شیعه در ایام خلافت ابوبکر
شیعیان بعد از وفات رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به تلاش خود در راه عملی کردن دستور پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در رابطه با امام علی (علیهالسّلام) ادامه دادند، و در این راه اقداماتی انجام دادند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
کاندیدا کردن امام علی
از آنجا که شیعیان سفارشهای پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در حقّ امام علی (علیهالسّلام) دیده و شنیده بودند و معتقد به امامت و جانشینی امام علی (علیهالسّلام) بعد از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب خداوند و رسول (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند، از این رو بعد از وفات پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) فوراً طرح کاندیدا کردن امام را برای بیعت مطرح نمودند. عباس بن عبدالمطلب به امام علی (علیهالسّلام) میگوید: «امدد یدک ابایعک یبایعک الناس»؛ دستانت را به من بده تا با تو بیعت کنم و مردم نیز با تو بیعت خواهند کرد.
تحصّن شیعیان
شیعیان بعد از واقعه سقیفه و تمام شدن خلافت به نفع ابوبکر، به عنوان اعتراض به خانه حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمده در آنجا تحصن کردند تا ضمن اعتراض به عمل انجام شده، بر امامت و ولایت به حق امام علی (علیهالسّلام) صحّه بگذارند.
عمر بن خطاب میگوید: «انّه کان من خبرنا حین توفّی الله نبیّه انّ علیّاً و الزبیر و من معهما تخلّفوا عنّا فی بیت فاطمه» ، [۱۱][۱۲][۱۳]
از جمله اتفاقاتی که بعد از وفات رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) افتاد آن که علی و زبیر و گروهی که با آن دو بودند از بیعت و همکاری با ما سرپیچی کرده در خانه فاطمه تحصن نمودند.
متخلفین از بیعت ابی بکر
۱. سلمان فارسی
۲. عمار یاسر
۳. براء بن عازب
۴. ابان بن سعید
ابن اثیر میگوید: «و کان ابان احد من تخلّف عن بیعة ابی بکر لینظر ما یصنع بنوهاشم، فلمّا بایعوه بایع» ، [۱۴]
ابان از جمله کسانی بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد تا ببیند بنیهاشم چه میکنند؛ بعد ازآنکه دید بنیهاشم بیعت کردند او نیز بیعت نمود.
۵. خالد بن سعید
ابن اثیر میگوید: «خالد و برادرش ابان از بیعت با ابوبکر سرباز زدند و به بنیهاشم خطاب کرده گفتند همانا شما خاندانی ریشه دار و اصیلاید که افراد شایستهای را به جامعه تحویل داده است و ما به دنبال شماییم. بعد از آن که بنیهاشم با ابوبکر ـ با تهدید و زور ـ بیعت کردند این دو برادر ـ خالد و ابان ـ نیز بیعت نمودند. » [۱۵]
۶. ابُیّ بن کعب
او از جمله کسانی بود که هرگز با ابوبکر بیعت نکرد و شورای سقیفه را بی ارزش خواند. [۱۶]
ابو نعیم اصفهانی در کتاب «حلیه الاولیاءٍ» از قیس بن سعد نقل میکند:
«وارد مدینه شدم تا با یاران پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) ملاقات کنم، علی الخصوص خیلی علاقه داشتم که ابیّ را ملاقات نمایم، وارد مسجد پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) شدم و در صف اوّل به نماز ایستادم، ناگهان مردی را دیدم که نماز خود را تمام کرد و شروع به حدیث گفتن نمود. گردنها به سوی او کشیده شد تا بیاناتش را بشنوند. او سه بار گفت: سران این امّت گمراه شدند و آخرتشان تباه شد، ولی من دلم به حال آنها نمیسوزد، بلکه به حال مسلمانانی میسوزد که به دست آنان گمراه شدند. » [۱۷]
و نیز آورده است:
«ابیّ بن کعب ـ که شاهد انحراف مردم از قطب اصلی رهبری اسلامی بود و از این وضع رنج میبرد ـ میگفت: «روزی که پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) زنده بود همه متوجه یک نقطه بودند ولی پس از وفات پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) صورتها به چپ و راست منحرف گردید. » [۱۸]
۷. ابوذر غفاری.
۸. مقداد بن اسود.
۹. عباس بن عبدالمطلب و جماعتی از بنیهاشم و جمعی از مهاجرین و انصار. [۱۹]
دفاع از ولایت
شیعیان بعد از آنکه تحصّنشان توسط عمر بن خطاب بر هم خورد، وارد مسجد رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) شده در صدد احتجاج و اقامه حجت بر مردم آمدند، تا آنان را از این خواب غفلت بیدار سازند. اینک به موضع گیریهای برخی از آنان اشاره میکنیم:
دفاع فضل بن عباس
فضل بن عباس در ضمن سخنان خود خطاب به مردم فرمود: «. . و صاحبنا اولی بها منکم» ، [۲۰]
صاحب ما علی (علیهالسّلام) به خلافت، از شما سزاوار تر است.
دفاع مقداد
مقداد بن اسود میگوید: «واعجباً لقریش و دفعهم هذا الامر عن اهل بیت نبیّهم و فیهم اوّل المؤمنین... » ؛ [۲۱]
عجب دارم از قریش که چگونه خلافت را از اهل بیت نبیّشان گرفت درحالی که در میان آنان کسی است ـ علی (علیهالسّلام) ـ که اول مؤمن به پیامبر است.
و نیز میفرمود: «معرفه آل محمد برائه من النار، وحبّ آل محمد جواز علی الصراط، و الولاء لآل محمد امان من العذاب»؛ [۲۲]
شناخت و معرفت آل محمد برائت از عذاب و دوستی آنان جواز و مجوز عبور ازپل صراط، و ولایت آنان امان از عذاب جهنم است.
دفاع سلمان
سلمان فارسی در دفاع از خاندان عصمت و طهارت خطاب به مردم میگوید: «ای مردم! همانا آل محمد از خاندان نوح، آل ابراهیم و از ذریه اسماعیل است. آنان عترت پاک و هدایتگر محمدند. آل محمّد را به منزله سر از بدن، بلکه به منزله دو چشم از سر بدانید؛ زیرا آنان نسبت بشما مانند آسمان سر بر افراشته، کوههای نصب شده، خورشید روشنی بخش و درخت زیتوناند، . . » [۲۳]
و در جایی دیگر خطاب به مردم میفرماید: «می بینم که علی (علیهالسّلام) بین شماست ولی دست به دامان او نمیزنید، قسم به کسی که جانم به دست قدرت اوست، کسی بعد از علی (علیهالسّلام) از اسرار پیامبرتان خبر نمیدهد. » [۲۴]
بعد از واقعه سقیفه خطاب به مردم فرمود: «کرداذ و ناکرداذ، لو بایعوا علیاً لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛ [۲۵]
کردید آنچه نباید میکردید، و نکردید آنچه را که باید میکردید، اگر با علی (علیهالسّلام) بیعت میکردید نعمت فراوانی برای شما از آسمان و زمین جاری بود.
دفاع ابوذر
ابوذر غفاری میگوید: «اصبتم قناعة و ترکتم قرابة، لو جعلتم هذا الامر فی اهل بیت نبیّکم ما اختلف علیکم اثنان» [۲۶]
به کم قناعت کردید، و قرابت رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را رها ساختید، اگر امر خلافت را در اهل بیت نبیّتان قرار میدادید هرگز دو نفر هم در میان شما اختلاف نمیکرد.
دفاع ابیّ بن کعب
ابیّ بن کعب: ذهبی نقل میکند: «یکی از انصار از ابی بن کعب پرسید ابی! از کجا میآیی؟
پاسخ داد از منزل خاندان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
گفتند: وضع آنان چگونه است؟
گفت: چگونه میشود وضع کسی که خانه آنان تا دیروز محلّ رفت و آمد فرشته وحی و کاشانه پیامبر خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، ولی امروز جنب و جوشی در آنجا به چشم نمیخورد و از وجود پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) خالی مانده است، این را گفت درحالی که بغض گلویش را میفشرد و گریه مجال سخن را به او نمیداد، بطوری که وضع او حضّار را نیز به گریه وا داشت. » [۲۷]
دفاع بریده
بریده بن خضیب اسلمی: ذهبی در ترجمه او مینویسد: «بعد از غصب خلافت از طرف ابوبکر بریده خطاب به ابوبکر کرده گفت: «اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ»، چه مصیبتهایی که حق از طرف باطل کشیدای ابوبکر. آیا فراموش کردی یا خودت را به فراموشی میزنی؟ کسی تو را گول زده یا نفست تو را گول زده است؟ آیا به یاد نداری که چگونه رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را امر نمود که علی (علیهالسّلام) را امیرالمؤمنین بنامیم، آیا یاد نداری که پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اوقات مختلف، اشاره به علی کرده و فرمود: این، امیر مؤمنین، و قاتل ظالمین است. از خدا بترس و نفس خود را محاسبه کن قبل از آنکه وقت بگذرد و خودت را از آنچه باعث هلاکت نفس است نجات بده. و حقّ را به کسی که از تو به آن سزاوار تر است واگذار، و در غصب آن پافشاری مکن، برگرد، تو میتوانی برگردی، تو را نصیحت کرده و به راه نجات راهنمایی میکنم، کمک کار ظالمین مباش. » [۲۸]
سکوت معنادار
از جمله موضع گیریهای شیعیان در خلافت ابوبکر و عمر و عثمان سکوت معنادار آنان بود؛ زیرا از طرفی حقّ را با علیّ (علیهالسّلام) دانسته و دیگران را لایق مقام خلافت نمیدانستند. از طرف دیگر مصالح اسلام و مسلمین را در نظر میگرفتند، کسانی که به تعبیر امیر المؤمنین، تازه مسلماناند. از طرف سوم دشمنان داخلی و خارجی را در کمین میدیدند، لذا با یک جمع بندی سکوت را بر هر چیز دیگر ترجیح میدانند. به این معنا که دست به شمشیر نبرند و برای گرفتن حقّ امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) اقدامی انجام ندهند، ولی این بدان معنا نبود که سکوت مطلق داشته باشند، زیرا حقّ هیچ گاه نباید بطور مطلق خاموش بماند، بلکه در هر موردی که صلاح میدیدند از راههای مختلف حقانیت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را گوشزد میکردند.
مخالفت عملی
دربرخی از موارد نیز عملاً با خلیفه غاصب مقبله میکردند که میتوان یک نمونه از آنرا اقدام عملی مالک بن نویره در ندادن زکات به نماینده ابوبکر، خالد بن ولید دانست؛ زیرا او معتقد بود که ابوبکر شایسته خلافت نیست و دادن زکات به نماینده او کمک به ظالم است؛ از این رو از دادن زکات به او سرپیچی کرد. . .
نمونه دیگر از مخالفت عملی را میتوان هجرت بلال از مدینه دانست؛ زیرا بلال به خاطر منصب مهمّی که نزد رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشت، احساس کرد که اگر در مدینه بماند باید برای خلفه وقت اذان گو باشد، و از آن جا که اذان او در حقیقت تایید خلافت غاصب است، به همین خاطر مصلحت را در آن دید که از مدینه پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) به محلّی دور هجرت کند تا از او بهره برداری سیاسی نشود و در آن جا بود تا از دار دنیا رحلت کرد. [۲۹]
شیعه در ایام خلافت عمر
عمر بن خطاب با توجه به نقش مهمّی که در دوران خلافت ابوبکر داشت، به خلافت رسید و بدین جهت با مخالفت روبرو نشد. امام علی (علیهالسّلام) و شیعیان با این اقدام مخالف بودند، اما بیعت سریع مردم، فرصتی برای مخالفت امام و شیعیان باقی نگذاشت. سابقه رفتار تند عمر در دوران خلافت ابوبکر، زمینه هرگونه مخالفت عملی را منتفی میساخت. [۳۰][۳۱]
علی (علیهالسّلام) اگر چه میراث خویش را بر باد رفته و خود را شایسته رهبری میدانست، ولی برای حفظ موقعیّت حسّاس جهان اسلام، هم چنان سکوت توام با بیان حقّ و حقیقت، و تذکّر به حقّانیت خود را ادامه میداد.
شیعیان نیز همانند امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) سکوت معناداری داشتند، آنها اگر چه سکوت کرده و به جهت حفظ اسلام و وحدت مسلمین دست به اقدامی عملی علیه حکومت وقت نمیزدند ولی با بیانات خود با آنان مخالفت میورزیدند.
عمر بن خطاب در مجلسی گفت: «دلیل قریش در انتخاب نکردن علی (علیهالسّلام) به خلافت این بود که آنان کراهت داشتند خلافت و نبوت در یک خاندان جمع شود. ابن عباس که در آن مجلس بود در برابر این سخن عمر موضع گیری کرده خطاب به او فرمود: قریش نسبت به آنچه که خداوند نازل کرده بود کراهت داشتند. » [۳۲]
شیعه در ایام خلافت عثمان
عثمان شیوه دو خلقه پیشین را دنبال نکرد. ابتدا والیان عمر را از ولایات برداشت و بستگان خود را برکار گماشت. حکم بن العاص را که پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) به طائف تبعید کرده بود به مدینه برگرداند و خزانه مسلمین را به او سپرد.
مروان بن حکم را مشاور خویش قرار داد و یک پنجم زکات شمال آفریقا را که مبلغ دو میلیون و پانصد و بیست هزار دینار بود به وی بخشید و او را به دامادی خویش برگیزد.
وی از بیت المال بصره مبلغ ششصد هزار درهم به داماد دیگر خویش، عبدالله بن خالد بن اسید، حواله کرد. عبدالله بن عامر، پسر دائی خویش را که نوجوانی بود به حکومت بصره انتخاب کرد. عبدالله بن سعد بن ابی سرح، برادر رضاعی خود ـ که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در فتح مکه به سبب ارتداد وی دستور قتلش را صادر کرده بود. ـ به حکومت مصر و خراج آن سرزمین بگزید. ولید بن عقبه بن ابی معیط برادر مادری خود را به کوفه فرستاد و پس از فساد و تباهی و شراب خواری او سعید بن عاص، فامیل دیگر خود، را به آن شهر گماشت. سعید با اعمال سیاست اشرافیِ اموی و بیان این که سواد عراق از برای قریش است، موجب اعتراض و شورش مردم کوفه گردید. [۳۳][۳۴][۳۵]
در این دوران علی (علیهالسّلام) و شیعیان در مقابل بدعتهای عثمان و والیانش ساکت نمینشستند.
ابن ابی الحدید مینویسد: «بیشتر تاریخ نویسان و عالمان اخبار بر آناند که عثمان ابتدا اباذر را به شام تبعید کرد و بعد از آن که معاویه از او به عثمان شکایت کرد او را به مدینه خواست و از مدینه، به خاطر مخالفت با خلیفه، به ربذه تبعید نمود. » [۳۶]
زمانی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند و علی (علیهالسّلام) و فرزندانش او را بدرقه نمودند، ابوذر نگاهی به امام (علیهالسّلام) کرد و گفت وقتی شما و فرزندانت را میبینم به یاد سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در مورد شما میافتم و گریه میکنم. [۳۷]
و نیز از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل میکرد که فرمود: «زود است که شما را فتنه فرا رسد، اگر گرفتار آن شدید بر شما باد عمل به کتاب خدا و اقتدا به علی بن ابی طالب (علیهالسّلام). » [۳۸]
در زمان خلافت عثمان بر درب مسجد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) ایستاد و در خطبهای که ایراد کرد فرمود: «ای مردم! محمد وارث علم آدم و فضائل انبیاست، وعلی بن ابی طالب وصی محمد و وارث علم اوست... . » [۳۹]
بلاذری مینویسد: «مقداد بن عمرو، عمار بن یاسر، طلحه و زبیر با تعداد دیگری از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به عثمان نامه نوشتند و او را به نکاتی چند تذکر دادند و او را از خدا ترساندند. و در ضمن تهدید کردند که اگر به تذکرات آنان گوش فرا ندهد بر ضدّ او اقدام خواهند کرد. عمار نامه را گرفته نزد عثمان آورد به مجرد این که صدر نامه را برای او خواند، عثمان با غضب به او گفت: آیا تو از بین دوستانت جرات خواندن نامه تهدید آمیز را برای من داری؟ عمار در جواب گفت دلیلش این است که ناصحترین قوم خود به تو هستم عثمان در جواب گفت: دروغ میگوئیای فرزند سمیّه. عمّار گفت: به خدا سوگند من پسر سمیه و فرزند یاسرم. سپس عثمان به غلامش دستور داد که دست و پای او را بشکنند. آن گاه با دو پایش در حالی که در کفش بود شروع به لگد زدن به عمار کرد که بر اثر آن «فتق» بر او عارض شد. » [۴۰][۴۱]
شیعه در ایام امامت امیرالمؤمنین
خلافت امام علی (علیهالسّلام) در اواخر سال سی و پنج ه. ق شروع شد و تقریباً چهار سال و نُه ماه ادامه یافت. شیعیان امیر المؤمینین (علیهالسّلام) هنگام بیعت عمومی با آن حضرت وقت مناسب دیدند تا یادی از ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) کرده مردم را به آن مقام شامخ تذکر دهند تا خواستند با آن حضرت بیعت کنند با انگیزهای حقیقی باشد از این رو هنگام بیعت مردم با امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مالک بن حارث اشتر خطاب به مردم کرده فرمود: «ای مردم! این علی (علیهالسّلام) وصی اوصیاء و وارث علم انبیاست، او کسی است که بلاهای بزرگ را به جان خریده و زحمتهای فراوانی در راه اسلام تحمل کرده است. او کسی است که کتاب خدا به ایمان او شهادت داده و پیامبرش او را به بهشت رضوان بشارت داده. کسی که تمام فضائل در او جمع شده، واحدی از گذشتگان و اهل این زمان در سابقه و علم و فضلش شک نکرده است... » [۴۲]
خزیمه بن ثابت نیز پس از بیعت با امام علی (علیهالسّلام) میگفت: «ما کسی را برگزیدیم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) او را برای ما برگزید. » [۴۳]
امام علی (علیهالسّلام) به کوفه آمد و آن شهر را محل اقامت خود، به عنوان پایتخت، انتخاب نمود؛ تا آنکه بتواند تشیع را در عراق گسترش داده و خود را نیز به اهل عراق معرفی نماید. از طر فی کوفه منطقهای سوق الجیشی بود، و چون کل عراق نیز به شام نزدیک بود، آن حضرت خواست تا علاوه بر عراق؛ شام را نیز تحت نظر قرار دهد.
بعد از ورود امام (علیهالسّلام) به عراق، مردم با ملاحظه امام علی (علیهالسّلام) به عنوان قهرمان سیاست، در مقابل استیلای شامیان از او حمایت کردند و مدتها از حامیان مذهبی امام علی (علیهالسّلام) بودند.
پس از جنگ جمل، اصطلاح شیعه علی (علیهالسّلام) شامل همه کسانی میشد که از علی (علیهالسّلام) مقابل عائشه حمایت میکردند. علاوه بر آن به اشخاص و گروههای غیر مذهبی که به دلائل سیاسی از علی (علیهالسّلام) حمایت میکردند، لفظ شیعه اطلاق میگردید.
در این مفهوم وسیع بود که کلمه شیعه در سند حکمیت در صفین به کار رفت. ده سال بعد، زمانی که شیعیان شروع به تثبیت موقعیت اسمی خود کردند، کوششهایی برای جدایی حامیان علی (علیهالسّلام) صورت گرفت و بین حامیان مذهبی و غیر مذهبی وی تمایزی حاصل شد.
توفیقات امام علی
امام علی (علیهالسّلام) در طول چهار سال ونه ماه حکومت خویش، اگر چه نتوانست جامعه اسلامی را به صورت اوّل خویش بازگرداند، اما به موفقیتهای مهمّی دست یافت که عبارتند از:
۱. معرفی کردن شخصیت واقعی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) برای مردم.
۲. تبیین احکام فراموش شده اسلام.
۳. جلوگیری از بدعتها و تحریفهای دینی درحدّ امکان.
۴. تصحیح و اصلاح احکامی که به اشتباه برای مردم تبیین شده بود.
۵. تبین مقدار زیادی از معارف دینی.
۶. تربیت شاگردانی جلیل القدر مانند:اویس قرنی، کمیل بن زیاد، میثم تمار، رشید هجری و... .
نظرات شما عزیزان: