در این میان شاید یکی از معتبرترین مدلها، مدلی پنج قسمتی باشد که سازمان بهداشت جهانی حدود دو دهه قبل ارائه کرده و هنوز هم در طراحی سیستمهای آموزشی و نیز برنامه ریزیهای کلان دولتها مورد توجه قرار میگیرد (+).
سازمان بهداشت جهانی تعریف مهارتهای زندگی را به صورت زیر ارائه میدهد:
مهارتهای روانی – اجتماعی که به ما کمک میکنند با نیازها و چالشهای زندگی روزمره بهتر کنار بیاییم.
این سازمان، مهارتهای زندگی را به شکل زیر فهرست و دسته بندی میکند:
- تصمیم گیری و حل مسئله
- تفکر خلاقانه و تفکر نقادانه
- مهارت ارتباطی و مهارت مدیریت رابطه
- خودآگاهی و همدلی
- مدیریت احساسات و هیجانات و مدیریت استرس
-
توضیح و تذکر
ما در متمم، بحث مهارت مدیریت رابطه و موارد مرتبط با آن (مانند رابطه عاطفی، شبکه سازی و موارد مشابه) را در درسهای مجموعه حمایت اجتماعی مطرح میکنیم و آموزش میدهیم.
همچنین مباحثی از جنس مدیریت احساسات و هیجانات و خودآگاهی را زیر عنوان هوش هیجانی در نظر گرفتهایم تا تنوع عناوین آموزشی از آنچه در حال حاضر تعریف شده بیشتر نشود.
البته همین مدل و المانهای آن (و گاه المانهای مشابه) در قالب مهارتهای ده گانه زندگی و گاه مهارتهای دوازده گانه زندگی هم معرفی و مطرح میشوند:
اما با توجه به اینکه بسیاری از گزارشهای سازمانهای معتبر بینالمللی با تکیه بر تقسیمبندی فوق تنظیم و ارائه میشوند، ما هم همان شکل اصلی و اولیهی سازمان بهداشت جهانی (شکل پنج قسمتی) را مورد توجه قرار میدهیم.
بر اساس پیشنهاد سازمان بهداشت جهانی، سه شیوه برای توسعه و بهبود مهارتهای زندگی وجود دارد که هر یک از ما بسته به اینکه به موقعیت و جایگاه خود و نیز اینکه به صورت فردی یا سازمانی اقدام میکنیم، میتوانیم این شیوهها را برای بهبود جامعه خود به کار بگیریم:
- کارگاه آموزشی: در این شیوه ممکن است در قالب آموزشهای کوتاه مدت، میانمدت یا بلندمدت، مهارت های زندگی را آموزش دهیم.
- آموزش در عمل: در این شیوه، قرار نیست آموزش رسمی برقرار باشد. بلکه هر کس میکوشد بسته به فضایی در آن حضور دارد، در قالب فیلم، یا داستان، نوشتهای که منتشر میکند و مطلبی که در شبکه های اجتماعی مینویسد و یا برخوردی که با دیگران در فضای فیزیکی یا مجازی میکند، نمونههایی از رفتار مناسب (متناسب با مهارتهای زندگی) را آموزش دهد.
- آموزش به افراد آسیبپذیر: چه در میان کودکان و چه در میان بزرگسالان، همیشه افراد آسیب پذیری وجود دارند که به علت شرایطشان، نمیتوانند برای یادگیری مهارتهای زندگی اقدام کنند. یا ممکن است اصلاً ندانند که چنین مهارتهایی برایشان مفید است. این افراد هم ممکن است توسط دولتها، سازمانهای مردمنهاد و یا توسط هر یک از ما در برخوردهای روزمرهای که با آنها داریم، آموزش ببینند.
نظرات شما عزیزان: