تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8518
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 9377
بازدید ماه : 62655
بازدید کل : 10454410
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 20 / 9 / 1394

درسهایی از یک حدیث طلایی!

 

سلسله الذهب
 

«سلسلة الذهب» به معنای زنجیر طلا، نام یکی از احادیث مشهور امام رضا علیه السلام است. در اینجا می‌خواهیم به کمک این روایت و حواشی آن، قدری برای زندگی خود الگو بگیریم.

 


 

حدیث سلسله الذهب چیست؟

به نظر می‌آید که مشهورترین حدیث امام رضا علیه السلام همان حدیث «سلسلة الذهب» باشد. خلاصه ماجرا آن است که راه امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو از نیشابور می‌گذشت و جمع زیادی از دوستداران علم و نویسندگان حدیث در آنجا به سراغ امام آمدند و گفتند: از پیش ما می‌روید اما حدیثی برایمان نقل نمی‌کنید که به ما فایده برساند؟ امام علیه السلام سر مبارک خود را از کجاوه بیرون آوردند و این حدیثی را به شکل روایی را از یکایک پدران معصوم خود نقل نمودند که «خدا فرمود: "لا اله الا الله" دژ من است و هر که در آن دژ داخل شود از عذاب من ایمن است.»

نویسندگانی که حاضر و ناظر این واقعه بودند با اشتیاق این حدیث را نوشتند و کاروان امام دیگر حرکت کرده بود و از کنار آنها گذشت. آنان گفتند: امام سپس اینگونه فریاد برآوردند که "این حدیث شرطهایی دارد که من یکی از شرطهای آن هستم"

لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدُهُ مِنْكَ وَ كَانَ قَدْ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُۆْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا. (امالی صدوق،‌ص 235)

تفکر درباره این حدیث از کارهای مهمی است که می‌توانیم درباره امام رضا علیه السلام انجام دهیم و برای این کار به دانستن شرایط اجتماعی-سیاسی بیان این حدیث احتیاج داریم.

فایده بخش‌ترین دانشها و امنیت بخش‌ترین امور، "لا اله الا الله" است. هر بدی و عیبی که در تفکرات و رفتار و اخلاق ما وجود دارد به نقص ما نسبت به "لا اله الا الله" باز می‌گردد

قلم به دستانی نه چندان پیرو

مأمون با زیرکی خود مسیر حرکت امام رضا علیه السلام را به گونه‌ای تعیین کرده بود که از شهرهای شیعه‌نشین مانند بغداد و قم عبور نکند. در نیشابور هم که در آن زمان از مراکز مهم علمی بود؛ هیچ دعوت عمومی از طرف حکومت برای بهره‌مندی مردم از محضر امام رضا علیه السلام انجام نشده بود؛ با این حال اجتماع بزرگی از طالبان و نویسندگان علم خود را به کاروان آن حضرت رساندند که از ایشان کسب علم کنند.

لازم به ذکر است که در آن دوره نقل روایات از منابع اصیل و قابل اتکا برای اهل حدیث اهمیت زیادی داشت و آنان مشتاقانه حتی شهرهای مختلف را طی می‌کردند تا احادیث را از منابع دست اول تر بشنوند. از اینجا می‌فهمیم که مردم ایشان را به عنوان یکی از علمای دین و یکی از سادات بزرگ اکرام می‌کردند به گونه‌ای که سخنان ایشان ارزش علمی دارد و می‌توانند از پیامبر صلی الله علیه و آله روایتی را نقل کنند اما آنان هرگز آن نگاهی را که شایسته مقام اهل بیت علیهم السلام در جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله است را نداشتند و ایشان را به چشم یگانه منبع زنده و قابل اتکا برای فهم درست از قرآن، به حساب نمی‌آوردند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 20 / 9 / 1394

رأفتی از جنس رضا علیه السلام

امام رضا

با شنیدن نام امام هشتم علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه اولین خصوصیتی که از ایشان به ذهن هر دلداده ای می رسد رأفت و مهربانی غیر قابل وصف ایشان است. هر کسی که بر حریم رضوی وارد شده باشد این احساس پاک او سراسر وجودش را فرا گرفته است که بر آستان آقایی مهربان وارد شده است. جذبه معنوی حرم نشان از جاذبه بی مانند صاحب حرم است. او کسی است که هم نام جد بزرگوارش امیرالمۆمنین علیه السلام است. او همان است که جدش رسول الله صلی الله علیه و آله در باره او تعبیر پاره تن و جان من دارد. و او کسی است که روضه خوان جدش اباعبدالله الحسین علیه السلام است.

او هشتمین خورشید فروزنده از تبار فاطمه علیهاالسلام است. او فرزند باب الحوائج الی الله موسی بن جعفر علیهماالسلام است. او ضامن هر آن کسی است که به درگاهش پناه آورد. و او همان بزرگواری است که در سه جای سر نوشت ساز به دیدار زائرانش خواهد آمد. او ضامن بهشت بر زائران با معرفت خود است. او عالم آل محمد صلی الله علیه و آله است.

از رأفت بی مثالش چه می توان گفت که کسی را توان نیست حق مطلب ادا نماید. هر چند چیزی که عیان است و آن مهربانی امام رضا علیه السلام است چه حاجت به بیان است؛ با این وجود آب دریا را اگر نتوان چشید هم به قدر تشنگی باید چشید. برای عرض ارادت به ساحت قدسی امام رئوف لازم است چند کلامی در خصوص این ویژگی حضرتش سخن به میان آورد.

 

 

 

رأفت امام رئوف بر زائرانش

رأفت امام رضا علیه السلام بر زائرانش را باید در توجه و نگاه رحیمانه ایشان به آنان مشاهد کرد؛ و این نگاه رحیمانه در پاک نمودن زائران از گناهانی است که مرتکب شده اند و نیز صفای دل از آلودگی ها که همین امر باعث برطرف شدن غم و اندوه زائر نیز خواهد شد از این روست که در روایتی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله است که می فرمایند: سَتُدْفَنُ‏ بَضْعَةٌ مِنِّی بِخُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَكْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَرْبَهُ وَ لَا مُذْنِبٌ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ‏. [1]

 

 

و چه رأفتی از این بالاتر که حضرت در سخترین لحظات به فریاد زائران قبرش برسد و آنها را از ترس آن روزهای هولناک که هر کس در پی پناهگاهی است پناه دهد؟

در روایتی از حضرت رضا علیه السلام است که می فرماید: «مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْكُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَان‏.» [2]

یعنی هر کس با دوری راه به زیارت من بیاید من در سه جا نزد او می آیم تا او را از سختی های آنجا نجات دهم: یکی آنجایی که نامه عمل به دست راست و چپ انسان ها داده می شود؛ دوم نزد پل صراط و سوم کنار میزان. (آنجایی که ارزش اعمال انسانها سنجیده می شود.)

و در نهایت رأفت حضرت بر زائرانش در عاقبت نیک آنان خواهد بود که جایگاه زائران حضرتش بهشت و از آن مهم تر حرام شدن بدن آنان بر آتش جهنم است چرا که عاقبت همه محبان اهل بیت علیهم السلام بهشت است اما ممکن است در اثر گناهان و آلودگی های مرتکب شده مدتی هم در آتش جهنم بسوزند که از این رو نسوختن در آتش از ورود به بهشت مهم تر بنظر می رسد.

در روایتی دیگر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله درباره مۆمنی که فرزندش امام رضا علیه السلام را در خراسان زیارت کنند آمده است:

سَتُدْفَنُ‏ بَضْعَةٌ مِنِّی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَا یَزُورُهَا مُۆْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ. [3]

یعنی هیچ مۆمنی او را زیارت نمی کند جز اینکه خداوند بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش حرام گرداند.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 20 / 9 / 1394




 ۩  عصمت هشتم  ۩ 

 ویژه نامه شهادت جانگداز آقا امام رضا علیه السلام


قالَ علی بن موسی الرضاعليه السلام :

اءبْلِغْ شيعَتى : إ نَّ زِيارَتى تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اءلْفَ حَجَّةٍ
فَقُلْتُ لاِ بى جَعْفَرٍ عليه السلام : اءلْفُ حَجَّةٍ؟!

قالَ: إ ى وَاللّهُ، وَ اءلْفُ اءلْفِ حَجَّةٍ، لِمَنْ زارَهُ عارِفا بِحَقِّهِ.

به يكى از دوستانش نوشت : به ديگر دوستان و علاقمندان ما بگو: 
ثواب زيارت قبر من معادل است با يك هزار حجّ.راوى گويد:
به امام جواد عليه السلام عرض كردم : هزار حجّ براى ثواب
زيارت پدرت مى باشد؟!

فرمود: بلى ، هر كه پدرم را با معرفت در حقّش زيارت نمايد
هزار هزار يعنى يك ميليون حجّ ثواب زيارتش مى باشد.

مستدرك الوسائل : ج 10، ص 359، ح 2.



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 19 / 9 / 1394


نمونه‏ هايى از كرم و سخاوت امام(ع) 

درباره سخاوت امام(ع)روايات زياد و جالبى نقل شده كه برخى از آنها را ذيلا خواهيد خواند، و در حديثى آمده كه امام حسن(ع)هيچ‏گاه سائلى را رد نكرد و در برابر درخواست او«نه‏»نگفت، و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است كه هيچ‏گاه سائلى را رد نمى‏كنيد؟پاسخ داد:

«انى لله سائل و فيه راغب و انا استحيى ان اكون سائلا و ارد سائلا و ان الله تعالى عودنى عادة، عودنى ان يفيض نعمه على، و عودته ان افيض نعمه على الناس، فاخشى ان قطعت العادة ان يمنعني المادة‏»! 


(من سائل درگاه خدا و راغب در پيشگاه اويم، و من شرم دارم كه خود درخواست كننده باشم و سائلى را رد كنم، و خداوند مرا به عادتى معتاد كرده، معتادم كرده كه نعمتهاى خود را بر من فرو ريزد، و من نيز در برابر او معتاد شده‏ام كه نعمتش را به مردم بدهم، و ترس آن را دارم كه اگر عادتم را ترك كنم اصل آن نعمت را از من دريغ دارد.) 

امام(ع)به دنبال اين گفتار اين دو شعر را نيز انشا فرمود: 

«اذا ما اتانى سائل قلت مرحبا 

بمن فضله فرض على معجل 

و من فضله فضل على كل فاضل 

و افضل ايام الفتى حين يسئل‏»
 (1) 

(هنگامى كه سائلى نزد من آيد بدو گويم: خوش آمدى اى كسى كه فضيلت او بر من فرضى است عاجل.و كسى كه فضيلت او برتر است‏ بر هر فاضل، و بهترين روزهاى جوانمرد روزى است كه مورد سؤال قرار گيرد، و از او چيزى درخواست‏ شود.) 




اين هم داستان جالبى است:
 

ابن كثير از علماى اهل سنت در البداية و النهاية روايت كرده كه امام(ع)غلام سياهى را ديد كه گرده نانى پيش خود نهاده و خودش لقمه ‏اى از آن مى ‏خورد و لقمه ديگرى را به سگى كه آنجا بود مى‏ دهد. 

امام(ع)كه آن منظره را ديد بدو فرمود: انگيزه تو در اين كار چيست؟ 

پاسخ داد: 

«انى استحيى منه ان آكل و لا اطعمه‏»(من از او شرم دارم كه خود بخورم و به او نخورانم!) 

امام(ع)بدو فرمود: از جاى خود برنخيز تا من بيايم!سپس به نزد مولاى آن غلام رفت و او را با آن باغى كه در آن زندگى مى ‏كرد از وى خريدارى كرد، آنگاه آن غلام را آزاد كرده و آن باغ را نيز به او بخشيد! (2) 



چه نامه پر بركتى 

ابراهيم بيهقى، يكى از دانشمندان اهل سنت، در كتاب المحاسن و المساوى (3) روايت كرده كه مردى نزد امام حسن(ع)آمده و اظهار نيازى كرد، امام(ع)بدو فرمود: 

«اذهب فاكتب حاجتك فى رقعة و ارفعها الينا نقضيها لك‏»(برو و حاجت‏خود را در نامه‏اى بنويس و براى ما بفرست ما حاجتت را برمى‏آوريم!) 


آن مرد رفت و حاجت‏خود را در نامه‏اى نوشته براى امام(ع)ارسال داشت، و آن حضرت دو برابر آنچه را خواسته بود به او عنايت فرمود.شخصى كه در آنجا نشسته بود عرض كرد: 

«ما كان اعظم بركة الرقعة عليه يابن رسول الله!»(براستى چه پر بركت‏بود اين نامه براى اين مرد اى پسر رسول خدا!) 

امام(ع)فرمود: 

«بركتها علينا اعظم حين جعلنا للمعروف اهلا، اما علمت ان المعروف ما كان ابتداءا من غير مسئلة، فاما من اعطيته بعد مسئلة فانما اعطيته بما بذل لك من وجهه‏»(بركت او زيادتر بود كه ما را شايسته اين كار خير و بذل و بخشش قرار داد، مگر ندانسته ‏اى كه بخشش و خير واقعى، آن است كه بدون سؤال و درخواست‏باشد، و اما آنچه را پس از درخواست و مسئلت‏ بدهى كه آن را در برابر آبرويش پرداخته‏ اى!) 



و چه لقمه پر بركتى 

قندوزى، از نويسندگان اهل سنت، در كتاب ينابيع المودة (4) از حضرت رضا(ع)روايت كرده كه امام حسن(ع)به خلاء (5) رفت و لقمه نانى را در آنجا ديد، پس آن را برداشت و با چوبى آن را پاك كرد و به برده‏اش داد، و چون بيرون آمد آن را از آن برده مطالبه كرد و برده گفت: 

«اكلتها يا مولاى‏»؟ 


(اى آقاى من، من آن را خوردم!) 

امام(ع)به او فرمود: 

«انت‏حر لوجه الله‏»! 

(تو در راه خدا آزادى!) 


آنگاه فرمود: از جدم رسول خدا(ص)شنيدم كه مى‏فرمود: 

«من وجد لقمة فمسحها او غسلها ثم اكلها اعتقه الله تعالى من النار، فلا اكون ان استعبد رجلا اعتقه الله عز و جل من النار». 


(كسى كه لقمه‏ اى را افتاده ببيند و آن را پاك كرده يا بشويد و بخورد، خداى تعالى او را از آتش دوزخ آزاد كند، و من چنان نيستم كه مردى را كه خداى عز و جل از آتش دوزخ آزاد كرده به بردگى خود گيرم.) 



و چه شاخه ‏گل پر بركتى 

زمخشرى در كتاب ربيع الابرار از انس بن مالك روايت كرده كه گويد: من در دمت‏حسن بن على(ع)بودم كه كنيزكى بيامد و شاخه گلى را به آن حضرت هديه كرد. 

حسن بن على بدو گفت: 

«انت‏حرة لوجه الله‏»(تو در راه خدا آزادى!) 

من كه آن ماجرا را ديدم به آن حضرت عرض كردم: كنيزكى شاخه گل بى ‏ارزشى به شما هديه كرد و تو او را آزاد كردى؟ 

در پاسخ فرمود: 

«هكذا ادبنا الله تعالى‏«اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها»و كان احسن منها اعتاقها» (6) 

(اينگونه خداى تعالى ما را ادب كرده كه فرمود: «وقتى تحيه‏اى به شما دادند، تحيتى بهتر دهيد»و بهتر از آن آزادى اوست.) 

دفع دشمنى خطرناك از مردى به وسيله امام 
از كتاب العدد روايت‏شده كه گفته‏اند مردى در حضور امام حسن(ع)ايستاده، گفت: 

«يابن امير المؤمنين بالذى انعم عليك بهذه النعمة التى ما تليها منه بشفيع منك اليه بل انعاما منه عليك، الا ما انصفتنى من خصمى فانه غشوم ظلوم، لا يوقر الشيخ الكبير و لا يرحم الطفل الصغير»! 


(اى فرزندان امير مؤمنان سوگند به آنكه اين نعمت را به تو داده كه واسطه‏اى براى آن قرار نداده، بلكه از روى انعامى كه بر تو داشته آن را به تو مرحمت فرموده، كه حق مرا از دشمن بيدادگر و ستمكارم بگيرى كه نه احترام پيران سالمند را نگهدارد و نه بر طفل خردسال رحم كند!) 

امام(ع)كه تكيه كرده بود، برخاست و سر پا نشست و به آن مرد فرمود: اين دشمن تو كيست تا من شرش را از سر تو دور كنم؟ 

عرض كرد: فقر و ندارى! 

امام(ع)سر خود را به زير انداخت و لختى فكر كرد و سپس سربرداشت و به خدمتكار خود فرمود: 

«احضر ما عندك من موجود»؟ 

(هر چه موجودى دارى حاضر كن!) 


خدمتكار رفت و پن جهزار درهم آورد. 

امام(ع)فرمود: اين پول را به اين مرد بده، آنگاه به وى فرمود: 

«بحق هذه الاقسام التى اقسمت‏بها على متى اتاك خصمك جائرا الا ما اتيتنى منه متظلما» (7) 

(به حق همين سوگندهايى كه مرا بدانها سوگند دادى كه هرگاه اين دشمنت‏ براى زورگويى نزد تو آمد حتما براى گرفتن حق خود نزد من آيى!) 


دو نمونه از بزرگوارى‏هاى امام(ع) 

محمد بن يوسف زرندى، از دانشمندان اهل سنت، در كتاب نظم درر السمطين روايت كرده كه مردى نامه‏ اى به دست امام حسن(ع)داد كه در آن حاجت‏ خود را نوشته بود. 

امام(ع)بدون آنكه نامه را بخواند بدو فرمود: 

«حاجتك مقضية‏»! 

(حاجتت رواست!) 


شخصى عرض كرد: اى فرزند رسول خدا خوب بود نامه ‏اش را مى‏ خواندى و مى‏ ديدى حاجتش چيست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ مى‏ دادى؟ 

امام(ع)پاسخى عجيب و خواندنى داد و فرمود: 

«اخشى ان يسئلنى الله عن ذل مقامه حتى اقرء رقعته‏» (8) بيم آن را دارم كه خداى تعالى تا بدين مقدار كه من نامه ‏اش را مى ‏خوانم از خوارى مقامش مرا مورد موآخذه قرار دهد.) 

على بن عيسى اربلى در كشف الغمة و غزالى در كتاب احياء العلوم و ابن شهر آشوب در مناقب و بستانى در دائرة المعارف خود با مختصر اختلافى از ابو الحسن مدائنى و ديگران روايت كرده‏اند (9) كه امام حسن(ع)و امام حسين(ع)و عبد الله بن جعفر (10) شوهر حضرت زينب(ع))به قصد انجام زيارت حج‏خانه خدا از مدينه حركت كردند و چون بار و بنه آنها را از پيش برده بودند، دچار گرسنگى و تشنگى شديدى شدند و در اين خلال به خيمه پيرزنى برخوردند و از او نوشيدنى خواستند! 

پيرزن گفت: آب و نوشيدنى در خيمه نيست، ولى در كنار خيمه گوسفندى است كه مى ‏توانيد از شير آن گوسفند استفاده كنيد، آن را بدوشيد و شيرش را بنوشيد! 

آنها رفتند و شير گوسفند را دوشيده و خوردند، و سپس از او خوراكى خواستند. 

زن گفت: جز همين گوسفند مالك چيزى نيستم و چيز ديگرى نزد من يافت نمى ‏شود، يكى از شما آن را ذبح كنيد تا من براى شما غذايى تهيه كنم؟ 

در اين وقت‏يكى از آنها برخاست و گوسفند را ذبح كرد و پوستش را كند و آماده طبح نموده و آن زن نيز برخاسته براى ايشان غذايى تهيه كرد و آنها خوردند و لختى بياسودند تا وقتى كه گرماى هوا شكسته شد، برخاسته و آماده‏رفتن شدند و به آن زن گفتند: 

«يا امة الله نحن نفر من قريش نريد حج‏بيت الله الحرام فاذا رجعنا سالمين فهلمى الينا لنكافئك على هذا الصنع الجميل‏»(اى زن!ما افرادى از قريش هستيم كه اراده زيارت حج‏بيت الله را داريم و چون سالم بازگشتيم، نزد ما بيا تا پاداش اين محبت تو را بدهيم!) 

آنها رفتند، و چون شوهر آن زن آمد و جريان را شنيد، خشمناك شده و او را سرزنش كرده، گفت: 

«ويحك تذبحين شاتى لاقوام لا تعرفينهم ثم تقولين: نفر من قريش‏»؟! 

(واى بر تو!گوسفند مرا براى مردمانى كه نمى ‏شناسى سر مى ‏برى، آنگاه به من مى ‏گويى: افرادى از قريش بودند؟!) 

اين جريان گذشت و پس از مدتى، فقر و نياز، آن پيرزن و شوهرش را، ناچار به شهر مدينه كشانيد و چون سرمايه و كسب و كارى نداشتند به جمع‏آورى سرگين و پشگل مشغول شده و از اين طريق امرار معاش كرده و زندگى خود را مى‏گذراندند. 

در يكى از روزها پيرزن عبورش بر در خانه امام حسن(ع)افتاد و در حالى كه امام(ع)بر در خانه بود از آنجا گذشت و چون آن حضرت او را ديد شناخت، ولى پيرزن امام را نشناخت.در اين وقت امام حسن(ع)به غلامش دستور داد به دنبال آن پيرزن برود و او را به نزد وى بياورد. 

غلام برفت و او را بازگرداند و امام حسن(ع)بدو فرمود: آيا مرا مى ‏شناسى؟ 

گفت: نه! 

فرمود: من همان مهمان تو در فلان روز هستم! 

پيرزن گفت: پدر و مادرم بقربانت! 

امام حسن(ع)دستور داد هزار گوسفند براى او خريدارى كردند و با هزار دينار پول همه را به او داد، و به دنبال آن نيز وى را به نزد برادرش‏حسين(ع)فرستاد. 

امام حسين(ع)از آن زن پرسيد: برادرم حسن چه مقدار بتو داد؟ 

عرض كرد: هزار گوسفند و هزار دينار! 

امام حسين(ع)نيز دستور داد همان مقدار گوسفند و همان مقدار پول به آن پيرزن دادند، و سپس او را به همراه غلام خود به نزد عبد الله بن جعفر فرستاد، و عبد الله از آن پيرزن پرسيد: 

حسن و حسين(ع)چقدر بتو دادند؟ 

پاسخ داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دينار! 

عبد الله دستور داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دينار به او دادند!و به او گفت: اگر از آغاز به نزد من آمده بودى، من آن دو را به رنج و تعب مى‏انداختم! (11) 

و در كشف الغمه اربلى آمده كه گويد: 

اين قصه در كتابها و داستانهاى ائمه اطهار(ع)مشهور است، و در روايت ديگرى كه از طريقى ديگر نقل شده اينگونه است كه مرد ديگرى نيز به همراه آنان بود و آن زن در آغاز نزد عبد الله بن جعفر رفت و عبد الله بدو گفت: 

«ابدئى بسيدى الحسن و الحسين‏»(به آقايان من حسن و حسين آغاز كن!) 

و چون به نزد امام حسن(ع)رفت آن حضرت يكصد شتر به او داد و امام حسين(ع)نيز يكهزار گوسفند به او عنايت فرمود و چون به نزد عبد الله بن جعفر بازگشت و داستان خود را باز گفت، عبد الله بدو گفت: دو سرور من كار شتر و گوسفند را انجام دادند(و خيال مرا از اين بابت آسوده كردند)و سپس دستور داد هزار دينار به او پرداخت كردند...!در اينجا پيرزن به نزد آن مردى كه از مردم مدينه بود و در آن سفر همراه آن سه بزرگوار بود رفت، و چون ماجرا را براى آن مرد باز گفت، وى بدان زن گفت: 

«انا لا اجارى اولئك الاجواد فى مدى، و لا ابلغ عشر عشيرهم فى الندى، و لكن اعطيك شيئا من دقيق و زبيب...» 


(من هرگز به پاى اين سخاوتمندان بى بدل در جود نمى‏ رسم و به يك دهم آنها نيز در بخشش نخواهم رسيد، ولى مختصرى آرد و كشمش به تو مى ‏دهم!) 

و به دنبال اين ماجرا آن پيرزن آنها را گرفت و به ديار خود بازگشت. (12) 



چه كسى همانند اين جوانمردان است؟ 

از كتاب خصال شيخ صدوق(ره)روايت‏ شده كه مردى نزد عثمان بن عفان رفت و از او-كه بر درب مسجد نشسته بود-درخواست‏ بخششى كرد، عثمان دستور داد پنج درهم به او بدهند. 

آن مرد گفت: اين مقدار دردى را از من دوا نمى‏ كند، پس مرا به شخصى راهنمايى كن كه حاجتم را برآورده سازد! 

عثمان به گوشه‏ اى از مسجد كه امام حسن و امام حسين(ع)و عبد الله بن جعفر در آنجا نشسته بودند، اشاره كرده گفت: 

«دونك هؤلاء الفتية‏»! 

(به نزد اين جوانمردان برو!) 

آن مرد نيز متوجه آنها شده و حاجت‏ خود را به ايشان معروض داشت! 

حسنين(ع)به آن مرد رو كرده گفتند: «ان المسئلة لا تحل الا فى احدى ثلاث، دم مفجع، او دين مقرح، او فقر مدقع ففى ايها تسئل‏»(سؤال جز در يكى از سه چيز جايز نيست: خونى فاجعه آميز، يا بدهكارى دردآور و جانسوز، يا فقرى كه انسان را خاكستر نشين كند، اكنون بگو: تو در كداميك از اين سه مورد سؤال مى ‏كنى؟) 

پاسخ داد: در يكى از همين سه مورد است! 

در اينجا امام حسن(ع)دستور داده پنجاه دينار به او بدهند، و امام حسين(ع)چهل و نه دينار و عبد الله بن جعفر چهل و هشت دينار! 

آن مرد پولها را گرفت و از نزد ايشان رفت و عبورش به عثمان افتاد، عثمان از او پرسيد: چه كردى؟و آن مرد داستان خود و كرم و بزرگوارى حسنين(ع)و عبد الله بن جعفر را براى او بازگو كرد و عثمان كه دچار شگفتى شده بود گفت: 

«من لك بمثل هوءلاء الفتية؟!اولئك فطموا العلم فطما، و حازوا الخير و الحكمة‏» (13) 

(چه كسى همانند اين جوانمردان است، اينان از پستان علم و دانش شير خورده و خير و حكمت را نزد خود گرد آورده‏اند.) 

نگارنده گويد: نظير اين روايت از عيون الاخبار ابن قتيبة نيز نقل شده، با چند تفاوت: 

اول-آنكه به جاى عثمان، عبد الله بن عمر ذكر شده. 

دوم-آنكه امام حسن(ع)بدو فرمود: 

«ان المسئلة لا تصلح الا فى دين فادح، او فقر مدقع، او حمالة مفظعة‏»(سؤال شايسته نيست جز در بدهكارى سنگين، يا فقرى كه به خاك مذلت نشاند، يا خونبهايى و يا بدهكارى كه انسان را درمانده سازد؟)و آن مرد در پاسخ گفت: يكى از همين سه چيز است. 

سوم-اينكه در نقل مزبور آمده كه امام حسن(ع)يكصد دينار به او داد و امام حسين(ع) نود و نه دينار به او پرداخت كرد، چون خوش نداشت كه در بخشش و عطا همانند برادرش حسن(ع)عمل كرده باشد. 

و تفاوت چهارم-آنكه در اين روايت نامى از عبد الله بن جعفر ذكر نشده است. 



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 19 / 9 / 1394



 


 



دیدگاه مراجع و علما درباره هفتم صفر؟!


با توجه به اختلافی که درباره هفتم صفر وجود دارد، جمعی از ارادتمندان به ساحت قدسی اهل بیت ‌(علیهم السلام) در پرسش مشترکی از مراجع عظام تقلید وظیفه شیعیان در این روز را جویا شده‌اند که ما در این نوشتار برآن شدیم تا آن نظرات را برای شما عزیزان متذکر شویم:

متن استفتاء:

با توجه به اهمیت برگزاری شعائر اهلبیت علیهم السلام و مظلومیت سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام و سیره ی مستمره ی علمای حوزه های علمیه ی قم و نجف اشرف و سایر مشاهد مشرفه که روز هفتم ماه صفر را به عنوان شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام اقامه ی عزا می کردند و از جمله مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری مۆسس حوزه علمیه ی قم که بر تعطیلی دروس حوزه ی علمیه و اقامه ی عزا بر آن وجود شریف اصرار داشتند و به دستور ایشان بازار قم تعطیل می گردید و از زمان حیات آن بزرگوار تا کنون نیز بر این منوال باقی است؛ نظر حضرتعالی نسبت به روز هفتم صفر ـ که بنا بر اقوالی از جمله شهید اول در کتاب دروس، مرحوم کفعمی در مصباح، شیخ بهایی و مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء و برخی دیگر از اعاظم فقها تصریح بر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در این روز نموده اند؛ـ چیست؟ در صورت صحت اقوال فوق الذکر در این روز و بنا بر قولی که ولادت امام موسی کاظم علیه السلام نیز هست، وظیفه و تکلیف ما شیعیان و خصوصا صدا و سیما در بر پایی عزاداری و یا جشن و سرور چه می باشد؟





 

آیت الله وحید خراسانی(دام ظله):

به آنچه فقیه محقق ، موسس حوزه علمیه (قدس سره) فرموده اند ، باید عمل شود.


آیت الله سیستانی(دام ظله):

بزرگداشت شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام و ترتیب مجالسی برای آن حضرت و ذکر مصائب و یادآوری مناقب آن امام از مصادیق تعظیم شعائر است . و من یعظم شعائرالله فانها من تقوی القلوب


آیت الله سید صادق روحانی(دام ظله):

جماعتی از محققین و علما مانند شیخ مفید، شهید و کاشف‌الغطاء بعد از تحقیق، روز هفتم صفر را روز شهادت آن حضرت نوشته‌اند من هم موقعی‌ که در این مورد تحقیق می‌کردم، تقریبا اطمینان به این پیدا کردم بنابراین مقتضای تعظیم شعائر، اقامه مجلس عزا، تعطیلی بازار، خروج دسته‌جات و عزاداری در این روز است، و وظیفه صدا و سیما بر پایی عزاداری است و تولد امام کاظم ‌(علیه السلام) در این روز مانع نباید بشود.


آیت الله صافی گلپایگانی(دام ظله):


برپائی مجلس میلاد ائمه علیهم السلام بسیار خوب و مناسب است اما چون هفتم صفر بنا بر بعضی اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد و از طرفی تمام ماه محرم و صفر ماههای حزن آل الله و کاروان داغدار و مصیبت زده حضرت سیدالشهداء علیه السلام است سزاوار است در این دوماه مجلس روضه وعزا برپا نموده و از مجالس جشن وسرور جدا اجتناب نمود. ان شاءالله مجمع مقدس شما عزیزان مورد توجه و عنایت خاصه حضرت بقیةالله ارواحنا فداه قرار بگیرد و همه از منتظران امر فرج آن حضرت بوده باشید.


آیت الله میرزا جواد تبریزی(ره):


محرم و صفر ماه های حزن بر سیدالشهداء و خاندان اهل بیت علیهم السلام می باشد و باید به مجالس عزاداری روضه خوانی بگذرد. والله العالم


آیت الله فاضل لنکرانی(ره):

در این که باید یک روز اختصاص به حضرت امام مجتبی علیه السلام داشته باشد تردیدی نیست و با توجه به اینکه روز 28صفر روز رحلت خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله) هم هست و بدین لحاظ شهادت سبط اکبر علیه السلام تحت الشعاع قرار می گیرد، لذا خوب است که روز هفتم صفر را به این عنوان اختصاص دهند که (( مشهور )) هم همین است.


آیت الله سید صادق شیرازی(دام ظله):

مراجع عظام و علمای اعلام روز هفتم ماه صفر را به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام روز حزن و اندوه شمرده و اقامه ی عزا می نمایند و همچنین روز بیست و هشتم صفر نیز طبق قولی مصادف با روز شهادت حضرت می باشد.


آیت الله بهجت(ره):


مناسب است در جمع بین دو قول (مشهور) در روز هفتم صفر به شهادت سبط اکبر امام مجتبی (علیه الاف التحیة والثناء ) و تولد امام موسی کاظم علیه السلام ترتیب مجالس برای هر دو امام بزرگوار داده شود به این صورت که مصائب امام دوم (علیه السلام) و مناقب امام هفتم (علیه السلام) را متذکر و یادآور باشند و همین احتیاط حاصل میشود . والسلام


آیت الله شبیری زنجانی(مد ظله):

عزاداری روز هفتم ماه صفر به عنوان سوگواری سبط (علیه السلام) و تعطیل بازار که سنت شیعیان بوده از شعائر دینی است که باید محفوظ بماند و با ذکر مناقب امام هفتم (علیه السلام) منافات ندارد .


آیت الله مکارم شیرازی(دام ظله):


البته نظر مشهور طبق آنچه مرحوم کلینی (ره) در کافی آورده این است که شهادت آن حضرت در آخر ماه صفر است ولی با توجه به روایت دیگری که مربوط به هفتم ماه صفر است سزاوار است نسبت به آن روز نیز احترام رعایت شود.






فرآوری: آمنه اسفندیاری 


بخش احکام اسلامی تبیان






 


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 19 / 9 / 1394

ادعایی عجیب پس از وفات پیامبر(ص)

حضرت محمد (ص)

 

ابن اسحاق، از زهری، از سعید بن مسیّب، از ابی هریره روایت کرده است: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله رحلت کرد، عمر بن خطاب برخاست و گفت: عده ای گمان می کنند که رسول خدا فوت کرده است، در حالی که به خدا قسم، رسول خدا فوت نکرده است، بلکه پیش پروردگار خود رفته است؛ چنان که موسی بن عمران پیش خدا رفت و پس از غیبت چهل روزه به میان قوم خود بازگشت، در حالی که آن ها گمان کرده بودند او از دنیا رفته است!، به خدا قسم که رسول خدا، حتما مراجعت می کنند؛ چنان که موسی مراجعت کرد. دست و پای کسانی که گمان می کنند رسول خدا فوت کرده است، باید قطع شود.

وقتی این خبر به ابوبکر رسید، پیش آمد تا جلوی در مسجد رسید، در حالی که عمر مشغول صحبت با مردم بود و متوجه حضور او نشد. او وارد حجره عایشه شد که جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله در گوشه ای از آن نهاده شده و بُرد قرمز رنگی بر روی آن کشیده شده بود. ابوبکر پارچه را کنار زد و صورت پیامبر را بوسید. سپس پارچه را برگرداند و از حجره خارج شد، در حالی که عمر هنوز با مردم سخن می گفت. ابوبکر او را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای عمر، تو را به پیامبر ساکت باش، اما عمر می خواست که همچنان صحبت کند!، ابوبکر رو به مردم کرد و پس از حمد و ثنای الهی، گفت: ای مردم، آگاه باشید که هر کس محمد را می پرستیده، محمد فوت کرده است و هر کس که خدا را عبادت می کرده، همانا او زنده است و هرگز نمی میرد. سپس این آیه را خواند: «و ما محمّدٌ الاّ رسولٌ قدْ خلَت مِن قبلِهِ الرُّسُل أَفَإِن ماتَ أَو قُتِل انقَلَبْتُم علی أعقابِکُم وَ مَن یَنْقَلِبْ علی عَقَبَیه فلَن یضُرَّ اللّهَ شیئا و سیجزی اللّه الشّاکرین»(آل عمران :144)؛ محمد، جز فرستاده ای که پیش از او هم پیامبرانی آمده و گذشته اند نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمی گردید؟ و هر کسی از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند، و به زودی خدا سپاسگزاران را پاداش می دهد.

عمر که گویی نمی دانست، این آیه نازل شده است، از تعجب دهانش باز ماند.*

 

گروه دین و اندیشه - شکوری


*ابن اسحاق، کشف الغمه، ج 4، ص 305

منبع: مجله معرفت، شماره 65، حسین علی عربی؛

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 19 / 9 / 1394

می خواستند جسد پیامبر را بدزدند

 حضرت محمد رسول الله

بنا بر آنچه در متون معتبر تاریخی آمده است، دشمنان اسلام; اعم از مشرکان، کافران و یهودیان، بارها برای ترور پیامبر گرامی اسلام تلاش های مذبوحانه ای انجام داده اند که تمامی آن تلاش ها با شکست روبه رو شده است. چنان که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: و َیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ(الأنفال/30)

خدای متعال به حکم آیه شریفه: وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (مائده/67)، پیامبر خود را از گزند و آسیب در امان نگه داشت تا آن حضرت ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ رسالت مقدس خویش را به انجام رسانَد و پایه های دین مبین اسلام را مستحکم سازد.

اما دشمنی آن نابکاران، که در اعماق جان ناپاکشان ریشه داشت، پس از رحلت پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) نیز ادامه یافت، چندان که در طول قرون متمادی، بارها تلاش کردند تا قبر مبارک آن حضرت را نبش کنند و پیکر مطهّر ایشان را بربایند، اما اراده و خواست الهی چنین بود که آن حضرت را پس از رحلتش نیز در پناه خویش مصون و محفوظ بدارد.

در این نوشتار، دو مورد از این تلاش های مذبوحانه را، که در منابع تاریخی و کتب معتبر بدان اشاره شده، بررسی می کنیم:

 

1 . نخستین بار، در ابتدای قرن پنجم هجری گروهی به فرمان «الحاکم بأمرالله عبیدی» و به سرکردگی شخصی به نام «ابو الفتوح»، حاکم وقت مکه و مدینه، تلاش کردند تا با نبش قبر مطهّر پیامبر، پیکر پاک ایشان را به مصر منتقل کنند.

تاریخ نگاران، جزئیات این واقعه را با ذکر سند و به نقل از کتاب تاریخ بغداد، نوشته ابن نجار چنین آورده اند:

گروهی از زنادقه به الحاکم بأمرالله، فرمانروای عبیدی پیشنهاد کردند که پیکر مطهر پیامبر را از مدینه منوره به مصر منتقل کند. حاکم را این سخن خوش آمد و گفت: اگر چنین کاری میسّر گردد، مردمان از همه جا برای زیارت، آهنگ مصر کنند و وضع اهل مصر دگرگون شود!

از این رو، فرمان داد بنایی بسازند و برای ساخت آن، اموال بسیار هزینه کرد. سپس ابوالفتوح را برای نبش مرقد مطهّر پیامبر روانه کرد. چون ابوالفتوح به مدینه منوره رسید، گروهی از اهل مدینه ـ که می دانستند او برای چه کاری آمده است ـ به همراه یکی از قاریان قرآن، به نام زلبانی، به نزد وی آمدند. زلبانی این آیه از قرآن کریم را تلاوت کرد:

 

 

وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ * أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ . (التوبة/13و12)

مردم با شنیدن این آیه به خروش آمدند و نزدیک بود ابوالفتوح و سربازانش را به قتل برسانند، اما از آنجا که سرزمین حجاز تحت حاکمیت آنان قرار داشت، درنگ کردند. چون ابوالفتوح آن وضع را دید، گفت: «آری، خدای سزاوارتر است که از او پروا کنند! اگر از ترس جانم نبود، هرگز به این کار اقدام نمی کردم.» پس چندان به تنگ آمد که طاقتش نماند; از این اندیشه که چگونه بدان عمل ناپسند دست یازیده است.

پیش از به پایان رسیدن آن روز، به فرمان خدای، تندبادی وزیدن گرفت که زمین را به لرزه افکند، چندان که اشتران و اسبان با هودج ها و زین هاشان سرنگون شدند و بسیاری از جانداران و شماری از مردم هلاک گشتند. ابوالفتوح از کرده خویش پشیمان شد و هراس از «حاکم» از دلش رخت بر بست.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 19 / 9 / 1394


 

پیامدهاى رحلت پیامبر(ص) از زبان فاطمه(ص)

 

حضرت محمد ( ص )

در اینجا پیامدهاى رحلت پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها كه بضعة الرسول است (1) و به تعبیر امام على (علیه السلام) بقیة النبوة (2) است و به اعتراف دیگران، خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء، صادقة فی قولك، سابقة فی وفور عقلك است. (3)، بیان می شود.

او كه خلیفه اول در جمع مردم مدینه درباره‏اش چنین گفته است: انت معدن الحكمة و موطن الهدى و الرحمة و ركن الدین و عین الحجة است. (4)

و حتى عایشه نیز گفته است: « ما رایت احدا كان اصدق لهجة من فاطمة الا ان یكون الذی ولدها. » (5)

او كه هم مردمان مكه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) بوده و هم در كنار پیامبر و حضرت امیر(علیه السلام) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهاى بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناك آن ایام كوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آرى او مى‏تواند پیامدهاى تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان كند . در اینجا به مواردى از آنها مى‏پردازیم:

آن حضرت در خطبه فدكیه (6) و خطبه‏اى كه بعدا در جمع زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند (7) ایراد فرموده‏اند، پیامدهاى رحلت پیامبر را بیان مى‏كنند از جمله آنها عبارتند از:

 

1. ایجاد ضعف و سستى در میان مردم .

استومع وهنه « یا وهیه.‏» (8)

حضرت در خطبه‏اى كه در حضور زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذكر دادند و با تاسف فرمودند:

« فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة (9) ؛ چه زشت است ‏سستى و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش .»

 

2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد .

«استنهر فتقه وانفتق رتقه (10) ؛ تشتت و پراكندگى گسترش یافت . و وحدت و همدلى از هم گسست.»

استنهر از نهر به معناى وسعت و زیادى است، فتق به معناى جدایى و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنى شكافتن و رتق هم به معناى همبستگى و اتحاد است .

در قرآن كریم نیز آمده است كه: «ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما (11) ؛ (آیا كافران ندیدند) كه آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یكدیگر باز كردیم .»

 

3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.

آنان كه به پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) و احكام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش كرده بودند از نعمت دین الهى و حكومت اسلامى بهره ‏مند گشته بودند. اكنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت.

« واكدت الامال‏.» (12)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 18 / 9 / 1394




 

سلام، آشنایِ غریب، مهربانِ غریب، بزرگ زاده غریب!
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!


سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!


سلام، امام غریب من!
آمده ام؛ با تمام دلم، با قدم های احساسم، با حضور هر چه تمام ارادتم.


آمده ام؛ تا فانوس های روشن اشک هایم را، بر مزار بی چراغت، بیاویزم!
آمده ام؛ تا شریک غربت بی نهایتت باشم.


آمده ام ـ کبوترانه آمده ام ـ تا از دستان مهربانت، آب و دانه بدهی!
آمده ام؛ با دسته دسته یا کریم های اخلاص و محبّت
تا شاید لحظه ای در گنبد نگاه مهربانت، پناه گیرم.




 

لجه ای از اقیانوس معرفت امام 

قال الامام الحسن المجتبی(عليه السلام):

عَجِبتُ لِمَن یَتَفَکَّرُ فِی مَأکولِه کَیفَ لا یَتَفَکَّرُ فِی مَعقُولِه؛

تعجب میکنم از کسانیکه در غذای جسم خود فکر میکنند
ولی در امور معنوی وغذای جان خویش تفکر نمیکنند.


(بحار الانوار،ج1،ص218)


 


ای مادری ترین پسر فاطمه ، حسن!
ای مجتبی ترین ثمر فاطمه ، حسن !

آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد
با اینکه هست تاج سر فاطمه ، حسن!


وقتی که در مدینه غریبش گذاشتند
یعنی شکست بال و پر فاطمه ، حسن!

حتی صدای تو به سپاهت نمی رسید
یعنی شکسته شد کمر فاطمه ، حسن!


روزی که مادر تو به کوچه ز پا فتاد
چشم تو دید درد سر فاطمه ، حسن!

در ناله ها و نافله های شبش کسی
چون تو ندید چشم تر فاطمه ، حسن!

در بین اهل بیت ، خدایی خودت بگو
مثل تو کیست خونجگر فاطمه ، حسن!

چون تو کسی که چادر خاکی ندیده است
ای قامتت عصا به بر فاطمه ، حسن!

سیلی به پیش چشم تو بر مادرت زدند
دیوار بود و زخم سر فاطمه ، حسن!

زهرا اگر که شد سپر مرتضی علی
آری تویی ، تویی سپرِ فاطمه ، حسن!


الحق که از حسین تو هستی غریب تر
این غربت است ، در نظر فاطمه ، حسن!

یک یار هم کنار تو روز وفا نماند
در غربتی تو هم اثر فاطمه ، حسن!


یک عمر خونِ دل ز گلویت به تشت ریخت
ای پاره پارۀ جگر فاطمه ، حسن! 

محمود ژولیده


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: آشنایِ غریب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 18 / 9 / 1394








 پندهایی حکمت آمیز و کوتاه 
از رسول مهربانیها حضرت محمد
 



« دعای رسول الله (ص) »


خدايا مرا به دانش ، توانگر ساز و به بردبارى ، زينت بخش و به پرهيزكاري ، گرامي بدارو به تندرستي ، زيبايي ده.
 
 
« بهترين كار خير »

بهترین کار خیر، اصلاح بين مردم است .
 
****************
« منفورترين حلالها »


منفورترين حلالها نزد خداوند ، طلاق است .
 
 
****************
 
« هنگام مرگ »


هنگام مرگ ،مردمان مى پرسند از ثروت چه باقى گذاشته ؟ 
فرشتگان مى پرسند از عمل نيك چه پيش فرستاده ؟ .
 
 
****************
« طریق مهربانی »

در يك سطح زندگى كنيد تا دلهاى شما در يك سطح قرار بگيرد . 
با يكديگر در تماس باشيد تا بهم مهربان شويد .
 
 
****************

« خردمندترين مردم »


خردمندترين مردم ، كسى است كه با ديگران بهتر بسازد .
 
 
 
****************
« ترس از مردم »

مبادا كه ترس از مردم ، شما را از گفتن حقيقت باز دارد ! .
 
 
****************
« خوشرویی »


خوشروئى كينه را از دل مى برد .
 
 
 
****************
« مسلمان کیست ؟ » 


هر كه صبح كند و به فكر اصلاح كار مسلمانان نباشد ، مسلمان نيست .
 
 
« روش زدودن کینه »

دست يكديگر را به دوستى بفشاريد كه كينه را از دل مى برد .
 
 
 
 
« فال و گمان بد »

اگر فال بد زدى ، به كار خود ادامه بده و اگر گمان بد بردى ، فراموش كن و اگر حسود شدى ، خوددار باش .
 
 
 
« مؤمن و منافق »

مؤمن ، خنده رو و شوخ است ، و منافق ، عبوس و خشمناك .
 
 
 
 
 
 
« خدا دوست ندارد »

خداوند دوست ندارد كه بنده اى را بين يارانش ، با امتياز مخصوص ببيند .
 
 
 
 
 
 
«بی نیازی از غیر»

از ديگران چيزى نخواهيد گرچه يك چوب مسواك باشد .
 
«سازش با مردم»

آنكه از نعمت سازش با مردم محروم است ، از نيكيها يكسره محروم خواهد بود
 
 
«کار نسنجیده»

كارى كه نسنجيده انجام شود ، بسا كه احتمال زيان دارد
 
 
«در افتادن با مردم»

پس از بت پرستيدن ، آنچه به من نهى كرده اند ، در افتادن با مردم است .
 
«ناسزا گفتن»

از ناسزا گفتن ، بجز كينه مردم ، سودى نمى برى . 
 
 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 18 / 9 / 1394

سوگنامه امام علی در فراق پیامبر

حضرت محمد _ص_

 

على علیه السلام وارد قبر گردید، و چهره مبارك پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را گشود، قطرات درشت اشك مانع آن مى شد كه دیدگان حضرتش ‍ چهره دوست و حبیب را درست ببیند، چه لحظه اى دردناك است این لحظه ، لحظه اى كه آرزو دارد، جان به همراه آن دردناكش از بدن خارج گردد، شعاع دید على علیه السلام از لابلاى پرده اشك گذر كرده خود را به چهره حبیبش مى رساند، تا آخرین وداع را بنماید، او در این لحظه ناچار است ، همه وجود خود را به خاك بسپارد، چه واجب دردناكى است ، كه رگه هاى قلبش را پاره مى كند، او خود را براى هجرانى ابدى كه در دنیا دیگر، ملاقاتى ندارد، آماده مى كند: با نگاهى اشك آلوده و آمیخته با حسرت ، كه نمى تواند حتى یك لحظه آن را به دیگر سوئى كشاند، اندوه بزرگ خود را ابراز مى دارد:

“باءبى انت و امى یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لقد انقطع بموتك ما لم ینقطع بموت غیرك من النبوة والنباء و اخبار السماء خصصت حتى صرت مسلیا عمن سواك ، و عممت حتى صار الناس فیك سواء، و لو لا انك امرت بالصبر، و نهیت عن الجزع ، لانفدنا علیك ماء الشئون و لكان الداء مما طلا، و الكمد محالفا، و قلا لك ، و لكنه مالا یملك رده ، و لا یستطاع دفعه ، بابى انت و امى ، اذكرنا عند ربك ، و اجعلنا من بالك : “

 

پدر و مادرم فدایت ،اى رسول گرامى ، با مرگ تو رشته نبوت گسسته گشت ، و گزارش دادن از آسمان ، و اخبار آن بریده شد، كه با مرگ هیچكس چنین نشود، به مصیبت خود یك ویژه گى داده اى ، و آن این كه مصیبت تو موجب تسلیت است ، یعنى آن قدر مصیبت و اندوه فراوان است كه مصایب دیگر را ناچیز مى كند، و به آن عمومیت داده اى یعنى همگان به سوگت نشسته اند، اگر نه این بود كه به ما دستور داده اى صبر پیشه سازیم ، آنقدر بر تو مى گریستیم كه سرچشمه اشكمان خشك گردد، و اندوهمان پیوسته و مدام ، و این درد جانكاه براى همیشه همراه من خواهد بود، و این همه در مصیبت تو اندك است ، پدر و مادرم فداى تو باد ما را در سراى دیگر به یاد آور، و در خاطر خود نگه مى دار.

و نیز فرمود:

” نفسى على زفراتها محبوسة

 

یا لیتها خرجت مع الزفرات “

نفس من در كنار آه اندوه بار خود، به زندان افكنده شده است اى كاش به همراه آه عمیق ، نفس من از بدن خارج مى گشت .

” لا خیر بعدك فى الحیاة و انما

 

اخشى مخافة ان تطول حیاتى “

پس از تو در زندگى دنیا خیرى نیست و من از آن مى ترسم كه زندگى من طولانى شود.

 

و نیز فرمود:

” اءمن بعد تكفین النبى و دفنه

 

باثوابه اسى على هالك ثوى “

آیا كسى كه پس از تكفین پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و دفن او با لباس هایش غمین است كه در جاى نابود كننده اقامت گزیند؟

” رزءنا رسول الله فینا فلن نرى

 

 بذاك عدیلا ما حیینا من الورى “

مصیبت ما از دست دادن رسول خداست كه تا زنده ایم همتایى براى او در میان خود نخواهیم یافت .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 18 / 9 / 1394

ملاقات رسول خدا با رسول خدا

حضرت محمد _ص_

 

على علیه السلام گوید: جبرئیل در بیمارى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم كه بر اثر آن از دنیا رفت هر روز و هر شب به نزد او مى آمد، و مى گفت : خداوند به تو سلام مى رساند و مى گوید: چگونه اى ، در حالى كه او خود به تو آگاه تر است ، ولیكن مى خواهد شرافت و كرامت تو را بر مردمان افزون كند، و مى خواهد عیادت بیمار را در میان امت تو سنت و امر پسندیده اى بگرداند، و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم اگر دردى مى داشت ، به او مى گفت مى بینى درد دارم . و جبرئیل مى گفت : اى محمد صلى الله علیه و آله و سلم بدان كه خداوند به تو سخت نمى گیرد، در حالى كه هیچیك از آفریدگان را به اندازه تو دوست ندارد، ولیكن دوست مى دارد، صدایت ، و دعایت را بشنود، تا در هنگام ملاقات با او مستوجب درجات و مقاماتى كه براى تو در نظر گرفته است قرار گیرى . و اگر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم راحت بود و دردى نداشت ، پاسخ مى داد: مى بینید كه راحت هستم و دردى ندارم ، و جبرئیل مى گفت : پس خداى را سپاس گوى ، زیرا خداوند دوست دارد سپاس شود، و شكرش افزون گردد.

على علیه السلام افزود: و جبرئیل در زمان مقررى كه فرود مى آمد بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وارد شد، ما فرود آمدن او را احساس كردیم ، پس هر آنكه در خانه بود از خانه خارج گردید، بجز من ، در این هنگام جبرئیل عرضه داشت : اى محمد صلى الله علیه و آله و سلم خداوند به تو سلام مى رساند، و از تو سؤ ال مى كند، در حالى كه او به تو آگاه تر است ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: من از دنیا مى روم ؛ جبرئیل گفت : اى محمد صلى الله علیه و آله و سلم بشارت باد، زیرا خداوند اراده نمود در عوض آنچه مى بینى ، كرامتى را كه براى تو مهیا نموده است ابلاغ كند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 18 / 9 / 1394

 

افول خورشيد

رحلت پيامبر

مدينه حال و هواي غريبي دارد. چندي است كه شهر پيامبر(ص) ، مونس اشك و آه شده است و خاطره خنده و تبسم را از ياد برده است.

از آن هنگام كه كاروان بزرگ حج ، از زيارت خانه خدا باز گشته‏اند،

هر لحظه سيماي ملكوتي پيامبر(ص) افروخته‏تر مي‏شود و سرو بلندش، پس از يك عمر تلاش و پيكار، خميده‏تر.

گويا در همين روزها پيك الهي براي او پيام آورده است كه اي محمد :

«تو مي‏ميري، ديگر مردمان نيز مي‏ميرند.» (زمر 30)

در حالي كه دست بر شانه علي(ع) دارد، راهي «قبرستان بقيع» مي‏شود، تا در واپسين لحظات، براي اسيران خاك، طلبِ آمرزش كند.

با قدمهايي شمرده، وارد «بقيع» مي‏شود. با نگاهي مهربان يك يك قبرها را از نظر مي‏گذراند و برايشان «فاتحه» مي‏خواند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: افول خورشيد
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 18 / 9 / 1394

ویژه نامه رحلت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله

جرعه ای نور 

قال رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:

بهترین امّت من کسی است که جوانی اش را صرف فرمانبرداری از خداکند.
و نفسش را از لذّت های دنیا باز دارد.و آن را متوجّه ی آخرت نماید.
همانا پاداش او نزد خدا بالاترین درجه ی بهشت است 
.


(تنبیه الخواطر/ ج2/ص 123)



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

زينب(سلام الله علیها) كيست ؟

زينب فرزند كيست ؟ 
نام زينب را چه كسى براى او انتخاب كرد؟ 
جانشين زهرا(س ) كيست ؟ 
زينب چه كرد كه امام حسين (ع ) به احترام او از جا برخاست ؟ 
زينب چه كرد كه به اين مقامات عالى رسيد؟ 
وقتى زينب فرق شكافته پدرش را ديد، چه حالى به او دست داد؟ 
زينب فراق مادرش را چگونه تحمل كرد؟ 
وقتى زينب لخته هاى جگر برادرش را در تشت ديد، چه حالى به او دست داد؟ 
چرا زينب را مادر مصيبت ها خوانده اند؟ 
قهرمان كربلا كيست ؟ 
وقتى زينب بر فراز تل زينبيه ايستاده بود، چه ديد؟ 
وقتى زينب سى هزار لشكر دشمن را در مقابل ديد، چه احساسى داشت ؟ 
زينب چگونه تشنگى خود و كودكان را تحمل كرد؟ 
زينب چه احساسى داشت وقتى مى ديد عزيزانش در برابر او كشته مى شوند؟ 
زينب در قتلگاه چه ديد؟ 
زينب چگونه بدن پاره پاره برادر را شناخت ؟ 
زينب وقتى كنار بدن برادر آمد، چه دعايى كرد 
زينب ، چگونه مصيبت از دست دادن جد، پدر، مادر، برادران ، و عزيزانش را تاب آورد؟ 
زينب چرا سيلى خورد؟ 
آن هنگام كه خيمه ها را به آتش مى كشيدند، زينب در چه حالى بود؟ 
زينب در اسارت چه مصايبى چه مصايبى را تحمل كرد؟ 
زينب چه احساسى داشت وقتى سر بريده برادر را بر بالاى نيزه ديد؟ 
زينب در مجلس يزيد چه صحنه هايى را مشاهده كرد؟ 
زينب در آن مجلس و بعد از آن چه خطبه هايى خواند كه كاخ ستم يزيديان را بر سرشان خراب كرد؟ 
زينب چرا نماز شب خود را نشسته خواند؟ 
زينب در كجا و در چه شرايطى وفات يافت ؟


در اين كتاب ، دويست از فضايل ، مصايب و كرامات صديقه صغرى حضرت زينب كبرى (س ) بيان گرديده و در قسمت پايانى اشعار منتخب از شاعران اهل بيت عصمت و طهارت (ع ) نقل شده است . 
اميد است بتوانيم خود را به اوصاف و كمالات آن الگوى ايثار و فداكارى نزديك كنيم و از خصايل و خصايص آن حضرت بهره وافر بر گيريم و بدانيم كه توسل با اخلاص به آن بانوى پاك و مصيبت ديده ، بدون پاداش و نتيجه نخواهد ماند. 
فضايل و خصايص زينب كبرى (س )
تولد زينب و گريه پيامبر بر مصايب آن حضرت بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ زينب كبرى (س ) روز پنجم جمادى الاول سال 5 يا 6 هجرت در مدينه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسول خدا (ص ) رسيد. رسول خدا (ص ) براى ديدار او به منزل دخترش ‍ حضرت فاطمه زهرا (س ) آمد و به دختر خود فاطمه (س ) فرمود: ((دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برايم بياور تا او را ببينم )). فاطمه (س ) نوزاد كوچكش را به سينه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پيامبر (ص ) فرزند دلبند زهراى عزيزش را در آغوش كشيده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ريختن كرد. فاطمه (ص ) ناگهان متوجه اين صحنه شد و در حالى كه شديدا ناراحت بود از پدر پرسيد: پدرم ، چرا گريه مى كنى ؟! رسول خدا (ص ) فرمود: ((گريه ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصيبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند)). 
در آن دقايقى كه آرام اشك مى ريخت و نواده عزيزش را مى بوسيد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خيره خيره مى نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س ) فرمود: ((اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر كسى كه بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسين گريه كند)).(1) 
ولادت و پرورش زينب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ درست ترين گفتار آن است كه سيدتنا زينب كبرى (س ) در پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم هجرى به دنيا آمده ، و تربيت و پرورش ‍ آن دره يتيمه و مرواريد گرانبها و بى مانند در كنار پيغمبر اكرم (ص ) بوده ، و در خانه رسالت راه رفته ، و از پستان زهراى مرضيه (س ) شير وحى مكيده ، و از دست پسر عموى پيغمبر، اميرالمؤ منين (ع ) غذا و خوراك خورده و نمو نموده ، نمو قدسى و پاكيزه ، و با سعادت و نيكبختى ، و پرورش يافته پرورش روحانى و الهى ، و به جامه هاى عظمت و بزرگى به چادر پاكدامنى و حشمت و بزرگوارى پوشيده شده ، و پنج تن اصحاب كساء به تربيت و پرورش و تعليم و آموختن و تهذيب و پاكيزه گردانيدن او قيام نموده و ايستادگى داشتند، و همين بس است كه مربى و مؤ دب و معلم او ايشان باشند.(2) 
گريه جبرئيل بر مصايب زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س )، حسين (ع ) كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: ((خداوند به من خواهرى عطا كرده است )). پيامبر(ص ) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع ) پرسيد: ((براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟)).< p/> پيامبر(ص ) فرمود: ((اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.)) 
تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص ) آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خدا (ص ) از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض ‍ كرد: ((اين دختر (زينب ) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع ) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.)) 
پيامبر (ص ) گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينب (س ) نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س ) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص ) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س ) وارد مى شود، براى زهرا(س ) بيان كرد. 
حضرت زهرا (س ) پرسيد: ((اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س ) گريه كند كيست ؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: ((پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع ) گريه مى كند))(3) 
بشارت تولد زينب و گريه على (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و حرم گرديد، جز على بن ابى طالب (ع ) كه ولادت هر يك از اولاد او سبب حزن او گرديد. 
در روايت است كه چون حضرت زينب متولد شد، اميرالمؤ منين (ع ) متوجه به حجره طاهره گرديد، در آن وقت حسين (ع ) به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى كردگار خواهرى به من عطا فرموده 
اميرالمؤ منين (ع ) از شنيدن اين سخن بى اختيار اشك از ديده هاى مبارك به رخسار همايونش جارى شد. چون حسين (ع ) اين حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت . چه ، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصيبت و سبب حزن و اندوه پدر گرديد، دل مباركش ره درد آمد و اشك از ديده مباركش بر رخسارش جارى گشت و عرض كرد: ((بابا فدايت شوم ، من شما را بشارت آوردم شما گريه مى كنيد، سبب چيست و اين گريه بر كيست ؟)) 
على (ع ) حسينش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: ((نور ديده ! زود باشد كه سر اين گريه آشكار و اثرش نمودار شود.))كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همين بشارت را سلمان به پيغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گرديد. 
چنان كه در بعض كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشريف داشت آن وقت سلمان شرفياب خدمت گرديد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنيت گفت . آن حضرت بگريست و فرمود: ((اى سلمان جبرييل از جانب خداوند جليل خبر آورد كه اين مولود گرامى مصيبتش غير معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود، الخ ))(4) 
نامگذارى زينب از طرف خداوند
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هنگامى كه زينب (س ) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س ) او را نزد پدرش اميرالمؤ منين (ع ) آورده و گفت : اين نوزاد را نامگذارى كنيد! حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم . 
در اين ايام حضرت رسول اكرم (ص ) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤ منين على (ع ) به آن حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد. رسول خدا (ص ) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم . 
در اين هنگام جبرئيل (ع ) فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبر(ص ) ابلاغ كرده و گفت : 
نام اين نوزاد را ((زينب )) بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است . 
بعد مصايب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پيامبر اكرم (ص ) گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.(5)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

« اربعین، نگهبانی از خط خون »

سوز ای دل، که امروز اربعین است عزای پور ختم المرسلین است مرام شیعه در خون ریشه دارد نگهبانی ز خط خون، چنین است
حسین بن علی سالار دین است امام و رهبر اهل یقین است قیام کربلایش تا قیامت سراسر درس، بهر مسلمین است
حسین است آنکه با حق همنشین است خدا را حجت و دین را امین است حسین است آنکه در «خط شهادت‏» امام اولین و آخرین است
حسین است آنکه حق را جاودان کرد حسین است آنکه باطل را عیان کرد حسین است آنکه حکم دین بیان کرد حسین است آنکه با قرآن، قرین است
دلا! کوی حسین، عرش زمین است مطاف و کعبه اهل یقین است اگر جمع شهیدان، حلقه باشند حسین بن علی، آن را نگین است
افق، از خون پاکان لاله گون است نهال دین حق، محتاج خون است برای یاری حق، بهترین راه شهادت در ره قرآن و دین است
شهادت، زندگی در «لامکان‏» است شهادت، لطف حق، لطفی نهان است شهادت چون حیات جاودان است میان مرگ‏ها، زیباترین است
اگر در کربلا، غم بی‏شمار است اگر دلهای شیعه داغدار است اگر چشمان مهدی (ع)اشکبار است ز داغ آن «وداع آخرین‏» است
پیام خون، خطاب آتشین است بقای دین، رهین اربعین است که تاریخ پر از خون و شهادت سراسر اربعین در اربعین است
در آن دوران شوم سلطه شب که می‏دوزند از افشاگران، لب جهاد حضرت سجاد و زینب بیان خطبه‏های آتشین است
زبان زینب، آن بانوی پر درد که هست آموزگار هر زن و مرد چنان در کوفه، طوفانی به پا کرد که گویی خود، امیر المؤمنین است
اسیران را چو بر محمل نشاندند تو گویی تیر غم بر دل نشاندند گلی راچیده و در گل نشاندند «رقیه‏» آن گل شاداب دین است
دیار شام، با غمها قرین است قلوب شیعیان، زان غم حزین است مزار زینب و قبر رقیه تجلیگاه عشق عارفین است
شهیدان را، مکان، خلد برین است و عاشورا نبرد کفر و دین است به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن، چون اربعین است

جواد محدثی

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

اما این که قدر مشترکی بین راه مدینه و عراق وجود ندارد، باید بررسی کرد که مسیر بازگشت اسرا از کدام راه بوده است؟ در این باره باید گفت منابع تاریخی سکوت کرده اند. البته برخی اندیشمندان شیعه هم چون ابن نما و ابن طاووس که به ملاقات اهل بیت(علیهم السلام)با جابر در کربلا تصریح کرده اند، گویا بر این باور بوده اند که مسیر شام به مدینه، از عراق می گذشته است، چنان که گفته اند چون کاروان اهل بیت(علیهم السلام) از عراق عبور داده شد، اهل بیت(علیهم السلام) به راهنما گفتند که ما را به کربلا ببر.78 این در حالی است که طبق گزارش جغرافی دانان متقدم، اصلا راه شام به مدینه (یا به طور کلی حجاز) از راه شام به عراق، از ابتدای مسیر جدا بوده است، چنان که ابن خردادبه (متوفای حدود 300 ق) مسیر کوفه (که نزدیک کربلا است) به دمشق را در قرن چهارم چنین نوشته است:
حیره، قطقطانه، بقعه، ابیض، حوشی، جمع، خُطی، جُبّه، قلوفی، رواری، ساغده، بقیعه، اعناک، اذرعات، منزل، دمشق.79
و نیز همو و ابن رسته مسیر دمشق به مدینه را چنین نگاشته اند:
منزل، ذات المنازل، سَرغ، تبوک، مُحْدَثَه، اقرع، جُنَینه، حِجر، وادی القری، رحبه (رحیبه)، ذِی المَروة، مرّ، سویداء، ذی خُشُب، مدینه.80
اگرچه اکنون هیچ نام و نشانی از منازل و مناطق یاد شده در منطقة عراق و شام وجود ندارد و نیز بر روی نقشه های جغرافیایی اثری از آن ها به چشم نمی خورد، اما چنان که از این دو گزارش استفاده می شود، تنها نقطه مشترک بین دو مسیر کوفه و مدینه، مکانی به نام «منزل» است و از آن جا، راه مدینه از کوفه جدا می شود. از این رو اگر نپذیریم که اهل بیت(علیهم السلام) از همان شهر دمشق و دربار یزید، قصد رفتن به کربلا را داشته اند، ممکن است آنان از این نقطه مشترک، قصد رفتن به کربلا را کرده اند. بنابراین اگر از سخن ابن نما و ابن طاووس چنین برداشت شود که آنان مسیر مشترک طولانی برای مسیر شام به مدینه و کربلا قائل شده اند، نمی تواند تعبیر این دو اندیشمند در این باره درست باشد، مگر آن که گفته شود که اساساً اهل بیت(علیهم السلام) از همان راهی که به شام برده شدند، به عراق بازگشته اند که البته این احتمال، در صورتی می تواند بر واقع منطبق باشد که اهل بیت(علیهم السلام)یا از همان دربار یزید، مسئله رفتن به مزار امام حسین(علیه السلام) را نزد وی مطرح کرده و از او در این باره موافقت گرفته باشند و یا دست کم تا پیش از ترک تنها نقطه مشترک مسیر کوفه و مدینه، یعنی اقامت گاه «منزل»، به صورتی موافقت او را احراز کرده باشند، در غیر این صورت، منطقی به نظر نمی رسد که اهل بیت(علیهم السلام) بدون هیچ انگیزه ای از راه عراق به مدینه بازگردند.
شواهد دیگر
از مجموع آن چه نوشته شد، امکان حضور اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین سال 61ق بر مزار امام(علیه السلام) اثبات شد، اما آیا در خارج و واقع نیز چنین حادثه ای اتفاق افتاده است؟ در پاسخ باید گفت: چنان که نوشته شد برخی نویسندگان، همانند ابوریحان بیرونی و شیخ بهائی، تصریح کرده اند که حضور اهل بیت(علیهم السلام) در روز بیستم صفر بوده است. افزون بر این، قراین و شواهد دیگری برای اثبات این مسئله وجود دارد که می توان به آن ها استناد کرد که عبارت اند از: محل دفن سر امام(علیه السلام)،الحاق سر امام(علیه السلام) به بدنش توسط امام سجاد(علیه السلام) در روز اربعین و وجه استحباب زیارت اربعین.
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نمای حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهائی و مجلسی این قول را بیان کرده اند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می نویسند: علی بن حسین(علیهما السلام)همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین(علیه السلام) را به کربلا بازگرداند.81

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

نقد، در منابع یاد شده، هیچ تصریحی بر عدم حضور اهل بیت(علیهم السلام) در کربلا نشده است، بنابراین، ممکن است گزارش هایی از حضور اهل بیت(علیهم السلام) در کربلا وجود داشته (همانند گزارشی که ابوریحان نقل کرده) که یا به دست آنان نرسیده و یا رسیده است، اما به دلایلی به آن استناد نکرده اند.
افزون بر این چنان که اشاره شد ابوریحان و بعد از او شیخ بهائی، تصریح کرده اند که روز اربعین، اهل بیت(علیهم السلام)در کربلا حضور داشته اند.
چهارم: عدم بیان دیدار جابر با اهل بیت(علیهم السلام) در روایت: کتاب های بشارة المصطفی، مقتل الحسین خوارزمی و مصباح الزائر که جریان زیارت جابر را در روز اربعین گزارش کرده اند، از ملاقات وی با اهل بیت(علیهم السلام) سخنی به میان نیاورده اند، در حالی که اگر چنین حادثه ای اتفاق افتاده بود، به یقین گزارش می شد.
نقد، اولاً: چنان که اشاره شد، برخی از منابع، به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) توسط اهل بیت(علیهم السلام) اشاره کرده اند;
ثانیاً: به نظر می رسد که یا جابر بن عبدالله انصاری، دست کم دوبار موفق به زیارت قبر امام(علیه السلام) شده است، یک بار با عطیه عوفی که طبری، خوارزمی و ابن طاووس در مصباح الزائر آن را گزارش کرده اند، و بار دیگر که ابن نمای حلی و سید ابن طاووس گزارش گر آن هستند، و یا چون بنای سید ابن طاووس (همانند شیخ مفید) بر اختصار و گزینش حوادث بوده و آن چه از دیدگاه وی اهمیت داشته، مسئله دیدار جابر با اسرا (نه چگونگی آمدن جابر به کربلا) بوده است، از این رو جابر، اهل بیت(علیهم السلام) را دیدار می کند، اما خبری از همراهی وی با عطیه نیست.
پنجم: حرکت اهل بیت(علیهم السلام) از راه سلطانی: محدث نوری بر این باور است که مسیر حرکت اهل بیت(علیهم السلام) از کوفه به شام، یا از راه سلطانی بوده است و یا از راه بادیه. وی برای اثبات حرکت آنان از راه سلطانی، دلایل و شواهد ذیل را می آورد:
بنابراین با توجه به مسیر حرکت و در نظر گرفتن کم ترین مدت زمان توقف اهل بیت(علیهم السلام)در شام، بازگشت در اربعین اول، از محالات و ممتنعات است.
محدث نوری درباره احتمال حرکت اسرا از راه بادیه می گوید: اما اگر بپذیریم که مسیر حرکت از بیابان بوده است، باز هم بازگشت در اربعین اول ممتنع است، چرا که حد فاصل بین کوفه تا شام مستقیماً 175 فرسنگ (1050 کیلومتر) است. ورود اهل بیت(علیهم السلام) به کوفه روز دوازدهم محرم و در کاخ پسر زیاد، روز سیزدهم بوده است. بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از کوفه تا شام و بازگشت وی به کوفه، کم تر از بیست روز امکان ندارد. مسئله اعزام پیک و بازگشت او را مورخانی هم چون ابن اثیر نیز در کامل آورده اند.69 اما احتمال فرستادن کبوترِ نامه رسان نیز قابل تصور نیست، چون در آن دوره، این کار معمول نبوده و نخستین بار این کار، توسط نورالدین محمود بن زنگی در سال 565 ق صورت گرفته است.
بنابراین، مدت اقامت یک ماهه در شام (چنان که ابن طاووس نوشته است) و طی کردن هشت فرسنگ (حدود 50 کیلومتر) در شبانه روز، مستلزم آن است که 22 روز در راه باشند که در مجموع بیش از چهل روز طول کشیده است. البته این مدت برای قافله ای که زنان، کودکان و ضعیفان را به همراه دارد، میسّر نبوده، در حالی که حضور در کربلا، بیش از زمان یاد شده را می طلبیده است.
نقد، در پاسخ این اشکال باید گفت که یکی از مسائل مبهم و نامشخص در تاریخ عاشورا، تشخیص مسیر حرکت کاروان اهل بیت(علیهم السلام) از کوفه به دمشق است. منابع تاریخی متقدم، هیچ خبر معتبری که مسیر حرکت کاروان اسرا را از کوفه به سوی شام مشخص کند، گزارش نکرده اند، اما با مراجعه به منابع تاریخی کهن و نقشه های جغرافیای این منطقه می توان به این نتیجه رسید که در آن زمان، در مجموع، سه مسیر برای رسیدن به شام وجود داشته است:

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

منکران ورود اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین اول
با توجه به آن چه درباره زمان ورود اهل بیت(علیهم السلام) به دمشق و مدت اقامت آنان در شام نوشته شد، برخی از اندیشمندان نتوانسته اند ورود اهل بیت(علیهم السلام) را به کربلا در اربعین اول بپذیرند و به دلایلی، آن را بعید یا حتی محال دانسته اند که در ذیل، دیدگاه آنان مطرح می شود:
در [کتاب] مصباح [المتهجد] دیدم که اهل بیت حسین(علیهم السلام) همراه علی بن حسین(علیهما السلام) در روز بیستم صفر، به مدینه رسیدند36 و در غیر مصباح یافتم که آنان به هنگام بازگشت از شام، در همان روز به کربلا رسیدند و هر دو قول (از جهت زمانی) بعید به نظر می رسد، چرا که عبیدالله بن زیاد (که لعنت خدا بر او باد) نامه ای برای یزید نوشت و برای فرستادن اسیران به شام از او اجازه خواست و او تا زمانی که پاسخ یزید را دریافت نکرد، اهل بیت(علیهم السلام) را به شام نفرستاد که البته این کار، بیست روز و یا بیشتر طول کشید. هم چنین گزارش شده که هنگامی که اهل بیت(علیهم السلام) را به شام بردند، آنان یک ماه در جایی بودند که از گرما و سرما مصون نبودند و صورت جریان آن است که آنان پس از اربعین، به عراق و یا به مدینه رسیدند. اما عبور آنان از کربلا زمان بازگشت ممکن است، اما در روز بیستم صفر نبوده است، چرا که آنان طبق آن چه روایت شده است جابر بن عبدالله انصاری را ملاقات کردند و اگر جابر به عنوان زیارت از حجاز آمده باشد، رسیدن خبر به او و آمدنش به کربلا، بیش از چهل روز نیازمند است.37
چنان که ملاحظه می شود ابن طاووس اصل آمدن اهل بیت را به کربلا نه در کتاب لهوف و نه در کتاب اقبال نفی نمی کند، هم چنان که عبارت اخیر سید در اقبال، قرینه واضح بر آن است که وی در کتاب لهوف نیز حکم به ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در اربعین (چنان که به وی نسبت داده اند) نداده است، چرا که اگر وی چنین دیدگاهی داشت، در کتاب اقبال که سال ها بعد از لهوف تألیف شده است، بیان می کرد که من از گفته خود در کتاب لهوف برگشته ام و نظر نهایی من در این باره، آن چیزی است که اکنون می گویم.
بنابر این، ابن طاووس و ابن نما از منکران ورود اهل بیت(علیهم السلام) به کربلا در روز بیستم صفر سال 61 هستند.
در اخبار، علت استحباب زیارت اربعین بیان نشده است. مشهور اصحاب علت استحباب را، بازگشت اهل بیت حسین(علیهم السلام)در آن روز (بیستم صفر) به کربلا در زمان برگشت شان از شام و ملحق کردن علی بن حسین(علیهما السلام)سرهای شهدا را به اجساد مطهرشان بیان کرده اند. اما قول دیگر در این باره آن است که اهل بیت(علیهم السلام) در این روز به مدینه بازگشتند. هر دو قول جداً بعید است، چرا که این مدت زمان (چهل روز) برای این دو امر (حضور در کربلا یا در مدینه) گنجایش ندارد، چنان که این امر از اخبار و قراین پیداست. اما این امر در سالی دیگر بوده است، این نیز بعید است.38

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

اما سید ابن طاووس جریان زیارت جابر را این گونه، گزارش کرده است:
چون اهل بیت حسین(علیهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنمای کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردان خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را ملاقات کردند که برای زیارت قبر حسین(علیه السلام)آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورت های شان سیلی می زدند و به گونه ای عزاداری و نوحه سرایی می کردند که جگرها را آتش می زد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهل بیت(علیهم السلام) آمده و آنان نیز چند روزی عزاداری کردند.9
آیا اهل بیت(علیهم السلام) روز اربعین در کربلا حضور داشته اند؟
یکی از مسائل مبهم و پیچیده در تاریخ عاشورا تعیین زمان حضور اهل بیت امام حسین(علیه السلام) در کربلا بعد از شهادت ایشان است، زیرا اغلب منابع حدیثی و تاریخی در این باره به صراحت گزارش نکرده اند که آیا این حادثه، روز بیستم صفر سال 61 اتفاق افتاده است یا پس از آن؟ آن چه بسیاری از منابع کهن از آن سخن گفته اند، این است که در این روز، سرِ امام حسین(علیه السلام)به بدنش ملحق شده است که در ادامه نوشتار به این گزارش ها خواهیم پرداخت. هم چنین گزارش شده است که بیستم صفر روزی است که خاندان امام حسین(علیه السلام) از شام به مدینه بازگشتند. اما در این باره، قول دیگری است که اربعین را روز ورود اسرا از شام به کربلا دانسته است. سید ابن طاووس(رحمه الله) در این باره می نویسد:
در غیر کتاب مصباح آمده است که اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به کربلا رسیدند.10
این ابهام و پیچیدگی در این حادثه، سبب شده است که در قرون متأخر، در میان اندیشمندان شیعه دو نظر عمده در این باره، بهوجود آید : 1ـ دیدگاه منکران ورود اهل بیت(علیهم السلام)به کربلا در اربعین اول، 2ـ دیدگاه موافقان این امر. پیش از پرداختن به شناسایی و معرفی طرفداران دو دیدگاه و نقد و بررسی دلایل آنان، لازم است دو موضوع، روشن شود: یکی، تاریخ ورود اسرا به شام و دیگری، مدت اقامت شان در شام.
تاریخ ورود اسرا به شام
درباره تاریخ ورود اسرا به دمشق، منابع تاریخی چند گونه گزارش کرده اند:
اول: برخی منابع همراهی اسرا را با سر امام(علیه السلام) در ورود به شام گزارش کرده اند. ابن حبّان (متوفای 354 ق) در این باره نوشته است:
... سپس عبیدالله بن زیاد، سر حسین بن علی(علیهما السلام) را همراه با زنان و کودکان اسیر از خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به شام روانه کرد.11
شیخ صدوق(رحمه الله) (متوفای 381 ق) نیز نگاشته است:
ثم امر [عبیدالله] بالسبایا و رأس الحسین(علیه السلام) فحملوا الی الشام.12
به گزارش خوارزمی در جریان ملاقات سهل بن سعد با سکینه، دختر امام حسین(علیه السلام)هنگام ورود اهل بیت(علیهم السلام) به شام، وقتی سهل از سکینه می خواهد که هر تقاضایی دارد اجابت می کند، سکینه به سهل می گوید که از حمل کنندة سر امام(علیه السلام)بخواهد تا سر را جلوتر از اهل بیت(علیهم السلام) حمل کنند تا نگاه شامیان به سر معطوف شود و از توجه و نگاه به اهل بیت(علیهم السلام)منصرف شوند.13 این جریان حاکی از همراهی سر امام(علیه السلام) با اهل بیت(علیهم السلام)در ورود به شام است.
ابوحنیفه دینوری (متوفای 382 ق)، ابن اثیر و سبط ابن جوزی نیز بر این باورند که اسرا به همراه سرِ امام(علیه السلام) به شام رفته اند.14
سید ابن طاووس به نقل از امام سجاد(علیه السلام) نوشته است:

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی