ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

موعظه قرآن به انسان

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

موعظه قرآن به انسان

موعظه متقين در قرآن

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ«12»

و ما به لقمان حکمت دادیم،که شکر خدا را به جای آور و هر کس شکر کند، همانا برای خویش شکر کرده؛و هر کس کفران کند(بداند به خدا زیان نمی رساند،زیرا)بی تردید خداوند بی نیاز و ستوده است.

پیام ها:

1- حکمت،عطای خداوند است،نه کسب کردنی.(گرچه مقدّمات آن قابل کسب است.) «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ»

2- نعمت ویژه،شکر ویژه می طلبد. آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ ... اُشْکُرْ لِلّهِ چنانکه خداوند در برابر اعطای نعمت ویژه ی کوثر به پیامبر اسلام،از او شکر ویژه می خواهد.

«إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» [25]

3- اوّلین فرمان به حضرت موسی بعد از نبوّت،فرمان نماز و اوّلین فرمان بعد از دادن حکمت به لقمان،فرمان شکرگزاری است. «أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ»

4- شکر نعمت های خداوند،به سود خود انسان است. «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ» چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» [26]

سیمای لقمان حکیم

در تفسیر المیزان بحثی درباره ی جناب لقمان آمده است که بخشی از آن را نقل می کنیم:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:لقمان،پیامبر نبود،ولی بنده ای بود که بسیار فکر می کرد و به خداوند ایمان واقعی داشت.خدا را دوست داشت و خداوند نیز او را دوست می داشت و به او حکمت عطا کرد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:لقمان،حکمت را به خاطر مال و جمال و فامیل دریافت نکرده بود،بلکه او مردی پرهیزکار،تیزبین،باحیا و دلسوز بود.اگر دو نفر با هم درگیر می شدند و خصومتی پیدا می کردند،میان آنها آشتی برقرار می کرد.

لقمان با دانشمندان زیاد می نشست.او با هوای نفس خود مبارزه می کرد و...[27]

او دارای عمری طولانی،معاصر حضرت داود واز بستگان حضرت ایّوب بود.او میان حکیم شدن یا حاکم شدن مخیّر شد و حکمت را انتخاب کرد.

از لقمان پرسیدند:چگونه به این مقام رسیدی؟ گفت:«به خاطر امانت داری،صداقت و سکوت درباره ی آنچه به من مربوط نبود».[28]

امام صادق علیه السلام فرمود:«لقمان نسبت به رهبر آسمانیِ زمان خود معرفت داشت».[29]

گرچه خداوند به او کتاب آسمانی نداد،ولی همتای آن یعنی حکمت را به او آموخت.

روزی مولای لقمان از او خواست تا بهترین عضو گوسفند را برایش بیاورد.لقمان زبان گوسفند را آورد.روز دیگر گفت:بدترین عضو آن را بیاور.لقمان باز هم زبان گوسفند را آورد.

چون مولایش دلیل این کار را پرسید،لقمان گفت:اگر زبان در راه حقّ حرکت کند و سخن بگوید،بهترین عضو بدن است وگرنه بدترین عضو خواهد بود.[30]

در عظمت لقمان همین بس که خدا و رسول او و امامان معصوم علیهم السلام پندهای او را برای دیگران نقل کرده اند.

گوشه ای از نصایح لقمان

*اگر در کودکی خود را ادب کنی،در بزرگی از آن بهره مند می شوی.

*از کسالت و تنبلی بپرهیز،بخشی از عمرت را برای آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نکن.

*با فقها مجادله مکن،با فاسق رفیق مشو،فاسق را به برادری مگیر و با افراد متّهم، همنشین مشو.

*تنها از خدا بترس و به او امیدوار باش.بیم و امید نسبت به خدا در قلب تو یکسان باشد.

*بر دنیا تکیه نکن و دل مبند و دنیا را به منزله ی پلی در نظر بگیر.

*بدان که در قیامت از تو درباره ی چهار چیز می پرسند:از جوانی که در چه راهی صرف کردی،از عمرت که در چه فنا کردی،از مال و دارایی ات که از چه راهی بدست آوردی و آن را در چه راهی مصرف کردی.

*به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همه ی مردم با حسن خلق برخورد کن.

*با همسفران زیاد مشورت کن و توشه ی سفر خود را بین آنها تقسیم کن.

*اگر با تو مشورت کردند،دلسوزی خود را خالصانه به آنها اعلام کن.اگر از تو کمک و قرضی درخواست کردند،مساعدت کن و به سخن کسی که سنّ او بیشتر از توست،گوش فراده.

*نمازت را در اوّل وقت بخوان،نماز را حتّی در سخت ترین شرایط به جماعت بخوان.[31]

*اگر در نماز بودی،قلب خود را حفظ کن.

*اگر در حال غذا خوردن بودی،حلق خود را حفظ کن.

*اگر در میان مردم هستی،زبان خود را حفظ کن.

*هرگز خدا و مرگ را فراموش مکن؛امّا احسانی که به مردم می کنی یا بدی که دیگران در حقّ تو می کنند فراموش کن. [32]

حکمت؛ معرفت، طاعت

حکمت،بینشی است که در سایه ی معرفت الهی پدید آید و بر اساس فکر در اسرار هستی و رسیدن به حقّ،نور و تقوا می توان به آن دست یافت.

امام باقر علیه السلام فرمودند:«حکمت،همان فهم،معرفت و شناخت عمیق است،شناختی که انسان را به بندگی خدا و رهبر آسمانی وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:رأس حکمت،طاعت خداوند است».[33]راغب در معنای این واژه می گوید:«حکمت،رسیدن به حقّ به واسطه علم و عقل است».[34]

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:«من سرای حکمت هستم و علیّ درگاه آن،هرکس طالب حکمت است باید از این راه وارد شود.»،«انا دار الحکمه و علی بابها فمن اراد الحکمه فلیأت الباب»[35]در روایات متعدّد،اهل بیت علیهم السلام دروازه و کلید حکمت معرّفی شده اند.[36]

ارزش حکمت

یکی از وظایف انبیا،آموزش کتاب و حکمت است. «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»[37]

حکمت،همتای کتاب آسمانی است،و به هر کس حکمت عطا شود،خیر کثیر داده شده است. «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»[38]

به گفته ی روایات؛حکمت،همچون نوری است که در جان قرار می گیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا می شود. [39]

حکمت،بینش و بصیرتی است که اگر در فقیر باشد،او را در جامعه از ثروتمند محبوب تر می کند و اگر در صغیر باشد،او را بر بزرگسالان برتری می بخشد. [40]

حکمت،گمشده ی مؤمن است[41]و در فراگیری آن به قدری سفارش شده است که فرموده اند:همان گونه که لؤلؤ قیمتی را از میان زباله بر می دارید،حکمت را حتّی اگر از دشمنان بود فرا گیرید. [42]

فرد حکیم در مسائل سطحی و زودگذر توقّف ندارد،توجّه او به عاقبت و نتیجه ی امور است.نه نزاعی با بالا دست خود دارد و نه زیردستان را تحقیر می کند،سخنی بدون علم و آگاهی نمی گوید و در گفتار و رفتارش تناقضی یافت نمی شود.

نعمت های الهی را ضایع نمی کند و به سراغ بیهوده ها نمی رود،مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را برای خود بخواهد برای آنان می خواهد و هرگز با مردم حیله نمی کند.

حکمت چگونه به دست می آید؟

حکمت،هدیه ای است که خداوند به مخلصین عنایت می فرماید.در روایات متعدّد می خوانیم:«من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»،هر کس چهل شبانه روز کارهایش خالصانه باشد،خداوند چشمه های حکمت را از دل او به زبانش جاری می سازد.[43]

در حدیث دیگری می خوانیم:کسی که در دنیا زاهد باشد و زرق و برق ها او را فریب ندهد، خداوند حکمت را در جانش مستقر می کند.[44] حفظ زبان،کنترل شکم و شهوت، امانتداری، تواضع و رها کردن مسائل غیر مفید،زمینه های پیدایش حکمت است. [45]

نمونه های حکمت

خداوند در سوره ی اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستورهایی داده و در پایان می فرماید:این اوامر و نواهی حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است،آن دستورها عبارتند از:

یکتاپرستی و دوری از شرک،احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیری،گفتار کریمانه وتواضع همراه با محبّت،دعای خیر به آنان،پرداخت حقّ الهی به اولیای خدا،فقرا و در راه ماندگان،پرهیز از اسراف و ولخرجی،میانه روی در مصرف،پرهیز از نسل کشی و عمل نامشروع جنسی،دوری از تصرّف در مال یتیم،ادای حقّ مردم و دوری از کم فروشی،پیروی نکردن از چیزی که به آن هیچ علم و آگاهی نداری ودوری از راه رفتن متکبّرانه.

سپس می فرماید: «ذلِکَ مِمّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ» این سفارش ها نمونه های حکمت الهی است.

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ«13»

و(یاد کن)زمانی که لقمان به پسرش در حال موعظه ی او گفت:فرزندم! چیزی را همتای خدا قرار نده،زیرا که شرک(به خدا)،قطعاً ستمی بزرگ است.

نکته ها:

* موعظه،یکی از راه های دعوت به حقّ است و هیچ کس از آن بی نیاز نیست.یکی از نام های قرآن،موعظه است. «قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ»[46]و در کتاب های حدیث، فصلی مخصوصِ مواعظ به چشم می خورد.

* در برخی روایات آمده است:گاهی پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل می فرمود:«مرا موعظه کن». [47]

حضرت علی علیه السلام نیز گاهی به بعضی از یارانش می فرمود:«مرا موعظه کن،زیرا در شنیدن اثری است که در دانستن نیست».[48]

پیام ها:

1- شیوه های تربیتِ فرزند را از بزرگان بیاموزیم. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ»

2- در موعظه باید ابتدا،ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه کنیم. «یا بُنَیَّ»

3- موعظه باید بر اساس حکمت باشد. وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ ... وَ هُوَ یَعِظُهُ

4- فرزند،به نصیحت نیاز دارد.از فرزندانمان غافل نشویم. «قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ»

5-در تبلیغ،ابتدا از نزدیکان خود شروع کنیم. «قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ»

6- از بهترین راه های تربیت صحیح فرزند،گفتگوی صمیمی با اوست. «وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ»

7- از رسالت های پدر نسبت به فرزند،موعظه است. «قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ»

8-با نوجوان باید با زبان موعظه سخن گفت،نه سرزنش. «وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ»

9- موعظه باید با محبّت و عاطفه همراه باشد. «یا بُنَیَّ»

10- یکی از شرایط تأثیر موعظه،احترام و شخصیّت دادن به طرف مقابل است.

«یا بُنَیَّ»

11- در ارشاد و موعظه،مسایل اصلی را در اولویّت قرار دهیم. یَعِظُهُ ... لا تُشْرِکْ

12- مهم ترین و محوری ترین بُعد حکمت،توحید است. آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ ... قالَ ...

لا تُشْرِکْ

13- شرک،بزرگ ترین خطر و اصلی ترین مسئله است،در نزد خداوند،همه ی دنیا متاع قلیل است، «مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ»[49]،ولی شرک ظلم عظیم است. «لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» یعنی اگر همه ی دنیا را به کسی بدهند که مشرک شود،نباید بپذیرد.

14- مواعظ خود را با دلیل و منطق بیان کنیم. لا تُشْرِکْ ... إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ

معنای شرک

شرک،معنای وسیع و گسترده ای دارد که بارزترین آن شرک به معنای بت پرستی است و این نوع شرک،به فتوای فقها موجب خروج از جرگه ی دین و سبب ارتداد انسان می شود.

شرک معانی دیگری نیز دارد:اطاعت بی چون و چرا از غیر خدا و یا پیروی از هوای نفس که قرآن می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ» [50]و همانا فرستادیم در هر امّتی رسولی،که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب کنید.یا می خوانیم: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»[51]آیا ندیدی کسی که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده است.

در قرآن بیش از 100 مرتبه عبارتِ «دُونِ اللّهِ» و «دُونِهِ» آمده است،یعنی اطاعت و پرستش غیر خدا شرک است.مؤمنان نیز در مواردی که به غیر از فرمان الهی و معیارهای الهی عمل می کنند،از مدار توحید خارج می شوند. «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[52]یعنی اکثر مؤمنان،مشرک نیز هستند و تکیه گاه های غیر الهی دارند.

در روایت آمده است که این گونه شرک،از حرکت مورچه در شب تاریک بر سنگ سیاه پوشیده تر است.

بنابراین شرک،تنها بت پرستی نیست،بلکه وابستگی به هر قدرت،مقام،مال،مدرک، قبیله و هر امری که در جهت خدا نباشد،شرک است.

آثار شرک

1.حبط عمل:

شرک،کارهای خوب انسان را از بین می برد،همان گونه که آتش،درختانِ سبز یک جنگل را از بین می برد.قرآن،خطاب به پیامبر می فرماید: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»[53]اگر مشرک شوی،تمام اعمالت نابود می شود.

2.اضطراب و نگرانی:

هدف یک فرد خداپرست و موحّد،راضی کردن خدای یکتاست که زود راضی می شود؛امّا کسی که به جای خدا در فکر راضی کردن دیگران باشد،دائماً گرفتار اضطراب و نگرانی است.

زیرا تعداد مردم زیاد است و هر کدام هم خواسته ها و توقّعات گوناگونی دارند.

حضرت یوسف علیه السلام در زندان به دوستان مشرک خود فرمود: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ»[54]،آیا چند سرپرست و ارباب بهتر است یا یک خدای واحد.

قرآن می فرماید:مثال کسی که از خدا جدا شود،مثال کسی است که از آسمان پرتاب شود و طعمه ی انواع پرندگان قرار گیرد و هر ذرّه ی او به مکان دوری پرتاب شود. «وَ مَنْ یُشْرِکْ

بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ»[55]

آری،توحید و بندگی خالص خداوند،قلعه ی محکمی است که انسان را از هدر رفتن،به هر کس دل بستن،دور هر کس چرخیدن،به هر کس امید داشتن،تملّق و ستایش از هر کس و ترسیدن از هر کس،حفظ می کند.در حدیث می خوانیم:«کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» [56]،توحید قلعه و دژ محکمی است که هر کس در آن وارد شود،از عذاب خداوند در امان خواهد بود.

3.اختلاف و تفرقه:

در جامعه ی توحیدی،محور همه چیز خداوند است،رهبر،قانون و راه را خدا تعیین می کند و همه دور همان محور می چرخند،ولی در جامعه ی شرک آلود،به جای خدای واحد، طاغوت ها،سلیقه ها و راه های متعدّد وجود دارد و مردم را دچار اختلاف و تفرقه می نماید.

قرآن می فرماید: «لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ. مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ»[57]از مشرکان نباشید،از کسانی که(به خاطر سلیقه های شخصی و نظریّات از پیش ساخته)،عامل تفرقه می شوند.

4.خواری و ذلّت در قیامت:

قرآن می فرماید: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً»[58]با خدای واحد،معبود دیگری قرار ندهید که با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.

نشانه های شرک

یکی از نشانه های شرک،بهانه گیری در برابر قانون الهی است.قرآن به بعضی از آنها اشاره نموده،می فرماید:

*آیا هرگاه پیامبر قانونی آورد که با سلیقه ی شما هماهنگ نبود،تکبّر می ورزید؟ «أَ فَکُلَّما

جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ» [59]

*همین که فرمان جهاد می رسید،می گفتند:چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادید؟ «لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ»[60]

*هنگامی که غذا برای گروهی از بنی اسرائیل رسید،گفتند:چرا این غذا؟ «لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ»[61]

*هرگاه خداوند مثالی می زد،می گفتند:چرا این مثال؟ «ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً»[62]

نشانه ی دیگر شرک،برتری دادن فامیل،مال،مقام و...بر اجرای دستور خداست.در آیه 24 سوره توبه می خوانیم:اگر پدران،فرزندان،برادران،همسران،فامیل،ثروت،تجارت و مسکن نزد شما از خدا و رسول و جهاد در راه او محبوب تر باشد،منتظر قهر خدا باشید.

شرک به قدری خطرناک است که با وجود آن که قرآن چهار مرتبه در کنار توحید،به احسانِ والدین سفارش کرده؛امّا اگر والدین فرزند خود را به غیر خدا فرا خوانند،قرآن می فرماید:نباید از آنها اطاعت کرد.[63]

انگیزه های شرک

مردم،یا به خاطر قدرت به سراغ کسی می روند که قرآن می فرماید:تمام مردم حتّی قدرت آفریدن یک مگس را ندارند، «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»[64]

یا به خاطر لقمه نانی به سراغ این و آن می روند،که قرآن می فرماید: «لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً» [65]

یا به خاطر رسیدن به عزّت به سراغ کسی می روند که قرآن می فرماید: «فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً» [66]

یا به خاطر نجات از مشکلات،دور کسی جمع می شوند که قرآن می فرماید: «فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ»[67]

و در جای دیگر می فرماید:کسانی که به جای خدا به سراغشان می روید،بندگانی مثل خودتان هستند: «عِبادٌ أَمْثالُکُمْ» [68] چرا شما بهترین آفریننده را رها می کنید و به دیگران توجّه دارید؟ «تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ»[69]

مبارزه با شرک

اوّلین پیام و هدف تمام انبیا،مبارزه با شرک و دعوت به بندگی خالصانه خداوند است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ»[70]

تمام گناهان،مورد عفو قرار می گیرد،جز شرک. «إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ»[71]انبیا مأمور بودند با صراحت کامل از انواع شرک ها برائت جویند. [72]شریک قرار دادن برای خداوند مردود است،گرچه درصد آن بسیار کم باشد.اگر 99%کار برای خداوند و تنها یک درصد آن برای غیر خدا باشد،تمام کار باطل است.چنانکه قرآن می فرماید: «وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً»[73]

نه تنها بت ها و طاغوت ها،بلکه انبیا و اولیای الهی نیز نباید شریک خداوند قرار گیرند.

خداوند به حضرت عیسی می فرماید:آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را شریک خدا قرار دهید. «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ»[74]شریک دانستن برای خداوند، افترا،تهمت و گناه بزرگ است. «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً»[75]

شرک،به قدری منفور است که خداوند می فرماید:پیامبر و مؤمنان حقّ ندارند برای مشرکان،حتّی اگر از خویشاوندانشان باشند،استغفار نمایند. «ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی[76]

اسلام،با استدلال و منطق به مبارزه با شرک می پردازد و می فرماید:غیر خدا چه آفریده

که شما به آن دل بسته اید؟! «ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ»[77]مرگ و حیات شما به دست کیست؟ عزّت و ذلّت شما به دست کیست؟

آری،رها کردن خداوندی که قدرت و علم بی نهایت دارد و به سراغ افراد و اشیائی رفتن که هیچ کاری به دستشان نیست،بزرگ ترین ظلم به انسانیّت است.اسیر جماد و انسان شدن و تکیه به صنعت کردن و کمک از عاجز خواستن خردمندانه نیست.یکی از اهداف نقل داستان ها و تاریخ گذشتگان در قرآن،ریشه کن کردن رگه های شرک است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: موعظه خوبان
برچسب‌ها: موعظه خوبان

تاريخ : چهار شنبه 4 / 8 / 1400 | 6:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.