سخنان امام حسن (علیه السلام) هنگام نبرد جمل
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 80255
بازدید دیروز : 63316
بازدید هفته : 293403
بازدید ماه : 615684
بازدید کل : 11007439
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 7 / 2 / 1400

سخنان امام حسن (علیه السلام) هنگام نبرد جمل

 

 

1- امام حسن (علیه السلام)، پیک امیرمؤمنان (علیه السلام) برای تحریض مردم به جنگ جمل
پس از به خلافت رسیدن امیرمؤمنان (علیه السلام) طلحه و زبیر به همراه عایشه از حکومت امام (علیه السلام) سرپیچی کردند و نخستین جنگ را (جمل) به راه انداختند. پیمان شکنان، شهر بصره را تصرف کرده و جنایاتی مرتکب شدند. امیرمؤمنان (علیه السلام) برای دفع آنان با جمع سه هزار نفری از مدینه به سوی بصره حرکت کرد و چون به ربذه رسید، در آنجا درنگ کرد و از آنجا نامه ای به مردم کوفه نوشت و مردم آنجا را به جنگ با پیمان شکنان دعوت فرمود. سپس به «ذی قار» رفت و چون از کوفه خبری نشده بود، از آنجا نامۀ دیگری به مردم کوفه نوشت و آن را به فرزند خود «حسن بن علی(علیه السلام)» داد و او را به همراه «عمّار»، «زید بن صوحان» و «قیس بن سعد بن عباده» به سوی مردم کوفه فرستاد...
ابن ابی الحدید از ابو مخنف روایت کرده که وی از جابر بن یزید از تمیم بن حذیم ناجی نقل کرده که گوید: حسن بن علی و عمار بن یاسر به نزد ما آمدند تا مردم را برای کوچ دادن به نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسیج کنند، و چون متن نامه امیرالمؤمنین (علیه السلام)را برای مردم قرائت کردند، حسن بن علی (علیه السلام) برای سخنرانی برخاست... در این هنگام، چشمان مردم به سوی او دوخته شد و همگی درباره اش دعا کرده و می گفتند: «اللّهم سَدِّد مَنطِقَ ابنِ بِنتِ نَبِیِّنا» (خدایا زبان پسر دختر پیغمبرمان را در گفتار محکم و گویا گردان!) فرزند علی(علیه السلام) دست خود را بر ستونی نهاد (زیرا بیمار بود). سپس با مردم چنین گفت:
سپاس خدای توانا و جبار و یکتای قهار و بزرگ و والا را سزا است که «در پیشگاه او یکسان است کسی از شما که آهسته سخن گوید یا آشکارا، و کسی که به شب پنهانی جوید و کسی که در روز رهرو باشد».
ستایشش کنم بر خوبی آزمایش و پی در پی آمدن نعمتهایش و بر آنچه ما دوست داریم یا نداریم از سختی و فراخی.
و گواهی دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست که شریک ندارد و براستی که محمد بنده و فرستاده اوست که خداوند با نبوت او بر ما منت نهاده و او را به رسالت خویش مخصوص فرموده و وحی خود را بر او نازل کرده و بر همه خلق خود برگزیده، و به سوی جن و انس فرستاده است؛ در آن روزگاری که بتها را می پرستیدند و از شیطان پیروی می کردند و خدای رحمان را انکار نمودند. پس درود خدا بر او و بر خاندانش، و بهترین پاداشی را که به مسلمانان عنایت فرماید به او عنایت کند.
و بعد، من نگویم برای شما چیزی جز آنچه را خود آگاهید که امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(علیه السلام) (که خداوند کارش را به رشد و صلاح برساند و یاریش را عزت بخشد) مرا به سوی شما فرستاده و شما را به صواب و درستی می خواند و بر عمل به کتاب و جهاد در راه خدا دعوت کند و اگرچه اکنون این کار خوشایند شما نیست، ولی در آینده به خواست خدای تعالی موجب خوشحالی شما خواهد بود.
و شما بخوبی دانسته اید که علی (علیه السلام) همان کسی است که به تنهایی با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نماز خواند و روزی که او را تصدیق کرد (و دعوتش را پذیرفت) ده ساله بود و در همه مشاهد با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود و تلاش و کوشش او در راه جلب رضایت خدا و پیروزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و آثار نیک او را در اسلام همه می دانید و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پیوسته از وی راضی بود تا آنگاه که دیدگان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را به دست خود بست، و به تنهایی او را غسل داد و فرشتگان او را کمک می دادند و فضل، پسر عمویش آب برای او می برد، تا آنکه او را در قبر نهاد و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در پرداخت بدهی و انجام وعده های خود و دیگر کارها به او وصیت و سفارش کرد و همه اینها منت هایی بود که خداوند به او عنایت فرمود.
آنگاه (به خدا سوگند) علی (علیه السلام) کسی را به سوی بیعت خود دعوت نکرد و مردم بودند که همچون شتران تشنه که به آبشخور خود هجوم می برند به سوی او هجوم بردند، و روی میل و رغبت با او بیعت کردند. سپس گروهی از آنان بدون جهت و بی آنکه کاری کرده باشد یا خلافی انجام داده باشد از روی حسد و کینه ای که با او داشتند، پیمان شکستند.
پس ای بندگان خدا! بر شما باد به تقوای الهی و پیروی او و کوشش و پایداری و کمک خواهی از خدا و سرعت بدانچه امیرمؤمنان شما را بدان دعوت فرموده است. خداوند، ما و شما را بدانچه اولیای خود و پیروان را نگاه داشته نگهداری کند و تقوای خود را به ما و شما الهام کند و بر جهاد با دشمنانش ما و شما را یاری کند و از خدای بزرگ برای خود و شما آمرزش می خواهم.[1]

2- تحریض اهل کوفه به جنگ جمل
امیرالمؤمین (علیه السلام) فرزندش «حسن» (علیه السلام) و چند نفر از اصحابش را برای یاری خواستن به همراه نامه ای به سوی کوفه فرستاد. هنگامی که حسن بن علی (علیه السلام) به همراه عمار وارد کوفه شد، مردم دور ایشان اجتماع کردند. امام در اجتماعشان حضور یافت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
ای مردم! ما آمده ایم تا شما را به خدا و کتابش، و سنت پیامبرش، و به فقیه ترین فقیه مسلمانان، و عادلترین کسی که شما آنان را عادل می شمارید و برترین کسی که شما او را برتر می دانید و باوفاترین کسی که با او بیعت کرده اید، دعوت کنیم؛ آن کسی که فهم قرآن او را عاجز نکند و چیزی از سنت بر او پوشیده نیست و کسی بر او پیشی نگرفته است؛ به سوی کسی که خداوند از دو جهت او را به پیامبرش نزدیک گرداند؛ نزدیکی از جهت دین و از جهت خویشاوندی، کسی که در هر نیکی بر مردم پیشی گرفته است؛ به سوی کسی که خداوند به وسیله او پیامبرش را کفایت کرد، در حالیکه مردم او را خوار می کردند؛ به او نزدیک شد، در حالیکه مردم از او دور بودند؛ با او نماز گزارد، درحالیکه مردم مشرک بودند؛ با او جنگید، در حالیکه مردم فرار می کردند؛ با او مبارزه کرد در حالکیه مردم اکراه داشتند؛ او را تصدیق کرد، در حالی که مردم او را تکذیب می کردند؛ به سوی کسی که پرچمی را باز نگرداند و کسی بر او سبقت نگرفته است.
و او از شما یاری می خواهد و شما را به سوی حق می خواند و از شما می خواهد که به سوی او بروید، تا او را بر گروهی که بیعتش را شکسته و نیکان اصحابش را کشتند و کارگزارانش را کنار زدند و بیت المالش را غارت کردند، یاری کنید. پس به سوی او بروید. خداوند شما را رحمت کند. پس امر به معروف و نهی از منکر کنید و همانند صالحان در پیشگاهش حاضر شوید.[2]

3- تحریض اهل کوفه به جنگ جمل
ای مردم! دعوت فرمانده خود را بشنوید، و به سوی برادرانتان بروید، بزودی کسی این حکومت را به دست می گیرد که به سوی او کوچ می کنید. به خدا سوگند اگر دانایان و عاقلان سرپرستی این حکومت را به عهده گیرند، در این دنیا بهتر و در آخرت نیکوتر است. پس دعوت ما را بپذیرید و ما را در آنچه شما و ما به آن دچار شده ایم، یاری کنید.[3]

4- تحریض اهل کوفه به جنگ جمل
ای مردم! امیرالمؤمنین (علیه السلام) می گوید: من (خواه ظالمانه و خواه مظلومانه) در این راه حرکت کرده ام و من خداوند را به یاد می آورم [یادآور می شوم برای] مردی که حقی را بر خداوند قائل است جز آنکه کوچ کند؛ اگر من مظلوم هستم، مرا یاری کنید و اگر ظالم هستم حقم را از من بگیرد و سوگند به خدا که طلحه و زبیر اولین کسانی هستند که با من بیعت کردند و اولین کسانی نیز می باشند که به من مکر و حیله زدند. آیا مالی را برای خود برداشته ام یا حکمی را تغییر داده ام؟ پس کوچ کنید و به کار نیک امر کرده و از کار زشت باز دارید.[4]

5- تحریض کوفیان به جنگ جمل
ای مردم! امیرالمؤمنین علیه السلام در گذشته تمامی شما را یاری نمود، و هم اکنون آمده ایم تا شما را به سوی او بخوانیم، چرا که شما پیشوای شهرها و رؤسا عرب هستید.
و خبر بیعت شکستن طلحه و زبیر و خروجشان به همراه عایشه به شما رسیده است و آن ناشی از ضعف زنان و ضعف عقیده ایشان می باشد و خداوند فرموده: «مردان بر زنان تفوق دارند».
و به خدا سوگند می خورم اگر کسی او را یاری نکند، در میان مهاجرین و انصار که برای یاری او می آیند و کسانی که خداوند از پاکان برای او می فرستد، او را بس است، خداوند را یاری کنید تا شما را یاری کند.[5]

6- تحریض مردم به یاری علی (علیه السلام)
هنگامی که به حضرت علی (علیه السلام) خبر رسید که ابو موسی اشعری مردم کوفه را از یاری برحذر می دارد، امام حسن (علیه السلام) و مالک اشتر و عمار یاسر را به سوی او فرستاد. هنگامی که داخل مسجد شدند امام بالای منبر رفت، و چنین فرمود: ای مردم! علی (علیه السلام) راه هدایت است هر که داخل آن شود، هدایت یافته است و هر که مخالفت کند هلاک می گردد.[6]

7- تحریض مردم به یاری امیرالمؤمنین (علیه السلام)
روایت شده: هنگامی که علی (علیه السلام) از مدینه حرکت کرد به نزدیک شهر کوفه رسید، امام حسن (علیه السلام) و عمار و ابن عباس را برای جلب حمایت مردم به کوفه فرستاد، هنگامی که داخل مسجد شدند امام بالای منبر رفت و حمد و ثنای الهی را گفت. آنگاه نام پیامبر را ذکر کرد و بر او درود فرستاد و فضیلت پدرش و سابقه او در اسلام و نزدیکی اش به پیامبر را یادآوری نمود و اینکه او به خلافت از همه شایسته تر است.
آنگاه گفت: «ای مردم! طلحه و زبیر آزادانه و بدون اجبار و اکراهی بیعت کردند. آنگاه کوچ کرده و بیعتشان را شکستند. خوشا به حال آن که در نبرد با کسانی که به مبارزه با او آمده اند، سبک بال حرکت کند؛ چرا که جهاد با او، جهاد با پیامبر است.[7]

8- تحریض مردم به یاری امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام
هنگامی که سخنان عبدالله بن زبیر (در مورد نسبت دادن قتل عثمان به امام) به حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) رسید، به امام حسن (علیه السلام) فرمود: «ای پسرم! برخیز و خطبه ای بخوان.» امام پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
ای مردم! «سخن عبدالله بن زبیر بما رسید و سوگند به خدا آنگاه که شهرها بر عثمان تنگ گردیده بود، پدرش گناهانی را بی دلیل به او نسبت می داد تا اینکه کشته شد، در حالیکه طلحه در زمان او پرچمش را در بیت المال او قرار داده بود.
اما سخن او: علی امور مردم را متشتت ساخت، این مطلب بزرگترین حجت بر پدر اوست، می پندارد که با دست بیعت کرده ولی با قلب بیعت ننموده است، در حالی که به بیعت اقرار کرده و ادعای دوستی نموده است. باید برای سخنش دلیل بیاورد و چگونه قادر بر این کار خواهد شد؟
و اما تعجب او از اینکه مردم کوفه بر مردم بصره غالب شوند، پس چه تعجبی است از اینکه اهل حق بر اهل باطل غالب شوند؟ و به خدا سوگند، به جانم قسم می خورم که مردم بصره حق را خواهند دانست. وعدۀ ما و آنان روزی است که ما در پیشگاه خدا آنان را به محاکمه می کشانیم و خداوند با حق حکم می کند و او بهترین حکم کنندگان است.[8]

9- در فضیلت اهل بیت (علیهم السلام)
هنگامی که امام علی (علیه السلام) از جنگ جمل فارغ شد، بیمار گردید، روز جمعه و انجام نماز جمعه فرا رسید، از اینرو به پسرش امام حسن (علیه السلام) فرمود: ای پسرم نماز جمعه را همراه مردم به جای آور، امام به مسجد رفت، آنگاه که بر منبر قرار گرفت، حمد و ثنای الهی گفت و بر پیامبر درود فرستاد، سپس فرمود:
«ای مردم! خداوند ما را برای خود اختیار کرد و برای دینش به ما خشنود شد و بر مخلوقاتش ما را برگزید و کتاب و وحیش را بر ما نازل فرمود و سوگند به خدا کسی از حق ما چیزی را نخواهد کاست، جز آنکه خداوند در این دنیا و در جهان دیگر از حقش می کاهد. دولتی بر علیه ما حکومت نمی کند، جز آنکه سرانجام به نفع ما خواهد بود و خبر آن را بزودی خواهید دانست.»
آنگاه نماز جمعه را خواند، سخنان ایشان به گوش پدرش هنگامی که بازگشت و چشمان پدرش به او افتاد، نتوانست خود را کنترل کند و چشمانش پر از اشک شد و او را در آغوش گرفت و بین چشمان آن حضرت را بوسید و گفت:پدر و مادرم فدایت باد.«فرزندانی که بعضی از بعضی دیگرند، و خداوند شنوا و دانا است-34/آل عمران-»[9]

پی نوشت ها :
[1] خطبته فی استنفار الناس الی الجمل
الحمدلله العزیز الجبار الواحد القهار الکبیر المتعال، سواء منکم من أسرّ القول، و من جهر به و من هو مستخفٍ باللیل و ساربٌ بالنهار، احمده علی حسن البلاء، و تظاهر النعماء، و علی ما احببنا و کرهنا، من شدة و رخاء.
و اشهدان لااله الاالله، وحده لا شریک له، و ان محمدا عبده و رسوله، امتن علینا بنبوته و اختصه برسالته و انزل علیه وحیه، و اصطفاه علی جمیع خلقه، و ارسله الی الانس و الجن، حین عبدت الاوثان و اطیع الشیطان، و جحد الرحمان، فصلی الله علیه و اله و جزاه افضل ما جزی المرسلین
اما بعد، فانی لا اقول لکم الا ما تعرفون ان امیرالمؤمین علی بن ابی طالب ارشد الله امره و اعز نصره، بعثنی الیکم یدعوکم الی الصواب و الی العمل بالکتاب و الجهاد فی سبیل الله، و ان کان فی عاجل ذاک ما تکرهون فان فی اجله ما تحبون، ان شاء الله
و قد علمتم ان علیا صلی مع رسول الله (صلی الله علیه و آله) وحده، و انه یوم صدق به لفی عاشرة من سنة ثم شهد مع رسول الله جمیع مشاهده، و کان من اجتهاده فی مرضات الله و طاعة رسوله و اثارة الحسنة فی الاسلام ما قد بلغکم.
و لن یزل رسول الله راضیا عنه حتی غمضه بیده و غسله وحده، و الملائکة اعوانه، و الفضل ابن عمه ینقل الیه الماء، ثم ادخله حفرته، و اوصاه بقضاء، دینه و عداته، و غیر ذلک من من الله علیه.
ثم و الله ما دعاهم الی نفسه، و لقد تداک الناس علیه تداک الابل الهیم عند ورودها فبایعوه طائعین ثم نکث منهم ناکثون بلا حدث احدثه و لا خلاف اتاه، حسدا له و بغیا علیه.
فعلیکم عباد الله بتقوی الله و الجد و الصبر و الاستقامة بالله و الخوف الی ما دعاکم الیه امیرالمؤمنین.
عصمنا الله و ایاکم بما عصم به اولیاءه و اهل طاعته و الهمنا و ایاکم تقواه، و اعاننا و ایاکم علی جهاد اعدائه، استغفرالله العظیم لی و لکم.
[2] خطبته فی استنفار اهل الکوفة الی الجمل
روی ان علیا (علیه السلام) بعث الی الکوفة الحسن ابنه (علیه السلام) و بعض اصحابه، و معهم کتاب الی اهل الکوفة
فلما دخل الحسن (علیه السلام) و عمار الکوفة اجتمع الیهما الناس فقام الحسن (علیه السلام) فاستقر الناس، فحمد الله و صلی علی رسوله ثم قال:
ایها الناس! انا الی الله و الی کتابه و سنة رسوله و الی افقه من تفقه من المسلمین و اعدل من تعدلون، و افضل من تفضلون و اوفی من تبایعون، من لم یعیه القرآن، و لم تجهله السنة و لم تقعد به السابقة، الی من قربة الله الی رسوله قرابتین، قرابة الدین و قرابة الرحم، الی من سبق الناس الی کل مآثرة
الی من کفی الله به رسوله، و الناس متخادلون، فقرب منه و هم متباعدون، و صلی معه و هم به مشرکون و قاتل معه و هم منهزمون، و بارز معه و هم مجمحون و صدقه و هم مکذبون، و الی من لم ترد له رایة و لا تکافی له سابقة
و هو یسألکم النصر و یدعوکم الی الحق، و یسألکم بالمسیر الیه، لتوازروه، وتنصروه علی قوم نکثوا بیعته، و قتلوا اهل الصلاح من اصحابه، و مثلوا بعمال، و انتهبوا بیت ماله. فاشخصوا الیه رحمکم الله فمروا بالمعروف و انهوا عن المنکر، و احضروا بما یحضر به الصالحون.
[3] خطبته فی غزوة الجمل، لتحریض الناس الی الجهاد
یا ایها الناس! اجیبوا دعوة امیرکم، و سیروا الی اخوانکم، فانه سیوجد لهذا الامر من ینفر الیه، و الله لان یلیه اولوا النهی امثل فی العاجلة و خیر فی العاقبة فاجیبوا دعوتنا و اعینونا علی ما ابتلینا به و ابتلیتم.
[4] خطبته لحتریض اهل الکوفة الی الجمل
ایها الناس! ان امیرالمؤمنین یقول: انی خرجت مخرجی هذا ظالما او مظلوما، و انی اذکر الله عزوجل رجلا رعی الله حقا الا نفر فان کنت مظلوما اعاننی و ان کنت ظالما اخذ منی و الله ان طلحة و الزبیر لاول من بایعنی و اول من غدر فهل، استأثرت بمال او بدلت حکما فانفروا فمروا بمعروف و انهوا عن منکر.
[5] خطبته لاستنفار اهل الکوفة الی حرب الجمل
ایها الناس! انه قد کان من امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ما تکفیکم جملته و قد اتیناکم مستنفرین لکم لانکم جبهة الامصار و رؤساء العرب.
و قد کان من نقض طلحة و الزبیر بیعتهما و خروجهما بعائشة ما قد بلغکم، و هو ضعف النساء و ضعف رأیهن، و قد قال الله تعالی: الرجال قوامون علی النساء.
و ایم الله لو لم ینصره احد لرجوت ان یکون له فیمن اقبل معه من المهاجرین و الانصار و من یبعث الله له من نجباء الناس کفایة فانصروا الله ینصرکم.
[6] خطبته فی تحریض الناس لنصرة علی
لما بلغ امیرالمؤمنین (علیه السلام) ما کان من امر ابی موسی فی تخذیل الناس عن نصرته، انفذ الحسن (علیه السلام) و الاشتر و عمار الی الکوفة. لما دخلوا المسجد صعد الحسن (علیه السلام) المنبر فحمدالله و اثنی علیه و ذکر جده فصلی علیه ثم قال:
ایها الناس! ان علیا امیرالمؤمنین باب هدی، فمن دخله اهتدی و من خالفه تردی.
[7] خطبته فی تحریض الناس لنصرة علی
رُوِی انه لما سار علی (علیه السلام) من المدینة الی فید، بعث الحسن (علیه السلام) و عمار و ابن عباس الی الکوفة، لما دخلوا المسجد صعد الحسن بن علی (علیه السلام) المنبر، فحمدلله و اثنی علیه، ثم ذکر جده فصلی علیه و ذکر فضل ابیه و سابقته و قرابته برسول الله صلی الله علیه و آله و انه اولی بالامر من غیره ثم قال:
معاشر الناس! ان طلحة و الزبیر قد بایعا علیا طائعین غیر مکرهین ثم نفروا و نکثا بیعتهما له فطوبی لمن خف فی مجاهدة من جاهده، فان الجهاد معه کالجهاد مع النبی (صلی الله علیه و آله).
[8] خطبته فی تحریض الناس لنصرة علی
لما بلغ امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطبة عبدالله بن الزبیر قال لولده الحسن (علیه السلام): قم یا بُنَيّ فاخطب فحمدالله و اثنی علیه و قال: ایها الناس! قد بلغنا مقالة ابن الزبیر، و قد کان و الله ابوه یتجنی علی عثمان الذنوب و قد ضیق علیه البلاد حتی قتل، و ان طلحة راکز رایته علی بیت ماله و هو حی و اما قوله: ان علیا ابتز الناس امورهم، فانه اعظم حجة لابیه، زعم انه بایعه بیده و لم یبایعه بقلبه، فقد اقر بالبیعة و ادعی الولیجة فلیاءت علی ما ادعاه ببرهان و انی له ذلک؟! و اما تعجبه مِن تورّد اهل الکوفة علی اهل البصرة فما عجبه من اهل حق توردوا علی اهل الباطل؟ و لعمری و الله لیعلمن اهل البصرة، فمیعاد ما بیننا و بینهم یوم نحاکمهم الی الله، فیقضی الله بالحق و هو خیر الفاصلین.
[9] خطبته فی فضل اهل البیت
روی انه لما فرغ علی بن ابیطالب (علیه السلام) من حرب الجمل، عرض له مرض حضرت الجمعة فتأخر عنها، و قال لابنه الحسن: انطلق یا بنی فاجمع بالناس فاقبل الحسن (علیه السلام) الی المسجد فما استقر علی المنبر حمدالله و اثنی علیه و تشهد و صلی علی رسول الله صلی الله علیه و آله ثم قال:
ایها الناس! ان الله اختارنا لنفسه، و ارتضانا لدینه، و اصطفانا علی خلقه، و انزل علینا کتابه و وحیه و ایم الله لا ینقصنا احد من حقنا شیئا الا انتقصه الله من حقه فی عاجل دنیاه و اخرته، و لا یکون علینا دولة الا کانت لنا العاقبة و لتعلمن نبأه بعد حین.
ثم جمع بالناس و بلغ اباه کلامه، فلما انصرف الیه ابیه (علیه السلام) نظر الیه، فما ملک عبرته ان سالت علی خدیه ثم استدناه الیه فقبل بین عینیه و قال: بابی انت و امی ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (34.آل عمران).


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی