-
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست
-
سرشک من که ز طوفان نوح دست برد
ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست
-
بکن معامله ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
-
زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست
-
دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
-
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست
-
شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمی کنی به ترحم نطاق سلسله سست
-
مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
***عاشق مردم***
خدایا عشق را در من بر انگیز
ندای عشق را در من رسا کن
از این ((مرداب بودن))در هراسم
مرا از ننگ ((بی عشقی))رها کن
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
گنجینه دل
چشم فروبسته اگر وا کنی
درتو بود هر چه تمنا کنی
عافیت از غیر نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته طبیب تونیست
از تو بود راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو پرستار تو
همدم خود شو که حبیب خودی
چاره خود کن که طبیب خودی
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
شرح پریشانی
دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
-
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
-
گوهری که در صنوقچه اسرار قرار داشت، به همان صورتی که بود باقی است و تغییری نکرده است. مهر و موم ظرفی که محبت را همانند جواهرآلات در آن نگهداری می کنم، به همان حالت اولیه و دست نخورده باقی مانده است.
-
-
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
-
عاشقان از گروه انسانهای امانتدار هستند. بنابراین به ناچار آن چشمی که قطرات اشک همانند گوهر از آن می بارید، به همان صورت اشک ریزان باقی است.
-
-
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
-
از باد صبا بپرس که همدم جان ما از سر شب تا دم صبح، همچون سابق، همان بوی موهای تو است
-
-
طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود
-
خریدار لعل و جواهری وجود ندارد وگرنه خورشید همچنان در کار استخراج معدن است
-
-
کشته غمزه خود را به زیارت دریاب
زان که بیچاره همان دل نگران است که بود
-
کسی را که با اشارات چشم و ابرویت کشته ای، با دیداری جویا باش. چرا که آن بیچاره همانند گذشته همانطور دل نگران است
-
-
رنگ خون دل ما را که نهان می داری
همچنان در لب لعل تو عیان است که بود
-
رنگ خون دل ما را که پنهان می کنی، همچنان در لب سرخ تو آشکار است
-
-
زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند
سال ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود
-
با خودم گفته بودم که زلف هندوی تو دیگر راهزنی نخواهد کرد. سالها گذشته است و زلف هندوی همچنان راهزنی (دلها را) می کند
-
-
حافظا بازنما قصه خونابه چشم
که بر این چشمه همان آب روان است که بود
-
ای حافظ! داستان خونابه چشم را بازگو کن چرا که در این چشمه همچنان همان آبی روان است که قبلا روان بود
-
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: حافظ
-
ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن
مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن
-
دیبه ها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن
گنجها بی پاسبان و بی نگهبان داشتن
-
بنده فرمان خود کردن همه آفاق را
دیو بستن قدرت دست سلیمان داشتن
-
در ره ویران دل اقلیم دانش ساختن
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: پروین اعتصامی
-
رهائیت باید رها کن جهانرا
نگهدار ز آلودگی پاک جانرا
-
بسر برشو این گنبد آبگون را
بهم بشکن این طبل خالی میانرا
-
گذشتنگه است این سرای سپنجی
برو باز جو دولت جاودانرا
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: پروین اعتصامی
-
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
-
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
-
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: پروین اعتصامی
اگه میشه فقط گاهی خودت قلب منو ها کن !
خدایا سرده این پایین ببین دستامو می لرزه
دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه
تو اون بالا من این پایین ، دوتاییمون چرا تنها ؟
اگه لیلا دلش گیره ، بگو مجنون چرا تنها ؟!
بگو گاهی که دلتنگم ، ازاون بالا تو می بینی
بگو گاهی که غمگینم تو هم دلتنگ و غمگینی
خدایا ! من دلم قرصه ! کسی غیر از تو با من نیست !
خیالت از زمین راحت که حتی روز روشن نیست !
کسی اینجا حواسش نیست که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته !
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم
خدایا ! وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن ....
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟!
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت …
ولی بسیار مشتاقم …
که از خاک گلویم سوتکی سازد …
گلوم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش …
که او یک ریز و پی در پی
دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد ….
و خواب خفتگان خفته را
آشفته تر سازد …
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم !!
.......
شعر از: سید مرتضی موسوی اهری
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار
کار مده نفس تبه کار را
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار پروین اعتصامی
آتش دل
پروین
-
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست
-
بنفشه مژده نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست
-
بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است
بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست
-
جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست
-
میان آتشم و هیچگاه نمیسوزم
همان بر سرم از جور آسمان شرریست
-
علامت خطر است این قبای خون آلود
هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست
-
بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد
بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست
-
خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست
-
از آن زمانه بما ایستادگی آموخت
که تا ز پای نیفتیم تا که پا و سریست
-
یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه
ز خوب و ز شب چه منظور هر که را نظریست
-
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست بهر سبزه و گلشن گذریست
-
میان لاله و نرگس چه فرق هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه گریست
-
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی تو را که سیم و زریست
-
ز آب چشمه و باران نمی شود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
-
هنر نمای نبودم بدین هنرمندی
سخن حدیث دگر کار قصه دگریست
-
گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست
-
تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی
هنوز آنچه تو را مینماید آستریست
-
از آن دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست
-
خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت
که عمر بی ثمر نیک عمر بی ثمریست
-
کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید
اگر چه نام و نشانیش نیست ناموریست
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار پروین اعتصامی
بشناس ایکه راهنوردستی
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار پروین اعتصامی
نامه به نوشیروان
پروین
-
بزرگمهر به شیروان نوشت که خلق
ز شاه خواهش امنیت و رفاه کنند
-
شهان اگر که به تعمیر مملکت کوشند
چه حاجت است که تعمیر بارگاه کنند
-
چرا کنند کم از دسترنج مسکینان
چرا به مظلمه افزون بمال و جاه کنند
-
چو کج روی تو نپویند دیگران ره راست
چو یک خطا ز تو بینند صد گناه کنند
-
به لشکر خرد و رای و عدل و علم گرای
سپاه اهرمن اندیشه زین سپاه کنند
-
جواب نامه مظلوم را تو خویش فرست
بسا بود که دبیرانت اشتباه کنند
-
زمام کار بدست تو چون سپرد سپهر
به کار خلق چرا دیگران نگاه کنند
-
اگر بدفتر حکام ننگری یک روز
هزار دفتر انصاف را سیاه کنند
-
اگر که قاضی و مفتی شوند سفله و دزد
دروغگو و بداندیش را گواه کنند
-
بسمع شه نرسانند حاسدان قوی
تظلمی که ضعیفان دادخواه کنند
-
بپوش چشم ز پندار و عجب کاین دو شریک
بر آن سرند که تا فرصتی تباه کنند
-
چو جای خودشناسی بحیله مدعیان
ترا ز اوج بلندی به قعر چاه کنند
-
بترس ز اه ستمدیدگان که در دل شب
نشسته اند که نفرین بپادشاه کنند
-
از آن شرار که روشن شود ز سوز دلی
بیک اشاره دو صد کوه را چو کاه کنند
-
سند بدست سیه روزگار ظلم بس است
صحیفه ای که در آن ثبت اشک و آه کنند
-
چو شاه جور کند خلق در امید نجات
همی حساب شب و روز و سال و ماه کنند
-
هزار دزد کمین کرده اند بر سر راه
چنان مباش که بر موکب تو راه کنند
-
مخسب تا که نپیچاند آسمانت گوش
چنین معامله را بهر انتباه کنند
- تو کیمیای بزرگی بجوی بی خبران
بهل که قصه ز خاصیت گیاه کنند
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار پروین اعتصامی
بهترین شعرهایی که خوانده ام
به نام خدا.
یه توصیه کنم به هر کی دوس داری یه چیزی یاد بگیره. (نه کسی که میخونه و بی تفاوت رد میشه یا حس می کنه به دردش نمیخوره)
.....
هر وقت دیدین دلتون گرفته، احساس کردین لطافت ازتون دور شده، میخواستین درد دل کنین، دلتون روحانی میشه و ... برید سراغ شعر و شعر بخونین.
تجربه ی شخصیم نشون داده شعر خوندن اونقدر لذت داره که آدم رو از همه ی مادیات حداقل برای لحظه ای دور می کنه و احساس بسیار خوبی به آدم میده.
شعرهایی که آرومتون میکنه کدوم شعرا هستن؟
موضوعات مرتبط: اشعار
برچسبها: اشعار