سردار سلیمانی معمایی برای دشمنان
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27709
بازدید دیروز : 15274
بازدید هفته : 42983
بازدید ماه : 85953
بازدید کل : 11142804
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 13 / 10 / 1400

سردار سلیمانی معمایی برای دشمنان

 آیین سالگرد شهادت سردار سلیمانی در مازندران مجازی برگزار می‌شود
«یاران ناب» مجموعه ای است از سلسله کتابهایی که حاوی خاطرات افراد شاخص در انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی است. شماره ۱ این مجموعه با عنوان «یاد امام و شهدا» دربردارنده خاطراتی از حضرت امام خمینی(ره)» است. شماره ۱۷ نیز به «حاج قاسم» تعلق دارد؛ «جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» خاطرات سردار سلیمانی است که به کوشش علی اکبر مزد آبادی جمع آوری شده است با این مشخصه که «در این کتاب تنها خاطرات و نکته هایی که از زبان خود ایشان بیان شده و سند آنها در اختیار گردآورنده بوده است، گزینش و منتشر شده اند. بدیهی است که حجم بسیاری از این قبیل در دسترس نبوده و از درج آن محروم بوده ایم.»(۷)

منبع : کیهان فرهنگی، فروردین و اردیبهشت 1396 - شماره 364 و 36

کتاب غیر از مقدمه دو برگی، بایک سند بسیار جالب توجه یعنی مصاحبه سردار سلیمانی با دو هفته نامه «پیام انقلاب» شروع میشود. این مصاحبه در سال ۱۳۶۹ در این مجله چاپ شده «پیام انقلاب» در حقیقت ارگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

در این گفت وگو، باحاج قاسم سال ۱۳۶۹ از زبان خودش آشنا میشویم.(۹)

- من قاسم سلیمانی فرمانده سپاه هفتم صاحب الزمان (عج) کرمان هستم. در سال ۱۳۳۷ در روستای قنات نمک از توابع کرمان به دنیا آمدم. دیپلم هستم و دارای همسر و دو فرزند، یکی پسر و یکی دختر، میباشم.

- قبل از انقلاب در سازمان آب» کرمان به استخدام در آمدم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در اول خرداد سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم.

- با شروع جنگ و حمله عراق به فرودگاههای کشور، مدتی از هواپیماهای مستقر در فرودگاه کرمان محافظت می کردم. دو یا سه ماه پس از شروع جنگ در قالب اولین نیروهای اعزامی از کرمان که حدود ۳۰۰ نفر بودند عازم جبهه های سوسنگرد شدیم و به عنوان فرمانده دسته مشغول به کار شدم.

- من شوق و علاقه زیادی به طرح ها و مسائل نظامی داشتم و علاقه مند حضور در جبهه بودم و درست به دلیل همین علاقه بود که با یک مأموریت ۱۵ روزه وارد جبهه شدم و دیگر تا آخر جنگ بازنگشتم.

- بهترین عملیاتی که در آن شرکت کردم فتح المبین بود که آن زمان برای اولین بار به ما مأموریت داده شد که تیپ تشکیل بدهیم و من که مجروح هم بودم معاونت فرماندهی محور در جبهه شوش و دشت عباس را به عهده گرفتم. این عملیات از نظر بازدهی برای من بسیار شیرین و خاطره انگیز است، زیرا با این که از نظر سلاح بسیار در مضیقه بودیم اما به همت رزمندگان اسلام توانستیم حدود ۳۰۰۰ عراقی را به اسارت در آوریم.

- عملیات والفجر ۸ نیز گذشته از پیروزی که به دنبال داشت، از لحاظ آماده سازی و سختی هایی که بچه ها متحمل شدند بسیار لذت بخش بود. در این عملیات نقش اساسی به لشگر ثارالله کرمان داده شده بود. (سلیمانی فرمانده این لشکر بود).

- بعضی مواقع شهادت یکی از فرماندهان به اندازه شهادت یک گردان در من اثر می گذاشته شهید حاج یونس زنگی آبادی از این گونه افراد بود وی فرمانده تیپ امام حسین(ع) لشکر ثارالله بود که در عملیات کربلای ۵ (دی ماه ۱۳۶۵) به شهادت رسید. او همیشه مشتاق سختترین کارها در جبهه بود.

در آغاز کتاب با حاج قاسم سال ۱۳۶۹ و پس از پایان جنگ تحمیلی آشنا می شویم، در پایان کتاب «سخن آخر» نیز درباره شناخت ایشان است، اما این بار این سردار به شکل معما مطرح میشود که ابعاد اسرار آمیز هم دارد از اطلاعاتی که در سخن آخر می آید، اجانب تصویری از ایشان برای خود می سازند و آن مقاله ای است که مجله معروف نیوزویک در دسامبر ۲۰۱۴ در سلسله مقالات «چشم انداز خاورمیانه» چاپ کرد. جلد این شماره از مجله به عکس سردار ایرانی حاج قاسم سلیمانی زینت یافته است.

مقاله نیوز ویک با اشاره به تحریم سردار سلیمانی از سوی دولت اوباما شروع میشود و نویسنده می افزاید: «برنامه ریزان ایالات متحده برای مقابله با فعالیتهای سردار سلیمانی و نیروی قدس سپاه، ابتدا باید دلیل اقدامات جسورانه و کامیابیهای نظامی این سردار سپاه را دریابند» بعد با اعتراف به رسمی (آکادمیک) نبودن آموزشهای نظامی حاج قاسم وی را «فرمانده موفقی» معرفی می کند. به اطلاعات کم درباره سردار ایرانی اشاره می کند و می افزاید: «شخصیتش همچنان یک معماست» (۱۵۹) با این حال در صدد است از این معما و راز، رمزگشایی کند.

«قاسم سلیمانی یک قهرمان جنگی و وطن پرست واقعی است که بعد از انقلاب، درحالی که ایران از سویی درگیر جنگ داخلی در کردستان بود و از سوی دیگر با اشغالگران عراقی دست و پنجه نرم می کرد، به سپاه پاسداران پیوست.»

نویسنده بر اساس منابع موجود وی را «یک جنگجوی جوانمرد» معرفی می کند که وقتی در کرمان به کارهای ساختمانی مشغول بوده، بیشترین زمان فراغتش را در زورخانه های عطایی و جهان می گذرانده است. جایی که علاوه بر ورزش به تشویق و تقویت خلق و خوی جوانمردی هم توجه می شود.» جنگ عراق با ایران را «فرصت بروز خصلتهای جوانمردی» وی میداند و «بدون شک، شرایط جنگی آن دوران، در ایجاد و تقویت ویژگی های یک رهبر کاریزماتیک در او مؤثر بوده است.» خصلت دیگر این سردار از دیده نویسنده چنین است: «در سخنرانیهای پر شورش، پیش و پس از عملیات جنگی، با گریه و زاری و تقاضای بخشش از شهدا به خاطر شهید نشدن خود، افراد زیر امرش را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد.» و پیش از هر حمله، او سربازانش را یکی یکی در آغوش می گیرد و در حالی که اشک می ریزد با آنها وداع می کند... در عین حال، این واقعیت که اغلب کسانی که او در آغوش گرفته و بدرقه شان کرده در عملیات گوناگون کشته شدند، باید تأثیر بزرگی بر شخصیت او گذاشته باشد.»

به نظر می رسد که نویسنده با آن که نزدیک به شخصیت سردار شده ولی حداقل به دلیل اندیشه سکولار (نگویم لائیک که نمیدانم چنین باشد) به کنه باور و راز جوانمردی و سلوک او با شهدا پی نبرده است؛ راز جوانمردی همه سرداران ایرانی را باید در باور خداپرستی و توحیدی شان یافت که از طریق قرآن کریم، پیغمبر خدا محمد(ص) و وصی و جانشین وی مولا علی و فرزندانش منتقل شده است. سلیمانی یکی از موحدان مسلمان و شیعی است که میتواند بسیار محبوب قلوب باشد و بدون واهمه در کوران حوادث، وسط میدان در کنار نیروهای تحت امرش قرار گیرد و بدانان قوت قلب ببخشد. «این که سردار سلیمانی یک عمل گراست و در رویارویی با مشکلات تاکتیکی توانایی رهبری خود را ثابت کرده است» (۱۶۴) به همان باوری باز می گردد که با تجربه های میدانی اش سازگاری تام دارد

«اخلاق و رفتار سردار سلیمانی، او را در دل افراد زیر فرماندهی اش بسیار محبوب کرده است. شواهدی نیز وجود دارد که با وجود احترامی که برای شهیدان قائل بوده و ستایشی که از شهادت می کرده، هیچوقت حاضر نمیشده افرادش را بی دلیل به کشتن بدهد و همیشه آماده بوده که اگر نقشه های جنگی مقامات نظامی مافوقش به نظر او، منجر به مرگ غیرضروری افرادش می شود، با آن نقشه ها مخالفت کند.» (۱۶۷)

واقعیت این است که تا وقتی حوادث بعد از حمله آمریکا به کشور عراق به ویژه ظهور داعش در سوریه و عراق پدید نیامده بود، سردار در جامعه ایران نیز ناشناخته بود و فقط اسمی از «سپاه قدس» مطرح بود. اما وقتی داعش در پیشروی هایش در داخل عراق به سمت مرزهای ایران مهار شد و در سوریه نیروی مقاومت احیا گردید، آن وقت کم کم سردار سلیمانی در جامعه ما بیشتر معرفی شد گرچه حداقل در استان کرمان او سرداری جوانمرد شماره یک و به پدر خانواده شهیدان معروف است و فرزندان شهدا او را به عنوان «عمو» می شناسند.

**

در این کتاب با توجه به خاطرات، جنبه های مختلف روحیه سردار ظهور میباید:

الف - سخت وفادار به مرام و آرمان شهیدان است؛ مرام و آرمانی که به انقلاب و رهبری انقلاب اسلامی، حضرت امام راحل(ره) وصل می شود و ریشه در اسلام ناب محمدی (ص)، تشیع علوی و جهاد تا شهادت حسین(ع) دارد

ب - در مقابل یاران شهیدش و خانواده آنان بسیار متواضع و خاکسار میشود

ج- باور تمام و کمال به ولایت فقیه» به عنوان میراث امام خمینی(ره) دارد و ادامه آن را در مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای می بیند (۱۵۵)

د- آن چه را وی به عنوان پایه های مقاومت در جنگ تحمیلی میشناسد و معرفی می کند، در شخص سلیمانی نهادینه شده است:

- پنج پایه مهم در جنگ به عنوان قلب اصلی ظرف جبهه مطرح بودند:

اول جهاد؛ خیلی تفاوت وجود دارد بین جهاد و جنگ به عنوان یک عمل نظامی. لذا همه عمل هایی که در جبهه صورت می گرفت، حتی اعمال نظامی، بر پایه جهاد بود. جهاد است که بنبستها را می شکند. عمل نظامی بن بست دارد ولی جهاد بن بست ندارد. (۱۴۲)

- پایه دوم جبهه اخلاق بود. یک اجتماع عظیم ۳ هزار روزه. یعنی ۳ هزار شبانه روز انسانهای متفاوت، در سنین مختلف، در سطوح و گوناگون از جغرافیای متفاوت کنار هم قرار می گرفتند، کوچکترین دعوایی نبود. هیچ درجه ای نبود. هیچ بالاتر و پایین تری وجود نداشت.

- پایه سوم جنگ ما معنویت بود،. . جبهه های ما یک حج حقیقی بود، مثل حج ابراهیم و اسماعیل. هیچ گونه خودستایی، غرور و تکبر در آن نبود. شهید صدوقی در چولانهای دشمن وقتی دشمن پا گذاشت روی دستش، در حالی که ستون غواص پشت سرش خوابیده بود، این فشار پای دشمن دستش را به درد آورده بود و او دم نمیزد زیر همین فشار دشمن آیه «وجعلنا» را میخواند و این آیه معجزه می کرد.

- پایه چهارم جنگ، عبودیت بود. بندگی محض خدا، برای خدا عمل کردن، در راه خدا عمل کردن و غیر خدا را نادیده گرفتن. این عامل مهمی در جنگ بود

- عامل و پایه پنجم، ولایت بود. بیش از ۹۰ درصد از رزمندگان امام را از نزدیک ندیده بودند، اما عاشق امام بودند. برای لبخند امام، رضایت امام و رفع نگرانی امام، جانشان را در طبق اخلاص گذاشته بودند و این تنها منحصر به امام نبود و چون می دانستند که فرماندهی که دارند، منتصب به امام است، مثل امام از او اطاعت می کردند.(۱۴۵)

آنچه در نیوزویک درباره سردار سلیمانی نوشته اند، به هیچ یک از این پنج عامل اشاره نکرده است؛ زیرا آنان این چیزها را نه می شناسند و نه اساسا میفهمند و اگر هم بشناسند یا بفهمند نمی توانند باور کنند. به این دلیل است که سردار سلیمانی و سردار سلیمانیها برایشان معما و راز می شوند، همچنان که نمیتوانند با راستگوییهای سید حسن نصرالله کنار بیایند و علل تحقق در پیش بینی های او را درک کنند.

اما مطالب دیگر کتاب از زبان حاج قاسم از جمله درباره رزمندگانی است که ما نمی شناسیم ولی ناشناخته ها در نزد ما، در آسمان خدا بسیار مشهورند، مثل حسین پسر غلام حسین (۴۹) یا قاسم میر حسینی (۱۱۲)، یا مهدی زندی نیا(۵۸) یا محمد مشایخی (۱۱۷) و دهها نفر دیگر.

محمد مشایخی، در شب وداع رزمندگان برق را روشن کرد و گفت: «می خواهم در روشنایی حرف بزنم» گفت: «بیعت می کنم، پیمان میبندم، نوشته ام و اعلام می کنم. در همسایگی ام شش یتیم در سمت راست و در سمت چپ شش یتیم دیگر وجود دارد. به آنها نوشته ام که با پیروز می شویم و برمیگردم یا اینکه شهید می شوم» رو کرد به فرماندهان لشکر و اعلام کرد که «اگر من به عقب بر گشتم با تیر بزنیدم.» گفت: «می خواهم در روشنایی اعلام کنم که همه شما شاهد باشید که بر پیمانم هستم.» (۱۱۹-۱۱۸)

«حسن یزدانی یک جوانی بود در سن پایان شانزده سالگی، یک مسئولیت بزرگ و سنگینی بر دوشش گذاشته شده بود و می خواست چنین نقش بزرگی را در عملیات والفجر ۸ تضمین کند؛ یک جایی را که هزاران نفر بیایند از آن جا عبور کنند. یکی از نکاتی که اینها دقت باید می کردند اینکه هیچ آثاری از خودشان باقی نماند، نه رد پایی، نه رد دستی، نه جای کاسه زانویی، هیچ کدام اینها باقی نماند. می خواستم بدانم چقدر به کارشان اطمینان دارند، به او گفتم: «حسن! چقدر اطمینان داری که این معبر لو نرفته باشد و بتوانید بچه ها را با دقت برسانید؟» گفت: «با توکل بر خداوند، صددرصد.» وقتی که احساس کرد که باید حرکت کند، او به همه این مجموعه امید بخشید چون او جلودار بود. یعنی نفر اول سرستون حسن یزدانی بود، بعد گروه آمد.(۱۶۵) حسن یزدانی در حمله شیمیایی دشمن در عملیات والفجر، ماسک خود را به رزمنده دیگر داد و خودش بر اثر مواد شیمیایی چند روز در بیمارستان ماند و بعد شهید شد.

«بیا» و «برو»

تفسیر این دو کلمه را از زبان حاج قاسم بخوانیم: «اگر بخواهیم فرق حاج احمد متوسلیان و حاج همت، فرماندهان گردان شهید را بایک فرمانده کلاسیک ارتش دنیا، علاوه بر موضوعات معنوی و رفتاری بدانیم، کلمه «بیا و برو» بود. یعنی فرمانده ما در صحنه می ایستاد جلو و می گفت: «بیا» اما فرمانده کلاسیک می ایستاد عقب و می گفت: «برو». آن که می ایستاد جلو و می گفت: «بیا» تأثیرات زیادی داشت و فداکاری های بزرگی را به بار آورده. لذا حجم شهدای فرمانده ما با هیچ جنگی قابل مقایسه نیست.

در دوران جنگ تحمیلی، ۱۲ لشکر تازه تأسیس داشتیم. از ۱۲ لشکر تاسیسی زمان جنگ، ۷ فرمانده لشکر لشکرها شهید شدند. از لشکر ۲۷ چهار فرمانده لشکر پشت سر هم به شهادت رسیدند. در فرمانده گردان ها نزدیک به ۸۰ در صد شهید شدند.

امروز شهید همت فقط اسوه و محبوب بچه های تهران نیست در حد یک مرجع تقلید در کل کشور محبوب و مورد توجه است(۱۳۷)

در این کتاب مطالب دل انگیز فراوانی خواهید خواند که هیچ کدام و برای نویسندگان یا نویسنده نیوزویک یا اعضای مؤسسه «آمریکن انترپرایز» که مقاله از آن جا در آمده، قابل درک نیست؛ لذا چنین و است که سردار سلیمانی معما میشود. از این معماها در میان نیروهای مجاهد ما فراوان هست که برای دشمنان اسلام قبل فهم نیست.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی