لحظه ای تامل
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1095
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19932
بازدید ماه : 194321
بازدید کل : 1606000
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 30 / 10 / 1398

عکس نوشته نماز

ترس از خدا....................

روزی جوانی مسلمان درحال سفر به شهری رسید از ان شهر دیدن میکرد که چشمش به تابلویی خورد.روی تابلوچیزی نوشته بودکه کنجکاوشد.واردکوچه شد.

دختر جوانی رادید که با ارایش زیادی که کرده بود داشت عصمت خودش رابه قیمت ناچیزی میفروخت. بادیدن دختر دل پسر جوان لرزید.

هرچه خواست جلوی نفس وهوای خوررابگیرد نتونست.دخترجوان که به کتاب غیر ازقران ایمان داشت پسرجوان مسمان را به داخل خانه راهنمایی کرد.وقتی وارد خانه شدند دختر جوان با ان همه ارایش و زیبایی که داشت خودرابرای عمل زشت زنا امده کرد

وقتی پسر داشت لباس خودرابیرون می اورد در همین موقع دست بلاکیف خدا به نجاتش اومد و قلبشو بالاکشید. ندا امد کجا میروی؟ چیکار می کنی؟ مگر از من خدا شرم نمی کنی؟

ناگهان پسر جوان به خومد امد.دخترجوان بهش گفت:منتظر چی هستی؟من خودم رو برای تو اماده کردم؟

پسر رو به دختر کرد و گفت :اینجا کسی هست تااونو بیرون نکنی من کاری نمی کنم؟!!

دخترهمه جاراگشت.پشت پرده..............توکمد..............پشت پنجره.................همه جا را...........دخترگفت :به غیر از من و تو کسی اینجا نیست.پسرگفت:مگه نمی بینی درختها حرکت می کنند؟دخرجوان گفت:حرکت درختابخاطر باد هستش.دوباره پسر گفت:مگه نمی بینی خانه روشن هستش؟دخترک بهش گفت:این بخاطر نورخورشید هستش.

پسر جوان به دخترگفت:خیلی بی انصافی.....خیلی پستی.......تو با وجود که باد و نور رو دیه نمیشه اما بودن انها را قبول میکنی اما وجود افریننده هستی رو انکار میکنی!!!!پسر از خانه بیرون رفت و با خود سخن میگفت........الهی خودت بر من رحم کن ومراببخش و این دختر را هدایت کن که جز تو هدایت کنندهای نیست.......

بعدازاینکه پسر از انجا رفت دختر با خودش فکر کردوگفت این پسر تا الان هیچ وقت مرتکب گناه زنا نشده بود وبرای اولین بار میخواست اینکار رو انجام دهد اینقدر پشیمان و ناراحت هستش و از خدای منان طلب مغفرت داشت.اما من که تا الان مرتکب گناههان بیشماری شدم برایم مهم نیست .

بعد از یه مدت که دختر جوان با خود فکرمیکرد باخودش گفت دیگه کافیه .باید به خدای یکتا ایمان بیاورم و برای گناهانم از الله پاک طلب مغفرت کنم.دختر بدنبال ادرس پسر جوان رفت.بعد از چند روز توانست ادرس پسر جوان را پیدا کند.

دختر به پسر گفت:من توبه کردم و فقط میخوام بهم طریقه نماز خواندن و مسائل دینی رو بگی.دوست دارم یادبگیرم و نماز بخونم تا بتونم باخدای مهربون که سالهاست باهاش قطع رابطه کردم ارتباط ذاشته باشم. 

پسرجوان طرز نماز خواندن رو بهش یاد داد.دختر جوان تازه مسلمان با گفتن اشهد خود و ایمان اوردن به ذات الهی و پیامبرش و کلام خدا که همان قران مجید است بعداز غسل و ایمان اوردن به خدا .....وضو گرفت و درهمون لحظه اول نماز قبل ازنیت کردن و انجام نماز به پسر جوان گفت من از خدا خواستم که اگه توبه منو پذیرفت دیگه منو تو این دنیا نگه نداره و ببر پیش خودش .

وقتی نماز دختر جوان نزدیک بود تموم بشه در همون حالت سجده جان به جانان تسلیم کرد و خدا توبش پذیرفت که اونو پیش خودش برد چون خدا توبه پذیره و بندگانی که توبه می کنند را خیلی دوست داره

 

                       در نماز نزدیکترین جا و موقعیت به خدا همان موقع سجده هستش .

 

انالله وان الیه راجعون....................................................

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی