حضرت زهرا(س)، دختر رسول بزرگواری است که «مدنیت اسلام» را بر پایه وحی پدید آورد و به مسلمانان، تعهد اجتماعی و نظارت بر عملکرد مسئولان و حساسیت به معروف و منکر را آموخت و لذا به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی بیتفاوت نبود و همواره جبهه حق را یاری میکرد و معتقد بود بیتفاوتی در قبال آنچه در جامعه میگذرد، بخصوص در زمینه وضعیت سیاسی و اجتماعی و حقوق عمومی، دور از روش و منش اسلامی است.
پس از رحلت پیامبر(ص) که خلافت را غصب کردند و فدک را از او گرفتند، او همراه زنان بنیهاشم به مسجد رفت و در جمع مسلمانان حاضر، ضمن خطبهای که پشت پرده خواند، از بدعتها، ستمها، حقکشیها و فراموش کردن وصیت رسول خدا(ص) و جان گرفتن دوباره سنتهای جاهلی انتقاد کرد و ریشههای سهلانگاری در دفاع از حق، و فراموش کردن توصیههای قرآن و پیامبر را در عادت کردن به زندگی مرفه و دنیادوستی و لذتطلبی دانست و افرادی را که به سرعت، دستاوردهای وحی و دین و خدمات و زحمات پیامبر را از یاد بردند، نکوهش کرد.
خطبه او (که تاکنون بارها از سوی دانشمندان دینی شرح شده است)، نشانه تعهد اجتماعی و حضور در صحنه دفاع از بنیانهای دینی و مبارزه با بدعتها و غفلتهاست.
فاطمه زهرا(س) تلاش برای اثبات حق و ولایت علی(ع) و مبارزه با انحراف در رهبری امت اسلامی را تکلیف خود میدانست. گاهی شبها به همراه علی(ع) به در خانه مهاجران و انصار میرفت و در حمایت از ولایت، توصیهها و وصیتهای پدرش را به یادها میآورد و آنان را به دفاع از حق شوهرش در مسئله خلافت (که در واقع حق امت بود) و نیز حمایت از حق خودش فرا میخواند.
خط سیاسی فاطمه زهرا(س) بسیار روشن و روشنگر و ابهامزدا بود. چنان مدبرانه عمل میکرد که پس از او هم راه، روشن بماند بر همین اساس در پایان عمر کوتاه خود و در بستر شهادت به همسر مظلومش علی(ع) وصیت کرد پیکرش را شبانه غسل دهد و به خاک بسپارد، تا آنان که بر وی ستم کردند و او را آزردند، در مراسم دفن او حضور نداشته باشند و از این حضور نتوانند بهره سیاسی ببرند و کارهای خود را تطهیر و توجیه کنند، این نمونهای از درایت و آیندهنگری آن حضرت بود. هنوز هم مخفی بودن مکان دفن او، روشنگر حقیقت و نشانه ظلمی است که بر او و خاندان پاک پیامبر(ص) خدا رفته است.
امر به معروف و نهی از منکر
قرآن کریم عمل به دو اصل حیاتی امر به معروف و نهی از منکر را از ویژگیهای اهل ایمان میداند و در این باره میفرماید: «وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهُم أوْلِیاءُ بَعْضٍ یأمُروُنَ بِالْمَرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ؛ مردان و زنان باایمان دوستان یکدیگرند. آنان همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر میکنند.»(1)
فاطمه زهرا(س) تلاش برای اثبات حق و ولایت علی(ع) و مبارزه با انحراف
در رهبری امت اسلامی را تکلیف خود میدانست. گاهی شبها به همراه علی(ع) به در خانه مهاجران و انصار میرفت و در حمایت از ولایت، توصیهها و وصیتهای پدرش را به یادها میآورد
و آنان را به دفاع از حق شوهرش در مسئله خلافت (که در واقع حق امت بود)
و نیز حمایت از حق خودش فرا میخواند.
نکته مهم در این آیه، اشاره به نقش زنان در عرصه امر به معروف و نهی از منکر است که خداوند متعال به صراحت بیان میدارد زنان نیز همانند مردان باید به ترویج ارزشهای الهی بپردازند و در عرصه امر به معروف و نهی از منکر پیشقدم باشند؛ چرا که این دو فریضه از تمام برنامههای اسلام حتی جهاد در راه خدا افضل و بالاتر و مهمتر است. علی(ع) میفرماید:
«و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیلاللّه عندالامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجی؛ تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خداوند، در برابر امر به معروف و نهی از منکر همانند قطرهای در دریاست.»(2)
این دو اصل، محافظ و پاسبان تمام اعمال نیک است. اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد، بهترین اعمال نیک به فراموشی سپرده شده و بقیه احکام خدا نیز عملی نخواهد شد. به این جهت امام باقر(ع) در مورد فلسفه این دو اصل میفرماید:
«امر به معروف و نهی از منکر دو فرضیه مهم و بزرگ الهی هستند که به وسیله آن دو، سایر واجبات الهی اقامه میشوند، راهها امن میگردد، کسب و کار مردم حلال، حقوق افراد تأمین، سرزمینها آباد و از دشمنان انتقام گرفته میشود و استواری تمام کارها، به عملی شدن این دو اصل بستگی دارد.»(3)
زنان نیز همانند مردان باید به ترویج ارزشهای الهی بپردازند
و در عرصه امر به معروف و نهی از منکر پیشقدم باشند؛ چرا که این دو فریضه
از تمام برنامههای اسلام حتی جهاد در راه خدا افضل و بالاتر و مهمتر است.
طبق رهنمود پیشوای پنجم، اگر مسلمانان به دو اصل امر به معروف و نهی از منکر اهتمام بورزند، دنیا و آخرت خود را آباد خواهند کرد؛ زیرا انجام دیگر واجبات، امنیت و آسایش، رفاه و آرامش، تأمین حقوق مردم و آبادی شهر و روستا همه و همه در گرو عمل به این دو اصل است؛ زیرا معروف از منظر وحی، تمام اعمال و رفتارهای خیری است که مصلحت مردم در آن است و منکر نیز تمام کارهای زشتی است که فساد و تباهی جامعه و بیبند و باری مردم را در پی دارد.
اگر اهل ایمان، به احیای معروف و جلوگیری از منکرات اهتمام بورزند، جامعهای سالم و به دور از زشتیها، آلودگیها، نگرانیها و تضییع حقوق انسانها به وجود خواهد آمد.
با توجه به ضرورت نهی از منکر و الگو بودن حضرت زهرا(س) در این زمینه، بررسی شیوههای عملی نهی از منکر در سیره و سخن آن حضرت میتواند برای همه بانوان مؤمن و متعهد و پیروان آن بزرگوار بسیار راهگشا و درسآموز باشد.
عدهای در ستمی آشکار، فدک را غصب کردند و مزرعهای را که پیامبر(ص) آن را برای حضرت فاطمه(س) به ارث گذاشته بود، به او ندادند. استدلال این افراد کژاندیش این بود که پیامبران از خود مال دنیا به ارث نمیگذارند و بنابراین فدک به حضرت فاطمه(س) نمیرسد. اما حضرت فرمود: شما که میگویید پیامبر ارث نمیگذارد، به کتاب خدا بنگرید. در آنجا خداوند میفرماید: «و ورث سلیمان داوود؛ سلیمان از پدرش داوود ارث برد.»(4) و در سوره مریم از زبان زکریای پیامبر میفرماید: «خداوندا! به من فرزندی عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد.»
آنگاه حضرت فاطمه(س) به مردم حاضر در مسجد پیامبر(ص) فرمود: «ای مردمی که به سوی باطل شتاب میکنید و
کردار زشت و بیهوده را نادیده میگیرید، آیا به قرآن نمینگرید که میفرماید: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها؛ آیا در قرآن نمیاندیشید یا آنکه بر دلهای شما مهر زده شده است؟»(5)
یکی دیگر از منکرات عصر حضرت فاطمه، غصب مقام حکومتی حضرت علی(ع) بود. حضرت فاطمه(س) در مقام نهی از منکر برای زنان اهل مدینه باز هم به آیات قرآن تمسک کرد و بعد از حمد و ثنای الهی به آنان فرمود:
«وای بر دوستان دنیا! چرا نگذاشتند حق در مرکز خود بماند و خلافت بر پایههای نبوت بچرخد؛ چرا که آنان خلافت را از خانهای که جبرئیل نازل میشد، به جای دیگر بردند و حق را از علی(ع) که به مسائل دین و سیاست آگاه بود، گرفتند.» سپس آن حضرت آیاتی از سورههای اعراف، زمر، رعد، کهف و ... را قرائت فرمود.
آن حضرت برای نهی از منکر و جلوگیری از کارهای خلاف علاوه بر استدلالات قرآنی، به دلائل عقلی نیز تمسک میکرد؛ همچنان که در مناظره با ابوبکر، علاوه بر قرآن، به دلائل عقلی نیز استناد میکرد.
روزی آن حضرت به نزد ابوبکر رفت و او را از عمل زشت غصب فدک برحذر داشت. او در پاسخ خلیفه که او را شایسته ارث نمیدانست، فرمود: ای ابوبکر! هر گاه تو بمیری چه کسی از تو ارث میبرد؟ او گفت: زن و فرزندانم. حضرت زهرا فرمود: پس چه شده که من نمیتوانم از پدرم ارث ببرم؟(6)
هجوم به افکار و اندیشههای غلط مرتکبین منکرات و زیر سؤال بردن آنان، شیوهای منطقی و عقلانی است و اگر هم نتواند آنها را از کار منکر بازدارد، حداقل آنان را به تفکر وامیدارد و در مورد کار خلافشان مردد میسازد. آن حضرت در مقام نکوهش مسلمانان بیتفاوت در ماجرای غصب
خلافت، افکار آنان را به چالش میکشید و با سؤالات منطقی مواجه میساخت و میفرمود: «لیت شعری الی ای سناد استندوا؟ و علی ای عماد اعتمدوا؟ و بأی عروة تمسکوا؟ و علی ایة ذریة اقدموا و احتنکوا؛ ای کاش میدانستم به چه پناهگاهی تکیه زدهاند؟ و به کدام ستون استوار اعتماد کردهاند؟ و به کدامین ریسمان تمسک جستهاند؟ و بر کدام فرزند و خاندانی پیشی گرفته و غلبه کردهاند؟»(7)
حضرت فاطمه در مورد مسائلی که ممکن بود در جامعه آن را منکر کوچکی محسوب کنند، حساسیت نشان میداد. روزی آن حضرت به اسماء بنت عمیس فرمود:
«انی قد استقبحت ما یصنع بالنساء انه یطرح علی المرأة الثوب فیصفها لمن رأی؛(8) من بسیار زشت میدانم که جنازه زنان را بر روی تابوت گذارند و بر روی آن پارچهای افکنند که حجم بدن او را برای مردان نامحرم نمایان میسازد.»
اسماء بنت عمیس عرضه داشت: «ای دختر رسول خدا! در سرزمین، حبشه برای حمل جنازهها تابوتی درست میکنند که بدن میت را کاملاً میپوشاند. آنگاه اسماء با استفاده از چوبهای تر و شاخههای نازک درخت، شبیه آن تابوت را برای حضرت فاطمه ساخت و آن را به او نشان داد. حضرت زهرا(س) با خشنودی و خوشحالی فرمود: چه طرح زیبایی که کاملاً بدن زن در آن از دید مردان پوشیده میماند. ای اسماء! برای من تابوتی با همین طرح درست کن و بعد از وفات مرا با آن بپوشان. خداوند تو را از آتش دوزخ نگهدارد!»(9)
یکی از مراحل نهی از منکر قهر و سکوت است. انسان مسلمان وقتی نتواند با موعظه و گفتگو گنهکاران را از راه انحرافی بازدارد، با قهر و سکوت خود، به مبارزه میپردازد. این
اگر مسلمانان به دو اصل امر به معروف
و نهی از منکر اهتمام بورزند، دنیا و آخرت خود را آباد خواهند کرد؛ زیرا انجام دیگر واجبات، امنیت و آسایش، رفاه و آرامش، تأمین حقوق مردم و آبادی شهر و روستا همه و همه
در گرو عمل به این دو اصل است.
شیوه حتی در مسائل تربیتی نیز مؤثر است. حضرت زهرا(س) در عرصه نهی از منکر از این روش بازدارنده نیز بهره میگرفت. او بعد از رحلت پدر بزرگوارش، با انواع ناملایمات و گرفتاریها روبهرو شد. او شاهد هجوم ناجوانمردان به خانهاش بود. اهانت به علی(ع)، سیاستهای غیر اسلامی اهل سقیفه، بیتفاوت بودن مردم و دهها مورد دیگر، از جمله کارهای ناپسند و زشت عدهای هواپرست و خودخواه بعد از وفات پیامبر(ص) بود. فاطمه زهرا(س) برای مقابله با این اعمال ناروا، به مبارزه منفی روی آورد و ناراحتی خود را با قهر و سکوت ابراز داشت و خطاب به خلیفه اول فرمود:
«واللّه لا اکلمک ابدا واللّه لادعون اللّه علیک فی کل صلوه؛ به خدا قسم هرگز با تو سخن نخواهم گفت. به خدا سوگند در نمازهایم تو را نفرین خواهم کرد.»(10)
زمانی که آن حضرت در آستانه شهادت قرار گرفت و خلیفه اول و دوم برای دلجویی، به عیادت حضرت فاطمه(س) آمدند و در مورد اعمال غیر اسلامی و جابرانه خود عذرخواهی کردند. آن حضرت نهایت اعتراض خود را با قهر و سکوت ابراز داشت و به آنان فرمود:
«واللّه لا اکلمکما من رأسی حتی القی ربی فاشکونکما الیه بما صنعتما به و بی و ارتکبتما منی؛ به خدا سوگند بعد از این با شما دو نفر حتی یک کلمه نیز سخن نخواهم گفت، تا اینکه خداوند را ملاقات کنم و از شما دو نفر در نزد خداوند شکایت خواهم کرد که چگونه با خدا و دین او و با من رفتار کردید و چه اعمال زشتی را مرتکب شدید.(11)
دوری از نامحرمان
حضرت فاطمه(س) در پاسخ این سؤال که «برای زنان چه چیز بهتر است؟» فرمودند: «برای زنان بهترین چیز آن است که مردان را نبینند و مردان آنان را نبینند.»(12)
و نیز در پاسخ سؤال پیامبر(ص) که از یاران خویش پرسیده بودند: «زن چه وقت به پروردگار، خویش نزدیکتر و مقربتر است؟ فاطمه(س) گفتند: «زن آنگاه به خدای خویش نزدیکتر و مقربتر است که در داخل منزل خویش اقامت گزیند (و بیجهت از منزل خارج نشود.)»
پیامبر(ص) (چون پاسخ فاطمه را شنید) فرمود: «فاطمه پاره تن من است.»(13)
البته روشن است که بیرون آمدن زنان مادامی که سبب انجام حرامی نشود اشکال ندارد و احیانا به خاطر پارهای از امور رجحان یا لزوم پیدا کند، و منظور از این روایات، این نکته میباشد که: بهتر است زنان بدون جهت و ضرورت خود را در معرض دید مردان نامحرم قرار ندهند.
بخشش به نیازمندان
جابر ابنعبداللّه انصاری میگوید: یک روز رسول خدا(ص) نماز عصر را با ما خواند و چون از نماز فارغ شد در قبلهگاه نماز خویش نشست، و مردم دور او جمع بودند، در این هنگام پیرمردی از مهاجران عرب که لباسی بسیار کهنه و مندرس بر تن داشت به سوی پیامبر(ص) آمد در حالی که از پیری و ناتوانی نمیتوانست خود را نگه دارد، رسول خدا(ص) متوجه او شدند و احوالش را پرسیدند عرض کرد: «ای پیامبر خدا! گرسنهام به من غذا بده، بدنم برهنه است مرا لباس بپوشان، فقیر و مستمندم، به من احسان و انعام کن.»
فرمود: «چیزی ندارم به تو بدهم ولی راهنمای به خیر مانند انجامدهنده آن است، برو به خانه کسی که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند، و در راه خدا ایثار میکند، برو به حجره فاطمه(س).» و خانه فاطمه(س) چسبیده به خانه رسول خدا(ص) بود که پیامبر(ص) آن را جدا از منزل بانوان خویش برای خود قرار داده بود و فرمود: «ای بلال! برخیز او را به منزل فاطمه(س) برسان.»
پیرمرد اعرابی همراه «بلال رفت و بر در سرای فاطمه(س) ایستاد و با صدای بلند گفت: «سلام بر شما ای خاندان نبوت و محل
اگر اهل ایمان، به احیای معروف
و جلوگیری از منکرات اهتمام بورزند،
جامعهای سالم و به دور از زشتیها،
آلودگیها، نگرانیها و تضییع حقوق انسانها
به وجود خواهد آمد.
با توجه به ضرورت نهی از منکر
و الگو بودن حضرت زهرا(س) در این زمینه، بررسی شیوههای عملی نهی از منکر در سیره و سخن آن حضرت میتواند برای همه بانوان مؤمن و متعهد و پیروان آن بزرگوار بسیار راهگشا و درسآموز باشد.
رفت و آمد فرشتگان و نزولگاه جبرئیل امین برای فرود آوردن وحی از سوی پروردگار جهانیان.»
فاطمه(س) فرمود: «سلام بر تو، تو کیستی؟»
عرض کرد: «پیرمردی از عرب که از سختی و مشقت، مهاجرت اختیار کردم و به سوی پدرت سرور آدمیان رو آوردم، اینک ای دختر محمد(ص)! من برهنه و سخت گرسنهام. با من احسان و مواسات(14) کن، خداوند بر تو رحمت آورد.»
در این هنگام فاطمه(س) و علی(ع) و رسول خدا(ص) سه روز بود غذایی نخورده بودند، و پیامبر وضع آنان را میدانست. فاطمه(س) دست برد و پوست دباغیشده گوسفندی را که حسن و حسین(ع) روی آن میخوابیدند گرفت و فرمود: «ای کسی که بر در سرای ایستادی! این را بگیر، امید است خداوند به رحمت خویش بهتر از آن را به تو عطا فرماید.»
اعرابی عرض کرد: «ای دختر محمد! نزد تو از گرسنگی شکوه کردم و تو پوست گوسفند به من میدهی من با این گرسنگی، آن را چه کنم؟!»
فاطمه(س) چون این سخن را شنید دست فرا برد و گردنبندی را که در گردن داشت و فاطمه دختر حمزة بنعبدالمطلب به او هدیه کرده بود، بیرون آورد و به اعرابی داد و فرمود: «این را بگیر و بفروش، امید است خداوند به جای آن چیزی بهتر برای تو بدهد.»
اعرابی گردنبند را گرفت و به مسجد رسول خدا(ص) آمد. در حالی که پیامبر(ص) در میان یاران خود نشسته بود، عرض کرد: «یا رسولاللّه! فاطمه(س) این گردنبند را به من عطا کرد و فرمود: آن را بفروش امید است خدا برایت بسازد( با آن جوائجت را برآورده سازد).»
پیامبر(ص) گریست و فرمود: چگونه ممکن است خدا برایت نسازد در حالی که فاطمه دختر محمد(ص) «بانوی همه دختران آدم» آن را به تو عطا کرده است.
«عمار بنیاسر» از جمع یاران پیامبر برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا! آیا به من اجازه میفرمایی این گردنبند را خریداری کنم؟
فرمود: ای عمار! آن را بخر، چه اگر در (خریداری) آن همه جن و انس شرکت جویند خدای متعال آنها را به آتش کیفر نخواهد فرمود.
عمار گفت: «ای اعرابی گردنبند را به چند میفروشی؟»
گفت: «در برابر آنقدر نان و گوشت که سیر شوم و ردائی یمانی که خود را با آن بپوشانم و در آن برای پروردگارم نماز بگزارم، و دیناری که مرا به خانوادهام برساند.»
و عمار که در آن زمان سهم خود از غنیمت خیبر را که رسول خدا(ص) به او عطا کرده بود فروخته و چیزی از آن برایش باقمیانده بود، گفت: «به تو در برابر گردنبند بیست دینار و دویست درهم و یک برد (پارچه) یمانی و شترم را میدهم که تو را به خانوادهات برساند و از نان و گوشت هم سیرت میکنم.»
اعرابی گفت: «ای مرد! بسیار سخاوتمندی!» و همراه عمار رفت و عمار آنچه را تعهد کرده بود به او داد، و اعرابی نزد پیامبر(ص) بازگشت و رسول خدا(ص) به او فرمود: «آیا سیر و پوشانده شدی؟»
عرض کرد: «آری و بینیاز شدم، پدر و مادرم فدای شما.»
فرمود: «اینک فاطمه را به جهت احسانش دعا کن.»
اعرابی گفت: «بار خدایا! تو همواره خدای ما بودهای و جز تو خدایی را پرستش نمیکنیم، و تو از همه جهت رازق مایی، بار خدایا! به فاطمه آنچه چشمی ندیده و گوشی نشینده عطا کن.»
پیامبر(ص) بر دعای او آمین گفت، و به یاران خود رو کرد و فرمود: «همانا خداوند مضمون این دعا را در دنیا به فاطمه عطا کرده است، چرا که من پدر او هستم و هیچ کس از جهانیان همانند من نیست، و علی(ع) شوهر اوست و اگر علی نمیبود هرگز برای فاطمه تا ابد همسری نبود، و خدا به فاطمه «حسن» و «حسین» را عطا کرده است و برای جهانیان همانند آن دو نیست که دو سرور نوادگان انبیاء و دو سید جوانان بهشتند.»
سپس پیامبر اکرم(ص) رو کرد به مقداد و عمار و سلمان که در مقابل آن حضرت قرار داشتند و فرمود: «آیا برایتان (در مدح و فضائل فاطمه) بیفزایم؟»
عرض کردند: «آری یا رسولاللّه!»
فرمود: جبرئیل به من خبر داد که فاطمه(س) چون از دنیا برود و دفن شود، دو فرشته سؤالکننده در قبرش از او میپرسند: پروردگارت کیست؟
میگوید: «اللّه پروردگار من است.»
میپرسند: «پیامبر تو کیست؟»
میگوید: «پدرم.»
میپرسند: «ولی و امام تو کیست؟»
میگوید: همین که در کنار قبر من ایستاده است؛ علی بنابیطالب(ع)»
یکی از مراحل نهی از منکر
قهر و سکوت است.
انسان مسلمان وقتی نتواند با موعظه و گفتگو گنهکاران را از راه انحرافی بازدارد،
با قهر و سکوت خود، به مبارزه میپردازد.
سپس فرمود: «آگاه باشید که من برایتان از فضائل فاطمه باز هم میافزایم و بیشتر بیان میکنم:
همانا خداوند گروهی از فرشتگان را مأمور کرده است که فاطمه(س) را از پیش رو و پشت سر و راست و چپ نگهداری کنند، و آنان در زندگی با اویند و در قبر و پس از مرگ نیز همراه اویند و بسیار بر او و پدر و شوهر و فرزندان او درود میفرستند؛ پس آنکه مرا پس از وفاتم زیارت کند چنان است که مرا در زندگی دیدار کرده باشد، و هر کس فاطمه(س) را زیارت کند مثل آن است که مرا زیارت کرده باشد، و هر کس علی ابنابیطالب(ع) را زیارت کند مثل آن است که فاطمه(س) را زیارت کرده باشد، و هر کس «حسن و حسین(ع) را زیارت نماید مثل آن است که علی(ع) را زیارت کرده و هرکس ذریه و فرزندان حسن و حسین(ع) را زیارت کند مثل آن است که آن دو را زیارت کرده باشد.»
آنگاه عمار گردنبند را گرفت و با مشک خوشبو ساخت و در پارچهای یمانی(15) پیچید، و غلامی داشت به نام «سهم» که او را از غنائمی که در خیبر به او رسیده بود خریداری کرده بود، گردنبند را به او داده و گفت: «این را به رسول خدا(ص) بده و خودت هم به پیامبر(ص) تعلق داری.»
غلام گردنبند را گرفت و خدمت پیامبر(ص) شرفیاب شد و گفته عمار را به عرض رسانید، پیامبر(ص) فرمودند: «نزد فاطمه برو و گردنبند را به او بده، و تو نیز از آن او هستی.»
غلام گردنبند را به خدمت فاطمه برد و فرموده پیامبر را به اطلاع او رسانید، فاطمه(س) گردنبند را گرفت و غلام را آزاد کرد، غلام خندید، فاطمه(س) پرسید: «از چه میخندی ای غلام؟!»
عرض کرد: «برکت فراوان این گردنبند مرا خندان ساخته است؛ که گرسنهای را سیر کرد و برهنهای را لباس پوشاند و فقیری را بینیاز ساخت و بندهای را آزاد کرد، و خود گردنبند هم به صاحبش برگشت!»(16)
و نیز روایت شده که پیامبر(ص) برای فاطمه و شب عروسی او پیراهنی تهیه فرمودند زیرا پیراهنی که بر تن داشت وصلهدار بود، در این هنگام مستمندی به خانه آنان مراجعه کرد و لباس کهنهای طلبید، فاطمه(س) خواست پیراهن وصلهدار به فقیر دهد، اما به یاد آورد که خدای متعال میفرماید:
«لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون؛ به نیکی نمیرسید تا آنگاه که از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»(17) به همین جهت پیراهن نو را به فقیر داد ...(18)
سادهپوشی
سلمان فارسی گوید: روزی حضرت فاطمه(س) را دیدم که چادری وصلهدار و ساده بر سر داشت.
در شگفت ماندم و گفتم عجبا. دختران پادشاهان ایران و روم بر کرسیهای طلایی مینشینند و پارچههای زربافت به تن میکنند وه که این دختر رسول خداست نه چادرهای گرانقیمت بر سر میکند و نه لباسهای زیبا.
فاطمه(س) پاسخ داد: ای سلمان خداوند متعال لباسهای زینتی و تختهای طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.(19)
پینوشتها:
1. توبه، آیه71.
2. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج19، ص306.
3. الکافی، ج5، ص55.
4. نمل، آیه16.
5. محمد، ص12.
6. کشف الغمه، ج1، ص477.
7. بحارالانوار، ج43، ص159.
8. نوادر راوندی، ص13، ذخائر العقبی، ص53.
9. تهذیب الاحکام، ج1، ص469، کشف الغمه،ج1، ص503، بحارالانوار، ج43، ص189.
10.المعه البیضاء، ص825.
11. الهجوم علی بیت فاطمه(س)، ص139.
12. کشف الغمه، ج2، ص23 و 24، مناقب شهر آشوب، ج3، ص119، منتهیالامال، ص161.
13. بحار، ج43، ص92، منتهیالامال، ص162.
14. مواسات؛ یاری دادن به یکدیگر با ثروت.
15. پارچهای که در یمن بافته میشود.
16. بحار، ج43، ص58 56.
17. آلعمران، آیه 92.
18. ریاحین الشریعه، ج1، ص106، به نقل از «التبر المذاب»
19. بحارالانوار، ج16، ص18.
نظرات شما عزیزان: