تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22006
بازدید دیروز : 112381
بازدید هفته : 134387
بازدید ماه : 456668
بازدید کل : 10848423
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 26 / 9 / 1395




عفو امام صادق (ع)

به امام صادق خبر رسيد كه پسر عموي شما

در ميان مردم به شما ناسزاي بسيار گفت.

حضرت بلند شد دو ركعت نماز خواند
و بعد از نماز با رقّت شديد گفت:


«خدايا من از حق خودم گذشتم،
تو اكرم الاكرميني از او در گذر
و به كردارش گرفتار نكن.»

گويا حضرت به اين مطلب توجه داشتند
كه قطع رحم مؤاخذه شديد و با سرعت دارد،
از اين جهت در نماز و دعا براي او سرعت نمودند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: عفو امام صادق (ع)
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 26 / 9 / 1395


 


سخاوت امام صادق (ع)

هشام بن سالم مي گويد:
«روية امام صادق اين بود كه چون پاسي از شب مي گذشت، كيسه اي را به دوش مي گرفت و محتويات آن را ميان فقراي مدينه تقسيم مي كرد.

آنان از حضرت خبري نداشتند تا اينكه پس از مرگ امام صادق روشن شد كه چه كسي به آنان توجّه داشته است

خثعمي مي گويد:
«
امام صادق كيسه اي دينار به من دادند كه به شخصي بدهم و تاكيد نمودند كه اسم
ايشان را نبرم.

چون كيسه را به آن شخص دادم تشكر كرد، ولي از امام صادق گله كرد كه با وصفي كه قدرت دارد به ما رسيدگي نمي كند




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 26 / 9 / 1395


 




عبادت و خشيت امام صادق (ع)

ابان بن تغلب مي گويد :
امام صادق را ديدم در ركوع و سجده هستند
و هفتاد تسبيح از ايشان در ركوع و سجود شنيدم.
در خرائج راوندي است كه راوي مي گويد:
«
امام صادق را در مسجد رسول الله ديدم به نماز است
و سيصد مرتبه سبحان ربي العظيم و بحمده از ايشان شنيدم
مالك بن انس مي گويد:
«
بهتر از جعفر بن محمد، در علم و تقوا نديدم
و هر وقت كه او را مي ديدم، يا در ذكر بود و يا روزه بود
و يا مشغول نماز بود.
او از اكابر زهاد و از بندگان شايسته اي بود كه از خدا
مي ترسيد و در خانة خدا خاشع و گريان بود.

سالي در مكه با او بودم، چون موقع تلبيه شد
نمي توانست تلبيه بگويد و مي گفت و مي گرييد كه:
اگر بگويم لبيك و او بگويد لالبيك چه كنم؟




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 26 / 9 / 1395



 




فضائل امام صادق عليه السلام :

ايمان امام

ما چند خبر از اخبار غيبي امام صادق (ع) را نقل مي كنيم كه خود دلالت بر ايمان شهودي امام صادق دارد.

1 ـ محمد بن عبدالله مي گويد: «عبدالحميد كه يكي از راويان فقه شيعه است در زندان بود. روز عرفه در مكه خدمت امام صادق رسيدم و از زندان و مضيقه عبدالحميد با ايشان صحبت كردم.

امام صادق دعا كردند و بعد فرمودند: رفيقت از زندان آزاد شد.

موقعي كه از مكه برگشتم و با عبدالحميد تماسم گرفتم، معلوم شد همان ساعت كه امام صادق دعا كرد و بعد خبر آزادي عبدالحميد را داد، او از زندان آزاد شد.»

2 ـ مهزم مي گويد: «براي ديدن امام صادق (ع) به مدينه رفتم و منزلي اجاره كردم. پس از مدتي تمايلي به كنيز صاحب خانه پيدا كردم و روزي دست او را با شهوت فشار دادم.

همان روز به خدمت امام رسيدم و حضرت فرمودند: امروز كجا بودي؟ من به دروغ گفتم كه صبح را در مسجد به سر آوردم.

حضرت فرمودند:

اما تعلم ان هذا لاينال الا بالورع

يعني: آيا نمي داني به مقام وايت، جز با ورع و پرهيزگاري نمي توان رسيد؟»

3 ـ ابي بصير مي گويد: «روزي من جنب بودم و چون ديدم كه عده اي به خدمت امام صادق مي روند، من هم با حالت جنابت رفتم. حضرت فرمودند: آيا نمي داني به خانه هاي ما جنب نبايد وارد شود؟»

4 ـ شقراني مي گويد: «روزي منصور دوانيقي به افرادي جايزه و عطا مي داد. من هم بر در خانة او ايستاده بودم كه امام صادق آمد. جلو رفتم و از ايشان خواستم كه از منصور براي من هم عطايي بگيرد. حضرت در مراجعت چيزي را كه برايم گرفته بود به من داد و فرمود:

الحسن لكل احد حسن ومنك احسن لمكانك منّا، القبيح لكل احد قبيحٌ ومنك اقبح لمكانك منا.

كار نيكو از هر كه سر زند خوب است و از تو بهتر چون منسوب به مايي، و كار زشت از هر كه سر زند بد است و از تو بدتر چون منسوب به مايي.»

شقراني مي گويد: «اين كلام اشاره اي بود به كار زشت من، زيرا گاهي در خفا شراب مي خوردم.»





علم حضرت صادق (ع)

راجع به علم امام صادق از زبان ايشان چند جمله نقل مي كنيم.
1 ـ علاء بن سبابه مي گويد، امام صادق فرمودند:

«من آگاهم به آنچه در آسمانها و زمين است و آنچه در بهشت و جهنم است. و من آگاهم به گذشته و به آينده تا روز قيامت.

سپس فرمودند: اين علم را از قرآن مي دانم، به قرآن تسلط دارم چون تسلّط بر كف دستم. و خداوند متعال در قرآن فرموده است كه قرآن بيان كنندة همه چيز است.»

2 ـ بكير بن اعين مي گويد: «امام صادق فرمودند، من آگاهم به آنچه در آسمانها و زمين است، و آنچه در دنيا و آخرت است.

چون ديدند كه اين كلام پيش بعضي سنگين آمد فرمودند: اي بكير من اين علم را از قرآن مي دانم، زيرا در قرآن است:

ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيئ[4].»

3 ـ صفوان بن عيسي مي گويد: «امام صادق فرمود: من علم اولين و آخرين را مي دانم، مي دانم آنچه در صلب پدرها و رحم مادرها است.»

شيخ مفيد در ارشاد مى‏نويسد: علومى كه از آن حضرت نقل كرده‏ اند به اندازه ‏اى است كه ره توشه كاروانيان شد و نامش در همه جا انتشار يافت.

دانشمندان در بين ائمه (ع) بيشترين نقل ها را از امام صادق روايت كرده ‏اند. هيچ يك از اهل آثار و راويان اخبار بدان اندازه كه از آن حضرت بهره برده ‏اند از ديگران سود نبرده ‏اند. محدثان نام راويان موثق آن حضرت را جمع كرده ‏اند كه شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقيده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد.

بيشترين حجم روايات، احاديثي است كه از امام صادق (ع) نقل شده است، اهميت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به ميزاني است كه شيعه به ايشان منسوب شده است: “شيعه جعفري”. كمتر مسئله ديني (اْعم از اعتقادي، اخلاقي و فقهي) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. كثرت روايات منقول از امام صادق (ع) به دو دليل است:


يكي اينكه از ديگر ائمه عمر بيشتري نصيب ايشان شد و ايشان با شصت و پنج سال عمر شيخ الائمه محسوب مي شود (148 – 83 هجري) ، و ديگري كه به مراتب مهمتر از اولي است، شرائط زماني خاص حيات امام صادق (ع) است.

دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امويان، انتقال قدرت از امويان به عباسيان و آغاز خلافت عباسيان است.


امام با حسن استفاده از اين فترت و ضعف قدرت سياسي به بسط و اشاعه معارف ديني همت مي گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمين اسلامي و مواجهه اسلام و تشيع با افكار، اديان، مذاهب و عقايد گوناگون اقتضاي جهادي فرهنگي داشت و امام صادق (ع) به بهترين وجهي به تبيين، تقويت و تعميق “هويت مذهبي تشيع” پرداخت.

از عصر جعفري است كه شيعه در عرصه هاي گوناگون كلام، اخلاق، فقه، تفسير و… صاحب هويت مستقل مي شود.

عظمت علمي امام صادق (ع) در حدي است كه ائمه مذاهب ديگر اسلامي از قبيل ابوحنيفه و مالك خود را نيازمند به استفاده از جلسه درس او مي يابند.

مناظرات عالمانه او با ارباب ديگر اديان و عقايد نشاني از سعه صدر و وسعت دانش امام است.

اهميت اين جهاد فرهنگي امام صادق (ع) كمتر از قيام خونين سيد الشهداء (ع) نيست.




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 26 / 9 / 1395









آن روز، در خانه اُمِّ فروه، آسمان به زمین پیوند خورد.

قابله، سراسیمه بیرون دوید و مژده میلادش را داد.

راز ماندگاری نوزاد امام باقر علیه‏السلام ،

حکمت الهی سینه‏اش بود که او را به جایگاهی رساند

که تنها در مسجد کوفه، 900 تن از شاگردان آن امام می‏زیستند

و کاروان‏ها، آوازه علم حضرت را به شهرها می‏بردند.

صبح صادق آمد تا جریان امامت را به روشنایی پیوند زند:

امام جعفر صادق از آسمان آمد

به جسم خسته عالم دوباره جان آمد



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: مژده میلاد
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 26 / 9 / 1395








ويژه نامه ولادت با سعادت بنيانگذار فقه جعفري
امام جعفر صادق عليه السلام


 



قَالَ أَبُو عَبدالله الامام جعفر صادق عليه السلام:

من أحب لله و أبغض لله و أعطي لله فهو ممن كمل إيمانه

هر كه براي خدا دوست دارد و براي خدا دشمن دارد و براي خدا عطاء كند ، از كساني است كه ايمانش كامل است.


اصول كافي ، ج 3 ، ص 189


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 25 / 9 / 1395






** ربیع القلوب، ویژه نامه میلاد فرخنده پیامبراکرم **
**حضرت محمد (ص) و گرامیداشت هفته وحدت **





 





وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءًفَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَى‏ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُم مِنْهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ


آل عمران -30


و همگي به ريسمان خدا [ قرآن و اسلام، و هرگونه وسيله وحدت] ، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد، نعمت خدا را بر خود، به يادآريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دلهاي شما، الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او، برادرشديد.و شما بر لب حفره اي از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد،اين چنين، خداوند آيات خود را براي شما آشكار ميسازد، شايد پذيراي هدايت شويد.








موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 25 / 9 / 1395

تولد و کودکی محمد(ص)
عبدالله بن عبد المطلب با آمنه دختر وهب رئیس طایفه بنی زهره ازدواج کرد . اما چند ماه پس از ازدواج در هنگام بازگشت از سفر تجاری شام درگذشت و همانجا مدفون شد. این در حالی بود که آمنه باردار بود و پس از چند ماه پسری متولد شد که نام او را محمد گذاشتند. نوزادی که بعدها مسیر تاریخ بشریت را عوض کرد . نقل است که در هنگام تولد محمد (ص) ایوان مدائن ترک برداشت و آتشکده فارس که در طول سالیان همیشه روشن بوده ناگهان خاموش شد. میلاد پیامبراکرم (ص) در روز دوشنبه هفدهم ربیع الاول و در سال عام الفیل بوده است . اگر بخواهیم سال دقیق میلاد پیامبر (ص) را ، با هجری قمری بسنجیم ، مسلما 53 سال قبل از هجرت بوده است چون سن دقیق پیامبر اکرم(ص) 63 بود و 10 سال قبل از فوت به مدینه هجرت کرده بود. اما مورخین در تعیین سال دقیق میلادی پیامبر (ص) اختلاف دارند . چون تاریخ دقیق میلادی عام الفیل و حمله ابرهه به مکه مشخص نیست . ولی آنچه از قرائن بدست می آید این است که تولد پیامبر سال 569 یا 570 میلادی است .
سه روز اول را آمنه مادرش به او شیر داد و چهار ماه ثُویبه کنیز ابولهب این کار را برعهده گرفت و بعد از آن حلیمه دایۀ محمد شد و او را به بادیه برد . در آن زمان در مکه رسم بود که مردم نوزادان خود را به زنان بادیه می دادند تا به آنها شیر بدهند و آنها را بزرگ کنند و در عوض آن چیزی به دایه می دادند. حلیمه در آن زمان با قبیلۀ خود (بنی سعد) برای گرفتن رضیع به مکه آمده بود اما نتوانست کسی را پیدا کند و در آخر مجبور شد که محمد را بگیرد ( در آن زمان دایه ها فرزندان یتیم را نمی گرفتند چون چشم به سخاوت پدر فرزند داشتند.) می گویند سینه حلیمه به علت خشکسالی کم شیر بود و خشکسالی زندگی را بر قبیله بنی سعد سخت کرده بود . اما همین که نوزاد را با خود به صحرا بردند وضع زندگی آنها تغییر کرد و خیر و برکت بر خانوادۀ آنها سرازیر شد .
محمد شش سال داشت که مادرش او را برای دیدن خویشاوندان(طایفه بنی النجار) به یثرب برد . در راه بازگشت از مدینه آمنه در ابواء درگذشت و محمد از داشتن مادری مهربان بی نصیب شد. و با کنیزش ام ایمن به مکه بازگشت و تحت تکفل پدربزرگش عبدالمطلب قرار گرفت. اما دو سال بعد یعنی در سن هشت سالگی عبدالمطلب نیز از دنیا رفت و سفارش محمد را به ابوطالب کرد و از این پس ابوطالب سرپرستی محمد را به عهده گرفت. ابوطالب با آنکه در آن زمان فرزندان بسیار داشت و فقر و تنگدستی نیز به او فشار می آورد ، اما محمد را بسیار دوست داشت و او را از فرزندان خود عزیزتر می داشت و تا آخر عمر دست از حمایت برادرزاده خود نکشید.
محمد (ص) در سن دوازده سالگی با عموی خود ابوطالب به شام رفت و این اولین سفر محمد (ص) به خارج از جزیرة العرب بود و همانطور که خواهیم خواند پیامبر اکرم فقط دوبار از جزیرة العرب خارج شد. در نزدیکی دمشق در محلی به نام بُصری راهبی به نام بحیرا از روی علامات توانست بفهمد که این محمد همان پیامبر آخرالزمان است که در کتب پیشین به آن وعده داده شده . پس ابوطالب را فراخواند و سفارش محمد را به ابوطالب کرد و مخصوصا بر دور کردن این نوجوان از یهودیان که به دنبال او بودند تاکید کرد.


جوانی
جنگ فجار
یکی از حوادثی که مورخین در دوره جوانی پیامبر(ص) از آن نام می برند جنگ فجار است . جنگ فجار یعنی جنگ نامشروع . در یکی از ماههای حرام (جنگ و قتل و غارت در چهارماه ذی قعده ، ذی حجه ، محرم و رجب حرام بود)کاروانی از حیره به بازار عکاظ آمد که بار آن مُشک بود . قریش و هوازن در بازار عکاظ جمع بودند.شخصی از طایفۀ بنی کِنانه نگهبان کاروان را که از قبیلۀ هوازن بود کشت و کالاها را برداشت و فرار کرد. این خبر ابتدا به قریش رسید و قریش فورا به طرف حرم مکه حرکت کرد. و بعد خبر به طایفه هوازن رسید آنها در عقب قریش تاختند اما قریش خود را به محدوده حرم رساندند و طایفۀ هوازن بازگشت اما بعد از این قضیه چندین جنگ بین این قبیله درگرفت که در یکی از این جنگها چنانکه از خود پیامبر (ص) روایت شده حضور داشته است .

واقعۀ حلف الفضول

هر قبیله در مکه برای خود هم پیمانانی داشت که به مجوجب این پیمان کسی در مکه به آنها آزار نمی رسانید . اما اگر غریبی در مکه مورد ستم واقع می شد کسی برای احقاق حق او تلاش نمی کرد. می گویند شخصی از تیرۀ بنی اسدبن خزیمه در مکه کالایی را می فروخت و شخصی از بنی سهم از چیزی خرید ولی بهای آن را نپرداخت . مرد اسدی برای احقاق حق نزد قریش رفت اما قریش به او گفتند که با تو پیمانی نداریم نمی توانیم به تو کمکی کنیم . مرد بر بالای کوه ابو قُبَیس رفت و شعرهایی در مظلومیت خود خواند این کار باعث شد گروهی از جوانان قریش در خانۀ عبدالله بن جُدعان جمع شوند . آنها سوگند یاد کردند که اگر غریبی در مکه ، مورد ظلم واقع شود ، حق او را بستانند و او را یاری دهند.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 25 / 9 / 1395

چرا پیامبر اسلام (ص) قبل از بعثت پیرو آیین ابراهیم خلیل (ع) بودند؟
مگر با آمدن دین جدید (یهودیت و مسیحیت)، دین قبلی منسوخ و بایگانی نمیشود؟

اولا: اینکه رسول خدا صل الله علیه و اله قبل از بعثت پیرو چه آیینی بودند در بین علما اختلاف نظر وجود دارد، برخی وی را پیرو آیین ابراهیم علیه السلام، برخی وی را پیرو حضرت مسیح و برخی نیز بر این باورند پیامبر صل الله علیه و آله پیرو هیچ یک از ادیان قبل نبودند بلکه خود قبل از اینکه دین اسلام را به صورت رسمی اعلام کند مسلمان بوده و اعمال خود را طبق دستورات اسلامی انجام می داده است چرا که بر اساس روایات خداوند از بدو تولد فرشته ای برای حضرت گماشت تا وی را تعلیم دهد:
همانا كه او برترين و كاملترين خلق در خلقت، رفتار وخرد بود و برترين فرشته نيز او را تعليم مى‏داد و به محاسن اخلاق راهنمايش مى‏ كرد.( الصحيح، ج2، ص 197)

ميرزاى قمى مى گويد: حق اين است كه پيامبر اسلام پيش از بعثت بر اساس دين خودش عبادت مى كرد چون آن حضرت از همه‏ پيامبران برتر است و اگر پيامبراسلام تا چهل سالگى پيامبر نباشد در اين صورت حضرت عيسى، و حضرت يحيى از آن حضرت‏برتر خواهند بود. چون حضرت عيسى و حضرت يحيى در بچگى پيامبر بودند.( قوانين الاصول، ج1، ص 255 ،چاپ رحلى سنگى قديمى) مطلب دیگر اینکه مقصود از «آيين ابراهيم» همان آيين توحيد و يكتاپرستى است، اگر پيروى رسول خدا صل الله علیه و آله از حضرت ابراهيم را بپذيريم، اين پيروى به معنای این نیست که پیامبر لزوما بایستی از دین حضرت ابراهیم پیروی کند، بلكه به‏ معناى هم سويى در عقايد توحيدى است و همچانکه می دانید حضرت موسی و عیسی علیهما السلام به اديان ابراهيمى شهرت داشته‏ اند.

و مطلب آخر اینکه دليلى وجود ندارد كه بگوییم رسول خدا حتما باید مانند دیگران از آیین مسیح پیروی کند؛ زيرا آن حضرت پيش از رسالت نيز تأييد شده از سوي خدا بوده‏ اند؛ يعنى به ايشان به گونه‏ اى هرچند به صورت الهام و يا در خواب حقايق غيبى وحى مى‏ شده و روح‏ القدس همراه ايشان بوده است و براساس وظايف خاصى كه خداوند از ايشان مى‏ خواسته ، عمل مى‏ كرده‏ اند ، ليكن در چهل سالگى به رسالت مبعوث گرديدند.

برای مطالعه بیشتر کتاب زیر را ملاحظه بفرمایید:
سيره رسول خدا، جعفريان

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 25 / 9 / 1395

دین پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از بعثت


اتفاق مسلمانان بر آن است كه پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده‏اند، (1) حال سؤال این است كه حضرت قبل از چهل سالگى متعبد بوده و خدا را اطاعت مى‏كرده‏اند یا خیر؟ در صورت اول تابع كدام یك از ادیان و شرایع بوده‏اند؟
قبل از هر پاسخى در این باره، ذكر چند مطلب ضرورى به نظر مى‏رسد.


مطلب اول:

از ابتداى خلقت تا روز قیامت، دین مورد رضایت ‏خداوند متعال یكى بیش نبوده است و تمام انبیاى الهى از حضرت آدمعلیه السلام تا حضرت خاتمصلی الله علیه و آله بشر را به یك دین دعوت نموده‏اند، چنان كه خداوند متعال مى‏فرماید:«شرع لكم من الدین ما وصى به نوحا و ...؛ خداوند براى شما دینى قرار داد كه قبلا به نوح توصیه شده بود، اكنون به تو توصیه مى‏كنیم و به ابراهیم و موسى و عیسى نیز توصیه كردیم.» (2)خداوند این دین مورد نظر را «اسلام‏» نام نهاده و در قرآن كریم نیز از آن نام برده است:
«
ان الدین عندالله الاسلام (3)؛ دین نزد خدا اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است
«
ما كان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا ولكن كان حنیفا مسلما (4)؛ ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى بلكه مرد موحد و مسلمانى بود
و در جاى دیگر از قرآن مى‏فرماید:
«
و وصى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنى ان الله اصطفى لكم الدین فلاتموتن الا و انتم مسلمون (5)؛ ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت كرد: خداوند براى شما دین انتخاب كرده پس نمیرید مگر مسلمان باشید
تمام انبیاى الهى مقدمه ظهور و بروز نبوت پیامبر گرامى اسلام بوده‏اند، لذا تمام آنان موظف و مامور به انذار و بشارت مردم در جهت ‏بعثت این وجود مقدس بوده‏اند، پیامبر اكرم خود فرموده‏اند: من از جهت آفرینش در بین انبیا، نفر اول بودم و در مبعوث شدن خاتم و آخرین آنها هستمو باز فرموده‏اند: ما كه در دنیا آخر از انبیا بودیم، روز قیامت ‏بر همه تقدم و پیشى داریم
پس معلوم شد كه هدف اصلى از بعثت انبیا تبلیغ یك دین بوده و آن هم دین اسلام است. البته همه ادیان و شرایع در تمام مسائل با هم اشتراك نداشته، بلكه به خاطر موقعیت و مقتضاى زمان و مكان اختلافاتى با هم داشته‏اند، چنان كه خداوند متعال فرموده است:
«
لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا (6)؛ ما براى هر قومى از شما شریعت و طریقه‏اى «خاص‏» قرار دادیم
اما این اختلافات جزئى خللى به مقصد اصلى و اصول فكرى و عملى مشترك بین تمام ادیان الهى نمى‏رساند، چرا كه به استناد آیات و روایات، همه ادیان در اصول مانند مبدا و معاد و نبوت اشتراك دارند، آیاتى كه ظهور در امر خداوند به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در تبعیت از ملت و دین ابراهیم و شرع نوحعلیه السلام دارند اشاره به همین امر است. (7) با توجه به این كه دین یك امر فطرى است اهمیت دین واحد براى تمام انسان‌ها بهتر معلوم مى‏شود. چرا كه عادتا تمام فطرت‌ها در اصل با هم مشتركند هر چند علل و عوامل زمانى و مكانى مقتضیات خاص خود را مى‏طلبد.

مطلب دوم:

تمام انبیاى الهى مقدمه ظهور و بروز نبوت پیامبر گرامى اسلام بوده‏اند، لذا تمام آنان موظف و مامور به انذار و بشارت مردم در جهت ‏بعثت این وجود مقدس بوده‏اند، پیامبر اكرم خود فرموده‏اند:«كنت اول الانبیاء فى الخلق و آخرهم فى البعث (8)؛ من از جهت آفرینش در بین انبیا، نفر اول بودم و در مبعوث شدن خاتم و آخرین آنها هستمو باز فرموده‏اند: «نحن الآخرون السابقون یوم القیامة (9)؛ ما كه در دنیا آخر از انبیا بودیم، روز قیامت ‏بر همه تقدم و پیشى داریم
و نیز فرموده‏اند: «آدم و من دونه تحت لوایى یوم القیامة (10)؛ تمام پیامبران در قیامت زیر پرچم من هستند
از جهت مصداق خارجى مقام رسول از نبى عزیزتر است، چرا كه نبى فقط فرشته را در خواب مى‏بیند و احكام را از او مى‏گیرد ولى مامور به ابلاغ نیست، ولى رسول علاوه بر این كه فرشته را مستقیما مى‏بیند مامور به ابلاغ تكالیف به مردم نیز هست. ضمن این كه خود رسولان هم از نظر مقام و موقعیت در حد مساوى نبوده و بلكه بعضى به مقام امامت نیز نایل آمده‏اند.
از امام صادق علیه السلام نیز نقل است كه: «ما من نبى من ولد آدم الى محمد صلوات الله علیهم الا و هم تحت لواء محمد (11)؛ هیچ كدام از انبیا از فرزندان آدمعلیه السلام تا حضرت محمد نیستند مگر این كه زیر لوا و پرچم حضرت باشند
آرى، تمام انبیا، در روز قیامت پشت‏ سر حضرت و تحت پرچم ایشانند، چرا كه آنان مقدمه و ایشان نتیجه‏اند. آنها درخت و ایشان میوه و ثمره‏اند، و شریعت آنها برنامه‏هاى موقتى بوده است‏ براى تفهیم و تبیین قانون كلى اسلام كه توسط پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله تبلیغ مى‏شده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرموده‏اند:
«
بعث الله محمدا رسول اللهصلی الله علیه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته ماخوذا على النبیین میثاقه (12)؛ خداوند سبحان براى وفاى به وعده خود و كامل كردن نبوتش، محمد رسول خویش را مبعوث ساخت در حالى كه از همه پیامبران [براى بشارت دادن به آمدنش] پیمان گرفته شده بود

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395

‏معتمد عباسى كه همواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز بروز بیشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تاثیر معكوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.
دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسى‏» ، مى‏ نویسد:
بسیارى از دانشمندان ما گفته ‏اند: امام عسكرى (علیه السلام) بر اثر مسمومیت ‏به شهادت رسید، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏ اند. (1)
«كفعمى‏»، دانشمند معروف شیعه، مى‏ گوید:
او را «معتمد» مسموم ساخت (2) و «محمد بن جریر بن رستم‏» ، از دانشمندان شیعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى(علیه السلام)در اثر مسمومیت‏ به درجه شهادت رسید. (3)
یكى از نشانه ‏هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحركها و تلاش هاى فوق العاده ‏اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسمومیت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صباغ مالكى‏» ، یكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خاقان‏» ، یكى از درباریان عباسى (كه از احترام او نسبت‏ به امام یاد كردیم) مى‏نویسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى(علیه السلام) معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا كرد كه ما از آن‏ شگفت زده شدیم و فكر نمى‏كردیم چنین حالى در او (كه خلیفه وقت‏ بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه كه همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مى‏ دهد به او گزارش كنند، نیز عده ‏اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت ‏تر شده و بعید است ‏بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حركت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازه ‏ها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشكر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شركت در مراسم تشییع حركت كردند، سامراء در آن روز یادآور صحنه قیامت‏ بود!
و روز هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى، روز درد آلودى در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسكرى ‏علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوى خانه امام رفتند. مورخان این روز غم بار را به روز قیامت تشبیه كرده ‏اند، چرا؟ چون‏ توده ‏هاى محرومى كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس‏ سركوب نظام همیشه در خود نهان مى ‏داشتند، آن روز عنان عواطف‏ خروشان خویش را از كف دادند. آه كه اهل بیت نبوّت در راه تحكیم شالوده ‏هاى دین و نشر ارزش هاى‏ توحید چه رنجها كه متحمّل نشدند. چه خونها كه از آنان نریختند و چه حرمت ها كه ندریدند و حقوق ‏و قرابت آنان را به رسول خدا رعایت نكردند.
به راستى محنت اولیاى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پایگاه ‏وپاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است! این امام بزرگوارى كه اینك از دنیاى آنان رخت بر مى‏ بندد در حالى كه ‏هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنت ها دست و پنجه نرم‏ كرد، از عهد متوكّل ستمكار و فرو مایه كه دشمنى علیه اهل بیت رسالت ‏را سر لوحه كار خویش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسین‏ (علیه السلام) را ویران‏كرد تا دوران مستعین كه به خاطر كینه ورزیدن به خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله و سلم) آن‏ حضرت را نزد یكى از سر سخت ترین مردانش زندانى كرد. (این مرد اوتاش نام داشت كه بعداً پس از دیدن پاره‏اى از كرامت هاى امام، به امامت ‏آن حضرت ایمان آورد).
همین خلیفه، در دوران خویش نزدیك بود امام ‏را بكشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر كنار شد. همچنین معتز در روزگار خویش مى‏ كوشید امام را دربند كند لیكن آن ‏حضرت به درگاه خداوند تضرّع كرد تا آنكه معتز نیز از دنیا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مى‏ كوشید امام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زندانى ‏اش كرد و قصد كشتنش رانمود. لیكن امام به یكى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد كه: "ابوهاشم! این ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، امّا خداوند عمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندى نیست و خداوند بزودى مرا فرزندى ‏عطا خواهد فرمود".(4) بالاخره آنكه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذیت ‏قرار داشت تا آنكه به دست وى به زندان افتاد.
آرى امام عسكرى‏ علیه السلام بیشتر مدّت رهبرى خویش را در دشوارى‏ و سختى گذارند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسیده است: آیا امام به ‏مرگ طبیعى وفات یافت؟ یا آنكه توسط زهر به شهادت رسید؟ زهر یكى از مشهورترین ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده‏ و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینى محبوبی مثل امام آنها را وامى ‏داشته كه با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه كنند. دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوى خلیفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بیمارى ‏اش مى‏ باشد. خلیفه به پنج تن از افراد مورد وثوق‏ خویش گفته بود كه در طول مدّت بیمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنین عدّه ‏اى پزشك به خاطر آن حضرت طلبیده بود تا وى را شبانه ‏روز همراه باشند.(5)
علّت این امر چه بود؟ دو علّت مى‏توان براى چنین رفتار شگفت آورى‏ پیدا كرد: نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده ‏ها برحسب ضرب المثلى كه در میان سیاستمداران معروف است: او را بكش‏وزیر جنازه‏اش گریه كن. دوم: همه مردم و بویژه زمامداران مى‏ دانستند كه ائمه اهل بیت‏ علیهم السلام‏ همواره از احترام بسیار توده ‏هاى مردم بر خوردارند و شیعه بر این باوراست كه امامت در میان آنان یكى پس از دیگرى منتقل مى‏شود.
و اینك ‏این امام یازدهم است كه مى ‏خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابر این باید حتماً او را جانشینى باشد، امّا این جانشین چه كسى است؟ خلفاى عبّاسى پیوسته مى ‏كوشیدند به هنگام شهادت یكى از ائمه پى‏ ببرند كه جانشین او كیست؟ به همین علّت ائمه ‏علیهم السلام نیز به هنگام احساس ‏خطر بر جانشین خود او را پنهان مى‏ كردند تا وقتى كه خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثى كه در باره حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مى ‏دانند كه مهدى ‏دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم كه زمامداران عبّاسى چیزى از این‏احادیث نمى‏ دانستند، نا معقول مى‏ نماید. از همین روست كه مى‏ بینیم ‏آنان پیوسته و با هر وسیله‏ اى مى ‏كوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّا هیهات. به این دلیل است كه معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بیمارى امام ‏تدابیرى استثنایى مى ‏اندیشد. پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مى ‏بندد، معتمد دستور مى ‏دهدخانه او را بازرسى كنند و كنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمى ‏دانست‏ خداوند خود رساننده فرمان و كار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج ‏سال است كه به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفى شده است و برگزیدگان ‏شیعه با وى بیعت كرده‏ اند.بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(6)
پس از وفات و غسل و تكفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوكّل ازجانب حكومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را بویژه به هاشمی ها و علوی ها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشكان نشان داد و گفت: این‏ حسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست كه به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان و محرمان‏ امیرالمؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان و فلانى از پزشكان بر بالین او حضور داشته‏ اند آنگاه چهره مبارك آن حضرت را پوشاند.(7) این اقدامات براى این بود كه مبادا پاى حكومت در قتل امام به میان‏ آید، و همین امر نشانگر آن است كه حكومت از جانب مردم متّهم به ‏كشتن امام بوده است.بدینسان امام عسكرى‏ علیه السلام رحلت كرد و از پس خویش راهى درخشان‏ بر جاى نهاد تا نسل ها از روشنى آن هدایت گردند.
آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، در كنار مزار پدر بزرگوارش، به خاك سپردند كه تا امروز نیز زیارتگاه مسلمانان‏ است. درود خدا بر او باد روزى كه زاده شد و روزى كه به شهادت رسید و روزى كه زنده بر انگیخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان‏ و پیروان او تا روز رستاخیز.
آخرین وصیت:‏
آفتاب امامت غروب مى‏ كرد زیرا خداوند این گونه مقدّر كرده بود كه ‏این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت كبرا پرتو افشانى كند. ازاین رو امام حسن عسكرى ‏علیه السلام بر دو بینش بسیار مهم تأكید كرد: نخست: تأكید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى ولى اللَّه اعظم ‏امام منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) . دوم: تحكیم شالوده‏ هاى مرجعیت دینى.
الف - گرفتن بیعت براى امام منتظر احادیث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعلیه السلام وجود دارد كه از پیامبر وتمام ائمه ‏علیهم السلام صادر شده امّا تأكید امام عسكرى علیه السلام بر این امر تأثیر رساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از یاران‏ خویش مشخص كرد. همچنین روایت هاى فراوانى در این باره وارد شده كه‏به ذكر یكى از آنها اكتفا مى ‏ورزیم.
احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت كرده است كه: بر امام حسن ‏عسكرى علیه السلام وارد شدم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آن ‏حضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالى از زمانى كه آدم را آفریدزمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خال ى‏ن خواهد گذارد به بركت وجود او است كه بلا از مردم زمین دور مى‏ شود وباران فرو مى ‏بارد وبركات زمین برون مى ‏آیند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خلیفه كیست؟ پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّه ‏اى روى دوش گرفته‏ بود صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مى‏ گذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر كرامت تو بر خداى عزّوجل و بر حجّت هایش نمى‏ بود، این ‏كودكم را به تو نشان نمى ‏دادم. او همنام و هم كنیه رسول خدا و كسى است‏كه زمین را از عدل و داد پر مى‏ كند پس از آنكه ستم و بیداد پر شده باشد. احمد! حكایت او در این امّت همچون حكایت خضر و همانند داستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى كند كه هیچ‏كس از هلاكت در آن رهایى نیابد مگر آنكه خداوند او را بر اعتقاد به ‏امامتش استوار كرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجش ‏همراهى نموده باشد".(8)
ب - مرجعیت خردمندانه دینى‏ براى این امامت كه امتداد رسالت الهى است باید كیان و موجودیت‏ اجتماعى در جهان وجود داشته باشد. این كیان شیعیان مخلص و فداكارند.
از طرفى اینان نیز باید از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تا بتوانند در برابر رخدادها و مبارزه‏ جوئی ها توانا باشند. این نظام در رهبرى‏ مرجعیت تبلور مى‏ یابد. بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهى‏ واُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند. از این رو در دوران امام ‏عسكرى‏ علیه السلام شالوده نظام مرجعیت تحكیم یافت و نقش دانشمندان‏ شیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا ونوّاب و سفیران امام معصوم ‏علیه السلام‏ هستند، برجستگى ویژه‏اى پیدا كرد و روایت هاى فراوانى از امام‏ عسكرى‏ علیه السلام درباره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى از آنها همان روایت معروفى است كه امام عسكرى‏ علیه السلام از جدّ خویش امام‏ صادق ‏علیه السلام روایت كرده است و در آن آمده: "آن كه از فقیهان خویشتندار است و دین خویش را پاسدار و با هوا و هوس ‏خود ستیزه كار و امر مولاى خویش را فرمانبردار، پس بر عوام است كه از او تقلید كنند". از همین رو دانشمندان هدایت یافته، به نور اهل بیت‏ علیهم السلام امور امّت ‏را در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشكلّى كه با آنهابر خورد مى‏ كردند، نامه مى ‏نگاشتند و امام هم پاسخ هاى به آنها مى ‏نوشت ‏و نامه‏ ها را به امضاى (توقیع) خویش مهر مى‏كرد. این نامه‏ ها پیش علمابه تواقیع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسكرى ‏علیه السلام شهرت‏ خاصّى كسب كردند.
*******************************************
1) اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة، ص 367.
2) حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 162.
3) دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.
4) حیاة الامام العسكرى، ص‏254، به نقل از مهج الدعوات، ص‏274.
5) حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص‏383.
6) حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد ص‏383.
7) همان مأخذ، ص‏268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
8) حیاة الامام العسكرى، ص‏263.
منبع:
سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، ص656

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395

 

این روزها مصادف با میلادامام حسن عسکری است به این بهانه بنا داریم احادیثی از این بزرگمرد دوران را به بررسی بنشینیم ؛ چرا که امام علی در این باره می فرماید : " هر گاه حدیثی شنیدید آن را با دقت عقلی فهم ورعایت کنید ، نه بشنوید و روایت کنید " بر خلاف تصور و عمل ما که احادیث  را از حفظ می کنیم و گاه ، جا وبی جا بر زبان می آوریم در کلام حضرت امیر احادیث تنها برای دقت وتدبر درآن و سپس به کار بستن آن است. ما هم سعی داریم در این مجال ، دو سخن از آن حضرت را بررسی کنیم ، چرا که " همانا براى خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشكار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشكار عبارت است از رسولان و پیامبران و امامان؛ و حجّت پنهانى عبارت است از عقول مردمان ."(1)و در قرآن کریم آیات بسیاری است که انسان را به تعقل و تفکر در آفرینش و مخلوقات دعوت می کند . خداوند در سوره بقره آیه 170،  یهتدون( هدایت )  را به دنبال یعقلون ( تفکر ) آورده و درباره کفار که بر بت پرستی پدرانشان تاکید می ورزیدند می فرماید : " لو کان اباوهم لایعقلون شیئاً و لا یهتدون " ( آن پدران بی عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته اند ) چنانکه همین معنا را هم می توان در کلام امام حسن عسکری نیز یافت ، ایشان در باره فضیلت تعقل می فرمایند " عبادت پر روزه گرفتن و پر نماز خواندن نیست ، عبادت پر اندیشه کردن در امر خداست" و هدایت نه تنها و تنها از طریق عبادت که در گام نخستین از طریق تفکر میسر است . خداوند علاوه بر اینکه هدایت وتفکر را امری توامان و لازم وملزوم یکدیگر می نامد ، پلیدی و بی خردی را نیز هم خانه یکدیگر می شمرد و در آیه 100 سوره یونس چنین می فرماید : " یجعل الرجس علی الذین لایعقلون " ( و خدا پلیدی را برای مردم بی خرد که عقل را به کارنمی بندند مقرر می دارد ) امام حسن عسکری نیز تعقل و تفکر را زیبایی باطنی آدمی می نامند " صورت نیکو ، زیبایی  ظاهری است ، و عقل نیکو ، زیبایی باطنی است . "

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395

حضرت امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام به اجبار در سامراء بسر مى بردند كه در آن زمان پایتخت خلافت بود، و در محلى به نام "العسكر" كه محل نظامیان و پادگان نظامى بود، خانه براى ایشان انتخاب كرده بودند. حضرت امام عسكرى(ع) مدت شش سال اقامت خود در سامراء ، یا در حبس بود و یا اگر آزاد بود، تحت نظر و ممنوع الملاقات بود.


روایات متعددى از زندانى شدن امام عسكرى (ع ) خبر مى دهد، از جمله آن كه المعتزبالله خلیفه عباسى ، به سعید حاجب دستور داده بود كه امام (ع ) را به حبس ببرد. ابوالهیثم نگرانى خود را از این وضع به امام (ع ) نوشت : و آن حضرت در جواب نوشتكه پس از سه روز گشایش حاصل مى شود، و پس از سه روز المعتز كشته شد.
آوردن و ماندن هر دو امام هادى و امام عسكرى (ع ) در سامراء به اكراه و اجبار، از جهاتى مانند سیاست مامون در آوردن امام رضا(ع ) به نزد خود بوده است، تا بتوانند از نزدیك روابط امام (ع ) را با شیعیانش كنترل نمایند، زیرا آنان كه در سراسر جهان اسلام پراكنده بودند، با امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام ارتباطات عمیق داشتند، به خصوص در دوره امام عسكرى (ع ) كه شیعیان اهل بیت(ع ) به میلیونها نفر رسیده بودند، و همه به این عقیده معتقد بودند كه حق امامان شان از طرف حكام ظالم غصب شده است، از این رو خمس و هدایا و سایر وجوهات شرعیه خود را به آن حضرت مى فرستادند و هئیت هایى از نمایندگان مردم وارد سامراء مى شدند و ضمن فراگیرى احكام شرعى، اموال و وجوهات شرعى خود را به امام تسلیم مى كردند. بدینسان پیشرفت و گسترش شبكه منظم و متشكل شیعیان كه از قبل شكل گرفته بود، براى حاكمیت عباسى ها خطر آفرین بود، لذا حضرت امام عسكرى(ع ) شدیداً تحت مراقبت دارالخلافه قرار داشت و از آن حضرت خواسته بود كه تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار كند، و در هر دوشنبه و پنجشنبه در دربار حضور یابد، و وضعیت به گونه ای بود كه مردم نمى توانستند به طور مستقیم با امام(ع) ملاقات نمایند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395


آستانه مقدّسه قم كه به بركت وجود مرقد نورانى و شریف حضرت فاطمه معصومه علیه السلام در سال 1314 ش. فعالیت خود را آغاز نمود، یكى از قدیمى ‏ترین موزه ‏هاى كشور محسوب مى‏گردد كه آثار و نفایس تاریخى و هنرى فراوانى در آن نگهدارى مى‏ شود. تنوع موضوعى آثار تاریخى، از ویژگى‏ هاى این موزه به شمار مى‏رود كه از آن جمله است:
1. گنجینه قرآن‏ هاى نفیس خطّى.
2. مسكوكات ادوار اسلامى و پیش از اسلام.
3. آثار كاشی‌كارى.
4. ظروف سفالینه.
5. تابلوهاى نقاشى.
6. آثار خاتم ‏كارى و منبّت‏كارى.
7. آثار حجّارى.
8. پارچه ‏هاى ابریشمى دستبافت.
9. قالى و قالیچه ‏هاى ابریشمى دستبافت.
اینك به جهت اهمیت موضوع، ابتدا براى آشنایى با بخش قرآن‏هاى نفیس خطّى موزه، توضیحاتى ارائه و سپس قرآن منسوب به امام حسن عسكرى علیه‏ السلام معرفى مى‏شود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395



ویژه نامه شهادت مظلومانه حجت یازدهم ، 
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام 





قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري عليه السلام :

أعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ إخْوانِهِ، وَأشَدُّهُمْ قَضاءً لَها، 
أعْظَمُهُمْ عِنْدَاللهِ شَأناً. 


امام حسن عسكري عليه السلام فرموده اند : 

هركس حقوق هم نوعان خود را بشناسد و رعايت كند 
و مشكلات و نيازمندي هاي آن ها را برطرف نمايد، 
در پيشگاه خداوند داراي عظمت و موقعيّتي خاصّي خواهد بود.


«احتجاج طبرسي، ج 2، ص 517، ح 340»


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1395

آیه‌ی ۵۸
قل بِفَضلِ اللهِ و برحمَتِه فبِذلِکَ فلیَفرَحوا هو خَیر مِمّا یَجمَعون.
محمّد بن فضل این أیه را نزد امام رضا(ع) خواند که.. بگو به فضل و رحمت خداست که مؤمنان باید شاد شوند.
امام فرمود:
همراهى با ولایت محمّد و آل محمّد علیهم السلام، برتر از هر آن چیزى است که دیگران از دنیاى خود می‌اندوزند.
(
کافى۱:۴۲۳)
آیه‌های ۹۰ و ۹۱
آلآنَ و قَد عَصَیتَ قبلُ و کُنتَ مِنَ المُفسِدین. فالیَومَ نُنَجّیکَ ببَدَنُکَ لِتَکونَ لِمَن خلفَکَ آیهً.
ابراهیم بن محمّد همدانى گوید:
از امام رضا(ع) پرسیدم:
چرا خداوند فرعون را غرق کرد، در حالى که او ایمان آورده و به یگانگى خداوند اعتراف کرده بود؟
امام فرمود:
او هنگامی‌که گرفتارى را دید، ایمان آورد، و این پذیرفته نیست. این حکم خداست که بر گذشتگان و آیندگان چنین روا داشته: ... پس چون سختى عذاب ما را دیدند، گفتند:فقط به خدا ایمان آوردیم و اینک بدان چه با او شریک می‌کردیم کافریم. و هنگامی‌که عذاب ما را دیدند، دیگر ایمانشان برى آنان سودى ندارد. (مؤمن۸۴) و فرموده است: روزى که پاره اى از نشانه هاى پروردگارت پدید آید، کسى که پیشتر ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی‌بخشد. (انعام۱۵۸) فرعون نیز این گونه بود .. وقتى که در آستانه غرق شدن قرار گرفت، گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آن که بنىاسرائیل به او گرویده اند، نیست و من از تسلیم شدگانم. پس به او گفته شد: اکنون؟ در حالى که پیش از این نافرمانى می‌کردى و از تباهکاران بودى؟ پس امروز تو را با زره خودت به بلندى می‌افکنیم تا براى آنان که از پىِ تو می‌آیند عبرتى باشد... و فرعون از سر تا پا در لباسى آهنین بود. هنگامی‌که غرق شد خداوند او را از آب بیرون افکند تا براى آیندگان درسى باشد و او را ببینند که با آن جامه هاى سنگین آهنى اینک در بلندى قرار گرفته است، در حالى که طبیعت جسم سنگین آن است که در آب فرو رود و بالا نیاید. این خود نشانه اى است. دلیل غرق فرعون را در جاى دیگرى نیز می‌توان یافت، زیرا او هنگامی‌که در آٍستانه مرگ بود، به خدا متوسّل نشد بلکه موسى را یاد کرد و خدا چنین وحى کرد که: اى موسى! تو که فرعون را نیافریدى، پس نمی‌توانى او را رهایى بخشى! اما اگر از من خواسته بود او را نجات می‌دادم.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1395

يكى از برادران بلند مقام حضرت رضا(عليه السلام)، احمد بن موسى (عليه السلام) است (معروف به شاه چراغ مرقد شريفش در شيراز مى باشد) اين شخصيت بزرگوار مورد احترام مردم بود، حتّى پس از شايع شدن شهادت حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام)در مدينه، جمعى در مدينه به عنوان پذيرش امامت او به در خانه (ام احمد) آمدند، و همراه «احمد بن موسى(عليه السلام)» به مسجد رفتند، از آنجا كه «احمد بن موسى» داراى كرامات و مقامات ارجمند بود، مردم تصوّر مى كردند، امام بعد از امام كاظم(عليه السلام) اوست، با او به عنوان امام بيعت كردند، او از مردم بيعت گرفت و سپس بالاى منبر رفت و خطبه اى در نهايت فصاحت و بلاغت خواند، سپس فرمود: «اى مردم! شما همه با من بيعت كرديد، ولى بدانيد من با برادرم «على بن موسى(عليه السلام)» بيعت كرده ام، او امام و جانشين پدرم مى باشد، او ولى خداست، و بر من و شما از جانب خدا و رسولش واجب است كه هرچه او به ما امر مى كند، اطاعت كنيم.»

همه حاضران سخن احمد بن موسى(عليه السلام) را پذيرفتند، و دسته جمعى از مسجد بيرون آمده در حالى كه احمد بن موسى(عليه السلام) در پيشاپيش آنها بود، با هم به در خانه حضرت رضا(عليه السلام) رفتند و با آن حضرت بيعت كردند، امام رضا(عليه السلام)براى احمد بن موسى(عليه السلام)، دعا كرد، و احمد بن موسى(عليه السلام) از آن پس همواره در خدمت برادر بود، تا آن زمان كه حضرت رضا(عليه السلام) به سوى خراسان حركت نمود.

احمد بن موسى(عليه السلام) در عصر خلافت مأمون عباسى، همواره جماعتى از مدينه به قصد زيارت برادرش حضرت رضا(عليه السلام)، از طريق فارس به سوى خراسان حركت نمودند، هنگامى كه «قتلغ خان» استاندار و نماينده مأمون در شيراز از ورود او به سوى شيراز، مطلع شد (با توجه به اين كه سياست مأمون نسبت به امام رضا(عليه السلام) و امامزادگان، تغيير كرده بود) سپاهى به سوى او فرستاد، و در هشت فرسخى شيراز در محلى به نام «خان زينان» سر راه احمد بن موسى(عليه السلام) را گرفتند، بين حضرت احمد و همراهانش با سپاه قتلغ خان، جنگ واقع شد، در اين ميان يكى از ياران قتلغ خان فرياد زد: «اگر شما قصد ديدار حضرت رضا(عليه السلام) را داريد او از دنيا رفت». وقتى كه ياران احمد بن موسى(عليه السلام) چنين شنيدند از اطراف او پراكنده شدند، دشمنان آنها را تعقيب كرده و در شيراز در همانجا كه اكنون محل مرقد شريف احمد بن موسى(عليه السلام) است، او و عده اى از همراهانش را به شهادت رساندند.

به اين ترتيب اين امامزاده وارسته و بزرگ با كمال خلوص مردم را به پذيرفتن امامت برادرش حضرت رضا(عليه السلام)فراخواند، و خود و همراهانش در راه ديدار برادر، به شهادت رسيدند، و خون جوشان او و همراهان، بذرهاى گسترش تشيع و محبت اهل بيت(عليهم السلام) را در دلهاى ايرانيان آن عصر، و اعصار ديگر پاشيد.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1395

امام به كسى گفته مى شود كه رياست و رهبرى جامعه اسلامى را از جهات سه گانه: حكومت، بيان معارف و احكام دينى و رهبرى و ارشاد حيات معنوى مردم را به عهده مى گيرد. و در عقيده شيعه، چنين كسى بايد از جانب خدا تعيين و به مردم ابلاغ شود.

امام رضا(عليه السلام) خود در حديثى طولانى كه كلينى آن را در كافى نقل كرده صفات و ويژگى هايى رابراى امام بيان مى كند و اشاره مى كند كه منصب امامت مانند مقام نبوت منشأ الهى دارد و امام نيز بايد از جانب خداوند تعيين و به وسيله پيامبر يا امام قبلى به مردم معرفى شود. چنانكه امام اول، امير المؤمنين على(ع) مطابق آيه تبليغ در غدير خم به وسيله پيامبر اكرم به مردم معرفى و ابلاغ شد و امامان بعدى نيز علاوه بر اينكه نبى گرامى برابر احاديث موجود در كتب فريقين با مشخصات كامل تا امام دوازدهم نام برده است، هر امامى نيز امام بعد از خود را با نص صريح و قطعى معرفى مى كرده است.

امام كاظم نيز در موارد متعددى به امامت حضرت رضا پس از خود تصريح فرموده بود، از جمله داوود رقى گويد: به موسى بن جعفر عرض كردم پدرم فداى تو باد، من به سن كهولت رسيده ام و مى ترسم پيش آمدى برايم روى دهد و ديگر شما را نبينم، لذا مى خواهم مرا از امام بعد از خود خبر دهيد. حضرت فرمود: پسرم على امام بعد از من است.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 9 / 1395

 

اخلاق و رفتار امام رضا عليه السلام  

امامان پاك ما در ميان مردم و با مردم مي‌زيستند، و عملا به مردم درس زندگي و پاكي و فضيلت مي‌آموختند. آنان الگو و سرمشق ديگران بودند، و با آنكه مقام رفيع امامت آنان را از مردم ممتاز مي‌ساخت، و برگزيده خدا و حجت او در زمين بودند در عين حال در جامعه حريمي نمي‌گرفتند، و خود را از مردم جدا نمي‌كردند، و به روش جباران، انحصار و اختصاصي براي خود قائل نمي‌شدند، و هرگز مردم را به بردگي و پستي نمي‌كشاندند و تحقير نمي‌كردند.

ابراهيم بن عباس مي‌گويد: «هيچگاه نديدم كه امام رضا عليه السلام در سخن بر كسي جفا ورزد، و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند؛ هرگز نيازمندي را كه مي‌توانست نيازش را برآورده سازد رد نمي‌كند، در حضور ديگري پايش را دراز نمي‌كرد، هرگز نديدم به كسي از خدمتكاران و غلامانش بدگويي كند. خنده او قهقهه نبود بلكه تبسم بود، وقتي سفره غذا به ميان مي‌آمد همه افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سفره خويش مي‌نشاند و آنان همراه با اما غذا مي‌خوردند. شب‌ها كم مي‌خوابيد و بيشتر بيدار بود، و بسياري از شب‌‌ها تا صبح بيدار مي‌ماند و به عبادت مي‌گذراند، بسيار روزه مي‌داشت بخصوص روزه سه روز در هر ماه را ترك نمي‌كرد. كار خير و انفاق پنهان، بسيار و بيشتر در شبهاي تاريك مخفيانه به فقرا كمك مي‌كرد».

محمد بن ابي عباد مي‌گويد: «فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او{در خانه{ درشت و خشن بود، اما هنگامي كه در مجالس عمومي شركت ميكرد{لباس‌هاي خوب و متعارف مي‌پوشيد} و خود را مي‌آراست.»

شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغي نقصي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود: «ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را بكار نمي‌گيريم».

يك بار شخصي كه امام را نمي‌شناخت در حمام از امام خواست تا او را كيسه بكشد، امام عليه السلام پذيرفت و مشغول شد، ديگران اما را به آن شخص معرفي كردند، و او با شرمندگي به عذرخواهي پرداخت ولي امام بي توجه به عذرخواهي او همچنان او را كيسه مي‌كشيد و او را دلداري مي داد كه طوري نشده است.

شخصي به امام عرض كرد: «به خدا سوگند هيچ كس در روي زمين از جهت برتري و شرافت پدران، به شما نمي‌رسد».

 

امام فرمود: «تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت».

 

مردي از اهالي بلخ مي‌گويد: در سفر خراسان با امام رضا عليه السلام همراه بودم. روزي سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران و غلامان حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.

من به امام عرض كردم: «فدايتان شوم، بهتر است اينان بر سفره‌اي جداگانه بنشينند». فرمود: ساكت باش، پروردگار همه يكي است، پدر و مادر همه يكي است، و پاداش هم به اعمال است».

ياسر خادم امام مي‌گويد:‌ «امام رضا عليه السلام به ما فرموده بود اگر بالاي سرتان ايستادم (و شما را براي كاري طلبيدم) و شما به غذا خوردن مشغول بوديد برنخيزيد تا غذايتان تمام شود». به همين جهت بسيار اتفاق مي‌افتاد كه امام ما را صدا مي‌كرد، و در پاسخ او مي‌گفتند: «به غذا خوردن مشغولند» و آن گرامي مي‌فرمود: «بگذاريد غذايش تمام شود».

يك بار غريبي خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت: «من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجي راه تمام كرده‌ام. اگر مايليد مبلغي به من مرحمت كنيد تا خود را به وطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند مانده‌ام».

امام برخاست، به اطاقي ديگر رفت و دويست دينار آورد و از بالاي در، دست خويش را به سمت آن مرد دراز كرد، و آن شخص را صدا زد و فرمود: «اين دويست دينار را بگير و توشه راه كن، و به آن تبرك بجوي، و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه بدهي».

آن شخص دينارها را گرفت و رفت. امام از آن اطاق به جاي اول بازگشت، از ايشان پرسيدند: «چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟»

فرمود: «تا شرمندگي نياز و سؤال را در او نبينم.....»

امامان معصوم و گرامي ما در تربيت پيروان و راهنمايي ايشان تنها به گفتار اكتفا نمي‌كردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه‌اي مبذول مي‌داشتند، و در مسير زندگي اشتباهاتشان را گوشزد مي‌فرمودند؛ تا هم آنان را از بيراهه به راه آيند، و هم ديگران و آيندگان بياموزند.

سليمان جعفري از ياران امام رضا عليه السلام مي‌گويد: براي برخي كارها خدمت امام بودم ، چون كارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود: «امشب نزد ما بمان».

همراه امام به خانه او رفتم. هنگام غروب بود، غلامان حضرت مشغول بنايي بودند، امام در ميان آنها غريبه‌اي ديد، پرسيد: «اين كيست؟»

عرض كردند: «به ما كمك مي‌كند و به او چيزي خواهيم داد»

فرمود: «مزدش را تعيين كرده‌ايد؟»

گفتند: «نه! هرچه بدهيم مي‌پذيرد».

امام برآشفت و خشمگين شد. من به حضرت عرض كردم:

«فدايتان شوم خود را ناراحت نكنيد».

فرمود: «من بارها به اينها گفته‌ام كه هيچ‌كس را براي كاري نياوريد مگر آنكه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرارداد ببنيديد. كسي كه بدون قرارداد و تعيين مزد كاري انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهي باز گمان مي‌كند مزدش را كم داده‌اي، ولي اگر قرارداد ببندي و به مقدار معين شده بپردازي از تو خشنود خواهد بود كه طبق قرار عمل كرده‌اي، و در اين صورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزي به او بدهي هرچند كم و ناچيز باشد مي‌فهمند كه بيشتر پرداخته‌اي و سپاسگذار خواهد بود».

احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي كه از بزرگان اصحاب امام رضا عليه السلام محسوب مي‌شود نقل مي‌كند: من با سه تن ديگر از ياران امام خدمتش شرفياب شديم، و ساعتي نزد امام نشستيم؛ چون خواستيم بازگرديم امام به من فرمود: «اي احمد! تو بنشين».

همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم. سؤالاتي داشتم به عرض رساندم و امام پاسخ فرمودند، تاپاسي از شب گذشت. خواستم مرخص شوم، فرمود: «مي‌روي يا نزد ما مي‌ماني؟»

عرض كردم: «هرچه شما بفرماييد، اگر بفرماييد بمان مي‌مانم و اگر بفرماييد برو مي‌روم».

آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و گفتم: «سپاس خداي را كه حجت خدا و وارث علوم پيامبران در ميان ما چند نفر كه خدمتش شرفياب شديم تا اين حد به من محبت فرمود».

هنوز در سجده بودم كه متوجه شدم امام به اطاق من بازگشته است؛ برخاستم، حضرت دست مرا گرفت و فشرد فرمود: «اي احمد! اميرمؤمنان عليه السلام به عيادت صعصعة بن صوحان {كه از ياران ويژه آن حضرت بود} رفت، و چون خواست برخيزد فرمود: «اي صعصعه! از اين كه به عيادت تو آمده‌ام به برادران خود افتخار مكن (عيادت من باعث نشود كه خود را از آنان برتر بداني) از خدا بترس و پرهيزگار باش، براي خدا تواضع و فروتني كن خدا تو را رفعت مي‌بخشد». »

امام با اين عمل و سخن خويش هشدار داده است كه هيچ عاملي جاي خودسازي و تربيت نفس و عمل صالح را نمي‌گيرد، و به هيچ امتيازي نبايد مغرور شد، حتي نزديكي به امام و عنايت و لطف آن بزرگوار نيز نبايد وسيله فخر و مباهات و احساس برتري بر ديگران گردد.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 9 / 1395

 

گفتگوى امام رضا(عليه السلام) با جاثليق   

جاثليق كه از علماى دين مسيح(عليه السلام) بود با متكلمين اسلامى به گفتگو و مناظره مى پرداخت و مى گفت: ما و شما همگى متفق بر نبوت عيسى(عليه السلام) مسيح و زنده بودن آن حضرت در آسمان هستيم ولى در نبوت پيغمبر اسلام بين ما و شما اختلاف است و همگى متفق هستيم كه از دنيا رفته است. پس چه دليلى داريد كه آن حضرت پيامبر بوده است؟ متكلمين اسلامى متحير ماندند. پس در محضر مقدس حضرت رضا(عليه السلام) و مأمون عباسى حاضر گرديد و به حضرت عرض كرد، نظر شما درباره عيسى(عليه السلام) و كتاب او چيست؟ حضرت رضا(عليه السلام) فرمود: من اقرار به نبوت و كتاب عيسايى دارم كه اقرار به نبوت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نموده و امت خويش را بشارت داده است و به عيسايى كه اقرار به نبوت آن حضرت نكرده است كافر هستم.

سپس فرمود: اى نصرانى ما به عيسى(عليه السلام) كه ايمان به محمد(صلى الله عليه وآله) داشت ايمان داريم ولى يك نقص داشت كه نماز و روزه بسيار كم بجا مى آورد.

جاثليق گفت: به خدا قسم عيسى(عليه السلام) همواره صائم النهار و قائم الليل بود.

حضرت رضا(عليه السلام) فرمود: براى چه كسى به جا مى آورد؟

جاثليق ساكت شد. (زيرا آنها معتقد به خدايى عيسى(عليه السلام) بودند و اگر عيسى(عليه السلام) خدا بود براى چه كسى عبادت مى كرد؟)

جاثليق به حضرت عرض كرد: كسى كه مرده را زنده كند و اكمه و ابرص (كور مادرزاد و پيس) را شفا دهد مستحق عبادت است. حضرت فرمود: يسع نيز همين كارها را مى كرد. بر روى آب راه مى رفت و اكمه و ابرص را شفا مى داد و حزقيل نيز 35 هزار نفر را پس از مرگ 60 ساله زنده نمود و قومى از بنى اسرائيل خارج از بلاد خويش شدند از ترس طاعون و مرگ و خداوند آن را هلاك كرد، و خداوند به پيامبرى از پيامبرانش امر كرد كه بر استخوانهاى مرده آنها بعداز چندين سال بگذرد و آنها را صدا بزند و بگويد: به اذن خدا زنده شويد و آنها نيز زنده شدند. و قصه ابراهيم و پرندگان را در قرآن ذكر كرده است كه: فصر هن اليك و داستان موسى(عليه السلام) را كه واختار موسى ذكر نمود زيرا آنها مى گفتند: لن نومن لك حتى نرى الله جهرة پس سوخته شدند و بعداز آن موسى آنها را زنده نمود و قريش نيز از حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درخواست نمودند كه آنها را زنده كند. سپس فرمود: تورات و انجيل و قرآن و زبور اين مطلب را مطرح نموده اند و اگر بايد هركسى را كه مرده زنده مى كند خدا دانست، مى بايست تمامى اينها را خدا پنداشت.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی