قال علی علیه السلام : بِالمَواعِظِ تَنجلي الغَفلةُ.ُ / (فهرست غرر، ص 408)
با موعظه و ارشاد است كه زنگارهاي غفلت از انسان زدوده ميشود.
امید نجات!
مدّتی مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خود را تحت مداقّه (حسابرسی دقیق) آورده و خفایای قلب را تفتیش کن و حساب شدید از او بکش مثل اینکه اهل دنیا از یک نفر شریک حساب می کشند هر عملی را که شبهۀ ریا و سالوسی در اوست ترک کن هر چند عمل خیلی شریفی باشد. حتی اگر دیدی واجبات را در عَلَن کردن خالص نمی توانی انجام دهی، در خفا بکن. ... (و) با جدیّت کامل و مجاهدۀ شدید قلب خود را از لوث شرک پاک کن.مبادا خدای نخواسته با این حال از این عالم درگذری که کارت زار است. و امید نجات به هیچ وجه برایت نیست.
[ امام خمینی ، چهل حدیث ، نشر فرهنگی رجاء، 1368 ، ص 45 و 46. ]
دو معنا از حفظ دین!
از جمله وصایایی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند : ... والخَامِسَةُ بذالُکَ مَالَکَ وَ دَمَکَ دُونَ دِینِکَ . ( کافی جلد 8 ، ص 79.)
ببین این بیان چه قدر عظمت دارد! مال و جانت را در راه دین خود نثار کن! اگر حفظ دین مستلزم این است که مالت را صرف کنی ، بکن! جانت را بدهی ، بده ! حفظ دین هم دو جور می شود معنا کرد ؛ یکی حفظ دین شخص خودتان؛ یعنی ایمانتان و عملتان. چنانچه برای حفظ ایمان خود لازم است مال یا جانتان را بدهید، بدهید! ممکن است این جور معنا کرد که البته موارد تقیّه و اضطرار و این حرف ها احکام خودش را دارد. یک معنای دیگری که احتمال زیادی ست مُراد باشد – یا هردو با هم منافاتی ندارد – این است که ، برای دین خود –یعنی اسلام- و حفظ اسلام ، جانت را بده!نقطه مقابل این است که انسان دینش را وسیله ای قرار دهد برای کسب مال یا برای کسب جاه.این چیز بسیار زشتی ست! با توجه به اینکه همه چیز را باید برای دین داد، انسان دین را ، تظاهر به دین را و یا رها کردن دین را وسیله ای قرار بدهد . برای این که به مالی برسد کسی از ایمان خود دست بکشد یا از وظیفه شرعی خود دست بردارد ، برای اینکه به جایی برسد ، این واقعاً زشت است ! چنین عملی پست است! و این را می شود از این معنا و از این بیان والای پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه و آله) استفاده کرد.
[ شرح حدیث از مقام معظم رهبری امام خامنه ای (مدظلّه العالی ) در مقدمه درس خارج 1392 . ]
خداوند چند چیز به او می دهد!
خدا به کسانی که زاهدند چه می دهد؟ روایت در اصول کافی از امام صادق (علیه السلام ) است که حضرت فرمودند : « مَن زَهَدَ فِی الدُّنیا» . کسی که در دنیا زاهد باشد ، به دنیا بی رغبت باشد ، به آخرت رغبت داشته باشد،دائم به فکر آخرت باشد، خدا چند چیز به او می دهد: اول : « أَثبَتَ اللّهُ الحِکمَةَ فی قَلبِهِ» ؛ خداوند حکمت را در قلب او می اندازد. درس نخوانده اما ملاست. مثل میرزا رجبعلی خیاط رحمة الله علیه ، حاج اسماعیل دولابی رحمة الله علیه درس نخوانده بودند ، اما چون زاهد بودند،خدا به آنها حکمت داده بود. یا آسیّد کریم پینه دوز که من در بچگی او را دیده بودم، آشیخ مرتضی زاهد به دیدن آسید کریم پینه دوز می رفت. دوم : وَانطَقَ بِها لِسانَهُ ؛ زبانش هم به حکمت ناطق می شود. یعنی از دهانش دُر بیرون می آید. سوم : وَبصَّرَهُ عُیُوبَ الدُّنیا داءَها وَ دَواءَها؛ تمامی عیب های دنیا را می داند. مرض را می داند،دوایش را هم می داند. خدا به عیوب دنیا عالمش می کند. خدا هم مرض را به او فهمانده و هم دوا را. چهارم : وَاخرَجَ مِنَ الدُّنیا سالِماً اِلی دارِ السَّلام ؛ و از دنیا هم سالم به طرف بهشت می رود.
[ بررسی گناهان کبیره در مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی، بوستان قرآن ،چاپ ششم ،1395 ، صص 77 تا 81]
تنها مركب راهوار!
امام حسن عسكری(عليهالسلام) می فرمایند: « اِنَّ الوُصُولَ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدرَكُ اِلّا بِامتطاءِ اللَّيلِ ... » ؛ يعنی رسيدن به لقای خداوند سفری است كه تنها مركوب راهوار آن شب زندهداری است؛ گرچه اين حصر اضافی است نه حقيقی، ليكن نكاتی كه از اين حديث شريف كه از غرر روايات اهل بيت وحی است، استفاده میشود، عبارت است از: يك) وصول به لقای حق ممكن است، نه ممتنع. دو) وصول به لقای خدا با حركت و سلوك است، نه با سكون و تحجّر. سه )راه وصول طولانی است و مركب راهوار میطلبد. چهار) چون خدا همه جاست و با همه چيز است، وصول به لقای او هجرت از همه جا و ترك همه چيز است. پنج) نماز شب نيرومندتر از نماز روز بوده و جهش آن در اين سير دراز ميسور است. شش) «سرّ صلات» همانا وصول به معبود است؛ چنانكه بعضی از بزرگان فرمودهاند كه «صلات مشعر به وصل است».
[ مقدمه آیت الله جوادی آملی در کتاب سرّالصلوة امام خمینی ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ،چاپ شانزدهم ، 1392 ، ص 12 ]
وَ ما أطیَبَ طَعمَ حُبِّکَ
شیخ رجبعلی خیاط می فرمود : وقتی خدا را شناختی،هر چه می کنی باید خالصانه و عاشقانه باشد.حتی کمال خود را هم در نظر نگیر.نفس بسیار زیرک و پیچیده است و دست بردار نیست.به هر نحو شده میخواهد خود را وادار کند. انسان تا وقتی که خود را می خواهد و توجّه به خود دارد ، کارهای او نفسانی است و اعمالش بوی خدا نمی دهد ، ولی اگر خود خواهی را کنار گذاشت و خدا خواه شد، کارهای او الهی می شود و اعمالش بوی خدا می دهد و آن یک نشانی دارد که در کلام امام سجاد علیه السلام آمده است که می فرماید: وَ ما أطیَبَ طَعمَ حُبِّکَ... چقدر محبتت خوش طعم است .
( محمد لک علی آبادی ، پای درس عارفان ، ص 65 و 66 )
مرتبه ای از فرج!
هر کس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجت علیه السلام و فرج شخصی خود پیدا کند، خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد یا نزدیک! روایت دارد که آخر الزمان همه هلاک می شوند به جز کسی که برای فرج دعا می کند؛ گویا همین دعا برای فرج، یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعاست و همین، مرتبه ای از فرج است.
[محمد لک علی آبادی، پای درس عارفان (از فرمایشات آیت الله بهجت -ره )، قم ، آخرین وصی ، 1392 ، ص167 ]
تکلیف اینجاست !
کنار تخت من قیافه ای آشنا آمد. او را می شناختم . احمد بابایی بود فرمانده گردان مالک اشتر. او از ناحیه دست تیر خورده بود. و هنوز دستش میان گچ بود. بابایی آهسته گفت می آیی فرار کنیم؟ گفتم کجا؟ گفت: خط. خیلی جدی گفتم : « می آیم . امّا چطوری؟ » پشت سر او راه افتادم . رفتیم داخل یکی از همان هلی کوپتر های شنوک که مجروح آورده بود و نشستیم یک گوشه . ناگهان خدمۀ هلی کوپتر آمد و وقتی ما را با لباس بیمارستان دید با عصبانیّت گفت : « شما اینجا چه کار می کنید؟!» بابایی جواب داد : « من فرمانده گردانم . باید برگردم خط،پیش نیروهایم.» گفتند هرکی می خواهی باش ما وظیفه نداریم شما را ببریم. دعوای بابایی بالا گرفت ، اما نتیجه نداشت. و از هلی کوپتر پیاده شدیم . بعد از نماز صبح بابایی گفت: « پا شو. » و این بار مثل کسانی که از زندان فرار می کنند به سمت دیوار انتهای درمانگاه رفتیم . من دست هایم که سالم بود را قلاب کردم و بابایی از دیوار بالا رفت و او با همان یک دست سالمش مرا با آن زخم باز ، بالا کشید. افتادیم آن طرف دیوار و رفتیم. به سمت دارخوین . در مسیر دیدم احمد بابایی خیلی ساکت است. پرسیدم : « برادر بابایی، خیلی در فکری؟» گفت آره از تهران بهم زنگ زدند و گفتند خدا بهت یک دختر داده. پرسیدم : « پس می خواهی از دارخوین بروی تهران؟» گفت نه ، می روم خط . گفتم اما شما با این وضعیت و زخم و شرایط سخت و بچه ات ؟! حرفم را برید: « تکلیف من اینجاست. آزادی خرمشهر از بچۀ من مهم تر است.» احمد بابایی در همان عملیات با اصابت یک موشک آرپی چی شهید می شود .
[ حمید حسام ، وقتی مهتاب گم شد، خاطرات علی خوش لفظ ، تهران، سوره مهر ، چاپ سوم ، 1395 ، صص 162 تا 164. ]
یک استفتاء
سوال: اگر فردی تخلف کندوبه جای برنامه ابلاغی، کاری دیگری ( در محل کار) انجام دهد،حقوقی که در ازای آن دریافت می کند چه حکمی دارد؟درضمن ضابطه خاصی دراین زمینه وجودندارد. باسپاس .
جواب: به همان مقدار کار مدیون است یعنی کار اجیر در مدتی که اجیر شده (مثلا"8 ساعت) ، به حسب عرف این مقدار از کار هرچه ارزش دارد مطابق با حقوق دریافتی باشد یا بیشتر یا کمتر به هر مقدار کم کاری کرد ارزش این مقدار را به صاحب کار مدیون است.
( استفتائات مقام معظم رهبری امام خامنه ای در سایت معظمً له
نظرات شما عزیزان: