قربان صحرائی چاله سرائی
سفید، سبز، سرخ
«عرفه»، «قربان»، «غدیر» سه نام پرآوازه که برای سه رویداد منحصر به فرد مختص گردیده و پاسداشت حرمت شان در قاموس مسلمانان فرهنگ شده است.
عرفه، روز شناخت است، شناخت خالق، شناخت هستی آفرین، شناخت معبود و در یک کلام، عرفه، شناخت خویشتن خویش است در قالب شناخت مبدأ.
اما قربان، هدیه ای به پاسداشت آن شناخت بود و تقرب به مبدأ آفرینش. ابراهیم خلیل الله در سایه شناخت معبود و در عرفات خداشناسی به خویشتن خویش رسید و از پل نفس عبور کرد و اسماعیل ذبیح را به قربان گاه برد.
قربان، روزی است که خدا، ابراهیم خلیل را به عنوان نوع بشر در آزمونی سخت بیازمود و راستی آزمایی وی را به تاریخ عرضه کرد تا به بشر بفهماند نتیجه شناخت مبدأ و شناخت حقیقت خویش و غایت پیوستن به خدا، قربانی می
خواهد تا آدمی بر نفس سرکش خویش حاکم گردد و بر آن سیطره تام داشته باشد.
بدین گونه بود که اسماعیل ذبیح به قربان گاه رفت، آن هم به دست پدر؛ پدری به نام ابراهیم خلیل الرحمان.
در آزمون قربان گاه منا، ابراهیم و اسماعیل «بیرق سفید تسلیم» برافراشتند تا سرفراز بیرون آیند و آیینه ای فراروی بشر بگیرند تا نسل های بعدی راه را گم نکنند.
این داستان ادامه داشت و این مسیر تداوم یافت تا به دریای غدیر رسید.
در آن روز کشتی هستی در ساحل غدیر پهلو گرفت تا رسول رحمت «بیرق سبز ولایت و امامت» بر بام آن بیفرازد و بدین گونه، سُکان هدایت این کشتی را به دست «ولایت» بسپارد.
با حرکت کشتی ولایت در اقیانوس ژرف و عمیق جامعه، طوفان های سهمگین و ناجوانمردی هم شروع به وزیدن و تلاطم گرفتند. آنان هر آنچه عقده و کینه از رسالت و نبوت داشتند، همه را جمع کردند تا کشتی ولایت را از حرکت
بازدارند و اقیانوس دیانت اسلام را بخشکانند و فضایل ناداشته و ناهنجاری های متوحش عصر جهالت را به جامعه بشری بازگردانند و انسانیت و شرافت و کرامت والای وی را از وی بازستانند. امّا کشتی ولایت راه خویش می رفت و با
تکیه بر هستی آفرین روی موج بر ساحل فرات
گرچه این کشتی الهی در مدینةالنبی، پس از رحلت آن برگزیده خاص خداوند دچار حوداث ناگوار فراوانی شد، ولی اوج نامردی ها و ستم ها و عقده گشایی هایی که بر سرش آوردند، زمانی است که هنوز نیم قرن از رسالت حضرت
رسول صلی الله علیه و آله نگذشته است. کشتی ولایت به طوفان کربلا رسیده و در «ساحل فرات» لنگر انداخته تا برای حفظ و صیانت از«بیرق سبز ولایت»، به دست حضرت حسین بن علی علیه السلام، نوه والامقام وی بر فراز آن
«بیرق سرخ شهادت» افراشته شود.
پهلو گرفتن کشتی ولایت در دشت خشکیده و برهوت تفتیده کربلا، آن دیار ناشناس را از بی نام و نشانی درآورد و به عالمی جاویدان تبدیل کرد و موجی در «فرات آب» ایجاد نمود که تا همیشه در قلب بشر موّاج و پرتلاطم باقی است و
هر چه سیل زمان، فرزندان آدم را با خود به جلو می برد، آن موج هستی آفرین بیشتر در دل مشتاقان و عاشقان فرهنگ والای آزادگی تلاطم می کند و بر صورت شان سیلی بیدارباش می نوازد.
محرم بود و ماه حرمت و احترام و حرام. گویی در این ماه فقط کافران و ملحدان محترم بودند و اهل جهالت در احترام.
یا للعجب! انگار تیغ کشیدن بر آل کسا، حلال است و ریختن خون آنان مباح و اسارت اهل بیت خاتم رسولان واجب!
از آن روز کربلا شد تمام زمین و روز دهم شد تمام سال؛ چه آنکه «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».
استقرار کشتی ولایت در کویر کربلا، اقیانوس فرهنگ عاشورا را به روی بشر گشود؛ فرهنگی که مرز و زبان و قوم و ملیت و رنگ و جنسیت نمی شناسد.
فرهنگ خونین عاشورا در قاموس شیعیان جایگاه و منزلت خاص خودش را دارد؛ زیرا متن این فرهنگ عظیم و والای الهی ـ انسانی، با خون نوشته شده است، آن هم با خون سالار آزادگان و جوانمردان و سرور جوانان اهل بهشت، و پای
آن را نیز همان سرسلسله آزادمردان عالم که «ثارالله و ابن ثاره» است با خون خدا امضا نموده است.
از روزی که حسین بن علی علیه السلام قریب به پانزده قرن پیش این فرهنگ انسان ساز را بنیان نهاد، قدرت نفوذ این فرهنگ به قدری همِه گُستر و وسیع پیما بود که مکان و زمان در مقابلش هیچ انگاشته شد. به همین دلیل، طی
این زمان طولانی این فرهنگ عظیم و شگرف، وسعت جغرافیایی و گستره زمان را درنوردیده؛ بلکه قله ای به نام «دل» را فتح کرده است که هیچ تیغ و سنان و سیاست و کیاستی را یارای مقابله با آن نیست.
مصیبت جان گداز و جهان سوز فرهنگ آفرین و عاشوراسازِ روزگار، داغی بر سینه فراخ تاریخ و بشر نهاده که سوز و گدازش، جگر بشر را پرخون می کند و سینه اش را چنان می فشارد که تو گویی کم مانده است روح از کالبد انسانیت به
در آید. به همین دلیل فرهنگ عاشورا بر قطره اشکی جاری است که از ژرفای دل، الماس دیده می شود و بر کنگره رخسار فرومی غلتد، اما این قطره اشک، طوفان به پا می کند. آموزه های وحیانی و سنت نبوی به حرکت خود شتاب
می داد.
نظرات شما عزیزان: