرت بزنم كه این حكم خودش برود، من راه می افتم دنبالش، اگر من خدای نخواسته یك وقت دیدم كه مصلحت اسلام اقتضا می كند كه یك حرفی بزنم می زنم و دنبالش راه می افتم و از هیچ چیز نمی ترسم بحمد الله تعالی، والله تا حالا نترسیده ام، آن روز هم كه می بردندم آن روز آنها می ترسیدند، من آنها را تسلیت می دادم كه نترسید (4).


مگر خمینی بمیرد
مگر اینها می توانند كه اسلام و مسلمین و علمای اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند؟ غلط می كند آن وزارت فرهنگی كه دخالت در امر دیانت و اسلام می كند، مگر ما می گذاریم این مطلب بشود؟ مگر خمینی بمیرد، نعوذ بالله مراجع اسلام هم خدای نخواسته از بین بروند، وقتی رفتیم ما دیگر تكلیفی نداریم لكن ملت اسلام هست، ملت اسلام باز زنده است الآن، زندگی از سر گرفته است. «بارك الله فیكم » ملت اسلام دیگر بیدار شد، دیگر نمی نشیند، اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمی گردد. اشتباه نكنید، اگر خمینی هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمی كند (5).

قلب من در فشار است
انا لله وانا الیه راجعون. من تاثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار كنم، قلب من در فشار است، با تاثرات قلبی روزشماری می كنم كه چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه شدید حضار) عید ایران را عزا كرده اند (گریه شدید حضار) (6).

من امروز دست بقال را هم می بوسم
روحانیون با هم هستند. من به تمام روحانیون تعظیم می كنم، دست تمام روحانیون را می بوسم، آن روز اگر دست مراجع را می بوسیدم، امروز دست طلاب را هم می بوسم (گریه حضار) ، من امروز دست بقال را هم می بوسم (گریه شدید حضار) (7).

حاضرم برای كوچكترین افراد كوچكی كنم
اینجانب كه یك نفر از خدمتگزاران علمای اعلام و ملت اسلام هستم، در موقع خطیر و برای مصالح بزرگ اسلامی حاضرم برای كوچكترین افراد كوچكی كنم، تا چه رسد به علمای اعلام و مراجع عظام كثر الله امثالهم (8).

اول كسی كه سلاح به دوش می گیرد منم
ما همه مكلفیم كه بر ضد این [شاه] قیام كنیم، قیام قلمی، قیام قولی، هر وقت هم شد قیام به سلاح، هر وقت، وقت پیدا كردیم اول كسی كه سلاح را به دوشش بگیرد خود منم اگر توانستم، هر وقت هم نتوانستم حرف می زنم، صحبت می كنم (9).

ای كاش خمینی در میان شما بود
ای كاش خمینی در میان شما بود و در كنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی كشته می شد (10).

شهادت بزرگترین آرزوی من است
من به نیابت حضرت ولی عصر امام زمان علیه السلام به همه مسلمانان جهان مصیبت چهارم شوال 98 ه. ق (17 شهریور) را خاصه به خانواده های داغدار تسلیت می گویم و در عین حال تبریك و خدا شاهد است مصطفای من تنها آن نبود كه سالش نزدیك است، بلكه همه به خاك و خون كشیده های حادثه شوال مصطفاهای من بوده اند. من این استقامت را و این فیض شهادت را كه خداوند متعال نصیب فرزندانم فرمود به پدران و مادران و همه بستگانشان تبریك می گویم و چنین كشته شدنی كه افتخار دارد، بزرگترین آرزوی من است، و شاید نزدیك باشد (11).

من هرچه بكنم در مقابل شما خجلم
در نهضت اسلامی و خدمت به مردم مسلمان، مكان یا رنج در مكان مطرح نیست، آنچه مطرح است تكلیف است، صدای وجدان است. من هرچه بكنم و به سر من هرچه بیاید در مقابل شمائی كه خون در راه آزادی و اسلام داده اید خجلم. آنچه مرا در این مكان رنج و دردآور دلخوش می كند خدمت به شماست (12).

امر، امر من نیست
بعضی آقایان می گویند كه اگر تو امری داشته باشی، ما در اطاعتش حاضریم. آقایان بدانند كه من امری ندارم. امر، امر من نیست. امری كه الآن همه ما مبتلای به آن هستیم و همه باید اطاعت كنیم امر خداست كه ما بندگان او هستیم (13).

خون من رنگین تر نیست
سؤال: آیا حضرت آیة الله هیچ گونه نگرانی یا ترسی از امنیت شخصی خود دارند؟
جواب: اینها مهم نیست و اشكالی ندارد. اصولا اگر با كشتن من انقلاب به نتیجه كامل خود برسد چرا به چنین امری راضی نباشم؟ خون من از خون سایر ایرانیان رنگین تر نیست. در هر صورت خداوند، عالم و حافظ است (14).

منزل ما كوچك است
عذر می خواهم كه منزل ما كوچك است و شما بحمد الله جمعیت زیاد هستید و ما نمی توانیم از شما پذیرائی كنیم (15).

من ارادتمند روحانیون هستم
این تاسف دارد كه بعد از سالهای طولانی كه ما زحمت كشیدیم و حرف زدیم و خطابه خواندیم و نوشتیم، باز آدم می بیند كه زمزمه ای، چند تا آدم بی اطلاع، جوان بی اطلاع زمزمه این را می كند كه فلان آخوند را، فلان سید را قبول داریم اما آخوندهای دیگر را قبول نداریم. این غلط است، من آنها را قبول دارم، من ارادتمند به آنها هستم، همه باید قبول داشته باشیم (16).

روزی 16 ساعت كار
سؤال: برنامه روزانه زندگی شما چیست و چگونه است؟
جواب: بیشتر از 16 ساعت كار می كنم. در اینجا نوع كارم با نجف فرق كرده است. مصاحبات، مذاكرات و گاهی سخنرانی، خواندن گزارشاتی كه توسط عده ای تهیه می شود، بررسی نامه ها و تلگرافاتی كه می رسد و گاهی جواب به آنها كار روزانه ام را تقریبا تشكیل می دهد (17).

با یك قلم و چند صفحه كاغذ مبارزه می كنم
سؤال: اخیرا شما نماینده دولت لیبی را به حضور پذیرفته اید، گفته می شود به شما كمك مالی كرده اند، آیا صحیح است؟ اگر صحیح نیست چه دلیلی دارید؟
جواب: نماینده لیبی آمده است اینجا لكن در مسائل دیگری با من صحبت كرده است و اصلا صحبت مالی نشده است. نه لیبی و نه كشورهای دیگر به من كمك مالی نكرده اند و من احتیاج به كمك مالی ندارم. من با شاه با یك قلم و چند صفحه كاغذ مبارزه می كنم و اگر یك وقت محتاج به كمكی باشم، ملت من به من كمك خواهد كرد (18).

بزرگترین آرزوی من
سؤال: بهترین آرزویتان برای ایران چیست؟
جواب: بزرگترین آرزوی من این است كه مردم ایران از چنگال ظلم نجات پیدا كنند و صاحب كشوری باشند آزاد و مستقل، دارای نظامی اسلامی كه در آن حقوق انسانها آنچنان كه اسلام دستور داده است رعایت شود و در راه پیشرفت و ترقی و سعادت انسانی، سرمشق برای همه ملتها باشند.
سؤال: بهترین خاطرات شما در مدت زندگی در تبعید چه بوده است؟
امام در جواب این سؤال سكوت كردند (19).

شما خودتان آمدید اینجا
سؤال: یكی از خبرنگاران زن: چون مرا به عنوان یك زن پذیرفته اید، این نشان دهنده این است كه نهضت ما یك نهضت مترقی است، اگر چه دیگران سعی كردند نشان دهند كه عقب مانده است. فكر می كنید به نظر شما آیا زنان ما باید حتما حجاب داشته باشند؟ مثلا چیزی روی سر داشته باشند یا نه؟
جواب: اینكه من شما را پذیرفته ام، من شما را نپذیرفته ام، شما آمده اید اینجا و من نمی دانستم كه شما می خواهید بیایید اینجا و این هم دلیل بر این نیست كه اسلام مترقی است كه به مجرد اینكه شما آمدید اینجا، اسلام مترقی است. مترقی به این معنی نیست كه بعضی زنها یا مردهای ما خیال كرده اند. ترقی به كمالات انسانی و نفسانی است و با اثر بودن افراد در ملت و مملكت است (20).

پیش از پرواز به ایران
من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را می خواهم و من از اینكه این مدت شما زحمت كشیدید عذر می خواهم. خداوند شماهمه را حفظ بكند و سلامت بدارد و ما حالا می رویم به این مملكت ببینیم كه آیا چه می شود. هر چه كه بشود همین است. ما بنا داریم كه برویم، حالا چه از بین راه برگردیم و باز هم خدمت شما باشیم و چه برویم و پیاده شویم و آنجا چه بشود. و من این (را) هم باید بگویم به شما آقایان... كه من بیعتم را از شماها برداشتم - عرض می كنم كه - ممكن است كه آن طوری كه اینها تهیه دیدند در این سفر خطر در كار باشد و من میل ندارم كه به خاطر من شماها خدای نخواسته در خطر بیفتید. من سنم دیگر گذشته، شما حالا جوانید.
یكی از حضار: من به خانمها عرض كردم كه آقا فرمودند احیانا خانمها در هواپیما نباشند. آنها گفتند كه من خدمتتان عرض كنم مگر امام حسین حضرت زینب و خواهران خویش را همراه نبردند.
امام: خوب حالا امام حسین، امام حسین بود، ما یك جور دیگر است وضعمان، نخیر من میل دارم زحمت خانمها نباشم، بروم علیحده و بعد آقایان بیایند بهتر است، خداوند عمر شما را زیاد كند، موفق باشید ان شاء الله. در هر صورت برای من ناگوار است كه برای خاطر من كسی به زحمت بیفتد. من برای خودم مانعی ندارد اما ناگوار است برایم كه ببینم یكی از برادرهای من برای خاطر من گرفتار شده است. انشاء الله خداوند همه تان را حفظ كند موفق باشید (21).

خمینی همسنگر شماست
باید در سراسر ایران با پاكسازی آموزش و پرورش از آثار فرهنگ استعماری، محیطی بوجود آورید كه اطفال ما را شیر بچگانی كه همیشه پشت جبهه مقاومت علیه آمریكا و صهیونیست و سایر چپاولگرهای شرق و غرب نشسته اند، تربیت كنید و مطئمن باشید كه خمینی تا قطع ریشه های استعماری چپ و راست همسنگر شماست و رسالت اسلامی هر فرد مسلمان تا مرگ ادامه دارد. من چشم امیدم به شماست. (22)

همه را عفو كردم
من توصیه می كنم حتی نسبت به كسانی كه به من اهانت نموده اند نباید تعرض شود. من از روحانیت می خواهم با برادران خود در جهت گسترش مبانی مبارزاتی همكاری كنند و با آنان با مهربانی رفتار نمایند. من افرادی را كه از من غیبت كرده یا به من اهانت نموده اند، عفو نمودم و از خدای تعالی برای همه طلب عفو می كنم (23)

به هیچ وجه ترتیب اثر ندهید
لازم است به جمیع وزارتخانه ها و ادارات دولتی اخطار نمائید كسانی كه از منسوبین و یا اقربای اینجانب هستند و برای توصیه اشخاص و یا نصب و عزل اشخاص به مراكز مربوطه مراجعه می كنند، به هیچ وجه به آنان ترتیب اثر ندهند. منسوبین و نزدیكان مطلقا حق دخالت در این گونه امور را ندارند(24)

من خدمتگزار شما بچه ها هستم
من نمی دانم تاثر خودم رااز این منظره چه جور بیان كنم. من كم تحت تاثیر واقع می شوم لكن الآن تحت تاثیر این عزیزان واقع شدم. من پدر شما هستم و من آیه خدا هستم بر سر این ملت و من خدمتگزار شما بچه ها هستم، شما بچه های خود من هستید، من از ظلمی كه به ملتمان شده است و از ظلمی كه به یتیمها و همه انسانها شده است، متاثرم، من نمی دانم چطور تاثر خودم را از این منظره اظهار كنم... من به همه شما ارادت دارم، اخلاص دارم، محبت دارم، دوستی دارم، شما از خود من هستید و من هم از خود شما (25).

مرگ برای من بهتر از این است
گفته های مادر یكی از شهدا: ای امام! در گنبد هیچ امنیت نداریم، ناموس و مالمان در خطر است. من دختر 14 ساله ام را در آنجا گذاردم تا به حضور شما برسم. وقتی حركت می كردم دخترم گفت مرا هم به خدمت امام ببر، مرا به چه كسی می سپاری؟ آیا من از خود و ناموسم چگونه دفاع كنم؟ ای رهبر! من شرم دارم كه بگویم كه مادری با گریه می گفت در جلوی روی من این گروه جنایتكار به دخترم تجاوز كرده و سر از بدن او جدا كردند.
امام: ای مادر! مرگ برای من بهتر از این است كه این مصیبتها را بشنوم. ای مادرها و ای خواهرهای من! جوانهای شما جوانهای من بودند... من راجع به مصیبتهایی كه به شما مادرها و خواهرها وارد شده است بسیار متاثرم بطوری كه نمی توانم دیگر صحبت كنم (26).

امید دارم اسم ماها را هم به نام سرباز بنویسند
هم برادرهای ما و هم خواهرهای ما همه سربازهای اسلام هستیم و من امیدوارم كه در آن كتابی كه بناست اسم سربازها را بنویسند، اسم ماها را هم به نام سرباز بنویسند (27).

خدا می داند برای شما دلسوزم
رحمت خدا بر شما خانمها و بر شما برادران. من خدمتگزار همه هستم، من خدا می داند كه برای شما دلسوزم (28).

ما باید برای شما خدمت كنیم
از 15 خرداد تا حالا كه آمدیم، خون دادیم یعنی شما خون دادید، من كه نشسته ام اینجا، من هم هیچ حقی ندارم، شماها خون دادید، شماها به میدان رفتید، شماها مبارزه كردید، ماها هیچ حقی نداریم. ما باید برای شما خدمت كنیم. خودمان نباید استفاده كنیم. نه استفاده عنوانی، خاك بر سر من كه بخواهم استفاده عنوانی از شما بكنم، خاك بر سر من كه بخواهم خون شما ریخته بشود و من استفاده اش را ببرم (29).

كاش من هم می توانستم پیاده بیایم
من هرچه فراموش كنم، این عواطف را فراموش نمی كنم، این عواطف این جوانهایی كه از راههای دور با پای پیاده آمده اند و با من ملاقات می كنند. كاش من هم می توانستم پیاده بیایم پیش شما بازدید كنم، لكن من دعاگوی شما هستم و خدمتگزار شما و ملت ایران، و از خدای تبارك و تعالی سعادت همه شما را می خواهم (30).

خیال می كنند من از كره مریخ آمده ام
یكدفعه ما دیدیم از اروپا و آمریكا و از گوشه و كنار خود مملكت كسانی كه آن وقت طرفدار بودند حالا شدند انقلابی و شدند مخالف رژیم و هرجا شد هر كس می آید اینجا می گوید ما در سالهای سابق مخالف رژیم بودیم و ما چیزها دیدیم، خیال می كنند كه من از كره مریخ آمده ام و نمی دانم، هیچ اطلاعی ندارم كه اینها چه بوده اند (31).

خیلی میل داشتم در جهاد سازندگی خدمت بكنم
از این حس تعاونتان خیلی حظ می برم و خیلی میل هم من خودم داشتم كه بروم یك دفعه در این جهاد سازندگی من هم دمت بكنم، اما خوب محظوراتم زیاد است و خدمتی هم از من نمی آید دیگر... خدمت [من] همین است كه من دعا كنم به شما (32).

توی دهانتان می زنم من
این روحانیون بودند كه شما را آزاد كردند، حالا قلمهایتان را به ضرر روحانیون قلمفرسایی می كنید؟! شما كجا بودید آن وقتی كه روحانیون حبس می رفتند؟ آن وقتی كه پای روحانی ما را اره كردند، شما كجا بودید؟ آن وقتی كه با روغن پای روحانی ما را سوزاندند، شما كجا بودید؟ حالا سر در آوردید و حرف می زنید و - نمی دانم - به ولایت فقیه اشكال می كنید؟ - نمی دانم - مجلس را می خواهید منحل بكنید؟ مگر شما قدرت این را دارید؟ توی دهانتان می زنم من (33)

آرزو دارم كه بیایم خدمت امام رضا علیه السلام
عتبه بوسی مولا علی بن موسی علیهما السلام از آرزوهای من است. كرارا هم از خراسان اظهار لطف كردند آقایان و دعوت كردند و من اگر فرصتی پیدا كنم، آرزو دارم كه بیایم خدمت ایشان و خدمت همه ملت خودم خراسان، لكن شما می دانید كه الان من گرفتاریهایی دارم و در یك اجتماعات بزرگی هم برای من میسور نیست كه رفت و آمد كنم، از این جهت عجالتا، موقتا معذور هستم و امیدوارم كه دعا بفرمایید من موفق بشوم به یك همچو توفیق بزرگ (34)

اگر به من خدمتگزار بگویند بهتر است
اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است كه بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است، اسلام ما را موظف كرده كه خدمت كنیم، خدمتگزاری مطرح است (35).

من از بچگی در جنگ بودم
یك همچون مملكتی را نمی توانند اینها خوف در آن ایجاد كنند. كی را می ترسانند، من از بچگی در جنگ بودم، تا حالا نگفتم، ما مورد هجوم زلقیها بودیم، مورد هجوم رجبعلیها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حالی كه تقریبا اوائل شاید بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی كه بسته بودند در محل، و اینها می خواستند هجوم كنند و غارت كنند، آنجا می رفتیم سنگرها را سركشی می كردیم. اینها ازچی ما را می ترسانند؟ ما برایمان مطرح نیست این امور، ما شیعه آنها هستیم كه بچه های كوچكشان را فدا كردند برای اسلام، ما از چه بترسیم (36).

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: ماه در آیینه
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی