دو حکایت از حاج شیخ عبدالکریم حائری (رض)
شیخ عبدالكریم حائری یزدی (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ق)، معروف به آیت الله مؤسس و حاج شیخ از مراجع تقلید شیعه، بنیانگذار و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۱۵ هجری شمسی. حائری سالهای طولانی در حوزه علمیه کربلا، سامرا و نجف تحصیل کرد. او در سال ۱۳۳۳ق/۱۲۹۳ش برای همیشه به ایران بازگشت و در ابتدا به اداره حوزه علمیه اراک مشغول شد. آیتالله حائری در سال ۱۳۴۰ق به دعوت عالمان قم، به این شهر آمد و با شکل دادن به حوزه علمیه قم و بر عهده گرفتن ریاست آن، در قم ماندگار شد. شیخ عبدالکریم حائری فردی خوش اخلاق، شوخ طبع، معتدل و دور از ظاهرسازی و ریاکاری بود. در مصرف وجوهات شرعی، بسیار احتیاط میکرد و بر زندگیاش زهد و سادهزیستی حاکم بود. در ادامه دو حکایت از آن مرحوم بنقل از کتاب "الکلام یجر الکلام" مرحوم آیت الله سید احمد زنجانی نقل می کنیم:
1-حكایتى در ترك چایى
« مرحوم آیة الله حائرى (آقاى حاج شیخ عبد الكریم) فرمود: یك نفر از اهالى ارومیه (رضائیه) كه از غارتزدههاى شیخ عبیدالله بود آمده در منزل مرحوم میرزاى بزرگ (آقاى حاج میرزا حسن شیرازى) پناهنده شده بود. من نیز همان سال از یزد براى تحصیل به سامرا رفته بودم، من هم در منزل مرحوم میرزا بودم. آن مرد ارومیهاى در خوردن چایى خیلى مفرط بود، و مخصوصاً مرحوم میرزا سفارش او را به قهوهچى منزل داده بود كه نگذارد از جهت چایى به او بد بگذرد؛ لهذا هر چه چایى مىخواست مضایقه نمى شد.
روزى دیدیم كه او چایى نمى خورد؛ تعجب كردیم كه چه شده با آن عشق كه به چایى داشت اكنون خوددارى مى كند! تا اینكه روزى سبب ترك چایى را پرسیدیم. گفت: میرزا روزى در منزل تشریف نداشت و قهوهچى هم از من غفلت كرده چایى درست نكرده بود. من آمده قهوه خانه را از بساط چایى خالى دیدم. از مشاهده این حال، ضعف بر من مستولى شد و بىحس و بیهوش افتادم. در همان عالم، شخصى را دیدم آمد كاسه شربتى به دست من داد و گفت: بخور. من نیز خوردم. پس او برگشت و رفت و همینكه رفت یك نفر به من گفت: او را شناختى؟ گفتم: نه. گفت: او حضرت ابوالفضل علیهالسلام بود. هماندم به هوش آمدم دیدم از چایى سیرم. همان سیرى است كه میل مرا از چایى برگردانید.
آن مرحوم [حاج شیخ عبدالکریم] فرمود: با آن میل و اشتیاق كه به چایى داشت دیگر لب به چایى نزد».
2-سبب سازى خداوند
«در یزد، چارسوقى بود پر از جمعیّت كه همواره عابرین را از كثرت، شانه به شانه متّصل مىشد. یك روزى، استر چموشى از دست صاحبش رها شد؛ جفتك زنان وارد زیر این طاق شده، به جفتك زدن و لگد پرانى آغاز نموده، تمامى جمعیّت چارسوق را پراكنده كرد و خودش هم در رفت. همینكه زیر طاق از جمعیّت خالى شد، یكدفعه طاق فرود آمد؛ مثل اینكه خداوند این استر را مأمور كرده بود كه جمعیّت را از زیر طاق متفرّق كند».
منابع:
1 - دانشنامه مجازی مکتب اهل بیت (ع). مدخل: عبدالکریم حائری http://fa.wikishia.net
2 - یکی از یاغیان عصر ناصرالدین شاه
3 - سایت آیت الله شبیری زنجانی:
http://zanjani.net/index.aspx?pid=99&articleid=58615&itemid=70536
به نقل از: سید احمد زنجانی، الکلام یجر الکلام.
4 - سایت آیت الله شبیری زنجانی:
http://zanjani.net/index.aspx?pid=99&articleid=93453&itemid=70536
به نقل از: سید احمد زنجانی، الکلام یجر الکلام.
منبع: گروه حوزه علمیه تبیان – علی محمد سرلک
نظرات شما عزیزان: