کدامیک از عوامل جسمانی می تواند تمایل روح و نفس معنویت را کاهش دهد؟
ناشناس ( تحصیلات : سطح ، 21 ساله )
کدامیک از عوامل جسمانی می تواند تمایل روح و نفس معنویت را کاهش دهد و این گرایش را کمرنگ نماید؟
مشاور: خانم کیخا
سلام و از حسن انتخابتان سپاسگزارم.
بدن انسان دارای سه بعد جسم، روح و ذهن است که سلامتی هر سه به هم مرتبط میباشد. چنانچه روح و ذهن دچار مشکل باشد، جسم نیز دچار مشکل میشود. به عنوان مثال وقتی انسان دچار افسردگی باشد که یک نوع بیماری روحی و ذهنی است، حتما دچار ضعف بدن میشود و هیچ تمایلی به حرکت ندارد. از طرف بعضی موارد هستند که باعث میشود جسم دچار اختلال شود و اختلال جسمی باعث بیماری روحی میشود که در ادامه به این موارد اشاره میکنم.
*مصرف هر گونه سردی بیش از حد و همراه غذا باعث سردی بدن و کسالت میشود و انسان نمیتواند به درستی به تحرک بپردازد و انرژی حیاتی بدن کاهش می یابد و هرگاه انرژی حیاتی کاسته شود، انسان نمیتواند به درستی به معنویات بپردازد، زیرا سردی باعث سردی و عدم حرکت خون و سردی مغز میشود و قدرت پردازش مغز پایین می آید. بنابراین مصرف فست فود، سردیجات، پرخوری، مصرف چند نوع غذای دیر هضم باعث کسالت بدن میشود و در افرادی که کسالت وجود دارد خون نیز جریان درست ندارد و کم خونی ایجاد میشود و فرد نمیتواند به معنویت بپردازد.
*عدم تحرک کافی نیز باعث عدم جریان خون میشود، لذا یک حرکت معنوی میتواند با جریان خون تقویت شود و اگر جریان خون به خوبی صورت نگردد، حرکت معنوی نیز دچار اختلال میشود.
*خواب منظم بسیار در رشد معنوی انسان موثر است، لذا افرادی که دیر میخوابند و بعد از بین الطلوعین بیدار میشوند، دچار سنگینی بدن میشود که خود بسیار در اختلال روح اثر میگذارد.
*گاهی اعتقادات انسان به دعا و ذکر و مسائل معنوی باعث گرمای جسم میشود ، لذا قرار گرفتن در اماکن زیارتی باعث گرمای روح، جسم و ذهن میشود.
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
معنویت در کودکان
سنجش معنویت در کودکان
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
سنجش معنویت در کودکان (بخش اول)
چگونگی بررسی وجود معنویت در کودکان
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
سنجش معنویت در کودکان (بخش دوم)
تحیر
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
رابطه سلامت روان با معنویت و مذهب (بخش اول)
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
رابطه سلامت روان با معنویت و مذهب (بخش دوم)
معنویت و مذهب
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
رابطه شادکامی و معنویت از دیدگاه روانشناسان مثبت گرا
رابطه شادکامی و معنویت از دیدگاه روانشناسان مثبت گرا
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
3 مولفه موثر در معنویت درمانی
توکل نتیجه فهم عمیق پیش فرض زندگی معنوی است.
توکل
راغب (به نقل از سجادیان، ۱۳۸۲) در مفردات توکل را این گونه تعریف می کند: توکل یعنی اینکه بر غیر خودت اعتماد کنی و دیگری را از طرف خودت نایب قرار دهی. منظور از توکل این است که انسان در چهار چوب علل مادی و محدود قدرت و توانایی خود محاصره نگردد و چشم خود را به حمایت و لطف پروردگار بدوزد این توجه مخصوص ، آرامش و اطمینان و نیروی فوق العاده روحی و معنوی به انسان می بخشد که در رویایی با مشکلات، اثر عظیمی خواهد داشت.
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
شادکامی و معنویت
معنویت و شادکامی
واژه هایی که به امور غیر مادی تعلق دارند به راحتی نمی توان از آنها تعریفی منطقی که جامع و مانع باشد ارائه نمود. با وجود این، می توان با استفاده از مصادیق و تمثیل ها از این کلمات مطالبی ارائه کرد. معنویت در فرهنگ اسلام، بدین معناست که انسان دارای دو بعد وجودی است: بعد مادی و بعد روحی و ملکوتی. بعد مادی او همین جسم و مقتضیات جسم، کشش ها و غرایز است، بعد معنوی یا الهی او کمال جویی و کشش به سوی خدا و عشق به خداوند و عرفان است (فتاحی، ۱۳۸۷). معنویت انسان یعنی توجه انسان به روح و توجه انسان به تصفیه و تزکیه و تعالی روح که راهکارها و مراتبی (عابدی، ۱۳۷۹).
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
شب قدر، اوج معنویت ماه مبارک رمضان
شب قدر، اوج معنویت ماه مبارک رمضان در میان ماههای سال، ماه مبارک رمضان و از میان شبهای این ماه، شب قدر از شرافت و عظمت ویژهای برخوردار است. در اهمیت این شب، همین بس که قرآن کریم در این شب نازل شده است.
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
مولفه های موثر در معنویت درمانی
مولفه های موثر در معنویت درمانی اندیشه معنوی در برگیرنده مراقبه و لحظات خود انگیخته و سازمان نایافته ای است که در آن ما با یکتایی و وحدت امور پیوند برقرار می کنیم.
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنویت
معنای لغوی و اصطلاحی معنویت
مـعـنـویت یکی از کلماتی است که به معانی مختلفی به کار می رود که به تعدادی از آن هااشاره می کنیم :
1. گـاه مـعـنـویـت را در بـرابـر امـور مـادی بـه کار می برند. این کاربرد در تأ لیفات بـسـیـاری از انـدیـشـمـنـدان اسـلامـی دیـده مـی شـود. بـه عـنـوان مـثـال استاد شهید مطهری در بحثی تحت عنوان ((فقر معنوی )) با استفاده از روایتی از امام حـسـن مـجـتـبـی عـلیـه السلام که می فرماید: ((عجب است از کسانی که در باره مأ کولات و خـوردنـی هـای خـود فـکر می کنند، اما در باره معقولات و یادگرفتنی های خود هیچ گونه زحـمـت انـدیـشـه ای بـه خـود راه نـمـی دهـنـد.)) مـعـنـویـت را در مـقـابـل هـر آن چـه مـادی نـیست مانند فکر و اندیشه به کار می برد.196 ((... به دو جناح مـادیـت و مـعـنـویـت ...))197 (مـعـنـویـت در بـرابـر مـادیـت ). ایـن استعمال بسیار شایع و عام است .
2. گاه معنویت مرادف دین ، ارزش های دینی و اخلاق به کار می رود. این کاربرد نیز به شـکل وسیعی در ادبیات دینی اندیشمندان مسلمان به چشم می خورد که به تعدادی از آن ها اشاره می کنیم . استاد آیت الله مصباح یزدی در ((لزوم تقویت معنویات )) می گوید: ... در سـالهـای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس ، گرایش جوانان به مـعـنـویـات و ارزشـهـای دیـنـی تـا حـدی بـود کـه تا سر حد شهادت و جانفشانی از آن ها پـاسـداری مـی کردند. ... این عوامل در کنار روشنگری رهبر کبیر انقلاب اسلامی ، حضرت امام خمینی (ره ) مردم را بر آن داشت که بحق نجات و سعادت خود را در پناه آوردن به دین و مـعـنـویـات بـبینند و با پشتوانه بزرگ فکری به طرف اخلاق اسلامی و رفتار دینی حرکت کنند.198 ((با وجود این همه ترقیات فکری و علمی و پیشرفت روزافزون تکنیک و صنعت نه تنها اخلاق و معنویت پیشرفت نمی کند، بلکه با سرعت تکان دهنده و اندوهباری عقب گرد نموده به سوی سقوط و نابودی می گراید.))199
3. مـعـنـویـت در اصـل بـه اشـخـاص و افـعـال آن هـا و بـا عـنـایـت و بـه شـکـل مـجـازی بـه مـکـان و اشـیـاء نـیـز نـسـبـت داده مـی شـود. ((... بـه مـعـنـویـت و اهـل بـاطن بودن سید اعتقاد تام داشتند.))200 مراد از معنویت در این مورد شخصیت های دینی مثل علمای عامل و اهل عرفان صحیح اسلامی و احتمالا صاحب کرامت می باشند. مولف روضات می نویسد: ((تا این زمان که سال 1263 هجری قمری است ، هیچکس از علمای بزرگ را یاد ندارم که در بزرگواری ، وسعت فکر، مقام بلند، خوش فهمی ، تصمیم و اراده ... معنویت کـلام و تـصـنـیـفـات جـامـع و کـامل به پایه شهید ثانی رسیده باشد.))201 در این مورد (معنویت کلام ) کلام شخص که به شکل مکتوب در آمده به تبع شخصیت معنوی نویسنده به مـعـنـوی متصف گشته است . در موارد مجازی مثلا گفته می شود مسجد با معنویت که منظور آن اسـت کـه بـه دلائل ویـژه ای شـرائط در آن مـکـان بـرای تـوجـه بـه خـدای متعال فراهم است .
4. ((تـا یـک نـوع مـعـنـویـت ، تـقـوا، خداترسی ، ایمان به خدا و سرای دیگر در طراحان مـجـریـان و مـوسسان حکومت واحد جهانی به وجود نیاید، هیچ گاه این طرح های خوش خط و خال نتیجه بخش نخواهد بود.))202 مجموعه این صفات (ایمان ، تقوا و خداترسی و ایمان به سرای دیگر) یعنی دینداری در این مورد معنویت نامیده شده است .
5. در میان دانشمندان غربی معنویت 203 اصطلاحی است که دو معنای فلسفی و دینی دارد. در فـلسـفـه گـاهـی مـرادف ایـده گـرایـی 204 بـه کـار مـی رود که اولین بار توسط لایـبـنـیـز205 در قـرن هـیـجـدهم میلادی نخست در مورد افکار افلاطون 206 در برابر ماده گـرائی 207 اپـیکور208 و سپس در مورد فلسفه هایی به کار رفت که ذهن و تصاویر ذهـنـی را کـلیـد دسـتـیابی به حقیقت می دانند. فلسفه های ایده گرایی ذهنی 209 فیخته ،210 ایـده گـرایـی عـیـنـی 211 شـلیـنـگ 212 و هـگـل از ایـن دسـت بـه حـسـاب مـی آیـنـد.213 گـرایش به معنی یا ایده گرایی به معنای فـلسـفـی مـورد نـظـر ایـن بـحـث نـیـسـت بـنـابـر ایـن بـه اشـاره ای بسنده می کنیم و به تفصیل آن نمی پردازیم .
6. بـه مـعـنای دینی در مسیحیت گاه به معنای ساکن شدن روح القدس در فرد به کار می رود. بـنـابـر ایـن وقـتی گفته می شود فردی دارای معنویت است به این معنی است که به نـحـوی روح القـدس در او و رفـتـارش تـأ ثـیـر مـی گذارد. در میان ارباب کلیسا امروزه بـسـیـارند کسانی که ادعای ارتباط با روح القدس دارند و به گونه ای ادعای دریافت الهام مستقیم از وی می کنند. با توجه به اعتقاد عام مسیحیت به تثلیث و این که روح القدس یـکـی از اضـلاع مـثـلث خـدایـی پـدر ـ پـسـر ـ روح القـدس را تشکیل می دهد، گاه تعبیر می کنند که خدا یا مسیح به من چنین و چنان گفت .
7. در ایـتـالیـا در قـرن بـیـسـتـم نـهـضـتـی تـحـت عـنـوان مـعـنـویـت مـسـیـحـی شـکـل گـرفـت کـه از افـکـار فـیـلسـوف ایـتـالیـایـی جـنـتـایـل (1875 ـ 1944)214 مـنـشـعـب مـی شـد. وی مـعـتـقـد بـه عـمـل خـالص بـود کـه آن را واقـع گـرایـی 215 مـی نـامـیـد. عـمـل خالص در این دیدگاه همان مطلق یا روح القدس است که خود را در دنیای بیرون محقق مـی کند با این تفاوت که جنتایل فاعل را در نظریه خود به انسان ها گسترش می دهد که آگاهی آن ها در مورد عمل خالص شامل شکل و محتوا می شود.216 بنابر این نظریه انسان ها با آگاهی از شکل و محتوای عمل خالص به انجام آن می پردازند.
صرف نظر از جنبه شرک آلود کاربرد معنویت در معنای دینی آن در مسیحیت ، می توان وجه اشتراکی با مصادیق آن در کاربرد دینی در آثار اندیشمندان مسلمان پیدا نمود. با استفاده از این عناصر مشترک معنویت را می توان این گونه تعریف کرد:
مـعـنـویـت عـبـارت از نـوعـی ارتـبـاط با خدای متعال از راه ایمان به خدا و غیب جهان ، عواطف وانگیزه های الهی و نیز استعانت از نیروهای غیبی بر اثر قرب الهی است . آثار عملی این ایـمان و ارتباط در جهت بخشی به زندگی و نوع نگاه به آن دیده می شود که در قالب اخلاق الهی بروز و ظهور می یابد.
همه این عناصر یا بعضی از آن ها را می توان معنویت نامید. در حقیقت کاربردهایی که به آن اشـاره داشـتیم هرکدام با عنایت به بعضی از ابعاد معنویت به کار رفته است . به هر صـورت چون معنویت به اصطلاح مشترک معنوی است از قرائن حالی و مقامی نظیر به کار بردن مرادف یا متضاد آن در جمله و یا با توجه به موضوع بحث و دیگر شواهد می توان مـعـنای آن را معین نمود. منظور از معنویت در این مقاله همان معنای وسیع و مشترکی است که در بـالا بـه آن اشـاره شـد. از یـک سـو سـرچـشـمـه مـعـنـویـت ذات لایـزال الهـی اسـت و انـسـان از سـوی دیـگـر بـه وسـیله ارتباط با او از راه بندگی به درجاتی از معنویت نائل می شود.
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: معنای لغوی و اصطلاحی معنویت
تعریف لفظی و تعریف معنوی تعریف لفظی و تعریف معنوی
منطقیین میگویند: آنگاه که از چیستی یک شیء پرسش میشود مورد پرسش مختلف است.
گاهی مورد پرسش معنی و مفهوم لفظ است. یعنی هنگامی که میپرسیم فلان چیز چیست؟ آن « چیز» مورد سؤال خود همان لفظ است. و منظور از « چیستی» آن، این است که معنی لغوی یا اصطلاحی آن لفظ چیست؟ فرض کنید در ضمن قرائت کتابی به لفظ « پوپک» بر میخوریم و معنی آن را نمیدانیم از دیگری میپرسیم که پوپک چیست؟ او در جواب میگوید، پوپک نام مرغی است. یا مثلا در عبارت منطقیین به لفظ « کلمه» بر میخوریم از دیگری میپرسیم که « کلمه» در اصطلاح منطقیین چیست؟ او میگوید، کلمه در اصطلاح منطقیین عبارت است از « فعل» در اصطلاح نحویین.
بدیهی است که رابطه لفظ و معنی رابطهای است قرادادی و اصطلاحی، خواه اصطلاح عام یا اصطلاح خاص.
در پاسخ این چنین سئوالی باید موارد استعمال را جستجو کرد و یا به کتب لغت مراجعه کرد. این چنین سئوالی ممکن است پاسخهای متعدد داشته باشد و همه آنها هم صحیح باشد. زیرا ممکن استیک لفظ در عرفهای مختلف، معانی مختلف داشته باشد، مثلا یک لفظ در عرف اهل منطق و فلسفه ممکن است معنی خاص داشته باشد و در عرف اهل ادب معنی دیگری. همچنانکه لغت « کلمه» در عرف عام و هم در عرف علمای ادب یک معنی دارد و در عرف منطقیین معنی دیگری. یا لغت « قیاس» در عرف منطقیین یک معنی دارد و در عرف فقها و اصولیین معنی دیگری.
وقتی یک لفظ در عرف واحد دو معنی یا چند معنی مختلف داشته باشد، در این گونه موارد باید گفت این لغت در فلان اصطلاح باین معنی است و در فلان اصطلاح دیگر به فلان معنی دیگر است. پاسخهائی که به اینگونه سئوالا داده میشود « تعریف لفظی» نامیده میشود.
ولی گاهی که از چیستی یک شیء سئوال میشود مورد پرسش معنی لفظ نیست، بلکه حقیقت معنی است. نمیخواهیم بپرسیم « معنی این لفظ چیست؟ معنی لفظ را میدانیم ولی حقیقت و کنه معنی بر ما مجهول استسئوال از حقیقت و کنه معنی است. مثلا اگر بپرسیم: « انسان چیست؟» مقصود این نیست که لغت انسان برای چه معنی وضع شده است. همه میدانیم که لغت انسان برای همین موجود خاص دو پای راست اندام سخنگو وضع شده است بلکه سئوال از این است که ماهیت و حقیقت انسان چیست؟ بدیهی است که پاسخ صحیح چنین سئوالی جز یک چیز نمیتواند باشد. یعنی ممکن نیست که چند پاسخ متعدد همه صحیح باشد. پاسخی که به اینگونه سئوالات داده می شود « تعریف حقیقی» خوانده میشود.
تعریف لفظی بر تعریف حقیقی مقدم است. یعنی اول باید مفهوم لفظ را مشخص کرد و سپس آن معنی مشخص شده را تعریف حقیقی کرد. و الا موجب مغالطه و مشاجرههای بیجا خواهد شد.
زیرا اگر لفظی معانی لغوی یا اصطلاحی متعددی داشته باشد و این تعدد معانی مغفول عنه باشد هر دستهای ممکن است معنی و اصطلاح خاصی را منظور نظر قرار دهند و آن را تعریف کنند، غافل از اینکه هر کدام از اینها چیزی را در نظر دارد غیر از آن چیزی که دیگری در نظر گرفته است و بی جهت با یکدیگر مشاجره میکنند.
عدم تفکیک معنی لفظ از حقیقت معنی موجب میگردد که احیانا تحولات و تطوراتی که در معنی لفظ پدید آمده است به حساب حقیقت معنی گذاشته شود. مثلا ممکن است لفظ خاصی ابتداء در یک معنی « کل» استعمال شود و بعد، اصطلاحات تغییر کند و عینا همان لفظ بجای « کل» در مورد « جزء» آن « کل» استعمال شود. اگر کسی معنی لفظ را از حقیقت معنی تفکیک نکند خواهد پنداشت که آن « کل» واقعا « تجزیه» شده است. و حال آنکه در آن کل تغییر رخ نداده است بلکه لفظ مستعمل در کل جای خود را عوض کرده و در جزء آن استعمال شده است.
اتفاقا در مورد « فلسفه» چنین اشتباهی دامنگیر عموم فلاسفه غرب و مقلدان شرقی آنها شده است و شاید توفیق بیابیم و در درسهای بعد آن را توضیح دهیم.
کلمه فلسفه یک کلمه اصطلاحی است و معانی اصطلاحی متعدد و گوناگونی یافته است. گروههای مختلف فلاسفه هر کدام تعریف خاصی از فلسفه کردهاند ولی این اختلاف تعریف و تعبیر مربوط به یک حقیقت نیست. هر گروهی این لفظ را در معنی خاص بکار بردهاند، و همان معنی خاص منظور خویشتن را تعریف کردهاند.
آنچه یک گروه آن را فلسفه مینامند گروه دیگر آن را فلسفه نمینامد یا اساسا ارزش آن را منکر است و یا آن را بنام دیگر میخواند و یا جزء علم دیگر میداند، و قهرا از نظر هر گروه گروه دیگر فیلسوف خوانده نمیشوند. از این رو ما در پاسخ « فلسفه چیست؟» سعی میکنیم که با توجه به اصطلاحات مختلف به پاسخ بپردازیم. اول به پاسخ این پرسش از نظر فلاسفه اسلامی میپردازیم. و قبل از هر چیز ریشه لغوی این کلمه را مورد بحث قرار میدهیم.
موضوعات مرتبط: معنویت
برچسبها: تعریف لفظی و تعریف معنوی تعریف لفظی و تعریف معنوی