آمدن مامور زندان به احوالپرسی امام علیه السلام
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33534
بازدید دیروز : 136836
بازدید هفته : 33534
بازدید ماه : 355815
بازدید کل : 10747570
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 19 / 12 / 1399


احوالی از امام کاظم نمی‌پرسی؟

آمدن مامور زندان به احوالپرسی امام علیه السلام

در زندان سندی بن شاهک یک روز هارون ماموری را فرستاد که از احوال حضرت کسب اطلاع کند. خود سندی هم به همراه مامور وارد زندان شد. وقتی که مامور وارد شد امام از او سؤال کرد چه کاری داری؟ گفت خلیفه مرا فرستاد تا احوالی از تو بپرسم. فرمود از طرف من به او بگو: هر روز که از این روزهای سخت بر من می‌گذرد یکی از روزهای خوشی تو هم سپری می‌شود، تا آن روزی برسد که من و تو در یک جا به هم برسیم، آنجا که اهل باطل به زیانکاری خود واقف می‌شوند.


دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت

پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد
بر گردن او بماند و بر ما بگذشت

باز در مدتی که در زندان هارون بود یک روز فضل بن ربیع مامور رساندن پیغامی از طرف هارون به آن حضرت شد. فضل گفت وقتی که وارد شدم دیدم نماز می‌خواند. هیبتش مانع شد که بنشینم، ایستادم و به شمشیر خودم تکیه دادم. نمازش که تمام شد به من اعتنا نکرد و بلا فاصله نماز دیگری آغاز کرد. مرتب همین کار را می‌کرد و به من اعتنایی نمی‌کرد.

آخر کار وقتی که یکی از نمازها تمام شد قبل از آنکه به نماز دیگر شروع کند من شروع کردم به صحبت خود. خلیفه به من دستور داده بود که در حضور آن حضرت از او به عنوان خلافت و لقب امیر المؤمنینی یاد نکنم. هارون به من گفته بود به او این طور بگو که برادرت هارون سلام رسانده و می‌گوید خبرهایی از تو به ما رسید که موجب سوء تفاهمی شد.

اکنون معلوم شد که شما تقصیری ندارید. ولی من میل دارم که شما همیشه نزد من باشید و به مدینه نروید. حالا که بناست پیش ما بمانید خواهش می‌کنم از لحاظ برنامه غذایی هر نوع غذایی که خودتان می‌پسندید دستور دهید و فضل مامور پذیرایی شماست.

حضرت جواب فضل را به دو کلمه داد: «لیس لی مال فینفعنی و ما خلقت سؤولا»از مال خودم چیزی در اینجا نیست که از آن استفاده کنم،و خدا مرا اهل تقاضا و خواهش هم نیافریده که از شما تقاضا و خواهشی داشته باشم.

با این دو کلمه مناعت و استغناء طبع بی نظیر خود را رساند و ثابت کرد که زندان نخواهد توانست او را زبون کند. بعد از گفتن این کلمه فورا از جا حرکت کرد و گفت الله اکبر و سرگرم عبادت خود شد.
اللهم صل علی موسی بن جعفر وصی الابرار و امام الاخیار و عیبة الانوار و وارث السکینة و الوقار و الحکم و الاثار الذی یحیی اللیل بالسهر بمواصلة الاستغفار.

شهید مطهری،‌مجموعه آثار، جلد 18
تنظیم: گروه دین و اندیشه - حسین عسگری


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی