ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

«اعجاز قرآن کريم»

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

«اعجاز قرآن کريم»

اعجاز قرآن

«دوّم» «اعجاز قرآن با توجّه به محتوای آن»

ما در اين فصل به آورنده قرآن هر که باشد به هيچ وجه کاری نداريم، حالا او می خواهد مرد تحصيل نکرده و معلّم نديده ای باشد يا اوّل دانشمند و نابغه جهان بشريّت بوده و يا تمام دانشمندان جهان باشند، فرقی نمی کند. ادّعاء ما در اين فصل اين است که: «اگر جنّ و انس پشت به پشت هم بدهند نمی توانند مانند مطالب قرآن را بياورند.» اين کار و اين عمل تنها از خدای تعالی که قدرتش مافوق همه قدرتها است ممکن است، لذا آن را معجزه می ناميم و معنی معجزه جز اين چيزی نيست، در حقيقت معجزه اين است که کليّه عوامل طبيعی از انجامش ناتوان و عاجز باشند.

«ابوبکر باقلانی» در کتاب «اعجاز قرآن» معتقد است: «چون قرآن خود را حجّت می داند پس بايد معجزه هم باشد. زيرا تا معجزه نباشد حجّت نيست».

حالا بر ما است که با نشان دادن چند نمونه از وجوه اعجاز قرآن اين مطالب را اثبات کنيم.

مقدّمتا بايد دانست در روزی که «پيغمبر اسلام» صلی الله عليه و آله اعلام کرد:

«اين قرآن از جانب خدا است و فرمود: اگر می گوئيد من اين قرآن را از نزد خود آورده ام و به خدا تهمت زده ام شما هم ده سوره و يا يک سوره مثل آن را بياوريد و به خدا نسبت بدهيد، اگر راست می گوئيد».

قطعا اين تحدّی تنها در مقابل اعجاز قرآن در خصوص پيشگوئيها و مطالب علمی آن نبوده بلکه بايد معتقد شد که نسبت به مردم صدر اسلام بيشتر در مقابل فصاحت و بلاغت آن بوده است. زيرا پيشگوئيهای قرآن در آن زمان هنوز تحقّق پيدا نکرده بود تا صحّت و سقم آن معلوم شود و مطالب علمی قرآن هم در خور فکر آنها در آن زمان نبوده است.

بنابراين، مردم عربی که در آن زمان اظهار عجز در مقابل قرآن کرده اند، بخاطر فصاحت و بلاغت قرآن بوده و آنها در مقابل اين فصاحت و بلاغت خود را کوچک و ناتوان می ديدند و به آن ايمان می آوردند.

«فصاحت و بلاغت»

اکثر دانشمندان ادبيّات عرب معتقدند که فصاحت صنعتی است مربوط به الفاظ. و بلاغت هنری است مربوط به معانی، مرکز فصاحت دهان و دندان و زبان است ولی مرکز بلاغت عقل و نفس و فکر است.

قرآن از جهت فصاحت اگر چه مانند سائر نوشتجات محدود به حروف معيّنی است ولی فصاحت و تنظيم الفاظ قرآن به حدّی اعجازآميز است که «شبلی شميل» رهبر مکتب مادّی در ضمن قصيده معروف و مفصّلی که در عظمت فصاحت و بلاغت و حقايق قرآن دارد، می گويد:

«ربّ الفصاحة مصطفی الکلمات».

«قرآن خدای فصاحت و برگزيده ترين کلمات است».

علاّمه «سيّد هبه الدّين شهرستانی» در کتاب «تنزيه تنزيل» از علاّمه «شريف مدنی» در کتاب «انوار الرّبيع» تنها برای آيه 44 سوره هود «و قيل يا ارْضُ ابْلعی ماءک و يا سماءُ اقْلعی و غيض الْماءُ و قُضی الاْمْرُ و اسْتوتْ علی الْجُودی و قيل بُعْدا للْقوْم الظّالمين» سی نوع از صنايع علم بديع را نقل می کند و اعجاز فصاحت قرآن را ثابت می نمايد.

دانشمند مذکور در کتاب «سبع المثانی» تنها برای سوره حمد هفتاد مزيّت از اسرا بلاغت را بيان کرده است.

مرحوم «شيخ طوسی» در کتاب «جمع الجوامع» تنها برای سوره کوثر شانزده نکته بديعی را يادآور شده که برای بشر عادی محال است بتواند در سوره ای با اين همه اختصار اين همه وجوه بلاغت را بگنجاند.

و بالاخره چون ما در اين جلسه بنای اختصار را داريم و نمی خواهيم مطالبمان کسل کننده باشد، شما را به کتاب «مجمع البيان» و تفسير تبيان و سائر کتبی که در فصاحت و بلاغت قرآن چيزهائی نوشته اند ارجاع می دهيم. ولی برای نمونه دو آيه از قرآن را که يکی مربوط به فصاحت و ديگری مربوط به بلاغت قرآن می باشد، روی ميز کالبد شکافی علمی و ادبی قرار می دهيم تا صدق گفتارمان روشن گردد.

اوّل: آيه 6 سوره قصص آنجا که می فرمايد:

«و اوْحيْنا الی اُم مُوسی انْ ارْضعيه فاذا خفْت عليْه فالْقيه فی الْيمّ و لاتخافی و لاتحْزنی انّا رادُّوهُ اليْک و جاعلُوهُ من الْمُرْسلين».

«ما وحی کرديم به مادر موسی که به او شير بده و وقتی بر جان او ترسيدی او را به دريا بيانداز. نترس و محزون مشو. ما او را به تو بر می گردانيم و از پيامبرانش قرار می دهيم».

اين آيه با کوتاهی عبارت دو خبر از آينده به مادر حضرت «موسی» عليه السلام داده است.

اوّل آنکه: فرموده موسی را به مادرش بر می گرداند.

دوّم آنکه: او را از پيامبران قرارش می دهد.

لذا به مناسبت جفت بودن اين خبرها ده کلمه و معنی را در اين آيه يک سطری جفت جفت آورده است.

توضيح آنکه در اين آيه دو فعل ماضی، يکی «اوْحيْنا» و ديگری «خفْت» و دو فعل امر، يکی «ارْضعيه» و ديگری «الْقيه» دو فعل نهی، يکی «لاتخافی» و ديگری «لاتحْزنی» دو وزن اسم فاعل، يکی «رادُّوهُ» و ديگری «جاعلُوهُ» دو خبر و دو امر و دو وعده و دو «فاء جواب» و دو «الی» و دو «مادّه خوف» را در يک جا جمع کرده و به اين وسيله فصاحت را به حدّ نهائی رسانده است.

دوّم: آيه 21 سوره انبياء آنجا که می فرمايد:

«لوْ کان فيهما الهةٌ الاّ اللّهُ لفسدتا».

«اگر در زمين و آسمان خدايانی غير از خدای واحد متعال می بود، زمين و آسمان فاسد می شد».

دانشمندان و فلاسفه می دانند که قرآن از نظر بلاغت در اين نيم سطر از آيه 21 سوره انبياء چه کرده است.

به عبارت واضح، اگر بزرگترين فلاسفه و دانشمندان دنيا بخواهند آنچه قرآن در اين جمله کوتاه بيان فرموده در چندين صفحه از کتاب با عبارات علمی و فلسفی بيان کنند، نمی توانند آن گونه که با اين آيه با کمال سادگی بيان کرده، انجام دهند.

و اگر بخواهيم در توضيح آيه فوق چيزی بنويسيم و شرح دهيم که چگونه اين آيه شريفه بلاغت را کامل کرده اين کتاب، بسيار مفصّل خواهد شد.

و بالأخره تقريبا هزار و چهارصد سال است که قرآن با آيات «تحدّی» دشمنان خود را به مبارزه خواسته و آنان را مورد عتاب قرار داده و می گويد:

اگر معتقديد قرآن را «پيامبر» صلی الله عليه و آله از نزد خود آورده شما هم که مثل او بشريد، مانند اين قرآن را بياوريد. مسلّم نخواهيد توانست، آنجا که می فرمايد:

«قُلْ لئن اجْتمعت الاْنْسُ و الْجنُّ علی انْ يأْتُوا بمثْل هذا الْقُرْان لايأْتُون بمثْله و لوْ کان بعْضُهُمْ لبعْضٍ ظهيرا».[36]

«بگو ای «پيامبر» اگر انس و جنّ جمع شوند و بخواهند مانند قرآن را بياورند نمی توانند. اگر چه تمام آنها پشت به پشت يکديگر بدهند».

اينکه محال است و تمام قرآن برای شما زياد است شما فقط ده سوره مثل سوره های قرآن را بياوريد.

«امْ يقُولُون افْتريهُ قُلْ فأْتُوا بعشْر سُورٍ مثْله مُفْترياتٍ و ادْعُوا من اسْتطعْتُمْ منْ دُون اللّه انْ کنْتُمْ صادقين».[37]

«می گويند افترا است، بگو ده سوره مثل قرآن را بياوريد و به خدا افترا بزنيد و غير خدا هر که را می خواهيد به کمک خود بخوانيد، اگر راست می گوئيد».

اين هم محال است نه، ده سوره هم زياد است شما يک سوره مثل سوره های قرآن را بياوريد که حاوی تمام خصوصيّات سوره ای از سوره های قرآن باشد.

«امْ يقُولُون افْتريهُ قُلْ فأْتُوا بسُورةٍ مثْله و ادْعُوا من اسْتطعْتُمْ منْ دُون اللّه انْ کنْتُمْ صادقين».[38]

«می گويند افترا است بگو شما هم يک سوره مثل قرآن را بياوريد و به خدا افترا بزنيد و هر کسی را می خواهيد غير خدا به کمک خود دعوت کنيد، اگر راست می گوئيد».

اگر يک سوره را هم نمی توانيد با فصاحت و بلاغت قرآن بياوريد آن هم از مثل «پيامبر اسلام» صلی الله عليه و آله که در محيط مناسبی زندگی نمی کرده و درس نخوانده، پس متنبّه شويد و بدانيد که قادر بر اين عمل نيستيد و هيچگاه نمی توانيد چنين کاری را بکنيد، پس از عذاب الهی بترسيد.

«و انْ کنْتُمْ فی ريْبٍ ممّا نزّلْنا علی عبْدنا فأْتُوا بسُورةٍ منْ مثْله و ادْعُوا شُهدائکمْ منْ دُون اللّه انْ کنْتُمْ صادقين فانْ لمْ تفْعلُوا و لنْ تفْعلُوا فاتّقُوا النّار الّتی وقُودُها النّاسُ و الْحجارةُ اُعدّتْ للْکافرين».[39]

«اگر درباره نزول قرآن بر «پيامبر اسلام» صلی الله عليه و آله شکی داريد شما هم سوره ای از مثل «پيامبر» مانند قرآن را بياوريد و شهود خود را غير از خدا دعوت کنيد اگر راست می گوئيد. پس اگر نتوانستيد و هرگز هم نخواهيد توانست از آتشی که شعله هايش از بدنهای انسانها و سنگها است و آماده شده است برای کفّار بترسيد».

اين معنی تحدّی قرآن است و به دلائلی عجز و ناتوانی عرب از آوردن مثل قرآن از نظر فصاحت و بلاغت بوده است، زيرا اخبار غيبی و نظرات علمی بعدها درستيش کشف شده است.

ممکن است سؤال شود: آيا ممکن است در اين مدّت دشمنان بتوانند چنين عملی را برای از بين بردن نور «خاتم انبياء» صلی الله عليه و آله انجام دهند و اين کار را نکنند؟

در جواب می گوئيم: مسلّما خير و بلکه به قول «مستر کرنيکوی» انگليسی استاد دانشکده ادبيّات و زبانهای انگليسی و عربی، وقتی اساتيد دانشگاه از او سؤال کردند: درباره فصاحت و بلاغت قرآن چه می گوئی؟ گفت:

«قرآن را برادر کوچکی است، که «نهج البلاغه» نام دارد. آيا برای کسی امکان دارد مانند اين برادر کوچک را بياورد تا ما را مجال بحث از برادر بزرگ يعنی قرآن و امکان آوردن نظير آن باشد؟!»[40]

آنها علاوه بر آنکه اين عمل را انجام ندادند به عظمت قرآن هم اقرار کردند و به حقايق آن هم ايمان آوردند.

دکتر «موريس» فرانسوی درباره فصاحت قرآن می گويد:

«قرآن برترين و با عظمت ترين کتابی است که دست صنعت ازلی برای بشريّت بيرون داده است».

و وقتی از نظر تاريخ به زمان خلافت بنی اميّه يعنی آنهائی که می خواستند به هر وسيله که شده اسلام را نابود کنند دقيق می شويم، می بينيم جمعی از جيره خواران خود را تحريک کرده و آنها را وادار می نمودند که با قرآن مبارزه کنند و به آنها تلقين می کردند که اگر بتوانيد مثل قرآن را بياوريد، کار تمام است. زيرا خود قرآن اين راه را برای ابطال خود پيشنهاد کرده است و آنها هم مکرّر به اين انديشه فرو رفته اند ولی هيچگاه کوچکترين موفّقيّتی نصيبشان نشد.

«هشام بن حکم» می گويد: چهار نفر از مشاهير و فلاسفه مادّی به نام «عبدالکريم ابن ابی العوجاع» و «ابوشاکر عبدالملک ديصانی» و «عبداللّه ابن مقفع» و «عبدالملک البصری» در مکه، در خانه خدا اجتماع کرده و در مسأله حج و «پيغمبر اسلام» صلی الله عليه و آله و تمسّک مسلمانان به شعائر آن و فشارهائی که مسلمين به قوّت ايمان بر خود وارد می سازند، فکر می کردند تا بالأخره نظر آنها بر اين شد که در مقام معارضه با قرآن که اساس اين دين است برآيند و هر يک از آن چهار نفر به عهده بگيرند که يک قسمت از چهار قسمت قرآن را از بين ببرند و با خود می گفتند که وقتی پايه و اساس اسلام که قرآن است از بين رفت، تمام قوانين دين اسلام موهوم و بی پروبال خواهد گشت.

پس از اين قرارداد از يکديگر جدا شدند تا در سال آينده همين موسم گرد هم آيند و از کرده های خود يکديگر را مطّلع سازند و چون سال بعد موسم حجّ اجتماع نمودند و تعهّد خود را از هم خواستند. و از کيفيّت کار يکديگر جويا شدند «ابن ابی العوجاع» معذرت خواست و گفت:

«چون من به آيه «لوْ کان فيهما الهةٌ الاّ اللّهُ لفسدتا»[41] برخورد نمودم، بلاغت و عظمت علمی آن به قدری مرا به دهشت انداخت که از تعرّض به آيات ديگر منصرف گرديدم».

«ديصانی» نيز عذر خواست و گفت:

«آيه «يا ايُّها النّاسُ ضُرب مثلٌ فاسْتمعُوا لهُ انّ الّذين تدْعُون منْ دُون اللّه لنْ يخْلُقُوا ذُبابا و لو اجْتمعُوا لهُ و انْ يسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شيْئا لايسْتنْقذُوهُ منْهُ ضعُف الطّالبُ و الْمطْلُوبُ»[42] مرا متحيّر ساخته و از کاری که در نظر داشتم منصرف کرد».

عبدالملک گفت:

«بلاغت و فصاحت اين آيه «فلمّا اسْتيْاسُوا منْهُ خلصُوا نجيًّا»[43] مرا مدهوش کرد و نگذاشت که هدف خود را تعقيب کنم».

ابن مقفّع گفت:

«اين آيه «و قيل يا ارْضُ ابْلعی ماءک و يا سماءُ اقْلعی و غيض الْماءُ و قُضی الاْمْرُ و اسْتوتْ علی الْجُودی و قيل بُعْدًا للْقوْم الظّالمين»[44] مرا نگذاشت که درباره سائر آيات قرآن فکری کنم».

هشام بن حکم می گويد:

در اين موقع «امام صادق» عليه السلام بر آنها می گذشت و گوئی می دانست آنها به چه امری مشغولند و بر چه می انديشند. اين آيات را آن حضرت تلاوت فرمود:

«قُلْ لئن اجْتمعت الاْنْسُ و الْجنُّ علی انْ يأْتُوا بمثْل هذا الْقُرْان لايأْتُون بمثْله و لوْ کان بعْضُهُمْ لبعْضٍ ظهيرا».[45]


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: ذکر مبارک
برچسب‌ها: ذکر مبارک

تاريخ : پنج شنبه 20 / 12 / 1400 | 6:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.