*کجا تموم شد همۀ نعمت ها؟ «الْیَوْمَ اكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَاتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتى وَرَضیتُ لَكُمُ الْاسْلامَ دیناً» اتمام نعمت با ولایتِ وقتی ولایت اومد دیگه افضل النِعَم به ما داده شده دیگه کسی چیزی کم نداره که خودشو فقیر بدونه .. اومد محضر امام صادق علیه السلام آقاجان فقیرم،حضرت فرمود تو ثروتمندی،فقیر نیستی ... گفت آقا نونِ شب ندارم بخورم ... حضرت فرمود تو ثروتمندی،فقیر نیستی ... دونه دونه عرضِ حال کرد بعد حضرت فرمود یه سوال ازت میکنم" حاضری ولایت و محبت ما رو به هزار دینار بفروشی؟ عرض کرد نه . به ده هزار دیناری حاضری معاوضه کنی؟ نه .حضرت فرمود حالا دیدی فقیر نیستی ... هرکی ولایتِ ما رو داره ثروتمندترینِ ثروتمندانه عالمِ ...*
وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ لَمْ یَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى اِلَیْكَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْكَ*چی میشه که اینهمه من گناه دارم اما بازم بستر نزدیکی و تقربِ به خودتو برام فراهم میکنی؟منو از نعمت هایِ معنوی محروم نمی کنی رمزش همین ولایتِ* فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى*هر وقت صدات زدم جوابمو دادی* وَاِنْ سَئَلْتُكَ اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى*هر وقت بندگیتو کردم تو از من قدردانی کردی* وَاِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنى*خودت به من یاد دادی چجور شکرِت رو به جا بیارم* كُلُّ ذلِكَ اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ *از اینجا به بعد لحنِ مناجات عوض شد تا اینجا حضرت اشاره کردن شکرت رو به جا اوردم حالا اینجا عرضه میدارد من کی ام بتونم شکرت رو به جا بیارم، اصلاًمن نمی تونم نعمت هایی که به من دادی رو شماره کنم شکرت که بماند*فَأَىَّ نِعَمِكَ ی ا اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِكْراً أمْْ اَىُّ عَطـایاكَ أقُومُ بِها شُكْراً وَهِىَ یا رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ أوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ أكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ
وَاَنا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى وَعَقْدِ عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَمیرى وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى *اونایی که با دعایِ عرفه مانوس هستن این فراز ها دیگه ترجمه نمی خواد ...*وَاَساریرِ صَفْحَةِ جَبینى وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ* این چوبش رو میزاش لایِ لب هایِ حسین ... انقده با دندون ها و لب ها و بینیِ حسین بازی کرد ... سادات من معذرت میخوام ... اگه این چوب خیزران باشه با لب و دندانِ خشکُ و زخمی چه می کنه ؟؟ ...*وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى* یه وقت دید یه خانم بلند قامتی بلند شد فرمود : شَلَّت یَمینی ....دستت شکسته باد ... اون چوبت رو از اون لب ها بردار ... خودم دیدم پیغمبر اینجا رو میبوسید ...
نظرات شما عزیزان: