تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 49847
بازدید دیروز : 32300
بازدید هفته : 84218
بازدید ماه : 82147
بازدید کل : 1691345
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 6 / 1395

عکس نوشته: ماه در شب

ازدواج علي(ع) و فاطمه(س)چگونه بوده است؟

پيش از عروسي

بزرگان به خواستگاري زهرا(سلام‌الله‌عليها) مي‌روند .
شهر مدينه از آرامش نسبي برخوردار بود و مهاجران وا نصار مي‌توانستند در پرتو اين آرامش، به زندگي روزانه خود بپردازند. هر چند، گاهي پيامبر(صلي الله عليه و آله) آنان را به جنگ با دشمنان دين اسلام فرا مي‌خواند، ولي آن نيز براي شان شيرين بود.
در اين ميان، علي(عليه‌السلام) با کار در نخلستان‌هاي مدينه، به تنهايي روزگار مي‌گذراند. با اين همه، در اداره حکومت اسلامي، هيچ گاه از همکاري با پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) دريغ نمي‌ورزيد.
در خانواده پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) دختر گرامي نبي اکرم(صلي الله عليه و آله) به سن بلوغ رسيده و افزون بر رشد جسماني، به رشد عقلي و روحي دست يافته بود. برتري‌هاي دختر محبوب و نور چشم پيامبر(صلي الله عليه و آله) سبب شده بود اصحاب بزرگ پيامبر(صلي الله عليه و آله) در صدد خواستگاري از او برآيند. با اين حال، هرگاه بزرگي نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌آمد، ايشان مي‌فرمود:
امرها الي ربها ان شاء ان يزوجها زوجها؛ امر ازدواج فاطمه به دست خداست، اگر خدا بخواهد که او را شوهر دهد، خود چنين مي‌کند.
گاهي نيز مي‌فرمود: اني انتظر بها القضا؛ همانا من در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضا و فرمان الهي هستم.[1]
روزي ابوبکر نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيد، روبه‌روي آن حضرت نشست و گفت: اي رسول خدا! شما از ويژگي‌ها و پيشينه من در اسلام آگاهي و.... وي همين گونه ويژگي‌هاي خود را بر مي‌شمرد تا اين که پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: چه مي‌خواهي؟ ابوبکر گفت: فاطمه را به نکاح من در آور! پيامبر(صلي الله عليه و آله) ساکت شد واز وي روبرگردانيد.
ابوبکر با نااميدي و ناراحتي از خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بيرون رفت. در راه به عمر برخورد و داستان خود را براي او بازگو کرد. عمر گفت: من نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌روم و هماني را که تو مي‌خواستي، مي‌طلبم. با اين حال، پيامبر(صلي الله عليه و آله) همانند پيش رفتار کرد و عمر نيز نااميد بازگشت.[2]
هم چنين عبدالرحمن بن عوف که يکي از سرمايه‌داران زمان خود بود، به خواستگاري فاطمه(سلام‌الله‌عليها) رفت. وي، صد شتر با باري از پارچه‌هاي گران‌بهاي مصري به همراه 10 هزار دينار طلا را به عنوان مهريه فاطمه زهرا (سلام‌الله‌عليها) پيشنهاد کرد.[ 3] پيامبر(صلي الله عليه و آله) از اين سخن خشمگين شد و حتي سنگريزه به سويش پرتاب کرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: تو پنداشتي من بنده‌ي پول وثروتم!
هنگامي که همه خواستگاران فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) پاسخ رد شنيدند، با خود گفتند که به يقين پيامبر(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه‌السلام) را براي دختر دردانه‌اش برگزيده است. از اين رو، بر آن شدند تا علي(عليه‌السلام) را به اين کار، تشويق کنند.

علي(عليه‌السلام) و خواستگاري

امام علي(عليه‌السلام) در نخلستان‌هاي مدينه سرگرم آبياري بود و با شترش، آب مي‌کشيد. ناگاه ديد ابوبکر بن ابي قحافه، عمر بن خطاب و سعد بن معاذ به سوي او مي‌آيند. آنان چون به علي(عليه‌السلام) رسيدند، گفتند: براي چه از فاطمه خواستگاري نمي‌کني؟ علي(عليه ‌السلام) که از مدت‌ها پيش به خواستگاري از حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) مي‌انديشيد، فرمود:
ميلي را که در من، ساکن و بي‌حرکت بود، به حرکت در آورديد و امري را که در من خفته بود، بيدار کرديد. به خدا سوگند! فاطمه در انديشه من، جايگاه بزرگي دارد. همانند من، چگونه در برابر [مسأله‌ي ازدواج با] فاطمه، بردبار و ساکت بنشيند، جز اين که کمي مال، مرا از رسيدن به آرزوهايم باز داشته است[4].
آنان گفتند: اگر پيامبر(صلي الله عليه و آله)، فاطمه را به تو ندهد، پس مي‌خواهد به ازدواج چه کسي درآورد؟ در حالي که تو نزديک‌ترين فرد به او هستي. اين مسأله نشان مي‌دهد که علي(عليه‌السلام) از مدت‌ها پيش، به چنين پيوندي، مايل بوده، ولي به دليل کمبودهاي اقتصادي و شرم داشتن از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن را بازگو نکرده است.
علي(عليه‌السلام) با توکل به خدا ره سپار خانه نبي اکرم(صلي الله عليه و آله) گشت. پيامبر(صلي الله عليه و آله) در خانه ام سلمه بود که علي(عليه‌السلام) در خانه را به صدا درآورد. در همين زمان، پيامبر(صلي الله عليه و آله) به ام سلمه فرمود: برخيز و در را باز کن. اين کسي است که خدا و رسولش، او را دوست دارند. ام سلمه پرسيد: اين مرد کيست که پيش از ديدار، او را مي‌ستايي؟ حضرت پاسخ داد: ام سلمه! او مردي است که در برابر دشواري‌ها، سست و ناتوان نيست. او دوست، برادر و پسر عمو و محبوب‌ترين مردم نزد من است.[ 5] ام سلمه تا اين سخن را شنيد، با شتاب در را باز کرد. علي وارد شد و روبه‌روي پيامبر(صلي الله عليه و آله) نشست. با اين حال، به دليل جلال و هيبت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نمي‌توانست مطلبش را بگويد. از اين رو، به زمين چشم دوخته بود.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: آيا براي حاجتي آمده‌اي؟ حاجتت را بگو. علي(عليه‌السلام) لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدايت! مي‌داني در کودکي، مرا از ابي‌طالب و فاطمه بنت اسد گرفتي. آن گاه مرا به غذاي خود تغذيه کردي و با ادب خود، پروراندي. در محبت و شفقت از پدر و مادرم بهتر بودي و خداوند، مرا به دست تو، هدايت کرد. به خدا سوگند! شما ذخيره من در دنيا و آخرت هستيد. اي رسول خدا! براي خواستگاري فاطمه آمده‌ام، آيا شما مي‌پذيريد؟[6] در اين هنگام، پيامبر(صلي الله عليه و آله) که گويا از پيش منتظر چنين درخواستي بود، شادمان شد و با تبسم فرمود: مرحبا و اهلا يا علي! پيش از تو نيز مردان ديگري آمدند و هر بار من به فاطمه مي‌گفتم، ولي نشانه‌ي کراهت در صورتش مي‌ديدم.[ 7]
پس پيامبر(صلي الله عليه و آله) برخاست و نزد فاطمه رفت تا دختر خود را از خواستگاري علي(عليه‌السلام) خبردار سازد. البته ديگر نيازي به آن نبود که پيامبر(صلي الله عليه و آله) از ويژگي‌هاي علي(عليه‌السلام) براي او سخن بگويد؛ زيرا علي(عليه‌السلام) بالاتر از آن بود که براي فاطمه ناشناخته باشد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به همين سخن بسنده کرد که: يا فاطمه! علي کسي است که خويشاوندي او و جايگاهش را در اسلام مي‌داني. من از خدا خواستم که تو را به ازدواج بهترين آفريده‌اش درآورد. پس نظر و تصميم تو چيست؟ [8]
فاطمه ساکت شد، ولي رويش را برنگرداند. حيا نيز او را از تصريح به موافقت باز مي‌داشت، پس سکوت کرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) چون نارضايتي و خودداري را در چهره‌ي مبارک زهرا نيافت، با خوشحالي برخاست و فرمود: الله اکبر! سکوتها اقرارها؛ خداوند بزرگ است. سکوت او نشانه‌ي رضايت اوست. [9]
علي(عليه‌السلام) همچنان در اتاق پذيرايي، منتظر پاسخ دختر پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود. ناگهان پيامبر(صلي الله عليه و آله) وارد شد و به علي(عليه‌السلام) مژده داد که فاطمه پذيرفته است. علي که با شنيدن پاسخ مثبت فاطمه، در شادي غرق شده و به آرزوي خود رسيده بود، فرمود: مرا به دست يابي به آرزو بشارت دادي، شما هميشه نيکو خوي و ستوده نفس و مبارک بخت بوده‌ايد. سلام خدا بر شما باد.[10]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفت: آيا چيزي داري که با آن، شما را به ازدواج هم درآورم؟ علي گفت: پدر و مادرم به فدايت! چيزي از من بر تو پوشيده نيست، تنها يک شمشير، يک سپر و يک شتر دارم که با آن آب کشي مي‌کنم.[11] پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: يا علي از شمشيرت بي‌نياز نيستي؛ چون با آن در راه خدا جهاد مي‌کني و دشمنان خدا را مي‌کشي. با شتر نيز نخلستان‌ها را آب مي‌دهي و با آن، مسافرت‌ مي‌کني و روزي اهل خانه‌ات را فراهم مي‌سازي. سپر را مي‌پذيرم؛ آن را بفروش و به نزد من آي.[12] سپس افزود: اي علي! شاد باش. همانا خداوند، فاطمه را در آسمان به نکاح تو درآورد پيش از آن که من، او را در زمين، به همسري تو درآورم. پيش از اين که تو بيايي، فرشته‌اي از اسمان نزد من آمد که بيش‌تر از حد معمول، صورت و بال داشت و هرگز مثل او را نديده بودم. پس بر من سلام کرد و گفت: اي محمد! شاد باش براي سامان يافتن کارهاي پريشان و به هم ريخته و پاکي نسل.[13]

خطبه عقد در مسجد

به دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه‌السلام) به سوي مسجد رفت تا پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز در پي او بيايد. در بين راه، ابوبکر و عمر را ديد و داستان خود را براي آنان بازگو کرد. آن گاه به مسجد رفت. هم چنين پيامبر(صلي الله عليه و آله) به بلال دستور داد که مهاجر و انصار را در مسجد گردآورد. پس از مدتي کوتاه، همگي در مسجد بودند، پيامبر(صلي الله عليه و آله) بر منبر بالا رفت و پس از ستايش خداوند فرمود:
اي مردم! بزرگان قريش، فاطمه را از من خواستگاري کردند و من در پاسخ گفتم که به خدا سوگند! من شما را رد نکردم، بلکه خداوند شما را رد کرده است.[14]
در همين حال، جبرئيل بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شد و گفت:
خداوند فرموده است که اگر علي را براي فاطمه نيافريده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قيامت، شوهر و همسري هم تراز فاطمه پيدا نمي‌شد.[15]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز پيام جبرئيل را ابلاغ کرد و فرمود:
اي مردم! جبرئيل بر من نازل شد و مرا آگاهي داد که خداوند جليل، علي و فاطمه را در آسمان‌ها به نکاح هم درآورده است و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد تا من نيز در روي زمين، فاطمه را به نکاح علي درآورم و شما را گواه بگيرم. پس فاطمه را به ازدواج علي درآوردم. اي علي! راضي شدي؟[16]
علي ايستاد و با چهره‌اي شاداب فرمود:[17]
خدا را بر نعمت‌هاي او سپاس‌گزارم و گواهي مي‌دهم که جز او، خدايي نيست. درود بر محمد(صلي الله عليه و آله)؛ درودي که مقام و درجه‌اش را بالا برد. اي مردم! خداوند، ازدواج را براي ما پسنديده دانسته و بدان دستور داده است. خدا، ازدواج من و فاطمه را مقدر ساخته و بدان حکم کرده است. اي مردم! رسول خدا، فاطمه را به عقد من درآورده و زره‌ام را بابت مهر پذيرفت. از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد.
پس از اين که پيامبر(صلي الله عليه و آله) به پرسش حاضران، پاسخ مثبت داد، فرمود:
بارک الله لهما و عليهما و جمع شملهما؛ خداوند براي شما مبارک گرداند و اجتماع‌تان را پاينده بدارد.[18]

مهريه

درباره‌ي مهريه حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، روايت‌هاي گوناگوني رسيده است. براي نمونه 400 درهم،480 درهم[19] و 800 درهم[20] گفته‌اند که در ظاهر، 500 درهم درست است؛ زيرا در روايت‌هايي، اهل بيت(عليهم‌السلام) مهريه حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) را 500 درهم عنوان کرده‌اند. علامه مجلسي در بحارالانوار درباره ازدواج امام جواد(عليه‌السلام) و ام فضل آورده است که مهر ام فضل را مهريه حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) قرار دادند که 500 درهم است.[21]
بايد دانست اين 500 درهم، جنبه مالي و ظاهري مهريه آن حضرت است؛ زيرا در عالم ملکوت و ماوراء اين طبيعت مادي، مهر گران بهاتري براي ايشان در نظر گرفته‌اند. براي نمونه، در روايت‌هاي فراواني تصريح شده است که شفاعت گناه کاران امت محمد(صلي الله عليه و آله) مهريه‌ي حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) است.[22]
هنگامي که حضرت زهرا شنيد پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي او، مهري قرار داده است، به رسول خدا گفت: پس تفاوت من و دختران مردم چيست؟ از شما مي‌خواهم که از خدا بخواهي مهريه‌ي مرا، شفاعت از گناه کاران امت شما قرار دهد. در اين هنگام، جبرئيل نازل شد. نوشته‌اي از حرير در دستش بود که بر آن چنين نقش بسته بود:
جعل الله مهر فاطمة الزهرا شفاعة المذنبين من امة ابيها؛ خداوند، مهريه فاطمه زهرا را شفاعت از گناه کاران امت پدرش قرار داد.[23]

جهيزيه‌ي با برکت

علي(عليه‌السلام) به دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) سپر خود را که حطيميه[24] ناميده مي‌شد و هديه پيامبر(صلي الله عليه و آله) از غنيمت‌هاي غزوه بدر بود، به 400 يا 480 يا 500 درهم فروخت. بنابر قولي، عثمان زره را خريد، ولي بعد به علي(عليه‌السلام) پس داد.[25] علي(عليه‌السلام) پول را نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) آورد. ايشان نيز پول را سه بخش کرد؛ بخشي براي خريدن جهيزيه، بخشي براي خريدن عطر و بوي خوش شب عروسي و بخش ديگر براي غذاي وليمه عروسي، آن گاه پول غذا را نزد ام سلمه به امانت نهادند.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) پول جهيزيه را به ابوبکر داد تا همراه سلمان و بلال، آن چه را شايسته است براي دخترش بخرند. آنان به بازار رفتند و جهيزيه‌اي بسيار مختصر، ولي با برکت براي اين تازه عروس و داماد خريدند. اين وسايل عبارت بود از: روسري بزرگ به 4 درهم. يک قواره پيراهن به 7 درهم، يک تخت که با چوب و برگ خرما ساخته شده بود، 4 عدد بالش از پوست گوسفند که از گياه خوش بوي اذخر پر شده بود، يک پرده‌ي پشمي، يک قطعه حصير، يک مشک چرمي، يک عدد آسياب کوچک دستي، يک تشت مسي، يک ظرف براي دوشيدن شير و يک سبوي گلي سبز رنگ.[26]
البته در برخي منابع،[27] مقنعه، 2 بازوبند، آرد، 2 کوزه و در برخي ديگر،[28] عباي خيبري، ريسماني که از پوست خرما بافته شده، سفره پوستي و فرشي بافت مصر را که لا به لاي آن از پشم بود، به شمار جهيزيه حضرت فاطمه(سلام‌الله‌عليها) افزوده‌اند. هنگامي که جهيزيه حضرت فاطمه را نزد پيامبر بردند، حضرت بر آن وسايل دست کشيد و فرمود: بارک الله لاهل البيت؛ خداوند بر شما اهل بيت(عليهم‌السلام) مبارک گرداند.[29] بنابر گفته آيت الله مکارم شيرازي، پيامبر(صلي الله عليه و آله) گريست. آن گاه سر به آسمان برداشت و فرمود: خداوندا! بر خانواده‌اي که مهم‌ترين ظروف آن ظرفي سفالين است، مبارک گردان.[30]

عروسي مبارک
فاصله افتادن ميان عقد و عروسي

پس از مراسم عقد در مسجد، ميان عقد و عروسي، فاصله‌اي افتاد که برخي آن را يک ماه[31] و برخي ديگر تا چند ماه دانسته‌اند.[32]
دليل اين فاصله افتادن، آن بود که علي(عليه‌السلام) شرم داشت از رسول خدا بخواهد فاطمه را براي آغاز زندگي مشترک به خانه او بفرستد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز کرامت و شأن دخترش را حفظ مي‌کرد و منتظر گفتن علي(عليه‌السلام) بود. از اين رو، هر بار که علي(عليه‌السلام) را مي‌ديد، از فاطمه و از جمال و کمالش سخن مي‌گفت.
روزي عقيل نزد برادرش ـ علي(عليه‌السلام)ـ آمد و او را براي برپايي عروسي تشويق کرد. علي(عليه‌السلام) شرم و حياي خود از پيامبر(صلي الله عليه و آله) را با عقيل در ميان گذاشت. عقيل تدبيري انديشيد و به همراه علي(عليه‌السلام) به سوي خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به راه افتادند. در راه، ام ايمن را ديدند. ماجرا را به او گفتند و او را عهده‌دار اين کار کردند.
ام ايمن پيش ام سلمه و ديگر زنان پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفت و آنان را از شرم و حياي علي(عليه‌السلام) درباره‌ي عروسي آگاه ساخت. آن گاه همگي با هم نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفتند و گفتند: اي رسول خدا! پدر و مادرمان فدايت باد! براي امري گرد آمديم که اگر خديجه زنده بود، چشمانش به آن روشن مي‌گشت.[33] پيامبر(صلي الله عليه و آله) چون اسم خديجه را شنيد، گريست. سپس فرمود: چه کسي همتاي خديجه است و مي‌تواند جاي خالي او را براي من پر کند؟ هنگامي که مردم مرا تکذيب مي‌کردند و در راه دين خدا، آزار مي‌دادند، مرا تصديق کرد، و با مال خويش، مرا ياري داد.[34] ام سلمه گفت: خداوند بين ما و او را در درجه‌هاي بهشت و رضوان و رحمتش جمع کند. اي رسول خدا! علي(عليه‌السلام) برادر تو در دنياست و در نسب، پسر عموي توست و دوست دارد که زنش را به خانه ببرد.[35]
به روايتي، ام ايمن که سخن گوي آنان بود گفت: اي رسول خدا! اگر خديجه زنده بود، ديدگانش به زفاف علي(عليه‌السلام) و فاطمه روشن مي‌شد. همانا علي(عليه‌السلام)، همسرش را مي‌خواهد و چشمان فاطمه(سلام‌الله‌عليها) نيز به ديدن شوهرش روشن مي‌گردد و نيز چشمان ما.[36] پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: پس چرا علي(عليه‌السلام) نمي‌خواهد؟ گفتند: اي رسول خدا! حيا او را باز مي دارد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به ام ايمن فرمود: به سوي علي(عليه‌السلام) برو و او را نزد من بياور.
ام ايمن بيرون رفت و ماجرا را به علي(عليه‌السلام) بازگو کرد. آن گاه هر دو نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمدند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه‌السلام) فرمود: آيا دوست داري همسرت را به تو بدهم و تو او را به خانه ببري؟ علي(عليه‌السلام) فرمود: آري. آن گاه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: امشب يا فردا شب، فاطمه را به تو مي‌دهم تا زندگي خود را آغاز کنيد، ان شاء الله خانه‌ات را آماده کن.[37]

آراستن خانه

علي(عليه‌السلام) به پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود که من جز خانه حارث بن نعمان جاي ديگري سراغ ندارم. پيامبر(صلي الله عليه و آله) پذيرفت. حارث نيز خانه‌اش را به علي(عليه‌السلام) و فاطمه داد.[38] نخستين کار، آماده ساختن و پاکيزگي حجله‌ي عروس بود. براي اين کار، علي(عليه‌السلام) وسايلي را خريد که عبارت بود از: يک چوب براي آويزان کردن لباس يا مشک آب، يک متکا، يک مشک آب و يک غربال آرد. بدين ترتيب، خانه علي(عليه ‌السلام) براي گام نهادن فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) آماده گشت.

وليمه

وليمه از سنت‌هاي نيکو و پسنديده اسلام است که نبي اکرم(صلي الله عليه و آله) نيز به آن دستور داده است؛ زيرا خداوند؛ غذا دادن را دوست دارد و سبب محبت انسان‌ها به يکديگر مي‌شود. ام سلمه، پول فروش زره را به علي(عليه‌السلام) داد تا با آن، وليمه و مهماني عروسي را برپا کند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه‌السلام) فرمود: ما نان و گوشت داريم. تو نيز خرما و روغن و کشک را فراهم کن.[39] سعد براي کمک به وليمه عروسي، يک گوسفند آورد. برخي ديگر از اصحاب نيز به اندازه توانايي خود، کمک کردند.[40] غذاي وليمه آماده شد؛ نان، خرما، روغن، گوشت پخته و کشک.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه‌السلام) دستور داد که مردم را براي وليمه دعوت کند. علي(عليه‌السلام) به مسجد رفت، ولي مسجد از مسلمانان مهاجر و انصار پر بود. او نمي‌خواست برخي را دعوت کند و برخي ديگر را دعوت نکند. بنابراين، بربلندي ايستاد و صدا زد: اجيبوا الي وليمة فاطمة بنت محمد؛ به وليمه‌ي فاطمه دختر محمد(صلي الله عليه و آله) بياييد.[41] مسلمانان گروه گروه راه خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در پيش گرفتند. غذا اندک بود و به همه نمي‌رسيد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) دست مبارک خود را بر غذا نهاد و دعا کرد. به برکت دعاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) همگي از آن غذا خوردند و سير شدند، غذا نيز کم نيامد.[42]

عروس نور در خانه

علي(عليه‌السلام) و پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي بهتر شدن عروسي، هرگونه تدبيري را انديشيده بودند. جابر مي‌گويد: ما در عروسي علي(عليه‌السلام) و فاطمه حاضر بوديم و هيچ مجلس عروسي را بهتر از آن نديديم.[43]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) به زنان خود دستور داد تا حضرت زهرا را بيارايند. آنان، فاطمه(سلام‌الله‌عليها) را با بوهاي خوش عطر آگين ساختند[44] و در حالي که شعر مي‌خواندند،[45] لباسي را که از بهشت آمده بود، بر تنش پوشاندند.
داستان لباس بهشتي اين گونه است[46] که پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) براي عروسي دخترشان لباسي زيبا خريد. پس از مدتي، فقيري به در خانه نبي آمد و گفت: لباسي کهنه مي‌خواهم. با اين حال، حضرت زهرا، لباس نو و تازه خود را به او بخشيد. آن گاه جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد! خداوند بر تو سلام مي‌رساند و دستور داد بر فاطمه درود بفرستم و براي او، پيراهن بهشتي از سندس سبز فرستاده است. لباس بهشتي را بر تن عروس بهشتي کردند تا اين که غروب شد. پيامبر(صلي الله عليه و آله)، فاطمه(عليه‌السلام) را طلبيد. فاطمه(سلام‌الله‌عليها) در حالي که عرق شرم و حيا بر جبينش نشسته بود، نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمد، ولي پاهايش در راه رفتن مي‌لغزيد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: خداوند در دنيا و آخرت، لغزش را از تو بگرداند.[47]
پس او را در آغوش گرفت و بر استري و به روايتي بر شهبا سوار کرد.[48] رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پيشاپيش جمعيت گام مي‌سپرد و مردان بني هاشم نيز پشت مرکب فاطمه راه مي‌رفتند. در روايت است که جبرئيل در سمت راست، ميکائيل در سمت چپ و 7000 ملک در پست سر حضرت فاطمه بودند که تا طلوع فجر، خداوند را تسبيح و تقديس مي‌کردند.[49]
دختران عبدالمطلب و بني هاشم و زنان مهاجر و انصار و در پيشاپيش آنان، زنان پيامبر(صلي الله عليه و آله) عروس نور را در اين راه همراهي مي‌کردند. ام سلمه، عايشه، حفصه و معاذه براي اين عروس و داماد شعر مي‌خواندند. ديگران نيز اول بيت هر شعري را تکرار مي‌کردند و تکبير مي‌گفتند. اين شعر زيبا را ام سلمه سروده است:
دوسـتـان و هـمـسـايگان! به ياري خدا، شادي کنيد.
هـــمـــاره خـــدا را ســپــاس گــويــيــد
نعمتهاي فراوان پروردگار بزرگ را به ياد بياوريد
که دشواري‌ها و آفت‌هاي بسياري از ما زدود
پس از آن که کافر شده بوديم، خداوند ما را هدايت فرمود
پــروردگـار آسـمــان ها، ما را شادمان ساخت
اي همراهان بهترين زنان جهان! شادي کنيد
کـه عـمـه‌هـا و خاله‌هايشان به فدايشان گردند
اي دختر پيامبري که خداي بزرگ او را
به وسيله وحي و رسالت‌هاي آسماني خود برتري داده است[50]
بدين ترتيب کاروان عروس در هاله‌اي از شور و شوق مردم، وارد خانه علي(عليه ‌السلام) شد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) دست علي(عليه‌السلام) و زهرا(سلام‌الله‌عليها) را گرفت و در دست هم گذاشت. آن گاه فرمود: بارک الله في ابنة رسول الله! اي علي(عليه ‌السلام)! اين فاطمه امانت من است. اي علي(عليه‌السلام)! فاطمه خوب زني است و اي فاطمه! علي(عليه‌السلام) خوب شوهري است.[51] پس دعا کرد و فرمود: مرحبا ببحرين يلتقيان و نجمين يقترنان؛ آفرين بر دو دريايي که با هم آميختند و دو ستاره‌اي که به هم رسيدند.[52] در اين هنگام، به زنان و مردان دستور داد بيرون بروند. همه بيرون رفتند جز اسماء بنت عميس، پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: مگر نگفتم همه بيرون بروند؟ اسماء گفت: آري، اي رسول خدا! قصد مخالفت نداشتم، بلکه پيماني است که خديجه با من کرد تا در شب زفاف نزد فاطمه باشم؛ زيرا دختران در اين شب، نيازهايي دارند که زني آگاه بايد آن را برآورده سازد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: اي اسماء، خداوند نيازهاي دنيا و آخرتت را برآورده سازد.[53]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حال بيرون رفتن از خانه بود، چوب پهلوي در را گرفت و فرمود: خداوند شما را پاک و پاکيزه آفريد و نسل شما را پاک ساخت. من در صلح و آشتي هستم با هر کسي که با شما در آشتي است و با کسي که با شما در جنگ است، در جنگم.[54]
بدين ترتيب علي و فاطمه، دو خورشيد بي‌همتاي زمين و زمان، زندگي مشترک و پربرکت خود را آغاز کردند. در بامداد شب زفاف[55] يا بامداد روز چهارم عروسي،[56] پيامبر(صلي الله عليه و آله) به خانه‌ي تازه عروس و داماد رفت. آن گاه ظرف آبي طلبيد که حاضر کردند. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با نفس مبارک خويش، 3 بار در آن آب دميد و برخي آيات قرآن را بر آن خواند. آن گاه به علي(عليه‌السلام) فرمود که جرعه‌اي از آن بنوشد. باقي آن را نيز بر سينه‌ي علي(عليه‌السلام) ريخت و فرمود: اي ابوالحسن! خداوند، تو را از هر آلايش ناشايسته، پاک و پاکيزه بدارد. دوباره آب خواست و همين کار را درباره‌ي فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) تکرار کرد[57].

سال ازدواج و سن ازدواج

درباره‌ي تاريخ عقد و عروسي اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام) و حضرت زهرا(سلام‌الله‌ عليها) نظر‌هاي گوناگوني ارايه شده است. چون درباره تاريخ ولادت حضرت زهرا(سلام الله عليها) نيز تاريخ نگاران و راويان، اختلاف نظر دارند.
شيخ مفيد و ابن طاووس، شب زفاف را شب پنج شنبه 21 محرم سال سوم هجري مي‌دانند و حتي قايل به استحباب روزه‌‌ي اين روز هستند.[58] علامه مجلسي در روايتي ازدواج ايشان را 16 روز پس از درگذشت رقيه، خواهر حضرت فاطمه و همسر عثمان؛ يعني پس از جنگ بدر در سال دوم هجري مي‌داند.[59] آيت الله اميني، عقد را در ماه رمضان و عروسي را در اول يا ششم ذي الحجه سال دوم يا سوم هجري مي‌داند.[60] صاحب کشف الغمه نيز تاريخ ازدواج را اندکي پس از جنگ بدر در سال دوم برمي‌شمارد.[61] هم چنين مرحوم سپهر، ازدواج ايشان را در اول ماه رجب سال دوم هجري مي‌داند و ماه صفر سال اول هجري را نيز بيان مي‌دارد. [62]
با وجود همه اختلاف نظرهاي دانشمندان و تاريخ نگاران شيعي در اين باره، اکثريت آنان اتفاق نظر دارند که اين نکاح مبارک پس از جنگ بدر در سال دوم هجري، رخ داده است. تولد امام حسن مجتبي(عليه‌السلام) در سال سوم هجري نيز اين سخن را تأييد مي‌کند. درباره سن ازدواج حضرت فاطمه(سلام‌الله‌عليها) اختلاف نظر بيشتري وجود دارد؛ زيرا اختلاف نظر شديدي که در تاريخ تولد ايشان به چشم مي‌خورد، به سن ازدواج و شهادت ايشان نيز سرايت مي‌کند. برخي دانشمندان اهل سنت[63] چون تاريخ تولد آن حضرت را پنج سال پيش از بعثت مي‌دانند، ازدواج ايشان را در 18 سالگي و شهادت ايشان را در 28 سالگي فرض مي‌کنند. آنان درباره چنين برداشتي مي‌گويند: اگر سن ازدواج آن حضرت را 9 سالگي بدانيم، پس امام حسن در 10 سالگي به دنيا آمده است که اين امر، پديده شگفتي است.
در پاسخ بايد گفت از نظر علمي، اين سن مانع از وضع حمل نخواهد بود. چه بسا دختراني در سن‌هاي پايين‌تر از آن، بچه‌دار مي‌شوند.[64] با اين حال، بيشتر دانشمندان اماميه مانند: ابن شهر آشوب، محدث قمي، محمد تقي سپهر و... بر اين باور هستند که حضرت فاطمه، 5 سال پس از بعثت به دنيا آمده است.[65] با توجه به اين گفته‌ها، بايد سن ازدواج آن حضرت را 9 سال و سن ازدواج علي(عليه‌السلام) را 25 سال بدانيم.

پی نوشت ها

[1] - بحارالانوار: ج 43، ص 125.
[2] -
از ديگر خواستگاران فاطمه(سلام‌الله‌عليها)، عثمان بن عفان بوده است. بانوي نمونه اسلام: ص 64.
[3] -
زندگاني فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها): ص 47.
[4] -
کشف الغمه، ج1، ص 354.
[5] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 39 ـ کشف الغمه: ج 1، ص 355.
[6] -
علي(عليه‌السلام) من المهد الي اللحد: ص 93-94.
[7] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها): دکتر يماني: ص 132.
[8] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 171.
[9] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 171.
[10] -
ناسخ التواريخ ج 3، ص 41.
[11] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 172-173.
[12] -
همان.
[13] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 41.
[14] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 46-48.
[15] -
همان.
[16] -
همان.
[17] -
بحارالانوار: ج 43، ص 129.
[18] -
موسوعة آل نبي(صلي الله عليه و آله): ص 576.
[190] -
بحارالانوار: ج 43، ص 105- 112.
[20] -
همان.
[21] -
همان.
[22] -
بهجة قلب المصطفي(صلي الله عليه و آله): ص 464.
[23] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد ص 184.
[24] -
حطيميه، نام قبيله حطيميه بن محارب است که زره‌هاي خوبي مي‌ساختند.
[25] -
بحارالانوار: ج 43، ص 130.
[26] -
زندگاني فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها): ص 52-53.
[27] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 54.
[28] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 180.
[29] -
همان: ص 181.
[30] -
زندگاني فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها): ص 53.
[31] -
کشف الغمه: ص 360 ـ بيت الاحزان: ص 34.
[32] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 186.
[33] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 186.
[34] -
همان.
[35] -
همان.
[36] -
بيت الاحزان: ص 34.
[37] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 186.
[38] -
البته اين خانه‌ي نخستين ايشان است که بعدها، پيامبر(صلي الله عليه و آله) آنان را در کنار خود، سکونت داد. همان: ص 187.
[39] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 187.
[40] -
بانوي اسلام: ص 84.
[41] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 190.
[42] -
همان.
[43] -
همان.
[44] -
همان: ص 193.
[45] -
همان: ص 195.
[46] -
همان: ص 190.
[47] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 60.
[48] -
بحارالانوار: ج 43، ص 115.
[49] -
کشف الغمه: ص 353، فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها)، علي(عليه‌السلام) محمد علي(عليه‌السلام) دخيل: ص 54.
[50] -
بحارالانوار: ج 43، ص 97.
[51] -
بحارالانوار: ج 43، ص 114.
[52] -
بهجة قلب المصطفي: ص 483.
[53] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 198.
[54] -
همان.
[55] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 65.
[56] -
بهجة قلب المصطفي: ص 484.
[57] -
ناسخ التواريخ، ج 3، ص 65.
[58] -
فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 199 ـ انوار الزهرا(سلام‌الله‌عليها): ص 33.
[59] -
بحارالانوار: ج 43، ص 97.
[60] -
بانوي نمونه اسلام: ص 90.
[61] -
کشف الغمه: ج 1، ص 501.
[62] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 36.
[63] -
ناسخ التواريخ: ج 3، ص 36.
[64] -
درباره آگاهي از تحقق اين نظريه نک: 9 ماه انتظار، دکتر شعاع فروغي: ص 8.
[65] -
بانوي نمونه اسلام: ص 38-41

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 6 / 1395

 

روح؛حقيقت وجودي انسان(2)

روح؛حقيقت وجودي انسان(2) نگاهي دوباره به آيه روح

حقيقت روح

با اندکي تأمل درباره مسئله روح، اين واقعيت روشن مي شود که از جمله مسائلي بسيار پيچيده طبيعي و از موضوعات بسيار مهم قرآني که مورد توجه و نظريه پردازي فلاسفه و متکلمان و ديگر دانشمندان قرار گرفته، مسئله «حقيقت روح» است با تفحص در نوشته و منابع موجود، به آراي زيادي در مورد تعريف و ماهيت و حقيقت روح برمي خوريم و مي بينيم که در اين مورد تضارب آرا و تشت اقوال وجود دارد تا آنجا که مفسران نيز در ارائه اين مطلب نيز غالباً به بي راهه رفته و بسان لغويين فقط به ذکر مصاديق آن اکتفا کرده اند، و اين بعلت آن است که غالباً به اقوال تابعان که از جمله مفسران بوده اند، تمسک جسته اند، بدون اينکه آن را به پيامبر(ص)و اهل بيت او عليهم السلام که به منبع وحي متصل بوده اند، اسناد کنند حتي در پاره اي از موارد با ذکر کردن يک رأي انتخابي از سوي خود، هيچ گونه استدلالي ، نه از عقل و نه از نقل(قرآن و سنت)برآن نداشته اند و ما نيز چون نقل از آرا و اقوال در حوصله اين نوشتار نيست، از آن خودداري مي کنيم.77لازم است که ذکر کنيم که آنچه مفسّران درباره روح نقل کرده-اند ، حدودا، به 15رأي مي رسد و همان گونه که ذکر شد يا بر آن استدلال نمي کنند، يا فقط نقل قول از ديگر مفسّران را اظهار مي کنند؛ ولي با اين وجود مرحوم علامه طباطبايي(ره)استوارترين نظريه را در تفسير روح ارائه مي دهند که منسجم ترين نظريات است که با استفاده از خود قرآن و آياتي از آن که روح در آنها به کار رفته و ديگر آيات ناظر به آن و با روش تفسير قرآن به قرآن، اين حقيقت را بيان مي کنند. علامه مي فرمايد:
آنچه از ساير قرآن به دست مي آيد اين است که روح مخلوقي از مخلوقات خداست و حقيقت واحدي است که داراي مراتب و درجات مختلفي است. يک درجه از آن در حيوان و در غير مؤمنين از انسانهاست و درجه بالاتر آن در افراد مومن از انسانهاست؛ همچنان که در آيه «لاَ تَجِدُ قَوماً يُؤمِنونَ بِاللهِ وَ اليَومِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَن حَادَّ اللهَ وَ رَسوُلَهُ وَ لَو کَانُوا آباءَهُم أَو أَبنَاءهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشيرَتَهُم أُولئِکَ کَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الايمانَ وَ أَيَّدَهُم بِروُحٍ مِّنهُ وَ يُدخِلُهُم جَنَّاتٍ تَجرِي مِن تَحتِهَا الأَنهَارُ خَالِدينَ فِيهاَ رَضِي اللهُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنُه أُولئِکَ حِزبُ اللهِ أَلاَ إِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ المُفلِحونَ»(مجادله/22)آمده است و يک درجه از آن روحي است که انبيا و رسل به وسيله آن تأييد مي شود؛ مثل «وَ لَقَد آتَينَا مُوسيَ الکِتَابَ وَ قَفَّينَا مِن بَعدِهِ بالرُّسُلِ و آتَينَا عِيسيَ بنِ مريَمَ البَيِّنَاتِ وَ أَيَّدنَاهُ بِروُحِ القُدُس أَفَکُلَّمَا جَاءکُم رَسُولٌ بِمَا لَا تَهوَي أَنفُسُکُم استَکبَرتُم فَفريقَاً کَذَّبتُم وَ فَريقَاً تَقتُلونَ»(ّبقره/87،شوري/52)

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 6 / 1395

روح؛حقيقت وجودي انسان(1)

چکيده
روح، از واژگاني است که با خود رازها و رمزهايي را به يدک مي کشد که در حوزه هاي دين، فلسفه، عرفان، طب و روان شناسي بررسي شده است. در اين مقاله به خوبي روشن مي شود که آيه روح، بيشترين وضوح را به اين مسئله مي دهد و اين ميسر نمي شود مگر تفسير قرآن به قرآن. و همچنين، وجود بعد ديگر انسانيّت که همان شخصيّت واقعي انسان است و تجرّد او و خصوصيات آن که از عالم امر پروردگار است، بررسي مي شود و به ناچار بايد به سرگذشت روح قائل شويم که عقل و نقل آن را به اثبات مي رساند. واژه روح و ديگر کلمات مرتبط به آن در قرآن و حالات و خصوصيات آنها را مطرح مي کنيم همچنين به بعضي از شبهات مطرح شده درباره روح و خلقت جواب مي دهد .
کليد واژگان:روح، نفس، قرآن، آيه روح، خلقت انسان، انسان شناسي، تجرّد روح، عالم خلق و عالم امر.

مقدمه
از جمله مسائلي که در حوزه هاي مختلف علمي مورد بررسي قرار مي گيرد، روح است . انسان با کمي فکر و تعمق کردن در پديده هاي اطراف خود، اعم از جمادات، نبابات و حيوانات، و در نظر گرفتن مسئله روح، بيش از پيش حيرت زده مي شود . در اين مقاله بسياري از زواياي تاريک درباره روح وضوح مي يابد .

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 6 / 1395

مترادفات عقل

 

مترادفات عقل
مترادفات عقل


 نويسنده: مرتضي سليماني


 

عقل در لغت لفظي عربي است که معادل فارسي آن همان خرد، انديشه، فهم، معرفت و گاهي نيز به معناي هوش آمده است، جالب اينکه بدانيم خود کلمه عقل بطور اسمي در قرآن نيامده و فقط به صورت افعالي مثل « تعقلون، يعقلون، تعقل، عقلوه» آمده است، اما اين کلمه بيشتر به معناي قوه ادراک و فهم اشياء، بر وجه حقيقي آنها آمده. که در اين خصوص با توجه به آيات متعددي که قرآن به آن اشاره دارد، انسان را بيش از 48 بار به تعقل و 17 بار نيز به تفکر دعوت کرده است.

کلمات هم خانواده عقل
 

عقل در زبان قرآن به اعتباري نهيه، حجر، قلب، لب نيز ناميده شده است.
الف، نُهيَه:
کلمه نهيه مفرد نهي است و بدين جهت نهيه ناميده شده است که انسان را از ارتکاب اعمال قبيح بر حذر داشته و به معناي عقول است، قرآن کريم در آيه شريفه 54، سوره طه مي فرمايد:« ... ان في ذلک لايات لاولي النهي...» راستي در آنچه گفته شد نشانه هايي براي صاحبان عقل است.
ب، حجر:
حجر را گاهي عقل معني کرده اند، عقل را به اعتبار نگهدارندگي آن حجر گويند که انسان را از اجابت خواسته هاي نفساني باز مي دارد. قرآن کريم در سوره فجر( آيه شريفه 5) در اين رابطه مي فرمايد:« هل في ذلک قسم لذي حجر» آيا براي خردمند در اين سوگندي است.
ج، لب:
لب در لغت به معناي عقل خالص و پاک شده است، و از تعابير ديگري است که در قرآن به معناي عقل به کار رفته است، همين واژه لب است که غالباً به صورت جمع و با ترکيب زيباي اولوالالباب در آيات قرآن کريم به چشم مي خورد.
د، قلب:
از ديگر کلماتي که گاهي در قرآن کريم به معناي عقل بکار رفته است قلب مي باشد.
قرآن کريم در اين خصوص مي فرمايد:« افلم يسيروا في الارض فتکون لهم قلوب يعقلون بها...» ( سوره حج، آيه 46) آيا در زمين سير نکردند، پس قلبهايي داشته باشند که با آن تعقل کنند. که منظور از قلبها در اين آيه همان عقلها مي باشد.
به تعبير قرآن کريم مرکز تعقل انسان همان قلب اوست.« ان في ذلک لذکري لمن کان له قلب او القي السمع و هو شهيد» قطعاً، در سرگذشت پيشينيان تذکر و اندرز است، براي آن کسي که عقل دارد، يا گوش فرا دهد و حاضر باشد.( سوره ق، آيه 37)
بررسي کلمات فوق نشان مي دهد که عقل در قرآن کريم به اعتبارات گوناگون با نام هاي مختلفي خوانده شده است که خود نيز از معجزات لفظي قرآن است . بطور کلي در قرآن کريم خداوند، خود بارها، از خردمندان ياد کرده است، که گاه آنها را مخاطب خود قرار داده و گاه نيز آنها را به خاطر سخن سنج بودنشان مژده داده است.
منبع:نشريه بشارت شماره 75

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: مترادفات عقل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 6 / 1395

عروس را چه به مجلس ختم؟

داستان های ما و سوره «الرحمان»

نویسنده: سمیه افشار

الرحمن

مقدمه: عروس

صدای قرآن می آید. جمعیتی می آیند و می روند. صدای هق هق گریه با نوای آیات در هم می پیچد.
سر به زیر انداخته و وارد می شوی. سخت ترین لحظه فرا می رسد. لحظه ای که باید مقابلشان با ایستی و بگویی در غم شما شریکم، تسلیت مرا بپذیرید.
اشک در چشمانت حلقه می زند. صدای قرآن بیشتر و بیشتر می شود.
«الرَّحْمَن، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ ، خَلَقَ الْا؛نسَ، عَلَّمَهُ الْبَیَانَ »
اشکت سرازیر می شود. نمی دانی برای تو می خوانند یا برای عزیز از دست رفته شان.
با خود می گویی آخر عروس را چه به مجلس ختم و سوگواری؟!!
مگر نه اینکه عروس در اوج زیبایی و کمال و حسن است پس چرا عروس قرآن تنها در مجالس ختم بشر قرائت می شود؟ باز خود می گویی شاید قرار است به حسن و کمال برسیم. اما کجا؟ چگونه؟ اینجا، در مجلس ختم؟!!!
و شاید بهترین زمان و بهترین مکان فهم زیبایی همینجا باشد. شاید ....

الرحمان

رحمان همان است که بی هیچ چشم داشتی، بی آنکه لایق باشیم، افاضه وجود کرده و نعمتش عالم گیر شده است.
همان است که عطا می کند. بی آنکه بپرسد آیا مودب شده اید به آداب بهره مندی از نعمت ها؟ آیا شکر ورزی را آموخته اید و می دانید هر نعمتی را پایانی است که سرانجام خواهد رسید.
آری رحمان همان است که نه من و تو، بلکه تمام عالم به عطا کردن بی منت می شناسندش.
ما چه بدانیم و چه ندانیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم در سیطره رحمت اوییم.
و چه خوب می شد که در این میان راه و رسم بهره مندی از رحیمیتش را می فهمیدیم.

قرآن

تا رسیدن به خدا هزار فرسنگ راه بود. چشم ها به سوی آسمان و قلب ها مملو از رسیدن به ملکوت. هر دستی در پِی نردبانی که او را تا خدا بالا ببرد. خدا رحمتش را شامل حالمان کرد و قرآن نازل شد. که او مشتاق-تر بود به ما از ما به او.
و اینچنین آیه هایش در حکم پله های نردبانی شد که محکماتش  محکم تر از هر محکمی راه و رسم بالا رفتن را می آموخت، و متشابهاتش  راه نجات از سقوط.
و انسان چشم در چشم آسمان، دست دراز کرد برای گرفتن ریسمانی که او را تا ملکوت بالا می برد و پا در راهی گذارد که خدا وعده داده بود.
همان وعده ای که از آن تخلف نخواهد شد.

انسان

وقتی خلق شد و امر شدند به سجده،  هرگز باورشان نمی شد که موجودی خاکی که از گِل زمین ساخته و پرداخته شده بود، قابلیت اوج گرفتن را داشته باشد.
و امروز همچنان چشم به زمین دوخته و منتظر افلاکی شدن این موجود مُلکی لحظه ها را می شمارند. و چون یکی از میانمان می رود و می پیوندد به آبی آسمان ها، حتی بالاتر از جایی که روزی از آن هبوط کرده بود، جشن و سروری به پا می شود و مجلس بزمی به یمن ورود همان موجود خاکی.
موجودی در کمال حسن و زیبایی.

بیان

هر چه می شنید تکرار می کرد. بی کم و کاست. با همان لهجه و آوا. بی آنکه بداند چه می گوید و چرا. بی-هیچ تفکر و تعقلی. آخر او تنها یک مرغ مقلد بود و بس، با بال و پر رنگی و بی هیچ قدرت تمییزی میان خوب و بد، هست و نیست.
به خود نگاه می کنی. لرزه بر اندامت می افتد. نکند درگیر و دار زندگی فراموشت شود تو همانی که بیان  تعلیمت شده؛ همان که توان تشخیص خوب و بد، سره از ناسره را دارد.
نکند مرغ مقلدی شوی که بی هیچ تفکر و تعقلی تنها تکرار می کند آنچه شنیده، بی آنکه بتواند میان حق و باطل تمییز دهد.

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 6 / 1395

وداع با استادی که رهبر انقلاب به احترامش قیام کرد

در حالی که پزشکان، وی را از تلاوت منع کرده بودند اما زنده یاد احمد عامر گفته بود حاضرم به خاطر تلاوت در محضر سیدالقائد جان بدهم.

نویسنده: شکوری

دیدار زنده یاد استاد احمد عامر با رهبر انقلاب

اشک دوستداران قرآن در مهد تلاوت مصر، هنوز خیس بود از غم هجران استاد راغب مصطفی غلوش، که ناگهان، ستاره دیگری در آسمان تلاوت قرآن این کشور افول کرد. همین چند روز پیش بود که تلویزیون مصر، خبر تلخ درگذشت جوان ترین قاری عصر طلایی تلاوت در این کشور و خالق اذان شیعی معروف در ایران شیخ راغب مصطفی غلوش را مخابره کرد. اما هنوز چشم دوستداران قرآن در مهد تلاوت قرآن مصر از غم هجران استاد راغب مصطفی غلوش خشک نشده بود که خبر افول ستاره دیگری در آسمان تلاوت جهان اسلام، بار دیگر، کام جان قرآن دوستان و طرفداران هنر آئینی تلاوت را، تلخ کرد.

امسال، ناقوس مرگ، انگار برسر قاریان قرآن جهان اسلام به صدا درآمده است. در یک سر قطب عالم تلاوت، ایران، شاهد عروج ملکوتی تنی چند از سفرای برجسته کشورمان در فاجعه دردآلود منا بودیم، اندکی سپس تر، هجرت غم‌بار قاری، محقق، مدرس و داور بین المللی قرآن، ابوالفضل علامی. جلوتر که رفتیم، خبر ناگوار سانحه مرگبار قاری خوش خوان مشهدی، علیرضا عباسی، قلبمان را فشرد و در این سر قطب تلاوت، کشور مصر، نیز قاری بزرگی چون غلوش و این روزها هم، شیخ احمد عامر.

شیخ «احمد عامر» قاری برجسته مصری، پس از عمری تبلیغ در راه قرآن، در سن 89 سالگی، دعوت حق را لبیک گفت.

شیخ، پس از این اجرای فنی و استادانه، جهت مصافحه به محضر رهبر معظم انقلاب شرفیاب شد که معظم له، بر خلاف انتظار حضار، به احترام این قاری برجسته، تمام قد، قیام کرد و آنچنان، گرم وی را در آغوش فشرد که تحسین حاضران را برانگیخت.

مختصری از حیات قرآنی شیخ عامر

شیخ عامر در خردسالی بنا بر رسم معهود قاریان در کشور مصر، نخست به حفظ کودکی کلام الهی مبادرت ورزید. آنگاه  در محافل قرآنی به اجرای تلاوت پرداخت  و آنقدر خوش درخشید که مردم قرآن دوست مصر، او را با عنوان «الشیخ» خطاب می کردند.

شیخ عامر، در سال 1963 به رادیو پیوست و این رویداد، نقطه عطفی بود در حیات قرآنی احمد عامر. چرا که توانست از این مجرا، صدای گوش نواز خود را بیش از پیش به گوش مردم این سرزمین قاری پرور، برساند. 

از آن پس، آوازه ای او در سرتاسر جهان اسلام پیچید و سیل دعوت ها از سوی کشورهای مختلف به سمت وی روانه شد. کشورهایی همچون فلسطین، فرانسه، آمریکا، برزیل انگلستان و ...

متولیان امور قرآنی کشور ما نیز بارها از وی برای حضور در مسابقات جهت داوری و همینطور محافل انس با قرآن جهت اجرای تلاوت، دعوت کردند که آخرین بار، در خلال برگزاری مسابقات بین المللی قرآن اوقاف بود که در کسوت داور این دوره از مسابقات، نقش آفرینی کرد.

بنا بر رسم هر ساله، متسابقین، میهمانان،اساتید و برگزارکنندگان مسابقات، به محضر مقام معظم رهبری شرفیاب می شوند و نفرات برگزیده به اجرای تلاوت می پردازند. در این محفل از استاد عامر دعوت شد تا دقایقی به اجرای تلاوت بپردازد. با اینکه کسالت داشت و پزشکان، او را از تلاوت منع کرده بودند اما گفته بود حاضرم به خاطر تلاوت در محضر سیدالقائد جان بدهم.

آنگاه تلاوتی از خود به یادگار گذاشت که نشان داد، قاری قرآن حتی در آستانه 87 سالگی نیز می تواند قرآن را با صدایی جاندار و ضرب آهنگی خوش طنین، بخواند.
شیخ، پس از این اجرای فنی و استادانه، جهت مصافحه به محضر رهبر معظم انقلاب شرفیاب شد که معظم له، بر خلاف انتظار حضار، به احترام این قاری برجسته، تمام قد، قیام کرد و آنچنان، گرم وی را در آغوش فشرد که تحسین حاضران را برانگیخت.

روحش شاد و یادش گرامی

در پایان، شما را به استماع یکی از تلاوت خوب و ماندگار ایشان دعوت می کنیم، تلاوتی از سوره مطففین،  آیات 18 تا 28 سوره مبارکه «مطففین»، به محضر شما دوستداران کلام مجید، تقدیم می شود.

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 6 / 1395

داستان های ما و سوره «الرحمان»

سلسله نوشتار حاضر با زبانی روان و به دور از پیچیدگی، نگاهی دارد به پاره ای معارف مندرج در سوره الرحمن. داستان هایی که در هر بخش بیان شده، بر گیرایی مطلب افزوده و در انتهای هر داستان، پیامی به عنوان نتیجه آنچه روایت می شود، بیان می گردد.

نویسنده: سمیه افشار،

الرحمن

وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلْمِیزَانَ (الرحمن/7)
و آسمان را برافراشت، و میزان و قانون (در آن) گذاشت.

قانون آسمان ها

از پایین که نگاه می کنی گوی روشنی می بینی و چند نقطه کوچک نورانی پراکنده که چونان گل های باغ، دشتِ شب را زینت داده اند.
از پایین که نگاه کنی گوی روشنی می بینی که سفیدی نورش چشمت را می زند و تا چشم باز کنی رو به اشعه های طلایی رنگش، گرمای آن صورتت را سرخ می کند.
از پایین که نگاه کنی روز می بینی و شب. یکی پس از دیگری. خورشید همیشه از مشرق سلام می کند و از مغرب بدرود گویان جای خود را به همان گوی مهتابی می دهد.
از پایین که نگاه کنی همه جا یکی است. روز و شب شبیه همند.
اما اگر چند قدم بالاتر روی، بالاتر از این پایین، آنجایی که سرت از مدار بیرون زند، دیگر نه شب می-بینی و نه روز. از گوی روشن و گل های باغ شب نیز خبری نیست. همگی سربازهایی می شوند در چرخه ای منظم، در مداری مشخص، که هر یک سر طاعت فرو آورده بر امر حق و مشغول بندگی. عبودیتشان متحیرت می کند، متعجب از نظم بی نظیرشان فرمانبرداری شان را به نظاره می نشینی. هر یک بر مداری، بر تعادل، که سرپیچی از آن ناممکن است.
و این قانون آسمان ها است. هر چیز بر سر جای خویشتن، تا نظمی پدید آید و تو از این پایین تسبیح گویان حامد شوی و راه و رسم اطاعت را بیاموزی.

*****

وَٱلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ (الرحمن/10)
زمین را برای خلایق آفرید،
فِیهَا فَٰكِهَةٌۭ وَٱلنَّخْلُ ذَاتُ ٱلْأَكْمَامِ (الرحمن/11)
که در آن میوه ها و نخلهای پرشکوفه است،

زمین نعمتی برای رشد

خسته از کار روزانه پای درخت که می ایستی دوباره زنده می شوی، آهسته دست دراز می کنی، ثانیه ای بعد میوه در دستت و لحظه ای بعد، آب جاری از گوشه لبانت نشان از لذتی دارد که طعم بی نظیرش نصیبت کرده. جانی دوباره، لبخندی دلنشین.
به درخت نگاه می کنی. پا در خاک و سر بر آسمان. شاخه های به هم رفته اش دست به دست داده و تا آسمان رفته اند. برگ ها زیر نور خورشید می درخشد. باور کردنی نیست، از خاکی تیره و سرد، میوه ای چنین دلپذیر؛ از تنه ای استوار و سخت، ثمره ای چنین لطیف و نرم.
برگ ریحان های تازه سر برآورده صدایت می کنند. آنقدر کوچک و لطیفند که دلت نمی آید از ساقه جدایشان کنی.
آهسته سر می چرخانی، گل های رز و اطلسی، سبزه های تازه درآمده، درختِ سرو محکم و پا برجا؛ همه از دل همین خاک سر برون آورده و رو به آسمان رفته اند.
این خاک چه داشته که گیاهانی چنین مختلف با رنگ و بویی متفاوت از آن بوجود می آیند؟!!
دلت می خواهد دانه شوی و زیر خاک روی. ببینی چگونه در بستر نرم خاک قرار می گیرد و آرام آرام جان می گیرد، رشد می کند، بزرگ می شود و سر از خاک در می آورد.
آنقدر این گوی خاکی به آرام در مدار خود در چرخش است که گذر روز و ماه و سال فراموشت شده. آنچنان آهسته می چرخد که از ثبوتش متحیر می شوی. گرد فراموشی بر تنت نشسته. به خود نگاه می کنی. تو نیز برآمده از همین خاکی، با قابلیت هایی به مراتب بیشتر از این درخت تنومند.
دست در دل خاک می کنی و مشتی بر گرفته آرام می گویی روزی از تو برآمدم و روزی دوباره به تو باز می گردم. در این میان ثمره ام چه خواهد بود؟
نکند از این میوه و سبزه ها کمتر باشم!!!

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 6 / 1395

عکس نوشته: مثل میخ کج

درس پنجاه و يكم
مقايسه دنيا با آخرت
ـ مقدمه
ـ فناپذيرى دنيا و ابديّت آخرت
شامل: تفكيك نعمت از عذاب در آخرت
ـ اصالت آخرت
ـ نتيجه انتخاب زندگى دنيا

مقدّمه

با‌شناختى كه درباره عالم آخرت از راه عقل و نقل به دست آورده‌ايم مى‌توانيم دنيا و آخرت را از جهات مختلفى مورد مقايسه و سنجش قرار دهيم. خوشبختانه اين مقايسات در خود قرآن كريم هم انجام گرفته است و ما مى‌توانيم با استفاده از بيانات قرآنى، زندگى دنيا و آخرت را مورد ارزيابى صحيح قرار دهيم و برترى عالم آخرت را تبيين كنيم.

فناناپذيرى دنيا و ابديّت آخرت

نخستين اختلاف بارز بين عالم دنيا و عالم آخرت، محدوديّت عمر دنيا و جاودانگى آخرت است. عمر هر انسانى در اين جهان، سرآمدى دارد كه دير يا زود فرا مى‌رسد و حتّى اگر كسى صدها و هزاران سال هم در دنيا زندگى كند سرانجام با دگرگونى نهائى جهان طبيعت و هنگام «نفخ صور اوّل» پايان خواهد يافت چنانكه در درسهاى پيشين دانسته شد، از سوى ديگر، قريب هشتاد آيه قرآن، دلالت بر ابديّت و جاودانگى جهان آخرت دارد1. و روشن است كه متناهى هر قدر هم طولانى باشد نسبتى با نامتناهى نخواهد داشت.
پس عالم آخرت از نظر بقاء و دوام، برترى عظيمى بر دنيا دارد و اين، مطلبى است كه در

----------------------------------

1.
رجوع كنيد به آيات خلود و جاودانگى بهشت و دوزخ.

آيات متعدّدى با تعبير «ابقى»1 بودن آخرت و «قليل» بودن دنيا2، خاطر نشان شده، و در آيات ديگرى با تشبيه زندگى دنيا به گياهى كه تنها چند روزى سبز و خرم است و سپس به زردى و پژمردگى مى‌گرايد و سرانجام، خشك و نابود مى‌شود3 مورد تأكيد قرار گرفته است، و در آيه‌اى بطور كلّى مى‌فرمايد: آنچه نزد خداى متعال است باقى مى‌ماند4.


موضوعات مرتبط: فرجام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 6 / 1395

عکس نوشته: مثل شکوفه های بهار

درس پنجاهم


تصوير رستاخيز در قرآن


ـ مقدمه
ـ وضع زمين و درياها و كوهها
ـ وضع آسمان و ستارگان
ـ شيپور مرگ
شامل:
ـ شيپور حيات و آغاز رستاخيز
ـ ظهور حكومت الهى و انقطاع سَبَبها و نَسَبها
ـ محكمه عدل الهى
ـ بسوى اقامتگاه ابدى
ـ بهشت
ـ دوزخ

مقدّمه

از قرآن كريم استفاده مى‌شود كه برپايى جهان آخرت، تنها به زنده شدن مجدّد انسانها نيست بلكه اساساً نظام اين جهان، دگرگون مى‌شود و جهان ديگرى با ويژگيهاى ديگرى برپا مى‌گردد، جهانى كه براى ما قابل پيش بينى نيست و طبعاً شناخت دقيقى هم از ويژگيهاى آن نمى‌توانيم داشته باشيم.

و آنگاه همه انسانها از آغاز تا پايان خلقت با هم، زنده مى‌شوند و به نتايج اعمالشان مى‌رسند و جاودانه در نعمت يا عذاب مى‌مانند.
و چون آيات مربوط به اين بحث، فراوان است و بررسى آنها به درازا مى‌كشد از اينرو، تنها به ذكر فشرده مضامين آنها بسنده مى‌كنيم.

وضع زمين و درياها و كوهها

در زمين زلزله عظيمى پديد مى‌آيد1 و آنچه در اندرون آن است بيرون مى‌ريزد2 و اجزاى آن، متلاشى مى‌گردد3، ودرياها شكافته مى‌شوند4، و كوهها به حركت در مى‌آيند5 و در هم كوبيده مى‌شوند6 و مانند تلّ شنى مى‌گردند7 و سپس به صورت پشم حلّاجى شده

-------------------------------------------

1. زلزال / 1، حج / 1، واقعه / 4، مزمل / 14.
2. زلزال / 2، انشقاق / 4.
3. الحاقّه / 14، فجر / 2.
4. تكوير / 6، انفطار / 3.
5. كهف / 47، نحل / 88، طور / 10، تكوير / 2.
6. الحاقّه / 4، واقعه / 5.
7. مزمل / 14.

موضوعات مرتبط: فرجام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 6 / 1395

عکس نوشته: مثل شب

درس چهل و نهم
از مرگ تا قيامت
ـ مقدمه
ـ همه انسانها خواهند مُرد
ـ گيرنده جانها
شامل: آسان يا سخت گرفتن جان
ـ عدم قبول ايمان و توبه در حال مرگ
ـ آرزوى بازگشت به دنيا
ـ عالم برزخ

مقدّمه

دانستيم كه ما با دانش محدودى كه داريم نمى‌توانيم به كُنْه آخرت و مطلق عالم غيب، پى ببريم و بايد تنها به يك سلسله شناختهاى كلّى كه از براهين عقلى به دست مى‌آيد و اوصافى كه به وسيله وحى، معرّفى شده است، بسنده كنيم. در درس گذشته، به پاره‌اى از ويژگيهاى كلّى آخرت كه نتيجه براهين عقلى بوده اشاره كرديم، و اينك به ذكر اوصافى كه از قرآن كريم به دست مى‌آيد مى‌پردازيم.
البته ممكن است بعضى از الفاظ كه در وصف عالم آخرت به كار مى‌رود الفاظ متشابهى باشد و تصوّرى كه از شنيدن آنها به ذهن ما مى‌آيد، دقيقاً مطابق با مصداق واقعى نباشد، و اين، نه به خاطر قصور بيان است بلكه به خاطر قصور فهم ماست و گرنه، ترديدى نيست كه با توجه به ساختار ذهنى ما بهترين الفاظى كه مى‌تواند نمايشگرِ آن حقايق باشد همان است كه قرآن كريم، انتخاب كرده است.
و چون بيانات قرآن شامل مقدّمات آخرت نيز مى‌شود از اينرو، سخن را از مرگ انسان، آغاز مى‌كنيم.

موضوعات مرتبط: فرجام شناسی
برچسب‌ها: از مرگ تا قيامت
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 6 / 1395

برخورد صحیح با اوقات فراغت


برخورد صحیح با اوقات فراغت

اوقات فراغت در واقع به معنی گذراندن وقت به طور آزادانه با هدف خاص و با فعالیتی خاص است. اوقات فراغت می تواند از یک سو بستری مناسب برای رشد و بالندگی نوجوانان باشد و از سوی دیگر می تواند زمینه ساز بسیاری از انحرافات و مشکلات باشد. بستگی دارد که والدین و نوجوانان چگونه با این موضوع برخورد کنند.

شاید امروزه بیش از هر زمان دیگری در کشور ما ساعات فراغت از درس و کار وجود داشته باشد. مدارس به غیر از تعطیلات رسمی، به علل گوناگونی چون بارندگی، آلودگی هوا و ... تعطیل می شوند. تعطیلی هایی که می تواند فرصت بسیار خوبی برای دانش آموزان باشد تا بتوانند در کنار درس به علایق هنری و ورزشی خود نیز رسیدگی کنند. گذشته از این ها سه ماه تابستان فرصت طلایی برای دانش اموزان است. اما بیشتر نوجوانان در این زمان بلاتکلیف هستند.

بیشتر افراد قبل از رسیدن تعطلات در حال نقشه کشیدن و برنامه ریزی برای گذراندن اوقات فراغت در تابستان هستند، ولی عملا در مواجهه با آن نمی توانند تصمیم بگیرند. در این بین نقش خانواده ها نیز اهمیت دارد. بررسی ها نشان داده است که نظارت خانواده ها بر اوقات فراغت دانش آموزان و نوجوان خود زود گذر است. اگر اوقات فراغت و استفاده صحیح از آن جدی گرفته شود، از پربار ترین لحظات نوجوانان است. چرا که اوقات فراغت بخش مهمی از تربیت نوجوانان را به صورت غیر رسمی به عهده دارد. زمینه های اجتماعی و فرهنگی تاثیرات زیادی در رشد روحی، روانی و فکر نوجونان دارد.

امروزه با وجود مراکز بسیار زیادی که برای گذراندن اوقات فراغت نوجونان برنامه های متنوع فرهنگی، هنری، آموزشی، سرگرمی و ورزشی زیادی تدارک دیده اند، ولی باز هم اوقات فراغت یک معضل جدی است. بیشتر نوجوانان اوقات فراغت خود را با تلویزیون، ساعت ها بی هدف در اینترنت صرف کردن، بازی های رایانه ای، و ساعات طولانی خوابیدن می گذرانند.

متاسفانه مشاهده شده است که برخی نوجوانان به علت بیکاری گرایش به امور خلاف پیدا می کنند. دانش آموزان تصور می کنند که تعطیلات تابستانی زمان خوبی برای فرار از مدرسه است. در حالی که اگر هر نوجوانی به دنبال علاقه های خود به صورت منظم برود، نه خسته می شود و نه احساس فشار می کند. بلکه خود با علاقه آن ها را دنبال کرده و برای آینده خود و جامعه می تواند مفید واقع شود. والدین باید با توجه به علایق فرزندان خود و با توجه به نظر آن ها برای اوقات فراغت شان برنامه ریزی کنند. در غیر این صورت کلاس ها و برنامه هایی که باید مفرح، شاداب و آموزنده باشد، تبدیل به دوره هایی کسالت آور و اجباری می شود و نتیجه ای نیز در بر نخواهد داشت.

برخورد صحیح با اوقات فراغت

در این زمینه هوشیاری و واقع بینی معلمان و والدین از چند جهت اهمیت دارد. معلمان باید به استعداد و علاقه دانش آموزان توجه کنند و آن را به سمت صحیح هدایت کنند. اگر معلم کلاس نقاشی در نوجوان استعداد و علاقه کافی برای ادامه کلاس را نمی بیند، باید این موضوع را به وی و والدین او متذکر شود. خانواده ها نیز نباید تمام وقت نوجوان خود را با ثبت نام در کلاس های گوناگون پر کنند. چرا که باعث خستگی ذهنی و جسمی آن ها می شود. متاسفانه به دلیل چشم و هم چشمی و یا تفکرات اشتباه درباره توانایی های نوجوانان، والدین اقدام به ثبت نام آن ها در کلاس های متنوع و پشت هم می کنند. برخی والدین می خواهند که فرزند آن ها در سه ماه تابستان هر هنر و ورزشی را یاد بگیرد. به یاد داشته باشید، نوجوانان ماشین کوکی نیستند و نیاز به استراحت دارند و خودشان نیز باید کلاسی که در آن شرکت می کند را دوست داشته باشند.

با توجه به اهمیت اوقات فراغت، اگربا آگاهی و دانش با آن روبه رو نشویم وبرنامه ای سنجیده و منظم برای رویارویی با آن نداشته باشیم، دچار صدمات وضررهای جبران ناپذیری خواهیم شد.

 مرکز یادگیری سایت  تبیان، تهیه: نسیم گوهری

تنظیم: مرجان سلیمانیان


موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 6 / 1395

اختلال ریاضی چیست؟
 

 

اختلال ریاضی چیست؟

اختلال در ریاضیات اساساً عبارت است از ناتوانی در انجام مهارتهای مربوط به حساب با توجه به ظرفیت هوشی و سطح آموزشی که از کسی انتظار می رود. مهارتهای مربوط به حساب از طریق آزمونهای میزان شده فردی ارزیابی می شود. فقدان توانایی مورد انتظاردر ریاضی با عملکرد تحصیلی با فعالیتهای روزمره تداخل می کند، و مشکلات مربوط به آن دامنه وسیعی را دربر خواهد گرفت.

اصطلاحات قبلی برای این اختلال عبارتند از: سندروم گرستمن، محاسبه پریشی، اختلال مادرزادی در حساب، ناتوانی در حساب و اختلال رشدی در حساب، اختلال در ریاضیات تا سال 1980 به عنوان یک اختلال روان پزشکی شناخته نمی شد، با انتشار سومین ویرایش راهنمای آماری و تشخیصی در سال 1980، این اختلال به عنوان یک مشکل روان پزشکی طبقه بندی شد.

به طور کلی تخریب چهار گروه از مهارتها در اختلال ریاضیات مشخص شده است:
 
1. مهارتهای زبان (مثل فهمیدن و نام بردن اصطلاحات ریاضی، فهمیدن و نام بردن اعمال و مفاهیم ریاضی و تبدیل آنها به نمادها)
2. مهارتهای ادراکی ( مثل شناخت و خواندن نمادهای عددی یا نشانه های حسابی و گروه بندی ارقام)
3. مهارتهای ریاضی (مثل رعایت مراحل ریاضی، شمارش و یادگیری جدول ضرب)
4. مهارتهای مربوط به توجه (مثل کپی کردن درست ارقام، به خاطر سپردن ارقام انتقال داده شده ) 

واژه دیس کلکولیا، توصیف کننده ناتوانی شدید در یاد گیری و استفاده از ریاضیات است. این واژه شبیه دیس لکسیا، به عنوان اختلال در یاد گیری مفاهیم ریاضی و محاسبه همراه با بد کارکردی سیستم عصبی مرکزی تعریف شده است. به عبارت دیگر، هم دیس لکسیا و هم دیس کلکولیا، اشاره به ناتوانی شدید با معنای ضمنی پزشکی دارند.

دیس لکسیا ناتوانی شدید در خواندن با بد کار کردی عصبی است و دیس کلکولیا، ناتوانی شدید در ریاضیات با نقص در سستم عصبی است.

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 6 / 1395

برنامه ریزی برای اوقات فراغت نوجوانان


برنامه ریزی برای اوقات فراغت نوجوانان

 در نوشتار پیش گفتیم که مسئله اوقات فراغت تا چه حد می تواند در رشد فکری، اجتماعی و فرهنگی دانش آموزان تاثیر گذار باشد. در این بین نقش خانواده ها و معلمان در هدایت صحیح دانش آموزان و پرهیز از اجبار آن ها برای پر کردن اوقات فراغت نیز اهمیت زیادی دارد. بنابراین هدایت و ایجاد امکانات برای غنی سازی اوقات فراغت نوجوانان در شکل گیری هویت آن ها و کمک به سازندگی جامعه نقش مهمی دارد.

کشور ما یک کشور جوان است. یعنی جمعیت جوان و نوجوان در کشور ما زیاد است. بنابراین پرکردن وقت نوجوانان باید یکی از دغدغه های اصلی باشد. بررسی هایی که در کانون اصلاح و تربیت انجام شده است نشان می دهد که بیکاری و نداشتن برنامه برای پر کردن اوقات فراغت از علل بزهکاری در نوجوانان است.

برخی از خانواده ها به علت هزینه بر بودن کلاس های مختلف فرهنگی و هنری و ورزشی قادر به ثبت نام نوجوانان خود در این گونه کلاس ها نیستند. بدین منظور خانه های فرهنگ شهرداری ها و فرهنگسراها تشکیل شده است تا با برگزاری کلاس های مختلف ولی با هزینه پایین تر کمکی برای نوجوان و خانواده های کم در امد باشد. هم چنین عادت به مطالعه و کتاب خواندن که یکی از شیوه های سالم و سازنده برای گذراندن اوقات فراغت است، نیز با ایجاد محیط و سالن های ورزشی، فرهنگی، در اختیار گذاشتن کتاب های مختلف به صورت رایگان یا با قیمت کم، گذاشتن برنامه های دسته جمعی کتاب خوانی و نقد کتاب نیز یکی از وظایف مسئولان کشور است.

وقتی تماشای تلویزیون تنها سرگرمی بچه ها در اوقات فراغت می شود.

برنامه ریزی برای اوقات فراغت نوجوانان

فیلم ها و مجموعه هاى تلویزیونى موردعلاقه نوجوانان است، مخصوصا فیلم های اکشن که بسیار مورد علاقه نوجوانان است و برای آن ها جذابیت های زیادی دارد. مشاهده این فیلم ها در طولانی مدت باعث الگوبرداری نوجوانان و تاثیر گذاری در رفتار و خلق و خوی آ ها می شود. نوجوانان نیز دارای انرژی زیادی هستند و دنبال فرصتی برای تخلیه انرژی خود هستند، بنابراین با مشاهده این فیلم ها، تشویق به دعوا و زد و و خورد می شوند.

درحالى كه اگر از بسیاری از خانواده ها بپرسید بچه هایشان اوقات فراغت شان را چگونه می گذرانند، مى گویند كه تا آخر شب فیلم مى بینند یا بیشتر وقت شان را پای رایانه سپری می كنند.
اگر والدین با آگاهی از این موضوع و نیاز نوجوانان برای تخلیه انرژِی، میزان تماشای تلویزیون را کنترل کرده و به جای آن فرصتی مهیا کنند تا نوجوانان بتواند انرژِی خود را تخلیه کنند. مثلا آن ها را در مراکز ورزشی ثبت نام کنند تا همراه هم سن و سالان خود به ورزش در محیطی سالم بپردازند. این کار نه تنها تاثیر منفی در رفتار و اخلاق آن ها ندارد، بلکه باعث آرامش روحی و فکری آن ها نیز می شود.

والدین نباید هر فیلمی که به بازار می آید و مشهور می شود، یا هر بازی رایانه ای را بدون این که از محتوای آن آگاه باشند برای نوجوانان تهیه کنند، با این استدلال که وقتش پر شود! والدین باید با آگاهی از مضرات استفاده نادرست از فیلم ها و بازی های رایانه ای و این که تمام اوقات فراغت نوجوانان با فیلم و بازی پر شود آگاه باشند. 
باید گفت که این ها بدین معنی نیست که نوجوان خود را از دیدن تلویزیون یا انجام باز های رایانه ای به طور کلی محروم کنید. بلکه حد و اندازه را رعایت کنید و سعی کنید بر فعالیت های نوجوانان نظارت داشته باشید.

برنامه ریزی برای اوقات فراغت باید در راستای کمک به نوجوانان و جوانان برای کشف خویشتن و شکوفایی امکانات بدنی، عاطفی، شناختی و اجتماعی خودشان باشد. از جنبه اجتماعی نیز، برنامه ریزی برای اوقات فراغت باید، زمینه های تربیت اجتماعی برای بهبود مناسبات نوجوانان و جوانان با خانواده، دوستان و به طور کلی زندگی در جامعه را فراهم کند. توجه به استقلال نوجوانان و جوانان جهت کمک به آنان که در ارتباط های متقابل اجتماعی خود احساس شخصیت کنند و روابط سالم و حقوق برابر را رعایت کنند.

 مرکز یادگیری سایت تبیان، تهیه: نسیم گوهری

 تنظیم: مرجان سلیمانیان


موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 9 / 6 / 1395

پای ما می لنگد!

خداشناسی

اعتقاد به وجود خداوندگاری حکیم و علیم بنیان اصول اعتقادی هر مسلمانی است. بر این اساس برهان های جهان شناختی در جهت تحکیم اصل اعتقادی وجود خداوند متعال ، اهمیت به سزایی دارند. در این میان حکما و اندیشمندان اسلامی همواره کوشیده اند براهین معقول اثبات وجود پروردگار را بدور از عیب و نقص ارائه نمایند. در میان براهین خداشناسی، برهان های جهان شناسی برای اثبات وجود خدای تبارک و تعالی شهرت و وفور بیشتری دارند. این نوشتار می کوشد با نگاهی تازه و نو این براهین را مورد واکاوی قرار دهد تا از این رهگذر اصل اعتقادی ، وجود خدا را مورد تأکید بیشتری قرار دهد.

 

خدای جهان!

نخستین ابزارهای ادراک بشر حواس پنج گانه او هستند که از طریق آن ها از همان ابتدای و رودش در این جهان به شناسایی و کسب معرفت و علم پیرامون اطرافش می پردازد. کودکی که تازه از مادر متولد شده است از همان ابتدا در نخستین ساعات حیاتش قادر است حواس پنج گانه خود را کم و زیاد به کار برد و در باره ی محیط اطرافش از طریق آن ها به کسب علم و درک بپردازد. به همین ترتیب انسان برای شناخت خالق هستی و خدای مهربانی که او را آفریده است نخستین ابزارشناسایی اش حواس پنج گانه اوست! جهانی که انسان در آن زندگی می کند و به تدریج با زوایای آن آشنا می شود و از آن علم بدست می آورد در نخستین گام از طریق حواس پنج گانه اش مورد شناسایی قرار می گیرد. انسان به تدریج با رشد عقل و گسترش علم و ادراکش در می یابد که بایستی در پس این نظم و زیبایی های جهان که آن ها را ادراک نموده است، ناظم و خالقی بزرگ قرار داشته باشد که او همان پروردگار عالمیان است.

عقل به عنوان ابزار اصلی تکمیل کننده ی برهان جهان شناسی در اثبات خداست، که در معنای عام کلیه ی قواعد عقلی را می توان در قالبی به نام «فلسفه» مورد توجه قرار داد

برهان ملموس!

بنابراین شناخت خالق و ناظم هستی از طریق مشاهده و درک نظم و زیبایی در جهان یک برهان خداشناسی است که به برهان نظم شهرت دارد. این برهان به دلیل آن که ارتباطی با حواس پنج گانه و ملموس آدمی می یابد، برهان سهل و قریب به ذهن همه ی انسان ها به شمار می رود. امّا آیا به راستی از طریق حواس ظاهری انسان می تواند به وجود خدایی که به دور از ظواهر و حواس پنج گانه هاست، شناخت پیدا کند؟!

 

حواس محدود و خدای نامحدود!

حواس ادراکی بشر دارای محدودیت ها و نقص هایی است که خود انسان ها نیز بدان معترف و آگاهند. برای مثال خطای دید از جمله مواردی است که همگان آن را خواسته یا ناخواسته تجربه نموده اند! هم چنین خطاهای ادراکی انسان در زمینه شنوایی و بویایی برای اکثر افراد اتفاق می افتند. اگر دستتان را درون آب گرم قرار دهید و بعد درون آب نیمه گرم آن را خنک حس می کنید ولی اگر دستتان را از درون آب سرد به درون آب نیمه گرم ببرید آن را گرم می یابید! این نمونه ها نیز نمونه هایی از خطای لامسه آدمی است که توسط اکثر افراد تجربه شده است.

و یا وقتی که دچار سرماخوردگی و زکام می گردیم مزه ی غذاها را حس نمی کنیم و یا به صورتی دیگر از آنچه واقعاً هستند آن ها را درک می نماییم. همه ی این موارد نشان می دهند که حواس آدمی خطاکار است. از طرف دیگر حواس ادراکی انسان دارای محدودیت هستند یعنی نمی توانند همه ی مدرکات و آنچه را که واقعاً هستند درک نمایند! پروردگار متعال وجود نامحدود و کاملی است که حواس محدود و ناقص و خطا کار بشر نمی توانند او را درک کنند!

روز شناخت

پای تجربه می لنگد!

به همین دلیل چگونه می توان ادعا نمود که با تجربه و دریافت شناخت از جهان پیرامون خود به تنهایی می توانیم به وجود پروردگار عالمیان پی ببریم؟! آیا برهان های جهان شناسی نظیر برهان نظم تنها مبتنی بر حواس ظاهری انسان می توانند به محدود پروردگار فراتر از حواس آدمی رهنمون شوند؟!

 

کلید معمای برهان نظم!

با دقت در ساختار برهان های جهان شناسی معلوم می شود که این براهین تنها مبتنی بر تجربه و حواس ظاهری نیستند! بلکه تجربه از طریق حواس و ابزارهای پنج گانه تنها مقدمات اولیه ی این گونه براهین می باشند. به بیان دقیق تر تجربه که دارای محدودیت و حواس که دارای نقص و خطا کاری می باشند نمی توانند برهان های جهان شناختی برای اثبات پروردگار عالمیان را که مبری از نقص و خطا و محدودیت است، به اثبات برسانند!

شناخت خالق و ناظم هستی از طریق مشاهده و درک نظم و زیبایی در جهان یک برهان خداشناسی است که به برهان نظم شهرت دارد

در براهین جهان شناسی مثلاً برهان نظم دیدن نظم و زیبایی های عالم هستی نشان می دهند که تنها نظم وجود دارد و نه بیشتر! امّا پس از آن «عقل» انسان به عنوان ابزار برتر در ادراک شروع به فعالیت کرده و این قاعده ی عقلی به کمک برهان می آید که: هر نظمی ناظم می خواهد! این قاعده یک قاعده ی عقلی است یعنی عقل بشر بدان می رسد و برایش امری بدیهی است نه آن که از طریق حواس ظاهری خطا کار بدان رسیده باشد. در واقع عقل به عنوان ابزار اصلی تکمیل کننده ی برهان جهان شناسی در اثبات خداست، که در معنای عام کلیه ی قواعد عقلی را می توان در قالبی به نام «فلسفه» مورد توجه قرار داد.

 

تکمیل برهان!

به این ترتیب از طریق مشاهده ی نظم و قرار دادن قاعده ی عقلی «هر نظمی صاحب ناظمی است» در کنار آن، نتیجه بدست آمده ، آن می شود که جهان دارای یک ناظم است، ناظمی مقتدر که توانسته در همه ی جهان این نظم را بگستراند و بدان سیطره یابد که او همان خداست!

 

خلاصه سخن

بنابراین از مجموع آن چه بیان شد معلوم می شود که براهین جهان شناسی که در میان مردم به براهین ساده شهرت دارند و براهین مبتنی بر حواس ظاهری آدمی هستند، بدون دخالت فلسفه و قواعد عقلی نمی توانند شکل گیرند! بنابراین این براهین کاملاً معقول و از جمله براهین فلسفی اثبات وجود خدا هستند و اعتبار اصلی آن ها به دخالت عقل در شکل گیری آن ها می باشد!

 

 

 


منابع و مآخذ

1- تفسیر سوره ی توبه- آیت الله جوادی آملی

2- براهین اثبات خدا- آیت الله جوادی آملی

3- اصول عقاید- آیت الله مصباح یزدی

4- جهان بینی توحیدی- شهید مطهری

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: پای ما می لنگد!
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 9 / 6 / 1395




در ماورای مشکل "حالا نیامدن"
انگار حکمتی ست که آسان نمی شود

مویت و انتظار به تکرار خورده اند
صدها گره که چاره به دندان نمی شو
د



ای ساقی دلهای جهان مست نگاهت
این ماه فرومانده ز چشمان سیاهت

پلک دلم امشب به نبودت پر درد است
این فصل کبود از غم هجران تو سرد است



هنوزم خواب می بینم به شب ها
همان مردی که براسبی سواراست

همان مردی که ایدجمعه روزی
واین پایان خوب انتظاراست


ترا نديده پسنديده‏ ام خدا را شكر
چنين پسند به هر ديده ‏تري نرسد

به ديدن آمده بودم امام نداد بكاء
برات رؤيت روي تو سر سري نرسد



درخت مهر اهل بیت نور دل به بار آرد
نهال بغض ایشان رنج های بی شمار آرد

امام مهدی ما را که با نیکان نظر دارد
خدایا در دل اندازش که بر ما هم گذار آرد


دل گفت: زراه آشنا می آیی
از جاده سرخ کربلا می آیی

یک روز ز روزهای زیبای خدا
یک روز به دلجویی ما میآیی


یک وجب مانده به تو، آب گذشت از سر من



آب کـز سـر گـذرد ، می گـذرم از سـر هـم



مرا شوق حضور او ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

دل هست و دلدار و صائم ، عشق است و خورشید قائم



زلفــش کمنـــدی که دائـــم ، بر دل سپارد کمـــان را




 

موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسب‌ها: مشاعره
 نصر
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 9 / 6 / 1395

نصر [يارى]

در اين سوره، از نصر و يارى خدا و پيروزى و فتح بزرگ است كه از سوى خدا فرا رسيده است و مردم فوج فوج به دين خدا مى‏گروند.
گفته‏اند كه در ايام «حجة الوداع‏» سال آخر عمر پيامبر در «منا» نازل شده و آخرين سوره‏اى است كه به نحو كامل و يكجا آمده است.
نام ديگر این سوره «توديع‏» است.
چرا كه بعنوان آخرين سوره‏ها، وداعى با پيامبر و پيامبر با امت محسوب مى‏شود و در آن اشاره‏اى به وفات رسول گرامى اسلام شده است.
این سوره صد و دومین سوره قرآن مجید است بعد از سوره توبه و 3 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره نصر:
پیروز شدن بر تمام دشمنان –بر انگیخته شدن با کتاب ناطق –پناه از گرمای دوزخ و آتش جهنم -به بهشت رفتن –گشوده شدن درهای خیر و برکت در دنیا-استجابت حاجات – ثواب کسی که در رکاب پیامبر(ص) ودر فتح مکّه بوده – پذیرفته شدن نماز در درگاه الهی

تبت [شكسته باد]

ابولهب، و همسر آتش افروز و هيزم‏كش او از سردمداران مشركين مخالف پيامبر بودند و آن حضرت را آزار مى‏دادند.
در اين سوره (آيه 1) نفرين شده كه شكسته باد دستان ابولهب و خودش نابود باد.
نام ديگر این سوره، «مسد» است. يعنى ريسمانى بافته شده از ليف خرما.
سوره «لهب» هم گفته شده است.
در مورد همسر ابولهب در آخرين آيه مى‏گويد كه در گردن زنش در حالت عذاب ريسمانى از اين نوع خواهد بود.
این سوره ششمین سوره قرآن مجید است که بعد از سوره «فاتحه‏» و در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 6 آيه دارد.


فضیلت و خواص قرآئت سوره تبت (مسد):

تنفر از ابو لهب –تسکین درد شکم در پناه خدا بودن

اخلاص [خالص كردن]

نامهای دیگر این سوره «اخلاص‏»،«توحيد»، «قل هو الله‏» و «اساس» است.
این سوره وحدانيت و اوصاف خداوند را بيان مى‏كند و بسيار فضيلت دارد و معادل يك سوم قرآن است.
این سوره در جواب درخواست گروهى از يهود كه از پيامبر، اوصاف خداوند را پرسيده بودند، نازل شده است.
در مورد اين سوره، امير المؤمنين (ع) فرموده است كه: «قل هو الله‏»، نسب نامه خداست.
اين سوره بیست و دومین سوره قرآن مجید است که بعد از سوره «ناس‏» در مكه نازل شده و 4 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره اخلاص (توحید):
بخشوده شدن گناهان پنجاه سال –اعطای خیر در دنیا و آخرت - بخشیده شدن گناهان او پدر و مادر و فرزندانش –پس از مرگ فرشتگان و جبرئیل بر بدن او نماز می خوانند-در امان بودن از بدیهای مردم-رفع بیماری شر و زور –پذیرفته شدن توبه –حفاظت از او –گناه نکردن –همچون تلاوت یک سوم قرآن و تورات وانجیل و زبور بودن –در امان بودن مال و ثروت –دور شدن فقر از خانه –تلاوت آن مانند تلاوت تمام قرآن است –نجات از عذاب دوزخ خدا دوستار او خواهد بود –حافظ در برابر هر آفت و بلا بودن –تسکین درد شکم –اعطای پاداش –پیروزی بر دشمنان

فلق [صبح]

در اين سوره فرمان به پيامبر(ص) است كه به خدائى كه آفريدگار فلق و سپيده دم است از شر همه پديده‏ها و شر ظلمت فراگير و جادوگران و حسودان، پناه ببرد.
این سوره بیستمین سوره قرآن مجید است که بعد از سوره «فيل» و قبل از سوره «ناس» در مكه نازل شده است و 5 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره فلق:
در امان بودن از درد و بیماری –در امن بودن از بیماری کودکان و بیماری تشنگی و بیماری معده –محفوظ و سالم ماندن تا زمان مرگ –پاداش همچون کسی که حج واجب و عمره نموده و روزه گرفته مقرر داشتن دفع چشم زخم و بدی ها و بلایا- رسیدن به پاداش بزرگ همانند کسی که در مکه روزه گرفته بودن

ناس [مردم]

در اين سوره هم مثل سوره فلق، خداوند به پيامبر فرمان داده كه به پروردگار مردم، فرمانرواى مردم و معبود مردم، از شر وسوسه گران از جن و انس پناه ببرد.
اين سوره و سوره فلق را «معوذتين‏» هم گفته‏اند.
زيرا كه در آغاز هر دو، مسئله تعويذ و پناه بردن به خدا از شرور حسودان و افسونگران و جادوگران مطرح شده كه دشمنان از طريق جادو و افسون قصد صدمه رساندن به پيامبر را داشتند.
این سوره بیست و یکمین سوره قرآن مجید است که بعد از سوره «فلق‏» و قبل از سوره «توحید‏» در مکه نازل شده است و 6 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره ناس:

در امان بودن از درد بیماری - امن بودن از بیماری کودکان و بیماری تشنگی و معده –در امان و حفظ خدا بودن –در امان بودن از گزند جنیان و وسوسه –پذیرفته شدن نماز

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: نصر
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 6 / 1395

 

 

شگفتی های چشم

شگفتی های چشم

چشم انسان را از دو نظر، هم از نظر ساختمان و اعضای ریز آن و هم از نظر روان شناسی می توان بررسی کرد.

از دیدگاه روان شناسی، حالت های مختلف چشم، بیماری و تندرستی فرد را بازمی گوید. چشم هم درون را می بیند و هم بیرون را، یعنی وقتی با چشم به چیزی نگاه می کنیم، از ظاهرش آگاه می شویم، ولی اگر به چشم کسی نگاه کنیم، از درونش با خبر می شویم. چشم، دوستی و دشمنی را نشان می دهد و بیننده را از نیت شوم یا قصد خیر صاحب آن آگاه می سازد. چشم هم گوینده است و هم شنونده. چشم از رضایت و خشم و نیز از قوت و ضعف خبر می دهد و از آسودگی و دلهره پرده برمی دارد. از امید و ناامیدی می گوید، درستی و نادرستی را روشن می سازد، از راستگویی و دروغگویی و از سیری و گرسنگی فرد حکایت می کند.

قاضی تیزبین، از چشم متهم نکته های فروانی به دست می آورد و بازپرس، پاسخ بسیاری از پرسش های خود را از چشم متهمان می گیرد و پلیس با کلید چشم، رازهای نهفته در دل مظنون به جرم را می گشاید.

پزشک با دقت به وضعیت چشم، به نوع بیماری انسان پی می برد. چشم، سخن می گوید و سخن می شنود. گرچه وظیفه اصلی چشم ها این نیست و بشر به وسیله زبان و سخن می تواند آن کارها را انجام دهد، ولی چشم با پذیرفتن این همه مسئولیت، بزرگ ترین خدمت ها را به بشر می کند. پدیدآورنده بشر، از روی لطف و مهر به او، چنین ویژگی هایی را در چشم نهاده است تا آدمی در گشایش و آسایش باشد!

و اما آیا تاکنون به ساختمان چشم خود دقت کرده اید؟

سازندگان دوربین های فیلمبرداری برای نشان دادن دقیق رنگ ها، رنج ها برده اند و کوشش ها کرده اند، ولی هنوز آن گونه که چشم رنگ ها را می بیند، نتوانسته اند تصویرها را با رنگ های واقعی خود ثبت کنند. در حالی که چشم انسان همواره در نگاه به اشیای هستی، همه رنگ ها را با کیفیتی بی نظیر دریافت می کند.

هرچند چشم های افراد بشر از لحاظ برخی ویژگی های ظاهری متفاوتند، برای مثال چشم زاغ با چشم میشی فرق دارد و کبود چشم از سیاه چشم جداست، او همه را چنان ساخته است که از نظر دید رنگ ها، هیچ گونه تفاوتی با هم ندارند و همه چشم ها و همه رنگ ها را به یک نوع می بینند!

دوربین های عکاسی در عکس برداری از فاصله های دور و نزدیک تنظیم خاصی دارند تا وضوح موضوع ها رعایت شود، ولی چشم در سریع ترین حرکت می تواند دور و نزدیک را واضح ببیند! چشم نه تنها در نور سفید می بیند، بلکه در نور زرد، سرخ، بنفش و همه رنگ ها قدرت دید دارد، ولی دوربین های عکاسی از عکس برداری در همه نورهای رنگین ناتوانند و این به دلیل ناتوانی سازنده آنهاست. عدسی دوربین عکاسی با قدرت محدود خود، نشانه سازنده ای داناست، پس عدسی چشم با داشتن قدرتی نامحدود، از پدیدآورنده ای بسیار دانا و توانا سخن می گوید. دوربین عکاسی همه چیز را معکوس می بیند، بالا را پایین و ایستاده را واژگون می بیند، ولی چشم ما هر چیزی را همان گونه که هست می بیند. آیا به این فکر کرده ایم آبی که در چشمان ماست، چگونه مایعی است که در درجه های گوناگون دما، وضع خود را حفظ می کند؛ در حرارت بالا تبخیر نمی شود و در حرارت پایین یخ نمی بندد. چه قدرت عظیمی توانسته است برخلاف قانون طبیعت و مایعات، چنین آبگونی را ایجاد کند که در حرارت های گوناگون وضع خود را حفظ کند!؟

 

موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: شگفتی های چشم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 6 / 1395

  حقایق جدید درباره مگس 

اعجاز و عجایب خلقت مگس : حقایق جدید درباره مگس در قرآن و روایات حضرت محمد (ص)

 

 

سالها پیش یکی از ملحدان گفته است که ای مسلمانان چگونه راست می پندارید مگسی که بیماریها را حمل می کند در آن شفا باشد؟ این مسئله غیر منطقی است و انسان عاقل آنرا نمی پذیرد. 

حقیقت این است که در آن زمان نمی دانستم چگونه به او پاسخ گویم. چرا که سرشت ملحد سرشتی مادی است که به عالم غیب ایمان نمی آورد، بلکه دلایل مادی ملموس می خواهد . او تجاربی را که مسلمانان به دست آورده اند، نمی داند. بنابراین چاره ای نیست که حقایق جدید درباره مگس را که غربیها آنرا به دست آورده و کشف کره اند، بیان کنیم. 

کسب تجربه از اوایل قرن بیستم جهت استفاده از پادزهر حشرات آغاز شد . خانم دکتر "جوآن کلارک" در استرالیا از غربیهایی بود که به این مسئله اهتمام ورزید و در اثر تجربه فهمید که در سطح خارجی مگس پادزهر وجود دارد که برخی از امراض و بیماریها را معالجه می کند، بنابراین اذعان داشت که در مگس شفا وجود دارد. 

هر کسی در این زمینه نظری ارائه کرد. اما کسب تجربه همچنان ادامه داشت تا اینکه تعدادی از اندیشمندان بحثهایی در این زمینه مطرح کردند و فهمیدند که مگسی که بیشتر بیماریها را حمل می کند، بیشترین پادزهر را که منجر به شفای بیماریها می شود، نیز حمل می کند؛ به گونه ای که ناقل امراضی که حمل می کند، نیست. 

وجود این مسئله امری منطقی است، زیرا مگس باکتریهای مضر زیادی در جسمش حمل می کند تا بتواند به زندگی ادامه دهد؛ بنابراین باید که مواد ضد این باکتریها را نیز حمل کند و این مواد را که خداوند افزایش داده برای این است تا برخورد با ویروسها و بیماریها با او جلوگیری کند.

محققان می گویند: مگس انواع زیادی از باکتری، ویروسها و میکروبهای بیماری زا را حمل می کند، اما همزمان در سطح جسمش مواد ضد این میکروبها را نیز حمل می کند . بهترین شیوه برای آزادسازی پادزهر از مگس فروبردن آن در مایعات است. این کشف جدیدی است که محققان را متحیر کرده و هرگز توقع نداشتند که بیماری و دارو را در یک مخلوق و آن هم در مگس بیابند و سؤال این است: آیا این همان چیزی نیست که نبی اعظم (صلی الله علیه وسلم) قرنها پیش بیان کرده بود؟

 

     

محققان به صورت ناگهانی دریافتند که بهترین شیوه برای آزاد سازی این مواد یا همان پادزهرها فروبردن مگس در مایع است. زیرا پادزهرها بر سطح خارجی جسم مگس و بالهایش وجود دارد.

البته این اطلاعات طی سالهای اخیر مطرح شد و هنگامی که محققان غرب از آن صحبت می کردند آنرا بسیار عجیب می دانستند و از آن شگفت زده می شدند. زیرا برای آنها اطلاعات جدید و غریبی به شمار می رفت. 

امروز پزشکان روسیه تلاش می کنند تا درمان جدید با مگس را توسعه دهند؛ زیرا دریافتند که مگس حاوی مواد زیادی است که بیشتر از داروهای سنتی و قدیمی به شفا و درمان بیماریها کمک می کند . آنها می گویند که این درمان جدید در دنیای پزشکی انقلابی به پا خواهد 

بنابراین ما دو حقیقت علمی داریم: 

1- سطح خارجی مگس حاوی پادزهرهایی است که میکروبها و ویروسها را از بین می برد. 

2-بهترین شیوه برای آزادسازی این پادزهرها فروبردن مگس در مایعات است. 

در حدیثی از حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم)، این دو حقیقت مطرح شده است: (إذا وقع الذباب فی شراب أحدکم فلیغمسه ثم لینزعه، فإن فی أحد جناحیه داء وفی الآخر شفاء)" هنگامی که مگسی در نوشیدنی یکی از شما افتاد، آنرا در آب فروبرید سپس از آن نوشیدنی استفاده کنید؛ زیرا در یکی از بالهای مگس درد و در دیگری درمان است. "

این حدیث شریف نبوی برای این است تا غذایی که در آن مگس افتاده را هدر ندهیم، کافی است که آنرا در آب فرو بریم تا مواد ضد میکروبها آزاد شود. اما بیشتر ملحدان از این حدیث نه تنها تعجب کردند بلکه آنرا که از نبی رحمت (صلی الله علیه وسلم) نقل شده، مورد تمسخر قرار دادند. اما ما امروز می بینیم که محققان بی آنکه بدانند کلام حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) را تکرار می کنند. 

پروفسور جان الوارز براوو از دانشگاه توکیو می گوید: چیزهای دیگری وجود دارد که انسان قبول کند در مگس شفا وجود دارد. بنابراین به زودی خواهیم دید که درمانی موفق برای بیشتر بیماریها از مگس استخراج می شود. 

همچنین برخی از محققان ایالات متحده آمریکا تلاش می کنند تا راه جدید شفا در استفاده از مگس بیابند و تأکید می کنند که درمان با مگس امری مقبول و علمی در آینده ای نزدیک است .


نقل قول:

حشره شناسان در دیگر بررسی های خود تشابه زیاد میان قلب مگس و قلب انسان را مورد تأکید قرار دادند. آنها سعی می کنند تا امراض قلبی پیران را با استفاده از مگس درمان و برطرف کنند. این یعنی اینکه درمان بیماریهای قلبی نیز در مگس وجود دارد


طی چند ماه محققان دانشگاه آبرن به وجود پروتئینی در بزاق مگس پی برده اند . این پروتئین ممکن است که التیام زخمها و شکافهای پوستی مزمن را تسریع کند.

و طی چند وقت محققان دانشگاه استنفورد اعلام کردند: برای اولین بار است که کشف کرده اند ماده ای در مگس وجود دارد که سیستم دفاعی بدن انسان را تقویت می کند. 

خانم کلارک می گوید: " ما درباره پادزهرها در جایی صحبت می کنیم که هیچ کس پیش از این توقع نداشته است." اما این محقق و محققان دیگر سخنان حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) را درباره شفا در بالهای مگس که بیش از 1400 سال پیش گفته بود را فراموش کرده اند.

به جای اینکه شخص از دقت تعبیر نبی گرامی (صلی الله علیه وسلم) تعجب کند، از وجود شفا در بالهای مگس و شیوه آزادسازی این مواد، یعنی چگونگی به دست آوردن پادزهر در فرو بردن مگس در آب تعجب می کند. این اطلاعات چند سال پیش کشف شده؛ اما این حدیت شاهد صدق و راستی حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) و در پاسخ به ادعای کسانی است که احادیث مصطفی (صلی الله علیه وسلم) را مملو از اساطیر و افسانه می خوانند . چرا که هر کلمه ای که با آن سخن گفت کلامی حق از جانب خداوند بلند مرتبه بوده است. 

پایان: ای دوست ملحد من آیا با این حقایقی که بیان شد، حقایق محققانی که نمی توان تجارب و اکتشافات آنها را انکار کرد، قانع شدی؟ آیا قلبت برای دریافت پیام حق خاشع شد؟ آیا نظرت را درباره دین اسلام تغییر دادی؟

از خداوند بلندمرتبه می خواهیم که ما را هدایت کند و علمی نافع روزی دهد و از آن هر مطلعی نفع برد . پروردگار من شنونده دعاء است. 

http://www.55a.net/firas/arabic/?pag...&select_page=5

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـ

منابع:

1 Danny Kingsley , The new buzz on antibiotics, 
www.abc.net.au, 1 October 2002.

2- Fruit Flies May Pave Way To New Treatments For Age-related Heart Disease, Burnham Institute, 2007.

3- The ointment in the fly: antibiotics, The Economist, December 3, 1994.

4- Protein in Fly Saliva Speeds Healing of Incisions, Wounds, Auburn University, 23 Jan 2005.

5- Fruit Fly Insight Could Lead To New Vaccines, Stanford University, March 11, 2007.
6- The fly effect: Russian scientists invent new medicine with the help of flies, St. Petersburg State University, 2006

 

 

 

 

موضوعات مرتبط:
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 6 / 1395

 

 

شگفتیهای آفرینش

 

ابرها و ریزش باران

 

باران، یکی از نعمت‏های بزرگ پروردگار است که به وسیله ابرها در بسیاری از نقاط زمین فرو می‏ریزد. در اثر همین برکات آسمانی است که رودها، چشمه‏ها، سدها ودریاها پر آب می‏شود و زندگی موجودات در زمین ادامه می‏یابد. در خطبه‏ای از امیرمؤمنان درباره چگونگی شکل‏گیری ابرها و ریزش باران می‏خوانیم: «خداوند، ابرهایی را آفرید تا قسمت‏های مرده زمین احیا شود و گیاهان رنگارنگ بروید. پس قطعات بزرگ و پراکنده ابرها را به هم پیوست تا سخت به حرکت درآمدند و با به هم خوردن ابرها، برق‏ها درخشیدن گرفت و از درخشندگی ابرهای سفیدِ کوه پیکر و متراکم چیزی کاسته نشد. بعد، ابرها را پی در پی فرستاد تا زمین را احاطه کردند و بادها، شیر باران را از ابرها دوشیدند و به شدت به زمین فرو ریختند. ابرها هم پایین آمده سینه بر زمین ساییدند و آن‏چه بر پشت داشتند، فرو ریختند و در این حال، در بخش‏های بی‏گیاه زمین، انواع گیاهان رویید و در دامن کوه‏ها سبزه‏ها پدید آمد».

 

زمین، کوه و دری

در خطبه‏ای از نهج‏البلاغه درباره عجایب آفرینش می‏خوانیم: «از نشانه‏های توانایی و عظمت خدا و شگفتی ظرافت‏های آفرینش او، آن است که از آب دریای موج زننده و امواج فراوان شکننده، خشکی آفرید و به طبقاتی تقسیم کرد. سپس طبقه‏ها را از هم گشود و هفت آسمان به وجود آورد که به فرمان او برقرار ماندند و در اندازه‏های معین استوار شدند. نیز زمین را آفرید که دریایی سبزرنگ و روان، آن را بر دوش می‏کشید. زمین در برابر فرمان خدا فروتن، در برابر شکوه پروردگاری تسلیم است. سپس صخره‏ها، تپه‏ها و کوه‏های بزرگ را آفرید، آن‏ها را در جایگاه خود ثابت نگاه داشت و در قرارگاهشان استقرار بخشید. پس کوه‏ها در هوا و ریشه‏های آن در آب رسوخ کرد. کوه‏ها از جاهای پست و هموار سر بیرون کشیده و کم کم ارتفاع یافتند و ریشه آن در دل زمین ریشه دوانید. قله‏ها هم سر به سوی آسمان برافراشت و نوک آن‏ها طولانی شد تا تکیه‏گاه زمین و میخ‏های نگهدارنده آن باشد. سپس زمین با حرکات شدیدی که داشت آرام گرفت تا ساکنان خود را نلرزاند و آن‏چه بر پشت زمین است سقوط نکند یا از جای خویش منتقل نگردد».
آفرینش آسمان
امیرمؤمنان علیه‏السلام در خطبه‏ای درباره آفرینش آسمان و شگفتی‏های آن می‏فرماید: «خداوند، فضای باز و پستی و بلندی و فاصله‏های وسیع آسمان‏ها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکاف‏های آن را به هم آورد... و آفتاب را نشانه روشنی‏بخش روز، و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شب‏ها قرار داد. بعد آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت درآورد و حرکت آن دو را دقیق اندازه‏گیری کرد تا در درجات تعیین شده حرکت کنند که بین شب و روز تفاوت باشد و قابل تشخیص شود و با رفت و آمد آن‏ها، شماره سال‏ها و اندازه‏گیری زمان ممکن باشد. پس در فضای هر آسمان، فلک آن را آفرید و زینتی از گوهرهای تابنده و ستارگان درخشنده بیار است... و تمامی ستارگان از ثابت و استوار، و گردنده و بی‏قرار، فرود آینده و بالا رونده، و نگران کننده و شادی آفرین را، تسلیم اوامر خود فرمود».
ویژگی‏های فرشتگان
فرشتگان، آفریده‏های خدایند که در آفرینش آن‏ها، شگفتی‏های بسیاری هست و بیشتر انسان‏ها از آن آگاهی ندارند. حضرت علی علیه‏السلام در یکی از خطبه‏های نهج‏البلاغه درباره فرشتگان می‏فرماید: «خدا، فرشتگان را در صورت‏های مختلف و اندازه‏های گوناگون آفرید و بال و پرهایی برای آنان قرار داد؛ آن‏ها که همواره در تسبیح جلال و عزت پروردگار به سر می‏برند و چیزی از شگفتی‏های آفرینش پدیده‏ها را به خود نسبت نمی‏دهند و در آن‏چه از آفرینش پدیده‏ها خاص خداست، ادعایی ندارند». در قسمتی دیگر از این خطبه آمده است: «خدا، فرشتگان را امین وحی خود قرار داد و برای رساندن پیمان امر و نهی خود به پیامبران، از آن‏ها استفاده کرد.... گذشت شب و روز آن‏ها را به سوی مرگ سوق نداد، تیرهای شک و تردید خلل در ایمانشان ایجاد نکرد، شک و گمان در پایگاه یقین آنان راه نیافت، آتش کینه در دل‏هایشان شعله‏ور نگردید، و حیرت و سرگردانی، آن‏ها را از ایمانی که دارند و آن‏چه از جلال و هیبت خداوندی که در دل نهادند، جدا نساخت».
آفرینش نخستین انسان
در خطبه اول نهج‏البلاغه، درباره شگفتی آفرینش نخستین انسان، آمده است: «خداوند بزرگ، خاکی از قسمت‏های گوناگون زمین، از قسمت‏های سخت و نرم، و شور و شیرین گرد آورد. بعد آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد و با افزودن رطوبت، چسبناک گردید که از آن، اندامی شایسته و عضوهایی جدا و به یکدیگر پیوسته آفرید. سپس آن را خشکانید تا محکم شد. بعد خشکاندن را ادامه داد تا سخت گردید و در زمانی معین و سرانجامی مشخص، اندام انسان کامل شد. آن گاه از روحی که آفرید، در آن دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد که نیروی اندیشه‏ای دارد که وی را به تلاش می‏اندازد و افکاری یافته که در دیگر موجودات تصرف می‏کند. به انسان اعضا و جوارحی بخشید که در خدمت او باشند و ابزاری عطا فرمود که آن‏ها را در زندگی به کار گیرد. نیز قدرت تشخیص به او داد تا حق و باطل را بشناسد و حواس چشایی و بویایی و وسیله تشخیص رنگ‏ها و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد. خداوند، انسان را مخلوطی از رنگ‏های گوناگون، و چیزهای همانند و سازگار و نیروهای متضاد، و مزاج‏های گوناگونِ گرمی، سردی، تری و خشکی قرار داد».
اختلاف‏های شگفت‏انگیز 
شگفتی‏های آفرینش آسمان، زمین، دریا و اختلاف شب و روز، و تفاوت انسان‏ها در رنگ و نژاد و زبان، جملگی حکایت از قدرت، علم و تدبیر خالق هستی دارد که هر انسان حقیقت‏طلب را به وجود آفریننده یکتا که مظهر کامل حق و حقیقت است، رهنمون می‏سازد. در خطبه‏ای از امیرمؤمنان علیه‏السلام آمده است: «اگر اندیشه‏ات را به کارگیری تا به راز آفرینش پی برده باشی، دلایل روشن به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک، همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته، و اختلافات و تفاوت‏های پیچیده‏ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.... پس اندیشه کن در آفتاب و ماه، و درخت و گیاه، و آب و سنگ، و اختلاف شب و روز، و جوشش دریاها، و فراوانی کوه‏ها، و بلندای قله‏ها و گوناگونی لغت‏ها و تفاوت زبان‏ها، که نشانه‏های روشن پروردگارند. پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد و تدبیر کننده را انکار کند».
خفاش، پرنده شب
در خطبه‏ای از امیرمؤمنان حضرت علی علیه‏السلام درباره شگفتی‏های آفرینش خفاش چنین آمده است: «از زیبایی‏های صنعت پروردگاری و شگفتی‏های آفرینش او، همان اسرار پیچیده حکیمانه در آفریدن خفاشان است. روشنی روز که همه چیز را می‏گشاید، چشمانشان را می‏بندد و تاریکی شب که هر چیز را به خواب فرو می‏برد، چشمان آن‏ها راباز می‏کند.... روشنی آفتاب، خفاش را از رفتن در تراکم نورهای تابنده‏اش باز می‏دارد و در خلوتگاه‏های تاریک پنهان می‏سازد؛ که خفاش از حرکت در نور درخشان ناتوان است. پس او در روز پلک‏ها را بر سیاهی دیده‏ها اندازد و شب را چونان چراغی برمی‏گزیند که در پرتو تاریکی آن، روزی خود را جستجو می‏کند و سیاهی شب، دیده‏های او را نمی‏بندد و به خاطر تاریکی زیاد، از حرکت و تلاش باز نمی‏ماند. آن گاه که خورشید پرده از رخ بیفکند و سپیده صبحگاهان بدمد و لانه تنگ سوسمارها از روشنی آن روشن شود، خفاش پلک‏ها بر هم می‏نهد و بر آن چه در تاریکی شب به دست آورده، قناعت می‏کند».
بال خفاش
در سخنانی از امیرمؤمنان علیه‏السلام ، درباره شگفتی‏های خلقت بال‏های خفاش می‏خوانیم: «پاک و منزه است خدایی که شب را برای خُفاشان چونان روز روشن و مایه به دست آوردن روزی قرار داد، و روز را چونان شب تار، مایه آرامش و استراحت آن‏ها انتخاب فرمود، و بال‏هایی از گوشت برای پرواز آن‏ها آفرید، تا به هنگام نیاز به پرواز، از آن استفاده کنند. این بال‏ها همانند لاله‏های گوش‏اند، بی پر و بدون رگ‏های اصلی، اما تو جای رگ‏ها و نشانه‏های آن را به خوبی مشاهده می‏کنی.
خداوند برای خفاشان دو بال قرار داد، نه آن قدر نازک که درهم بشکند ونه چندان محکم که سنگینی کند. آن‏ها پرواز می‏کنند، در حالی که فرزندانشان به ایشان چسبیده و به مادر پناه برده‏اند. اگر فرود آیند، با مادر فرود می‏آیند و اگر بالا روند، با مادر اوج می‏گیرند. از مادرانشان جدا نمی‏شوند تا آن هنگام که اندام جوجه نیرومند و بال‏ها، قدرت پرواز کردن پیدا کند و بداند که راه زندگی کردن کدام است و مصالح خویش را بشناسد. پس پاک و منزه است پدید آورنده هر چیزی که بدون هیچ الگویی باقی مانده از دیگری، هستی را آفرید».
اعضا و جوارح ملخ
امیرمؤمنان علیه‏السلام در خطبه‏ای، ضمن توجه به اعضا و جوارح مَلخ، درباره شگفتی‏های آفرینش آن، چنین می‏فرماید: «اگر می‏خواهی، در مورد شگفتی ملخ سخن بگو که خدا برای او دو چشم سرخ و دو حدقه چونان ماه تابان آفرید، و به او گوش پنهان، و دهانی متناسب اندامش بخشید. ملخ، حواسی نیرومند و دو دندان پیشین دارد که گیاهان را می‏چیند، و دو پای داس‏مانند که اشیا را برمی‏دارد. کشاورزان از آن‏ها می‏ترسند و قدرت دفع آن‏ها را ندارند؛ گرچه همه متحد شوند. ملخ‏ها، نیرومندانه وارد کشتزار می‏شوند و آن چه میل دارند می‏خورند، در حالی که تمام اندامشان به اندازه یک انگشت باریک نیست».
آفرینش مورچه
امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در خطبه‏ای درباره شگفتی‏های آفرینش مورچه چنین می‏فرماید: «به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمی‏شود. نگاه کنید چگونه روی زمین راه می‏رود و برای به دست آوردن روزی خود تلاش می‏کند. او دانه‏ها را به لانه خود منتقل می‏سازد و در جایگاه مخصوص نگه می‏دارد. در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده و به هنگام درون رفتن، بیرون آمدن را فراموش نمی‏کند. روزی مورچه تضمین گردیده و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است... اگر در مجاری خوراک و قسمت‏های بالا و پایین دستگاه گوارش و آن چه در درون شکم او از غضروف آویخته به دنده تا شکم، و آن‏چه در سر اوست از چشم و گوش اندیشه کنی، از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ است خدایی که مورچه را بر روی دست و پایش بر پا داشت و پیکره وجودش را با استحکام قرار داد و در آفرینش آن، هیچ قدرتی او را یاری نداد و هیچ آفریننده‏ای کمکش نکرد».
رنگ‏آمیزی شگفت‏انگیز طاووس
طاووس، از زیباترین پرندگان است که هر بیننده‏ای را در نگاه نخست، متوجه رنگ‏آمیزی شگفت‏انگیز پرهای خود می‏سازد. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام به تشریح عظمت آفرینش طاووس پرداخته و می‏فرماید: «از شگفت‏انگیزترین پرندگان در آفرینش، طاووس است که خداوند آن را در استوارترین شکل موزون بیافرید و رنگ‏های پر و بالش را به نیکوترین رنگ‏ها بیاراست؛ با بال‏های زیبا که پرهای آن به روی یکدیگر انباشته شده و دُم کشیده‏اش که چون به سوی ماده پیش می‏رود، آن را چونان چتری گشوده و بر سر خود سایبان می‏سازد، گویا بادبان کشتی است که ناخدا آن را برافراشته است.... اگر رنگ‏های پرهای طاووس را به روییدنی‏های زمین تشبیه کنی، خواهی گفت: دسته گلی است که از شکوفه‏های رنگارنگ گل‏های بهاری فراهم آمده است، و اگر آن را با پارچه‏های پوشیدنی همانند سازی، پس چون پارچه‏های زیبای پر نقش و نگار یا پرده‏های رنگارنگ یمن است، و اگر آن را با زیورآلات مقایسه کنی، چون نگین‏های رنگارنگی است که در نواری از نقره با جواهرات زینت شده است».
ریزش و رویش پرهای طاووس
امیرمؤمنان در سخنانی به بیان ریزش و رویش پرهای طاووس پرداخته و می‏فرماید: «طاووس، چونان شکوفه‏های پراکنده‏ای است که باران بهار و گرمای آفتاب را در پرورش آن نقش چندانی نیست و شگفت آور آن که هر از چند گاهی، از پوشش پرهای زیبا بیرون می‏آید و تنْ عریان می‏کند. پرهای او پیاپی فرو می‏ریزد و از نو می‏روید. پرهای طاووس، چونان برگ خزان رسیده می‏ریزد و دوباره رشد می‏کند و به هم می‏پیوندد، تا دیگربار شکل و رنگ زیبای گذشته خود را بازیابد، بی‏آن که میان پرهای نو و ریخته شده، تفاوتی وجود داشته باشد یا رنگی جا به جا بروید. اگر در تماشای یکی از پرهای طاووس دقت کنی، لحظه‏ای به سرخی گل، و لحظه‏ای دیگر به سبزی زَبَرجَد و گاه به زردی زر ناب جلوه می‏کند. راستی! هوش‏های ژرف‏اندیش و عقل‏های پرتلاش، چگونه این همه از حقایق موجود در پدیده‏ها را می‏تواند درک کند، و چگونه گفتار توصیفگران، به نظم کشیدن این همه زیبایی را بیان تواند کرد؟».
زیبایی‏های گردن طاووس
هر عضو طاووس، در بردارنده شگفتی‏های بسیار است. امیرمؤمنان علیه‏السلام در سخنانی درباره گردن طاووس می‏فرماید: «برفراز گردن طاووس، به جای یال، کاکلی سبزرنگ و پر نقش و نگار روییده، و برآمدگی گردنش چونان آفتابه‏ای نفیس و نگارین است. از گلوگاه تا روی شکمش، به زیبایی رنگ‏آمیزی شده یا چون پارچه حریر براق یا آیینه‏ای شفاف که پرده برروی آن افکندند، درآمده است. در اطراف گردنش، گویا چادری سیاه افکنده که چون رنگ آن شاداب و بسیار می‏باشد، پنداری با رنگ سبز تندی درهم آمیخته که در کنار شکاف گوشش، جلوه خاصی دارد. کمتر رنگی می‏توان یافت که طاووس از آن در اندامش نداشته باشد، یا با شفافیت و صیقل فراوان و زرق و برق جامه‏اش، آن را جلای برتری نداده باشد».
زیبایی‏های زمین
امیرمؤمنان علیه‏السلام در سخنانی راجع به زیبایی‏های زمین چنین می‏فرماید: «زمین، به وسیله باغ‏های زیبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرد و با لباس نازک گلبرگ‏ها که برخود پوشید، هر بیننده‏ای را به شگفتی واداشت و با زینت و زیورهایش، فخرکنان خود را آراست و هر بیننده‏ای را به وجد آورد.... خداوند در گوشه و کنار زمین، دره‏های عمیقی آفرید و راه‏ها و نشانه‏هایی برای آنان که بخواهند از جاده‏های وسیع آن عبور کنند، تعیین کرد».

موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: شگفتیهای آفرینش
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 7 / 6 / 1395

آغاز جهان

هيدروژن، گاز جهاني مبدأ وجود است. دکتر «فندي» درکتابش «آيه هاي کيهاني قرآن» مي نويسد که تکامل جهان قبل از آنکه شکل سحاب، کهکشان، ستاره يا سياره را به خود بگيرد، با مراحلي، همراه با تراکم تدريجي گاز جهاني توسط نيروي جاذبه به انجام رسيد.
قرآن، در سوره ي فصلت آيه هاي 11- 9 تصويري ارائه مي نمايد که اين کشف علمي را تاييد مي کند:
«
قل ائنکم لتکفرون بالذي خلق الارض في يومين و تجعلون له اندادا ذلک رب العالمين. و جعل فيها رواسي من فوقها و بارک فيها و قدر فيها اقواتها في أربعه ايام سواء للسائلين. ثم استوي الي السماء و هي دخان فقال لها و للأرض ائتيا طوعا أو کرها قالتا أتينا طائعين؛ بگو:
آيا شما به آن کس که زمين را در دو روز آفريد، کافرهستيد و براي او همانندهايي قرار مي دهيد؟! او پروردگار جهانيان است. او در زمين کوه هاي استواري قرار داد و درآن برکاتي آفريد و مواد غذايي مقدر فرمود - اينها، همه در چهار روز بود - درست به اندازه ي نياز تقاضا کنندگان. سپس، به آفرينش آسمان پرداخت، درحالي که به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد: «به وجود آييد و (و شکل گيريد)، خواه از روي اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما ازروي اطاعت مي آييم ( وشکل مي گيريم)» .
آنچه در اين آيه شگفت انگيز است، اين است که «همه ي «اجرام سماوي» شناور درآسمان، در ابتدا به صورت گاز بوده اند و اين حقيقت را همه ي نظريه هاي ستاره شناسي با تفاوت هايي در جزئيات، تأييد مي کنند» .
اين آيه، نشان مي دهد که هر آنچه درجهان است، ازروي ميل، از دستورات خدواند پيروي مي کند. قوانين ثابت فيزيکي خدواند، به انسان توانايي کسب دانش مي دهد و در نتيجه، او با مشاهده ي پديده هاي جهان به نظرياتي مي رسد.
دکترفندي در همان کتاب (آيه هاي کيهاني قرآن) ادامه مي دهد: «اين پذيرفته شده است که کهکشان ها با سرعت زياد از يکديگر دورمي شوند. هر چه کهکشان ها بيشتر دور شوند، سريع تر در فضاي نامحدود رها مي شوند».
خداوند متعال اين حقيقت علمي و را در سوره ي ذاريات آيه ي 47 ذکر کرده است:
«
و السماء بنيناها بأييد و إنا لموسعون؛ و ما آسمان را با قدرت بنا کرديم، و همواره آن را وسعت مي بخشيم» .
جهان، به علت دور شدن کهکشان هايش، بيش از حد گسترش مي يابد. تخمين زده مي شود که درجهان، حدود صد هزار ميليون کهکشان وجود دارد که کاملا از هم دور هستند. هنگامي که دانشمندان مي گويند: «بيليون ها کهکشان وجود دارد» . بي کران بودن جهان پي مي بريم و اينکه چگونه اين کهکشان ها، با هماهنگي کامل شناورند. بي شک، اين حقيقت بيانگرآن است که قادري متعال، طبق نظامي کاملا صحيح عمل مي کند و اين قادر متعال کسي جز خدا نيست.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: آغاز جهان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 7 / 6 / 1395

پيدايش جهان در قرآن

مفسران و انديشمندان علوم قرآني يکي از ابعاد اعجاز قرآن را اعجاز علمي آن دانستند.منظور از اعجاز علمي قرآن، آياتي است که به نوعي اشاره به اکتشافات علمي جديد دارد.ما معتقديم که قرآن کتاب هدايت است و آنچه خداوند در اين کتاب بيان داشته است،با هدف هدايتگري مطرح شده است،اما در لابه لاي آيات آياتي را مي بينيم که علاوه بر جنبه هدايتگري،بعد ديگري از قرآن را همان اعجاز علمي است،جلوه گر مي سازد.بنابراين قرآن کريم فيزيک،شيمي،نجوم و...نيست؛کتاب هدايت است و برداشت علمي از آيات در مواردي که علم به طور قطعي به اثبات آن پرداخته،مي تواند عمق عظمت آن را به اثبات رساند.
در اين سلسله مقالات برآنيم تا به بررسي مختصر اين آيات بپردازيم.

پيدايش جهان

درباره پيدايش جهان،نظريات مختلفي بيان شده است.بر اساس آخرين اکتشافات دانشمندان علم هيئت و در رأس آنها لاپلاس(laplace) دانشمند مشهور رياضيات و هيئت که در حدود دو قرن پيش اظهار شد،کرات آسماني در ابتداي خلقت از توده هاي گاز متراکم تشکيل شده بودند که بعد از مدتي و به مرور زمان بر اثر فشردگي و تراکم شديد،از يکديگر جدا شدند و با از دست دادن حرارت و التهاب اوليه رفته رفته سرد و به صورت کرات امروزي درآمدند(1).تحقيقات دانشمندان بعدي نيز هرچند اين نظريه را تکميل و بعضي نکات آن را تصحيح کرد،اما در همه آنها اصل پيدايش اين کرات از يک نوده گاز سوزان پذيرفته شده و مورد قبول محافل علمي جهان است(2).
در حالي که بيش از دو قرن از عمر اين ديدگاه نمي گذرد،قرآن کريم با اعجازي شگرف و به طور روشن اين حقيقت را بيان کرده است.در آيه 11 سوره فصّلت مي خواينم:ثُم استوي إلي السماءِ و هي دُخانٌ...؛پس به آسمان توجه نمود؛در حالي که (به صورت)دودي بود....در آيه 30 سوره انبياء آمده است:أَولم ير الذين کفرُوا أن السماوات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهُما...؛آيا کافران نمي نگرند که آسمانها و زمين به يکديگر متصل بودند؛پس آنها را جدا کرديم....
چنان که به روشني از آيات بالا به دست مي آيد،هماهنگي اعجاب انگيزي ميان ديدگاه قرآن با علم روز در زمينه آغاز آفرينش جهان وجود دارد که اعجاز و عظمت قرآن را بيش از پيش جلوه گر مي سازد و از همين روست که دکتر بوکاي مي گويد:«کوچک تريم مخالفتي ميان معلومات قرآني و علم جديد راجع به شکل گيري جهان وجود ندارد(3)».

پي نوشت

1.قرآن و علوم روز،سيد جواد افتخاريان،ص 234.
2.
قرآن و آخرين پيامبر،ناصر مکارم شيرازي، ص193؛قرآن و علوم روز،ص235.
3.
عهدين:قرآن و علم،دکتر موريس بوکاي،ترجمه دکتر حسن حبيبي،ص201.

منبع:ماهنامه قرآني،آموزشي نسيم وحي (شماره اول)
/
خ

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 7 / 6 / 1395

در قرآن 17 بار سخن از حضرت آدم ـ علیه السلام ـ به میان آمده.[1] در این جا به بخشی از زندگی ایشان كه در قرآن آمده با توجه به روایات و گفتار مفسران، اشاره می‌كنیم:

خبر از آفرینش خلیفه خدا به فرشتگان
خداوند اراده كرد تا در زمین خلیفه و نماینده‌ای كه حاكم زمین باشد قرار دهد، چرا كه خداوند همه چیز را برای انسان آفریده است.[2] موقعیت و لیاقت انسان را به گونه‌ای قرار داده تا بتواند به عنوان نماینده خدا در زمین باشد

خداوند قبل از آن كه آدم ـ علیه السلام ـ پدر انسانها را به عنوان نماینده خود در زمین بیافریند، این موضوع بسیار مهم را به فرشتگان خبر داد. فرشتگان با شنیدن این خبر سؤالی نمودند كه ظاهری اعتراض گونه داشت و عرض كردند:
«پروردگارا!‌ آیا كسی را در زمین قرار می‌دهی كه:
1. فساد به راه می‌اندازد؛
2. و خونریزی می‌كند؛
این ما هستیم كه تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم، بنابراین چرا این مقام را به انسان گنهكار می‌دهی نه به ما كه پاك و معصوم هستیم؟»
خداوند در پاسخ آنها فرمود: «من حقایقی را می‌دانم كه شما نمی‌دانید».[3]
خداوند همه حقایق، اسرار و نامهای همه چیز (و استعدادها و زمینه‌های رشد و تكامل در همه ابعاد) را به آدم ـ علیه السلام ـ آموخت. و آدم ـ علیه السلام ـ همه آنها را شناخت.
آن گاه خداوند آن حقایق و اسرار را به فرشتگان عرضه كرد و در معرض نمایش آنها قرار داد و به آنها فرمود: «اگر راست می‌گویید كه لیاقت نمایندگی خدا را دارید نام اینها را به من خبر دهید، و استعداد و شایستگی خود را برای نمایندگی خدا در زمین، نشان دهید

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 6 / 1395

 ۱۰ اردیبهشت سالگرد عملیات بیت المقدس (۱۳۶۱) و سالگرد شهادت محسن وزوایی فاتح بازی دراز

✿ ۞  دفــــاع مــــقــــدس ۞  ✿ بــــدون شـــرح !




زندگی نامه




محسن وزوائی در ۸ مرداد ماه ۱۳۳۹ در تهران متولد شد . شش ساله بود که قدم در راه تحصیل علم گذاشت. او پس از اتمام دوره ابتدائی دوره متوسطه را در دبیرستان دکتر هشترودی به پایان رساند و در سال ۱۳۵۵ به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد. محسن٬ از کودکی بدلیل اینکه پدرش همرزم آیت الله کاشانی بود با الفبای سیاسی آشنا شد. او با شناختی که از سیاست پیدا کرده بود و نیز شناخت صحیحی از مکتب اسلام داشت در دانشگاه از طیف گونان و منحرف سیاسی پرهیز می‌کرد تا اینکه با تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه به این انجمن می‌پیوندد.
 



دوران انقلاب
 


وی هم‌زمان با شرکت در فعالیت‌های سیاسی و عقیدتی از سال ۱۳۵۶ مسئولیت هدایت مبارزات دانشجویی را در دانشگاه شریف ، علیه رژیم پهلوی را به عهده داشت . او در روزهای پر تلاطم انقلاب نقش حساس هدایت را بردوش می‌کشید و از تظاهرات ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ تا ورود امام به ایران همه جا به عنوان جلو دار و هدایت کننده تظاهرات و تشکل‌های دانشجوئی بود .همجنین وی در درگیری‌های مسلحانه و سرنوشت ساز ۱۹ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ حضور داشت و در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرت آباد شهامت بالائی نشان داد.
 

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جهاد سازندگی وی به عضویت این جهاد در آمد و برای خدمت به مردم راهی لرستان شد . وی پس از انقلاب علاوه بر جهاد در بیشتر ارگانها از جمله کمیته ، بسیج و آموزش و پرورش خدمت کرد.
 

به دنبال تلاش‌های دولت موقت واعتراض اقشار مختلف مردم محسن وزوائی از کردستان به تهران آمد و پس از هماهنگی و برنامه ریزی‌های لازم با جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ سفارت آمریکا را به عنوان لانه جاسوسی تسخیر کرد . او با توجه به اینکه تسلط کافی به زبان انگلیسی داشت سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام برگزیده می‌شود و اغلب مصاحبه‌های رسانه‌های خارجی توسط وی صورت می‌گرفت.
 

وی جزو دانشجویان پیرو خط امام بود.
 


مسئولیت ها
 


وزوائی با تشکیل سپاه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در می‌آید و مدتی به عنوان فرمانده مخابرات سپاه انجام وظیفه کرده سپس سرپرستی واحد اطلاعات عملیات به او محول می‌گردد .
 

وی به دنبال تجاوز عراق به ایران داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت می‌کند که با ورودش به این منطقه تحولی در این محور پدید می‌آید . بطوریکه در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان نهم مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را به عهده می‌گیرد .
 

در اردیبهشت ۱۳۶۰ طرح آزاد سازی ارتفاعات بازی دراز در دستور کار قرار می‌گیرد . وزوائی نیز در تمام مراحل شناسائی این حمله حضور می‌یابد ودر آنجا رابطه صمیمانه با خلبان علی اکبر شیرودی پیدا می‌کند .
 

وزوائی در طول جنگ در عملیات‌های متعدد با مسئولیت‌های گونان حضور داشت . در ۲۰ آذز ۶۰ در عملیات مطلع الفجر ، فرمانده عملیات بود .در سال اسفند سال ۱۳۶۰ فرمانده گردان حبیب بن مظاهر تیپ تازه تأسیس محمد رسول الله می‌شود که در عملیات فتح المبین این گردان نوک عملیات بود . با تأسیس تیپ ۱۰ سید الشهدا فرمانده این تیپ می‌شود .
 

تیپ ۱۰ سید الشهدا در ۲۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ وارد عملیات بیت المقدس شده و برای اجرای بهتر عملیات با تیپ حضرت رسول ادغام می‌شوند . وزوائی نیز فرماندهی محور اصلی را عهده دار می‌شود .
 

شهادت

محسن وزوایی پس از شرکت در عملیاتهای متعدد به خصوص بیت المقدس سرانجام در ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس هنگام هدایت نیروهای تحت امر بر اثر اصابت گلوله و ترکش کشته می‌شود.


موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 6 / 1395

 میدان مین و حضرت زهرا (سلام الله علیها)

شهيد برونسي نقل مي كرد : شب عمليات خورديم به يك ميدان مين . 
يك گردان منتظر دستور من بود . گشتيم شايد معبر عراقي ها را پيدا كنيم ، پيدا نكرديم . متوسل شدم به بي بي حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، قلبم شكست ، گريه ام گرفت .
نمي دانم چند دقيقه گذشت ، يكدفعه گويي از اختيار خودم بيرون آمدم ، رفتم سراغ گردان ، تو يك حال از خود بيخودي دستور برپا دادم ، بعد هم دستور حمله. 
بچه هاي اطلاعات داد و بيداد مي كردند . 
محمد رضا فداكار مي گفت : آن شب حتي يك مين هم عمل نكرد .
چند روز بعد ، سه تا از بچه ها گذرشان افتاده بود به همان ميدان مين ، اولين نفر كه پا مي گذارد توش ، يك مين عمل مي كند و پاش قطع مي شود ! بچه ها با سنگ و كلاه بقيه مين ها را امتحان كردند ، همه منفجر شدند !

✿ ۞  دفــــاع مــــقــــدس ۞  ✿ بــــدون شـــرح !

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 6 / 1395

 سال 1366 در چنین روزی

✿ ۞  دفــــاع مــــقــــدس ۞  ✿ بــــدون شـــرح !


عملیات کربلای ده در جبهه شمالی محور سلیمانیه – ماووت در تاریخ 25/ 1/1366 تا 5/2/1366 با رمز مقدس یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی با هدف پیش روی بسوی سلیمانیه از شمال شرق و اتصال جبهه خودی به منطقه تحت نفوذ اتحادیه میهنی یاغسمر انجام شد.این عملیات که اولین عملیات گسترده در غرب کشور بعد از انتقال میدان اصلی جنگ از جنوب به شمال بود . به همت سپاه پاسداران طراحی و اجرا شد . 

نکته برجسته این عملیات اجرای همزمان دو تک منظم و نامنظم بود . هماهنگ با تک نیروهای منظم در جبهه ماووت نیروهای نا منظم قرارگاه رمضان و اتحادیه میهنی کردستان عراق مستقر یا غسمر (شمال سلیمانیه ) می بایست دو قرارگاه دشمن را منهدم می کردند و منطقه تحت نفوذ اتحادیه میهنی (طالبانی ها ) را به منطقه ای که در عملیات منظم را قرارگاه نجف و فرماندهی عملیات نا منظم را قرارگاه رمضان بر عهده داشتند . در مراحل اولیه این عملیات اغلب اهداف مورد نظر تصرف شد . لیکن در ادامه عملیات اغلب اهداف مورد نظر تصرف شد لیکن در ادامه عملیات که ده شبانه روز به طول انجامید الحاق بین دو قرارگاه صورت نگرفت و اهداف عملیات ناقص ماند در این عملیات فرمانده توپخانه سپاه حسن شفیع زاده به شهادت رسید .


منبع :
اطلس جنگ ایران و عراق

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 6 / 1395

 

همراهی در قفس 



خدای مهربان و آفریدگار حکیم عالم، وقتی روح آدمی را از اصل 
جدا کرد و به عالم خاک هجرت داد و گرفتار قفس تن ساخت، تنها رهایش نکرد،
که هیچ پرنده ای تنها در قفس تاب نمی آوَرَد. 

وقتی پرنده در قفس تنهاست، گویی میله های قفس نزدیک ترند و تنگ تر. 

حتی قفس هم با وجود همنوع، همزبان و همدل، آرامش بیشتری دارد.
اگر همسری و همدلی همراه آدمی نبود، روح او در تنگنای
تن و در اسارت قفس تنگ دنیا تاب نمی آوَرْد. 

خداوند متعالی، آرام و سکون روح آدمی را در انس و موّدت دو 
همسر قرار داد، تا درد غربت آدمی کم رنگ تر شود، «و این از نشانه های خداست که
برای آدمیان از نوع آدمی، همسرانی قرار داد تا در کنارشان به سکون و آرامش برسند».

می گذاریم و می رویم 




می گذاریم و می رویم، می دانیم اما دل می بندیم. 
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما روی هم جمع می کنیم. 
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما به رفتن نمی اندیشیم. 

ما همه آنچه را اندوخته ایم و همه آنچه را برای خود جمع کرده ایم، می گذاریم و می رویم.

به روشنی پیداست که باور نکرده ایم.
باور نکرده ایم؛ مرگ را، رفتن را، سفر از دنیا به آخرت را

ورنه این چنین گرم ساختن خانه دو روزه مان نمی شدیم و این چنین به
رنگارنگی اش نمی اندیشیدیم و این چنین در آبادی اش نمی کوشیدیم و به
خاطر این رنگارنگی، پا بر بایدها نمی گذاشتیم و رفتن را از یاد نمی بردیم. 


کاش برای باور کردن، گهگاهی سری به آنها که گذاشته اند 
و رفته اند، می زدیم!

باوری در عمق جان




هر روزِ زندگی، صبح تا شبش پر است از اتفاقات، پیش آمدها، دو راهی ها 
و شک و تردیدها. سخت است اگر بخواهی برای هر اتفاقی راه حلی بیابی، برای
هر دو راهی تصمیمی بگیری و برای هر تردیدی تحقیق کنی و به یقین برسی.

با عمر کوتاه ما، با تجربه بسیار اندکِ هر کدام از ما به تنهایی، و با دانایی
کم و تردیدپذیرمان، ناممکن است بخواهیم برای هر قدم خود به
درستی تصمیم بگیریم و راه را بیابیم.


پیروی و تقلید از آنها که راه را یافته اند و تکیه بر تجربه و دانایی آنها ک
ه آشنای راه اند، گام ها را آسان و مقصد را نزدیک می کند. تبعیت از 
ره یافتگان، راهی است آسان و مطمئن؛

امّا نه همیشه. فکر کن، اگر تو خدای خودت را با جان و دل نشناسی و
نبینی و باور نکنی، اگر یگانگی اش را درک نکنی، اگر لطف و مهربانی اش را 
حس نکنی، هرگز به تقلید و پیروی از کسی، این باور عمق جانت را آبیاری
نمی کند و زندگی نمی بخشد.


همیشه اموری هست که تو به تنهایی باید درکشان کنی و باورشان نمایی.
اصول و مبانی دین که پایه های اصلی سعادت تو را بنا می نهند، باید از 
اندیشه فردی خودت به دست آیند.

فقط کافی است بیندیشی، در پی آنها باشی و پیدایشان کنی.



موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحضه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 5 / 6 / 1395

شرح معرفت نفس علامه حسن حسن زاده آملی درس اول جلسۀ هشتم:

درس اول: وجود است که مشهود ماست؛ ما موجودیم و جز ما همه موجودند، ما جزو وجود نیستیم و جزو وجود را نداریم و جزو وجود را نمی بینیم. فهم ظاهری این عبارت که سِرّ و باطنِ درس اوبل است و بلکه تمامِ درسهای معرفتِ نفس است و بلکه این دو سطر سِرّ و حقیقت تمامِ معارفِ انسانی و الهی و حقایقِ عالُم است، به اندازۀ فهمِ عُرفی و مفهومی، در این دو سطر مطلبی نداریم که جزو که جزو بدیهی ترین مطالب است و هر کسی از راهِ حواسِ خمسه اش اوّلین چیزی که می یابد می بیند می شنود و می چشد وجود است ؛ در عالَمِ وجودیم و با وجودیم و در وجود غرقیم؛ به تعبیر شریفشان که وجود مشهودِ ماست، هر چه می بینیم وجود می بینیم وجود می بینیم، همه هستند، متحققند، خودمان هستیم و جز ما یعنی غیر از ما دیگران همه هستند. و لذا به تعبیرِ جنابِ علامه طباطبائی (ره) در اوّلِ «بدایة الحکمة و نهایة الحکمة» می فرمایند: تا جایی که کودکِ خردسال و شیرخوار هم دست دراز می کند و پستانِ مادر را می گیرد که شیر بخورد و اگر سِرّ او را بشکافند و به او بفرمائید که چرا دست دراز کردی؟ می گوید که من وجودم این پستان وجودست و موجودست و من به طرفِ وج.د دست دراز کردم نه به طرفِ عدم و هیچ، چون هیچ، چیزی نیست که موردِ شهود و ادراک قرار بگیرد. لذا اوّلین ادراکِ انسان، ادراکِ وجودست، اوّلین مرتبۀ شهود و ادراک انسانی در متن وجود قرار می گیرد که میبیند خودش هست دیگران هستند و می فهمد که دیگران هستند و این سه رکنِ اساسیِ علم که برای هر عالِمی است، همان مرحلۀ اوّل موردِ ادراک است. چون هر عالِمی که بدنبالِ علم می رود و مر مُدرِکی که بدنبالِ مَدرَک می گردد، این سه تا اصلِ اساسی را اوّل بار قبول دارد، یکی اینکه من هستم و دوّم آن که من به دنبالِ او و در طلبِ او براه افتاده ام هم هست و سوّم اینکه راهِ ادراکِ نسبت به او هم ممکن است و واقعیت دارد، که تا عالِم نسبت به معلومش این سه تا رکنِ اساسی را نپذیرد هرگز بدنبالِ علم به او راه نمی افتد.
می بینید طبیب بدنبال طبابت می رود، برای اینکه می گوید من هستم، بدنِ انسان هم هست، و فهمیدن من مر بدن انسان هم واقعیت دارد و هست، لذا دنبال علم می رود، شک نمی کند تا بگوید که حالا من دنبال رشتۀ پزشکی بروم اصلاً من نباشم که بروم، می بینید اصلاً شک ندارد. یا شک کند براینکه شاید اصلاً بدنِ انسان نباشد که من بروم دنبالش بفهمم که چشم چیست گوش چیست، در این هم شکی ندارد. و در مرتبۀ سوم باز هم شک ندارد که اگر من بروم اصلاً چیزی از بدنِ انسان نفهمم، اینهم می بینید می گوید: فهم من ادراکِ من هم حقیقی است و پذیرفته است. و لذا جز طایفه سوفسطی که حرفشان در درسِ سوم مطرح می شود هر فردی از انسان در اوّلین وهلۀ ادراکش سه تا رکن اساسی علم و عالِم و معلوم را قبول دارد، و لذا می گوید: من هستم غیر از من همه هستند و علمِ من نسبت به اینها هم یک امرِ وجودی است و عدمی نیست. این اوّلین مرتبۀ ادراکست که ادراک به متنِ وجودی می خورد و هیچکس هم در متنِ وجود شک ندارد جز طایفه سوفسطی که ان شاء الله بعد می رسیم و عرایضی تقدیم می داریم.
بعد می بینیم همین که جزو بدیهی ترین مطالب ات و جزو روشنترین روشنهاست (همین دو سطرِ اوّل) جزو پنهان ترین پنهان ها می شود، که آدم می خواهد به سِرّ وجود برسد مشکل دارد؛ به تعبیرِ جنابِ ابنِ تُرکه در تمهیدالقواعد می گوید: به سِرّ وجود پی بردن «عَسیرٌ جِدّاً». خیلی مشکل است که انسان به حقیقتِ وجود برسد، به علمِ اجمالی وجود را قبول دارد می گوید من هستم غیر از من همه موجودند و من جز وجود را نمی بینیم و جز وجود را ادراک نمی کنم و آنچه را مشاهده می کنم وجودست ولی در عینِ حالی که از هر روشنی روشنترست و ظاهرترست، ولی وقتی بدنبالش می روی تا به سِرّش برسی می بینی همین ظاهر پنهان شد و رفت
همه چیز از دست شد و او شده است    اَنا و اَنتَ وهُوَ، هُو شده است

 

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
برچسب‌ها: درس اول جلسۀ هشتم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 5 / 6 / 1395

 

شرح دروس معرفت نفس درس اول جلسۀ هفتم:

خداوند به عبد فرمود: «جزای تو منم» که اگر تو در مامضی (در گذشته) در جان برای خدا بوده باشی «کانَ لِله» خدا برای تو جزا می شود، آنوقت «کانَ اللهَ لَک» خدا برای توست؛ دیگر جزا و پاداش از این بالاتر که انسان نمی خواهد، حضرتِ آقا در رسالۀ شریفِ لقاء الله فرمودند: (حدیثی از جنابِ رسول الله باید باشد و حدیث قدسی هم هست) حضرت از جناب جبرئیل و جبرئیل هم از خدای تبارک و تعالی نقل می کنند که خداوند فرمود: «اگر عبد من چیزی که وضویش را باطل کند، باطل کند و وضو نگیرید به من جفا کرده و اگر وضو بگیرد و دو رکعت نماز نخواند بمن جفا کرده و اگر وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و از من چیزی نخواست بمن جفا کرده (ستم کرده) و اگر وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و از من چیزی خواست و من به او ندادم من به او جفا کردم در حالی که من خدای جفا کاری نیستم» این یک رمزی است در سیرِ عملی برای عرفانِ عملی و حضرت آقا در رسالۀ لقاء الله می فرمایند که مبادا این نماز را خواندی از خدا غیر خدا بخواهی! آخر خود خدا می گوید از من چیزی بخواهی من ندادم جفا کردم و من خدای جفا کار نیستم، لذا حضرت آقا می فرمایند از او غیر خدا مخواه. ادب با خدا را حفظ کن از او او را بخواه. جناب حضرت صادق علیهم السلام می فرمایند: یکوقتی دردی داشتیم و مشکلی داشتیم به محض اینکه لقای حق به من دست داد من اصلاً عرض حاجت خود را فراموش کردم، این است که بی ادبی است برود پیشگاهِ خدا از او غیر او را طلب کند؛ از او او را بخواهیم.

 



موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 5 / 6 / 1395






پیـــام های آسمــانی

جزء بیست و یکم

(برگرفته از تفسیر نور)




1. كُلُّ‏ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ‏ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ

هر نفسى، چشنده‏ ى مرگ است سپس
به سوى ما باز گردانده مى ‏شويد.


مرگ، استثنا ندارد و براى همه است.

«كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»


مرگ، پايان كار نيست، بازگشت به مبدأ است.

«إِلَيْنا تُرْجَعُونَ»

(عنکبوت، 57)



2 .وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِين

كسانى را كه در راه ما مجاهدت كنند، به راه‏ هاى خويش
هدايتشان مى‏ كنيم، و خدا با نيكوكاران است.


خداوند، هم راه قرب را به ما نشان مى ‏دهد و هم تا
رسيدن به مقصد، دست ما را مى‏ گيرد.

«لَنَهْدِيَنَّهُمْ ... لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»

(عنکبوت، 69)


3.غُلِبَتِ الرُّوم فِى أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ

روميان مغلوبِ (ايرانيان) شدند. (اين شكست) در نزديك‏ترين
سرزمين (رخ داد) ولى آنان بعد از مغلوب شدن، در آينده‏ ى
نزديكى پيروز خواهند شد.


با يك شكست، مأيوس نشويد.

«غُلِبَتِ ... سَيَغْلِبُونَ»

(روم، 3)


4 .وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون

(اين پيروزى) وعده‏ ى الهى است. خداوند وعده ‏اش را تخلّف
نمى ‏كند ولى بيشتر مردم نمى ‏دانند.


اكثر مردم در وفا كردن خداوند به وعده ‏هايش ترديد دارند.

«لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»

(روم، 6)

 

 


5 . وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ

و از نشانه ‏هاى الهى آن است كه شما را از خاكى (پست) آفريد،
پس (به صورت) بشرى به هر سوى پراكنده شدي.

بهترين راه خداشناسى، تفكّر در آفرينش است.

«وَ مِنْ آياتِهِ»

(روم، 20)



6 . لِيَجْزِىَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِين

تا كسانى را كه ايمان آورده ‏اند و كارهاى شايسته كرده ‏اند
از فضل خود پاداش دهد. زيرا خدا كافران را دوست ندارد.


ايمان و عمل صالح، شمارا مغرور نكند، زيرا كه
دريافت هرنعمتى از فضل خداست.

«لِيَجْزِيَ...فَضْلِهِ»

(روم، 45)



7 .فَيَوْمَئذٍ لَّا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ

پس در چنين روزى، پوزش كسانى كه ستم كردند سودى ندارد،
و توبه‏ ى آنان نيز پذيرفته نمى ‏شود.


توبه و عذرخواهى تنها در دنيا كارساز است و در قيامت هيچ كارايى ندارد.

«فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ»

(روم، 57)


 .فَاصْبِر إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ

پس صبر كن كه وعده خدا حق است. مباد آنان كه به مرحله يقين
نرسيده‏ اند، تو را بى ‏ثبات وسبكسر گردانند.


ايمان به وعده‏ هاى الهى، عامل صبورى است.

«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ»

كسى كه صبر نكند، خفيف مى ‏شود.

«فَاصْبِرْ ... لا يَسْتَخِفَّنَّكَ ...»

( روم، 60)


9.وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَىَّ ‏لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ

و لقمان به پسرش گفت- و او را پند مى‏ داد- كه: اى پسرك من، به خدا
شرك مياور، زيرا شرك ستمى است بزرگ.


يكى از شرايط تأثير موعظه، احترام و شخصيّت دادن به طرف مقابل است.

«يا بُنَیَّ»

(لقمان، 13)


10 . وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ

و در راه رفتن (و رفتارت)، ميانه‏ رو باش و از صدايت بكاه،
زيرا كه ناخوش‏ترين صداها، آواز خران است.


صداى خود را كوتاه كنيم. از فرياد بيهوده بپرهيزيم
و بيانى نرم و آرام داشته باشيم.

«وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ»

فرياد كشيدن و بلند كردن صدا، امرى ناپسند و نكوهيده است.

«وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ»

( لقمان، 19)


 

موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
برچسب‌ها: پیام های آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 4 / 6 / 1395

خورشید کوچکتر است!

بر پایه‌ى بررسی‌هاى تازه‌اى ادعا شده که خورشید کوچک‌تر از آن چیزى است که تصور می‌شود. اگر این گونه باشد، آن‌گاه ویژگی‌هاى دیگر خورشید مانند دماى درونى و چگالى آن نیز اندکى با محاسبات پیشین تفاوت خواهد داشت.

خورشید

آگاهى از درون خورشید مهم است زیرا می‌تواند به دانشمندان کمک کند درباره‌ى آب و هواى فضا پیش‌بینی‌هایى انجام دهند و به پرسش‌هایى درباره‌ى سامانه‌ى خورشیدى(منظومه‌ى شمسى) پاسخ دهند.

خورشید سطح جامد ندارد. هر چه از مرکز آن دورتر می‌شویم، اتمسفر آن نازک‌تر و شفاف‌تر می‌شود. در عوض، "سطح" خورشید را عمقى در اتمسفر خورشید تعریف می‌کنند که براى نور کدر و مات می‌شود. دانشمندان این عمق را با مشاهده‌ى خورشید با تلسکوپ و اندازه‌گیرى فاصله‌ى بین مرکز صفحه‌ى خورشیدى و "لبه"ى آن، یعنى جایى که روشنى آن ناگهان کاهش می‌یابد، محاسبه می‌کننند. از این محاسبه عدد 695990 کیلومتر یا نزدیک 109 برابر شعاع زمین به دست می‌آید.

 

روش دیگرى براى محاسبه‌ى اندازه‌ى خورشید استفاده از امواج گرانشى سطحى است که به مانند امواج آب در اقیانوس بر سطح خورشید موج می‌زنند. این امواج فقط بر سطح مات خورشید پدیدار می‌شوند و از مشاهده‌ى آن‌ها می‌توان براى اندازه‌گیرى شعاع خورشید بهره گرفت، زیرا طول موج آن‌ها به فاصله‌ى آن‌ها از مرکز خورشید، آن هم به گونه‌اى پیش‌بینی‌پذیر، بستگى دارد.

 

خورشید

 

از سال‌ها پیش ذهن دانشمندان به این موضوع مشغول بود که چرا اندازه‌گیرى شعاع خورشید با این دو روش به پاسخ‌هاى متفاوتى می‌انجامد. با روش طول موج شعاعى نزدیک 695700 کیلومتر به دست مى آید که حدود 300 کیلومتر از نتیجه‌ى روش افت نور کمتر است.

 

گرچه این اختلاف فقط 04/0 درصد است، اما هنگامى که دانشمندان می‌خواهند شناخت بهترى از درون خورشید به دست آورند، عدد بزرگى به شمار می‌آید. اکنون مارگیت هابریتر و همکارانش در مرکز جهانى پرتوشناسى در سوییس نشان داده‌اند که عدد کوچکتر به واقعیت نزدیک‌تر است.

 

 

 

آن‌ها نقطه‌ى دقیق افت نور را با کمک نرم‌افزارى که پراکنش نور را در اتمسفر خورشید شبیه‌سازى می‌کند، محاسبه کردند. نتایج به دست آمده حاکى از آن بود که بین جایى که اتمسفر خورشید مات می‌شود و نقطه‌اى که بیننده، افت نور را مشاهده می‌کند، اندکى تفاوت وجود دارد.

 

افت نور در 333 کیلومتر بالاتر از موقعیت سطح مات در اتمسفر خورشید رخ می‌دهد، یعنى جایى که امواج گرانشى سطحى رخ می‌دهند. بنابراین، پزوهشگران معتقدند که باید در مدل‌هاى نظرى از خورشید که بر پایه‌ى شعاع بزرگ‌تر پیشنهاد شده است، بازنگرى انجام شود.

 


مرکز یادگیری سایت تبیان

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی