دلداده آیات وحی رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سفارشات خویش برای امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند یاد كرده و فرمود: «اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَین كِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتی وَلَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْض؛(1) من در میان شما دو امانت گرانسنگ می گذارم، كتاب خدا و عترت من و آن دو هیچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اینكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.» حضرت بعد از بیان این سخن، از حاضرین جلسه سؤال كرد كه آیا در این سخن خلافی هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مأمون گفت: این سخن اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا می كنم در مورد برتری آل محمد صلی الله علیه و آله سخنی صریح تر و شفاف تر از این، از كلام خداوند بفرمائید! پیشوای هشتم علیه السلام فرمود: به نظر شما در این آیه شریفه: «یسآ وَالْقُرانِ الْحَكیمِ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (6)؛ «یس! قسم به قرآن حكیم كه تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری» مقصود از یسآ چیست؟ علمای مجلس گفتند: معنی یس، محمد صلی الله علیه و آله است و كسی در آن شك ندارد. امام رضا علیه السلام فرمود: در این آیه شریفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عنایت كرده است كه كسی نمی تواند حقیقت آن را ادراك كند، مگر از راه تعقّل و تفكر. چرا كه خداوند در كتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاء علیهم السلام بر هیچ كس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمین!» (7) ؛ «سلام بر نوح در میان جهانیان.» و فرمود: «سَلامٌ عَلی اِبْراهیم»؛(8) «سلام بر ابراهیم باد.» و فرمود: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَهاروُن»؛ (9) «سلام بر موسی و هارون» و در هیچ جای قرآن نفرموده است: «سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین» (10) ؛ «یعنی آل محمد صلی الله علیه و آله.» مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالی حضرت رضا علیه السلام، رو به حاضرین جلسه كرده و گفت: اكنون فهمیدم كه شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهم السلام می باشد.
طبق این گفتار مهم رسول اللّه صلی الله علیه و آله، قرآن و عترت تا روز قیامت با هم بوده و تفكیك ناپذیرند. هر كس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائیها و هدایتهای اهل بیت علیهم السلام راه به جایی نخواهد بُرد، چرا كه آنان چراغهای هدایت به سوی انوار معنوی قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نكته های ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زیارت جامعه می خوانیم: «السَّلامُ عَلی مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه ِوَمَساكِنِ بَرَكَةِ اللّه ِوَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللّه ِوَحَفَظَةِ سِرِّ اللّه ِوحَمَلَةِ كِتابِ اللّه ِ؛ سلام بر آنانكه [دلهایشان] محل معرفت خداست و مسكن بركات حق و معدن حكمت پروردگار، آنانكه پاسداران رازهای الهی و حاملان كتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصیده ای كه برای امام رضا علیه السلام قرائت كرد به این حقیقت اشاره دارد:
مُطَهَّرُونَ نَقیاتٌ ثیابُهُمُ تَجْری // الصَّلوةُ عَلَیهمْ اَینَما ذُكِرُوا
«آل پیامبر صلی الله علیه و آله دامنشان از هر گناه و آلودگی پاك و مطهر است و هرگاه نامی از آنان به میان آید، درود و سلام بر آنان فرستاده می شود..»
فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاْعْلی وَعِنْدَكُمُ // عِلْمُ الْكِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ (2)
«شمائید آن ملأ اعلی و نزد شماست علم كتاب و آنچه از سوره ها آمده است..»
بر این اساس فهمیدن كلام خدا و راز و رمز آیه های قرآن، بدون رهنمودهای ائمه اطهار علیهم السلام كاری دشوار، بلكه ناممكن است. در این راستا به سراغ رهنمودهای حضرت رضا علیه السلام در زمینه آیات وحیانی كلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحی را در سیره و سخن آن حضرت به نظاره می نشینیم.
دلداده آیات وحی
با مروری اجمالی به زندگانی پربركت امام رضا علیه السلام روشن می شود كه قرآن، در سیره و سخن آن گرامی جایگاه ویژه ای داشته و امام علیه السلام، زندگی روزمرّه خود را با آیه های وحی آنچنان عجین كرده بود كه نور قرآن، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانی می كرد. ابراهیم بن عباس یكی از همراهان حضرت رضا علیه السلام در این زمینه می گوید: «وَكانَ كَلامُهُ كُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَكانَ یخْتِمُهُ فی كُلِّ ثَلاثٍ وَكانَ یقُولُ لَوْ اَنّی اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فی اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلكِنّی ما مَرَرْتُ بِآیةٍ قَطُّ اِلاّ فَكَّرْتُ فیها فی ای شَی ءٍ اُنْزِلَتْ؛ (3) همه سخنان، پاسخها و مثالهای آن حضرت، برگرفته از قرآن مجید بود. هر سه روز یكبار قرآن را ختم می كرد و می فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم می توانم آنرا ختم كنم. امّا هرگز آیه ای را تلاوت نمی كنم، مگر اینكه در آن می اندیشم كه در باره چه چیزی نازل شده است..»
حضرت رضا علیه السلام در مورد پیروی از آیات الهی می فرمود: «قرآن كلام و سخن خداست، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید كه گمراه می شوید..» (4)
برتری عترت در قرآن
مأمون عباسی در مهم ترین جلسه علمی كه با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حكومتی خویش ترتیب داده بود، از امام رضا علیه السلام پرسید: آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برتری داده است؟ امام با اشاره به آیاتی از قرآن، چنین فرمود: خداوند عزوجل فضیلت و برتری عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله را بر سایر مردم در كتاب محكم خویش، به طور واضح بیان كرده است. مأمون پرسید: این فضائل در كجای قرآن است؟ امام رضا صلی الله علیه و آله ضمن تلاوت آیات متعددی از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برتری اهل بیت علیهم السلام و توضیحات لازم در آن موارد، این آیه را قرائت كرد: «اِنَّ اللّه ومَلائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما»؛ (5) «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات می فرستند و شما هم ای اهل ایمان! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید». آنگاه امام علیه السلام در توضیح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنیدن این آیه، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: یا رسول اللّه! ما معنی تسلیم را فهمیدیم كه باید تسلیم فرمان شما باشیم، امّا چه گونه صلوات بگوئیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: می گوئید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ كَما صَلَّیتَ عَلی اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛ بر این اساس، خداوند متعال آل محمد صلی الله علیه و آله را در كنار پیامبر قرار داده است.
حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیه ای دیگر استناد كرده و برتری عترت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر دیگران اثبات كرد. امام آیه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛ (11) «اگر نمی دانید از اهل ذكر [آگاهان [بپرسید..» را قرائت كرده و فرمود: ما اهل ذكر هستیم، اگر نمی دانید از ما خانواده (اهل بیت علیهم السلام) بپرسید. برخی از اندیشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذكر علمای یهود و نصاری هستند كه به برخی از مسائل آگاهی دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت كردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین كاری بر ما جایز است؟!
مأمون گفت: ای اباالحسن! آیا ممكن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعای اینها ثابت شود. حضرت فرمود: بلی، «ذكر» رسول اللّه است و ما نیز اهل [و خانواده [آن حضرت هستیم. این معنا در كتاب خداوند بیان شده است، آنجا كه می فرماید: «فَاتَّقُوا اللّه َ یااوُلی الالْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّه ُ اِلَیكُمْ ذِكْرا رَسُولاً یتْلُوا عَلَیكُمْ آیاتِ اللّه ِ مُبَیناتٍ»؛ (12) «تقوای الهی پیشه كنید ای خرد مندانی كه ایمان آورده اید! زیرا خداوند ذكر را بر شما فرستاد؛ رسولی كه آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می كند.» پس ذكر، رسول اللّه است و ما هم اهل ذكر هستیم. (13)
ولایتعهدی چرا؟
شخصی به امام رضا علیه السلام اعتراض كرد كه شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید؟ در حالی كه شما اهل بیت، انسانهای پاك و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیه السلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال كرد: یك پادشاه مشرك بدتر است یا یك پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرك. فرمود: آیا جرم كسی كه همكاری با دستگاه جور را خود درخواست كند بالاتر است یا كسی كه با زور وادار به همكاری اش كنند؟ گفت: آن كسی كه خود درخواست كند. امام رضا علیه السلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر كافر مشرك.
حضرت یوسف خود تقاضا كرد كه با حكومت كفر همكاری كند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام می فرماید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ»؛ (14) «مرا به سرپرستی خزینه های سرزمین [مصر [بگمار كه پاسداری دانا هستم.» [البته حضرت یوسف با این عمل خود می خواست مقامی را اشغال كند كه از آن بهترین استفاده را بكند.] عزیز مصر كافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیه السلام پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همكاری با حكومت داد ولی مرا به این كار مجبور كرده اند. (15)
به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام به مرد پرسشگر فهمانید كه من كاری كرده ام كه یك پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی بود.
شریك در عبادت
حسن بن وشاء می گوید: روزی محضر حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم. دیدم در مقابل آن جناب آفتابه ای هست و می خواهد وضو بگیرد و برای نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روی دستان مباركش بریزم. فرمود: صبر كن حسن! عرض كردم! چرا اجازه نمی دهید آب بر دست شما بریزم، آیا مایل نیستید من به ثوابی برسم؟ فرمود: تو ثواب می بری ولی من گناه! پرسیدم: چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیده ای كه می فرماید: «فَمَنْ كانَ یرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا» (16) ؛ «پس هر كس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدای خود كسی را شریك نكند..» من اكنون می خواهم وضو بگیرم و نماز اقامه كنم، این خود عبادتی است، مایل نیستم كسی در عبادتم شریك شود. (17)
نیرنگ طاغوت
در طول تاریخ، ستمگران زیادی كوشیده اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام مقابله كرده و نور الهی را خاموش كنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است و كسی را توان آن نیست كه به مقابله با انوار درخشان هدایت برخاسته و نور آنان را به سوی خاموشی بكشاند، چرا كه: «یریدُونَ اَنْ یطْفِئُوا نُور اللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَیأْبَی اللّه ُ اِلاّ اَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الكافرون»(18) ؛ «آنان می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند ولی خدا جز این نمی خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران نخواهند..»
كرامت زیر یكی از نمونه های الطاف خداوندی بر ائمه اهل بیت علیهم السلام و مصداق بارزی از این حقیقت قرآنی است.
هرثمة بن اعین، معروف به خواجه مراد، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیه السلام است. او در این مورد می گوید: در دربار مأمون شایع شده بود كه امام رضا علیه السلام از دنیا رفته است. برای آگاهی از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر، از یكی از خدمتكاران ویژه مأمون كه شخص مورد اعتمادی بود پرس و جو كردم و او برای من چنین توضیح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد خویش طلبیده و به ما گفت: مرا به شما حاجتی است كه اگر آنرا بر آورید، به هر یك از شما یك همیان پر از طلا و ده ملك مستقل می دهم. و تا زنده ام شما از مقربان من خواهید بود. آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت خلیفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر یك از ما یك شمشیر زهرآلود دادند و گفت: همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا علیه السلام می روید و دور او را می گیرید و با این شمشیرها او را قطعه قطعه می كنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط می كنید و این دستور را پنهان كنید و به هیچ كس نگویید. ما طبق دستور به طور ناگهانی به منزل حضرت رضا علیه السلام رفتیم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و كلماتی را زمزمه می كرد كه ما نفهمیدیم. دورش را گرفتیم، به او حمله كرده و بدنش را قطعه قطعه كرده و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاك كرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و خبر كشتن امام را به او دادیم. مأمون از ما تشكر كرد و به ما اجازه مرخصی داد.
چون صبح زود نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه عزا در بر كرده و با سر و پای برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزاداری بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتی كه نزدیك حجره امام رضا علیه السلام رسیدیم، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبری برایم بیاور! وارد حجره شدم، با كمال شگفتی دیدم آن حضرت در كمال سلامتی، مشغول عبادت است. به من رو كرده و فرمود: ای صبیح! «یریدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَاللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّه ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الكافِرُونَ» (19) «آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولی خدا جز این نمی خواهد كه نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نیاید..» سپس فرمود: «سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمی رساند تا وقتی كه اجل فرا رسد..»
هنگامی كه به سوی مأمون بازگشتم و خبر سلامتی امام را به او اطلاع دادم، صورتش تیره و تار شده و با كمال ناراحتی و شرمندگی لباس عزا را از تن بیرون آورد. هرثمه می گوید: بعد از شنیدن این خبر، خداوند را بسیار شكر كرده و به حضور امام علیه السلام رفتم. حضرت فرمود: این راز را به هیچ كس مگو؛ مگر به كسی كه قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعه ها و نقشه های آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندی به ما نمی رساند. (20)
بس تجربه كردیم در این دیر مكافات // با آل علی هر كه درافتاد برافتاد
هشدار به متولیان بیت المال
حضرت رضا علیه السلام گاهی برای دفاع از سخنان حق، از آیات قرآن دلیل می آورد و به این وسیله حقانیت موضع گیریهای خود را به اثبات می رسانید.
شیخ صدوق می نویسد: مأمون در خراسان روزهای دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت، در یكی از این ملاقاتها ـ كه حضرت رضا علیه السلام نیز حضور داشت ـ مردی صوفی را به اتهام دزدی دستگیر كرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وی نظری انداخته و با دیدن آثار عبادت در پیشانی اش، با عصبانیت فریاد زد: چه كار زشتی انجام داده ای، با این سیمای به ظاهر معنوی كه داری! آیا تو دزدی كرده ای؟!
متهم گفت: من از روی ناچاری و اضطرار به این كار دست زده ام و اختیاری نبوده است، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت نداده ای و فقر و فلاكت مرا به دزدی كشانده است. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس داری؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم كرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَاِنَّ للّه ِخُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی واَلْیتامی وَالْمَساكینِ وابْنِ السَّبیلِ» (21)«بدانید هر چه از غنیمت بدست آوردید، خمس آن برای خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیكان آن حضرت و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه است». همچنین در سوره حشر «فَی ء» را به 6 قسمت تقسیم كرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّه ُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَللّه ِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیتامی وَالمَساكینِ وابن السَّبیلِ كَی لایكُونَ دَوْلَةً بَینَ الاْغْنِیاءِ مِنْكُمْ» (22) ؛ «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد..»
ای مأمون! یكی از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم. مستمندی هستم كه راه به جائی ندارم و دستم از همه جا كوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم كشیده و گفت: به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّی از حدود الهی را ترك كنم و حدّ سرقت را جاری نسازم؟!
مرد متهم پاسخ داد: اول اجرای حدود الهی را از خودت شروع كن و اول خودت را پاك كن بعد دیگری را....
می زنی خود، پشت پا بر راستی // راستی از دیگران می خواستی؟
حد به گردن داری و حد می زنی؟ // گر یكی باید زدن صد می زنی؟
مأمون با شنیدن این كلمات افشاگرانه كه با گستاخی تمام ادا می شد، رو به حضرت رضا علیه السلام كرده و گفت: این مرد چه می گوید؟ امام رضا علیه السلام فرمود: او می گوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی كرده ام.
خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید كرد كه: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم كرد. متهم بی واهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع می كنی، با اینكه بنده و غلام حلقه بگوش منی؟! مأمون گفت: وای بر تو! من از كجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائی كه مادر تو كنیز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی! مگر اینكه تو را آزاد كنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد كنند من یكی نسبت به سهم خود، تو را آزاد نكرده ام. با این همه، تو پول خمس را می بلعی و حق آل رسول صلی الله علیه و آله و من و امثال مرا نمی دهی؟! گذشته از اینها شخص ناپاك هرگز نمی تواند مانند خودش را پاك كند.
ذات نایافته از هستی، بخش // كی تواند كه شود هستی بخش
ای مأمون! انسانهای پاك می توانند حدود الهی را جاری كنند، كسی كه در گردن او حدّ باشد چگونه می تواند حد الهی را اجرا كند، مگر اینكه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر این آیه را نشنیده ای كه «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ» (23) ؛ «آیا مردم را به نیكی دعوت می كنید امّا خودتان را فراموش كرده اید با اینكه شما كتاب خدا را می خوانید؟ آیا نمی اندیشید؟»
مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیه السلام شده و گفت: یا اباالحسن! درباره این شخص چه می فرمائید؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «فَللّه ِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ» (24) ؛ «دلیل رسا و قاطع برای خداست..» دلیلی كه برای هیچكس بهانه ای باقی نمی گذارد. چنان دلیلی كه جاهل با تمام نادانی اش آنرا متوجه می شود، همان طوری كه دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درك می كند و دنیا و آخرت به وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد برای تو استدلال و دلیل اقامه كرد.
مأمون وقتی وضع را چنین دید، با آشفتگی تمام، ملاقات عمومی را تعطیل كرده و دستور آزادی آن مرد را صادر كرده و از اینجا به فكر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیه السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رساند. (25)
جلوگیری از تفسیرهای نادرست
امام هشتم علیه السلام در فرصتهای مناسب، از تفسیرهای نادرست قرآن كریم جلوگیری كرده و معنای صحیح آیه را بیان می كرد. در اینجا دو مورد را با هم می خوانیم:
1. حضرت رضا علیه السلام در یكی از جلسات علمی كه در دربار مأمون تشكیل شده بود، حسن بن موسای وشاء ـ از دانشمندان بغدادی كه به نمایندگی از سوی علمای عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت می كنند؟! «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ»؛ (26) [ای نوح] ! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است..» او پاسخ داد: «یابن رسول اللّه! بعضی طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحی است..» قرائت می كنند، اما بعضی دیگر بر این باورند كه خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول قهر و غضب خود قرار نمی دهد و آیه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدی است؛ فرزند تو نیست..» قرائت می كنند و می گویند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: ای نوح او از نسل تو نیست. اگر از نسل تو می بود من به خاطر تو او را نجات می دادم. امام علیه السلام فرمود: ابدا اینطور نیست؛ او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصیان كرد، پیوند معنوی اش با نوح بریده شد و به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. (27)
2. امام هشتم علیه السلام گاهی با دانشمندان علم كلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو می نشست و درباره آیات الهی و صفات ربوبی با آنان به جدال احسن و مناظره منطقی می پرداخت. گزارش یكی از این جلسات را با هم می خوانیم:
ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیی یار دیرین امام هشتم علیه السلام درخواست كرد تا جلسه گفتگوئی را با امام رضا علیه السلام ترتیب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائی در مورد احكام دین و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحید كشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وی از امام رضا علیه السلام پرسید: به ما روایت كرده اند كه خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسی علیه السلام و دیدار خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عطا كرده است! آیا چنین است؟ امام فرمود: ای ابو قرّه! به من بگو، این آیات را چه كسی بر جن و انس ابلاغ كرده است؟! «لا تُدْرِكُهُ الاَبْصار»؛ «دیده ها او را درك نمی كنند»، «وَلایحیطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمی كند..» «وَ لَیسَ كَمِثْلِهِ شَی ءٌ»؛ «چیزی مانند او نیست..» آیا به غیر از محمد صلی الله علیه و آله كسی دیگر این آیات را به ما رسانده است؟
ابو قرّه گفت: درست است؛ این آیات را حضرت محمد صلی الله علیه و آله آورده است.
امام فرمود: چگونه ممكن است فردی به سوی تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام كند كه من از طرف خدا آمده ام و مردم را با فرمان خدا به سوی خدا بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت كند، سپس همین مرد الهی برخلاف آیات وحیانی كه از سوی خدا آورده است، بگوید: من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا كردم و او به شكل انسان است!! آیا شما خجالت نمی كشید؟! زندیقها نتوانستند چنین نسبتی به پیامبر صلی الله علیه و آله بدهند كه محمد صلی الله علیه و آله از جانب خدا چیزی آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گفت.
ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش می فرماید: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْری»؛ (28) «و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده كرد..»
امام علیه السلام در جواب فرمود: در همین سوره آیه دیگری است و آنچه را كه پیامبر صلی الله علیه و آله دیده توضیح می دهد. خداوند در آنجا می فرماید: «ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی»؛ (29) «دل آنچه را دید دروغ نشمرد..» یعنی دل محمد صلی الله علیه و آله آنچه را كه چشمش دید، دروغ ندانست. سپس در همین سوره، خداوند آنچه را كه محمد صلی الله علیه و آله دیده است خبر می دهد و می فرماید: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْكُبْری»؛ «پیامبر صلی الله علیه و آله از آیات و نشانه های بسیار بزرگ پروردگارش دید..» دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست. و باز هم خداوند می فرماید: «مردم احاطه علمی به خدا پیدا نمی كنند». در صورتی كه اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا كرده است.
ابو قره گفت: پس روایات را تكذیب می فرمائید؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: بلی! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، آنها را تكذیب می كنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است كه احاطه علمی به خدا نمی توان یافت. چشمها از اداراك او عاجزند و چیزی مانند او نیست. (30)
آیا شرط کمال زنان مادر شدن است؟
در این که در دین اسلام و همین طور در بسیاری از آیین ها و ادیان الهی دیگر، بر جایگاه و مقام مادران و همچنین زن متأهل (درصورت خوب شوهر داری کردن) تأکید شده است شک و تردیدی نیست، بدین صورت که آیات و روایات وارده از ائمه علیهم السلام همه مبتنی بر اهمیت نقش همسری و مادری برای زن می باشد و به نوعی طی این مسیرها را، برای رسیدن به کمال انسانی زنان مؤثر ومفید اثر دانسته اند.
ازسوی دیگر نیاز به همسری و مادری را می توان از جمله نیازهای فطری و روحی در وجود هر زنی دانست، چنانکه خدا ازدواج را پاسخی به این نیاز طبیعی برای آنها قرار داده است، همین مساله به صورت کمرنگ تری برای مردان مطرح می شود.
به این گزاره ها دقت کنید:
ازدواج ومادر شدن برای رسیدن به کمال برای زنان شرط لازم وکافی می باشد.
ازدواج و مادربودن برای رسیدن به کمال برای زنان شرط لازم و ضروری می باشد اما کافی نیست.
ازدواج و نیل به مقام مادری برای زنان در راستای رسیدن به کمال او تأثیری ندارد.
ازدواج و نیل به مقام مادری برای زنان، جهت تکامل و رشد انسانی آنها نه شرط لازم است ونه کافی بلکه یاری دهنده وتسهیل کننده است.
به راستی رویکرد صحیح اسلامی بر کدام یک از گزاره های بالا انگشت تأیید می فشارد؟ گزاره های مطرح شده در بالا، چهارنوع ارتباط منطقی مطرح بین مقام ازدواج و مادری و رشد و کمال برای زنان است که به صورت رایج وغیر رایج در میان جامعه اسلامی ما مطرح می باشد.
البته این رابطه ها به صورت کمرنگ تر هم می تواند برای مردان صادق و مطرح باشد. (از این جهت که در فرهنگ ما بیشتر این مسأله در رابطه با زنان و مادری مطرح می شود بیشتر به این گروه می پردازیم)
برمیگردیم به ابتدای متن و یادآوری می کنیم که اسلام تا چه حد به مسأله ازدواج تاکید کرده است، از پیامبر عظیم الشان اسلام روایت شده است: در اسلام هیچ بنایى ساخته نشد، که نزد خداوند عز وجل محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.[1]
همچنین از حضرت (صلی الله علیه واله ) روایت شده است که :همسردار خفته، نزد خدا فضیلت دارد بر بى همسرِ روزه گیرِ شب زنده دار.[2]