دور انديشي يعني تأكيد بر زندگي در حال

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

دور انديشي يعني تأكيد بر زندگي در حال

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

دور انديشي يعني تأكيد بر زندگي در حال

* دور انديشي يعني تأكيد بر زندگي در حال

فردی که با توجه به آینده زندگی می کند، می داند که اجزای زمان با هم ارتباط ناگسستنی دارند و آینده چیزی نیست جز آنچه اکنون انجام می دهد. ازاین رو، در استفاده از تمام فرصت ها برای دسترسی به اهداف آینده اش می کوشد؛ کوششی که نتیجه اش موفقیت و به دنبال آن نشاط خواهد بود. به عبارت دیگر، یکی از آثار آینده نگری و برنامه ریزی تأکید بر «زندگی در حال» است که تأثیر شگرفی در رشد و پیشرفت انسان ها دارد .

* انديشه هاي جاويد درباره دورانديشي

* هيچ عقل و درايتي مانند دورانديشي نيست .
* دورانديشي قبل از انجام كار تو را از پشيماني در امان مي دارد.
* دورانديشي خوب همراه با كفاف براي تو كافي تر است از مقدار زياد همراه با اسراف .
* آن كه دورانديشي ندارد مال ندارد.
* مال اندك همراه با دورانديشي پايدارتر از مال بسيار با بيهوده خرج كردن است .
* دورانديشي قبل از كار انسان را از لغزشها حفظ مي كند.
* دورانديشي نيمي از كمك و ياري است .
* بهترين دليل بر عقل زياد تدبير خوب است .
آفت زندگاني بدانديشي است .
* تدبير نادرست سبب هلاكت و نابودي است .
* با دورانديشي خوب مال كم بسيار و به عكس با بدانديشي مال بسيار فاني مي شود.
* زندگي پاكيزه در سايه دورانديشي است . 

* حکايت - سود دوراندیشی

... آورده اند که جفتی کبوتر دانه فراهم آوردند تا خانه پر کنند.
نر گفت: تابستان است و در دشت، علف فراخ. این دانه نگاه داریم تا زمستان که در صحراها دانه اي نیابیم، بدین روزگار گذاریم . ماده هم بر این امر اتفاق کرد و دانه جمع كردند. و دانه آنجا که بنهاده بودند نم داشت ، انبار پر شد. چون تابستان آمد و گرمی در آن اثر کرد دانه خشک شد و انبارخالي نشان داده مي شد ؛ و نر غایب بود، چون باز رسید و دانه اندک تر دید گفت: این دانه ها براي زمستان بود، چرا خوردی؟
ماده هرچند گفت: «نخورده ام» سود نداشت.  كبوتر نر او را بيرون كرد .
در فصل زمستان که باران ها باريدن كردند ، دانه ها نم کشید و به قرار اصل باز رفت. نر وقوف یافت که موجب نقصان چیست.
آن گاه می نالید و می گفت: اكنون پشیمانی سود ندارد .
زيرا ديگر كبوتر ماده را از دست داده بود .

* حکایت اول : «  ناداني »

مردکی چشم درد داشت، پیش چشم دامپزشك رفت که دوا کن. دامپزشك از آنچه در چشم چارپایان می کر، در دیده او کشید و کور شد. حکومت به داور بردند. گفت: «برو، هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی، پیش دامپزشك نمي رفت . »
در تحلیل این حکایت باید گفت: نادانی، از بدترین دردها و بزرگ ترین بدبختی هاست که گریبان گیر عده ای از انسان هاست. افراد نادان، از نظر فکری و درک و پذیرش حقایق، در سطح انسان های عادی و فهمیده نیستند. قدرت تشخیص عقلی آنان در مقایسه با دیگر استعدادهایشان ضعیف تر وکندتر است. از این رو، این گونه افراد معمولاً مسبب گرفتاری های فردی و اجتماعی بسیاری می شوند.

* حکایت دوم: «عاقبت نگری»

پیرمرد فرتوتی نزد زرگر آینده نگری آمد و گفت: «ترازویت را به من بده که می خواهم با آن طلا وزن کنم.»
زرگر در پاسخ گفت: «من جارو ندارم.»
پیرمرد دوباره گفت: «آقای زرگر من از تو درخواست ترازو کردم، نه جارو».
زرگر دوباره گفت: «من غربال ندارم.»
پیرمرد گفت: «آقای زرگر شوخی بس است، من از تو ترازو خواستم، چرا خود را به کری می زنی؟»
زرگر در پاسخ وی گفت: «نه مزاح می کنم و نه کر هستم، من درباره وضع تو دقت کردم. تو پیرمردی هستی که دست هایت می لرزد و اندامت هم رعشه دارد. از طرف دیگر طلاهای تو نیز خُرد و ریز هستند، از این رو احتمال ریختن آنها و گم شدن آنها وجود دارد. وقتی که آنها ریخت، به سراغ من خواهی آمد و تقاضای جارو و سپس غربال خواهی کرد . »
آری، دوراندیشی و عاقبت نگری سرمایه ای است بزرگ که انسان های خردمند از آن بهره مندند. آنان با آگاه شدن از اوضاع زمان، در رویارویی با هر مسئله ای تمام جنبه های کار، اعم از: خیر و شر، ضرر و زیان و... را می سنجند، سپس کاری را که درست و عاقلانه است، انتخاب می کنند.

* حکایت سوم: «ناشنوا و بيمار »

به مرد ناشنوایی خبر می دهند که همسایه اش در بستر بیماری آرمیده است. ناشنوا با خود گفت: حق همسایگی آن است که به عیادتش بروم، ولی مشکل این است که من نمی توانم صدای او را بشنوم. او با خود چنین قیاس و چاره جویی کرد که وقتی من نزد او رفتم، به ناچار باید سخن بگویم. او هم جواب مرا می دهد و از حرکت لب هایش می توانم تشخیص دهم که چه می گوید و در جواب باید چه بگویم. از این رو، پرسش و پاسخی در ذهن خود یافت و با این خیال به عیادت همسایه بیمار رفت و این گونه دل جویی کرد:

« حالت چطور است؟»
بیمار پاسخ داد: «از درد دارم می میرم . »
مرد ناشنوا گفت: «خدا را شکر!»
دوباره پرسید: «غذا چه می خوری؟ »
بیمار که ناراحت شده بود، گفت: «زهرمار !»
مرد ناشنوا گفت: «نوش جانت باد ! »
سپس پرسید: «پزشک تو کیست؟»
بیمار گفت: «عزرائیل!»
مرد ناشنوا گفت: «قدمش مبارک باشد! »
از این حکایت پی می بریم به اینکه:
چشم های بینا و گوش های شنوا، موهبتی هستند ارزشمند که خداوند برای بهره گیری درست از زندگی مادی و معنوی و رسیدن به کمال و رستگاری و سرانجام به سعادت دنیوی و اخروی، در اختیار انسان قرار داده است.
آری، گوش های شنوا و دیدگان بینا، از ویژگی های انسان جویای حقیقت است که در تشخیص حق از باطل و نیز درک درست مفاهیم و حقایق، همواره یار و مددکار اویند. همچنین توجه در به کارگیری این هر دو نعمت، در رویارویی با گرفتاری ها و مسائل زندگی بسیار مهم است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: مهارت های زندگی
برچسب‌ها: مهارت های زندگی

تاريخ : یک شنبه 9 / 3 / 1399 | 8:49 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.