برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
بصر غیر از بصیرت است. بصر چشم است. قوه ی باصره. جمعش ابصار است. بصیرت جمعش بصائر است. بصیرت یعنی حكمت. چون گاهی آدم نگاه می كند ولی باز هم نمی بیند. «یَنْظُرُونَ إِلَیْك» (اعراف/198)نگاه می كنند اما نمی بینند. شما در فارسی می گویی: والله من دیدم، ولی به او بر نخوردم. دیدم ولی به آن بر نخوردم یعنی دیدم، اما این دید من عمیق نبود. حالا، «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْك» (اعراف/198) «یَنْظُرُونَ إِلَیْك» یعنی پیغمبر اینها به تو نگاه می كنند، «وَ هُمْ لا یُبْصِرُون» (اعراف/198)نگاه می كنند ولی نمی بینند. مثل آدمی كه كتاب می خواند ولی نمی فهمد. خدا آیت الله فاضل لنكرانی را رحمت كند. یكی از شاگردهایش می گفت: حضرت آقا من سه سال سر درس شما بودم. اما شما حق استادی به گردن من نداری. آقا گفت چطور؟ گفت: برای اینكه درس شما را نمی فهمیدم. من شاگرد تو بودم، اما چون درست را نمی فهمیدم، حق استادی گردن من نداری.
در شرايط کنوني کشور عزيزمان، در فضايي که هر روز فتنهاي جديد رخ مينمايد داشتن چراغي درخشان و بدون زنگار براي پيدا کردن راه درست، ضروري است و چه شراهي بهتر و روشنتر از خط سيري که رهبر معظم انقلاب اسلامي (روحي فدا) نمايان نمودهاند. براي درک صحيح از اين راه درخشان به نظر ميرسد بايد دنبال رهنمودهاي گهربار و معظم له دربارة بصيرت باشيم. از اين رو عنوان مقاله را «بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)» ناميدهايم.
یکی دیگر از شاخص های ولایتمداری توأم با بصیرت، پرهیز از توجیه گری در برابر فرامین ولی امر و پیشوای دینی است. تمکین در برابر دستورات ولی امر مسلمین، قرائتی جدا در برابر او نداشتن، تحریف نکردن سخنان او و نیز به سود خود یا گروه و حزب خود تفسیر نکردن، از شروط اساسی ولایتمداری با بصیرت و راستین است.(به دو نکته باید توجّه داشت: یکی آن که ولایتمداری به این معنا و التزام عملی به فرامین ولی امر مسلمین، هرگز به معنای سلب آزادی اندیشه و اظهار نظر در مسائل و رخدادها و ارائه راهکارها و پیشنهادهای سازنده به حاکمان و والیان حتی در رده امام معصوم علیه السلام نیست؛ زیرا این کار، نه تنها ممنوع و مذموم نیست بلکه در اسلام از آن به نام »نصیحت به امام المسلمین« یاد می شود و مورد درخواست بوده و کاری ارزشمند و پسندیده است؛ بلکه مراد، کارشکنی و توجیه گری برای فرار از ولایت پذیری و التزام عملی به فرامین ولی امر مسلمین - بنابه هر دلیل - است؛ نکته دیگر این که در جامعه پیشرو و ترقی خواه، ناگزیر به وجود مرکزواحد تصمیم گیری و اتحاد، انسجام ملی و همگرایی اجتماعی است، چون که سنگ بنای هرگونه ترقی، پیشرفت و توسعه، یک صدایی و همگرایی و تمکین همگانی در برابر رهبری و حاکمیت بالنده و فرمانبری از اوست؛ زیرا اگر هر کس یا گروه بخواهد سخن خود را به کرسی بنشاند و به فرامین حاکمیت و رهبری مترقی و پیشرو، گوش ندهد، هرج و مرج و بی قانونی حاکم می شود و در آن صورت دود آن به چشم همه می رود و آن کشور و ملت ره به جایی نمی برد. این واقعیتی است که با نگاهی به کشورهای دچار تشتّت آراو چنددستگی که پیوسته سیر قهقرایی داشته واز قافله فرهنگ وتمدّن عقب مانده اند، به خوبی آشکار می شود)
ولایتمداری راستین و با بصیرت آن است که انسان ولایتمدار در برابر فرامین و انتظارات به حق ولی امر مسلمین، گزینشی عمل نکند و همراهی کامل با او در عمل داشته باشد و در همه موارد - حتی آنجا که اجرای فرامین او با منافع فردی و یا گروهی اش سازگار نباشد نیز - با ولی مقتدایش همراه بوده و فرامین او را بر منافع شخصی یا حزبی اش ترجیح دهد و همه موضع گیری ها و حرکت های فردی و اجتماعی اش همسو با منویات ولایت امر و رهبر مورد قبول او و سایر مسلمانان باشد. براین اساس، این طور نباشد که هر جا با سلیقه و منافعش همسو و سازگار بود، التزام عملی به دستوراتش داشته باشد و هر جا نبود، از انجام دستورات او شانه خالی کند.
آن گونه که اکثریت پیروان ائمه علیهم السلام در گذشته به ویژه زمان سه امام نخست: امیرمؤمنان علیه السلام، امام مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام، عمل می کردند و در نتیجه، ائمه علیهم السلام را در دست یافتن به اهداف والای اسلامی و انجام رسالت های الهی شان یاری نکردند و پیامدهای زیانبارش، طرح مسئله حکمیت در جنگ صفین و تثبیت حاکمیت معاویه بر گُرده مسلمانان، صلح تحمیلی به امام حسن مجتبی علیه السلام و حادثه خونین کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش، انزوای سیاسی - اجتماعی سایر ائمه علیهم السلام و رسمیت نیافتن مکتب اهل بیت علیهم السلام برای صدها سال بوده است!
قرآن کریم تبعیض در ایمان و گزینشی عمل کردن را برنمی تابد و این گونه رفتار را مورد تأیید قرار نمی دهد:
بنده، مؤمن نمی شود تا این که خدا و رسول او و همه ائمه (دوازده گانه و به ویژه) امام زمانش را بشناسد و در همه کارهایش به او مراجعه کند و تسلیم فرامینش باشد.
نیز در روایت دیگری، امام صادق علیه السلام در پاسخ به این که پس از معرفت خدا کدامیک از اعمال برتر است، برخی از اعمال عبادی را نام می برد و سرانجام در یک تعبیر فراگیر تصریح می کند:
. .. ولی آغاز همه این ها معرفت ما و آخر و انجام همه این ها معرفت ماست.(بحارالانوار، ج 27، ص 202، روایت 71)
پیوند میان توحید و ولایت چنان عمیق و ناگسستنی است که امام رضاعلیه السلام در حدیث مشهور به »سلسلة الذهب« در مسیر راه به طوس، در شهر نیشابور، از اجداد طاهرینش تا رسول خداصلی الله وعلیه وآله و او از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل کرده که فرمود:
کلمه توحید (لااله الااللَّه) دژ استوار و پناهگاه امن و نجات بخش من است و هر کس در آن داخل شود، نجات می یابد. اما توحید با شرائطش و امامت من نیز از شرائط آن است.(شیخ صدوق، کتاب التوحید، مکتبة الصدوق، تهران، ص 25)
جمله آخر از امام رضاعلیه السلام است و نشان از اهمیت ولایت و ولایتمداری ائمه علیهم السلام دارد که بدون آن توحید نیز کارساز نیست. اما این که چرا توحید بی ولایت کارساز و نجات بخش نیست، نیازمند بحث و بررسی است که مجال دیگری می طلبد. ولی آنچه به اجمال می توان گفت این است که بررسی افکار و عقاید گروه های مسلمانی که از ولایت ائمه علیهم السلام دور مانده اند و دچار عقاید شرک آمیز و باطل گشته اند و به جسم بودن خدا و مانند آن گرفتار آمده اند، نشان می دهد که آنها به خاطر دورماندن از تعالیم آسمانی ائمه علیهم السلام به ویژه تعالیم توحیدی، دچار بدفهمی و گمراهی شده و از اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله محروم گشته اند؛ چون این ائمه علیهم السلام و در(ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، طبع چهارم، چاپ بیروت، 1426 ه’.ق، به ویژه ص 212 - 217 و 290 - 293)
مفهوم ولایتمداری این است که به همان دلیل که در تفکر اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله وجود »ولی اللَّه« و »حجةاللَّه« در زمین به عنوان رهبر راستین الهی، واسطه فیض(ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص 178 - 180، باب های: »انّ الارض لاتخلو من حجة« و »انه لو لم یبق فی الارض الّا رجلان لکان احدهما حجة«)
الهی، مقتدا و اسوه عملی مردم دیندار و ولایتمدار ضرورت دارد، پذیرش ولایت(ر.ک: همان، ص 196 - 197؛ بحارالانوار، ج 23، ص 29 - 37)(برای آگاهی از چگونگی واسطه فیض بودن ائمه علیهم السلام نیز ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، مکتبة سِوی الحدیثه، تهران، ص 238؛ میرزاحسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ه’. ق، ج 12، ص 164 - 165)
ولی و حجت خدا توسط مردم و گردن نهادن به حاکمیت و ولایت او نیز ضرورت دارد؛ زیرا پذیرش ولایت اولیای خاص الهی (پیامبر و ائمه علیهم السلام)، برابر است با پذیرش ولایت خدا، ایمان به توحید و گردن نهادن به معتقدات دینی و در نتیجه، درآمدن در زمره مسلمانی و ورود در مسیر صراط مستقیم هدایت و رستگاری؛ چرا که به تصریح قرآن کریم در آیات فراوان و از جمله آیةالکرسی و نیز روایات معتبر، انسان ها از دو حال خارج نیستند: یا مسلمانِ مؤمنِ ولایتمدارند و قرین هدایت و رستگاری حقیقی:
گرچه دو واژه »ولایتمداری« و »بصیرت دینی« الفاظ متمایزی از هم هستند و به حسب لغت نیز معنای جدای از هم دارند، ولی با دقت در معنای اصطلاحی آنها به ویژه در نگاه شیعی، مشخص می شود که منظور از این دو عنوان، یک معنا بیش نیست؛ چون در تفکر اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله، ولایتمداری بدون بصیرت و هوشمندی معنا و مفهوم درستی ندارد.
براین اساس، اگر کسی میان ولایتمداری و بصیرت دینی، جدایی و عدم ارتباط ببیند و آنگاه در صدد برقراری پیوند و ارتباط معنایی میانشان برآید، معلوم می شود که نه از حقیقت ولایت و ولایتمداری راستین و مورد نظر اهل بیت علیهم السلام آگاهی کافی دارد و نه از بصیرت دینی بهره ای برده است.
بنابراین بحث محوری این مقاله اثبات آمیختگی معنایی ولایتمداری و بصیرت دینی است و این که جداانگاری این دو چه پیامدهای زیانباری را به دنبال دارد. به این منظور نخست مفهوم و جایگاه ولایت بیان می شود.
مفهوم و جایگاه ولایت
ولایت به کسر واو و فتح آن در لغت از مادّه »وَلْی« بر وزن »فَلْس« به معانی چندی از قبیل: نزدیکی، تسلّط، قدرت، فرمانروایی، نصرت، محبت، عهده داری کاری، حکم، پشتیبانی، زمامداری، سرپرستی و تصرف در اشیاء و امور انسان ها آمده است. ولی معنای اصلی و محوری آن چنانکه راغب گفته، نزدیکی دو چیز به هم(سعید الخوری الشرتونی اللبنانی، اقرب الموارد، دارالاسوه للطباعة و النشر، ایران، 1385 ش - 1427 ق، ج 5 (ل - ی)، ص 832 - 833، ماده »ولی«؛ سیدمصطفی طباطبائی، فرهنگ نوین (عربی - فارسی)، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، تهران، چاپ سوم، ص 815؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1367ش، ج2، ص554؛ ابن اثیر(محمدجزری)،النهایه،المکتبة الاسلامیه،ج5، ص227،ماده»ولی«)
است به طوری که فاصله ای میانشان نباشد. این نزدیکی یا پهلو درآمدگی بی فاصله شامل هر نوع نزدیکی مادی و مکانی و معنوی می شود.(راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، المکتبة الرضویه (کتاب فروشی مرتضوی)، چاپ دوم، پائیز 1362، ماده »ولی«)
شایان ذکر است در اصطلاح دینی و قرآنی مراد از قرب، قرب معنوی است و شامل قرب و نزدیکی مادی و مکانی نمی شود. براین اساس، نزدیکی و پیوند قلبی یا محبّت ورزی افراد به هم نوعی ولایت ورزی است یا نزدیکی به معنای تصرف در امور دیگری و تدبیر آن، نوعی ولایت است. بندگی و پیوند معنوی با خدا و عشق و علاقه به او و اولیایش موجب »ولی خدا« شدن و درآمدن در ولایت او و سرپرستی امور انسان توسط خداوند و اولیای او می شود.
بنابراین، ولایت در نگاه اسلام با همه انواع و اقسامش که در دو قسم تشریعی و تکوینی دسته بندی می شود و بالاصالة از آنِ خداست، قرب خاصی است که با نوع یا انواعی از تأثیر، تأثّر، تصرّف، عشق و محبت، سرپرستی، حاکمیت ظاهری و باطنی و تکوینی همراه است و در یک تعریف ساده، عبارت است از رابطه مستقیم و بی واسطه میان دو کس یا دو نهاد یا دو گروه، که از جنس محبّت، ریاست، حاکمیت، تبعیت، تصرّف و مانند آن است.(ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، چاپ بیروت، ج 5، ص 368 - 369، و ج 6، ص 11 - 13، و ج 10، ص 88 - 90؛ طبرسی، مجمع البیان، چاپ ناصرخسرو، تهران، ج 2، ص 365؛ عبداللَّه جوادی آملی، شمیم ولایت، نشر اسراء، قم، اسفند 1385، ص 35 - 46)
یکی از مؤلفه های بصیرت، خطشناسی است. صراط مستقیم یک صراط بیشتر نیست، در هر زمانی هم این صراط وجود دارد. می فرماید: »الصراط صراطان صراط فی الدنیا و صراط فی الآخره«؛ یعنی صراط مستقیمراهی است که یک طرفش در دنیا و طرف دیگرش در آخرت است و اما بخشی از آن که به عنوان صراط مستقیم در دنیا وجود دارد امامی است که اطاعت او واجب است. رهبرشناسی و امام شناسی در دنیا یکی از مولفه های مهم بصیرت و قرار گرفتن در صراط مستقیم است. ما باید خطمان را پیدا کنیم، باید ببینیم که رهبر و پیشوای مسلمانان در کجا قرار دارد و از او فاصله نگیریم. تداوم خط پیامبرصلی الله وعلیه وآله این بود که بعد از ایشان، آن شاخص ها را در پیشوای بعد از او ببینند. کسانی که آن شاخصه ها را ندارند در خط پیامبر نیستند؛ هرچند مدعی باشند. یکی از مهم ترین شاخصه های خط حضرت امام، اعتقاد ایشان به ولایت فقیه بود، یکی از شاخصه هایش ضد استکباری بودن و حمایت از مستضعفان و مظلومان بود، یکی از شاخصه هایش ساده زیستی و عدالت اجتماعی بود. اینها را باید کسانی که مدعی پیروی از امام هستند داشته باشند. مهم ترین شاخصه اش پیروی از ولی فقیه است. رضایت امام شرط لازم بود؛ ولی شرط کافی رضایت پیشوای بعد از امام است.
مولفه بعدی، جبهه شناسی است؛ یعنی بدانیم در کدام جبهه قرار داریم. پیامبرصلی الله وعلیه وآله فرمود: بعد از موسی امت او هفتاد و یک فرقه شدند؛ و بعد از عیسی، امت او هفتاد و دو فرقه شدند و بعد از من، امتم هفتاد و سه فرقه می شوند که فقط یک فرقه اهل نجات هستند. آن فرقه را پیدا کنید تا نجات یابید.
جریان شناسی هم یکی از معیارها است. در تاریخ صدها و هزاران جریان قلابی و بدلی بوده است با رنگ و لعاب حق، تا حق را تحت الشعاع قرار دهند. گوساله سامری یک جریان بدلی بود برای انحراف یک امت. باید مردم فهم سیاسی داشته باشند، بفهمند که پشت این جریان و عقبه اش چیست تا دچار انحراف نشوند. ممکن است در یک جاهایی مباحث انحرافی مطرح بکنند؛ مانند بحث حدوث و قدم قرآن. آیا قرآن حادث است یا قدیم؟ خلفای جور از امام سؤال می کنند که قرآن قدیم است یا حادث؟ امام فرمود: قرآن کلام خدا است، اگر می خواهی به سعادت برسی به آن عمل کن.
بصیرت به معنای روشن بینی و روشن دلی است. بصر، چشم سر است و بصیرت، چشم دل. بصیرت به معنای فهم و درک عمیق است که زمینه تشخیص حق و باطل و بستر لازم برای انتخاب راه درست را برای انسان فراهم می کند؛ به تعبیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام میزان اهمیت بصیرت از بصر مهم تر است که می فرماید: »فَقْدُ الْبَصَرِ أهْوَنُ مِنْ فِقْدانِ الْبَصِیرَةِ«
فقدان بصر قابل تحمل است؛ اما فقدان بصیرت قابل تحمل نیست؛ زیرا آدمی که نابینا است اما چشم دل او روشن است و درک درستی از حقایق دارد، جهت را خوب می تواند بشناسد، در مسیر حرکت نه تنها خودش در مسیر حق قرار دارد بلکه می تواند راهنمای بسیاری از انسانهای دیگر باشد؛ اما کسی که بصر دارد اما بصیرت ندارد، هم خودش گمراه می شود و هم دیگران را به انحراف می کشاند. دقیقاً بیان امیر کلام نشان می دهد که بصیرت با بصر قابل مقایسه نیست. اگر ما بخواهیم ایمان را با بصیرت مقایسه کنیم ایمان و معنویت موتور است و بصیرت چراغ و قطب نما. خیلی انسان ها مؤمن هستند؛ ولی جهت را پیدا نمی کنند؛ چون آن نورافکن را ندارند. این دو لازم و ملزوم یک دیگر هستند. بصیرت نورافکنی است که انسان به واسطه آن، راهش را پیدا می کند، آن وقت قوه محرکه انسان را در این جهت قرار می دهد. اگر بصیرت نباشد قوه محرکه در مسیر صحیح قرار نمی گیرد. خیلی ها بودند که تقدسی داشتند، حلال و حرام را رعایت می کردند ولی بصیرت نداشتند. فرق بین ابوموسی اشعری با شریح قاضی همین است که شریح قاضی با فهم و علم، خیانت کرد؛ و ابوموسی بدون درک و فهم و بصیرت. مشکل اصلی این است که آنها هر دو به حرکت انقلابی نبوی خیانت کردند و زمینه توقف انقلاب را فراهم آوردند؛ البته ممکن است خداوند در قیامت به گونه متفاوتی با آنها برخورد کند؛ اما اثر وضعی آنها در دنیا یکی است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها در بیانات خود به نقل از امام علی علیه السلام، بر عنصر »صبر« در کنار »بصیرت« تأکید کرده اند. می توان گفت آنچه ما را از ثمرات شیرین بصیرت برخوردار می کند و پیروزی را به دنبال می آورد، صبر است.
بی گمان توصیه رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی، حضرت آیت اللَّه العظمی خامنه ای مدظله العالی، از زلال وحی و کلمات نورانی معصومان علیهم السلام نشأت گرفته است.
آیات فراوانی از کتاب خدا به موضوع صبر اختصاص یافته که در این یادداشت جای پرداختن به همه آنها نیست. بنابراین به اشاره ای، گذر می کنیم. کافی است بدانیم که خداوند به صابران بشارت داده است:
بی تردید وقتی سخن از صبر گفته می شود، منظور موضعی انفعالی و تأخیر در عمل به موقع، نشستن و تماشا کردن، ظلم پذیری و بی تفاوتی نیست، بلکه منظور دو چیز است:
1. مقاومت و پایداری و از صحنه مبارزه خارج نشدن، یعنی از مشکلات نهراسیدن و آستانه تحمّل خود را در برابر مشکلات و معضلات و سرکوفت ها و مانند آن بالابردن، در برابر طوفان حوادث و فتنه ها چون کوه ایستادن، در برابر بلاها، مصائب و زخم زبان ها استقامت کردن و خود را نباختن. همچنین است مقاومت در برابر هواهای نفسانی و وساوس شیطانی.
2. با تدبیر و درایت و سنجیده عمل کردن، از کوره به در نرفتن، احساساتی عمل نکردن و با اقدامات نادرست و بی موقع، بهانه به دست دشمن ندادن.
جایگاه صبر نزد معصومان علیهم السلام نیز بسیار بالاست و سیره آن بزرگواران که کوه های صبر و مقاومت بودند نیز شاهد همین معناست. رهبر معظم انقلاب اسلامی ما را هم از روایت و هم از سیره امام علی علیه السلام در این زمینه بهره مند می سازد. ایشان بارها به این سخن اشاره داشته اند که:
مهمترین دستور دینی اسلام نماز است که از آن به ستون دین تعبیر شده است. از طرفی سفارشات اکیدی صورت گرفته است که این فریضه دینی در مسجد و به جماعت خوانده شود.
در نظر علمای دین یکی از نشانههای مهم تربیت دینی حضور مستمر در مسجد و شرکت در نماز جماعت است تا جایی که موفقیت مربیان تربیتی با میزان حضور متربیان در نماز جماعت اندازهگیری میشود.
به همین منظور با وجود آنکه کتابهای متعددی در خصوص نماز، مسجد و نماز جماعت به رشته تحریر درآمده است بر خود فرض دانستیم که به صورت مختصر به گوشهای از این مطالب و روایات اشارهای گذرا داشته باشیم و فقط به نقل آنها بسنده نماییم.
علت دستور به برگزاری نماز جماعت
1) خداوند میفرماید: « وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ وَ ارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِین ـ و نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید (نماز را با جماعت بخوانید)»
2) «جالب اینکه نمىگوید: نماز بخوانید، بلکه مىگوید: أَقِیمُوا الصَّلاةَ (نماز را بپا دارید) یعنى تنها خودتان نمازخوان نباشید بلکه چنان کنید که آئین نماز در جامعه انسانى بر پا شود، و مردم با عشق و علاقه به سوى آن بیایند».
3) از طرفی اذکار نماز به صورت جمع آمده است: نعبد (تو را میپرستیم) اهدنا (ما را هدایت کن) ربنا (پروردگار ما) و...
4) امام رضا علیهالسلام درباره علت دستور به برگزاری نماز جماعت فرمودهاند:
«براى این که اخلاص و توحید و اسلام و عبادت خدا ظاهر و مکشوف و مشهود باشد چه آنکه در اظهار آنها بر اهل شرق و غرب حجّت حقّ عزّوجلّ تمام مىگردد و دیگر عذرى برایشان باقى نمىماند و دیگر آن که منافقى که نماز را خفیف و سبک مىشمارد مجبور است آنچه را که ظاهراً اقرار دارد علناً و در دید و منظر همگان اداء کرده و از آن مراقبت نماید و این موجب قدرت و شوکت اسلام مىگردد. و دیگر آنکه در جماعت برخى از مردم براى بعضى دیگر و در حضور یکدیگر شهادت به اسلام مىدهند و این امرى است مطلوب و اضافه بر آن در سایه جماعت و حضور مردم بهدور هم مساعدت بر نیکی و تقوى و منزجر شدن از بسیارى از معاصى حقّ عزّوجلّ تحقّق مىیابد».
5) و امام صادق علیهاسلام نیز فرمود: « نماز جماعت مقرر شد تا نمازگزار از بینماز تشخیص داده شود».
6) احکام
* حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بیاعتنایی جایز نیست و سزاوار نیست انسان بدون عذر نماز جماعت را ترک کند.
* مستحب است انسان صبر کند که نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت که فرادی یعنی تنها خوانده شود بهتر است و نیز نماز جماعتی را که مختصر بخوانند از نماز فرادی که آن را طول بدهند بهتر میباشد. این احکام بر اساس رساله حضرت امام خمینی(ره) آمده ولی نظر همه مراجع همینگونه است.
راه دین و دینداری راهی است که با بصیرت و بینایی پیموده می شود و دعوت پیام آوران الهی بر مبنای بصیرت و بینایی بوده است و آنان هرگز مردم را به پیروی کورکورانه و اطاعت غیرحکیمانه فرانخوانده اند. پیامبر اسلام صلی الله وعلیه وآله نیز که خاتم پیام آوران است به دین داری و خداجویی با بصیرت تأکید داشت آن گاه که شخصی از آن حضرت پرسید، مردم را به چه چیز دعوت می کنی؟ فرمود:
من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم.
پیامبر اسلام با استناد به این آیه خط مشی خود و پیروانش را چنین ترسیم کرد که من همگان را به سوی خدای یکتا دعوت می کنم و این طریق را از روی تقلید و بی بصیرتی نمی پیمایم، بلکه از روی آگاهی و بصیرت، همه مردم جهان را به سوی این راه می خوانم. این سخن پیامبرصلی الله وعلیه وآله نشان می دهد که علاوه بر آن که رهبر دینی باید دارای بصیرت و بینایی کافی باشد، پیروان او نیز باید چنین باشند، تا بتوانند مردم را به سوی حق دعوت نمایند.
در جمله ای از دعای منقول از حضرت علی علیه السلام درخواست بصیرت در دین از خداوند شده است:
بصیرت وابسته به نور حق است. همان گونه که با نور ظاهری چون خورشید، ماه و چراغ، چشم ظاهری می تواند ببیند با نور حق چشم باطنی انسان می تواند به حقایق امور پی ببرد. امام سجادعلیه السلام به خدا عرض می کند:
وَ بِنُورِک اِهْتَدَینا(مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، دعای ابوحمزه ثمالی)
ای خدا به نور خودت ما را هدایت فرمودی.
و پیامبر اسلام از خدا طلب چنین نوری برای قلب و سایر اعضا و جوارحش می نماید تا سراپای وجودش نور گردد و به حقایق پی ببرد:
خدایا در قلب، گوش، چشم، گوشت، خون، استخوان و پیش و پس و راست و چپ و بالا و پایین من نور قرار بده! نور مرا زیاد فرما و به من نور عطا کن و مرا نور بگردان به حق خودت ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.
بدون دیده باطن که از نور حق تجلی می گیرد، دیده ظاهر کارساز نیست و سودی برای هدایت فرد ندارد. گرچه به ظاهر همه چیز را می بیند ولی این دیدن، ثمربخش نخواهد بود، چنان که حضرت علی علیه السلام می فرماید:
نَظَرُ البَصَرِ لاَیجْری اِذَا عُمِیتْ البَصیرَةُ(میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، درم، انتشارات مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، قم، 1379، ج 2، ص 504، ح 1730، به نقل از غررالحکم، ص 9972)
هرگاه دیده بصیرت کور باشد نگاه چشم سودی ندهد.
کسی که بصیرت ندارد، داوری وی نیز درست نمی باشد. آن حضرت می فرماید:
آن کس که بصیرت و بینش را از دست دهد، نظرش هم نادرست و بی ارزش است.
با پرتوافکنی نور حق، که همان عنایت الهی است انسان به بصیرت می رسد و به حقایق امور پی می برد. پس نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده برای آن است که مورد عنایت حق قرار بگیرند و نور حق بر دل و جانشان پرتوافکن گردد. حافظ می گوید:
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
باللَّه کز آفتاب فلک خوب تر شوی
اگر انسان به این مرحله برسد که نور حق در قلبش تجلی کند سراسر وجودش نور می گردد و با آن از حیرت و سرگردانی بِدَر می آید و حتی دیگران را از حیرت و سرگردانی نجات می دهد و هدایت می نماید. در زیارت امام زمان(عج) آمده است:
بصیرت در لغت به معنای دانایی، بینایی، آگاهی، هوشیاری، زیرکی، بینایی دل و یقین آمده است. صاحب بصیرت کسی است که به واسطه نیروی نهانی و قوه قلبی(لغت نامه، علی اکبر دهخدا، ذیل عنوان بصیرت؛ اسماء وصفات خدا در قرآن، محمدباقر محقق، اول، انتشارات اسلامی، تهران، 1372، ذیل عنوان بصیر)
که از آن به بصیرت تعبیر می شود حقایق را می شناسد و به کنه آن پی می برد.
بصیرت از دیدگاه روایات و ادعیه به منزله چشم است برای دل، همان گونه که انسان با چشم ظاهر اشیا را می بیند به واسطه بصیرت به باطن و کنه اشیا و مسائل پی می برد. بنابراین بصر دیده ظاهر و بصیرت دیده باطن آدمی است.
عرفا برای دیده باطن نام هایی چون »دیده دل«، »چشم خرد«، »چشم عقل« و به تعبیر حافظ »دیده جان بین« در برابر چشم جهان بین آورده اند و بر این باورند که دریافت باطن - حقیقت - را دیده جان بین باید؛ چنانکه حافظ گوید:(دائرة المعارف تشیع، ذیل عنوان بصیرت)
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
این کجا مرتبه چشم جهان بین من است
پیامبر اسلام صلی الله وعلیه وآله برای قلب انسان دو دیده چون دو چشم ظاهری برای جسد دانسته و می فرماید:
دل هر بنده ای را دو دیده نهانی است که به واسطه آن دو دیده غیب را می نگرد. اگر خداوند بخواهد در حق بنده ای نیکی کند دو چشم دلش را می گشاید تا بواسطه آن آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است بتواند ببیند.