ج – ارادهی آدمی نه تنها محدود است، بلکه بیشتر نسبت به خودش جاری میگردد که اگر غیر از این باشد، تناقض لازم میآید و همین امر تثبت میکند که انسان نمیتواند به هر چه اراده میکند برسد. به عنوان مثال: فرض کنیم قطعه زمین مشترکی وجود دارد که متعلق به دو برادر است. یکی اراده دارد در زمان معینی در آن کشاورزی کند و دیگری اراده دارد که در همان زمان خانهای در آن احداث نماید. حال کدام یک از دو اراده محقق میگردد؟ بدیهی است محال است که هر دو اراده هم زمان محقق گردد. پس یا هیچ کدام محقق نمیگردند و یا فق یکی از آنها محقق میشود و دیگری محقق نخواهد شد. یا در فرض دیگر: زندانی اراده مینماید که فرار کند و زندانبان اراده مینماید که مانع از فرار شود. بدیهی است که تحقق هر دو اراده محال است.
آن بیان گردید فقط در باب خطا بودن فرضیهی توانمندی اراده برای به دست آوردن هر چه که انسان بخواهد بود، اما در مورد مبحث «توحید و اراده» و «نیاز انسان به خدا» نیز باید به نکات ذیل دقت شود:
د – برای مادهگراها همیشه جهان و همهی اجزای آن مانند کتابی است که اول و آخر آن افتاده است و به همین دلیل همیشه با دیدی محدود و ظاهربین نگاه میکنند و بر همان اساس حکم میدهند! میگویند: انسان اراده دارد ...، پس نیازی به خدا ندارد! و از خود نمیپرستند که آیا وجود انسان و اراده، مبدأ و هستی بخشی میخواهد یا خیر؟ آیا انسان با ارادهی خودش به وجود آمده و با ارادهی خودش به خود اراده داده و با ارادهی خودش، ارادهاش را جهت میدهد و ...؟! اینها که موجب «دور تسلسل» و باطل میباشد. پس این نیاز مستمر به غیر «الله – خداوند متعال» همیشه وجود داشته و خواهد داشت.
انسان اگر میتواند با ارادهاش هر چه میخواهد به دست آورد، اراده کند که به دنیا نیاید، اراده کند که دوبار به دنیا بیاید، اراده کند سالخورده نگردد ... و در نهایت با توجه به کراهتی به مرگ دارد، اراده کند که نمیرد. آیا ممکن است؟
«قُل إِنَّ المَوتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُم ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الغَيبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلُونَ» (8-الجمعه)
ترجمه: [اى رسول ما (به جهودان)] بگو، عاقبت مرگی که از آن میگریزید، البته آن شما را ملاقات خواهد كرد و پس (از مرگ) به سوى خدايى كه داناى پيدا و پنهانست باز مىگرديد و او شما را به آنچه (از نيك و بد) كردهايد آگاه مىسازد.
ھ – همین خودنگری و سطحنگری ناشی از جهانبینی مادی سبب گردیده که آنها گمان نمایند که خداوند متعال [العیاذ بالله] فقط ابزاری است که آنها را به نیاز خود برساند، لذا اگر به گمان خود توانستند مستقلاً کاری کنند [اگر چه ممکن نیست]، فوری نتیجه میگیرند که پس نیازی به خدا نیست! بدیهی است که این نگاه به خداوند یک نگاه «ابزاری» است و خدایی که ابزار بشر باشد، اصلاً خدا نیست.
و – فرض کنیم انسان اراده نموده است که سادهترین و طبیعیترین نیاز خود مثل خوردن یک تکه نان یا نوشیدن یک جرعه آب را محقق نماید، آیا زمین و آسمان و خاک و آب و چرخش و جو .... میلیاردها میلیارد اسبابی که تنظیم شده تا خوشه گندمی بروید ... تا به دست او برسد و یا چشمهای بجوشد و قطرهای به دست برسد نیز به ارادهی او بوده است؟ پس چطور مدعی است که انسان میتواند با ارادهی خود به هر چه دلش خواست برسد؟
نظرات شما عزیزان: