برهان نظم برهان نظم از قدیمی ترین براهین اثبات وجود خداست. آدمیان از قدیم الایام با مشاهده پدیده های منظم و هماهنگ به این فکر می افتادند که این نظم و هماهنگی موجودات معلول چیست. آیا خود اجزاء با همکاری یکدیگر این نظم را پدید آورده اند یا این که ناظمی حکیم و با تدبیر، چنین ساختار منظمی را پدید آورده است. این برهان در فرهنگ غربی برای اثبات وجود خدا استفاده می شده ولی در میان فیلسوفان اسلامی این برهان نه برای اثبات وجود خدا بلکه برای اثبات اوصاف الهی استفاده شده است. کانت (از بزرگترین فیلسوفان غربی) معتقد است برهان نظم این شایستگی را دارد که همواره با احترام از آن نام برده شود. این برهان قدیمی ترین، روشن ترین و شهود متعارف آدمی و مناسب ترین برهان است. جهان آنچنان نظمی در برابر ما می گشاید که در برابرش حیران می شویم و زبان از توصیف این تعداد شگفتی های بسیار بزرگ عاجز است.(1) این استدلال بطور خلاصه چنین است: مقدمه دوم (کبری): هر منظمی دارای ناظم است. نتیجه: عالم دارای ناظم است. بیان تفصیلی این استدلال: مقدمه (2): موجودات فاقد علم(مثل موجودات طبیعی) نمی توانند به سوی غایت حرکت کنند مگر این که توسط موجود هوشمند دیگری هدایت شوند. نتیجه: پس موجود هوشمندی وجود دارد که همه موجودات طبیعی را به سوی غایتشان هدایت می کند که ما نام آن را خداوند می نامیم. «این حقیقت که موجودات طبیعی تقریباً به شیوهای واحد و هماهنگ برای رسیدن به بهترین نتیجه عمل میکنند این نکته را آشکار میسازد که رسیدن آنها به هدفشان نه از راه تصادف بلکه با طرح و تدبیر بوده است... بنابراین موجودی مدبر و حکیم وجود دارد که همه موجودات طبیعی را به سوی غایتشان هدایت میکند که آن را خداوند مینامیم.» (توماس اکویناس در لوییس پویمن 2000: 221)(2) در جهانی که ما زندگی می کنیم حوادث و فعالیت ها نشانگر نظمی طبیعی هستند که نمی تواند نتیجه تصادف باشد. فیلسوف بعد از مشاهده چنین نظمی در پی کشف منبع و منشاء آن بر می آید. به طور کلی می توان مجموعه منظم را چنین تعریف کرد: «پدید منظم پدیده ایست که اجزاء آن در کنار هم و در ارتباط با یکدیگر قرار گرفته باشند که در مجموع هدف مشخصی را تعقیب کند.» با توجه به این که موجودات طبیعی خود نمی توانند علت این نظم باشند پس نیاز به موجود دیگری است که جهان طبیعت را بر اساس چنین طرح و برنامه ای تنظیم کند. کسانی که از این برهان استفاده می کنند غالبا از کشفیات علم جدید برای تایید این برهان استفاده می کنند. به همین دلیل در آغاز مدرنیسم که علم با پیشرفت چشمگیری به پیش می رفت، در فرهنگ غربی این برهان از مقبولیت عام برخوردار شد. به نظر مدافعین این برهان هر یک از این پیشرفت ها نشانگر قدرت و خیر الهی در عالم طبیعت بود. برای مثال دانشمند معروف رابرت بویل می گوید: «وقتی با تلسکوپهای قوی به ستارگان و سیارات مینگرم و ... هنگامی که با میکروسکپهای دقیق، ساختار شگفتانگیز طبیعت را مشاهده میکنم و آن زمان که با چاقوی تشریح به مطالعه کتاب طبیعت میپردازم خود را با سراینده مزامیر همنوا میبینم و میگویم: خداوندا آثار تو چه متنوع و گوناگون است و تویی که با حکمت و تدبیرت همه را آفریدی.»(3) این برهان مبتنی بر 2 ادعاست: نخست این که ساختار جهان در کل یک ساختار منظم و هدفمند است و دوم این که چنین نظمی نمی تواند حاصل تصادف کور ذرات باشد(آنگونه که ماتریالیست ها معتقدند). برای فهم آسان تر مطلب یک ساعت را در نظر بگیرید. ساعت مجموعه منظمی از فلزات، عقربه ها و اجزاء دیگر است. اگر به کسی که یک ساعت در دست دارد گفته شود که ساعت مچی او چیزی بیش از نتیجه قوانین طبیعت نیست، بسیار تعجب خواهد کرد. شخص مورد نظر، با این که ممکن است هیچگاه ساخته شدن ساعت و یا حتی ساعت سازی را در طول عمرش ندیده باشد نمی تواند از این نتیجه گیری که "ساعت ساعت ساز دارد" چشم بپوشد. حتی این که گهگاهی ساعت به درستی کار نکند و وقت صحیح را نشان ندهد باز هم از اعتبار نتیجه گیری شخص بالا نمی کاهد. باز هم او معتقد است "ساعت ساعت ساز دارد". این که این شخص نسبت به نحوه کار ساعت هم بی اطلاع باشد موجب نمی شود تا او از ادعای خود دست بردارد. بیایید برای او تبیین دیگری از ساخت این ساعت ارائه کنیم. در تبیین قبلی گفتیم "ساعت ساعت ساز دارد" ولی حالا تلاش می کنیم تبیین دیگری از این مسئله ارائه مکنیم مثلا بگوییم ساعت او محصول ساعت قبلی است (و نه ساعت ساز) به عبارت دیگر، می توان گفت ساعت قبلی ساعت بعدی را می سازد و ساعت بعدی ننتیجه ساعت قبلی است. با بیان این مطلب ذهن ما متوجه ساخت ساعت قبلی می شود و می پرسد سازنده ساعت قبلی چیست. برای پاسخ به این ساعت پای ساعت دیگری را پیش می کشیم و ... اگر این سلسله را رو به عقب ادامه دهیم به هیچ جایی که محل توقف و آرامش ما باشد نمی رسیم و این سلسله تا بی نهایت ادامه خواهد داشت. اگر با عقب رفتن مشکلی از مشکلات ما حل می شد مشکلی نبود ولی ما با این سیر قهقرایی به هیچ نتیجه رضایت بخشی نمی رسیم. در اصطلاح فلاسفه و متکلمان این وضعیت را "تسلسل" می نامند. علاوه بر این که چنین تبیینی هیچ توضیحی در مورد نظم موجود در مجموعه ای به نام ساعت در اختیار ما نمی گذارد. در فرهنگ غرب تمثیل جهان به ساعت و خدا به ساعت ساز در اواخر قرن 16 توسط ویلیام پالی (1743-1805) مطرح شده است. او معتقد بود طبیعت همانند یک ساعت است و می گوید: اگر کسی که در یک جزیره دور افتاده زندگی می کند ساعتی را بیابد، این فرض را که این ساعت ساخته موجود هوشمندی است، را تصدیق می کند و می تواند با چشم خود به دنبال یک موجود هوشمند بگردد... و چون ما هیچ ناظم و طرّاحی را مشاهده نمی کنیم، باید ناظم و طرّاح نامرئی را در پشت این صحنه فرض کنیم.)(4) سوال: برهان نظم مبتنی بر نظم مجود در عالم طبیعت است و چنین نظمی توسط علم مورد تحقیق و بررسی قرار می گیرد. با این وجود، آیا نباید برهان نظم را یک برهان علمی بدانیم و نه فلسفی؟ آیا برای بدست آوردن برهان نظم به جای فیلسوف و متکلم نباید به سراغ دانشمند برویم؟ پاسخ در آیات و روایات اسلامی نیز اشاره های فراوانی به برهان نظم شده است که در اینجا به دو مورد از آنها اشاره میکنیم: قرآن کریم: «همانا در خلقت آسمان ها و زمین برای اهل ایمان آیات و ادله قدرت الهی پدیدار است. و در خلقت خود شما آدمیان و انواع بیشمار حیوان که در روی زمین پراکنده است هم آیات و براهین قدرت حق برای اهل یقین آشکار است»(5) امیرالمومنین: «کفی باتقان الصنع لها آی? و بمرکب الطبع علیها دلال? و بحدوث الفطر علیها قدم? و باحکام الصنع? لها عبر?» «در اتقان صنع، نشانه کافی بر خداوند است و در ترکیب طبیعت (اشیاء) دلیل کافی بر او وجود دارد و در حدوث خلقت برهان کافی بر قدیم بودن او و در استحکام صنع مخلوقات عبرتی است کافی برای شناخت او»(6) محمد علیزاده، دکترای فلسفه پینوشتها: 1- ایمانوئل کانت، سنجش خرد ناب، تهران (امیرکبیر)، ص 685 2- Pojman, Louis. P. Philosophy of Religion, (Mayfield Publishing Company, 2000), p. 221 3- Emerton, Norma. “Arguments for the existence of God from nature and science,” 1994. P. 26 4- Pailin, David. Grounwork of philosophy, PP 169-171 5- سوره جاثیه، آیه 4-3 6- نهج البلاغه، خطبه 91، التوحید: 52/13 برای مطالعه بیشتر: عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا (قم، اسراء، 1375) محمد محمدرضایی و دیگران، جستاری در کلام جدید، (تهران، سمت 1381) مرتضی مطهری، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، 1372) ج1 جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام (قم، موسسه امام صادق(ع)) محسن غرویان، سیری در ادل? اثبات وجود خدا، (قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1373)اثبات وجود خدا با برهان نظم
برهان وجود خدا (2)
اشاره به برهان نظم در آیات و روایات اسلامی:
از امام حسن عليه السلام اشعاري در تاريخ به ثبت رسيده است که به برخي از آنها اشاره ميشود:
ذري کــدر الايام ان صفائـها *** تولـي بايام السـرور الذواهب
و کيف يغر الدهر من کان بينه *** و بين الليالي محکمات التجارب
به رنج هاي روزگار اعتنا مکن، زيرا ايام خوش نيز ميگذرد. (پس ايام سختي هم سپري ميشود.) کسي که داراي تجربههاي محکمي است، در سختگيهاي روزگار، چگونه فريب ميخورد؟
قل للمقيـم بغيرداراقامـه *** حان الـرحيـل فودع الاحبـابـا
ان الذين لقيتهم وصحبتـهم *** صاروا جميعا في القبور
به آن کس که در غير جايگاه خود، رحل خويش را افکنده است بگو زمان کوچيدن فرا رسيد. پس دوستان را بدرود گوي، زيرا آنان که تو با ايشان همنشين بودي نيز همگي در قبرهايشان آرميدهاند.
يااهل لذات دنيا لابقاءلها *** ان المقـام بظـل زائـل حمـق
اي خو کردگان به لذت هاي زودگذر دنيا! اقامت در زير سايهاي گذران نابخردي است.
لکسره من خسيس الخبز تشبعني *** وشربه من قراح الماء يکفيني
من رقيق الثوب تسترني *** حياوان مت يکـفينـي لتکفيني
پاره ناني بي ارزش سيرم مي کند و جرعه آبي اندک سيرابم مي سازد. لباسي مندرس و کهنه تا وقتي زنده ام بدنم را مي پوشاند، و پس از مرگم همان براي کفنم کفايت ميکند.
نحن انـاس نوالنـا خضل *** يرتع فيه الرجاء والامـل تجودقبل
السوال انفسنا *** خوفاعلي ماء وجه من يسل
لوعلم الجر فضل نائلنا *** لغاض من بعد فيـضه خجـل
ما مردمي هستيم که بخششمان همچون سبزهزاري تازه است که اميد و آرزو در آن ميچرد. پيش از اينکه کسي تقاضا کند، نفوس ما ناخودآگاه ميبخشند تا مبادا آبروي سائل ريخته شود. اگر دريا فراواني بخشش ما را ميدانست، پس از بالا آمدن، بيترديد، با خجالت فروکش ميکرد.
6) اني السخاء علي العباد فريضه *** للـه يقـرء فــي کتـاب محـکم
وعـدالعـبادالاسـخـياء جنـانه *** واعـد للبـخـلاء نـار جـهـنـم
من کـان لاتـندي يـداه نبـائل *** للـراغـبين فلـيس ذاک بمسـلم
بخشش از طرف خدا بر بندگان واجبي است که در کتابي محکم (قرآن) خوانده ميشود. خداي متعال بندگان بخشنده اش را نويد بهشت داده و براي بخيلان، آتش جهنم را آماده ساخته است. هر کس که دستش به بخشش بر سائلان گشوده نميگردد، بهراستي مسلمان نيست.
عربي با عصبانيت نزد رسول خدا رفت و خواست از پيامبر سوالاتي کند.
پيامبر فرمود:«اگر مي خواهي يکي از اعضايم جوابت را مي دهد.»
گفت:«مگر عضو بدن پاسخ مي دهد؟»
پيامبر فرمود:«آري.» آنگاه به حسن بن علي عليه اسلام که کودکي خردسال بود فرمود:«برخيز و پاسخش را بده.»
عرب گفت:«خودش هيچ نميگويد و از بچهاي ميخواهد با من سخن بگويد.»
پيامبر فرمود:«بهزودي ميبيني که او دانا به پاسخ سوالات توست.»
حسن عليه السلام فرمود:«اي مرد عرب، اندکي صبر کن.» و سپس چنين سرود:
ماغـبيـا سالت وابـن غبـي *** بل فقيها اذن وانت الجهول
فـان تک قدجهـلت فان عندي *** شفاء الجهل ماسـال مسؤول
وبحـر الا تقـسـمه الدوالي *** ثـراثا کـان ورثـه رسول
تو نه از شخص کودني سوال کردهاي، و نه از فرزند شخص کودني. بلکه از شخصي دانا پرسش نمودهاي. اگر کسي از من چيزي بپرسد، درد نادانياش را شفا ميبخشم. نزد من اقيانوسي از دانش است که در ظرفها نميگنجد، و اين درياي دانش ميراثي است که از رسول خدا رسيده است.
8) مردي نزد حضرت امام حسن عليه السلام رفت و اشعاري گفت به اين مضمون که:«براي من چيزي که حتي يک درهم ارزش داشته باشد، باقي نمانده، و شاهدم پريشانحالي من است. آري، آنچه براي من باقي مانده، آبرويم است که آن را نفروختم ولي اينک ميبينم فروشش به تو ميارزد.»
امام به خادم خود گفت:«چقدر پول داريم؟»
گفت:«دوازده هزار درهم.»
امام فرمود:«همهي آن را به اين مرد فقير بده. من از او خجالت مي کشم که بيش از اين ندارم.»
خادم گفت:«چيزي براي خودمان نميماند.»
فرمود:«همه را بده، و به کرم خدا خوشبين باش.»
سپس اشعاري بر وزن اشعار او سرود:
عاجـلتنا فـاتک وابـل بـرنا *** طلـا ولـوامهـلتنا لـم تـمطر
فخذ القليل وکن کانک لم تبع *** ماصـنته و کـاننـا لـنـشتر
«با عجله از ما تقاضا کردي، و لذا باران شديد بخشش ما به صورت باراني کم و پراکنده بر تو باريد، و اگر ما را مهلت مي دادي چنين بر تو نميباريد. پس اين اندک را بپذير و چنان باش که گويا چيزي را که براي خود نگه داشته بودي (آبرويت) نفروخته اي و ما نيز آن را نخريدهايم.»
مراجعه شود به:
سخنان امام حسن مجتبي عليه السلام