*آنجا که فروغی یافت ، از پرتو رخسارت
زشت است سخن گفتن ، از تابش کوکبها (روشن اردستانی)
*اگر چه هست به وصل تو ، دسترس ما را
همانکه طالب وصل توئیم ، بس ما را . (کاهی کابلی)
*از آن دارد دل درد آشنا ، آهنگ این صحرا
که همرنگست با گلهای ، آتش رنگ این صحرا. (یاور همدانی)
*ای بسا زشت ، که در دیدۀ عاشق زیباست
عشق فرقی نکند زشتی و زیبائی را. (سر خوش تفرشی)
*آنروزکه تعلیم تو می کرد معلم
بر لوح تو ننوشت مگر ، حرف وفا را؟ (هلالی جغتانی)
*انتقام هرزه گویان را ، بخاموشی گذار
تیغ می گوید جواب مرغ بی هنگام را. (صائب تبریزی)
*ابروباران و من و یار ، ستاده به وداع
من جدا گریه کنم ، ابر جدا ، یار جدا. (امیر خسرو دهلوی)
*از ضعف چنان شدم ، که بر بالینم
صد بار اجل آمد و نشناخت مرا !(ذوقی تبریزی)
*از درد ننالید که ، مردانِ ره عشق
با درد بسازند و نخواهند دوا را . (وحدت)
*اشک را قاصد کویش کنم ، ای ناله بمان
زانکه صد بار تو رفتی ، اثری نیست مرا . (فتحعلیشاه)
*اتحاد عاشق و معشوق را نازم که شمع
سوخت از یک هیمه ، هم خود را و هم پروانه را . (آتش اصفهانی)
*اگر در خواب می دیدم شبی ، روز جدائی را
به دل هرگز نمی کردم ، خیال آشنائی را . ؟
*ایا باد صبا رحمی ، مرنجان نیم جانم را
بکَن بال و پرم ، اما مسوزانآشیانم را . (ابوالقاسم لاهوتی)
*ازتو گر مادرِ تو نیست رضا
دان که راضی نبود ، از تو خدا . (ملک الشعراء بهار)
*آسایش دو گیتی ، تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت ، با دشمنان مدارا . ( حافظ)
*احتراز از عشق می کردم ، ولی بیحاصل است
هر که از اوّل تصور می کند فرجام را . ( خواجوی کرمانی)
*ای صاحب کرامت ، شکرانۀ سلامت
روزی تفقّدی کن ، درویش بینوا را .( حافظ)
*اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمی شود ما را . (سعدی)
*از بسکه غم ، به سینۀ من بسته راه را
دیگر مجال آمد و شد ، نیست آه را . (شوریدۀ شیرازی)
*آنکه نهاده بر دلم ، حسرت یک نظاره را
بر لب من کجا نهد ، لعل شرابخواره را ؟ (فروغی بسطامی)
*آشنا خواهی گر ای دل ، با خود آن بیگانه را
اول از بیگانه باید کرد ، خالی خانه را . ( فروغی بسطامی)
* ای زلف تو، بر هم زن فرزانگی ما
وین سلسله ، سرمایۀ دیوانگی ما . ( فروغی بسطامی)
*اغلبم ، جا به سر کوچۀ بی سامانی است
با چنین جا ، چه خوردم غصّۀ بی جائی را؟ (عارف)
*ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عمر
پیرانه سر مکن به هوس ننگ و نام را . (حافظ)
*اگر به باغ بوَد منزلم و گر به قفس
همیشه موسم گل ، وقت شیون است مرا . (عاشق اصفهانی)
*از این دیار گذشتی و سالها بگذشت
هنوز بوی تو می آید ، از منازل ما . (عماد فقیه)
*اسرار غمش گفتم ، در سینه نهان دارم
رسوای جهانم کرد ، این رنگ پریدنها . (یغمای جندقی)
*آمدی جانم به قربانت ، ولی حالا چرا ؟
بی وفاحالاکه من افتاده ام از پا چرا؟ ( محمد حسین شهریار)
*آنکه داده است به تو ، اینهمه زیبائی را
کاش می داد بما تاب شکیبائی را
آنکه در دایرۀ عشق ، مرا رنجه کند
بر خود آسان کند ، اندیشۀ رسوائی را
ای بسا اشک فشاندم ز فراقت شب و روز
قیمتی نیست صدف ، مردم دریائی را . ( سید اسماعیل طاهری)
* این همه زیب ، ز رخسار تو زیبائی را
وین همه جلوه ، ز بالای تو رعنائی را . (دولتشاه قاجار)
*از رشک جان سپرد به پای اجل حسود
بر گردن تو دید حمایل ، چو دست ما . (روشن اردستانی)
*ای حیرت صفات تو ، بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان ، در دهان ما . (اهلی شیرازی)
*آرمیدی به رقیبان و رمیدی از ما
ما چه کردیم و چه گفتیم و چه دیدی از ما؟ (نرگسی)
*ای آنکه طلبکار خدائی ، به خود آ
از خود بطلب ، کز تو ، خدا نیست جدا
اول به خود آ ، چون به خود آئی ، به خدا
اقرارنمائی ، به خدائی خدا . (شاه نعمت الله ولی)
نظرات شما عزیزان: