سوءعاقبت و حسن عاقبت را درباره چنین افرادی هم، بکار می برند و آن در جایی است که شرایط تربیتی و خانوادگی فردی انتظاری را ایجاد کند و عمل فرد و سرانجام او، بر خلاف چنین انتظاری باشد. مثلا، اگر فرزند کسانی مثل یزید بن معاویه از ابتدای زندگی هم، پاک و باایمان باشند آنها را خوش عاقبت می نامند و اگر فرزند و نوادگان افرادی مانند امامان معصوم، از ابتدا هم، اهل فسق و فجور باشند و سرانجام هم، با همین وضع از دنیا بروند می گویند اینها، بدعاقبت شدند.
به نظر می رسد این کاربرد عرفی با معنای این دو واژه، کاملا هماهنگ نیست، چون طبق معنای این دو واژه، اگر کسی از ابتدا پاک هم باشد و پاک بمیرد خوش عاقبت به شمار می آید. اما در کاربرد عرفی این دو واژه، به این موارد توجهی نمی شود. به نظر می رسد دلیل این شرط، این است که اگر این شرط - یعنی تحول روحی - در خوش عاقبتی یا بدعاقبتی کسی نقش نداشته باشد. داستان خوش عاقبتی یا بدعاقبتی او جذابیت و اهمیت کمتری دارد یعنی در واقع، وجود تحول معنوی مثبت یا منفی، در کاربرد این دو واژه، شرط درستی کاربرد، در عرف به حساب نمی آید بلکه معمولا، عرف در این مسئله، به مصادیق جذاب آن - که به همراه تحول روحی و معنوی است - توجه ویژه ای می کند و دلیل جذابیت این مصادیق این است که زندگی بیشتر مردم از جهت معنوی مثبت یا منفی، روال یکسانی دارد یعنی بیشتر کسانی که از ابتدای جوانی راه درست اخلاقی و دینی را پیش می گیرند تا آخر هم، کمابیش همان راه را ادامه می دهند و اکثر کسانی که از ابتدای زندگی آگاهانه خود، در پی دنیاطلبی و نابهنجاری های دینی و اخلاقی هستند تا به آخر هم، از آن دست بر نمی دارند و معمولا، با همان حال هم می میرند، از این رو، تعداد افرادی که در زندگی معنوی خود، متحول شده اند کم است و چون تحولاتی این چنین غیر عادی است معمولا، مایه شگفتی می شود.
شاهد درستی این ادعا، یعنی اینکه، تحول اخلاقی در این کاربرد شرط نیست بلکه توجه ویژه به این موارد، صرفا به جهت اهمیت آن در این موارد است این است که درباره افرادی که سراسر زندگی معنوی آنها یکسان است اما از شرایط نسل و خانواده آنها انتظار دیگری است این دو واژه به کار می رود. بنابراین، می توان گفت: حتی در کاربردهای عرفی هم، حسن عاقبت و سوءعاقبت مفهومی عام دارد و وجود تحول معنوی در زندگی، در کاربرد آنها ضرورتی ندارد.
شایان ذکر است که ما در این نوشته، بیشتر بر مصادیقی تکیه خواهیم کرد که در آن ها، این شرط وجود داشته باشد زیرا، این مصادیق برای بشر، عبرت آموزتر و به لحاظ اخلاقی تأثیرگذارتر و هشداردهنده ترند و این موارد تا باید مورد توجه بیشتری قرار گیرند زیرا، آن ها که در زندگی خود، مسیر نادرستی را در دین و معنویت می پیمایند باید راه های تحول اخلاقی را پیدا کنند و آنان که مسیر درست دینی و اخلاقی را طی می کنند باید نگران، تغییر مسیر خود باشند از این رو، در روایات هم، به مؤمنین هشدار داده شده است که باید نگران سوء عاقبت خود باشند و به بدکرداران سفارش شده است که کاری کنند که سرانجام از راه بد خود برگردند و در مسیر حق قرار گیرند و عاقبت، مسلمان بمیرند زیرا، که ملاک سنجش نیک و بدها، عاقبت و سرانجام کار آنهاست.
نظرات شما عزیزان: