انقلاب، عوامل شكست (1)
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16839
بازدید دیروز : 129339
بازدید هفته : 359326
بازدید ماه : 681607
بازدید کل : 11073362
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 8 / 1398

- درسهايي از جنگ احد

يكي از جنگ‌ها، جنگ احد است. در جنگ احد، خاطرات زيادي است. قرآن هم روي جنگ احد تكيه كرده است. البته نه به مناسبت اينكه يك جنگ تاريخي است.به مناسبت اينكه دردهايي در جنگ احد است. يكي از برنامه‌ها اين است كه الآن مي‌خواهم بگويم. پيامبر اسلام به مسلمان‌ها گفته بود: همينطور كه سال قبل در جنگ بدر پيروز شديد، امسال هم در جنگ احد پيروز مي‌شويد. ولذا ارتشي تشكيل داد و در احد رفتند. احد تقريباً يك فرسخي مدينه است. يك سلسله‌ي كوه‌هايي است، يك تك كوه هم اينجا است. پيغمبر ميان اين دو تا كوه يك چند نفر پاسدار، چند سرباز، گذاشت. فرمود: شما اينجا باشيد. ممكن است دشمن از آن عقب به ما حمله كند. شما اين منطقه را حفظ كنيد. ما مي‌رويم جنگ مي‌كنيم. هر خبر و پيش‌آمدي هم كه در صحنه شد، شما همديگر را رها نكنيد. اين چند نفر اينجا ماندند. پيغمبر اسلام هم با مردم شروع به جنگيدن كرد. در جنگ مسلمان‌ها پيروز شدند. خوشحال شدند.

بعد اين چند نفر سرباز و پاسدار كه اينجا ايستاده بودند، مثل بعضي از سربازها و پاسدارهاي الآن ما با وفا نبودند. اينها سنگر را رها كردند و آمدند تا غنيمت جمع كنند. گفتند: الآن اين شمشير را برمي‌دارد. اين زره را برمي‌دارد. اسب را برمي‌دارد. پس ما هم برويم و به يك نان و آبي برسيم. دنبال غنيمت جنگي آمدند. وقتي آمدند دشمن از عقب رفت و همانجا سنگر را خالي ديد و حمله كرد و يك شكست مهم به مسلمان‌ها زد. حتي يار با وفاي پيغمبر، عموي پيغمبر، حمزه هم در آن جنگ شهيد شد. در آن جنگ به دهان پيغمبر سنگ خورد. لب پيغمبر(ص) پاره شد. عده‌ي زيادي از ياران پيغمبر شهيد شدند.

3- عوامل شكست مسلمانان در جنگ احد

مسلمان‌هاي شكست خورده آمدند گفتند: يا رسول الله چه شد؟ تو به ما قول دادي.امسال هم مثل سال قبل، پيروز مي‌شويد. ما سال قبل در بدر پيروز شديم. امسال در احد شكست خورديم. آيه نازل شد. با بعضي از كلمات اين آيه مانوس هستيم. مثلاً با «صدق» مانوس هستيم. با «وعده» مانوس هستيم. معني حتي را مي‌دانيم. معني «تنازع» را مي‌دانيم. معني «احيا» را مي‌دانيم. در اين آيه يك كلماتي وجود دارد. «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَه‏» (آل عمران/152) خدا وعده داده بود پيروز مي‌شويد، به وعده‌اش عمل كرد. همانا خدا وعده‌اش را نسبت به شما صادق درآورد. وعده‌اي كه خدا به شما داده بود، آن وعده را عملي كرد. گفته بود پيروز مي شويم، پيروز شديم. ولذا اول مرتبه هم پيروز شديم. منتها «حتي اذا» همينطور پيروز شديم تا اينكه «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ» «فَشِلتُم» يعني ضعف توأم با ترس. شما ضعيف شديد. ترسيديد. «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ»

2- «تنازعتم» نزاع كرديد.اول كه رهبر گفت: اين سنگر را رها نكنيد، همه گوش داديد. بعد چهارجا گفتيد رها كنيم. چهارجا گفتيد: رها نكنيم. در خودتان تنازع شد. «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْر» (آل عمران/152) در كار تنازع كرديد. «و عصيتم» چون اين كارها را كرديد شكست خورديد. پس ببينيد در يك آيه‌ي قرآن سه عامل شكست مطرح شده است. ملت مسلمان چه موقع شكست مي‌خورد؟ وقتي كه «فَشِلتُم» گفتيم كه «فَشِلتُم» ضعف و ترس است. هروقت شما ضعف و ترس گرفتيد، شكست مي‌خوريد. هروقت شما به نزاع و اختلاف بيفتيد شكست مي‌خوريد و هر وقت از فرمان رهبري معصيت كرديد شكست مي‌خوريد. سه عامل شكست در يك آيه است. بعد نيست كه يك خرده روي اين كلمات صحبت كنم.

اما مسئله‌ي «فَشِلتُم»! عرض مي‌شود كه ما ائمه‌ي خودمان را گاهي كم مي‌شناسيم. مثلاً امام سجاد يكي از ائمه‌اي است كه آشنايي با ايشان كم است. اگر پهلوي بعضي از ما بگويند: امام سجاد، مي‌گوييم: بله يك صحيفه‌ي سجاديه دارد كه كتاب دعا است. من يك سطر از دعاي امام را برايتان مطرح مي‌كنم ببينيد چقدر حرف دارد. اگر عده‌اي از افرادي كه نمي دانم چطور نام آنها را بگويم، بگويم: مصلحان اجتماعي، روانشناسان اجتماعي، دانشمندان، متفكران، عده‌اي را جمع كنيم، بگوييم: برادرها يك بحثي داريم، عوامل بد بختي ملت، روي اين كار بكنيد. يك ماه هم فرصت بدهيم كه عامل بدبختي ملت‌ها چيست؟ و اين چند نفر مدت‌ها كار بكنند. بعد وقتي آمدند، عوامل بدبختي را چند چيز مي‌گويند.

4- امام سجاد حرفش را با دعا بيان مي‌كرد

امام سجاد(ع) در يك زمان خيلي خطرناكي بود. در زمان امام سجاد يك خليفه و شاهي بود. اين خليفه يك روز قرآن را باز كرد. آيه آمد كه ما پدر ظالم را در مي‌آوريم. به قرآن گفت: با من هستي؟ من پدر تو را در مي‌آورم. قرآن را گذاشت و به ارتش گفت: تيرباران كنيد. يعني امام سجاد در يك چنين زماني زندگي مي‌كرد. نه مي‌توانست حوزه‌ي علميه درست كند، نه مي‌توانست درس بدهد. هيچ كاري نمي‌توانست بكند. ولذا امام سجاد از چند تاكتيك و برنامه استفاده مي‌كرد. يكي خريدن برده‌ها بود. برده‌ها را مي‌خريد به اسم اينكه هركسي يك برده مي‌خرد. آن وقت در خانه اين برده‌ها را مي‌ساخت و بعد سال به سال شب عيد فطر همه را آزاد مي‌كرد. نمي‌توانست بگويد: مدرسه، حوزه‌ي علميه، دانشكده، اما به اسم برده مي‌خريد و مي‌ساخت و آزاد مي‌كرد. يك كار هم اين بود كه تحت عنوان دعا حرفش را مي‌زد. مثلاً مي‌ديد مردم همه صف كشيدند و در مقابل يك جنايتكار تواضع مي كنند. نمي‌توانست بگويد: اي ملت! در مقابل اين جنايتكار تواضع نكنيد. اگر اين را مي‌گفت كه خيلي اوضاع خطرناك بود. خفقان محض بود. چه مي‌گفت؟ مي‌گفت: خدايا پناه مي‌برم از اينكه به ظالمي سلام كنم. پناه مي‌برم كه در صورت ظالمي بخندم. پناه مي‌برم. خدايا پناه مي‌برم. دائم مي‌گفت: خدايا، خدايا، تمام كاري كه آن افراد متملق مي‌كردند در لا به لاي آن «اللهم» «الهي» خدايا پناه مي‌برم، تمام كار آنها را محكوم مي‌كرد. منتها در كنار الهي، الهي!

5- عوامل بدبختي يك ملت از نظر امام سجاد (ع)

امام سجاد مي‌خواهد عوامل بدبختي يك ملت را بگويد. در دعاي ابوحمزه كه سحر ماه رمضان مي‌خوانند، يك سطر آن علت تمام بدبختي يك ملت را گفته است. ملت بدبخت چيست؟ ملت ضعيف، عوامل بدبختي ملت ضعف است. گرفتاري و غم، عامل بدبختي است. نشاط ندارد. ترس عامل بدبختي است. بخل عامل بدبختي است. گذشت نكردن. غفلت عامل بدبختي است. قساوت عامل بدبختي است. فقر عامل بدبختي است. عياشي عامل بدبختي است. امام سجاد(ع) حوزه‌ي علميه و كلاس و دانشگاه نداشت كه عوامل بدبختي ملت‌ها را تجزيه و تحليل كند. يك «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِك‏» گفته است. خدايا پناه مي‌برم «اللهم» اي خدا « اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِك» به درستي كه من پناه مي‌برم. «مِنَ الْكَسَلِ» كسالت، «وَ الْفَشَلِ وَ الْهَمِّ وَ الْحُزْنِ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَةِ وَ الْقَسْوَةِ وَ الذِّلَّةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ الْفَوَاحِش‏» (بحار الانوار/ج95/ص92) امام سجاد عوامل بدبختي را در يك «اللهم» بيان كرده است. مي‌خواهم بگويم: اگر در قرآن مي‌گويد: عوامل شكست ضعف و ترس است، اين يك حقيقت است. اين‌ها در مقابل «فشلتم» بود.

6- تنازع و تفرقه‌ عامل شكست و اتحاد عامل پيروزي

يك تك جمله‌اي هم در مقابل «تنازع» است. همين برقي كه ما الآن از آن استفاده مي‌كنيم، به خاطر اتحاد است. اين قطرات باران روي هم جمع شدند و جوي ايجاد شد. بعد جوي‌ها متحد شدند و رودخانه درست شد. بعد رودخانه‌ها متحد شدند تا در پشت سد همه‌ي آب‌ها جمع شد و در اثر آن اتحاد قطرات برق توليد شد. مسئله‌ي اتحاد مهم است. اينكه نماز جمعه اينقدر مهم است. نماز جماعت اينقدر مهم است. ديديد كه امسال رهبر انقلاب درباره‌ي حج چه گفت؟ بايد در صف آنها شركت كنيد. به آنها اقتدا كنيد. اگر خواسته باشي جزئي حساب بكني، نماز آنها بسم الله ندارد. با ما اختلاف فقهي است. وضوي آنها با ما اختلاف دارد. بسياري از فروع دينشان و در بسياري از برنامه‌ها اختلاف نظر است. اما مسئله‌ي اتحاد مهم است. درباره‌ي تنازع آيه‌اي در قرآن داريم كه مي‌فرمايد: «ولا تنازعوا» تنازع نكنيد. چرا؟ «فتفشلوا» اگر نزاع كنيد ضعيف مي‌شويد. شوكت و عظمت شما كم مي‌شود و «وتذهب ريحكم» آن بادي كه كشتي شما را به منزل مي‌رساند، آن باد مي‌ايستد. آن بادي كه به پرچم مي‌خورد، ديگر به پرچم نمي‌خورد. «لا تنازعوا» البته اين را هم بايد بگويم. نزاع نكنيد به اين معنا نيست كه انسان نفهمد. آدم بايد بفهمد. منتهي به خاطر مسائل مهم‌تر نزاع نكنيد. «فتفشلوا» اگر نزاع كنيد، ضعيف مي‌شويد. ضعيف كه شديد « وَ تَذْهَبَ ريحُكُم‏» (انفال/46) سابق كشتي‌ها با وزيدن باد حركت مي‌كرد. همين كه باد سمت موافق بود كشتي حركت مي‌كرد. آن بادي كه كشتي شما را حركت مي‌داد مي‌ايستد.آن بادي كه به پرچم شما مي‌خورد مي‌ايستد. عزت شما از بين مي‌رود.

7- اهميت اصلاح ميان دو مسلمان

اما يك جمله هم درباره‌ي معصيت از فرمان رهبر بگويم. لذا اسلام خيلي سفارش كرده كه اگر دو نفر با هم نزاعي دارند و كسي اينها را سوق بدهد، اصلاح ميان دو مسلمان از نماز مستحبي و روزه‌ي مستحبي بهتر است. امام صادق (ع) به يك نفر پول مي‌داد. مي‌گفت: پول نزد تو باشد. اگر ديدي دو نفر مسلمان با هم دعوا كردند، اين‌ها را با پول من صلح بده. هرچيزي كه تفرقه مي‌آورد حرام است. هرچيزي كه محبت مي‌آورد لازم است. دست دادن، سلام كردن، سوغاتي بردن، احوالپرسي، عيادت، هركاري كه محبت را زياد مي‌كند مستحب است. هركاري كه محبت را كم مي‌كند حرام است. اسلام براي اينكه تنازع و نزاع نباشد خيلي اهميت قائل است. درباره‌ي«عصيتم» هم يك كلمه بگويم.

8- نافرماني از رهبري عامل شكست

معصيت و عصيان از فرمان رهبر. يك حديثي است كه براي شما مي‌خوانم. الحمدالله شما با بعضي كلمات و حديث هم آشنا هستيد. برادرها ما يك كانالي داريم كه گفتند در اين كانال بايد راه برويد. منتهي انتخابش عقلي است. ممكن است شما بگوييد: من در خداشناسي مي‌خواهم تحقيق كنم. بسم الله! تحقيق كن. اما بعد از آنكه خدا را شناختيد، بعد از آنكه پيغمبر را شناختيد، بعد از آنكه امام را شناختيد، امام هم يك نايبي براي ما تعيين كرده است. آنوقت كانال ما بعد از انتخاب اين است. يعني با عقل خدا را بشناس. اصول دين تقليدي نيست. يعني خدا را كه شناختي، وحي و نبوت و معجزه و پيغمبر را كه شناختي، امامت را كه شناختي، آنوقت اگر امام گفت: به چنين نايبي بايد گوش بدهي، ديگر شما نمي‌تواني بگويي: «وعصيتم» ديگر نافرماني نبايد بكني.

بنابراين در اصل شناخت عقلي است. نگفتند: كور شو. كر شو. تحقيق كن، خدا را بشناس. تحقيق كن، پيامبر را بشناس. دقت كن، امام را بشناس. بعد از آنكه با اين دقت شناختي و لباس را پوشيدي بايد تن بدهي. مثل اينكه مي‌گويند: اگر نمي‌خواهي در ارتش بيايي نيا. اما بعد از آنكه ارتشي شدي و لباس ارتشي پوشيدي، بايد به دستور ارتش هم عمل كني. مگر جبري است؟«لا إِكْراهَ فِي الدِّين‏» (بقره/256) يعني از اول شما حق داشتي مسلمان نشوي. اما بعد از آنكه مسلمان شدي، بايد تن بدهي.

9- «لا اكراه في الدين» در عقيده است، نه عمل

بعد نيست يك جمله بگويم. بعضي‌ها اشتباه مهمي كه كردند، اين است. يك «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» داريم ولي اشتباه مي كنند. مثل اينكه بعضي‌ها به اشتباه دو شاخه‌ي تلفن را به برق مي‌زنند، مي‌سوزد. اين خيال مي‌كند چون مثل هم است اين دو شاخه را به هر كدام مي‌شود وصل كرد.بعضي‌ها دو شاخه‌ي تلفن را به برق مي‌زنند. يعني يك «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» در قرآن است كه اين را همه‌جا پياده مي‌كنند. خانم اينطور نباش. آقا اينطور نباش. جوان، دبير، معلم، مهندس، كارگر، اينطور نباش. آقا مگر آزادي نيست؟ مگر حكومت اسلامي نيست؟ «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» اين دين را قاطي كرده است.

ما يك دين داريم كه عقيده است. بخشي از دين عقيده است. بخشي از دين عمل است. آيه مربوط به عقيده است. «لا إِكْراهَ فِي الدِّين‏» يعني ايمان و عقيده اكراهي نيست.شما هر عقيده‌اي مي‌خواهي داشته باش، براي خودت يك استدلال هم داشته باش. اما عمل اكراه است. در عمل آزادي نيست كه هركسي هركاري مي‌خواهد بكند. حتي اگر مخالف ديگران باشد. شما عقيده‌ات اين است كه سيگار براي سلامتي‌‌ات خوب است. فرض كنيد يك كسي پيدا شد كج فهميد. معتقد شد كه هر انساني بايد روزي سي تا سيگار بكشد. خيلي خوب! مي‌گوييم: عقيده‌ي تو اگر مستدل است براي خودت محترم است. اما اگر خواستي سيگار بكشي، بايد از من هم اجازه بگيري. چون اين هواي سالن 300 متر مكعب است. 100 متر مكعب است. 100 نفر در يك سالن نشستيد. هر نفر مي‌خواهند 3 متر مكعب از اين هوا استفاده كنند. شما حق نداريد سيگار بكشيد.چون فضاي ديگران را از بين مي‌بريد. تاكسي سه متر مكعب هوا دارد. سه نفر هم در آن نشستند. اين سه متر مكعب براي اين سه نفر است. كسي نمي‌تواند سيگار روشن كند. اگر هم يكي بگويد: خاموش كن. بگويد: « لا إِكْراهَ فِي الدِّين» در عقيده اكراه نيست. اما در عمل، اگر عمل تو مزاحم ديگران است، اكراه هست.

بنابراين يك دانشجو، يك پسر، معلم، خانم، نمي‌تواند در يك اداره، مدرسه، دانشگاه برود و يك حرفي بزند يا شعاري بدهد، لباسي بپوشد، وضعش طوري باشد كه يك خللي در كار يا در افكار آنجا ايجاد شود. بعد هم بگوييم: آقا چرا اينطور هستي؟ دانشجو چرا اينطور هستي؟ خانم، كارگر چرا اينطور هستي؟ مي‌گويد: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين‏» اشتباه شده است. متاسفانه يك كسي در يك جا سخنراني كرده بود، متاسفانه اينجا اشتباه كرد. اكراهي در دين نيست. معنايش اين است كه در عمل آزادي است. معنايش اين است كه عقيده آزاد است. اما در عمل بايدعمل ما طوري باشد كه هيچ تنازعي با ديگران به وجود نيايد.

10- اطاعت مؤمنين از فرمان خدا و رسول

درباره‌ي عمل قرآن مي‌گويد: كساني كه با استدلال «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ» مومن حق ندارد، يعني كسي كه با استدلال ايمان آورده، «ولا مومنه» و نه خانمي كه ايمان دارد، نه مومن و نه مرد مومن و نه زن مومن، «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرا» (احزاب/36) يعني خدا دستوري را فرمان داد. زماني كه خداوند دستوري داد. مومن، نه مرد مومن و نه زن مومن حق ندارند بگويند: من نمي‌پسندم. «أَن يَكُونَ لهَُمُ الخِْيرََة» (احزاب/36) يعني آنجا ديگر اختيار با اينها نيست. بعد از آنكه قرار شد ارتشي شوي و اين شغل ارتشي را پذيرفتي و لباس پوشيدي ديگر حق نداري حرفي را گفتند، بگويي: دلم نمي‌خواهد. اگر دلت نمي خواهد بايد از اول نيايي. زندگي همينطور است. شما تا تاكسي مي‌رود كه هيچ، اما اگر صدا زدي و در آن نشستي، آقا بنده الآن «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» دلم مي‌خواهد سوار نشوم. بازي در آوردي! براي زن با ايمان و مرد با ايمان وقتي كه خدا دستوري داد اختيار نيست. در آن زمان ديگر اختيار ندارند. پس «لاإِكْراهَ فِي الدِّين» در باره عقيده است، اما درباره‌ي عمل ما بايد تسليم فرمان خدا باشيم. اگر در اصول عقائد شك داريم استدلال بسيار خوب است. اما بعد از آنكه با عقل فهميديم بايد به قوانين تن بدهيم. مثل اينكه به پزشك شك داري كه پزشك است، برو تحقيق كن. اما بعد از آنكه فهميدي پزشك است، ديگر بايد مو به مو به نسخه‌اش عمل كرد. اين سه عامل شكست بود. دنباله‌ بحث را انشالله سعي مي‌كنيم در نشست بعد بگوييم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی