خطر ایستایی و توقف
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6023
بازدید دیروز : 129339
بازدید هفته : 348510
بازدید ماه : 670791
بازدید کل : 11062546
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 13 / 1 / 1400

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 نشانه‌ها، راهنمای انسان در مسیر توحید

-خطر ایستایی و توقف

همهٔ هستی، چه آنچه در غیب است و چه آنچه در شهادت و حاضر، بدون استثنا آیات پروردگارند. آیه یعنی علامت و نشانه؛ خداوند طبق آیات صریح قرآن، این نشانه‌ها را به انسان ارائه داده است تا انسان با کمک این نشانه‌ها، راه شناخت او و توحید را طی کند. لذا در آیاتی که سخن از «آیات» است، آیات به «یَعْقِلُون»، «تَعْقِلون» و «تَفْقَهون» ختم می‌شود. خواست خدا این است که آیه را نگاه نکن و بایست! ایستایی و توقف خطرناک است؛ اگر حرکت نباشد، فساد قطعی است. 

 -همۀ عالم، در حرکت و ثناگوی خداوند

لذا همهٔ جهان طبیعی، هم حرکت دارد و هم طبق آیات سورهٔ اسراء و نور، تمام موجودات هستی علاوه‌بر این حرکت مادی، حرکت معنوی هم دارند. چنان‌که در این آیه می‌فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 44) چیزی در این عالم نیست، مگر اینکه خدا را به منزه بودن از هر عیب و نقصی ستایش می‌کند و ثناگوی خداست. 

 -حرکت موجودات عالم به‌سوی خداوند

کرهٔ زمین یک حرکت وضعی و یک حرکت انتقالی دارد، یک حرکت معنوی هم دارد که تسبیح و حمد اوست. در اوایل سورهٔ مبارکهٔ رعد می‌خوانید که صدای رعد و برق تسبیح خداست. چه موجودی ساکن است؟ هیچ موجودی ساکن نیست. پروردگار هیچ موجودی را ساکن و متوقف قرار نداده است. حتی در برزخ هم حرکت حیاتی وجود دارد و در قیامت هم حرکت کامل وجود دارد. همهٔ این حرکت‌ها هم به‌سوی خداست: «إِلي‏ رَبِّکَ مُنْتَهاها»(سورهٔ نازعات، آیهٔ 44)؛ ولی دوتا موجود زنده است که گاهی از این حرکت غفلت می‌کنند و فراموششان می‌شود. آنها در این حرکت به‌سوی خدا توقف پیدا می‌کنند؛ یعنی خودکشی و خودزنی می‌کنند. در قرآن مجید بخوانید: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ»(سورهٔ عبس، آیهٔ 17) این یک نوع خودکشی است. 

 

-مهم‌ترین نکته، توجه به نشانه‌ها 

اما نکتهٔ خیلی مهم این است که ما کنار نشانه‌های او نایستیم و فقط کار را تمام ندانیم؛ یعنی مثل دانشمندان غربی نباشیم که تحقیقات خیلی مهمی در موجودات عالم کردند، همان‌جا هم متوقف شدند و با همهٔ علم‌، دانش و کتابخانه‌های عریض و طویل‌ خودشان، یهودی، مسیحی، گوشت خوک‌خور ماندند. اینها در راه توحید علامت‌گذاری است که انسان او را با این علامت‌گذاری‌ها گم نکند و بتواند او را پیدا کند.

 

آیات کبرای پروردگار در زمین

-امیرالمؤمنین(ع) و صدیقۀ کبری(س)، نشانه‌های اکبر 

بعضی از آیات، آیات کبری و عظماست که هم در روایات تصریح شده و هم در قرآن آمده است. از میان آیاتی که آیات کبری، آیات عظمی، آیت‌الله‌الکبری و آیت‌الله‌العظمی هستند، دو علامت، نشانه و آیهٔ ویژه وجود دارد که آن دو علامت هم، یکی وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) و یکی وجود مقدس صدیقهٔ کبری(س) است. این دو نشانه، نشانه‌های بزرگ‌تر پروردگار هستند؛ چون وجود اینها، ایمان، رفتار و کردار، اخلاق و سخنشان، انسان را به پروردگار دلالت می‌کند. قرآن مجید می‌گوید: در آیات خدا تدبر و دقت کنید؛ یعنی فقط به اسم علی(ع) اکتفا نکنید، چیزی گیر شما نمی‌آید. خارجی‌ها هم اسم علی(ع) را هم بلد هستند و می‌گویند. به اسم فاطمهٔ زهرا(س) هم اکتفا نکنید! عظیم‌ترین کار‌ها از دست این دو نفر برمی‌آید؛ آنها می‌توانند شما را به خدا برسانند، خدا را به شما بشناسانند و همچنین زمینهٔ رضایت و رحمت خدا را در شما ایجاد کنند. عظیم‌ترین کار از اینها برمی‌آید. یک‌بار هم به‌جای اینکه خانه و پول یا شفای بیمار از اینها بخواهیم، بخواهیم که خدا را به قلب و چشم باطن ما نشان بدهند؛ نه به چشم سر ما. چشم سر ما که خیلی محدود است. ما الآن اینجا نشسته‌ایم، نمی‌توانیم جای دیگر را ببینیم؛ مثلاً پشت دیوار را نمی‌بینیم. وجود نامحدود در چشم محدود ما جا نمی‌گیرد. از آنها بخواهیم که او را به چشم قلب ما نشان بدهند و اگر من در این خواسته‌ام جدی باشم، برای من تحقق پیدا می‌کند، جواب می‌دهند و استجابت پیدا می‌کند؛ چون خودشان دوتایی(حالا آیاتش را می‌خوانم) مسافر به‌سوی توحید، جلال، جمال و کمال حق بودند. 

 

-مسافران سفر توحید در توحید

در اینجا مطلبی را بگویم که خودم هم این مطلب را به‌درستی نمی‌فهمم و درک نمی‌کنم؛ حتی با قلب و عقل هم حس نمی‌کنم. مطلب این است: مبدأ سفر این دو نفر، توحید بوده و مقصدش هم توحید است؛ یعنی سفر توحید در توحید. سفر خارجی مثل ما نبود؛ ما از خارج سفر می‌کنیم، خدا را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم، بعد در نشانه‌ها دقت می‌کنیم و تا این حد می‌فهمیم که این نشانه‌ها سازنده، صاحب و مالک دارد. باطن ما این را درک می‌کند، ولی نمی‌دانیم اوصاف این مالک چیست! انبیا و کتب آسمانی اوصاف را برای ما بیان می‌کنند و می‌گویند: آنچه که با دقت در آیه‌‌ای یا دقت در آیاتش پیدا کرده‌ای، ولی نمی‌دانی که چه صفاتی دارد، صفاتش این است. این صفات، هم در آیات بیان شده است: غفور، رحیم، کریم، عفو، حلیم، علیم، سمیع و بصیر؛ هم کتاب کامل صفاتش بعد از قرآن، دعای جوشن‌کبیر است که فقط در ماه رمضان‌ها خوانده می‌شود و به خواننده هم می‌گویند وقت کم است، بزن و برو! یعنی درکی از این دعا در ماه رمضان نیست. درحالی‌که چه خوب است در جلسات ماه رمضان، هر شب یک بند از آن را که بیان‌کنندهٔ ده صفت از اوصاف محبوبِ ازل و ابد است، برای مردم توضیح بدهند. 

 

-ظرفیت محدود دنیا برای درک کامل اولیای الهی

ما بیگانه هستیم و از بیرون سفر می‌کنیم تا آشنا بشویم؛ اما آنها دوهزار سال قبل از خلقتِ عالم آشنا بوده‌اند. از پیغمبر(ص) پرسید یا پیغمبر(ص) گزارش دادند که فاطمه(س) دوهزار سال قبل از ارواح تسبیح می‌گفت و تقدیس، تمجید و تحمید داشت؛ وجودش هم نشان می‌دهد که این‌گونه بوده است. اگر بخواهید زهرا(س) را در حدی بشناسید، کتاب «ملکهٔ اسلام» را بخوانید که اصل آن حدود هفتاد هشتاد سال پیش نوشته شده و یکی از بهترین کتاب‌ها دربارهٔ صدیقهٔ کبری(س) است. اصل این کتاب دویست صفحه بود و من آن را به نهصد صفحه تبدیل کردم؛ مخصوصاً دو خطبهٔ حکیمانه، عارفانه و عالمانهٔ او را شرح داده‌ام. با خواندن این کتاب، تنها گوشه‌ای از عظمت این خورشید ملکوتی را درک می‌کنید و درک همهٔ آن برای قیامت می‌ماند. این دنیا ظرف درک کامل اولیای خدا نیست و ظرفیت آن کوچک است. دوربین دنیا نمی‌تواند اینها را نشان بدهد. چشم دوربین دنیا و علم، ضعیف، بیمار و محدود است. 

 

-غریبه بودن انسان در دنیا با عالم ملکوت

آنچه که من نمی‌فهمم، این است: سفر اینها که از اول آشنا بوده‌اند، «مِنَ الْحَقّ إلَی الْحَق» است، نه «مِنَ الدّنیا». این سفر که مربوط به ماست؛ ما در دنیا با عالم ملکوت بسته و غریبه هستیم، به ما یاد داده‌اند که در این جاده سفر کن. در این جاده هم علامت‌ها و نشانه‌هایی از همهٔ موجودات قرار داده شده، ولی بزرگ‌ترین و عظیم‌ترین علامت در بین علامت‌های بزرگ‌تر، فاطمه(س) و امیرالمؤمنین(ع) است. اینها نشانه‌های خدا در راه توحید هستند که دوهزار سال پیش از خلقت عالم با توحید بیگانه نبوده‌اند و وقتی هم که خدا آنها را در دنیا آورد، سفرشان «مِنَ الْحَقّ إلَی الْحَق» ادامه داشت. لذا کسی زبان خدا را مثل اینها در این عالم نمی‌فهمد.

آشنا داند صدای آشنا ××××××× آری آری جان فدای آشنا

 

-پاک‌سازی، شرط اصلی فهم آیات الهی

من وقتی بیگانه باشم، چه‌چیزی از قرآن می‌فهمم؟ من باید در این حوزه و عرصه وارد شوم، خودم را پاک‌سازی بکنم تا یک کلمه بفهمم. پروردگار عالم دراین‌زمینه جدیداً واقعاً به من لطف خاصی کرد و توفیق ویژه‌ای داد تا رساله‌ای نوشتم. این رساله‌ام تازه تمام شده و «سلوک به‌سوی خدا» نام دارد. موضوع رساله این است که اگر بخواهیم این جاده را برویم و به قرب و لقای او برسیم، باید چه‌کار بکنیم؟ این رساله غیر از رساله‌های سلوکی است که تاکنون نوشته شده است. بعضی‌ از این رساله‌ها خیلی علمی، بعضی‌ هم کاربردی نیست و فقط نظری است. درحالی‌که همهٔ این رساله قابل‌عمل است؛ هم علل کمک‌دهنده به حرکت در این رساله هست و هم علل مانع بودن در حرکتِ در این راه است.

 

-پربارترین و عظیم‌ترین سفرها

سِیر اینها «مِنَ اللّه إلی اللّه»، «مِنَ الرّبّ إلَی الرّب»، «مِنَ الرّحِیم إلَی الرّحِیم» و «مِنَ الْحَقّ إلَی الْحَق» بود؛ یعنی هیچ سفری در این عالم، پربارتر و عظیم‌تر از این سفر نبود. چنان به او ایمان داشتند که به‌خاطر آشنا بودنشان، از او به او سفر می‌کردند. لذا امیرالمؤمنین(ع) برای اینکه خدا را با دلیل نشان بدهند و بگویند این دلیل، نشانه و علامت بر وجود توست، به‌هیچ‌عنوان به‌سراغ میلیاردها نشانه نرفته‌اند و نگفته‌اند بنا دلیل بر بنّا، درخت دلیل بر کشاورز یا صنعت دلیل بر صنعتکار است. اصلاً در طول عمرشان به‌سراغ این دلایل نرفتند! دلیل حضرت بر وجود خدا این بود: «یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ» ای کسی که خودت دلیل بر وجود خودت هستی. فهم این هم خیلی مشکل است! من که اصلاً نمی‌فهمم، تعارف و شکسته‌نفسی هم نمی‌کنم. یکی از دوستانم می‌گفت که برای چه به من می‌گویی شکسته‌نفسی نکن؟ نفس من پیش من نیست! از اولی که من وارد زندگی شده‌ام، نفس من پیش شیطان است؛ من چطوری او را بشکنم؟ اگر دست خودم بود، آن را می‌شکستم.

 

-خداوند، دلیل بر وجود خودش

حضرت می‌فرمایند: ای کسی که دلیل بر تو خودت هستی؛ این یعنی چه؟ درک آن خیلی مشکل یا محال است! کسی به امیرالمؤمنین(ع) بگوید که دلیل بر وجود خدا چیست؟ ایشان هم بگویند خود خدا دلیل بر وجودش است. شما ببینید امیرالمؤمنین(ع) چه فهمی از توحید داشته‌اند که می‌فرمایند دلیل او خود اوست. دلیل آفتاب چیست که آفتاب است؟ خود آفتاب دلیل آفتاب است؛ «آفتاب آمد دلیل آفتاب». این ایمان، یقین، فهم و علم امیرالمؤمنین(ع) است! وقتی امیرالمؤمنین(ع) 23-24 ساله بودند، پیغمبر(ص) فرمودند:‌ اگر ایمان علی را به یک جرم و عنصر قابل‌ وزن کردن تبدیل کنند، آن را از صندوق قلب علی دربیاورند و در کفهٔ ترازو بگذارند، تمام جهان را هم در کفهٔ دیگر بگذارند، ایمان علی بر کل جهانیان سنگینی می‌کند. این حرف‌ها برای روزگار پیغمبر(ص) است که البته دیگران هم غیر از ما نقل کرده‌اند. این آیت‌الله‌العظمی و آیت‌الله‌الکبری است؛ «به علی شناختم من به خدا قسم خدا را». این داستان از عجایبِ داستان‌های عالم هستی است. 

یا رب به که این نکته توان گفت ×××××× که وحدت از کوی علی یافته راه صمدی را

این معنی نشانه است و این نشانه‌گذاری‌ها کار خود پروردگار در راه توحید است؛ اگر آدم با اندیشهٔ در نشانه‌ها به این توحید برسد، آن‌وقت چه‌چیزی به‌دست می‌آورد، به خواست خدا فردا با خواندن یک آیه برایتان عرض می‌کنم که مسئلهٔ اندیشه در کنار نشانه‌ها مطرح است؛ آن‌هم اندیشهٔ همواره و بی‌قطع.

 

کلام آخر؛ غروب خورشید ملکوت و هستی در هجده‌سالگی

در بیشتر منابع گفته می‌شود که این خورشید ملکوت و هستی در هجده‌سالگی غروب کرده است. باید می‌ماند! باید حادثهٔ سقیفه پیش نمی‌آمد و می‌ماند تا علومی که خدا به او افاضه کرده بود، سال‌هاس سال به بشریت انتقال بدهد؛ اما نگذاشتند! این‌قدر زجر روحی و بدنی به او دادند که در اوج جوانی غروب کرد. همین روزها وقتی حضرت مجتبی(ع) و ابی‌عبدالله(ع) وارد منزل شدند، اَسما خواهش کرد که وارد اتاق مادر نشوند. 

اَسما مادر محمد‌بن‌ابی‌بکر است و زن بسیار شایسته‌ای بود. پسر او هم از چهره‌های ویژه و خاص بود که در راه عشق امیرالمؤمنین(ع)، در 28 سالگی کشته شد، جنازه‌اش را هم در پوستی پیچیدند و آتش زدند. 

اسما به این دو آقازاده گفت که خواهشم این است در اتاق نروید، مادرتان خواب است. اسمای بزرگوار، به دو امام که نباید دستور داد و باید مطیع بود! این دو آقازاده عکس‌العملی نشان ندادند و خودشان به‌آرامی در اتاق را باز کردند، دیدند مادر در وسط اتاق خوابیده و رواندازی هم روی خودش انداخته است. اولین‌بار بود که که این دو بزرگوار مادر را صدا کردند و جواب نشنیدند! زینب(س) هم صدا زد، اما جواب نیامد! 

 

این متن روایت است، نه خیال‌پردازی و استحسان! در روایت است که ابی‌عبدالله(ع) آن‌وقت هفت‌ساله بودند، بلند شدند و گفتند: من الآن می‌روم و پدرم را خبر می‌کنم. وقتی وارد مسجد شدند، امیرالمؤمنین(ع) با یاران خود نشسته بودند؛ امام حسین(ع) به پدر گفتند: بابا! ممکن است که دیگر مادرم را زنده نبینی. حضرت جوری از جا بلند شدند که عبایشان افتاد، اما برنداشتند، کفش هم نپوشیدند و همین‌طوری با پای برهنه به‌طرف خانه می‌دویدند. این چه دویدنی بود که دخترت زینب(س) هم یاد گرفت و از خیمه‌ها به‌صورتی دوید که زودتر از ابی‌عبدالله(ع) سر نعش علی‌اکبر(ع) رسید...

 

قم/ منزل استاد انصاریان/ دههٔ اول جمادی‌الاول/ زمستان1399ه‍.ش./ سخنرانی چهارم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: سخنرانی مکتوب
برچسب‌ها: سخنرانی مکتوب
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی