ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
مي دونم كه من نبايد بنويسم از نگاهت
اوني كه ستاره هم نيس چي بگه از روي ماهت
مي دونم كه من نبايد شاعر چشم تو باشم
چش سفيديه اگه من بگم از چشم سياهت
مهدی زارعی
تمام گشته قرارم خدا کند که بیایی
کسی به جز تو ندارم خدا کند که بیایی
کسی به جز تو ندارم خدا کند که بیایی
يک عمر به انتظار مانديم همه..........غمديده و بيقرار مانديم همه
بازآ که شکست، دل ز ياد غم تو..........بي روي تو بي بهار مانديم همه
بازآ که شکست، دل ز ياد غم تو..........بي روي تو بي بهار مانديم همه
هجر تو زدرد و داغ دلگیرم کرد
اندوه فم زمان زمین گیرم کرد
گفتند که جمعه ی دگر می آیی
این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد
دائم خطور می کند از ذهن و از دلم
عجل علی ظهورک یا صاحب الامور
عجل علی ظهورک یا صاحب الامور
رفت دیجوری و مهجوری ما باقی ماند
صحبت از آمدن دلبر عیار نشد
دعاترین دعاها همین دعای نگار است
امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت
امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت
تو گل ودشت ونور وباراني
من گل دشت نوربارانم
حداد
من گل دشت نوربارانم
حداد
من در خیال خالت در حسرت نگاهم
ترسم که طی شود عمر ای نازنیننیایی
یك شب كه عشقت باز از دل در گذر شد
نام ترا بردم پیاپى تا سحر شد
نام ترا بردم پیاپى تا سحر شد
نظرات شما عزیزان: