آفرينش انسان در قرآن
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23814
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 24673
بازدید ماه : 77951
بازدید کل : 10469706
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 23 / 4 / 1394

 

انسان، مسجود فرشتگان

آدم (عليه السلام) با علم الهي و پردامنه خويش، معلم فرشتگان نيز شده بود. خداوند، فرشتگان را امر كرد در برابر آدم (عليه السلام) كه روح خداوند در او دميده شده بود، سر به سجده آورند. تمام فرشتگان به سجده افتادند، جز ابليس (6) كه از فرمان خداوند سر بر تافت.
« وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ‌ »؛(7)
و به فرشتگان گفتيم: آدم (عليه السلام) را سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و برتري جست و او از كافران بود».
به گفته قرآن، خودداري شيطان از سجده بر آدم (عليه السلام) از سر استكبار بود و نه جهل. بنابراين، او مي دانست كه چه مي كند.(8)
شيطان براي سرباز زدن از امر الهي، دليل آورد و گفت:
« قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ‌ »؛(9)
شيطان از سجده سربرتافت و گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفريده اي و او را از گل ».
استدلال شيطان اين بود كه خداوند، به سجده عالي برداني امر كرده است، چرا كه جنس وي از آتش، و جنس آدم (عليه السلام) از خاك بود. آتش نيز هميشه بر فراز خاك است و رو به بالا مي رود و فراتر از خاك قرار مي گيرد. پس شيطان بر آدم برتري دارد و سجده بايد از داني بر عالي باشد. وي بدين گونه خواست سركشي خود را در برابر تعالي توجيه كند. خداوند در برابر استدلال به او پاسخ نداد؛ همان گونه كه در اين عالم به هيچ معترض مستكبري پاسخ نمي دهد. اما او را از مقام بلند خويش فرو انداخت.
« قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِينَ‌ »؛(10)
فرمود: از اين مقام فرو شو. تو را چه رسد كه در آن گردن كني؟ بيرون رو كه تو از خوارشدگاني. »
شيطان در استدلال خويش، به ماده خلق توجه كرد. ماده خلق انسان، خاك، و ماده خلق شيطان، آتش است؛ ولي ملاك امر خداوند، ماده نبود؛ (11) صورت انسان در آن زمان، روح خداوندي او بود.
« فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ‌ »؛(12)
چون آفرينش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم. در برابر او به سجده بيفتيد. »
معيار همه استكبارها در اين عالم، اصالت دادن به ماده است. دليل استكبار شيطان نيز اين بود كه گمان مي كرد ماده خلقت او( آتش ) از ماده خلقت انسان ( خاك )، برتر است. سجده فرشتگان بر آدم (عليه السلام)، در حقيقت، سجده بر روح خداوندي او بود كه خزينه علمش به شمار مي رفت و فرشتگان و نيز شيطان را محتاج وي مي ساخت. اما شيطان به دليل استكبار بي موردش، بي درنگ به ناسپاسي پرداخت. همچنين اين سجده، كه به فرمان خداوند بود، بندگي و عبادت او بود.
هر كس به امر خدا سجود كند، بر خود او سجده كرده است.(13)
شيطان پس از اخراج از بهشت، بايد به جهنم مي رفت. تنها راه نجات، دست برداشتن از استكبار بود و او هرگز چنين نكرد. بلكه از خداوند، مهلت و قدرتي خواست.
« قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ‌ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ‌ »؛(14)
گفت: مرا تا روز قيامت كه زنده مي شوند مهلت ده. گفت: تو از مهلت يافتگاني ».
علت اين درخواست شيطان، آن بود كه بتواند بر آدميان چيره شود و لازمه مهلت گرفتن براي زندگي در زمين، بهره گيري از ابزار و وسايل است.

آغاز تاريخ دشمني

شيطان پس از رانده شدن از درگاه خداوند، نيت و هدف نهايي اش از تقاضاي عمر جاويدان را آشكار ساخت و گفت:
« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ‌ »؛(15)
به عزت تو سوگند كه همگان را گمراه كنم ».
سوگند به « عزت »، براي تكيه بر قدرت و اظهار توانايي است و تاكيدهاي پي در پي( قسم، لام و نون تاكيد و كلمه اجمعين ) نشان مي دهد كه او نهايت پافشاري را در تصميم خويش داشته و دارد و تا آخرين نفس بر سر گفتار خويش ايستاده است.(16) بنابراين، ريشه و آغاز تاريخ دشمني، خودمحوري و كبر بوده و تنها دشمن قسم خورده انسان، شيطان متكبر است، او براي گمراه ساختن انسان، ملاك ها و معيارهاي ارزشي وي را تغيير مي دهد:
« لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ‌ »؛(17)
در روي زمين، بدي ها را در نظرشان بيارايم و همگان را گمراه كنم »
اين دشمن ديرينه، آن قدر دنيا را تزئين مي كند تا انسان در مقام اختيار، بين اراه خداوند و اراده خود، اراده خود را برمي گزيند.
خداوند متعال در پاسخ قسم او فرمود:
« قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِينَ‌ »؛(18)
از اينجا بيرون شو، منفور مطرود. از فرزندان آدم كه پيروي تو گزينند، از همه شما، جهنم را خواهم انباشت ».
و اين گونه شيطان با آدمي، دشمني آغاز و عرصه رويارويي حق و باطل پديدار شد. به هر تقدير، پيش از اينكه پاي آدم (عليه السلام) به زمين برسد، شيطان وارد شد. پيش از ما، دشمن مابر زمين آمد و در مبارزه و نبرد، هر كس زودتر وارد ميدان شود، احتمال پيروزي اش بيشتر؛ چرا كه عرصه را شناسايي و آماده مي كند تا حريف را منفعل سازد.
روايات، شيطان را عابد بزرگي خوانده اند كه يكي از نمازهاي او چهار هزار سال به طول انجاميد.(19) او با اين عبادت، سزاوار آن شد كه از خداوند تقاضاي مهلت كند.

فلسفه آفرينش

خداوند در فلسفه آفرينش، فرموده است:
« وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ‌ »؛(20)
جن و انس را جز براي پرستش خود نيافريده ام ».
برخي در تفسير آيه، گفته اند: «ليعبدون اي ليعرفون ». تفسير « ليعبدون » به « ليعرفون » در آيه مورد بحث، از معصوم نيست و منسوب به ابن عباس است.(21) همچنين اين تفسير، با روايات فراواني كه در ذيل آيه آمده و ائمه فرموده اند: « خلقهم للعباده »،(22) معارض است.
در روايت ديگري آمده است:
« روزي امام حسين (عليه السلام) به اصحاب خود فرمود: اي مردم، خداوند بندگان را تنها براي اينكه او را بشناسند. آفريد. پس هنگامي كه او را شناختند، عبادتش كنند و با همين عبادت، از غير خدا بي نياز شوند. در اين هنگام كسي پرسيد: اي فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت! معرفت خدا چيست؟ فرمود: شناخت امام زمان خويش كه خداوند، اطاعت او را واجب ساخته است ».(23)
در سند اين روايت، دو نفر وجود دارند كه نجاشي و ديگران، آنها را به غلو متهم و تضعيف كرده اند، حتي مرحوم خويي، يكي از آنها را كافر مي داند.(24) بر فرض هم كه روايت قابل استناد باشد، اين « ليعرفون » با آن « ليعرفون » كه در عرف گفته اند، تناسبي ندارد.
آنچه نزد خداوند ارزشمند است، عبوديت است و ثواب و عقاب نيز مترتب بر آن است. اگر انسان، خداوند و نيز امام زمان خويش را بشناسد، اما به شناختن عمل نكند، اين معرفت، ارزشي براي او نخواهد داشت. نمونه هاي اين عارفان بي عمل در تاريخ، پرشمار است.
بر فرض تعارض روايت« خلقهم للمعرفه » با روايات « خلقهم للعباده » نيز مي توان گفت: روايات « خلقهم للعباده » ناظر بر هدف آفرينشند كه همان عبوديت است و نزد خداوند ارزشمند؛ روايت « خلقهم للمعرفه » نيز ناظر بر مقدمه عبوديت، يعني شناخت خداوند است. در هر صورت، تفسير « ليعبدون » به « ليعرفون » از شيعه نيست. « ليعرفون » به معناي عرفاني آن، از رواشع مرحوم ميرداماد وارد تفاسير شده و بيشتر نيز در تفاسير فلسفي قرآن آمده است حتي مرحوم علامه طباطبائي(25) آن را ذكر نمي كند. ايشان ذيل بحث روايي، روايات « خلقهم للعباد » را مي فرمايد، سپس اين روايت را هم نقل مي كند.(26) در اين تعبير، شناخت نمي تواند جاي عنصر عبوديت را بگيرد. عبوديت، جانشين كردن اراده غير به جاي اراده خويش است؛ در حالي كه شناخت، مقوله اي ديگر و مقدمه عبوديت است. در عرف نيز بنده به اراده مولا عمل مي كند. به همين دليل، به او « عبد » مي گويند. بنابراين، آيه « جن و انس را جز براي پرستش خود نياريده ام »، به اين معناست كه به جن و انس اراه داده ام و آنها مي توانند طبق ان اراه نيز عمل كنند، ولي از ايشان خواسته ام اراده خود را كنار بگذارند و به اراده من عمل كنند. عبادت و بندگي، بدون شناخت مولا تحقق نمي پذيرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی