راهی برای حفظ پاکی دل
یک مسأله ی بسیار مهم برای بسیاری از ما مطرح است و آن این است که چه کار کنیم که به معاصی و گناهان آلوده نشویم این سۆال وقتی مهمتر می شود و تأثیر آن در سرنوشت ابدی و نه فقط چند روزه ی دنیوی آشکار می شود که به عواقب وحشتناک و خانمانسوز گناه اندکی توجه کنیم.
ما در اینجا و از میان روایات کثیر نقل شده در این زمینه تنها به ذکر سه حدیث بسنده می کنیم. لازم به ذکر است که ما این سه حدیث را از کتاب «کیفر گناه و آثار و عواقب خطرناک آن» اثر جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای رسولی محلاتی نقل می کنیم. طبعا برای ترجمه این احادیث تابع این کتاب خواهیم بود.
مسیری بدون بازگشت
ایشان از اصول کافی و از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می کنند که:
«ما من عبدٍ الاوفی قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا فرج فی النکیة نکتة سوداء فان تاب ذهب ذلک السوداء و لن تمادی فی الذنوب زاد ذالک السوداء حتی یغطّی البیاض فاذا تغطی الباض لم یرجع صاحبه الی خیر ابداً» (1)
هیچ بنده ای نیست که جز آنکه در دلش نقطه سفیدی است و چون گناهی از او سرزند خال سیاهی در آن پیدا شود. پس اگر توبه کند آن خال سیاه برطرف گردد و اگر دنبال گناهان را بگیرد [و همچنان در گناه اصرار ورزد] آن سیاهی افزوده شود تا وقتیکه آن سفیدی را بپوشاند و چون سفیدی را فرا گرفت دیگر صاحب آن هرگز به خیر و نیکی باز نگردد.
در اینجا شاید ذکر یک نکته ضروری باشد و آن اینکه احتمالا در جملات فوق از یک حقیقت با زبانِ به اصطلاح تمثیل خبر داده شده است. یعنی در هر صورت گناه باعث تخریب سعادت آدمی می شود لکن این مطلب به صورت تمثیلی بیان شده است.
قلبی وارونه
روایت بعدی در کتاب مذکور از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده است که طبق آن فرموده اند:
«ما من شیء افد للقلب من خطیئة، ان القلب لیواقع الخطیئة فما تزال به حتی تغلب علیه فیصیر اعلاه اسفله. (2) ترجمه حدیث براساس آنچه نویسنده آورده است چنین است:هیچ چیز بیشتر از گناه دل را تباه نکند زیرا دل مرتکب گناهی می شود و بر آن اصرار می ورزد تا وقتیکه گناه بر دل چیره شود و وارونه اش سازد.
نویسنده در شرح این روایت سخنی از علامه مجلسی – قدس سره – نقل می نماید که خواندنش خالی از لطف نیست. براین پایه مرحوم علامه در معنای جمله «فیصیر اعلاه اسفله» (وارونه اش سازد) گفته است یعنی همانطور که وقتی ظرفی وارونه شد، دیگر چیزی در آن قرار نگیرد، دل نیز در آخر گناه وارونه گردد و دیگر سخن حق در آن جایگیر نشود و تدریجا به کفر و بی دینی گراید.
ملاحظه می کنید مسأله خیلی تکاندهنده است! واقعا چه مسأله ای می شناسید که تا این حد ضرر زننده باشد. ما برای بیماریهای دنیوی ساعتها وقت می گذاریم هزینه می کنیم و.... که همه هم بجا و بحق است ولی چرا بعضا برای این بیماری مهلک اهمیتی چندان قائل نیستیم؟
دشمنی از سوی زبان
با روایت بعدی که از کتاب مزبور نقل می شود ای بسا ما را بیدار سازد که با دید واقع بینانه به مسأله گناه نگاه کنیم که اساس عالم براساس واقعیات بنا شده است.
طبق گزارش کتاب حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: «احذروا اهوائکم کما تحذرون اعدائکم فلیس شیء اعدی للرجال من اتباع اهوائهم و حصائد السنتهم.(3) از هواهای نفسانی خود حذر کنید [بترسید] همچنانکه از دشمنان خود حذر می کنید زیرا چیزی برای مردان دشمن تر از پیروی هواهای نفسانی محصولات زبانشان نیست.
نسخه درمان از سالار شهیدان
به این مقدار اکتفا می کنیم اما سۆال اینست که چه کار کنیم؟ چه تدبیری بیندیشیم که گناه نکنیم یا معاصی گذشته را جبران کنیم؟ جواب مجمل و بسیار راهگشا آنست که باید درهر صورت تقوا اختیار کرد و در مورد گناهان گذشته اگر حقی به گردنمان هست آن را ادا نمود و تصمیم جدی برترک گناه گرفت و دائما به ذیل عنایات اهل بیت علیهم السلام متوسل شد و در این راه سخت از ایشان استمداد جست. البته پایان راه بسیار شیرین خواهد بود - ان شاء الله- اما تقوا و دوری از معصیت چگونه شکل می گیرد؟
روایتی از حضرت سیدالشهدا علیه السلام در بعضی از کتابها نقل شده است که ما را در مسیر ترک گناه یاری می کند. طبق این گزارش شخصی خدمت امام حسین علیه السلام می رسد و دردی را مطرح می کند که درد مشترک بعضی از ما هم هست! به حضرت عرض می کند: من گناهکارم و صبر بر ترک گناه ندارم! چه کنم؟
این حدیث را مطابق گزارش مرحوم علامه آیت الله طهرانی در کتاب «لمعات الحسین علیه السلام» می آوریم. ایشان نقل می کنند:
«روی ان الحسین بن علی علیهماالسلام جاءه رجل و قال: انا رجل عاص و لا اصبر عن المعصیة، فعظنی بموعظةٍ! فقال علیه السلام افعل خمسة اشیاء و اذهب ما شئت !
فاوّل ذلک: لاتأکل من رزق الله و أذنب ما شئت!
و الثانی: أخرج من ولایة الله و اذنب ما شئت!
و الثالث: اطلب موضعا لایراک الله و اذنب ما شئت!
والرابع: اذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت!
و الخامس: اذا ادخلک مالک فی النار فلا تدخل فی النار و اذنب ما شئت!»
مرحوم آیت الله علامه طهرانی در ترجمه این روایت می فرمایند:
روایت شده که مردی به نزد حضرت حسین بن علی علیهماالسلام آمد و گفت من مردی هستم اهل گناه و توانایی شکیبایی بر ترک از معصیت را ندارم، پس شما مرا موعظه ای بنمایید!
همانطور که وقتی ظرفی وارونه شد، دیگر چیزی در آن قرار نگیرد، دل نیز در آخر گناه وارونه گردد و دیگر سخن حق در آن جایگیر نشود و تدریجا به کفر و بی دینی گراید.
حضرت در پاسخ او می فرماید: پنج کار بجای بیاور و سپس هر گناهی خواستی انجام بده!
اول آنکه: از روزی خدا مخور و هر گناهی خواستی انجام بده.
دوم آنکه: از تحت قیومیت و ولایت خدا خارج شو و هرگناهی خواستی بکن.
سوم آنکه: برای گناه جایی را بطلب که خدا در آن تو را نبیند و هر گناهی خواستی انجام بده.
چهارم آنکه: چون ملک الموت برای گرفتن جان تو آید او را از خود دورگردان و هر گناهی خواستی بکن.
پنجم آنکه : چون فرشته پاسدار دوزخ بخواهد تو را در آتش بیفکند تو درآتش داخل مشو و هرگناهی خواستی انجام بده! (4)
ملاحظه می کنید روایت منقول بسیار جالب توجه است. شاید بتوان گفت در این سخن روی چند مسأله و به عبارت دیگر روی چند مۆلفه روحی آدمی کار شده است تا آدمی از ورطه ی گناه نجات یابد: یکی روی مسأله ی "حیا" و شرمساری آدمی و دیگری روی مسألهی "حبّ ذات" که باعث می شود آدمی از آنچه به نفس او آسیب می رساند دوری کند و چه آسیبی بالاتر از گناه که می تواند آدمی را به عذاب شدید دچار کند.
نکته ی دیگر آنکه می توان احتمال زیاد داد که سائل هنوز ایمان خود را از دست نداده بوده است وگرنه طبق احادیثی که در آغاز این مکتوب از بعضی کتب گزارش کردیم – ظاهرا- انسان غرق در گناه، امیدی به بازگشتش نمی رود.
نکته دیگر آنکه شاید بتوان این حدیث منقول را تفسیری بر سخن قرآن مجید سوره ی اعراف آیه 201 ، قلمداد نمود که خود می تواند راهی اساسی برای دوری از گناه باشد ما در اینجا به ذکر ترجمه آن از مرحوم الهی قمشه ای بسنده می کنیم:
«چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد هماندم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.»
هر چند که آیه شریفه درباره ی اهل تقوا می باشد ولی شاید بتوان حدیث مذکور را تفسیری بر چگونگی یاد آوردن خداوند متعال دانست. باشد تا همه ی ما با یاد خداوند متعال از تمامی گناهان دوری بجوییم.
پی نوشت:
1- اصول کافی ج2 ص273.
2- همان ، ج2،ص268.
3- همان، ج2، ص335.
4- لعمات الحسین علیه السلام، ص 24 -23 البته نویسنده محترم می فرماید: بعضی از مآخذ، این روایت را به حضرت امام زین العابدین علیه السلام نسبت داده اند.
سید علی محمّد هاشمی رضوانی
نظرات شما عزیزان: